نویسنده: شیخ الاسلام دکتر محمدطاهر القادری
مترجم: سیدعبدالحسین رئیس السادات
مفهوم ذبح عظیم
در حیات شریف سرورمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) موضوع قربانی کردن حضرت اسماعیل (علیه السلام) آن گونه واقعه ای است که به خاطر آن ایشان در بارگاه پروردگاری به شرف امامت نیز مشرّف می شود. حضرت ابراهیم (علیه السلام) در راه خدا برای قربانی کردن فرزند دلبندش خود نیز آماده شده بود و پسر سعادتمند نیز سر تسلیم در برابر فرمان خداوند فرود آورد. پدر و فرزند فقط با اظهار زبانی در تقدیم جان آماده نبودند بلکه حضرت ابراهیم (علیه السلام) به منظور انجام عملی فرمان و قربانی نمودن فرزند کارد را نیز به دست گرفت. بیان واقعه به طور تفصیلی در صفحات پیش آمده است. حفظ و نگاه داشت زندگی حضرت اسماعیل (علیه السلام) برای آن بود تا از نسل پاک وی ولادت با سعادت پیامبر آخرالزّمان (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت پذیرد. خدای بزرگ و برتر در گفتار « وفدیناه بذبح عظیم » به جای ذبح اسماعیل، ذبحی عظیم فدیه داد. قربانی کردن فرزند به خاطر بعثت مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) متوقف گردید. حکمت خداوندی این بود که چون بعد از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر دیگری نخواهد آمد شهادت پاره ی جگرش را عملاً برمی گزیند و به جای ذبح اسماعیل (علیه السلام)، پاره ی جگر مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام حسین (علیه السلام) را ذبح عظیم می نماید.
ارتباط ذبح اسماعیل و شهادت امام حسین (علیه السلام)
اگر ارتباط شهادت حسین (علیه السلام) را با ذبح اسماعیل مشخص نکنیم، سخن تکمیل نخواهد گشت، عمل شهادت نیمه کاره باقی خواهد ماند و تمام نمی گردد و گفت و گویمان پیرامون موضوع ذبح حضرت اسماعیل به طور کامل فهمیده نخواهد شد. از قربانی کردن حضرت اسماعیل تنها از لفظ « ذبح » یاد شده است. برای قربانی به جای ایشان، قوچ آمده و از آن به ذبح عظیم یاد شده است. این سخن در فهم نمی گنجد که قربانی کردن قوچ عنوان ذبح عظیم به خود بگیرد و قربانی کردن پسر پیامبر تنها ذبح گفته شود.
سؤال ایجاد می شود که مراد از این ذبح عظیم چیست؟ به طور قطع و یقین به آن ذبحی اطلاق می شود که از ذبح اسماعیل (علیه السلام) بسیار بزرگ تر خواهد بود.
اسماعیل (علیه السلام) فرزند سرورمان ابراهیم (علیه السلام) بود، همان گونه که سرورمان حسین (رضی الله عنه) پاره ی جگر و نور دیده ی سرور کونین (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. قطع نظر از این که تفاوت زیادی بین مقام و مرتبه ی نبی و صحابه است ولی به یقین باید گفت نسبت مصطفوی از وابستگی نسبی ابراهیمی رفیع تر است. علاوه بر این سرورمان حسین (رضی الله عنه) نوه ی پیامبر و فرزند بتول و حیدر است و همزمان نسبش به ابراهیم (علیه السلام) می رسد و وابستگی نسبی با آن حضرت نیز دارد. شهادت امام حسین (رضی الله عنه) فصلی در سیرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است به همین خاطر این یکتا قربانی جهان هستی به شرف ذبح عظیمی نائل می گردد. بنابراین با صداقت تمام این سخن به اثبات می رسد که آنچه ضمن قربانی کردن حضرت اسماعیل (علیه السلام) ذبح عظیم شد و فدایی گردید یک قوچ نبود بلکه پاره ی جگر مصطفی، حسین بن علی (علیهما السلام) بود که قربانی گشت. حکیم امت علامه اقبال این حقیقت را بسیار زیبا در قالب شعر بیان کرده است:
الله الله بای بسم الله پدر *** معنی ذبح عظیم آمد پسر
چرا نواده ی رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ذبح عظیم انتخاب گردید؟
اکنون این پرسش پیش می آید که اگر مصداق ذبح عظیم امام حسین (رضی الله عنه) است، ارتباط ایشان با حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن گونه نیست که بین آقایمان اسماعیل (علیه السلام) و سرورمان ابراهیم (علیه السلام) بود. یعنی، این دو پسر و پدر بودند در حالی که این جا حسین (رضی الله عنه) پسر نیست بلکه نواده ی رسول (علیه السلام) می باشد. کاش! این گونه بود که ذبح عظیم نصیب پسر حقیقی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می شد! برای این پرسش احتمالی پاسخ های زیادی وجود دارد که نخستین پاسخ این است که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را هیچ پسری نبود تا عمرش به جوانی یا سن بلوغ برسد. چرا چنین بود؟ حکمتی الهی بود که قرآن آن را این گونه بیان می دارد:
( مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً ) ( احزاب، آیه 40)
محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر هیچ یک از مردان شما ( زید یا عمرو ) نیست لیکن او رسول خدا و خاتم انبیاست ( یعنی ختم کننده ی سلسله ی نبوت است ). و خدا همیشه [ حکمش وفق حکمت و مصلحت است، زیرا او ] بر همه ی امور عالم آگاه است. [ چنان علمی که می داند زمان ختم رسالت و ختم نبوّت آمده است ] .
یعنی اکنون باب وحی الهی بسته شده است. پس از تاجدار کائنات (صلی الله علیه و آله و سلم) تا قیامت هیچ نبی ای نخواهد بود. قرآن مشتمل بر هدایت آسمانی آخرین کتابی است که تا قیامت برای راهنمایی بندگان کافی و بسنده است.
اگر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پسر جوانی می داشتند؟
در آیه ی فوق خدای تعالی می فرماید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مردان شما پدر کسی نیست. نکته ی قابل اندیشه آن که ایشان که رسول خدا و در سلسله ی انبیا آخرین نفر هستند، چرا خدای تعالی این نکته را با تأکید بیان می کند که رسول و فرستاده ی من از بین شما پدر هیچ مردی نیست؟ ایجاد سؤال می شود که چرا فرستاده ی خدای تعالی پدر هیچ مرد بالغی نیست که او را پدر خطاب کند؟ حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرستاده ی خدا بود و هم چنین پدر پسرانی هم بود. حضرت اسحق پیامبری جلیل القدر و پدر گرامی حضرت یعقوب (علیه السلام) بود. به همین شکل حضرت یعقوب (علیه السلام) خود نبی و پدر حضرت یوسف (علیه السلام) بود. حضرت داود (علیه السلام) پیامبر خدا و حضرت سلیمان (علیه السلام) فرزند ارجمند ایشان بود.
در بنی اسرائیل سلسله ی نبوّت از نسلی به نسل دیگر جریان داشت. اولاد پیامبران ( پسران آنها ) هم پیامبر می شدند. پس چرا خدای ربّ العزه می فرماید که نبی من (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر کسی از مردان شما نیست؟ یا هیچ مردی وجود ندارد که ایشان پدرش باشند؟ بالاخره حکمت این موضوع چیست؟ رسول بودن راه پدر مرد دیگری شدن را که نمی بندد.
پاسخ به این سؤال این است که خدای دانای آگاه بر این نکته بدان جهت تأکید فرمود که حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم النّبیین هستند. او آخرین پیامبر من است. اگر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر یکی از مردان بودند، یعنی فرزند پسری می داشتند، دو امکان وجود داشت:
1- آن پسر هم رسول یا نبی خدای تعالی می بود؛ هم چنان که در مورد انبیای گذشته دیدیم که اگر پدر نبی است، به پسر هم از جانب خداوند نبوّت عطا گردیده است.
2- حالت دوم این بود که پسر نبی نمی شد، یعنی دو صورت ممکن بود پیش آید. صورت اوّل این که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم النبیین نمی شدند، پسر هم نبی می شد و سلسله ی نبوّت به مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) پایان نمی پذیرفت. این سخن خلاف حکم و تصمیم خداوند است و برای همین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرفراز به خاتمیت نبوّت هستند. صورت دوم این که اگر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پسری می داشتند و نبی نمی شدند، امت انبیای دیگر طعنه می زدند که پسر پیامبر ما خود پیامبر بود و پیامبر ما افتخار داشت که پسر پسرش هم به افتخار پیامبری دست می یابد. نبوّت در تمامی نسل پیامبر ما بود. یا اعتراض پیش می آمد که ای پیروان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)! پیامبر شما پسر داشت ولی به نبوّت سرفراز نگردید. در این اعتراض، شأن رسالت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ظاهر در برابر دیگر انبیا به ترتیبی پائین می آمد، یا از این نظر انبیای دیگر فضیلت و برتری می یافتند.
ولی خدای عزیز را منظور این گونه نبود و همچنین مقصود نبود که بر سر شریف نازدانه ی آمنه تاج ختم نبوّت قرار نگیرد. این هم زیبنده نبود که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پسر بالغی داشته باشند و از سعادت نبوّت محروم گردد. ظاهر قضیه شاید این باشد که خداوند منظورش این است که هیچ پیامبری در فضیلت از مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) برتری نداشته است. به عنوان نمونه خدای تعالی در قرآن مجید می فرماید که ای محبوب! به آن کافران و مشرکانی که گاهی عیسی (علیه السلام) را فرزند من می دانند یا زمانی عزیر را فرزند من حساب می آوردند بگو:
( قُلْ إِنْ کَانَ لِلرَّحْم?نِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ ) ( زخرف، آیه 81 )
بگو اگر خدا را فرزندی بود اول من او را می پرستیدم.
عکس قضیه این است که اگرخدایی بود که پسری داشت، آیا او را عبادت نمی کردم؟
شأن الهی تقاضا می کند که اگر او را پسری باشد، پسرش هم حامل الوهیت باشد. اگر پروردگار را پسری بود، رب نبود. در فضیلت وی نقصان پدید می آمد. مردم طعنه می زدند پسر خدا می خواهد و اما خدا نمی خواهد کاری انجام شود؛ به این ترتیب اگر نعوذ بالله خداوند پسری می داشت تا او هم در منصب الوهیت با خدای تعالی شریک باشد، معلوم است که در خدایی شرکت می کرد و با این وضع اندیشه ی توحید و یگانگی پایان می یافت، به همین خاطر می فرماید:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ( سوره ی اخلاص ( توحید )، آیه ی 112 )
بگو حقیقت این است که خدا یکتاست * آن خدایی که [ از همه ی عالم ] بی نیاز و همه ی عالم به او [ نیازمند ] است * نه کسی فرزند اوست و نه او فرزند کسی است * و نه هیچ کس مثل و مانند و همتای اوست.
خدای جل شأنه در این سوره ی کوتاه تمامی جزئیات عقیده ی توحید را بیان فرموده و شکل های ممکن شرک را باطل اعلام کرده است. در اعتقادات اسلامی این سوره با وجود کوتاه بودن بسیار زیبا و در اختصار خویش معجزه و آن چنان زنده است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این سوره را در جزء سی ام قرار داده و فرموده است خواندن سه مرتبه ی این سوره برابر با خواندن تمام قرآن است ( و این روایت متفق علیه است ) .
حکمت وفات پسران حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران طفولیت
همان گونه که در این سوره ی مبارکه آمده است، خدای تعالی واحد بدون شریک است. بی نیاز است. پسری ندارد. اگر او را پسری بود او هم خدا بود و این شرک می شد و بر وحدانیّتش خدشه وارد می کرد. توحید دیگر توحید نبود. همان گونه که توحید الهی خداوند را از داشتن پسر پاک می داند، به همان ترتیب شأن و جایگاه خاتمیّت نبوّت می طلبد که حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از داشتن پسر بالغ بازداشته شود. اگر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پسر بالغی می داشت، او هم پیامبر می شد و اگر پیامبر نمی شد نعوذ بالله در شأن رسالت نقصان پدید می آمد و اگر پیامبر می شد شأن و جایگاه خاتمیّت نبوّت پایان می یافت. حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم النبیّین نمی شدند. در حدیث شریف آمده است: « حضرت ابراهیم (علیه السلام) که فرزند حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود در خردسالی وفات یافت ولی عمرش نسبت به بقیه حضرات فرزندان پیامبر صلوات الله علیه زیادتر شد. »
در مورد وفات او آقای دو جهان (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
1- عن ابن عباس قال لما مات ابراهیم ابن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) صلی رسول الله علیه و قال ان له مرضعا فی الجنه ولو عاش لکان صدیّقاً نبَّیا ( سنن ابن ماجه، ص 108 ) .
از جناب عبدالله بن عباس رضی الله عنهما روایت شده است که چون ابراهیم پسر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات یافت ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جنازه اش نماز خواندند و فرمودند برای او در بهشت شیر دهنده ای وجود دارد و اگر زنده می ماند نبی بسیار راستگویی می شد.
2- در صحیح بخاری عبدالله بن ابی اوفی درباره ی وی گفته است:
مات صغیراً ولو قضی ان یکون بعد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نبی عاش ابنه و لکن لانبی بعده ( صحیح بخاری، ج2، ص 914 )
ایشان ( حضرت ابراهیم ) در کودکی وفات یافت و اگر تصمیم و حکم بر این بود که بعد از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبری باشد پسر ایشان زنده می ماند، اما حقیقت این است که بعد از ایشان هیچ پیامبری نیست.
3- به همین شکل در مسند احمد روایت شده است که:
عن السدی قال سمعت انس بن مالک یقول لو عاش ابراهیم ابن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لکان صدیقاً نبیاً ( مسند احمدبن حنبل، ج3، ص 133 )
از جناب سدی روایت است که گفته از جناب انس بن مالک (رضی الله عنه) شنیدم که اگر پسر حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت ابراهیم (علیه السلام) زنده می ماند نبی بسیار راستگوی خداوند می شد.
به همین خاطر خدای تعالی وی را در کودکی نزد خویش فراخواند. با پذیرش مرگ او شأن خاتمیّت نبوّت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حفظ گردید. از روایاتی که در صحیح بخاری و دیگر کتب صحاح آمده است معلوم می شود که اگر بعد از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبری می بود، ابراهیم پسر آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده می ماند. در آغوش مرگ قرار گرفتن وی در کودکی به این خاطر بود که قرار نبود پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبری بیاید.
منبع مقاله :
القادری، شیخ الاسلام دکتر محمد طاهر؛ (1389)، ذبح عظیم از ذبح اسماعیل تا ذبح حسین (علیه السلام)، سیدعبدالحسین رئیس السادات، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی – معاونت فرهنگی، چاپ اول.
عليرضا هوشمند جانباز و خادم ايثارگران اهواز
طرح ختم قرآن هدیه محضر مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و تمامی شهدای کربلا
در ماه محرم