نویسنده: سیدحسن اسلامی
تنها کسی در پی رشد خود برمی آید که از وضع خود ناخشنود باشد. به دیگر سخن، رضایت از وضع موجود، مانع رشد و کمال است. این نکته در هر زمینه ای راست میآید. اگر کسی از دانسته های خود کاملاً خشنود باشد، دیگر در پی ادامهی تحصیل و دانش جویی برنمی آید. اگر کسی از وضع اقتصادی خود خشنود باشد، از دگرگون ساختن اوضاع خود و کوشش بیش تر باز میایستد. خلاصه، آنچه آدمی را به حرکت درمی آورد و به پیش میبرد، ناخشنودی نسبت به خود و وضع خود است. مولای متّقیان، علی (علیه السلام)، این حقیقت را در جمله ای کوتاه چنین بیان میدارند: «الاِعجابُ یمنعُ من الازدیاد» (1)؛ خودپسندی، مانع به زیادت رسیدن است. عُجب و خودپسندی در هر زمینه که باشد، دیواری است که آدمی را از دیدن فراسوی آن باز میدارد.
از سوی دیگر، توجه به نقص و کاستی خویش است که آدمی را به تلاش و تکاپو وامی دارد. هر کس در خود نقصی ببیند – چه نقص مادی و چه معنوی – میکوشد آن را برطرف سازد و در حدّ توان خود بر آن غلبه کند. در حقیقت، توجه به نقص عامل کمال است. مولانا این نکته را به زیبایی چنین تصویر میکند:
هر که نقص خویش را دید و شناخت *** اندر استکمال خود ده اسبه تاخت
زان نمی پرّد به سوی ذوالجلال *** کوگمانی میبرد خود را کمال
علتی بدتر ز پندار کمال *** نیست اندر جان تو، ای ذو دلال
از دل و از دیده ات بس خون رَود *** تا ز تو این مُعجبی بیرون رَود
علت ابلیس «انا خیر»ی بُدست *** وین مرض در نفس هر مخلوق هست (2)
آن که در پی کمال خویش است، به این حقیقت رسیده است. از این رو، قسمتی از برنامه های روزانهی خود را به خوداندیشی و ارزیابی خود اختصاص میدهد و طی آن میکوشد کاستی های خود را بشناسد و از عیب های خویش آگاه گردد و آنها را برطرف سازد. بدین سان، همواره در پی اصلاح و تکامل خویش است. اما یک نکته را نیک میداند و آن این که نفس او بسیار استاد است و چه بسا که عیب هایش را بر او بپوشاند و یا این که حبّ نفس و خودپسندی اش بر عیب هایش پرده بپوشاند و یا آنها را کم رنگ سازد. از این رو، احساس میکند باید دیگری یا دیگرانی باشند، تا عیب های او را به او بگویند و او را متوجه نقص هایش کنند. او بر این باور است که «اشکال، بلکه تخطئه یک هدیهی الهی است برای رشد انسان ها.» (3)
به همین دلیل، آمادهی شنیدن انتقاد است، در برابر هر انتقادی، باز عمل میکند و آن را با آغوش گشوده میپذیرد.
چنین کسی از راه کارهای دفاعی نفس باخبر است. از این رو، بر هیچ انتقادی برچسب نمی زند، آن را به «سازنده» و «غیرسازنده» و «خیرخواهانه» و «بدخواهانه» تقسیم نمی کند و اساساً کاری به انگیزهی منتقد ندارد، بلکه در پی اصلاح خویش است و چنان به خود و عیب های خویش مشغول است که فرصت پرداختن به انگیزه های دیگران را ندارد. به گفتهی امیرمؤمنان (علیه السلام)، «اَیُّها الناسُ، اِنّه مَن نَظَرَ فی عیبِ نفسِه شَغلَ عن عیبِ غیرِه»؛ (4) ای مردم، هر که در عیب خویش بنگرد، فرصت پرداختن به عیب دیگری را نخواهد داشت.
اگر دیگران در پی انگیزه خوانی منتقدان استاد هستند و انواع برچسبها را در کیسهی خود دارند و آماده اند تا هر یک را بر انتقادی بچسبانند، آدم خودساخته وقت خود را صرف شناخت انگیزه های منتقدان نمی کند، بلکه برعکس، یکسره در پی شناخت خود و انگیزه های خویش است و میداند که علت بسیاری از این رنجیدنها و ترش رویی ها، خودخواهی و خودپسندی است. از این رو، پای بر خودپسندی خود میگذارد و انتقاد را کیمیایی میداند که مس وجودش را به زر تبدیل میکند. او چونان کودکی نیست که داروی تلخ را باید با شکر و شیرینی میوهها به خوردش داد، بلکه انتقاد را، هرچند تلخ باشد، چون شهد میبیند و آن را نوش داروی خویش میداند. اگر هم انتقادی همراه با زشت ترین و رکیک ترین واژهها و توهینها بود، گوهر انتقاد را، که بیان عیب او در آن است، بر میگیرد و از الفاظ درمی گذرد؛ چرا که این واژهها در حقیقت، گویای شخصیت کسی هستند که دهان خود را بدان آلوده ساخته و نهان خویش را این گونه بیرون ریخته. هرگز ظاهر لفظ، او را از باطن معنا دور نمی کند. محتوا را میگیرد و صورت را برای صورت پرستان رها میکند و هیچ زشتی را به زشتی پاسخ نمی گوید و میکوشد در این راه، خود را همسنگ بندگان ستودهی خدا قرار دهد؛ آنان که چون مورد خطاب جاهلان واقع شوند، به ملایمت سخن گویند و چون یاوه ای ببینند، از آن کریمانه بگذرند. (5) چنین کسانی انتقاد را چون گوهری میدانند که در خلاب افتاده است و از این که آن را بردارند و از آلودگیها بپیرایند، باکی ندارند. آنان دوستان و دشمنان خود را دعوت میکنند تا عیب هایشان را به آنان نشان دهند و بدین سان، به آنان کمک کنند تا خود را بسازند و به کمال نزدیک سازند.
آنان میدانند که در برابر انتقاد – از هر نوع آن که باشد – تنها دو گونه پاسخ میتوان داد: یکی آن که سخت بر منتقدان بتازند و انگیزه های آنان را برملا کنند و خود را تبرئه نمایند. دیگر آن که بلافاصله و بی توجه به انگیزهها و لحن نقد، گوهر آن را در نظر بگیرند و از آن نردبانی برای کمال خود بسازند. این مردان خدا چنان از انتقاد استقبال میکنند که دیگران از تعریف، و چنان از تمجید میگریزند که دیگران از انتقاد، و راه دشوار و درشت ناک انتقاد را، که خوش فرجام است، بر راه نرم و بدفرجام تعریف و تمجید مقدّم میدارند. در وصف این آزادگان، همچنان میتوان نوشت و صفحهها پرداخت، اما عصارهی تجربهی بزرگ مردی در این زمینه ما را بسنده است:
امام خمینی (رحمه الله) میکوشند تا ما را به فضیلت انتقادپذیری راه نمایی کنند و این کمال را در ما رشد دهند. از این رو، خطاب به فرزندشان چنین مینویسند: «پسرم، برای ماها، که از قافلهی ابرار عقب هستیم، یک نکته دلپذیر است و آن چیزی است که به نظر من، شاید در ساختن انسان که درصدد خودساختن است، دخیل است: باید توجه کنیم که منشأ خوش آمد ما از مدح و ثناها و بدآمدنمان از انتقادها و شایعه افکنی ها، حبّ نفس است که بزرگ ترین دام ابلیس لعین است. ماها میل داریم که دیگران ثناگوی ما باشند، گرچه برای ما افعال شایسته و خوبی های خیالی را صدچندان جلوه دهند، و درهای انتقاد – گرچه به حق – برای ما بسته باشد یا به صورت ثناگویی درآید. از عیب جوییها نه برای آن که به ناحق است، افسرده میشویم و از مدحت و ثناها نه برای آن که به حق است، فرحناک میگردیم، بلکه برای آن که عیب من است و مدح من نیست. [من] است که در این جا و آن جا و همه جا بر ما حاکم است …
پسرم، چه خوب است به خود تلقین کنی و به باور خود بیاوری یک واقعیت را که مدح مدّاحان و ثنای ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و دورتر سازد. تأثیر سوء ثنای جمیل در نفس آلودهی ما، مایهی بدبختیها و دورافتادگیها از پیشگاه مقدّس حق – جلّ و علا – برای ما ضعفاءالنفوس خواهد بود. و شاید عیب جوییها و شایعه پراکنیها برای علاج معایب نفسانی ما سومند باشد – که هست …
من و تو اگر این حقیقت را باور کنیم و حیله های شیطانی و نفسانی بگذارند واقعیات را آن طور که هستند ببینیم، آن گاه از مدح مدّاحان و ثنای ثناجویان، آن طور پریشان میشویم که امروز از عیب جویی دشمنان و شایعه سازی بدخواهان، و عیب جویی را آن گونه استقبال میکنیم که امروز از مدّاحیها و یاوه گویی های ثناخوانان. اگر از آنچه ذکر شد به قلبت برسد، از ناملایمات و دروغ پردازیها ناراحت نمی شوی و آرامش قلب پیدا میکنی، که ناراحتیها اکثراً از خودخواهی است.» (6)
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، حکمت 167، ص 391.
2. مثنوی، ج 1 (دفتر اول)، ص 159.
3. صحیفهی امام، ج 20، ص 451.
4. نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، ج 1، ص 56-57.
5. اشاره است به آیه های 63 و 72 سورهی فرقان.
6. صحیفهی امام، ج 18، ص 516-517.
منبع مقاله :
اسلامی، سیدحسن، (1388)، انتقاد و انتقادپذیری، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، چاپ پنجم