نویسنده : محمدصادق مزینانى
مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعههاى گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تأثیر گذارى بر اندیشهها و رفتاردیگران و همچنین میزان تأثیر پذیرى متفاوتند. در هر جامعه تعدادى اندک به دلیل موقعیت
ویژهاى که دارند بر رفتار و ارزشهاى دیگران تأثیر مىگذارند. این گروه، با نامهاى :خواصّ، نخبگان، برگزیدگان…شناخته مىشوند.گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیلمىدهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد مىشود.
خواص کسانىاند که بر اساس آگاهى و بصیرت تصمیمگیرى کرده و حرکت مىکنند. دربرابر خواصّ عوام هستند. این گروه دنبال این نیستند که ببینند چه راهى درست است، چهحرکتى صحیح است و سپس بر اساس آن حرکت کنند بلکه پیرو جوّ زمان خود هستند؛اکثریت به هر راهى رفتند اینها نیز به همان راه خواهند رفت.
[68]
در این تقسیم و تفسیر هیچگونه معیار اقتصادى، سیاسى و فرهنگى لحاظ نشده است.بلکه کسى که از روى بصیرت و آگاهى تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بىسواد باشد جزوخواص به شمار مىآید و آنکه بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر جزوعلما باشد «عوام» است.
تقسیم بندى خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهى است. خواص بر دو گونهاند: خواصجبهه حقّ و خواص جبهه باطل. عوام نیز به همین دو قسم تقسیم مىشوند.
عدّهاى حقّ را شناختهاند و تلاش آنها نیز در همین راستاست. و عدّهاى نیز در برابر حقبىتفاوت و یا ضدّ آنند. در میان طرفداران باطل نیز آدمهاى نخبه و زرنگ و اهل فکر وتشخیص وجود دارد. سخن ما در اینجا در باره خواص طرفدار حقّ است.
خواص طرفدار حقّ نیز به دو دسته تقسیم مىشوند:
1. گروهى که آرمانها و ارزشهاى اسلامى براى آنها اصل است و در آن هنگام که دین ودنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوههاى آن ترجیح مىدهند.
2. گروهى که جذب دنیا و جلوههاى آن (مقام، ثروت، شهرت و…) شده و با وجودتشخیص حقّ و اهل حقّ از عمل به آن باز مىمانند. وقتى که پاى اداى تکلیف و انجاممسؤولیت به میان آید نمىتوانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر اداى تکلیف پیش مىدارند. اگر درجامعه اسلامى گروه نخست بیشتر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد وحادثهاى همانند روزگار امامحسین(ع) بهوجود نخواهد آمد. ولى اگر تعداد آنها اندک وتعداد دسته دوّم بیشتر باشند آن وقت است که جامعه در سراشیبى سقوط قرار خواهد گرفت و حسینبن علىها به مسلخ خواهند رفت. یزیدها و ابنزیادها برسر کار خواهند آمدو امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهى خواهد شد.
نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسى و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان یکى از عوامل زمینهسازعاشورا است. خواص طرفدار حقّ به ویژه کسانى که به حقانیت امامحسین(ع) باور داشتند،در عرصه سیاسى باید با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان مىجنگیدند. چه عامل و یاعواملى سبب شد که اینان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، بىتفاوت ماندند و یا در برابر آنحضرت ایستادند. تعداد آنان که امامحسین(ع) را به خوبى مىشناختند ولى بر اساسشناخت خود عمل نکردند کم نبودند. بسیارى از کسانى که در مدینه یا مکّه به آن حضرتنصیحت مىکردند که به سوى کوفه نرود از همین قبیل بودند.
[69] بسیارى از کسانى که نمایندهامامحسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همینها بودند. تجزیه و تحلیلِبىتفاوتى اینان و دستیابى به عواملى که آنان را از انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتارسیاسى براى ما درسآموز و عبرتانگیز است.
این عوامل بسیارند. از این روى، پس از اشاره به عناوین پارهاى از آنها به «دنیاگرایىخواص» که از اهمیت بیشترى برخوردار و جنبه محورى دارد خواهیم پرداخت.
بازگشت به باورها و ارزشهاى جاهلى از جمله قومیتگرایى، عافیتطلبى وتجمّلپرستى، افزونطلبى و مقامخواهى، فرصتطلبى و نفاق، ترس و وحشت و بالاخرهدنیاپرستى خواص از عواملى بودند که خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظیفه ومسؤولیت خود عمل نکردند.
وقتى که بیشتر خواص طرفدار حقّ چنان باشند که دنیاى خودشان برایشان از همه چیزمهمتر باشد، بىشک، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خودحاکمیت باطل را مىپذیرند و در برابر آن نمىایستند و از حقّ نیز طرفدارى نمىکنند وجانشان را به خطر نمىاندازند. وقتى اینگونه شد اوّلش با شهادت حسین بن على(ع) آغازمىشود، آخرش هم به بنىامیه و شاخه مروانى و بنىعباس وپس از بنىعباس، هم به سلسلهسلاطین در دنیاى اسلام، تا امروز مىرسد.
[70]
دنیا گرایى خواص
هر چند عواملى چون: قومیت گرایى، نفاق و دورویى و غفلت سبب لغزش و انحرافبرخى از خواص شد، ولى دنیا و جلوههاى آن چون مقامخواهى، رفاهطلبى، ثروت، شهرتاز مهمترین و خطرناکترین عواملى بود که در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسىداشت. با نگاهى به تاریخ اسلام مىیابیم که اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایى که ازسوى خواص صورت گرفته، دنیاپرستى آنان بوده است. بر همین اساس پیامبر اسلامفرمودهاست:
«حبّ الدنیا رأس کل خطیئه؛
[71]
دوستى دنیا سر و اساس همه گناهان است.»
على(ع) نیز دنیا دوستى را اساس همه فتنهها
و مشکلات دانسته است:
«حبّ الدنیا رأس الفتن و اصل المحن».
[72]
امامحسین(ع) نیز راز و رمز دگرگونى بسیارى از مردم و کنارهگیرى آنان را از حقّ،دنیاگرایى آنان دانسته است:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم، یحوطونه مادّرت معایشهم فاذا محّصوا بالبلاءقلّ الدیانون؛
[73]
مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان. حمایت آنها از دین تا زمانى است که زندگى آنها دررفاه باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران کم مىشوند.»
این سخنان را امام در چه زمانى ایراد کرده است؟ برخى چون طبرى بر این باورند کهامام(ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذىحسم» ایراد کرده است. برخى دیگر بر آنند کهاین خطبه در دوّم محرم و در سرزمین کربلا ایراد شده است. این سخنان در هر کجا ایراد شدهباشد بیانگر ناخرسندى امام(ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است.امام(ع) پس از آنکه از دگرگونى اوضاع و سستى و بىتفاوتى مردم در برابر خوبىها و بدىهاشکوه کرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستى آنان دانسته است. وقتى که دنیادر نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایى بود. سخنانامامحسین(ع) هر چند بیانگر آن است که دنیاگرایى آفتى عمومى و همگانى است لذا با واژه«الناس» از آن یاد کرده است ولى روشن است که بخشى از مردم که همان خواص باشند.
بیشتر در معرض این آسیب هستند. چرا که جلوههاى دنیا بسیار است. بخشى از آن براىهمه کس قابل دسترسى نیست. مقام، پولهاى کلان… را به همه کس نمىدهند. «خواص» باویژگیهایى که دارند دسترسى بیشترى به دنیا و جلوههاى آن دارند. به همه کس ملک رى وکیسه زر نمىدهند. اینها براى عمر سعدها و شریح قاضىها… آماده است.
مواردى که خواص طرفدار حقّ به خاطر دنیاگرایى از پذیرش حقّ سر باز زده و یا با آن بهمخالفت بر خواستهاند فراوان است، در اینجا تنها به نمونههایى از چند مقطع تاریخىبسندهمىکنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایى خواص هر چند در روزگار خلیفه سوّم اوج و شدت گرفت ولى پیش از آن نیزجلوههایى داشته است. در روزگار پیامبر(ص) در جنگ بدر، احد و پارهاى از حوادث دیگرهر چند دنیا گرایى برخى از خواص ظهور پیدا کرد ولى با حضور آن حضرت خیلى زودجبران و شعلههاى آن فرو کش کرد. ولى از آن روز که آن بزرگوار در بستر قرار گرفتانحراف خواص و عدول آنان از موضع حقّ نیز آشکا رشد. تخلّف از لشگر اسامه، با اینکهاین کار موجب ناراحتى آن حضرت شد.
[74] افزون بر این، آن حضرت بر کسانى کهمىخواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند. در عین حال برخى ازخواص چون خلیفه اوّل و دوّم از این دستور سرباز زدند.
[75]
توجه نکردن به دستور پیامبر(ص) براى نوشتن وصیّت و همچنین ماجراى سقیفه بهعنوان نخستین گامها از دنیا گرایى خواص و عدول آنان از موضع حقّ به شمار مىآید.
بسیارى از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجراى سقیفه را سبب و ریشهاصلى رویداد عاشورا به شمار آوردهاند. از باب نمونه مرحوم آیهالله غروى اصفهانى چنینسروده است:
رماه اذ رماه حرمله و اِنَّما رماه مَنْ مهدّ له سهم اتى مِن جانب السقیفه و قوسه على یدالخلیفه و ما اصاب سهمه نحرابل کبد الدین و مهجه النبى
[76]
وقتى حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعى کسى بود که زمینهرا براى او زمینهسازى کرده بود. تیرى از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود. آنتیر گلوى آن کودک را ندرید بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست.»
مهیاردیلمى نیز اشعارى به عربى دارد که مضمون آن این است:
«اى فرزند پیامبر(ص) روز سقیفه راه کربلایت را هموار کرد و آن گاه که حقّ پدرت على(ع) ومادرت فاطمه(ع) را غصب کردند؛ کشته شدنت خوب جلوه کرد.»
[77]
مرحوم نیّر تبریزى و بسیارى از دیگر شاعران شیعى همین مضمون را آوردهاند. برخى ازنویسندگان اهل سنّت نیز بر همین مسأله تأکید کردهاند.»
[78]
پینوشتها:
[68]. سخنان مقام معظم رهبرى، لشگر 27 حضرت رسول، در 75/3/20.[69]. لهوف، ص26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از اینگونه افراد بودند.
[70]. سخنان مقام معظم رهبرى در جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول(ص)، 75/3/20.
[71]. غرر الحکم و درر الحکم، آمدى با شرح محقق خوانسارى، ج3، ص395، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطرو نزهه النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج2، ص122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل کل معصیه…حبّالدنیا و حبُّ الله لا یجتمعان فى قلب واحد.
[72]. همان، ج3، ص395.
[73]. تحف العقول؛ 250، ص249؛ بحارالانوار، ج44، ص383، ج78، ص117.
[74]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ج2، ص488 براى مشروح این جریان ص489 – 485 مطالعه شود، مرکزانتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
[75]. ملل و نحل، ص23.
[76]. الانوار القدسیه، ص99.
[77]. معرفت، ج56، ص17، به نقل از جامعهشناسى تاریخى اسلام، ابوالحسن تنهایى، ص262، نشر روزگار.
[78]. دیوان آتشکده نیّر، ص59؛ سمو المضى سموالذات، علائلى، 5.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27