قرآن صامت از زبان قرآن ناطق

قرآن صامت از زبان قرآن ناطق

نویسنده: سید جعفر شهیدی

تهیه مقاله ای درباره ی «اثر قرآن در ادب فارسی» کاری است سخت و دشوار چرا که بسیار گسترده است و فراهم آوردنش مستلزم صرف وقت بسیار. در نخستین اثر که به زبان فارسی دری در دست داریم، تا آنچه نویسندگان و شاعران عصر ما نوشته و سروده اند، نوعی تأثیر از قرآن کریم دیده می شود برخی از آن ها سراسر متأثر از این کتاب آسمانی است.
می گویند نخستین سروده به زبان دری، شعری است که محمد پسر وصیف سکزی در ستایش یعقوب پسر لیث صفاری گفته است. دومین بیت آن مدیحه ی منظوم این است:
لِمَنِ المُلک بخواندی تو امیرا به یقین *** با قلیل الفئه کت داد در آن لشکر کام (1)
چنان که می بینیم بیت بالا از دو آیه ی قرآن کریم تأثیر پذیرفته است:
1.( لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ )؛(2)
2.(کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ )؛(3)
و در سروده ی پروین اعتصامی می بینیم:
مادر موسی چو موسی را به نیل *** در فکند از گفته ی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه *** گفت کای فرزند خرد بی گناه … (4)
که متأثر از آیه ی هفتم سوره ی قصص و دیگر آیه هاست. در دورانی چنین گسترده و میان خیلی چنین بزرگ، کمتر شاعری است که سروده ی او – مدح یا حماسه، داستان یا تاریخ، غزل یا مرثیه – به نوعی از قرآن الهام نگرفته باشد.
مقصودم از این خیل بزرگ، شاعران عارف مشرب و یا سرایندگان منظومه های اخلاقی و تربیتی نیست، چه این شاعران را باید مترجمان قرآن خواند، نه تأثیر پذیرفتگان از آن. شاعرانی چون سنائی، عطار، مولانا جلال الدین، سعدی و حافظ که هر چه دارند همه از دولت قرآن دارند.
آنچه نوشته شد، درباره ی منظومه ها، غزل ها و قصیده هاست؛ به عبارت دیگر، درباره ی نظم است، اما نثر خود حدیثی مفصل تر دارد. پس چگونه می توان تأثیر قرآن را در ادبیات فارسی در مقاله ای فراهم آورد؟
تا آن جا که به خاطر دارم، چنین بحثی درباره ی یک – دو شاعر، موضوع چند رساله ی فوق لیسانس و دکترای دانشجویان رشته ی زبان و ادبیات فارسی بوده است.
وارد شدن به بحث تأثیر قرآن در نظم و نثرِ فارسی، با گز مهتاب پیمودن است و با دلو آب از دریا کشیدن. اما چه باید کرد؟
زمانی اندیشیدم و سرانجام بدین نتیجه رسیدم که مگر نه نوشتن این مقاله و مانند آن برای نشان دادن گوشه ای از عظمت قرآن است، پس چرا عظمت قرآن را از زبان کسی ننویسم که بزرگ مفسر قرآن است و تنها دانا به رمز و اشارت های آن، خود قرآن ناطق است و بر عظمت قرآن صامت گواهی صادق.
آری، عظمت قرآن را باید از زبان علی گفت و شنود، و دانست که قرآن برای چه آمد و چیست و چه بود.
برای تأمین این منظور، فقره هایی از نهج البلاغه که به ترجمه ی تازه ای از آن پرداخته ام و درباره ی قرآن کریم است برای شما می فرستم، باشد که خوانندگان را خرسند کند و ذخیریی برای پسین روز این رو سیاه گردد.

قرآن ناطق
قرآن – کتاب خداست – از آن بخواهید تا سخن بگوید. و هرگز سخن نگوید. اما من شما را از آن خبر می دهم. بدانید که در قرآن علمِ آینده است، و حدیث گذشته. درد شما را درمان است، و راه سامان دادن کارتان در آن است.(5)
کتاب خدا در دسترس شماست. زبان آن کُند نیست، گویاست. خانه ای است که پایه هایش ویرانش نشود و صاحب عزتی است که یارانش را هزیمت نبوَد.(6)
و این قرآن، خطی نبشته است که میان دو جلد هشته است. زبان ندارد تا به سخن آید، ناچار آن را ترجمانی باید. و ترجمانش آن مردانند که معنای آن دانند.(7)

آموختن و تلاوت قرآن
و قرآن را بیاموزید، که نیکوترین گفتار است؛ و آن را نیک بفهمید که دل ها را بهار است. و به روشنایی آن بهبودی خواهید که شفای سینه های بیمار است، و آن را نیکو تلاوت کنید، که سودمندترین بیان و تذکار است.(8)

قرآن، حجت پروردگار
پس قرآن فرمان دهنده است و بازدارنده، خاموش است و گوینده، حجت خداست بر آفریدگانش که پیمان گرفته است از ایشان، و همگی را نهاده است در گرو آن. نور – هدایت خود را با قرآن تمام گرداند، و دین خود را بداند به کمال رساند.(9)

درون و برون قرآن
ظاهراً قرآن زیباست، باطن آن ژرف ناپیداست، عجایب آن سپری نگردد، غرایب آن به پایان نرسد، و تاریکی ها جز بدان زدوده نشود.(10)
در قرآن است خبر آنچه پیش از شما بود و خبر آنچه پس از شماست و حکم آن که چگونه بایدتان زندگی نمود.(11)

هم نشینی با قرآن
کسی با قرآن ننشست، جز آن که چون برخاست، افزون شد، یا از او کاست: افزونیِ در رستگاری و کاهشِ از کوری و دل بیماری.
و بدانید کسی را که با قرآن است نیاز نباشد و بی قرآن بی نیاز نباشد. پس بهبودی خود را از قرآن بخواهید، و در سختی ها از آن طلب یاری نمایید که قرآن بزرگ ترین آزار را موجبِ بهی است و آن کفر و دورویی و بیراهه شدن و گمرهی است.(12)

قرآن، دستاویزی محکم
بر شما باد به کتاب خدا، که ریسمان استوار و نور آشکار است. و درمانی است سود دهنده، و تشنگی را فرو نشاننده. چنگ در زننده را نگه دارنده، و در آویزنده را نجات بخشنده.
نه کج شود تا راستش گردانند، و نه به باطل گراید تا آن را برگردانند. کهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنیدن بسیار- راست گفت، آن که سخن گفت از روی قرآن، و آن که بدان رفتار کرد، پیش افتاد – از دیگران -.(13)
همانا خدای تعالی کتابی راهنما را نازل فرموده، و در آن نیک و بد را آشکار نمود؛ پس راه خیر را بگیرید تا هدایت شوید، و از راه شر برگردید و به راه راست روید.(14)

قرآن، چراغ راه
پس فرو فرستاد بر او رسول صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را؛ نوری که چراغ های آن فرو نمیرد و چراغی که افروختگی اش کاهش نپذیرد و دریایی که ژرفای آن کس نداند و راهی که پیمودنش رهرو را به گمراهی نکشاند.
پرتوی که فروغ آن تیرگی نگیرد، و فرقانی که نور برهانش خاموش نشود، و بنیانی که ارکانش ویرانی نپذیرد، و بهبودیی که در آن بیم بیماری نباشد، و ارجمندیی که یارانش را شکست و ناپایداری نباشد، و حقی که یاورانش را زیان و خواری نباشد.(15)

قرآن، معدن ایمان
پس قرآن، معدن ایمان است و میان جای آن، و چشمه سار دانش است و دریاهای آن، و باغستان داد است و انگیزه های آن، و بنیاد اسلام است و بُنلادِ استوار آن. وادی های حقیقت است، و سبزه زارهای آن، و دریایی است که بردارندگانِ آب، آن را خشک نگردانند، و چشمه سارهاست که آب کشندگان آب آن را به ته نرسانند، و آبشخورهاست که در آیندگان آب آن را کم نکنند، و منزل گاه هاست که مسافرانش راهش را گم نکنند، و نشانه هاست که روندگان از نظرش دور ندارند، و پشته هاست که روی آورندگان از آن نگذرند و آن را نگذارند.(16)

قرآن، مایه ی سیرابی دانشمندان
خدایش، مایه ی سیرابی دانشمندان کرده است و بهار دل های فقیهان، و مقصد راه های پارسایان، و دارویی که از پس آن بیماری نیست و نوری که با آن تاری نیست، و ریسمانی که گرفتنگاه آن استوار است، و پناه گاهی که قله ی آن پناهنده را نگه دار است. و ارجمندی هر که با او دوستی ورزد، و امان آن کس که بدان در شود، و راهنمای هر که بدان اقتدا کند، و عذرخواه آن که آن را مذهب خود گیرد، و برهان هر کس که بدان سخن گیرد و آن را پذیرد، و گاه هر که در مخاصمت پشتیبان خویش شمارد، و پیروزی آن کس بدان حجت آرد. و راهبر آن که آن را به کار دارد، و برنده ی آن که آن را کار فرماید و نشانه آن کس که در آن بنگرد چنان که باید. و نگاهدار کسی که خود را بدان از آسیب پاید. و دانش کسی که آن را نیک به خاطر سپارد و حدیث کسی که از آن روایت کند و حکمِ آن کس که خواهد حکم دهد.(17)

قرآن و مردم آخر زمان
و نزد مردم آن زمان کالایی زیان مندتر از قرآن نیست، اگر آن را چنان که باید بخوانند. و نه پرسودتر از قرآن، اگر معنای کلماتش را برگردانند، حاملان کتاب خدا آن را واگذارند، و حافظانش آن را فراموشی بسپارند.
پس در آن روزگار، قرآن و قرآنیان از جمع مردمان دورند، و رانده و مهجور، هر دو با هم در یک راه روانند، و میان مردم پناهی ندارند. پس در این زمان قرآن و قرآنیان میان مردم اند و نه میان آنان، با مردم اند و نه با ایشان.(18)
چه، گمراهی و رستگاری سازوار نیایند، هر چند با هم در یک جا بپایند، پس آن مردم در جدایی متفقند، و از جمع گریزان، گویی آنان پیشوای قرآن اند نه قرآن پیشوای آنان. پس جز نامی از قرآن نزدشان نماند، و نشناسند جز خط و نوشته ی آن. (19)

پی‌نوشت‌ها:

1.دکتر صفا، تاریخ ادبیات، ج1، ص 163
2.غافر، آیه ی 16
3.بقره، آیه ی 249
4.دیوان، چاپ پنجم، ص 181
5.نهج البلاغه، خطبه ی 158
6.همان، خطبه ی 133
7.همان، خطبه ی 125
8.همان، خطبه ی 110
9.همان، خطبه ی 183
10.همان، خطبه ی 18
11.همان، سخنان کوتاه، شماره 313
12.همان، خطبه ی 176
13.همان، خطبه ی 156
14.همان، خطبه ی 167
15.همان، خطبه ی 198
16.همان، خطبه ی 198
17.همان
18.همان، خطبه ی 147
19.همان
منبع مقاله :
صاحبی، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید