قلمرو جامعیت قرآن (2)

قلمرو جامعیت قرآن (2)

نویسنده: مصطفی کریمی

‌ 3. نقد دیدگاه ها
حضرت آیت الله معرفت (رحمه الله علیه) هیچ یک از دیدگاه های افراطی یعنی قول به حداکثری و نیز تفریط یعنی قول به حداقلی را نپذیرفته، هر دو را نقد کرده اند.

3. 1. نقد دیدگاه حداکثری
جناب استاد معرفت (رحمه الله علیه) بیشتر سخن درباره جامعیت قرآن را در نقد دیدگاه حداکثری بیان فرموده که معتقد است قرآن کریم مشتمل بر تمامی علوم است. در نظر وی مدعای این دیدگاه بی شاهد و بی دلیل است.
اولاً، نخستین پرسش بی پاسخی که متوجّه صاحبان این پندار می شود، آن است که از کجا و چگونه این همه علوم و صنایع و اکتشافات روزافزون از قرآن استنباط شده است؟ چرا پیشینیان به آن پی نبرده و متأخرین نیز به آن توجهی ندارند؟ کجای قرآن از مثلثات و یا رقّت هوا یا چگونگی اختراع سخن گفته است؟
ثانیاً، چنانکه بیان شد، شأن قرآن این نیست که در اموری که مربوط به یافته های خود بشر است دخالت کند؛ حتی راهنمایی کردن هم معنا ندارد. زیرا خداوند به انسان عقل و خرد و اندیشه ارزانی داشته و همان روز اول که گفت: ” وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ” ، اسماء یعنی حقایق اشیاء. یعنی ما به انسان قدرت پی بردن به تمام حقایق هستی را داده ایم. آنچه را که از خداوند سبحانه و تعالی انتظار می رود، همین است و اصلاً برای اینکه انسان آن جنبه خلیفه فی الارض خود را به مَنصه ظهور برساند، باید خود بجوشد، لذا اساساً معنا ندارد که بگوییم انسان برای پی بردن به مثلثات، هندسه فضایی، فلان قانون ریاضی، از شرع کمک بگیرد. این وظیفه شرع نیست. اسلام کار به این ندارد که با چه وسیله ای مسافرت شود و یا مردم چه لباسی بپوشند؛ منتهی می گوید باید از راه حلال باشد، اسراف نباشد، از راه تجاوز به حقوق دیگران نباشد. اسلام آمده است که زندگی انسان را تعدیل بخشد و انسان در زندگی میانه رو باشد، در زندگی نسبت به حقوق دیگران افراط و تفریط، تعدّی و تجاوز یا کوتاهی نکند. وظیفه شرع این است که برنامه هایی طرح کند که انسان زندگی سالم داشته باشد. اسلام آمده که انسان را سعادتمند کند؛ یعنی انسان را به گونه ای راهنمایی کند که در این جهان احساس خوشبختی کند تا این مقدمه ای باشد برای خوشبخت بودن در جهان دیگر. این نیز به این است که زندگی سالم داشته باشد؛ عدل بر جامعه حاکم باشد؛ و ظلم بر آن جامعه راه پیدا نکند. لذا قوانین و احکامی در همین رابطه وضع می کند، ولی سایر مطالب، مانند استفاده از اکسیژن و … ربطی به قرآن ندارد.
ثالثاً، این دیدگاه هیچ دلیلی متقنی بر مدعای خود بیان نکرده است و استدلال به برخی آیات و روایات درست نیست. این مطلب به عنایت به امور زیر آشکار می شود:
1. عبارت آیه
تَفْصِیلاً لِّکُلِّ شَیْءٍ همانند آیه 111 سوره یوسف در آیه دیگری صفت برای تورات نیز آمده است، ولی ما نمی پذیریم که تورات همه چیز، حتی در مورد احکام را بیان کرده باشد؛ به دلیل اینکه اگر همه چیز بیان شده بود، دیگر به شریعت بعدی و کتاب آسمانی دیگری نیازی نبود.
2. آیه 89 سوره نحل درصدد اتمام حجّت بر کافران است که روز رستاخیز هر پیامبری با عنوان شاهد بر رفتار امّت های خود برانگیخته می شود و پیامبر اسلام نیز شاهد بر این امّت می باشد، زیرا کتاب و شریعتی که بر دست او فرستاده شده، کامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است:
” وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ. (1) ”
یعنی جای نقص و کاستی در بیان وظایف و تکالیف شرعی باقی نگذاردیم، تا هدایت و رحمت و بشارتی برای مسلمانان باشد. لذا با ملاحظه شأن نزول و مخاطبین مورد نظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه، به خوبی روشن است که مقصود از تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ همان فراگیری و جامعیّت احکام شرع است. در این گونه سخنان باید ببینیم که گوینده اش خود را در چه موضعی قرار داده و این سخن را گفته است. مدعی بیانگر همه چیز بودن قرآن کریم بر کرسی تکوین تکیه نداده است؛ اگر به کرسی تکوین تکیه داده بود و گفته بود که هر آنچه که مورد نیاز است، من برای شما آورده ام؛ در چنین ادعایی جا داشت که بگوییم علوم تجربی و ریاضی و تمام ابعاد فرآورده های بشری باید حداقل ریشه اش در قرآن بوده باشد؛ ولی این سخن را موقعی گفته است که بر کرسی تشریع تکیه زده، پس معنایش این است که آنچه در رابطه با شریعت است، اصولاً و فروعاً، ما برای شما مطرح و پایه ریزی کرده ایم. این همانند آن است که یک فقیه کتابی بنویسد و بگوید هرآنچه مورد نیاز بوده است، در این کتاب گرد آورده ام. این سخن را موقعی می گوید که بر کرسی فقاهت تکیه زده باشد، مثل من لایحضره الفقیه یا وقتی که محمدبن زکریا می گوید:
” من کتابی می نویسم که تمام نیازمندی های مردم را فراهم کنم و بدین سان کتاب من لایحضره الطبیب را می نویسد. یعنی هر آنچه را که در عالم پزشکی مورد نیاز است من ارائه می دهم. چرا؟ چون این سخن را موقعی گفت که بر کرسی طبابت و پزشکی تکیه زده بود. (2) ”
3. ظاهر آیه شریف وَمَا مِن دَآبَّهٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ. (3) این است که مقصود از کتاب در آن، کتاب تکوین و در رابطه با علم ازلی الهی است. مراد آیه این است که ما همه موجودات و آفریده ها را زیر نظر داریم و هیچ چیز بیرون از علم ازلی ما نیست و سرانجام همه موجودات به سوی خدا است. و نیز آیه ی وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ، (4) به مسأله جامعیت قرآن کریم و اعجاز آن ربطی ندارد؛ زیرا کتاب مبین می گوید نه قرآن. و مقصود این است که همه موجودات و رفتار و کردارشان در علم ازلی الهی ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد. این آیه نمی گوید که ما همه چیز را در قرآن گفته ایم.

4. مراد ابن مسعود
این که گفته است خداوند در قرآن کریم همه علوم را نازل کرده و هر چیزی را برای ما بیان کرده است. (5) صرفاً در رابطه با علومی است که وی با آن آشنایی داشته و آن، علوم و معارف دینی است و مقصود از اوّلین و آخرین، سابقین و لاحقین انبیا و شرایع آنان می باشد، که تمام آن چه در آن ها آمده، در قرآن فراهم است.

3. 2. نقد دیدگاه حداقلی
حضرت آیت الله معرفت به رغم عدم پذیرش قول به حداکثری جامعیت قرآن کریم، نمی پذیرد با استفاده از روش بیرون متنی جامعیت قرآن کریم را بسیار ضیق و به تعبیر خودشان حداقلی جلوه داده شود. ایشان معتقد است اینکه گفتیم وظیفه شارع دخالت در اموری نیست که عقلش به آن می رسد، این را نمی توان به خود امور شرعیه سرایت داد. مثلاً درست نیست گفته شود ما خود در باب مسائل حکومت، تعزیرات، حدود، قصاص و بسیاری از ابواب معاملات و احکامی مانند عدّه، طلاق، حیض و نفاس خود می توانیم به حقیقت برسیم و خارج از جامعیت قرآن است. (6) زیرا قرآن کریم در بعد تشریع نیز معجزه الهی است. (7)

4. قلمرو قرآن
چنانکه گذشت، قلمرو قرآن کریم غیر از جامعیت آن است؛ بدین جهت استاد معرفت گرچه جامعیت قرآن را مربوط به امور شرعی و خارج از حیطه دانش بشری می داند، لکن قلمرو بیانات قرآن کریم را در سه جهت افرادی و زمانی و موضوعی، گسترده شمرده اند.

4. 1. قلمرو افرادی و زمانی قرآن
از گستره مکانی قلمرو بیانات قرآن کریم، به جهانی بودن و از گستره زمانی آن به جاودانگی یاد می شود. جناب استاد معرفت (رحمه الله علیه) معتقد است که قرآن مرحله به مرحله از محدوده زمانی عصر خویش فراتر رفته و دامنه تحدّی را گسترش داده، نه تنها عرب، بلکه تمامی بشریّت را برای ابدیّت به هم آوردی فراخوانده است. آیه قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا (8) آب پاکی را بر دست همه ریخته، تمامی انس و جنّ را به نحو جمعی- که عموم افرادی و زمانی هر دو را شامل می شود (9) مورد تحدّی قرار داده و اعلام کرده است که اگر همه انسان ها و پریان پشت در پشت هم بکوشند تا همچون قرآنی بیاورند، نخواهند توانست.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان بطن برای قرآن کریم که فرمودند:
” ما فی القرآن آیه الا و لها ما ظهر و بطن (10) ”
این دغدغه را داشت که قرآن برای مناسبت های خاصی نازل شده است و چون به آن مناسبت خاص نظر دارد، آیه، مخصوص آن قوم با آن زمان و قید تاریخ خواهد شد. حال باید مردم با تعمق در درون آیه، رسالت جهانی آن را دریابند. از امام باقر (علیه السلام) هم که درباره ی این روایت پیامبر سؤال می کنند، می فرمایند:
” ظهره تنزیله و بطنه تأویله (11) ”
یعنی باید از دل آیه مفهوم عامی را استخراج کنید، که مآل و هدف آیه است. در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
” له نجوم و علی نجومه نجوم (12) ”
معنایش این است که می شود برداشت های بی نهایتی از قرآن داشت. و چه بسا در عصر شکوفایی علم پس از ظهور امام زمان ( عج )، برداشت های روشن تری از قرآن ارائه شود. (13)

4. 2. قلمرو موضوعی قرآن کریم
آیا قلمرو موضوعی بیانات قرآن کریم تنها شامل اصول شریعت می شود یا بیشتر؟ جناب استاد معرفت ( رضوان الله علیه ) قلمرو قرآن را به احکام و شریعت منحصر نمی داند؛ به همین دلیل در کنار طرح اعجاز تشریعی قرآن کریم، (14) برخلاف برخی نظرها بر این باور است که اعجاز علمی نیز دارد که بر اثر پیشرفت علم و پی بردن به برخی از اسرار علمی قرآن توسط دانشمندان در گذر زمان، گوشه ای از احاطه علمی صاحب سخن ( پروردگار ) روشن خواهد شد (15) و در نتیجه پی خواهد برد که چنین سخن و اشارتی در آن روزگار، جز از پروردگار جهان امکان صدور نداشته است. (16)
البته جناب استاد بر این باور است که اشاره قرآن به مسائل علمی، مقصود کلام نبوده، بلکه تراوشی یا از باب تفضل بده است. متکلّم چون مُهیمن به اسرار خلقت است- ولو در بُعد خاصی حرف می زند- گاهی عباراتی در بین کلام دارد که حاکی از علم سرشار او است. (17) به همین جهت قرآن کریم مسائل علمی را به صورت مجمل و مبهم بیان کرده است، به نحوی که در طول تاریخ هرچه علم پیشرفت کرد، دانشمندان قرآن را با نظریات علمی در تعارض نبینند. این زبان جهانی قرآن خود یک جنبه اعجازی است که با نظریه های علمی درگیر نمی شود، زیرا این کار با هدف تربیتی قرآن ناسازگاری دارد. (18)

4. 3. نسبت قلمرو قرآن و قلمرو دین اسلام
در نظر استاد، نسبت قلمرو معنای قرآن با قلمرو معنای اسلام عموم خصوص من وجه است زیرا از یک سو علاوه بر قرآن، سنت نیز منبع دین است و از سوی دیگر در قرآن مسائل علمی نیز آمده است؛ ولی مقصود کلام نبوده، بلکه تراوشی است. جناب استاد در این باره می فرماید:
” قرآن اگر متعرض مسائل علمی شده باشد، مقصود کلام نبوده است بلکه تراوشی است. متکلّم چون مَهیمن به اسرار خلقت است- ولو در بُعد خاصی حرف می زند- گاهی عباراتی در بین کلام دارد که حاکی از علم سرشار او است و فقط مخاطبان خاص و علما آن را می فهمند. (19) ”

4. 4. نسبت قلمرو قرآن با قلمرو سنت
مراد ما از سنت تنها آنچه از معصومان علیهم السلام به ما رسیده، نمی باشد، شامل علم آن بزرگواران نیز می شود. حضرت آیت الله معرفت (رحمه الله علیه) نسبت قلمرو قرآن و سنت را عموم خصوص مطلق به نفع سنت می داند، زیرا به رغم محدود کردن جامعیت قرآن کریم به کلیات دین، پیامبر و امام را عاری از سایر علوم نمی داند. در این باره می فرماید:
” امام صادق (علیه السلام) که به عنوان رئیس شرع روی کرسی تشریع نشسته است اینجور نیست که از سایر علوم عاری باشد، شخص شارع از همه علوم دارا است … پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که عقل کل است نمی توانیم بگوییم که ایشان در همه مسائل عاری است و فقط در خصوص مسائل شرع آگاه است. نه اینجور نیست، بلکه در همه چیز واقف است امّا وظیفه اش بیان نیست. (20) ”

عرضه به پیشگاه استاد
یکی از ویژگی های بارز استاد عزیز آیت الله معرفت (رحمه الله علیه) پذیرش نقد و تشویق شاگردان بود و همواره به این امر تأکید داشتند. (21) با اجازه از روح آن سفر کرده، مطالبی را در باب جامعیت قران کریم عرضه می دارم که برگرفته از روایات فراوان و معتبر است که به آن ها توجه نشده است. علت جرأتم بر طرح این مطالب، افزون بر پیروی از سیره علمی و عملی استاد عزیزم، آن است که در یکی از دیدارهایم خدمت ایشان عرض کردم، به نظر بنده جامعیت قرآن کریم به گستره علم پیامبر و امام است، فرمودند آیا بر مدعای خود دلیل هم دارید؟ وقتی به اختصار ادله را بیان کردم، رد نفرمودند. مطالب خود را در دو نکته زیر بیان می کنم.

نکته اول
بدون شک قرآن کریم با دلالت لفظی، تمام اصول امور دینی و هدایتی را شامل نمی شود، تا چه رسد به اینکه همه چیز را در برداشته باشد. در روایت به این مطلب اشاره شده است که حتی قرآن کریم تعداد رکعت های نمازهای واجب را که ستون دین است، در ظاهر الفاظ بیان نکرده است. ابن بصیر گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمودند: ‌آیه أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ در مورد حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است. عرض کردم: مردم به ما می گویند: چه مانع شده است که خداوند اسم علی و اهل بیتش علیهم السلام را در کتابش بیاورد؟ حضرت در جواب فرمودند:
” قولوا لهم: ان الله انزل علی رسوله الصلاه و لم یسم ثلاثا و لا اربعا حتی کان رسول الله هو الذی فسر ذلک لهم و …؛ (22)
به آن ها بگویید که خداوند آیه نماز را برای پیامبری نازل کرد، ولی بیان نفرمود سه یا چهار رکعت است. پیامبر خدا آن را برای مردم تفسیر فرمودند. ”
نیز در روایات آمده است که 124 هزار پیامبر از طرف خداوند مبعوث شده اند، (23) لیکن از میان این تعداد پیامبر تنها از بیست و شش نفر با نام و از چهار نفر با وصف یاد کرده است. قرآن خود اشاره دارد که تنها داستان بعضی از پیامبران را بیان کرده ایم و قصه بعضی دیگر را برای شما نخوانده ایم:
” وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ؛ (24)
و پیامبرانی را [ نیز برانگیختم ] که ماجرای آن ها را بر تو حکایت نکرده ایم. ”
بنابراین نمی توان پذیرفت که مراد از کتاب و حدیث در این آیات، ظاهر همین قرآن کریم با دلالت لفظی باشد و بتوان به اطلاق آیه نیز اخذ کرد. به علاوه دقت در سیاق این دو آیه و روایاتی که در تفسیر آن ها بیان شده، دلالت دارند که نمی توان جامعیت قرآن کریم را به اصول مربوط به احکام و شریعت مقید ساخت. به نظر ما قرآن کریم دو شأن دارد: یکی برای مردم عادی که به قرآن هدایت می شوند و دیگر شأن مربوط به پیامبر و امام علیهم السلام است. روایات جامعیت به شأن دوم قران را بیان می کند و دلالت دارد که قرآن کریم نازل شده بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با ظاهر و باطن خود تمام امور مورد نیاز پیامبر و امام را بیان کرده است. این مدعا با چند مطلبی که در ادامه به اختصار بیان می کنم (25) روشن می شود:
1. سیاق آیات دلالت دارد که مراد از « حدیث » در آیه 111 سوره یوسف و « کتاب » در آیه 89 سوره نحل، قرآن فرود آمده بر حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است نه قرآن در لوح محفوظ، به ویژه در آیه 89 سوره نحل که « نَزَّلْنَا » دارد که نشان می دهد آن کتاب نازل شده است.
2. « تفصیلاً » در آیه 111 سوره یوسف و « تبیاناً » در آیه 89 سوره نحل دلالت دارد که بیان قرآن نسبت به کل شیء روشن است؛ چون « تفصیل » که باب تفعیل از فصل به معنای تمییز دادن و جدایی انداختن بین دو چیز است (26) و در این آیه به معنای بیان است. (27) شاید از واژه تفصیل برای نشان دادن مبالغه استفاده شده است. (28)
بعضی از مفسران مراد تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ را تمام امور مورد احتیاج انسان در مسائل دنیا و آخرت و معاد و معاش دانسته اند. (29)
« تبیان » مصدر یا اسم است و در هر صورت حالت مبالغه دارد و به معنای بیان بلیغ است. (30) از این عبارت استفاده می شود که خود قرآن به طور مستقیم بیانگر است؛ زیرا بیانگر غیرمستقیم با مبالغه نمی سازد. درست نیست بیان قرآن نسبت به کل شیء را بیان اجمالی بدانیم. (31)
3. عبارت کُلِّ شَیْءٍ (32) در آیه 111 سوره یوسف و آیه 89 سوره نحل اطلاق دارند و اصل بر این است که مفسر باید در حد امکان تلاش کند اطلاق را حفظ کند و اطلاق آن را قید نزند؛ چنان که اصل بر این است که به دلالت ظاهری آیه تأویل نبرد. به ویژه با عنایت به اینکه روایات متعدّد که برخی از آن ها قابل اعتماد هستند و بر جامعیت قرآن نسبت به همه چیز دلالت دارند. (33) بنابراین بدون دلیل یقین آور نمی توان از اطلاق آیه درست برداشت و آن را به امور مربوط به هدایت و یا امر دیگری مقید کرد.
4. سیاق آیه 89 سوره نحل که نیز بر گستردگی قلمرو قرآن کریم و جامعیت آن دلالت دارد؛ زیرا « واو » در آیه شریفه عاطفه بوده (34) و صدر و ذیل آیه با هم مرتبط است. قسمت نخست آیه ( وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلاءِ ) وجود گواه در هر امت و گواه بودن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همه گواهان با تمام انسان ها را مطرح می کند و چون به علت زیادی انسان ها و کثرت اعمال آنان ممکن است تصور شود که چگونه حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می تواند به این همه اعمال آگاه شده و در قیامت در مورد آن ها شهادت دهد؛ به ویژه این که چنین شهادتی در صورتی ممکن است که آن حضرت به حقیقت تمام اعمال انسان ها، آگاهی کامل داشته باشد. (35) قسمت دوم آیه ( وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ ) جامعیت قرآن را مطرح می کند. این بخش از آیه دلیل بر توانایی حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شهادت به اعمال تمام امت ها است و می خواهد بگوید: به واسطه این کتابی که بر تو نازل شده و بیان هر چیز است، تو می توانی به حقیقت اعمال و نیّت همه انسان ها آگاه شده و روز قیامت شهادت بدهی. مضمون این آیه شریفه در مورد شهادت و شهادت حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر تمام امت ها در جای دیگر قرآن نیز آمده است:
” فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِیدًا؛ (36)
پس چگونه است حالشان آنگاه که از هر امتی گواهی آوریم و تو را به آنان گواه آوریم. ”
این شهادت شامل انسان های عادی حتی مؤمنان نمی شود؛ (37) بر فرض هم بشود، شهادت آنان در قیامت تنها در مورد بخشی از اعمال بعضی افراد است، نه تمام اعمال همه انسان ها که برای ائمه از آیات شهادت استفاده می شود. روایات نیز مراد از امه وسط در آیه وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا (38) را تنها ائمه اهل بیت علیهم السلام معرفی کرده است.
حضرت امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه فرموده اند:
” ما امّت وسط و شاهدان خدا به مردم هستیم. (39) ”
5. التفات در آیه شریفه دلالت دارد که قرآن کریم تنها برای حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ( و به تبع آن حضرت برای معصومان علیهم السلام ) تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ است؛ زیرا طبق قواعد عربی می بایست « الکتاب » در آیه شریفه بدون فاصله، بعد از فعل « نزلنا » می آمد؛ چون مفعول به است و مقدمه بر ظرف و جار و مجرور می باشد؛ حال آنکه جار و مجرور یعنی « علیک » بر آن مقدم شده که حاکی از نکته ای است. نکته اش این است که قرآن کریم تنها برای تو بیانگر همه چیز است.
در روایات نیز آمده است:
” اِنَّما یَعْرِفُ الْقُرآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ؛ (40)
حقیقت قرآن را کسی که به آن خطاب است می فهمد. ”
و فقط خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم علیهم السلام این گونه مورد خطاب قرآن هستند.
برخی روایات دلالت دارند که فهم تمام ظاهر و باطن قرآن غیر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منحصر به ائمه اهل بیت علیهم السلام است. از جمله طبق نقل صحیح، امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:
” ما یَسْتَطِیعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِی، اَنَّهُ جَمَعَ الْقُرآنَ کُلَّهُ ظاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ اِلَّا الْأَوصِیاءُ؛ (41)
کسی غیر از اوصیا نمی تواند مدعی شود که فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را جمع کرده است. ”
6. از روایات فراوان و معتبر (42) مربوط به جامعیت قرآن نیز استفاده می شود که بیان جامع قرآن کریم به ویژه پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و شامل امور مورد نیاز آن ها است. این روایات چهار دسته اند که از هر دسته نمونه ای بیان می کنیم:

دسته اوّل:
روایاتی که گستردگی قلمرو بیانات قرآن کریم را بیان می کند، بدون این که به عالمان آن اشاره کند. (43) روایاتی که قرآن را مشتمل بر تمام نیازمندی های بندگان معرفی می کند. مثلاً با سند صحیح (44) از حضرت امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:
” ان الله تبارک و تعالی أنزل فی القرآن تبیان کل شیء حتی والله ما ترک شیئا تحتاج إلیه العباد حتی لا یستطیع عند یقول لو کان هذا انزل فی القرآن الا و قد أنزله الله فیه؛ (45)
خداوند بیان همه چیز را در قرآن نازل کرده است، قسم به خدا چیزی که بندگان به آن نیاز دارند، فروگذار نشده است، تا اینکه کسی نگوید: اگر فلان چیز در قرآن نازل می شد، مگر اینکه خداوند آن را نازل کرده است. ”

دسته دوّم:
روایاتی که ضمن بیان گستردگی قلمرو قرآن کریم، اشاره دارد که مردم نمی توانند آن را درک کنند. (46) مثلاً از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است:
” ما من شیء الا علمه فی القرآن و لکن عقول الرجال تعجز عنه؛ (47)
هیچ چیزی نیست مگر این که علم آن در قرآن کریم هست؛ ولی عقل مردم از رسیدن به آن ناتوانند. ”
این روایت تصریح دارد که دانش هرچیزی در قرآن کریم هست؛ ولی انسان به صرف برخورداری از قوه ی عقل نمی تواند به آن ها دسترسی پیدا کند.

دسته سوّم:
این دسته، تعداد بیشتری از روایات را شامل می شود و به نحوی اشاره دارد که بیان همه چیز در قرآن کریم، ویژه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اهل بیت (علیه السلام) است. (48)
الف. با سند صحیح (49) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:
” کتاب الله فیه نبأ ما قبلکم و خیر ما بعدکم و فصل ما بینکم و نحن نعلمه؛ (50)
خبر پیش از شما و خبر بعد از شما و داور بین شما در قرآن کریم هست و ما آن را می دانیم. ”
این روایت بر وجود خبر حوادث هستی در قرآن کریم تأکید دارد و قرآن را داور خصومت ها و اختلافات معرفی می کند و بر علم معصومان (علیه السلام) بر چنین معارف گسترده قرآن تصریح کرده است.
ب. صفار قمی با سند از حماد اللحام نقل می کند:
” قال أبوعبدالله علیه السلام: نحن والله نعلم ما فی السموات و ما فی الارض و ما فی الجنه و ما فی النار و ما بین ذلک، قال: فبهت انظر إلیه، فقال:‌ یا حماد ان ذلک فی کتاب الله- ثلث مرات- ثم تلا هذه « وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ … »؛ (51)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند ما آنچه در آسمان و زمین و بهشت و جهنم و آنچه بین آن ها است را می دانیم. من بهت زده به حضرت نگاه کردم. بعد فرمود: یا حماد اینها در کتاب خدا است- سه مرتبه- سپس این آیه را خواند … ”
ج. با سند موثق (52) محمدبن یحی از محمدبن عبدالجبار از ابن فضال از حمادبن عثمان از عبدالأعلی بن أعین می کند که از امام صادق (علیه السلام) شنیدم می فرمایند:
” أنا أعلم کتاب الله و فیه بدء الخلق و ما هو کائن إلی یوم القیامه، و فیه خبرالسماء و خبرالأرض، و خبرالجنه و خبرالنار، و خبر ما کان، و [ خبر ] ما هو کائن، أعلم ذلک کما أنظر إلی کفی إن الله یقول: ” فیه تبیان؛ (53)
من به کتاب خدا آگاهم و آغاز آفرینش و آنچه تا روز و خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و آتش و خبر آنچه بوده و آنچه خواهد بود در آن هست من این را همانند کف دست خود می دانم. خداوند می فرماید در قرآن بیان همه چیز هست. ”
امام (علیه السلام) در این دو روایت جامعیت و قلمرو گسترده ی قرآن را به آیه 89 سوره نحل مستند می سازد. در روایات مشابه نیز علم گسترده خود را برگرفته از قرآن معرفی کرده و به این آیه استناد می فرمایند. (54)
د. در اصول کافی با سند صحیح (55) آمده است که امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
” إنَّ اللهَ عَزَّ ذِکْرُهُ … خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ فَلَا کِتابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِیهِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیءٍ وَ خَلْقَکُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَکُمْ فَصْلَ مَا بَیْنَکُمْ خَیْرَ مَا بَعْدَکُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ؛ (56)
همانا خداوند که یادکردش گرامی باشد … کتاب های آسمانی را به کتاب شما پایان داد و بعد از آن کتابی نیست و هر چیزی و آفرینش شما و آسمان ها و زمین و خبر پیش از شما و حکم کننده بین شما و خبر بعد از شما و امور مربوط به بهشت و جهنم و آنچه بدان نیاز دارید را در آن بیان فرموده است. (57) ”

دسته چهارم:
روایاتی که اشاره دارد همه چیز در کتاب و سنّت آمده است. (58) طبق نقل صحیح حماد گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم می فرمودند:
” ما من شیء الا و فیه کتاب أو سنه؛ (59)
هیچ چیزی نیست، مگر این که کتاب ( = قرآن ) یا سنت درباره آن سخن دارد. ”
این قسم روایات دلالت دارد که تمام مطلب در قرآن کریم و سنت هست، نه قرآن به تنهای. روایات دیگری دلالت دارد که منبع علم ائمه اهل بیت (علیه السلام) قرآن است. (60) از جمله امام باقر (علیه السلام) فرموده اند: (61)
” اِذا حَدَّثْتُکُمْ بِشَیء فَاسْئَلُونِی مِنْ کِتابَ اللهِ؛ (62)
وقتی در مورد چیزی سخن گفتم، از من بخواهید که از قرآن جواب دهم. ”
بنابراین، مجموع آیات و روایات دلالت دارند که جامعیت و گستردگی احکام و معارف مورد نیاز پیامبر و امامان می باشد و این را تنها آن بزرگواران می توانند بفهمند. روایت ابن مسعود نیز مؤید همین مطلب می باشد که گفته است:
” إن الله أنزل فی هذا الکتاب تبیاناً لکل شیئ، و لکن علمنا یقصر عما بین لنا فی القرآن؛ (63)
خداوند در قرآن کریم بیان همه چیز را نازل کرده است؛ ولکن دانش ما از رسیدن به آنچه در قرآن برای ما بیان فرموده، ناتوان است. ”

نکته دوم
هیچ دلیلی اقامه نشده است که امور مربوط به یافته های خود بشر خارج از گستره جامعیت قرآن بوده و بیان مسائل مربوط به دانش بشری را دور از شأن قرآن دانست، بلکه اصولاً نمی توان به امتناع عقلی دخالت قرآن در امور مربوط به قلمرو دانش بشری استدلال کرد. شاید تنها دلیل این باشد که اگر قرآن در مورد اموری که انسان از طریق علوم بشری به آن می رسد، بیانی داشته باشد، لغو خواهد بود. در مقابل کافی است ثابت شود که بیان قرآن در این مورد لغو نیست. به نظر ما اگر قرآن در امور مربوط به علوم بشری سخنی داشته باشد، نه تنها لغو نیست، بلکه در مواردی ضرورت دارد. نسبت بین قلمرو وحی و دانش بشری از منظر منطقی عموم و خصوص من وجه است، نه تباین. یعنی قرآن و دانش بشری هر دو می توانند به یک مسأله بپردازند. توضیح این که امور قابل دسترس با دانش، یکی از چهار حالت زیر را دارد:
1. اموری که همه انسان ها درباره آن به نتیجه رسیده اند و هیچ اختلافی با هم ندارند.
2. اموری که تنها متفکّران درباره آن به نتیجه رسیده اند و با هم اختلافی ندارند.
3. اموری که تنها متفکران در مورد آن به نتایجی رسیده اند، ولی با هم اختلاف دارند.
4. اموری که تمام انسان ها در مورد آن به نتایحی رسیده اند، ولی با هم اختلاف دارند.
در حالت اوّل اگر وحی سخنی نگوید، مشکلی پیش نمی آید؛ در حالت دوّم نیز ممکن است به خاطر اعتماد مردم به دانشمندان ضرورتی به بیان وحی نباشد؛ ولی در حالت سوّم بیان وحی لازم است، زیرا هر کسی نمی تواند به یکی از دانشمندان اعتماد کند؛ ( تا لازم نباشد، یک نظریه در جامعه مورد عمل واقع شود ) چون هرج و مرج پیش می آید و نیز در حالت چهارم که حتی خود مردم هم اختلاف دارند، بیان وحی ضرورت دارد.
به نظر می رسد، بیشتر مسائلی که علوم بشری به آن می پردازد، حالت سوّم و چهارم را دارند که بیان وحی در مورد آن امور نه تنها لغو نیست، بلکه ضرورت دارد. وجود مذاهب مختلف فکری و اعتقادی در جوامع بشری که هر یکی دیگری را خطا می داند، دلیل بر این مدعی است و این امر موجب شده است تا نتوان به یکی از آن ها اعتماد کرد. این نیست مگر به خاطر محدود بودن علوم بشری و غیریقینی بودن اغلب آن.
گرچه در حالت اوّل که همه انسان ها به آن می رسند و هیچ اختلافی با هم ندارند، بیان قرآن ضرورت ندارد؛ و در حالت دوّم نیز ممکن است به خاطر اعتماد مردم به دانشمندان به قرآن نیازی نباشد؛ ولی بیان قرآن در این موارد لغو نیست، زیرا می تواند به ارشاد به حکم عقل و تأیید آن باشد (64) قرآن در مواردی مؤیّد عقل است و با توجه به تغییر و تحوّل یافته های بشری و عدم اطمینان صد در صد به آن و اطمینان نسبت به وحی و آنچه از پیامبران می گیریم، تأثیر بیشتری از قرآن و روایات می پذیریم.
حضرت علی (علیه السلام) شکوفایی عقل های انسان ها را یکی از فواید بعثت پیامبران برمی شمارند:
” فَبَعَثَ فِیهمْ رُسُلَهُ، وَوَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیاءَهُ، لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَیُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ، وَیَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بَالتَّبْلِیغِ، وَیُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ (65) ”
حتی در باب احکام، مواردی که عقل هم حکم دارد، شارع می تواند حکم مولوی کند؛ مانند مواردی که حکم عقلی برای همگان آشکار نباشد و یا آن در تحریک مردم برای تلاش جهت رسیدن به مصالح واقعی کافی نباشد. شارع در این موارد حکم مولوی می کند؛ تا محرکیّت حکم عقل را تقویت کند و همگان را به تحصیل آن مصلحت وادارد. (66)
انحصار قلمرو بیانات قرآن به امور خارج از حیطه علوم بشری، علاوه بر اشکالاتی که گذشت، نتایج غیرقابل قبول زیر را نیز در پی دارد:

1. نسبی بودن قلمرو قرآن:
یکی از لوازم محدود کردن قلمرو قرآن به امور خارج از قلمرو علوم بشری این است که قلمرو قرآن به تبع ضیق و سه قلمرو کشفیات علوم بشری، سعه و ضیق پیدا می کند و اگر نیازی را علم به آن پاسخ گفت، از قلمرو قرآن کریم خارج شده و با کشف نیازی از انسان که علوم قادر به جواب گویی آن نیست، موضوعی به موضوعات آن افزوده شود.

2. اختصاص قرآن به دانشمندان:
لازمه دیگر این نظر آن است که بیانات قرآن کریم مخصوص عالمان باشد، حال آنکه به یقین قرآن کریم برای عموم مردم آمده است، نه فقط دانشمندان و خواص. قرآن خود را مایه ی هدایت تمام انسان ها معرفی می کند:
” شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ؛ (67) ”
البته قرآن از دانشمندان نیز غافل نبوده است. (68) از برخی روایات استفاده می شود که پاره ای از آیات قرآن ویژه ژرف اندیشان است. مثلاً امام زین العابدین (علیه السلام) فرموده اند:
چون خداوند عزوجلّ می دانست در آینده دور، ژرف اندیشانی خواهند بود، سوره توحید و آیاتی از سوره حدید، تا بذات الصدور ( آیات 3 تا 6 ) را نازل کرد. پس هر کسی بیش از این معارف را قصد کند، به طور قطع هلاک خواهد شد. (69) از مجموع این آیات و روایات استفاده می شود که جامعیت قرآن کریم به گستره علم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام (علیه السلام) است.

نتیجه
طبق نظر مرحوم آیت الله معرفت (رحمه الله علیه)، دلایل برون متنی و آیات دلالت دارد که جامعیت قرآن کریم تنها شامل مسائل مربوط به شریعت می شود. بیانات قرآن کریم دارای گستردگی افرادی، زمانی و افرادی است. به نظر بنده از آیات و روایات بسیاری که برخی صحیح السندند استفاده می شود که جامعیت قرآن کریم و در ظاهر و باطن به گستره علم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اهل بیت (علیه السلام) می باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. نحل، آیه 89.
2. آیت الله محمدهادی معرفت، مصاحبه در باب جامعیت قرآن کریم نسبت به علوم بشری، فصلنامه نامه مفید، سال 1375، پیاپی 6، ص 5-7.
3. همان.
4. انعام، آیه 59.
5. ر. ک: محمدبن جریرالطبری، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج14، ص 90.
6. ر. ک: آیت الله محمدهادی معرفت، مصاحبه در باب جامعیت قرآن کریم نسبت به علوم بشری، فصلنامه نامه مفید، سال 1375، پیاپی 6، صص 16-13.
7. ر. ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج6، صص 326-212.
8. اسراء، آیه 88.
9. این یک اصطلاح اصولی است و مقصود همه افراد در طول زمان می باشد. ر. ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج6، ص 29؛ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، صص 419-418.
10. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص 94.
11. همان، ج92، ص 97.
12. همان، ج77، ص 135.
13. آیت الله معرفت، گفت و گو در باب نوآوری ها و نظرات جدید، فصلنامه بینات، سال یازدهم شماره 4، شماره مسلسل 83، صص 60-59.
14. ر. ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القران، ج6، صص 234-212.
15. برخی بر این عقیده اند، که این گونه اشارات علمی دلیل اعجاز می تواند باشد. ولی تحدّی به آن صورت نگرفته است، چون روی سخن در آیات تحدّی با کسانی است که هرگز با این گونه علوم آشنایی نداشته اند. بر این مبنا قرآن در جهت علمی همانند دیگر کتب آسمانی است، که صورت تحدّی به خود نگرفته اند، گرچه اشارات علمی دلیل اعجاز می توانند باشند. ر. ک: دکتر احمد ابوحجر؛ التفسیرالعلمی للقرآن فی المیزان، ص 131.
16. ر. ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج6، ص 26-30.
17. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 414.
18. ر. ک: آیت الله معرفت، گفت و گو در باب نوآوری ها و نظرات جدید، فصلنامه بینات، سال یازدهم شماره 4، شماره مسلسل 83، صص 64-63.
19. همان، ص 64.
20. آیت الله محمدهادی معرفت، مصاحبه در باب جامعیت قرآن کریم نسبت به علوم بشری، فصلنامه نامه مفید، سال 1375، پیاپی 6، صص 13-10.
21. جمله ر. ک: ایت الله معرفت، گفت و گو در باب نوآوری ها و نظرات جدید، فصلنامه بینات، سال یازدهم شماره 4، شماره مسلسل 83، ص 74.
22. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص 210.
23. ر. ک: محمدبن الحسن الصفار قمی، بصائرالدرجات، ص 121، جزء سوم باب « ناب نادر من الباب » حدیث2 و محمدالری الشهری، میزان الحکمه، ج4، احادیث 19495 تا 19501.
24. نساء، آیه 164.
25. برای تفصیل ر. ک: مصطفی کریمی، قرآن و قلمروشناسی دین، صص 264-235؛ همو، « جامعیت وحی محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) به گستره علم آن حضرت »، مجله معرفت، شماره 60.
26. ر. ک: احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغه، ماده « فصل » و احمد بن محمّد مقرّی القیّومی، المصباح المنیر، ج2، ص 148.
27. ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج6-5، ص 416.
28. محمدبن حسن الشیخ الطوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، ج6، ص 209.
29. ر. ک: فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج5، ص 86، محمد شیخعلی الشریف اللاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج2، ص 571، محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج12، ص 334، محمدالسبزواری، الجدید فی تفسیرالقرآن المجید، ج4، ص 99، ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقران، ج11، ص 172.
30. ر. ک: محمد بن محمد الزمخشری، الکشاف فی تفسیرالقرآن، ج2، ص 589؛ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی، ج8، ص 316.
31. محمدبن حسن الشیخ الطوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، محمودبن محمدبن محمد الزمخشری، الکشاف فی تفسیرالقرآن، ج2، ص 481 و 516.
32. برخی معتقدند که کل در آیه برای تکثیر و تفخیم است پس منظور آیه این است که قرآن بیانگر بسیاری از امور است نه تمام آن شاهد بر مطلب این است که در مورد نزول عذاب بر قوم عاد می فرماید: « تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ »؛ احقاف، 25. حال آنکه خداوند همه چیز عالم را خراب نکرد؛ بلکه تنها خانه های قوم عاد ویران نمود. ( ر. ک: محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی، ج10، ص 316. ) به نظر می رسد این قیاس درست نیست، زیرا پیش و پس « کُلَّ شَیْءٍ » در آیه 25 سوره احقاف به وضوح نشان می دهد که مراد از « کُلَّ شَیْءٍ » همه چیز در وادی قوم عاد از انسانها و خانه ها و اثاثیه منزل می باشد. دقت به تمام عبارت دو آیه 24 و 25 سوره این مدعای ما را روشن می کند. که می فرماید: فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ؛ احقاف، آیات 24 و 25.
33. از باب نمونه ر. ک: جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج3، صص 74 که 19 روایت می باشد. در قسمت دیگر برخی از این روایات را خواهیم آورد.
34. مربوط بودن قسمت نخست آیه به قیامت و قسمت دوم آن به دنیا دلیل بر اسینافیه بودن « واو » نیست؛ زیرا اولاً، اصل این است که اجزای یک آیه به هم پیوسته باشد؛ چون با هم نازل شده است. ثانیاً، گرچه این شهادت در قیامت صورت می گیرد، ولی تحمل آن در دنیا است. قرآن کریم در حکایت از حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: « وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ » ( مائده، آیه 117. )
35. ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج1، صص 334-323.
36. نساء، آیه 41.
37. توبه، آیه 105.
38. مراد آیه شریفه « فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ » بقره، آیه 143. تنها دیدن اعمال منافقان توسط مؤمنان است نه شهادت.
39. حسین بن روح الصفار القمی، منبع قبلی، ج11، ص 63 و نیز جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، صص 135-133.
40. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص 349.
41. محمدبن یعقوب الکلینی، منبع قبلی، ج1، کتاب حجت، باب انه لم یجمع القرآن کلّه الا الاوصیاء، ج2.
42. در تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه 89 سوره نحل 19 روایت آمده که برخی از آن ها از اصول کافی است و پنج تا از آن ها صحیح السند است.
43. از میان روایات نورالثقلین، روایت 175، 176، 187 از این قسم اند. و نیز آمده است ثم جاء بالقرآن الذی فیه قصص الانبیاء علیهم السلام و أخبارهم حرفا حرفا، و اخبار من مضی و من بقی إلی یوم القیمه. ( علی ابن بابویه القمی صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج1، ص 166. )
44. در سند این روایت محمدبن یحیی، أحمد بن محمدبن عیسی، علی بن حدید، و مزازم آمده است که همگی امامی و ثقه هستند.
45. محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 59، ح1.
46. و نیز ر. ک: همان، ص 60.
47. سلیمان بن ابراهیم، القندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ج3، ص 218.
48. و نیز ر. ک: الجمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج3، صص 75 و 77. روایات، 179و 189.
49. ر. ک: محمدباقر مجلسی، مرآه العقول، ج1، ص 209. در سند این روایت عن أحمد بن محمد بن عیسی، علی بن النعمان، و إسماعیل بن جابر آمده است که همگی امامی و ثقه هستند.
50. محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 61؛ الجمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 75، حدیث 183.
51. محمدبن الحسن الصفار قمی، بصائرالدرجات، ص 128، جزء سوم، باب ششم، حدیث 4. این حدیث را برخی کتاب های دیگر نیز آورده است. از جمله، محمّدبن مسعود العیاشی، تفسیرالعیاشی، ج2، ص 266؛ الجمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 73؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص 102.
52. تمام راویان این روایت جز بن فضال امامی و ثقه هستند بن فضال فطحی مذهب است، ولی ثقه می باشد.
53. محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 61.
54. همان، ج1، ص 61 و 261.
55. محمدباقر مجلسی، مرآه العقول، ج3، ص 157.
56. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 269، ح 3.
57. همان، ج2، ص 599؛ محمّدبن مسعود العیاشی، تفسیرالعیاشی، ج1، ص 19، حدیث 18 و الجمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 77، حدیث 189.
58. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص 62 و الجمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 75، حدیث 184.
59. محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 59؛ الجمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 74، حدیث 178.
60. برای حضرات معصوم (علیه السلام) منابع دیگری نیز ذکر شده است ولی به نظر می رسد قرآن طرق رسیدن به آن منابع است. ر. ک: آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج7، مبحث منابع پیامبران و نیز احمد مطهری و غلامرضا کاردان، علم پیامبر و امام در قرآن.
61. در تعداد پنج روایت امام آگاهی جامع خود به آسمان ها و زمین را برگرفته از قرآن معرفی می کند. محمدبن الحسن الصفار قمی، بصائرالدرجات، ص 128، جزء سوم، باب ششم، احادیث 2 تا 7.
62. الجمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 714، حدیث 66.
63. محمدبن علی بن محمد الشوکانی، فتح القدیر، ج2، ص 189.
64. در مورد حکم ارشادی، ر. ک: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج2-1، ص 227 و ج2، ص 134. حتّی مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی یکی از اهداف وحی را تأیید عقل در آنچه کشف می کند شمرده است. ( ر. ک: علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 347. )
65. نهج البلاغه، خطبه 1.
66. ر. ک: السید محمدالهاشمی، دروس اصول الفقه، ج4، صص 33-31.
67. بقره، آیه 185.
68. ابن رشد در این باره می گوید: « کَانَ الشَّرعُ مَقصُودُهُ اَلاَوَّلُ العِنَایَهُ بِأَکثَرِ مِن غَیرِ إِغفالِ تَنبیِهِ الخواصِّ ». ( ابن رشد، محمدبن محمدالاندلسی المالکی، فصل المقال، ص 117 ).
69. الجمعه العروسی، تفسیر نورالثقلین، ج5، ص 706، ح 46.
منبع مقاله :
زیرنظر گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ ( 1387)، معرفت قرآنی یادنگار آیت الله محمدهادی معرفت (رحمه الله علیه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید