نویسنده: دکتر محمّد ابراهیم آیتی
تاریخ عاشورا را هفتاد و سه نفر بوجود آورده اند و رهبری این قیام تاریخی در دست ایشان بوده است. اما از این نکته نباید غافل بود که در جریان این واقعه زنده و ارزنده ای که در سال شصت و یک هجری روی داد زنانی بزرگ و بزرگوار دست به کار بوده اند و فداکاری کرده اند و حتی برخی در این راه به شهادت رسیده اند و نام پر افتخارشان در تاریخ افتخارآمیز نهضت اباعبدالله (علیه السلام) به عظمت و ایمان و بزرگواری یاد شده است. اکنون به ترتیب تاریخی نام هر یک از این زنان بزرگ و هر قدمی را که در این راه برداشته اند یادآور می شویم.نخستین بانویی که نام وی شایسته تکریم و تنظیم و یادآوری است همسر زهیربن قین بجلی است، بانویی که با یک عمل مثبت خود را از گمنامی در آورد و نام خود را در پرافتخارترین فصل تاریخ اسلام برای همیشه ثبت کرد.
همسر زهیر بجلی
مردی از بنی فزاره می گوید ما با زهیر بن قین بجلی از مکه برگشتیم و رهسپار عراق بودیم. اما هیچ نمی خواستیم که با حسین بن علی (علیه السلام) که او هم روبه عراق می رفت در یک منزل فرود آییم، چنانکه هرگاه امام حسین (علیه السلام) حرکت می کرد ما فرود می آمدیم و هرگاه او در منزلی فرود می آمد ما حرکت می کردیم، اما در عین حال چنان پیش آمد که در یکی از منازل ناچار با حسین بن علی (علیه السلام) فرود آمدیم و ما در کناری خیمه زدیم و او درکناری. ما غذا می خوردیم که ناگهان فرستاده امام (علیه السلام) رسید و سلام کرد و گفت ای زهیر بن قین اباعبدالله حسین بن علی (علیه السلام) تو را می خواهد، شنیدن این پیام چنان بر ما ناگوار آمد که لقمه از دست فرو نهادیم و همگی در حیرت فرو رفتیم. همسر زهیر – دلهم دختر عمرو- به زهیر گفت فرزند رسول خدا به دنبال تو می فرستد و تو را می طلبد و تو از رفتن نزد وی دریغ داری؟سبحان الله چه مانعی دارد که نزد وی شرفیاب شوی و سخن او را بشنوی و بازآیی. گفتار این زن کار خود را کرد و نام شوهر خود را در ردیف بزرگترین شهدای اسلام قرار داد. زهیر تحت تأثیر سخنان همسر خویش قرار گرفت و نزد امام شرفیاب شد و اندکی بعد با چهره ای که آثار شادمانی و روشنی ضمیر از آن هویدا بود بازگشت و دستور داد تا خیمه او را به مجموعه خیمه امام (علیه السلام) ملحق کند. الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور. زهیر همراه امام رفت و به شهادت رسید و همسر او نزد کسان و خویشان خود بازگشت.
سرفرازی دیگری را که برای این زن ثبت تاریخ شده است سبط ابن جوزی در کتاب خود آورده، که چون زهیر به شهادت رسید همسر وی به غلام زهیر گفت برو و مولای خود را کفن کن غلام آمد و امام (علیه السلام) را بی کفن دید و گفت مولای خود را کفن کنم و امام را همچنان بگذارم ! به خدا که اینکار را نخواهم کرد، پس کفنی بر پیکر مقدس امام پوشانید و سپس آقای خود زهیر را نیز کفن کرد.
همسر عبدالله کلبی
دیگر زنی که باید به شخصیت و فداکاری او آفرین گفت زن عبدالله بن عمیرکلبی است. عبدالله بن عمیر از طایفه بنی علیم و ساکن کوفه بود، روزی دید که سپاهی عظیم در نُخیله کوفه فراهم شده اند، پرسید که این سپاه به کجا و برای چه می روند؟گفتند می روند تا با امام حسین (علیه السلام) فرزند فاطمه دختر رسول خدا بجنگند، عبدالله گفت خدا می داند که من آرزومند بودم که با مشرکان در راه خدا بجنگم و اکنون امیدوارم که ثواب جنگ با این مردمی که برای کشتن دختر زاده رسول خدا بیرون می روند نزد خدا از ثواب جنگ با مشرکان کمتر نباشد، عبدالله تصمیم حرکت گرفت و تصمیم خود را با همسر خویش ام وهب دختر عبدالله در میان گذاشت، زن گفت چه فکر خوبی کردی خدای تو را در همه حال هدایت کند من نیز همراه تو خواهم بود. زن و مرد شبانه از کوفه بیرون آمدند و شاید در شب هشتم محرم وارد کربلا شدند، بامداد عاشورا که جنگ از طرف دشمن آغاز شد و دو غلام از زیاد و عبیدالله برای جنگ تن به تن بیرون آمدند، حبیب بن مظهر اسدی و بریر بن خضیر همدانی برای جنگ با آن دو بیرون شدند، اما امام (علیه السلام) آن دو را فرمود شما باشید. در این موقع عبدالله بن عمیر اجازه خواست و یک تنه در مقابل آن دو نفر ایستاد و هر دو را به هلاکت رساند و به گفته مفید و طبری این شعر را می خواند:
ان تنکرونی فأنا ابن کلب *** حسب بیتی فی علیم حسبی
انی امرء ذومره و عصب *** و لست بالخوار عند النکب
انی زعیم لک ام وهب *** بالطعن فیهم مقدماً و الضرب
ضرب غلام مؤمن بالرب(1)
ام وهب که همسر خود را در این حال دید ستون خیمه ای برداشت و قدم به میدان کارزار نهاد و می گفت پدر و مادرم فدای تو باد در راه فرزندان پاک سرشت رسول خدا جان نثاری کن، امام (علیه السلام) به او فرمود خدا شما را جزای خیر دهد، خدای تو را رحمت کند، نزد زنان بازگرد و همراهشان در خیمه باش. که جهاد از زنان برداشته است. عبدالله دومین شهیدی بود که روز عاشورا به شهادت رسید و پیش از او مسلم بن عوسجه به شهادت رسیده بود.
همسر امام (علیه السلام)
دیگر بانویی که نام پرافتخار او در تاریخ عاشورا به میان آمده: همسر بزرگوار امام (علیه السلام) رباب دختر امرءالقیس است، تنها زنی بود که از زنان امام (علیه السلام) که در سفر کربلا همراه آن بزرگوار بوده است. چه مادر امام چهارم یعنی شهربانو دختر یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی ایران در حدود 24 سال پیش از واقعه کربلا وفات کرده بود، از مادر علی اکبر یعنی لیلی دختر ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی هم نامی در جریان فاجعه کربلا به میان نیامده است، و آیا در این تاریخ زنده بوده یا نه، از مادر جعفر بن الحسین هم که زنی از قبیله قضاعه بود نامی برده نمی شود، از مادر فاطمه بنت الحسین یعنی اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی که دخترش فاطمه در کربلا بود و به کوفه و شام هم رفت نام و نشانی در واقعه عاشورا نیست.
تنها زنی که در این سفر همراه امام (علیه السلام) بوده همین بانوی بزرگوار یعنی رباب دختر امرء القیس کلبی است. امرء القیس مسیحی بود و در زمان خلافت حکومت نزد وی آمد و اسلام آورد، در همان روز اول مسلمانی خلیفه او را امیر مسلمانان قبیله قضاعه قرار داد. و پس از افتخار مسلمانی و امارت اسلامی افتخار دیگری به دست آورد و از سه دختری که در خانه داشت یکی را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دیگری را به امام مجتبی (علیه السلام) و کوچکتر از همه را که رباب باشد به امام حسین (علیه السلام) تزویج کرد.
و پدر زن این سه امام شد، رباب از امام حسین (علیه السلام) دختری داشت به نام سکینه و پسری به نام عبدالله. پسر شیرخوارش روز عاشورا کشته شد و خود با دخترش سکینه به اسیری رفت. در جریان روز عاشورا از این زن نامی به میان نیامده است.
مرثیه سرایی همسر امام حسین(علیه السلام)
اما به روایت تذکره سبط ابن جوزی در مجلس ابن زیاد فرصتی به دست آورد و هرزگی های کشندگان امام را در یک سطر آنهم به عنوان مرثیه سرایی خلاصه کرد و در صفحه تاریخ عاشورا نوشت. هنگامی که اهل بیت را به مجلس ابن زیاد بردند و سرمقدس امام را پیش ابن زیاد نهادند این زن از میان زنان برخاست و سر مقدس را برداشت و بوسید و در دامن گذاشت و گفت:
واحسینا فلانسیت حسیناً *** أقصدته أسنه الادعیاء
غادروه بکربلاء صریعاً *** لاسقی الله جانبی کربلاء
ظاهر امر این بود که این زن داغدیده با عاطفه ای جریحه دار مرثیه سرایی می کند و آهی از دل داغدیده برمی آورد، اما حقیقت مطلب گویا غیر از این باشد با همین شعرهای کوتاه و با همین جمله های مختصر، اهل بیت عصمت حوادث روز عاشورا را چنانکه بوده ثبت تاریخ کردند و راه تحریف را بر روی دشمن بستند و گرنه ممکن بود مانند آن مستشرقی که می گوید امام حسن (علیه السلام) بیماری سل داشت و سینه اش خونریزی کرد و از دنیا رفت در صفحه دیگر تاریخ خود بنویسد که امام حسین هم سرطان داشت و پیش از آنکه میان او و دشمن نبردی آغاز شود روز دهم محرم بدرود زندگی گفت و دیگری که می توانست ثابت کند که این مستشرق دروغ می گوید و آن سخن را به نفع معاویه و این دروغ را به نفع یزید می سازد.
رباب همسر بزرگوار امام (علیه السلام) در مجلس ابن زیاد با دو شعر کوتاه مجال اینگونه تحریف های ناروا را از دست تحریف کنندگان تاریخ گرفت و گفت امام حسین (علیه السلام) مبتلا به سل و سرطان نبود و در راه خدا به شهادت رسید و او را با نیزه ها پاره پاره کردند و رهبری کشندگان او را مردمی عهده دار بودند که معلوم نبود پدرشان کیست. بعد از کشتن هم فردا کسی نگوید که او را با تجلیل و احترام به خاک سپردند این چنین نبود، بدنش را روی خاک انداختند و نه بر او نماز خواندند و نه او را به خاک سپردند و نه از وی کوچکترین احترامی کردند.
دشمن و تحریف تاریخ شهادت
بیان این نکات لازم بود و قطعاً اهلبیت در این گفتار نظر داشتند و می دانستند که فردا که دشمن با عکس العمل این کارها روبرو شد اصرار خواهد کرد که با هر قیمتی شده تاریخ شهادت امام را تحریف کند و فکر مردم را به گمراهی بکشاند، به همین جهت با کمال هوشیاری و مال اندیشی در هر انجمنی و هر بازار و کوچه ای. در پاسخ هر پرسشی، در جواب هر فحش و ناسزایی فصلی از آنچه روی داده بود می گفتند و گوشه ای از تاریخ شهادت امام (علیه السلام) را روشن می ساختند از اینروی بود که در همان روز اول ورود به کوفه سه نفر از بانوان اهل بیت خطبه خواندند و به این فکر هم نیفتادند که چون امام چهارم (علیه السلام) در میان اسیران است و با مردم کوفه و ابن زیاد سخن خواهد گفت دیگر نیازی به سخن گفتن ما نیست، هر کدام که فرصتی به دست آورد از هر چند میان کجاوه، صدا بلند کرد و مردمی اغفال شده را در جریان صحیح حادثه گذاشت. البته گویندگان اهل بیت از گفتارهای خود به این نتیجه نرسیدند که همان روز و همان ساعت آزاد شوند. و راه مدینه را در پیش گیرند و قطعاً چنین نتیجه ای را هم در نظر نداشتند و صلاحشان هم نبود که از آنجا به مدینه بازگردند و بسیار لازم بود که تا مرکز خلافت اسلامی یعنی دمشق به هر وضعی که هست خود را برسانند. پیمودن این راه از کوفه تا دمشق هر چند به عنوان اسیری و هر چند زیر زنجیر برای امام چهارم (علیه السلام) قابل تحمل بود، اما تحریف شدن تاریخ عاشورا و بی اثر ماندن شهادت امام حسین را نمی توانست و نمی بایست تحمل کند.
به نظر می آید که امام چهارم (علیه السلام) و بانوان اهل بیت موقعی فکرشان آسوده شد و از پریشانی و اضطراب خاطر بیرون آمدند که چند روزی در مرکز خلافت ماندند و سخنان خود را گفتند و مردم شام را هم از اشتباه در آوردند و کاری کردند که اگر تاریخ نویسی در شام هم می خواست جریان واقعه کربلا را بنویسد جز آنچه طبری و مفید و ابوالفرج اصفهانی نوشته اند نمی توانست نوشت، در آن روز بود که اهل بیت می توانستند به بازگشت خویش علاقه مند باشند و راه مدینه را با خاطری آسوده در پیش گیرند، داغدار بودند با گریه و شیون به مدینه در آمدند و شهر مدینه را منقلب کردند، اما از نظر هدف فکرشان آسوده بود و دیگر نگران آن نبودند که تا فردا جریان عاشورا را به چه صورتی بنویسند، و قیام اباعبدالله را چگونه توجیه کنند، و تاریخ پر افتخار انقلاب و نهضت امام حسین (علیه السلام) را به چه وضعی تحریف کنند و با چه افسانه ها و دروغ پردازی ها ذهن مردم ساده لوح را مشوب سازند، از این جهت اهل بیت عصمت و طهارت کاملاً آسوده خاطر بودند، و نیک می دانستند که گفتنی ها بیان شد و جزئیات واقعه کربلا امروز در سینه های مردم و فردای نزدیک در صفحات تاریخ اسلام به صورتی ثبت شد که هیچ راهی به تحریف و تغییر و پس و پیش کردن و کم و زیاد کردن آن نیست.
فداکاری از سپاه دشمن
چهارمین بانویی را که در جریان عصر عاشورا می توان نام برد، و او را هم در نشان دادن قیافه واقعی صحنه عاشورا مقامی داشت شامخ و با سخنی کوتاه توانست فصلی بسیار حساس از ناجوانمردی دشمن را در تاریخ منعکس کند زنی است از قبیله بکربن وائل که همراه شوهرش در سپاه ابن سعد بود، اما هنگامی که دید سپاهیان کوفه به خیمه گاه ریخته اند و حتی جامه بانوان را به غارت می برند شمشیری برداشت و روبه خیمه گاه اباعبدالله (علیه السلام) نهاد و فریاد کرد که ای آل بکربن وائل شما زنده اید و اینان دختران رسول خدا را غارت می کنند لاحکم الا لله. بیایید و به خاطر رسول خدا خونخواهی کنید این زن با همین سخنان کوتاه خود نشان داد که کار هرزگی دشمن به کجا رسیده و گویی هنوز ناله او بر درخیمه های اباعبدالله بلند است.
زینب دختر امیرمؤمنان(علیه السلام)
در بررسی تاریخ عاشورا به نام این گونه زنان بزرگوار که با کمال اخلاص به یاری حق و اهل حق برخاسته اند می رسیم و منحصر به این چهار نفر هم نیستند، ولی چنان که مقام هیچ یک از شهدای بنی هاشم و غیر بنی هاشم با همه جلالت قدر و بزرگواری و فداکاری که از خود نشان داده اند به مقام امام (علیه السلام) که رهبر این انقلاب بود نمی رسد، مقام هیچ یک از این زنان بزرگوار که در جریان شهادت یا اسیری منشاء اثر بوده اند و هر کدام ناحیه ای از این فاجعه را رهبری کرده اند به مقام دختر بزرگ امیرالمؤمنین زینب علیها السلام نمی رسید، او است که توانست به راستی در جریان اسیری جای برادر خود را بگیرد و همان برنامه را که برادرش به جمله « هیهات من الذله » یعنی خواری و زبونی از ما اهل بیت به دور است تا ساعت شهادت دنبال کرد، از عصر عاشورا تا ورود به مدینه به کار برد و حق تربیت های مادر خود فاطمه علیها السلام را ادا کرد، از دختر امیرالمؤمنین جز این انتظار نمی رفت او باید در راه دین چنان شکیبا باشد که مادرش فاطمه و مادر بزرگش خدیجه علیهما السلام شکیبا بودند.
خدیجه کبری پیش از همه کس به رسول خدا ایمان آورد و بیش از همه در راه پیشرفت دعوت وی فداکاری کرد و در حدود ده سال تمام یعنی از اول بعثت تا سال دهم که وفات کرد در همه مشکلات و محنت های رسول خدا همدم و همراه وی بود، و زینب کبری دخترزاده همان خدیجه و راهی که حسین بن علی (علیه السلام) در پیش گرفته، ترویج دین و احیای دعوت رسول خداست؟ اگر بنا باشد در راه دین مبین اسلام و قرآن مجید زنان به اسیری بروند و به این بهانه در بازارها و معابر با مردم سخن بگویند و تبلیغات ناروای دشمنان را بر باد دهند و مردم را به حقیقت امر آشنا سازند، چه کسی سزاوارتر از دختر امیر المؤمنین است که فداکاری را از بزرگترین بانوی فداکار اسلام، خدیجه کبری و بزرگترین حامی رسول خدا، حضرت ابوطالب به میراث برده باشد هم دختر علی بن ابی طالب (علیه السلام) و هم دخترزاده خدیجه کبری زینب کبری در بازار کوفه خطبه ای ایراد کرد، و چون پدرش امیرالمؤمنین داد سخن داد، گویی با زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام) سخن می گفت، مردم را با اشاره ای آرام ساخت و نفس ها را در سینه حبس کرد و همهمه را فرو خواند.
در مجلس ابن زیاد
احمد بن ابی طاهر بغدادی متوفی سال 280 هجری در کتاب بلاغات النساء برای این خطبه سه روایت دارد و یکی از آنها به امام جعفر صادق (علیه السلام) می رسد خواهرش ام کلثوم (2)نیز در بازار کوفه خطبه ای ایراد کرد و هر دو خواهر اهل کوفه را سخت ملامت کردند و مردم را منقلب و متأثر ساختند اشک ها جاری شد و ناله ها از سینه ها برآمد. فاطمه دختر امام نیز در بازار کوفه خطبه خواند و با مردم سخن گفت و آنان را به اشتباهی که کردند و بدبختی و بیچارگی که بدان گرفتار شدند توجه داد. کار اهل بیت در بازار کوفه به انجام رسید و فرصت سخن گفتن در مجلس ابن زیاد به دست ایشان آمد دختر امیرالمؤمنین با لباس بسیار ساده وارد مجلس شد و در حالی که کنیزان اطراف او را گرفته بودند در گوشه ای از قصر نشست. ابن زیاد پرسید که این زن گوشه گیر که با کنیزان خود به کناری رفت کیست؟کسی به او جواب نداد. بار دیگر سؤال کرد، یکی از کنیزان حضرت زینب گفت این زینب است و دختر فاطمه دختر رسول خداست.
اینجا وظیفه ای بسیار سنگین و مهم بر عهده زینب (علیه السلام) است، باید هم خود را ضبط کند و شکیبایی را ازدست ندهد و هم پاسخ ابن زیاد را بگوید و به او مجال ندهد که امر را بر مردم مشتبه سازد. ابن زیاد گفت خدا را شکر می کنم که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغ تازه شما را برملا ساخت. ابن زیاد این سخن کفرآمیز را از روی غرور و مستی پیروزی گفت و گرنه بنی هاشم چه دروغ تازه ای گفته بودند، آیا دروغ تازه ایشان این بود که می گفتند « محمد رسول الله »؟یا جز این دروغی گفته بودند، بهر جهت زینب کبری بیدرنگ در پاسخ ابن زیاد گفت « الحمدلله الذی اکرمنا بنبیه محمد صلی الله علیه و آله و طهرنا من الرجس تطهیراً، انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا، و الحمدلله » یعنی شکر خدا را که ما را به پیامبر خود محمد سرفراز کرد و ما را از پلیدی برکنار داشت، اینگه گفتی ما رسوا شده ایم رسوایی برای مردم فاسق است، و اینکه گفتی ما دروغ گفته ایم، دروغگویی کار مردم نابکار است و فاسق و نابکار دیگرانند نه ما. و باز هم خدا را شکر.
پاسخ دندان شکن به ابن زیاد
با این جواب دندان شکن دختر امیرالمؤمنین، باز ابن زیاد گفت دیدی خدا با خانواده شما چه کرد؟گویا ابن زیاد می خواست با این سخن دختر امیرالمؤمنین را به یاد کشته های دو روز پیش آورد و او را منقلب کند. باشد که سخنی مطابق میل او بگوید یا از در زاری و التماس درآید، غافل از آنکه اینان در کار خود نیک هشیارند و کلمه ای برخلاف آنچه شایسته آنها است نگفته اند و نخواهند گفت و آنچه می گویند روی حساب و در راه تأمین همان هدفی است که دارند.
زینب در جواب ابن زیاد که سؤال کرد دیدی خدا با خانواده ات چه کرد، فرمود « کتب الله علیهم القتل فبروزا الی مضاجعهم، و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاجّون الیه و تخاصمون عنده »(3) یعنی کار تازه ای روی نداده اینان شهدای خانواده ما، کسانی بودند که خدا شهادت را برای ایشان مقدر کرد و آنها هم به این سعادت رسیدند و به راه شهادت رفتند، اما به زودی روزی خواهد رسید که خدا تو و آنان را برای حسابرسی فرا خواند و آنجا با هم در افتید و چون و چرا کنید. ابن زیاد چنان ناراحت شد و خشم گرفت که اگر عمرو بن حریث او را ملامت نمی کرد شاید فرمان قتل خواهر امام (علیه السلام) را صادر می کرد، اما چه فایده زینب حرف خود را گفت و کار خود را کرد و فاسق و فاجر را شناساند و اهل بیت عصمت و طهارت را معرفی کرد.
در مجلس یزید
یک ماه یا بیشتر از این مجلس گذشت، و مجلسی از این مهمتر و حساس تر به دست دختر امیرالمؤمنین آمد، او آنجا نیز وظیفه داشت که سخن بگوید و بیش از پیش صریح و روشن صحبت کند و به همان نسبتی که مردم شام از مردم کوفه در اشتباه و از شناسایی اهل بیت بیگانه بودند در بیان مطلب و شناساندن اهل بیت پافشاری کند و اصرار ورزد، این مجلس مهم در مرکز خلافت اسلامی آن روز یعنی شهر دمشق تشکیل شده بود.
در این مجلس هم زینب کبری خطبه خواند و سخن گفت، و این خطبه را هم احمد بن ابی طاهر بغدادی در کتاب بلاغات النساء ذکر کرده می گوید که چون چشم یزید به اسیران اهل بیت افتاد و آنان را پیش روی خود ایستاده دید دستور داد تا سر امام را در میان طشتی نهادند و با چوبی که در دست داشت به دندان های امام می زد و ضمن اشعاری چنین می گفت:
کاش پدران من که در بدر کشته شدند امروز می بودند و این وضع آل محمد را می دیدند و صدا به شادی بلند می کردند و می گفتند یزید دست تو درد نکند، و از پدران خود نباشم اگر کارهای محمد را از فرزندان او انتقام نگیرم، حال که سخن به اینجا کشیده و یزید اگر تا حال با امام حسین (علیه السلام) طرف بود و با او جنگ می کرد اکنون با شخص پیغمبر طرف شده ! و به جنگ با او برخاسته و در مقام کینه جویی با رسول خدا برآمده آیا زینب کبری حق دارد گفته های او را ناشنیده بگیرد و کارهای او را نادیده تصور کند و در مقابل کسی که هم خود را جانشین پیغمبر می داند به عنوان جانشینی او حکومت می کند و هم از پیغمبر انتقام کارهای او را می کشد و به جای آن که پیغمبر مشرکان مکه را در جنگ بدر کشته، بزرگترین خدا شناسان اسلام را می کشد و اینان را به جای آنان حساب می کند، در مقابل یزید سکوت کند و چیزی نگوید و مردم شام هم همان چه را یزید گفت به عنوان حرف حساب و قابل قبول بپذیرند و به آن معتقد باشند؟
زینب (سلام الله علیها) سکوت نمی کند
ظاهراً زینب کبری (سلام الله علیها) نمی توانست در اینجا سکوت کند و آن چه را گفت از نظر انجام وظیفه گفت و خدا هم گفتار او را حفظ کرد، و در اواخر قرن سوم هجری در یکی از کتابهای نفیس اسلامی و بعدها در کتابهای دیگر نوشته شد و صدای سخن گفتن یک زن اسیر و داغدار در مقابل دشمنی صاحب قدرت و مغرور آنهم با آن صراحت و شجاعت و بی باکی برای همیشه در تاریخ اسلام منعکس گشت چنانکه هیچ قدرتی نمی تواند صدای زینب (سلام الله علیها) را خاموش کند و سخنان او را که در تاریخ اسلام جای خود را باز کرده از یاد مسلمانان جهان ببرد. و یا آنها را تحریف کند و به جای آنها کلماتی در تجلیل و تکریم و اظهار کوچکی و عذرخواهی نزد یزید بگذارد. نه نهج البلاغه علی را می توان در دنیا عوض کرد، و نه صحیفه سجادیه امام چهارم (علیه السلام) را، ونه خطبه های بین راه و روز عاشورای امام حسین (علیه السلام) را. و نه خطبه های امام چهارم و زینب کبری و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) در کوفه و شام و مدینه را. تا روزی که کتابخانه ای در دنیا وجود دارد این گفتارها زنده و جاوید است و قابل تحریف نیست و نمی توان یک کلمه از آن کم و یا کلمه ای برآنها افزود، خدا نه تنها قرآن مجید را از تحریف حفظ کرده و می کند، بلکه در سایه قرآن بسیاری از اسناد مذهبی همین وضعیت را پیدا کرده و کارش از آن که تحریف شود یا کم و زیاد گردد گذشته است و بر این نعمت پروردگار باید شکرگزار بود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت ها :
1-مثیر الاحزان ص 57.
2- این ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین است اما نه از حضرت فاطمه زهراء ام کلثوم نامش زینب صغری است او از حضرت زهرا علیهاالسلام است و بنابر روایت کلینی و شیخ طوسی و مرحوم طبرسی عمربن خطاب او را به فشار و کشمکش زیادی در زمان خلافش به تزویج خود در آورد و بعد از او در مدینه در اثر آوار از دنیا رفت، و این ام کلثوم را که در کربلا حاضر بود ام کلثوم صغری گویند و مادرش ام ولد است.
3-امالی صدوق ص 165 مجلس 31.
منبع مقاله :
آیتی، محمد ابراهیم؛ (1388) بررسی تاریخ عاشورا، [بی جا]: مؤسسه انتشاراتی امام عصر (عج)، چاپ پنجم