نویسنده: مهدی حاج نوروزی
پرده اول
« … ها خانم جان…یه بخت خیلی خوب تو فالت می بینم. کف دستت می گه که ماشاالله وضع مالیش خیلی خیلی خوبه.»
« جان تو، ته فنجونت یه چیزی شبیه ظرف عسل می بینم…. چه قدرم یارو شکیله… اِ اِ… اینم شبیه بند کراوات می مونه… به سلامتی.»
« حرکت ضربان قلبت، نشون می ده که ان شاالله تا چند ماه دیگه داماد می شی… ظاهراً عروس خانم یه دختر رعنای خوش قد و بالاست!…».
پرده دوم
آمارها، درد دل ها، جنگ ها و اعصاب خردکنی ها نیز حرف هایی برای گفتن دارند؛ بیشتر از حرف های رمال ها، فال قهوه چی ها، کولی ها و…
برای خیلی ها هنوز عصر شاهزادگان زیبای سوار بر اسب سفید از سرزمین رؤیاها تمام نشده است. اما خیلی ها هم دیدگاه کاملاً متفاوتی از ازدواج پیدا کرده اند؛ اما آنچه درست است، این است که تنها کسانی می توانند از ازدواج، تعریف درستی داشته باشند که آن را به راستی تجربه کرده باشند.
نیاز به ازدواج در روان انسان ها وجود دارد؛ همه محتاج آن هستند که تا زمانی که زنده اند از تنهایی نجات پیدا کنند. اما ازدواج اگر در چهارچوب درستی صورت نگیرد، به جای اینکه آرامش دهنده باشد آرامش را بر هم می زند و یا به جای اینکه با کسی رابطه صمیمانه ای پیدا کنیم، ممکن است همیشه با او زندگی کنیم، اما کاملاً تنها باشیم.
بنابراین، باید چهارچوب های اساسی انتخاب همسر را به خوبی بدانیم تا با انتخاب درست به نیازهای بیولوژیک و روانی خود، پاسخ صحیح بدهیم.
تناسب خانوادگی
به طور کلی، شخصیت انسان ها در بستر خانواده شکل می گیرد. چهارچوب خانواده و آنچه که به عنوان شکل گیری شخصیت در خانواده وجود دارد، از خانواده ای به خانواده دیگر متفاوت است؛ یعنی هر خانواده بسته به زمینه فرهنگی و تربیتی ای که دارد در فرد تأثیرات متفاوتی می گذارد؛ چرا که نقش تربیت در شکل گیری شخصیت مهم است.
جان واتسون- پدر علم روان شناسی- می گوید: 50 نوزاد به من بدهید و بگویید چه شخصیت هایی لازم دارید؛ دانشمند، پلیس، قاضی، دزد و … چه می خواهید؟! من مطابق سفارش شما 20 سال بعد این افراد را به شما تحویل می دهم. در واقع او می خواهد بگوید که تربیت، نقش بسیار پررنگ تری از زمینه های دیگر مثل ژنتیک یا زمینه های خاص دیگر دارد.
خانواده نقش اساسی و اصلی را در شکل گیری شخصیت فرد دارد، بنابراین افراد در انتخاب همسر، زمانی در کنار کسب نیازهای روانی( که به مراتب مهم تر از نیازهای بیولوژیک هستند)، درست پاسخ می گیرند و از اضطراب جدایی یا ترس از تنهایی نجات می یابند که 2 نفر، از نظر خانوادگی نیز متناسب باشند.
چنان که اشاره کردیم خانواده- بنا به تربیتی که روی فرزندش دارد- نقش مهمی در شکل گیری شخصیت او ایفا می کند و این مسئله این روزها بسیار نادیده گرفته می شود، چرا که دختر و پسر، همدیگر را خارج از بسته خانوادگی می بینند؛ ساده ترین شکل آن این است که در دانشگاه با هم آشنا می شوند، در حالی که نمی دانند طرف مقابلشان محصول چه خانواده ای است! در شکل دیگر در یک برخورد همدیگر را می بینند در حالی که هر دو، دوست دوستان شان هستند و شناخت دیگری از یکدیگر ندارند یا به صورت تصادفی، با هم آشنا می شوند.
انسان ها، محصول خانواده شان هستند؛ پس بهتر است در زمان گزینش همسر، او را از داخل بستر خانواده دید و انتخاب کرد و دقت کرد که آیا شخص مورد نظر، از نظر خانوادگی با آنها تناسب دارد یا خیر؟ در اینجا، مفهوم خانواده زمینه های تربیتی را نیز باز می کند. به طور مثال فردی می گوید که ما از نظر خانوادگی به هم می خوریم. آیا به طور خاص، بستر فرهنگی و شیوه های تربیتی رایج در خانواده را بررسی کرده اند و به این نتیجه رسیده اند؟ گاهی 2 نفر با هم ازدواج می کنند و از نظر فرهنگی و خانوادگی به هم شبیه هستند، اما شیوه های تربیتی آنها متفاوت است! مثلاً در خانواده پسر، زن جایگاه و ارزشی ندارد.
مثلاً مادر پسر 30 سال است که زندگی کرده اما هیچ چیز متعلق به او نیست و فقط وظیفه اش این بوده که بشوید، بپزد، و فرزندان را بزرگ کند. پسری که نگاهش به زن این گونه شکل گرفته است با دختری ازدواج می کند که در ساختار خانواده اش مادر، همه کاره بوده و تعیین تکلیف می کرده است؛ در نتیجه در زندگی این دو نفر، پسر آن نگاه را نسبت به همسرش دارد و دختر انتظار دیگر دارد.
بنابراین این دو، تناسب خانوادگی ندارند هرچند از نظر سطح تحصیلات و وضعیت مالی شبیه و در یک طبقه باشند. این زوج پس از مدتی در بهترین حالت پایشان به جلسات مشاوره کشیده می شود و در بدترین حالت به علت اختلافات شدید از دادگاه ها سر در می آورند.
تناسب فرهنگی
ما با هم تناسب فرهنگی داریم، آنها از نظر فرهنگ با ما متفاوت اند؛ فرهنگ یعنی چه؟ فرهنگ عبارتست از بایدها و نبایدهایی که تعیین تکلیف می کنند. آن، به ما می گوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟ چه کاری باید انجام شود و چه کاری نباید انجام گیرد؟ از آنجا که فرهنگ ها با هم متفاوت می باشند، بایدها و نبایدهای آنها نیز با هم فرق دارند. به عنوان مثال، بایدها و نبایدها در فرهنگ آذری ها بسیار متفاوت تر از بایدها و نبایدهای فرهنگ شمالی هاست؛ حتی گاهی نباید یکی، باید دیگری می باشد.
انسان در فرهنگ خود به طور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح که بیدار می شویم این فرهنگ ماست که می گوید چطور بیدار شویم و با خانواده چگونه رفتار کنیم، چطور حرف بزنیم و چگونه غذا بخوریم و… هیچ کاری نیست که با فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراین، لازم است که دختر و پسر از نظر فرهنگ اجتماعی به یکدیگر نزدیک باشند. فاصله های فرهنگی زیاد، زندگی این دو را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
حال اگر 2 نفر همه خصوصیات شان ( که ذکر شده و خواهد شد) با هم همخوانی داشته باشد ولی تناسب فرهنگی نداشته باشند چگونه برخورد کنند؟ اینجاست که باید از فرهنگ یکدیگر آگاه شوند و آن را بپذیرند؛ این مهم است؛ نه اینکه آن را مسخره کنند و بگویند چه بیخود است! اگر این آگاهی و پذیرش باشد، به گونه ای هم فرهنگ می شوند.
تناسب اعتقادی
اعتقادات و باورها، جنس محکمی دارند و به خاطر هیچ کس نمی آیند و بروند. اگر 2 نفر که با هم ازدواج می کنند، این تناسب را ندارند، بدانند که اعتقادات تغییری نخواهد کرد مگر براساس شناخت. به عنوان مثال، دختری به حجاب اعتقاد ندارد. پسری با او ازدواج می کند و می گوید به خاطر من حجاب بگذار. ممکن است دختر بپذیرد ولی اعتقادی به آن ندارد.
حجابی که به خاطر پسر می آید، روزی که دختر خاطر پسر را نخواهد و کوچک ترین اختلافی پیش آید، برداشته خواهد شد. وقتی انسان محجبه و نمازخوان می ماند که اعتقاداتش را پیدا کند، نه اینکه «به خاطر…» باشد. اگر فردی بی اعتقاد است، باید در ابتدا حوزه آشنایی او را پیدا کرد تا او با مطالعه و تحقیق به اعتقاد محکمی برسد، نه اینکه به خاطر دیگری اعتقاد ظاهری پیدا کند.
تناسب اقتصادی- اجتماعی
طبقه اقتصادی- اجتماعی، یک نوع نگرش به زندگی می دهد. وقتی دو نفر از لحاظ طبقه اقتصادی- اجتماعی با هم فاصله زیادی دارند، نگرش به زندگی و رفتارشان با هم متفاوت است. گاهی آدم هایی متعلق به طبقه اقتصادی- اجتماعی بالا نیستند اما با فعالیت های اقتصادی- اجتماعی به این طبقه می رسند و صاحب خانه، ماشین، ویلا و… می شوند. اما مردم در یک برخورد با یک نگاه به آنها می گویند تازه به دوران رسیده! و این، نوع رفتار و نگرش آنهاست که مردم را متوجه این مسئله می کند.
طبقه اقتصادی- اجتماعی به انسان ها یک نگرش، رفتار و بینش به زندگی می دهد. بنابراین وقتی دو نفر از دو طبقه اقتصادی – اجتماعی متفاوت با هم ازدواج می کنند، از نظر نوع نگاه به زندگی خیلی با هم فرق دارند و نگرش آنها به زندگی خیلی متفاوت است؛ به همین دلیل دچار مشکلات بسیار می شوند.
تناسب شخصیتی
هر انسانی شخصیت ویژه خود را دارد. اگر دو نفر که ازدواج می کنند، تفاوت های شخصیتی زیادی با هم داشته باشند در رابطه خود دچار مشکلات زیادی می شوند. فرض کنید فردی از نظر شخصیتی برون گراست و راحت ابراز احساسات و عواطف می کند و بیشتر دوست دارد در جمع باشد؛ این فرد با کسی ازدواج می کند که انسانی درون گراست و ابراز احساسات برایش سخت است، حضور در جمع برایش خوشایند نیست و ارتباط برقرار کردن با افراد برایش دشوار است.
این دو در طولانی مدت دچار مشکل خواهند شد؛ با هم هستند اما احساس تنهایی می کنند. جالب اینجاست که در ابتدا به خاطر خصوصیات متضادی که دارند، خیلی جذب همدیگر می شوند اما به تدریج از هم فاصله می گیرند چون با هم تناسب ندارند و نمی توانند نیازهای همدیگر را برآورده نمایند.
تناسب تحصیلی
این تناسب هم نقش مؤثری دارد. اما چون تحصیلات اکتسابی است( یعنی اگر امروز نیست فردا می تواند باشد)، جزء مسائلی است که می گوییم اگر همه شرایط را دارند و بالقوه می توانند ادامه تحصیل دهند، در این ازدواج مشکلی پیش نمی آید.
اگر دختر فوق لیسانس و پسر لیسانس است، اشکالی ندارد( در حالی که به غلط جا افتاده که شوهر باید بالاتر باشد) اما اصولاً بهتر است که هر دو هم سطح باشند. گاهی دو نفر از مقطع لیسانس با هم آشنا می شوند و ازدواج می کنند. پسر دکترا می گیرد اما دختر در همان مقطع باقی می ماند. کم کم از هم فاصله می گیرند و فضای فکری آنها بسیار متفاوت می شود.
رضایت والدین
به دلیل اینکه عدم رضایت والدین تا سال های بسیار طولانی و حتی تا آخر زندگی تأثیر خود را دارد، بهتر است که دو نفری که می خواهند با هم ازدواج کنند، حتماً خانواده هایشان راضی باشند و اگر نیستند باید آنها را متقاعد سازند. باید دلایل مخالفت را دانست چرا که اغلب تجربه آنها باعث می شود که دلایل درستی را مطرح کنند و نباید عدم رضایت را سرسری گرفت و باز هم اگر برخلاف همه تلاش ها راضی نشدند، شایسته است تا گرفتن رضایت صبر کنند یا به ازدواج دیگری فکر کنند.
حقیقت امر این است که رضایت والدین تا زمانی که زندگی می کنند تأثیر خودش را دارد. بنابراین ازدواج مهم ترین تصمیم زندگی انسان است. بدیهی است جدی گرفتن این مسئله و دقت در تمام جوانب می تواند زندگی موفقی را رقم بزند. در غیراین صورت، پشیمانی و پریشانی نتیجه ازدواج عجولانه خواهد بود.
ازدواج با چه اشخاصی صلاح نیست؟
براساس تحقیقات جفری اچ لارسن( Jeffry H Larson) محقق و کارشناس مسائل خانوادگی در هر فردی، ویژگی های شخصیتی خاصی وجود دارد که می شود آن ها را پیش از ازدواج شناسایی کرد و از طریق آن ها موفق یا ناموفق بودن یک ازدواج را پیش بینی کرد.
اما این خصوصیات چه هستند و چه افرادی در لیست « کسانی که نباید با آن ها ازدواج کرد» قرار دارند:
طبق تحقیقات نشان داده شده، افرادی که بیش از حد افسرده، کمرو، مضطرب، متخاصم، تکانشی( کسی که بدون فکر کردن عمل می کند) و یا در برابر فشارهای روحی آسیب پذیر هستند، فرد مناسبی برای ازدواج نیستند، همچنین در صورت وجود چنین مواردی این شخص باید روان درمانی شود.
در زیر به چند نمونه از ویژگی های نه چندان مثبت اشاره شده و بهترین توصیه در چنین شرایطی، ازدواج نکردن است!
زمانی که طرفین با هم هستند مثلاً برای تفریح اما بیشتر وقت آنها به جر و بحث و مخالفت با یکدیگر می گذرد. رابطه بین عشق و تنفر)
چنانچه یکی از طرفین به طور مداوم و آزاردهنده ای سؤالاتی از این قبیل را مطرح کند:« مطمئنی که دوستم داری؟» یا « واقعاً برایت اهمیت دارم؟»( تیپ تأییدخواه)
اگر با پدر و مادر خود رابطه خوبی ندارید و همسر آینده شما « درست شبیه» این والد نامطلوب شما است.
اگر دلیل ازدواج یکی از طرفین، یافتن کسی باشد که برایشان ” مادری” یا “پدری” کند.
اگر تصمیم به ازدواج از جانب پدر یا مادر یا همسر آینده به فرد تحمیل شود.
اگر به این فکر کنید که:( شاید همه چیز بعد از ازدواج درست می شود)
چنانچه یکی از طرفین از دیگری بخواهد که همه دوستان قدیمی خود را ترک کند و یک زندگی اجتماعی تازه را شروع کند.( تیپ مالکیت طلب)
چنانچه یکی از طرفین همه تصمیم های مهم در رابطه با دیگری را به تنهایی اتخاذ می کند و( تیپ فرمانده)
اگر یکی از طرفین به راحتی و بارها «از کوره در می رود» و در کنترل خلق و خوی خود ناموفق می باشد.
اگر احساس کنید برای ازدواج، توسط فرد موردنظرتان تحت فشار قرار گرفته اید.
چنانچه یکی از طرفین دیگری را از نظر روحی و عاطفی آزار دهد.
اما:
– تصمیم گیری برای ازدواج بهتر است از روی عقل باشد تا عشق، و بیاموزید ویژگی های خود و طرف مقابل خود را خوب تشخیص دهید و تا پیش از ازدواج، در پی درمان آن باشید زیرا ازدواج تنها مشکلات شخصیتی را حل نمی کند بلکه در بسیاری از موارد آن ها را شدیدتر هم می کند.
– قبل از ازدواج به خوبی با شخص موردنظر با افکار و روحیات و شرایط آن آشنا شوید.
منبع: نشریه شاهد جوان، شماره 417.