نویسنده: محمد کاوه
اگر طلاق زمانی صورت گیرد که کودکان هنوز خیلی کوچک هستند تا بفهمند چه اتفاقی در شرف وقوع است، عوارض آن کمتر است(کالات، 1386: 97). اما به هر حال، آسیب شناسان اجتماعی بر این باور هستند که پس از جدایی والدین، مسائل روحی و روانی متعددی برای فرزندان ایجاد می شود. از جمله:
* بدبینی:
بچه های طلاق آینده خوبی را برای خود تصور نمی کنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست می دهند و در آینده نسبت به افراد پیرامون خود و در مقیاس بالاتر یعنی اجتماع به نوعی دچار بی اعتنایی و بی توجهی می شوند. بدبینی به جنس والد دیگر نیز از تبعات منفی طلاق بر فرزندان می باشد.
* کاهش اعتماد به نفس:
فرزندان پسر طلاق در بسیاری از موارد تمایلات هم جنس گرایانه از خود بروز می دهند و اتکای به نفس آنان نیز به شدت کم می شود. اصولاً میزان خودکشی در میان آنان به نحوی شاخص افزایش می یابد.
* اختلالات روانی:
فرزندان طلاق تا 5 سال بعد از طلاق والدین، به هیچ وجه نمی توانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را به دست بیاورند. این گونه کودکان در بسیاری از موارد دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد (ستوده، 1386: 212و 213). هم چنین طلاق و جدایی پدر و مادر موجب التهاب و نگرانی و تشویش فرزندان آن ها می شود. در موقع جدایی پدر و مادر، اغلب سرنوشت کودکان بازیچه دست والدین و وسیله انتقام جویی آنان قرار می گیرد. محروم کردن کودک از دیدار پدر یا مادر در روحیه او تأثیر سوء می گذارد که عکس العمل آن بعدها به صورت عصبانیت و بدخلقی و با افسردگی و لجبازی و تمرد از اوامر پدر و مادر و دیگران تجلی خواهد کرد. در خانواده ای که تفرقه و جدایی حکومت کند، اگر چه کودک در عمل و در ظاهر از کانون خانوادگی طرد نشده است، ولی در باطن اغلب از محبت پدر و مادر و یا هر دو محروم شده و در نتیجه از نظر روحی پژمرده و عبوس و بی حوصله می شود(شامبیاتی، 1385: 202و 216).
* گوشه گیری و انزوا:
گاهی که فرزندان در حل مشکلات خانواده احساس ناتوانی کنند، به نوعی عقب نشینی دست می زنند و آن پناه بردن به انزوا و گوشه گیری است (همان، 223).
* بروز رفتارهای پرخاشگرانه:
نوجوانان در مقایسه با خردسالان سازش پذیری بیش تری نسبت به مسئله طلاق نشان می دهند و شاید به این دلیل باشد که در این دوره، نوجوانان استقلال بیش تر پیدا کرده و ارتباط نزدیکی با والدین ندارند. اما بسیاری از آن ها در ابتدای جدایی احساس فریب خوردگی کرده و برخی نیز و اکنش تندی از خود نشان داده و سعی می کنند از محیط خانه دور باشند (همان، 230).
* اختلال در فرآیند جامعه پذیری:
گسیختگی خانوادگی، فرآید جامعه پذیری فرزندان را با مشکل مواجه خواهد ساخت، زیرا خانواده های تک والدی قادر نیستند الگوهای نقشی مناسبی برای فرزندان باشند و بی ثباتی در نظام خانواده موجب روابط ضعیف فرزندان با پدر یا مادر می شود (احمدی، 1384: 131 و 132).
* فشار روانی زیاد:
طلاق تنش زیادی ایجاد می کند. معمولاً تنش، مشکل بزرگسالان دانسته می شود؛ اما فرزندان طلاق فشارهای شدیدی را احساس و تحمل می کنند و این در حالی است که فاقد مهارت هایی هستند که بزرگسالان برای پذیرفتن این فشارها و استفاده از فرصتهای موجود برای کاستن از این فشارها به آن ها تکیه می کنند. پیش بینی و اکنش فرزندان نسبت به طلاق غیر ممکن است و حتی پس از مشاهده واکنش نیز همیشه نمی توان معنای واکنش او را درک کرد.
* احساس حقارت نسبت به سایر دوستان:
فرزندان طلاق احساس می کنند که متفاوت هستند و اغلب بر این باورند که هیچ کس واقعاً آن ها را درک نمی کند و از فرزندانی که پدر و مادرشان از هم جدا نشده اند، کمتر هستند (نیومن و رمانوسکی، 1385: 13و 16).
* افزایش آمار طلاق:
نتایج یک پژوهش (2006) در دانشگاه آکسفورد نشان داده است که طلاق در محیط کار می تواند واگیردار باشد. به این ترتیب که اگر در یک محیط کار تعداد زیادی از کارکنان طلاق گرفته باشند و این موضوع به صورت عادی درآید، ممکن است تأثیرات منفی اجتماعی و روان شناختی آن نادیده گرفته شود و فضایی ایجاد شود که سایر افراد احساس کنند افراد مجرد و آن هایی که طلاق گرفته اند راحت تر هستند و درگیر مسائل خانوادگی نیستند. یا این که می توانند بیش تر اضافه کاری کرده و در مأموریت های شغلی شرکت کنند(فولادبند، 1385، 8).
* افزایش بزهکاری و بیماری های اجتماعی:
به محض متلاشی شدن خانواده، بزهکاری شروع می شود؛ چراکه وجود خانواده عاملی علیه بزهکاری است. بدترین خانواده ها بهتر از نبودن آن است. رابطه عمده ای بین طول مدت بزهکاری و عدم کفایت، لیاقت و یا موفقیت والدین از مراقبت از کودک وجود ندارد؛ ولی طول مدت اقامت کودکان در خانواده و وجود والدین و زندگی با آن ها، در روابط خانوادگی و جلوگیری از انحراف آن ها کاملاً مؤثر می باشد. مرگ، جدایی والدین، طلاق دادن یا طلاق گرفتن زن و ترک خانواده در روحیه کودکان و احتمالاً در ارتکاب بزه از ناحیه آنان مؤثر خواهد بود و در اثر محرومیت از دیدار پدر یا مادر، کودکان احساس فقدان رنج آوری می کنند که عکس العمل ناراحتی مذکور بعدها به صورت عصبانیت، بداخلاقی، تمرد از اوامر پدر یا مادر و دیگران و بالاخره عدم انطباق اجتماعی خواهد بود(شامبیاتی، 1385: 224).
طبق تحقیقات پژوهش گران کانادایی، طلاق و فروپاشی خانواده ضمن بر هم زدن تعادل روانی و عاطفی افراد خانواده، موجب بروز 70 درصد آسیب های اجتماعی می شود. طلاق تأثیر منفی و مستقیم بر کودکان دارد و این تأثیرات به جنس، سن، شخصیت میزان ناسازگاری و درگیری والدین و حمایت خانواده و دوستان کودک بر می گردد. جدایی پدر و مادر اثری آنی و زودگذر نیست؛ بلکه در تمامی مراحل زندگی فرزندان آثار منفی و زیان باری را بر جای خواهد گذاشت(هفته نامه سلامت، ش173). بالبی(BOWLBY) به این نتیجه رسید که جدایی کودک از والدین، به خصوص از مادر باعث می شود که در دوران بلوغ، او نتواند رابطه عاطفی سالم و صحیحی با دیگران داشته باشد. هویر(HEUYER) نیز پس از بررسی آماری 10 کشور اروپایی مدعی شد که 88 درصد کودکانی که مرتکب گناه می شوند، منسوب به خانواده های از هم پاشیده می باشند(مجدفر، 1384، 144). هم چنین برخی تحقیقات نشان می دهد میزان بروز بیماری های روانی، خودکشی و اعتیاد در بین کودکان خانواده های تک والدی بیشتر است. ضمن آن که احتمال طلاق، ازدواج مجدد و زایمان خارج از چارچوب ازدواج نیز در بین دختران خانواده های تک والدی به ویژه خانواده های مادر سرپرست، بیشتر می باشد(سالاری فر، 1385: 60). از طرفی، در اغلب خانواده های طلاق فرزندان به ویژه دختران از منزل و مدرسه فرار می کنند و جذب باندهای انحراف شده و به ارتکاب جرائم مختلف از جمله اعتیاد تن می دهند(ضیغمی، 1387: 19). نتایج یک مطالعه حاکی از آن است که رابطه معناداری میان فقدان پدر با انجام انحرافاتی نظیر: سرقت، خودکشی، ترک خانه، کشیدن سیگار و استفاده از مواد مخدر توسط کودکان وجود دارد(مهدوی و میر ساردو، 1381: 211). اسمارت، چیباکوس و دی دیر(SMART,CHIBACOS & DIDER-1990) پی بردند که نوجوانان خانواده های تک والدی به طور چشمگیری نسبت به نوجوانان خانواده های دو والدی الکل و تنباکو مصرف می کنند. ایزوهانی و همکاران (ISOHANNI ET AL -1994) نیز متوجه شدند که نوشیدن الکل در میان نوجوانان 14 ساله ای که در خانواده تک والدی زندگی می کنند از نوجوانان دیگر بیشتر است (واحدیان، 1386: 60). افزون بر این، راجرز و پرایر (RODGERS & PRYOR-1998) نشان دادند که خطر بزهکاری در فرزندان متعلق به خانواده های از هم گسسته در مقایسه با خانواده های سالم بیش از دو برابر است (نیکو گفتار، 1384: 176).
گذشته از این موارد، جدائی والدین از یکدیگر می تواند برای کودکان عوارض و صدماتی مانند: استفراغ، بی اشتهایی، شب ادراری، مکیدن انگشت، جویدن ناخن، سردرگمی و حیرت، شوک، کم خوابی و بی خوابی و پریدن از خواب به همراه داشته باشد(قائمی، 1381: 308-307).
طلاق مشکلاتی را نیز برای خود زن و شوهرها به وجود می آورد. مشکلاتی مثل:
* انحرافات اخلاقی و رفتاری در زنان:
پژوهش ها نشان می دهند که تعداد قابل توجهی از زنان بعد از طلاق نسبت به آینده ناامید بوده و احساس اضطراب و دلتنگی و اندوه می کنند. این واقعه، اثرات سوء ناگواری را به خصوص بر روی زن بر جای می گذارد به حدی که زن مطلقه برای رفع مشکلات روحی ناشی از طلاق ممکن است به اعتیاد گرایش پیدا کند(ضیغمی، 1387: 19).
* بی تعهدی و عدم مسئولیت پذیری در مردان:
یکی از اثرات طلاق در مردان نیز این است که آنان را افرادی غیر متعهد بار می آورد (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 266). هم چنین زن و مردی که از هم طلاق می گیرند با کشمکش های متعدد فردی و بین فردی رو به رو می شوند. در این فرآیند، هویت مغشوش، فقدان امید، تغییر در سبک زندگی و مشکلات جدی در شبکه اجتماعی و شغلی بخشی از پی آمدهای طلاق محسوب می شود(ماه نامه سپیده دانایی، ش 23: 15و 16).
* نگاهی به برخی آمارها و تحقیقات انجام شده:
*برخی مطالعات (1986) نشان داده اند که میزان طلاق در آمریکا طی سال های 1970 تا 1977 حدود 79 درصد بوده و یک سوم افرادی که درخواست طلاق داده اند 25 تا 30 ساله بوده اند(احمدی، 1388: 19). در بسیاری از کشورهای صنعتی پیشرفته نیز اگر چه میزان طلاق تا رقم 50 درصد افزایش (شامبیاتی، 1385: 226) یافته است، اما کشورهای آمریکا، کانادا، کشورهای اسکاندیناوی، ژاپن، فرانسه و ایتالیا در سال های اخیر توانسته اند میزان طلاق خود را ثابت نگه داشته و حتی مقداری هم کاهش دهند(حقانی، 1388: 23).
*در ایران، آمارها نشان می دهند که رشد طلاق تا سال 1379 آرام و تقریباً ثابت بوده، اما از سال 1380 به بعد سیر صعودی و چشم گیر داشته است (احمدی، 1388: 19). به طوری که بر اساس آمارهای منتشره در سال 1381، با وجود کاهش میزان ازدواج، از میان هر 11 ازدواج در کشور، یک طلاق ثبت شده که این رقم در استان تهران 1 طلاق در مقابل هر 6 ازدواج رسیده است. در سال 1382 نیز تهران در بین سایر شهرها بیش ترین آمار طلاق را به خود اختصاص داده است. به گونه ای که بین 20 تا 25 درصد ازدواج ها منجر به طلاق شده است(نجفی توانا، 1385: 121). اما در کل کشور، طی سال 1384، در مجموع 787 هزار و 423 مورد واقعه ازدواج و 84 هزار و 243 مورد طلاق صورت گرفته است که نسبت بین آن ها 10/7 درصد می باشد. به عبارت دیگر، در برابر هر 100 مورد ازدواج در طول سال 1384، حدود 11 مورد طلاق رخ داده است (گلچین و سیدی، 1387: 144).در سال 1386 نسبت به سال 1385 درصد تغییرات طلاق 6/2 درصد رشد مثبت داشته است و باز هم طبق آمار سازمان ثبت احوال کشور، در سال 1387 تعداد 110 هزار و 510 فقره طلاق ثبت شده که نسبت به سال 1386 با رشد مثبت 10/67 درصد همراه بوده است (توانا، 1388: 5). جدول زیر، نسبت به طلاق را به ازدواج در سال 1387 نشان می دهد (ماه نامه سپیده دانایی، ش 23: 26و 27).
###
درصد طلاق نسبت به ازدواج در استان های کشور در سال 1387
* بر اساس آمار سازمان ثبت احوال، در شش ماهه اول سال 1388 بیش ترین طلاق مردان در گروه سنی 25تا 29 سال و بیش ترین طلاق زنان در گروه سنی 20 تا 24 سال بوده است(ماه نامه پیام زن، ش 212: 16). از طرفی، آمارها نشان داده اند که بیش ترین طلاق مربوط به زنان خانه دار و کمترین میزان طلاق مربوط به معلمان است. هم چنین طلاق در بین زنان تحصیل کرده دیپلم و بالاتر به مراتب بیشتر از کسانی است که دارای مدرک تحصیلی راهنمایی و پایین تر هستند(قوامی، 1385: 52و 53). شواهد آماری نیز حاکی از آن است که 34 درصد از طلاق های کشور ناشی از اعتیاد و مسائل مرتبط با مواد مخدر و 60 درصد علل درخواست های طلاق از سوی زنان، اعتیاد همسر و عدم دریافت نفقه می باشد(ضیغمی، 1387: 20). در این بین 40 درصد از طلاق های توافقی مربوط به زوج های جوانی است که هنوز در دوران عقد به سر می برند(چوپانکاره، 1388: 21). و حداقل 50 درصد طلاق ها ریشه در مشکلات جنسی دارند(فولادبند، 1386: 83).
*هاکینز(HAKINZ-1968) رضایت زناشویی را «احساسات عینی از خشنودی و رضایت، لذت تجربه شده توسط زن و شوره زمانی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند»، تعریف کرده است. به عبارتی دیگر، قضاوت و تحلیل هر فرد از رفتار جنسی خودش که آن را لذت بخش تصور کند، «رضایتمندی جنسی» گفته می شود. تحقیقات نشان داده اند که عدم رضایت جنسی زن و شوهر با افزایش مشکلات اجتماعی از قبیل: جرائم، تجاوزات جنسی، خیانت به همسر و بیماری های روانی یا احساس پوچی و ناسازگاری ارتباطی تنگاتنگ دارد. به طور مثال، لارنس و همکاران نشان دادند که کیفیت روابط زناشویی به میزان رضایت جنسی وابسته است؛ به طوری که با افزایش رضایت زناشویی، رضایت جنسی نیز بیشتر می شود. یانگ و همکاران(2000) نیز نشان دادند که سطح رضایت جنسی با کیفیت زناشویی ارتباط دارد. هم چنین بشارت(1378) به این نتیجه رسید که مشکل در روابط جنسی یکی از علل ناسازگاری است و محمدی صبح خیز (1384) متوجه شد که یکی از دلایل عمده اختلافات زناشویی ناشی از عدم رضایتمندی جنسی است. شعرباف(1384) هم به این نتیجه رسید که بیش از 90 درصد مردم نقش رابطه جنسی را در تداوم زندگی زناشویی با اهمیت ارزیابی می کنند(بحرینیان و یاوری کرمانی، 1388: 69-81).
* بوث، جانسون و ادوارد(BOOTH, JOHNSON & EDWARDS- 1983) متوجه شدند که عقاید مذهبی به صورت نیروی خاص و نگهبان ازدواج دیده می شود که انسجام و پیوستگی آن را تقویت می کند. فرگوسن و هاروود(FERGUSSON & HORWOOD- 1984) نیز متوجه شدند خانواده هایی که دارای مشخصه پای بندی مذهبی بالایی هستند کمتر متمایل به فروپاشی هستند(چلبی و روزبهانی، 1380: 98).
* باس و بارنز(BUSS & BARENS-1986) کالمیجن(KALMIJN-1998) و سامانی (1387) شیوه همسر گزینی، بُلس(BOLES – 1996) مشکلات خانوادگی و کِلارک و اُسوالد (CLARK & OSWALD) رضایتمندی از خانواده را از جمله مواردی عنوان کردند که از کیفیت کارکردهای خانواده تأثیر می پذیرند. از این رو پژوهش گران می کوشند تا با تقویت این کارکردها و فرآیندها در خانواده، سلامت خانواده را افزایش دهند. اینگولدسبای، اسمیت و میلر (INGOLDSBY, SMITH & MILER- 2004) عنوان کردند بر پایه دیدگاه تعارض که یکی از چارچوب های نظری در مورد نهاد خانواده است، یکی از عوامل مؤثر در بروز مشکلات زناشویی و خانوادگی، ناتوانی والدین در فرآیند های خانوادگی می باشد(سامانی، 1387: 163).
* مطالعات دواین و فورهاند(DEVINE & FOREHAND- 1996) بیانگر این موضوع است که برای بسیاری از زوج ها، خوشبختی و سعادت زناشویی مبهم و فرّار است و آن ها ممکن است سرانجام درصدد طلاق برآیند(اسدورو، 1384: 174).
* به اعتقاد پارک و بوریل(PARKE & BURIEL- 1998) و ایمری(EMERY- 1999) استفاده از نظام های حمایتی مانند: بستگان، دوستان و همسایگان و هم چنین روابط مثبت بین زوج های جدا شده، توانمندی در زمینه نیازهای مالی و کیفیت کمک در کارهای مدرسه از عواملی هستند که به کودک کمک می کند تا خود را با شرایط فشار زای طلاق سازگار کند(ستتراک، 1385: 126).
* صیادی به نقل از بهفر(1382) به بررسی اثرات کارکرد خانواده در بروز اختلالات روانی در نوجوانان شهر تهران پرداخت. نتایج مطالعات وی نشان داد زمانی که در خانواده مسئولیت های هر یک از اعضاء و قوانین حاکم بر محیط خانواده روشن و مناسب نباشد و پیوند محکم عاطفی بین اعضاء وجود نداشته باشد، هم چنین خانواده نتواند کارکردهای خود را به صورت صحیح به اجرا درآورد، در آن صورت احتمال بروز اختلالات روانی در نوجوانان افزایش می یابد(سیف و اسلامی، 1386: 63).
* نتایج «بررسی پی آمدهای طلاق در گذار از مراحل آن»(1382) حاکی از آن است که بیشترین آمار طلاق در دوره سنی 23تا 33 سال بوده و بالاترین فراوانی طلاق در 5 سال اول زندگی مشترک رخ داده است. هم چنین آسیب پذیری زنان از پی آمدهای اجتماعی طلاق بیشتر بوده است. اما مشکلات اقتصادی تأثیر مشابهی بر زنان و مردان داشته است. از طرفی، نگرانی زنان از آینده اقتصادی خود و فرزندان و حرف های مردم بیشتر از مردان بوده است. این بررسی نشان داد که مردان و زنان، هر دو از ازدواج دوباره بیزار بوده اند و زنان و مردان، احساس مشابهی از رها شدن پس از طلاق، خوش بینی نسبت به آینده، عدم تمایل به مشورت با دوستان درباره جدائی خود و تفاهم نداشتن با همسر داشته اند. علاوه بر این ها، مردان و زنان، دشواری مراحل طلاق را مشابه تجربه کرده اند و به ترتیب مراحل بعد، قبل و حین برای آن ها دشوار بوده است(اخوان تقنی، 1382: 25).
* برخی از مطالعات(1384) نشان می دهد میزان علاقه و احترام متقابل همسران نسبت به یکدیگر بر رضایت زناشویی آن ها مؤثر است. مطالعات لوینسون و گاتمن (1985)، میشل(1991)، ساکولسکی و هنریک(1999)، شلزینگر و موریسون (2000)، کُب و برادبوری (COBB & BRADBURY-2001).هوستون و همکارانش (HUSTON ET AL-2001) و هم چنین تحقیقات وکیلی(1366) و علیانی زند(1367) این نتیجه را تأیید کرده اند (دانش و حیدریان 1385: 71).
* یافته های یک طرح ملی که توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی(1381) انجام شده است نشان می دهد که 13/6 درصد مردم تهران، اهمیت معضل طلاق را «کاملاً مهم و جدی» تلقی کرده و 31/9 درصد نیز آن را «خیلی زیاد» عنوان کرده اند (تاجیک، 1383: 163).
* مهم ترین اقدامات و راه کارهای پیشگیرانه و درمانی:
دورتی کارنگی(D.KARENGI) در ابتدای کتاب خود «آیین زناشویی» چنین می نویسد: «پس از مصاحبه با 20 هزار زوج دریافتم همسرانی که توانسته اند پس از سال ها علاقه و احترام، رابطه بین خود و همسرانشان را حفظ کنند از رضایت زناشویی بیش تری برخوردارند (دانش و حیدریان، 1385: 60). بنابراین گام اول برای تنش زدایی از خانواده این است که زن و شوهر، مصمم به حفظ و ادامه زندگی خود باشند و اراده جدی خود را برای ترمیم روابط آسیب دیده به کار گیرند. در بدترین لحظات بحرانی، می توان حداقل یک وجه مشترک بین زن و شوهر یافت و آن، علاقه مندی به سعادت و شادکامی فرزندان است. توجه دادن به وجه مشترک زن و شوهر، انگیزه ای نیرومند برای رفع بحران است. نکته ای را که والدین باید در همه مراحل به عنوان یک اصل به طور جدی مراعات کنند، این است که پای فرزندان خود را به این بحران باز نکرده و آن ها را درگیر مشکلی نکنند که نقشی در پدید آمدن آن نداشته اند. در مواردی، ممکن است که یکی از دو طرف با اعمال نفوذ خود بر فرزند، سعی در جلب حمایت او در درگیری میان خود و همسرش داشته باشد. این عمل نه تنها ذهن فرزند را آشوب زده و نگران می کند، بلکه بر بی اعتمادی او نسبت به والدین نیز خواهد افزود؛ والدینی که از نظر او کفایت لازم را در زندگی احراز نکرده اند(شرفی، 1387: 11). یکی دیگر از راه های پیشگیری از وقوع طلاق، صله رحم و افزایش رفت و آمد با اقوام و فامیل است. در اثر ارتباطات خانوادگی و فامیلی، اعضای فامیل از برخی مشکلات پیش آمده در خانواده ها خبردار شده و درصدد رفع آن یا جلوگیری از گسترش آن بر می آیند. هم چنین در پرتو دید و بازدیدهای خانوادگی، توهمات و کدورت های پیش آمده بین فامیل ها برطرف شده، از این جهت التهاب های خانوادگی کاهش می یابد(نحوی، 1388: 92).
به طور کلی، شناخت عوامل طلاق برای اتخاذ راه حل های مناسب بسیار مؤثر است و بدون این گونه اطلاعات، ارائه هر گونه راه حل نه تنها علمی نیست، بلکه نتیجه بخش هم نخواهد بود. شناخت عوامل طلاق با توجه به شرایط جغرافیایی هر منطقه متفاوت است. به همین دلیل، مسئولان فرهنگی باید راه حل های متناسب با هر منطقه را برای جلوگیری از بروز طلاق اتخاذ کنند(اسحاقی، 1388: 28). در این بین، برخی از راه کارهای مناسب برای جلوگیری از طلاق عبارت است از:
* مشورت جوانان با خانواده های خود و مراجعه به مراکز مشاوره ازدواج قبل از ازدواج.
* شناخت هر دو طرف از خصوصیات روانی- شخصیتی یکدیگر قبل از ازدواج (دانش و هراتیان، 1387: 214).
* اختصاص یک رشته تحصیلی مرتبط با آموزش روابط جنسی در دانشگاه ها و برگزاری جلسات آموزش روابط جنسی، قبل از ازدواج.
* ایجاد کلینیک های تخصصی در زمینه تربیت و آموزش و درمان مسائل جنسی(بحرینیان و یاوری کرمانی، 1388: 83).
* روشن کردن اهداف و ارزش ها و بیان واضح مقصود و انتظارات هر یک از دو طرف برای دیگری.
* آموزش برقراری ارتباط کلامی، تبادل نظر، گوش دادن مؤثر، روشن ساختن مفهوم هویت فردی، ابراز وجود و مهارت های مذاکره.
* تعیین اولویت ها و برنامه ریزی امور خانواده و شغل.
* کنترل فشارهای روانی.
* آموزش نقش اعتقادات دینی در حل مشکلات زندگی و اختلافات.
* خودداری از برقراری تماس های چشمی و روابط کلامی بین زن و مرد نامحرم.
* مشورت کردن با همسر(سالاری فر، 1385: 144-149).
* آمادگی روحی و روانی قبل از ازدواج با استفاده از آموزش مهارت های اجتماعی به جوانان.
* زندگی جدا از هم به مدت چند ماه قبل از طلاق به منظور آشنا شدن با مشکلات پس از جدایی (حمیدیان، 1388: 29).
* ازدواج با هم قشر و هم طبقه خود(1380: 215).
* گذشت و بخشش طرف دیگر(حامدی، 1388: 3).
اما هنگامی که طلاق به عنوان آخرین راه محسوب می شود، برخی از اقداماتی که والدین می توانند برای کاهش تنش و نگرانی کودکانشان انجام دهند عبارتند از: مطلع ساختن کودک از تصمیم به جدایی قبل از وقوع طلاق، پاسخ صادقانه به پرسش کودک متناسب با سن او، کمک به کودک برای بیان احساساتش راجع به طلاق، تأیید احساسات او، سؤال از کودک راجع به این که چه کاری باعث می شود تا او احساس بهتری داشته باشد، پرهیز از اهانت و سرزنش همسر در حضور کودک، فهماندن این موضوع به کودک که چقدر طبیعی و مهربانانه به او نزدیک هستند، صحبت با یک مشاوره قبل از طلاق و ابراز محبت به کودک(داگلاس تینان، 1388: 12-14).
منبع مقاله: کاوه، محمد، (1353) آسیب شناسی بیماری های اجتماعی، تهران: جامعه شناسان، چاپ اول.