نویسنده:دکتر محمد منصورنژاد
نوشتار حاضر تحت عناوین زیر سامان یافته است:
الف) مقدمه
ب) مولفه ها و شاخصه هاى عزت و افتخار
ج ) جمع بندى و نتیجه گیرى
الف- مقدمه:
نکته اى که در آغاز به عنوان مدخل بحث جاى توجه دارد آن است که از دو مفهوم اساسى نوشتار، یعنى «عزت» و افتخار تعریف و تحلیل ارایه داد:
براى ارایه تعریف لغوى به فرهنگ لغات مراجعه مى شود. مثلاً «على اکبر دهخدا» در«لغت نامه»، ذیل واژه «عزت»، آورده که: عظمت، بزرگوارى، ارجمندى، ارج و سرافرازى، ارجمندى، کرامت و بزرگى و «غره» را به معناى ارجمندى و عزریزى و خلاف ذل، چیرگى، قوت و شدت آورده و توضیح مى دهد که «عزت»، غیر از «کبر» است. چه عزت شناختن انسان است حقیقت نفس خود و قراردادن آن است درمقام ومنزلت خود. اما کبر، جهل انسان است نسبت به نفس خود و قرار دادن آن است درمنزلتى بالاتر از منزلت و مقام خود.
مرحوم «دهخدا»، واژه «افتخار» را نیز در معانى زیر آورده است: نازیدن، بالیدن، فخر کردن، ماثر کهنه را شمار کردن، ستایشگرى به خصال و نازیدن به حسب و نسب و جز آن از آنچه در خود یا پدران باشد. فخر، مرتفع و بلند گردیدن، فخر و شرف، سرافرازى و آبرو و حرمت و زیبایى. عظمت، بزرگى، سربلندى و مفاخرت و نیز هم او توضیح مى دهد که اخلاقاً افتخار، یکى از مهلکات قوه غضبى به شمار مى آید.
حاصل آن که در لغت، هم واژه عزت از واژه افتخار عمیق تر و ذو معانى تر است و هم حامل بار مثبت و ارزشى تر از واژه افتخار است.
نکته اى که شرح و تذکر آن ضرورى مى نماید آن است که گرچه واژه افتخار درا بتدا معناى منفى دارد، اما مى توان با توجه به متعلق مثبت آن، برایش بار ارزشى مثبت نیز فرض نمود. یعنى اگر کسى به ثروت، نسب و … مى نازد و مى بالد، چنین فخرى از جهت اخلاقى مذموم است.
اما مى توان به امور نازید که در آن صورت آن فخر نه تنها حامل بار منفى نباشد، بلکه ممدوح و مطلوب فرض شود. با توجه به این نکته است که امام خمینى در «وصیت نامه سیاسى – الهى» خود، واژه افتخار را در معناى مثبت آن به نحو زیر استعمال نموده اند: «ما مفتخریم که ائمه معصومین … ائمه ما هستند. ما مفتخریم که ادعیه حیاتبخش که او را قرآن صاعد مى خواستند از ائمه معصومین ما است. ما به مناجات شعبانیه امامان و دعاى عرفات حسین بن على (ع) و صحیفه سجادیه این زبور آل محمد و صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضیه است از ما است افتخار مى کنیم.
مولفه هاى عزت و افتخار در این پژوهش عبارتند از : اول: شهادت طلبى؛ دوم: حماسه و عرفان؛ سوم: وفاى به عهد؛ چهارم: حق انتخاب و گزینش
۱- شهادت طلبى: ابتدا باید پرسید که چگونه شهادت طلبى مى تواند به عنوان یک شاخصه در بحث حاضر مورد بهره بردارى قرار گیرد؟ در این که همه آدمیان باید بمیرند شکى نیست. اما مرگ اقسامى دارد و مرگ شهادت طلبانه، با ویژگى هایى از سایر اقسام مرگ متمایز مى گردد. اقسام مرگ عبارتند از:
۱-۱) مرگ طبیعى: در این قسم مرگ فرد بدون مواجهه با حادثه اى خاص بر اثر پیرى و ناتوانى سلول هاى بدن، جان مى سپارد. واضح است که در این گونه مرگ اختیار و انتخاب جایى ندارند؛
۱-۲) مرگ اخترامى: در این قسم از مرگ، افراد بر اثر سوانح و حوادث اتفاقى مانند سیل، زلزله و تصادف جان مى بازند. در این قسم از مرگ نیز گزینش نقشى ندارد، قتل هایى که در اثر زد و خوردها به صورت تصادفى رخ مى دهد را نیز مى توان به این قسم مرگ ملحق نمود .
۱-۳) مرگ در شکل خودکشى: در این قسم از مرگ، از سویى فرد نسبت به ادامه زندگى ناامید، خسته و مایوس مى شود و به همین جهت از سوى دیگر با انتخاب و اختیار، به زندگى خود خاتمه مى دهد. با ویژگى هاى یاد شده (احساس بن بست و اختیار) خودکشى از سایر اقسام مرگ متمایز مى گردد.
۱-۴) مرگ شهادت طلبانه: از اقسام مرگ، مرگى است که از هر سه قسم مرگ هاى فوق متمایز است. ویژگى عمده این قسم مرگ، وجود اراده، انتخاب در آن است، اما نه از آن رو که زندگى را بى معنا مى یابد و نه از آن جهت که احساس بن بست و خستگى در زندگى مى کند، بلکه از آن جهت که زندگى را سراپا معنا مى یابد، از آن جهت که با نشاط و طراوت مرگ را مى پذیرد. از آن جهت که جان دادن را پر ثمرترین راه تشخیص مى دهد. گرچه این گونه جان سپردن در همه ملل و فرهنگ ها سابقه دارد اما در فرهنگ اسلامى مرگ شهادت طلبانه ویژگى هاى دیگرى نیز باید داشته باشد. از ویژگى هاى مهم آن است که قصد قربت و حفظ براى رضاى خدا از مرگ استقبال نمودن از شرایط مرگ شهادت طلبانه است و نیز در نگاه اسلامى شیوه چنین مرگى مهم است، زیرا در بستر جهاد و دفاع است که مرگ شهادت طلبانه محقق مى گردد.
با رعایت شرایط، چنین مرگى علاوه بر این که حماسه ساز و حرکت آفرین است، بلکه بار حقوقى و فقهى دارد و لذا شهید از نگاه اسلامى غسل و کفن ندارد و بدنش پاک است و نیز نزد خدا روزى مى خورد و نباید او را مرده پنداشت، این ها در حقیقت زندگانند. (آل عمران، ۱۶۹ و بقره ۱۵۴)
اما بحث اقسام مرگ با عزت طلبى و افتخار چه ارتباطى دارند؟ در یک نگاه مرگ را به دو قسم مرگ «ذلیلانه» و مرگ «عزیزانه» مى توان تقسیم نمود که در این صورت فرد مى تواند طبیعى بمیرد، اما ذلیل و خوار شده و یا عزیز و مورد فخر باشد. چیزى که شکى در آن نیست آن است که مرگ شهادت طلبانه از اقسام مرگ عزیزانه است. از این رو شهادت با عزت گره مى خورد و به تعبیر امام خمینى «شهادت، عزت ابدى است» عظمت و حرمت شهادت، در فرهنگ بشرى پذیرفته شده و شهدا از نظر همه ملل عزیزند. از این روست که حتى از مراسم سیاسى و رسمى دولتمردان در بازدیدها، دیدن قبور و آثار شهدا و جانبازان و سربازان و فداکاران شهید است. اگر شهادت به عنوان یک ارزش «درون دینى» و «برون دینى» پذیرفته شده و از عوامل عزت ساز باشد، در این صورت مى توان از شهادت طلبى به عنوان شاخصه و مولفه عزت یاد نموده و چون متعلق آن مطلوب و ارزشى است، افتخار بدان نیز مطلوب و زیباست. از این شهادت عامل عزت و افتخار بشریت است.
و اما شهادت به عنوان عامل عزت و افتخار در نهضت حسینى. راستى چه عاملى نهضت امام حسین را تا بدین حد پایدار نموده و عامل نفوذ عمیق این نهضت بر قلوب چیست؟ چرا امام حسین در پیش شیعیان و حتى غیرمسلمانان نیز عزیز است و مورد احترام؟ چرا امام خمینى از افتخارات ایرانیان را حب به حسین بن على بر شمرد؟ آیا نمى توان این فخر و عزت را در مرگ آگاهانه، انتخابى، سراسر معنا، با نشاط و طراوت امام حسین و یارانشان جست؟ آیا رمز بقاى قیام حسینى و نهضت عاشورا بخش قابل توجهى به آنجا باز مى گردد که از کودک شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله با آغوش باز از مرگ استقبال نمودند و بدان لبخند زدند؟ آیا حسین (ع) از آن رو عزیز نیست که براى تن ندادن به ذلت ( که نقطه مقابل عزت و پستى است)، شمشیرى را برگزید که نتیجه آن پاره پاره شدن بدن هاى خود و یارانش بود؟
حاصل آن که اول: مرگ شهادت طلبانه شاخص و مولفه عزت و افتخار است، چون نقطه مقابل آن خصوصاً در نهضت حسینى و روز عاشورا آن است که حسین و یارانش باید به جاى عزت، تن به ذلت بدهند و حسین شهادت را برگزید تا عزیز بماند؛ ثانیاً این مرگ آگاهانه و انتخابى است هم حسین از چنین مرگى خبر دارد و هم قدرت تغییر مسیر را دارد، اما بهترین مرگ ها را برگزیده، از شهادت استقبال نمود و به مرگ عاشقانه لبخند زد. اینجاست که امام حسین در تاریخ یادش با افتخار و عزت برده شده و باقى مانده و باقى خواهد ماند؛ ثالثاً: این ارزش به عنوان یک درس براى همه پیروان حسینى باقى ماند که زندگى به هر شیوه و قیمتى مطلوب نیست. در شرایطى مرگ بر زندگى ترجیح مى یابد و مرگ در بستر راحت براى انسان هاى والاى کوچک است و به جاى آن که از مرگ بگریزند این مرگ است که از آن ها مى گریزد.
۲) حماسه و عرفان:مولفه دیگر عزت و افتخار، حماسه و عرفان است. کلمه «حماسه» به معنى شدت و صلاحیت است و گاه به معنى شجاعت و حمیت استعمال مى شود. شعر، سخن و حتى شخصیت مى تواند حماسى باشد. مثلاً سخن حماسى یعنى سخنى که در آن بویى از غیرت و شجاعت و مردانگى باشد. بویى از ایستادگى و مقاومت باشد.
در تعریف عرفان از «بوعلى سینا» نقل شده که توجه مستمر درونى و انصراف فکرى به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان است و کسى که داراى چنین وصف نفسانى بوده و در جمع خاطرات موفق باشد عارف است.
از نگاه دیگر حماسه و عرفان در مقابل یکدیگر قرار مى گیرند. زیرا در صورتى که حماسه، نوعى «برونگرایى» است، عرفان، به نوعى ، «درونگرایى» مربوط است. اگر سلاح در حماسه شمشیر و آهن و فولاد و تفنگ و … است سلاح در عرفان اشک و آه و ضجه و دعا و تهذیب است.
همچنین حماسه و عرفان هریک به تنهایى در فرهنگ بشرى قدمت دیرینه دارند. در طول تاریخ همه ملت ها در دفاع از خود، خانواده و منافع فردى و جمعى گاه حماسه هاى پایدار و جاودانى از خود به یادگار گذاشته اند. مثلاً در دهه هاى قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، حماسه ویتکنگ ها در ویتنام در مقابل امریکاى تا دندان مسلح، از حوادث ماندگار تاریخ بشریت است. در عرفان نیز قبل از اسلام و در سایر ملل، درونگرایى ها و ریاضت کشى هاى عمیق در ادیان هند و مسیحیت ثبت و ضبط شده است و به عبارت دیگر حماسه آفرینى و عرفان عمیق مختص مسلمانان، شیعیان و پیروان معصومین نیست.
آنچه که در فرهنگ اسلامى -شیعى تازگى دارد (و به تبع در انقلاب اسلامى و دفاع مقدس) جمع بین حماسه و عرفان است در این مکتب و در میان پیروان این مذهب، درونگرایى ها با برونگرایى ها قرین شده اند و معصومین و یارانشان خصوصاً در کربلا علمداران حماسه و عرفان اند. اگر امام حسین و یارانش در روز عاشورا حماسه آفریدند، دست به سلاح بردند، رجز خواندند، مقاومت کردند، تن به ذلت ندادند، مرگ با عزت را برگزیدند، همین افراد شب عاشورا را از دشمن فرصت گرفتند تا به خود بپردازند، به راز و نیاز با معبود مشغول شوند.
امام حسین در حمله به خیام امام (ع) در عصر تاسوعا، حضرت عباس را به نزد عمرسعد فرستاد و فرمود که اگر مى توانى کارشان را تا صبح فردا به عقب بینداز و آن ها را امشب از ما دور کن تا که شاید امشب به درگاه پروردگارمان نماز بگزاریم و او را بخوانیم و از او طلب مغفرت بکنیم! خدا مى داند که من نماز به درگاهش و تلاوت کتابش و دعا و استغفار زیاد را دوست مى دارم. (فهو یعلم انى کنت احب الصلوه له و تلاوه کتابه و کثره الدعا و الاستغفار)
حاصل آن که در کربلا حماسه و عرفان، برونگرایى و درونگرایى، رجز خواندن و اشک ریختن موج مى زند و اصلاً از آن رو روز عاشورا خلق شده است که شب عاشورایى بوده است.
از آن رو یاران امام حسین و خود آن حضرت در مبارزه کوتاه نیامدند و عدول نکردند که نیمه شبان با خدایشان سر و سرى داشتند. اما پرسش اساسى آنجاست که بحث حماسه و عرفان، چه ارتباطى با موضوع عزت وافتخار دارد؟ پیوند بین مولفه عرفانى و حماسه و عزت و افتخار چگونه برقرار مى گردد؟
اگر نقطه مقابل عزت، «ذلت» است و زندگى ذلیلانه نیز نه تنها جاى افتخار ندارد، بلکه مایه سرشکستگى است. باید دید که خاستگاه و منشأ ذلت، دنائت، پستى، سرشکستگى کجاست؟ در روایات متعددى توصیه شده که هرگاه خواهان عزت شدى آن را در اطاعت و فرمانبردارى خداى بجویى و حضرت امیر (ع) در خطبه متقین (خطبه ،۱۹۳ نهج البلاغه) در اوصاف افراد باتقوى از جمله آورده اند که «عظم الخالق فى انفسهم، فصغر ما دونه فى اعینهم» خالق و آفریدگار در روح و جان (متقین) بزرگ جلوه کرد. [از این رو ] غیر خداوند در نظرشان کوچک است.
به عبارت دیگر ریشه ذلت و فاصله گرفتن از زندگى عزیزانه یا برونى است، یعنى از ناحیه دشمنان و اغیار پستى و زندگى ذلیلانه با ستم بر آدمیان تحمیل مى گردد. اگر درد از بیرون و دشمن خارجى است، چاره آن «جهاد» است که به تعبیر این نوشتار، داشتن روحیه حماسى، رجز خوانى، پایدارى، مقاومت و صلابت است. پس جهاد و حماسه عامل عزتند تا آدمیان در مقابل دشمنان بیرونى سر تسلیم فرود نیاورند.
پس حماسه و جهاد چاره گسستن بند ذلت است و مایه و مبلغى است که براى فرار از سستى، ترس، ذلت، و … پرداخت مى شود. از این رو به جرات و صراحت مى توان مدعى شد که حماسه سرایى و حماسه آفرینى از عوامل عزت و افتخارند.
اما همیشه خاستگاه ذلت، تهدید بیرونى نیست. بلکه گاه مشکل درونى است، به «نفس» انسانى و خواهش هاى آن باز مى گردد. گاهى اژدهاى درونى با یافتن فرصت و بستر مساعد سر بر مى آورد و آدمى را اسیر نموده و به ذلت مى کشاند. اینجاست که عرفان، در حالى که این مشکل و این ذلت برخاسته از درون است با عرفان، درونگرایى، تهذیب ، مجاهده، نفس و … بندهاى خواسته هایى که انسان را زمین گیر مى کنند، اسیر مى نماید را پاره مى کنیم.
حاصل آن که از منافذ آسیب و تهدید بر عزت، درون و نفس است و از این رو عرفان، درونگرایى، تقواى الهى از عوامل عزت بخش است، چنانچه از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند: من اراد ان یکون اعزالناس فلیتق الله
هرکسى که اراده نموده که عزیزترین مردم باشد، پس تقواى الهى پیشه کند.
پس براى مبارزه با دشمن درون، براى تقویت تقوا، براى تعمیق درونگرایى باید به خود پرداخت و با خدا ارتباط داشت، از این روست که امام حسین (ع) در ظهر عاشورا در حین مبارزه وقتى «ابوثمامه عمر بن عبدالله صاعدى» به امام عرض کرد یا ابا عبدالله! جانم به فدایت، من مى بینم این ها به شما نزدیک شده اند. دوست دارم زمانى که پروردگارم را ملاقات مى کنم، این نمازى را که وقتش نزدیک شد خوانده باشم. امام سرش را بلند کرد و فرمود: «ذکرت الصلاه، جعلک الله من المصلین الذاکرین » نماز را یاد کردى، خدا شما را از نمازگزاران و یاد کنندگان خویش قرار بدهد. و با این که دشمن نپذیرفت که امام فرصت نماز داشته باشد، اما در صحراى کربلا، «نماز خوف» به جماعت خواندند.
۳- وفاى به عهد و پیمان: وفاى به عهد و پیمان یک ارزش بشرى و فرا دینى است. یعنى جداى از بسترها و گفتمان هاى دینى، از نگاه انسانى، وافیان به عهود محترم و معززند و خائنان به عهد و پیمان ها منفور و مطرود. از نگاه دینى نیز مساله سوگند و پیمان عهود مهم است.
عهد و پیمان از آن رو از عوامل عزت بخشند که سبب تحیب و تحکیم روابط بین افراد مى گردند. افرادى که نسبت به هم عهدشکن باشند، اعتمادى به یکدیگر ندارند و چون به یکدیگر نمى توانند دل ببندند، در نتیجه آسیب پذیر، سست و در معرض خطر بیگانگانند. از این رو پیمان شکنى عامل سستى و سستى و پراکندگى در هر ملتى عامل ذلت است و بالعکس وفاداراى به عهد و پیمانها عامل تحکیم روابط و تالیف قلوب است که این وحدت و همدلى از عوامل عزت بخش است و افتخار آفرین.
در کربلا گرچه افراد محدودى حاضر شدند که همراه امام حسین تا عاشورا بمانند، اما از مظاهر وافیان به عهودند و امام حسین(ع) در شب عاشورا، پاى فداکارى و وفادارى، یارانش را امضا نمودند. آنجا که در حین سخنرانى فرمودند «فانى لااعلم اصحابا اولى و لاخیراً من اصحابى و لااهل بیتى فجزاکم الله عنى جمیعاً خیراً» من اصحابى و یارانى بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانى با وفاتر و صدیق تر از اهل بیت و خاندانى با وفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزاى خیر دهد.
این وفادارى آنجا بیشتر خودش را نشان مى دهد که امام در شب عاشورا اصحاب خودش را جمع نمود و پیشنهاد نمود که «اکنون که شب چونان پردهاى سیاه همه چیز را در بر گرفته است، شما هم شبانه حرکت کنید و هریک دست یکى از افراد خاندان مرا گرفته و دور شوید و مرا با این قوم تنها گذارید. زیرا آن ها غیر از من با کس دیگر کارى ندارند.» (هولاد القوم فانهم لایریدون غیرى) اینجا بود که بنى هاشم و سایر یاران تک تک بپا خاستند. و دم از وفادارى زدند.
۴) حق انتخاب و گزینش: اگر فردى حق گزینش از او سلب شود، آزاد نیست و اگر ملتى در تعیین سرنوشتش، مختار نباشد، استقلال ندارد و مستعمره وابسته و تحت قیمومیت دیگران است و در هر دو شکل فردى و ملى سلب اختیار قرین با ذلت است و در مقابل وجود حق انتخاب و اختیار از نشانه عزت، کرامت و شرافت فرد یا ملت است. از این رو رابطه حق انتخاب با عزت و افتخار واضح است و آزادى و استقلال از عوامل عزت و افتخارند و ملت آزاده مستقل باید به خود ببالد.
اما مساله حق انتخاب در نهضت حسینى به قدرى جدى و واضح است که به جرات مى توان ادعا کرد که از عوامل مهم عزت و افتخار در نهضت کربلا، حق گزینش و انتخاب است و از دلایل ماندگارى و پایدارى نهضت عاشورا آن است که این فضا آزادانه، عاقلانه و آگاهانه انتخاب شده است و افراد دقیقاً مى دانستند که با چه خطرات اساسى مواجهند و امام حسین حتى در شب عاشورا نه تنها آن ها را به ماندن دعوت نکرد، بلکه خلع سلاح شرعى و انسانى کرد. از جهت شرعى بیعت را برداشت تا عندالله مورد مؤاخذه قرار نگیرند. از جهت انسانى با این توصیه که اگر دلتان براى فرزندان من مى سوزد آن ها را نیز همراه ببرید، آن ها را به انتخاب هوشیارانه فراتر از حیطه هاى شرعى و عقلى فراخواند و آنچه در کربلا برگزیده شده، عاشقانه بود.
حاصل آن که اگر فرد یا ملتى حق اختیار و آزادى از او سلب شود، ذلیل و برده و وابسته خواهد شد وجود حق گزینش آگاهانه از عوامل عزت است. این عامل، یعنى حق گزینش به وضوح در نهضت حسینى، خصوصاً در لحظات حساس نزدیک به عاشورا مشاهده مى شود. از این رو نهضت حسینى عزیزانه و مفتخرانه بوده و در تاریخ چون خورشیدى براى آزادگان مى درخشد.
منبع:روزنامه جوان