نویسنده:مسعود رضانژاد فهادان
مقدمه:
خداوند به عنوان خالق هستی بر اساس حکمت بالغهی خویش، رزق همهی موجودات را به قدر کفاف قرار داده است خداوند متعال در آیهی 2 سوره فرقان به این مطلب اینگونه تصریح نموده است: خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً؛ همه چیز را آفرید، و به دقّت اندازهگیری نمود! اما وقتی نوبت به انسان میرسد از آنجا که خود، مسئول جلب رزق و روزیست ممکن است این تعادل را هم برای خود و هم برای موجودات تحت تصرف خویش به هم بزند.
یک کشاورز خوب کشاورزیست که به موقع آبیاری کند یک کشاورز خوب کشاورزیست که به اندازه آبیاری کند بر همین اساس همان کشاورزی که موقع آبیاری دریچه آب را بر میدارد بایستی موقع سیراب شدن مزرعه، همان دریچه را ببندد. به عبارت دیگر همان خدایی که رازق است کافی نیز هست اقتضاء رازقیت عطاء و بخشش است اما خداوند فقط رازق نیست بلکه کافی نیز هست اقتضاء صفت کافی خداوند در این است که جلوی رزق بیش از حد نیاز را بگیرد زیرا اگر از حد نیاز گذشت نه تنها مفید نیست بلکه آثار شوم فراوانی را به همراه خواهد داشت.
گلدانی را فرض کنید که روزانه به یک لیوان آب احتیاج داشته باشد یک باغبان ورزیده نسبت به احتیاج این گلدان دو وظیفه متفاوت دارد:
1. کمتر از یک لیوان آب ندهد؛
2. بیشتر از یک لیوان نیز آب ندهد.
زیرا همچنانکه کمتر از قدر نیاز، باعث خشک شدن گلدان میشود بیش از حد نیاز نیز باعث میشود همان آبی که قرار بود سبب حیات و رشد و نشاط گل شود به عکس باعث پوسیدگی و وارفتگی آن گردد. مثال انسانها نیز همین گونه است لذا حضرت رسول صلی الله علیه و اله میفرمایند: هرگاه خداوند کسی را دوست داشته باشد رزقش را مُکفی قرار میدهد.
اصل مقاله:
حضرت رسول صلوات الله علیه و آله فرمودند:
إنّ اللَّهَ تعالی إذا أحبَّ عَبداً جَعَلَ رِزْقَهُ کِفافاً[1]؛ وقتی خداوند بنده ای را دوست بدارد روزی او را به قدر کفایت، قرار می دهد.
بررسی لغوی واژه کف:
از دیدگاه إبنفارس معنای ریشهای لغت کفف، قبض و انقباض به معنای گرفتن و گرفتگی میباشد[2] اما سید علی اکبر قُرشی در کتاب «قاموس قرآن» به تبعیت از إبن منظور در لسانالعرب[3] معتقد است معنای اصیل کلماتی که از سه حرف (کفف) تشکیل شدهاند منع و احتراز و خودداری میباشد.[4] بر اساس گفتهی قُرشی به کفِ دست، از آنجا که در پس زدن و منع کردن و هُل دادن استفاده میشود، کف گفته میشود.
کلمه کافه پنج بار در قرآن به کار رفته[5] که مفسرین آن را به معنای «همه» و در خصوص آیه بیست و هشت سوره سبأ برخی آن را به معنای مانع گرفتهاند.
هرگاه کافه در معنای مانع، استعمال گردد دلیل آن با آنچه قرشی در بیان معنای ریشهای این لغت بیان داشته واضح است. همچنین کافه ٔ به معنای «جمیع و همه» بدان جهت وضع شده است که جمعیّت و افراد زیاد، مانع بروز خطر و دفع کنندهی آن میباشد.
حقیر مدعیست از آنجا که معنای اصیل و ریشهای این لغت به معنای منع میباشد معنای مذکور در وضع تمام لغات ترکیبی و مُشتقی، همچنین در تمام استعمالات کافه راه یافته است. لذا کافهی به معنای همه نیز، رگههایی از معنای مانع در آن دیده میشود که در ترجمه آن بایستی حتماً مد نظر قرار بگیرد.
مثلاً در آیه 208 سورهی بقره آمده است: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین؛ اغلب مفسرین و مترجمین، کافه را به معنای همه و همگی گرفتهاند؛ در این صورت سؤالی باقی میماند و آن اینکه چرا خداوند به جای کافه، از واژهی جمیعاً استفاده نکرده است؟! خصوصاً اینکه واژهی جمیع، تناسب بیشتری با فصاحت قرآن دارد زیرا اصل در استعمال کلمات این است که لغتی که دلالت بیشتر و صریحتری بر معنای مورد نظر دارد به کار برده شود. لذا از آنجا که خداوند به جای لغت جمیعاً واژهی کافهً را ذکر نموده نتیجه میگیریم بایستی علاوه بر معنای «جمیع و همه»، معنا و محتوای دیگری را در آن لحاظ کنیم که بار معنایی واژهی کافه را از لغت جمیع تمایز دهد و آن معنای اضافه به اعتقاد ما، معنای منع و مانعیت و احتراز است.[6] به عبارت دیگر کافه چه در قرآن و چه در روایات و چه در استعمالات عرب به معنای همهایست که مانع از چیز خاصی بشود یعنی جامعِ مانع. از امام صادق علیهالسلام در مورد این آیه نقل شد: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی “ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً” قَالَ: فِی وَلَایَتِنَا[7]. چنانچه ملاحظه نمودید کافه در این آیه به معنای جامعِ مانع است یعنی جامع همهی ائمه اطهار علیهمالسلام و مانع از پذیرش غیر ایشان؛ معنای مذکور مبتنی بر این است که کافه را به لحاظ ترکیب نحوی، حال از سِلم بگیریم.
همچنین در آیه: قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کاَفَّهً کَمَا یُقَتِلُونَکُمْ کَافَّهً وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِین؛[8] کافه که به لحاظ ترکیب نحوی حال از مشرکین است[9] علاوه بر معنای جمیع، معنای بازدارندگی و احتراز نیز در آن وجود دارد. یعنی قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ جمیعاً و ٱحْتِرازاً لِإیذائهم کَمَا یُقَتِلُونَکُمْ جمیعاً و ٱحْتِرازاً لِمَنْزِلَتِهِم. فخر الدین بن محمد طریحی نیز در مجمعالبحرین در معنای کافه، علاوه بر معنای جمیع، معنای ردع و بازدارندگی را وارد کرده است.[10]
در آیهی وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ[11]، مشهور مفسرین کافهً را در معنای جمیع گرفتهاند اما برخی دیگر مثل آیت الله مکارم شیرازی در کتاب الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل[12]، طبرسی در مجمع البیان[13]، احتمال دادهاند کافه صفت پیامبر بوده و به معنای احترازاً باشد. اما زمخشری در کشاف[14] این مطلب را با ادله ادبی اثبات نموده و خلاف این را مردود دانسته است. طبق این نظریه، آیه مزبور چنین معنا میشود که نفرستادیم پیامبر را مگر برای اینکه مردم را از معاصی احتراز دهد در این صورت کافهً، قید حالت برای فعل ارسال خواهد بود.
همچنین چنانچه بسیاری از مفسرین و لغویین از جمله زجاج و عبدالله بن عمر بیضاوی در تقسیر أنوار التنزیل و أسرار التأویل[15] بیان نمودهاند تاء در کافه برای بیان مبالغه است با حذف تاء مبالغه آنچه باقی میماند کافٍ است بر همین اساس میتوان گفت این آیه به این مطلب إشعار دارد که ارسال نبی مکرم اسلام و مراجعه به آموزهها و دستورات آن حضرت و اوصیاء کرام ایشان علیهمالسلام برای سعادت دنیا و آخرت انسانها کافی میباشد به بیان دیگر پس از ارسال ایشان به نبوت چیزی برای رسیدن انسان به سعادت حقیقی در این دنیا و سرای آخرت باقی نمانده است لذا انسانها را از مراجعهی به غیر ایشان کفایت میدهد.
در آیه وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّه[16] نیز کافه، علاوه بر معنای همگی به قوهی بازدارندگی در جنگ اشاره دارد. بر همین اساس معنای دقیقتر آیه چنین است: روا نباشد که همهی مؤمنین برای بازدارندگی دشمن به جنگ بروند.
با توجه به آنچه از معنای ریشهای کلمات مرکب از کفف بیان شد کلمه کفاف، به معنای بسنده کردن به قدر و اندازه مورد نیاز است، کفاف را از آن جهت که گویا از عطاء بیشتر از نیاز، احتراز شده کفاف مینامند.
چنانکه بیان شد کفاف به معنای روزی خاصی است که مرز معین دارد و آن مرز مشخص تا سر حد نیاز است لذا در معنای کفاف، منع و جلوگیری از روزی اضافهتر از حد نیاز وجود دارد بنابراین هر کفایتی، منع کنندهای دارد حضرت رسول صلّی الله علیه و آله در این حدیث شریف، خُداوند را به عنوان کفایت کننده و مانع، معرّفی مینمایند یعنی در عین حال که روزی میدهد از روزی اضافه از حد نیاز نیز جلوگیری میکند. این بدان سبب است که همان قدر که روزی دادن خدا دارای اهمیت است جلوگیری از روزی اضافه نیز اهمیت دارد. دقیقاً مثل گیاهی که آنچه برای او موجب سازندگی و نشاط میشود آب و املاح معین است به نحوی که کمتر از آن باعث خشک شدن و زیادتر آن باعث پوسیدگی گیاه میشود.
کلمه رزق در این حدیث، هم رزق مادی و هم رزق معنوی را در بر میگیرد. برخی از ارزاق معنوی عبارتند از: علم، سلامتی، محبوبیّت، مقبولیّت، زیبایی، شهرت، بیان زیبا و روان، همدم و شفیق مناسب، حتی طول عمر و هزاران مورد دیگر که همه از ارزاق معنوی میباشند. اینکه حضرت میفرمایند وقتی خداوند عبدی را دوست بدارد رزق او را به قدر کفاف قرار میدهد همهی موارد فوقالذکر را شامل میشود یعنی به اندازه او را خوشکل میآفریند؛ به اندازه عمر میکند؛ به اندازه مشهور میشود؛ به اندازه عالم میشود؛ الی آخر.
لازمهی اینکه خداوند رزق مؤمنین را به قدر کفاف قرار داده این است که نه رزق آنها را کمتر از احتیاجات مرسوم قرار داده تا به خاطر آن، دغدغه فکری داشته باشد و به درد سر بیفتد و نه رزقشان را بیشتر از احتیاجاتشان قرار داده تا اینکه اسیر رزقشان شوند و سنگینی دارایی، آنها را از حرکت، وا دارد بلکه کفاف به معنای به اندازهی نیاز، نه کمتر و نه بیشتر میباشد.
نکته زیبایی که در معنای کلمه کفاف به صورت خیلی ظریف گنجانده شده اینکه: به رزقی مُکفی میگویند که علاوه بر اینکه مقدارش، دقیقاً به اندازه است به موقع و به جا هم باشد و نوشْ دارو پس از مرگ سهراب نباشد! یعنی اگر امروز به چیزی احتیاج دارد خداوند اسباب تهیّه آن را همین امروز برایش فراهم سازد نه زودتر و نه دیرتر، و میدانیم که بسیاری از معضلات شخصی و حتّی جامعه به این خاطر است که هر چیزی حتی اگر اندازه باشد به موقع نیست، زودتر، مُضر است دیرتر هم، مُضر است؛ ازدواج به موقع، شغل به موقع، دوستی و هر نعمت دیگری اگر به موقع باشد و به اندازه باشد زیبا و مفید و مُکفی خواهد بود.
نکته دیگری که از کلمه «جَعَلَ» در این حدیث، استفاده میشود اینکه، جَعْلِ رزق، بِیَدِالله و در دستان خداست؛ درست است که ما باید تلاش کنیم امّا به جای آنکه دغدغه کم و زیادی رزقمان را داشته باشیم باید دغدغه ما «عبد» شدن باشد یعنی بدانیم که رزق مُکفی دو شرط دارد:
1. تلاش خود را انجام دهیم؛
2. مواظب باشیم از دایره عبودیّت خداوند خارج نگردیم و دائماً خود را متّصف به این صفت نگه داریم.
3. ظرفیت خود را بالا ببریم.
در این حدیث، محبوبِ خداوند واقع شدن علت رزق مُکفی و رزق مُکفی، معلول محبوب خدا واقع شدن معرفی شده است. بنابراین چنانچه فراز اول و دوم حدیث را جابجا کنیم این خواهد شد که رزق به اندازه و به موقع، از نشانههای محبّت خداوند بر بندگان خویش است یعنی کسی که رزق او مُکفی میباشد میتواند نتیجه بگیرد خداوند او را دوست میدارد به این نوع برهان در منطق، برهان إنّی گفته میشود[17] یعنی برهانی که از راه وجود معلول پی به وجود علت بُرده میشود دقیقاً بر عکس برهان لِمّی که از راه وجود علت، پی به وجود معلول بُرده میشود.
ظاهراً این حدیث در مقام بیان جانب نقیصه نمیباشد بلکه در صدد بیان رزق زیادتر از حد نیاز است لذا رزق کمتر از حد نیاز نمیتواند دلیلی باشد بر اینکه خدا ما را دوست ندارد بلکه اشاره به رزق بیش از حد نیاز است که خداوند آن را بر محبوبین خود منع نموده است.
یادآوری این مطلب بسیار ضروری به نظر میرسد که کفایت، یک مفهوم نسبیست و به حَسَبِ هر شخص، متفاوت است ممکن است رزقِ مُکفی برای من، داشتن دو ماشین مدل بالا به همراه خدم و حَشَم ولی برای دیگری رزق مُکفی، یک موتورسیلکلت ساده و معمولی هم نباشد.
پینوشتها:
منبع:راسخون
1. پاینده، ابو القاسم، نهج الفصاحه؛ حدیث 681
2. الکاف و الفاء أصلٌ صحیحٌ یدلُّ علی قبض و انقباض من ذلک الکَفُ للإنسان، سمِّیت بذلک لأنَّها تَقبِض الشّیء. (معجم مقاییس اللغه، جلد5، صفحهی 129)
3. أَصل الکَفّ المنع. (لسانالعرب، جلد9، صفحه 305)
4. قاموس قرآن، جلد6، صفحه130
5. آیات 208 سوره بقره ـ 36 توبه (دو بار) ـ 122 توبه ـ 28 سبأ
6. رجوع کنید به التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، جلد 10، صفحه 96 ـ أمّا کلمه کافّه: فهی فی الأصل صیغه اسم فاعل للتأنیث، و معناها النفوس و الجماعه الّذین یکفّون عن أنفسهم و یدفعون ما یتوجّه الیهم من الشرور و المضرّات. و هذه الکلمه تستعمل بمعنی اسم الجمع کالقوم و الطائفه و الجماعه و الرهط، ملحوظا فیها مفهوم الکفّ و المنع.
7. تفسیر فرات الکوفی، صفحه 66
8. آیه 36 سوره توبه
9. محمود ابن عبدالرحیم صافی در کتاب الجدول فی إعراب القرآن، جلد10، صفحه 334 احتمال اینکه کافه، حال از مشرکین باشد را ذکر کرده است.
10. وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ أی إلا للناس جمیعا تَکُفُّهُم و تَرْدَعُهم. (مجمعالبحرین، جلد5، صفحه 112)
11. آیه 28 سوره سبأ
12. ذکر للآیه تفسیر آخر مأخوذ من المعنی الثّانی لکلمه «کفّ» و هو (المنع)، و طبقا لهذا التّفسیر تکون «کافّه» صفه للرسول صلّی الله علیه و آله و یکون المقصود أنّ الله سبحانه و تعالی أرسل الرّسول صلّی الّه علیه و آله کمانع و رادع و کافّ للناس عن الکفر و المعصیه و الذنوب. (الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل ، جلد13، صفحه 451)
13. و قیل معناه جامعا للناس بالإنذار و الدعوه و قیل کافأ للناس أی مانعا لهم عما هم علیه من الکفر و المعاصی بالأمر و النهی و الوعید و الإنذار. (مجمعالبیان، جلد8، صفحه 612)
14. إلا إرساله عامه لهم محیطه بهم، لأنها إذا شملتهم فقد کفتهم أن یخرج منها أحد منهم. و قال الزجاج المعنی أرسلناک جامعا للناس فی الإنذار و الإبلاغ، فجعله حالا من الکاف و حق التاء علی هذا أن تکون للمبالغه کتاء الراویه و العلامه، و من جعله حالا من المجرور متقدّما علیه فقد أخطأ، لأنّ تقدم حال المجرور علیه فی الإحاله بمنزله تقدم المجرور علی الجار، و کم تری ممن یرتکب هذا الخطأ ثم لا یقع به حتی بضم إلیه أن یجعل اللام بمعنی إلی، لأنه لا یستوی له الخطأ الأوّل إلا بالخطإ الثانی، فلا بد له من ارتکاب الخطأین. (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، جلد3، صفحه 583)
15. فهی حال من الکاف و التاء للمبالغه. (أنوار التنزیل و أسرار التأویل، جلد 4، صفحه 247)
16. آیه 122 سوره توبه
17. جهت بررسی بیشتر برهان إنی و لِمی به کتاب المنطق مظفر صفحه 311 مراجعه نمایید.
کتابنامه:
1. قرآن کریم
2. ابن فارس احمد، معجم مقاییساللغه، به کوشش عبد السلام محمد هارون، مکتبه الإعلام الإسلامی، 1404 ق
3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تعداد جلد: 15، ناشر: دار صادر، چاپ بیروت، 1414 ه. ق، چاپ سوم
4. بیضاوی عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ناشر: دار احیاء التراث العربی، چاپ بیروت، 1418 ق، چاپ اول
5. زمخشری محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ناشر: دار الکتاب العربی، چاپ بیروت، 1407ق، چاپ سوم
6. صافی محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ناشر: دار الرشید مؤسسه الإیمان، چاپ: دمشق بیروت، 1418ق، چاپ چهارم
7. طبرسی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: با مقدمه محمد جواد بلاغی، ناشر: انتشارات ناصر خسرو، چاپ تهران، 1372ش، چاپ سوم
8. طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، محقق / مصحح: حسینی اشکوری، احمد، تعداد جلد: 6، نشر مرتضوی، چاپ تهران، 1375ه. ش، چاپ سوم
9. فرات کوفی ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تحقیق: محمد کاظم محمودی، ناشر: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ تهران،1410 ق، نوبت چاپ: اول
10. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تعداد جلد: 7، نشرِ دار الکتب الاسلامیه، چاپِ تهران، 1371 ه. ش، چاپ ششم
11. مصطفوی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تعداد جلد: 14، ناشر: دار الکتب العلمیه- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، مکان چاپ: بیروت- قاهره- لندن، سال چاپ: 1430 ه. ق، نوبت چاپ: سوم
12. مظفر، محمدرضا، المنطق، تصحیح و تعلیق: علی شیروانی، تعداد جلد: 1، نشر مؤسسه انتشارات دار العلم، چاپ قم، 1379ش، چاپ اوّل
13. مکارم شیرازی ناصر، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ناشر: مدرسه امام علی بن ابی طالب، چاپ قم، 1421 ق، چاپ اول