نویسنده: حمید پارسانیا
موج سوم فمنیسم تحت تأثیر اندیشههاى پست مدرن، علم را به ساختار زبانى و در نهایت، به عنصر جنسیت ارجاع مىدهد و معتقد است که غلبه مرد، علم و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. بر اساس این دیدگاه، قرآن نیز که به زبان عربى نازل شده است، هویتى مذکر دارد.
اما واقع آن است که قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآنى متوجه حقیقت انسانىاند. اما حتى در مواردى که از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذکر بیان شده، بیان قرآن به گونهاى است که ظهور کلام را متوجه حقیقت انسانى مىکند.
پیشدرآمد
موج سوم فمنیسم به عنوان یک جریان معرفتى پستمدرن، پیامد تزلزلى است که در بنیانهاى معرفتى نوین از دهههاى پایانى قرن بیستم پیش آمد. اندیشههاى پست مدرن روشنگرى را، که از ویژگىهاى تفکر نوین شمرده مىشد، مورد تردید قرار دادند. پست مدرنها حکایت و کشف از واقع را به طور کلى، منکر مىشوند و معرفت آدمى را به ساحتهاى دیگر وجود انسان تقلیل مىدهند.
فمنیستها هم بر همین اساس، شناخت و معرفت آدمى را به عنصر «جنسیت» ارجاع مىدهند و معتقدند: غلبه مرد، معرفت و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. از نظر آنان، زبانهاى رایج و از جمله عربى و انگلیسى، خصلتى مردانه دارند. کسانى که متأثر از دیدگاههاى فمنیستى هستند قرآن را نیز، که به زبان عربى نازل شده، از قاعده مزبور مستثنا ندانسته و زبان قرآن را زبانى مردانه خواندهاند. اینان خطابهاى قرآن را شاهد بر مدّعاى خود ذکر کردهاند.
حضور تذکیر و تأنیث در ضمایر و افعال زبانهایى همچون عربى و انگلیسى زمینه توهّم مزبور را براى مردانه بودن این زبانها به وجود آورده است و این توهّم اگر درست هم باشد، مانع از آن نمىشود که در قالب یکى از این زبانها، خطاب و بیانى شکل گیرد که ناظر به اصل انسانیت بوده یا آنکه مبنا و هویّتى زنانه داشته باشد و شاهد این مدّعا آثار فمنیستهایى است که با زبان انگلیسى رایج و با ادبیات انگلیسى، مفاهیم فمنیستى خود را منتقل کرده و مىکنند.
آنچه در این مقاله آمده بیان این حقیقت است که قرآن عنصر «جنسیت» را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآن متوجه حقیقت انسانى است؛ حقیقتى که زن بودن و یا مرد بودن مقوّم آن نیست. مقاله این حقیقت را اثبات کرده که حتى در مواردى که از نظر محاورات عام زبان عربى، خطابها با ضمیر مذکر بیان شدهاند، بیان قرآن به گونهاى است که ظهور کلام را متوجه حقیقت انسان مىگرداند و الزامات ادبى مانع از انتقال صریح مفاهیم انسانى آن نمىشوند.
این مقاله در حقیقت، بازنویسى مجدّد بخشى از کتاب زن در آینه جمال و جلال آیهاللّه عبداللّه جوادى آملى است که اینک با عنوان خطابهاى قرآن ارائه مىشود.
درآمد بحث
خطابهاى عام قرآن را به سه دسته مىتوان تقسیم کرد:
اول. خطابهایى که با الفاظى بیان مىشوند که اختصاص به صنف خاصى ندارند؛ مانند آیاتى که در آنها از «ناس» و یا «انسان» سخن گفته مىشود، و یا از لفظ «مَن» به معناى «کسى که» استفاده مىشود. این دسته از الفاظ شامل همه مردان و زنان مىشود و به صنف خاصى اختصاص ندارد.
دوم. خطابهایى که در آنها از جمع مذکر سالم و مانند آن استفاده مىشود. در این خطابها، اغلب از اوصافى یاد مىشود که در خود وصف و موصوف آنها، جنسیت دخالتى ندارد و یا از معنایى خبر مىدهند که اختصاصى به صنف خاصى ندارد؛ مثل «کَما اَرسَلنا فیکم رَسوُلاً مِنکم یَتلُوا علیکم آیاتِنا و یُزکّیکُم و یُعلّمُکم الکتابَ و الحکمهَ و یُعلّمکُم ما لم تَکونوا تَعلمونَ»(بقره: 151)؛ او کسى است که در میان شما پیامبرى از خودتان فرستاد تا نشانههاى ما را بر شما بخواند و شما را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت به شما بیاموزد و آنچه را نمىدانستید به شما بیاموزاند. در این آیه، از کسانى سخن گفته مىشود که رسالت و پیامبرى به قصد هدایت آنان است. و البته رسالت متوجه همه انسانهاست، ولى در آیه از ضمیر جمع مذکر سالم «کُم» استفاده شده است. استفاده از ضمیر مذکر در این موارد، مطابق عرف گفتوگو و محاوره است، و فرهنگ محاوره نیز از این خطابها تا هنگامى که دلیلى خاص نباشد، معناى عام را مىفهمد. اینگونه خطابها نظیر استفاده از «مردم» در فارسى است، وقتى گفته مىشود: مردم رأى دادند و یا مردم قیام کردند. در این صورت، مراد تنها مردان نیستند، بلکه مراد همه افراد مىباشند.
سوم. خطابهایى که در آنها به ظهور و شمول عرفى ضمایر جمع مذکر نسبت به همه مردان و زنان اکتفا شده و علاوه بر آن، به شمول خطاب نسبت به هر دو گروه زنان و مردان با الفاظ جداگانه تصریح شده و یا آنکه هر یک از دو گروه مردان و زنان به تفصیل بیان گردیدهاند.
در خطابهاى نوع سوم، تصریح به شمول پیام نسبت به همه مردان و زنان اغلب براى دفع برخى از شبهات است، وگرنه در فرهنگ محاوره، خطاب بدون نیاز به تصریح، شامل همه افراد مىشود و نیازى به تصریح ندارد.
تصریحات قرآنى در خطابهاى نوع سوم، اغلب براى رفع افکار جاهلى قبل از اسلام هستند؛ آنان در فرهنگ جاهلى بین مرد و زن فرق مىگذاردند و بسیارى از فضایل را مختص مردان مىدانستند و زن را با دیده تحقیر و در حکم وسیلهاى براى ارضاى شهوت مىدیدند. قرآن کریم با بیان معنوى بودن فضایل و رذایل، افتخارات دنیوى و طبیعى را نفى نموده، تفاوتهایى را که به جنسیت، نژاد و مانند آن بازگردند، با الفاظ صریح نفى کرده است.
در برخى از آیات با صراحت و تأکید لفظى، به نفى دخالت جنسیت مىپردازد؛ مانند: «اِنّى لا أُضیعُ عَملَ عاملٍ مِنکم مِن ذَکَرٍ أو اُنثى» (آل عمران: 195)؛ من کار هیچ صاحبکارى از شما را ضایع نمىکنم، اعم از اینکه انجام دهنده زن باشد یا مرد.
آیه درباره مهاجران صدر اسلام است و هنگامى نازل شده که على بن ابى طالب علیهالسلام همراه تعدادى از بانوان از مکّه به سوى مدینه هجرت نمود. پس شأن نزول آیه مختص مردان نیست و آیه درباره جمعى از مردان و زنان است. قسمت اول آیه لفظ «عامل» و ضمیر «کُم» مطابق عرف محاوره، مذکر است. فرهنگ گفتوگو به همراه شأن نزول آیه کافى است بر اینکه عموم و شمول آیه را نسبت به مردان و زنان بیان کند. با این همه، در پایان آیه با تأکید لفظى گفته شده است: زن و مرد بودن در مسئله دخالتى ندارد. این تأکید نشان مىدهد که مذکر بودن عبارتهاى قسمت اول به هیچ وجه، در پیام آیه دخیل نیست و استفاده از آن عبارات به دلیل خصوصیات لفظ در زبان است. البته عرف گفتوگو خود متوجه این حقیقت هست و تأکید لفظى براى بیان همان چیزى نیست که عرف آن را مىفهمد، بلکه براى دفع آن توهّم جاهلى است که پاداش دادن الهى را مختص مردان مىداند. قرآن کریم براى دفع این توهّم، پس از بیان مطلب بر دخالت نداشتن عنصر جنسیت تأکید و تصریح لفظى کرده است.
نمونه دیگر آیه 79 سوره مبارکه نحل است که مىفرماید: «مَن عَمِلَ صالحا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثى و هُو مؤمنٌ فَلَنُحیِیَنّهُ حیاهً طیّبهً»؛ هر کس عمل صالحى انجام دهد، اعم از آنکه مرد یا زن باشد در حالى که مؤمن است، پس خداى تعالى او را به حیاتى پاک زنده مىگرداند. در این آیه نیز چهار لفظ «عمل»، «صالح»، «هو» و «مؤمن» مطابق فرهنگ گفتوگو با الفاظ مذکر آمدهاند. خداوند سبحان در سخن مزبور، براى دفع توهّم مورد نظر بر دخالت نداشتن جنسیت در مسئله تصریح کرده است.
تصریحات و تأکیدات یاد شده نشان مىدهند که کاربرد ضمیر مذکر در مواردى از این قبیل، پیام خاصى به دنبال ندارد، و در موارد دیگر نیز که عبارات بدون تصریح و به تبع زبان محاوره به لفظ مذکر بیان شده، در مقام اختصاص حکم به مردان نیست؛ مثلاً، در حدیث: «طَلبُ العلمِ فریضهٌ على کُلِّ مسلمٍ»(2) به واجب بودن کسب دانش بر هر مسلمان حکم شده است و عبارت گرچه در زبان عربى به لفظ مذکر «مسلم» بیان شده، ولى به این معنا نیست که کسب دانش بر غیر مرد مسلمان لازم نیست.
قرآن کریم با اعتماد به فرهنگ محاوره، در برخى موارد نیز ارزشها و فضایل را با سیاق واحد و با الفاظ مذکر بیان کرده است؛ مانند: «اَلّذینَ یَقولُونَ رَبّنا اِنّنا آمَنّا فاَغفرلَنا ذُنُوبَنا و قِنا عَذابَ النارِ الصّابِرینَ والصّادِقینَ و القانِتینَ والمُنفقینَ و المُستغفرینَ بِالاسحارِ»(آل عمران: 16ـ17)؛ کسانى که مىگویند: پروردگارا، ما ایمان آوردیم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگهدار؛ آنها که صابر و صادق و قانت و انفاقکننده هستند و در سحرها استغفار مىکنند. در این آیات، با آنکه الفاظ به صورت مذکر آمدهاند، در مقام اختصاص دادن اوصاف به مردان نمىباشند.
شاهد این ادعا آیات دیگرى است که همین اوصاف را با تفصیل با دو صفت الفاظ مذکر و مؤنث بیان کردهاند: «اِنّ المُسلمینَ والمُسلماتِ والمُؤمنینَ والمُؤمناتِ والقانتینَ والقانتاتِ والصّادقینَ والصّادقاتِ و الصّابرینَ و الصّابراتِ والخاشعینَ والخاشعاتِ والمُتصدّقینَ والمُتصدّقاتِ والصّائمینَ والصّائماتِ والحافظینَ فُروجَهم والحافظاتِ والذّاکرینَ اللّهَ کثیرا والذّاکراتِ اَعدَّاللُّه لهم مغفرهً و اجرا عظیما» (احزاب: 35)؛ به درستى که مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان خاشع و زنان خاشع و مردان بخشنده و زنان بخشنده و مردان روزهدار و زنان روزهدار و مردانى که عفّت را نگه دارند و زنان عفیف و مردانى که بسیار یاد خدا مىکنند و زنانى که بسیار یاد خدا مىکنند، خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى عظیم قرار داده است.
در آیه مزبور، با آنکه بسیارى از صفات با تفصیل، به مردان و زنان نسبت داده شده است، در پایان آیه، با استفاده از ضمیر مذکر «کُم» مىفرماید: خداوند براى آنان آمرزش و اجر عظیم قرار داده است. با آنکه ضمیر مذکر است، مرجع آن مردان و زنان هستند، و این نشان مىدهد که استفاده از ضمیر مذکر در این موارد، براى اعم از مرد و زن است و کاربرد آن مطابق زبان گفتوگو است. توجه نداشتن به زبان گفتوگو این توهّم را به دنبال مىآورد که قرآن کریم در برخى فضایل، زنان را تابع مردان قرار داده است؛ مثلاً، در آیه «صَدَقت بِکَلماتِ رَبِّها و کُتُبه و کانت مِن القانتینَ» (تحریم: 12)، درباره حضرت مریم علیهاالسلام مىفرماید: او کلمات پروردگارش را تصدیق کرد و از عبادت پیشگان بود. کلمه «قانتین» در پایان آیه، به معناى عبادت پیشه و اهل قنوت و خشوع و خضوع در برابر خداوند است و این کلمه در آیه به لفظ مذکر به کار رفته.
مذکر بودن «قانتین» در این آیه، به این دلیل نیست که خداى تعالى مردان قانت را به عنوان اصل در نظر گرفته و حضرت مریم علیهاالسلام را به آنان ملحق کرده، بلکه تنها به لحاظ عرف گفتوگو است و مراد از آن تنها مردان قانت نیست و همه را شامل مىشود.
در مقابل نیز هر گاه سخن از رذایل و تبهکارىها مطرح مىشود، اگر از ضمیر مذکر استفاده مىگردد به این معنا نیست که مردان در رذایل اصل هستند و زنان تابع آنان هستند؛ مثلاً، در سوره یوسف به زلیخا گفته مىشود: «واستغفرى لِذنبکِ اِنَّکِ کنتِ مِن الخاطِئینَ» (یوسف: 29)؛ از گناه خود استغفار کن. به درستى که تو از خطاکاران بودهاى. «خاطئین» در این آیه، به صورت جمع مذکر به کار برده شده است. این استعمال تنها مطابق فرهنگ محاوره است و مراد از آن تنها مردان خطاکار نیست، بلکه همه خطاکاران اعم از مرد و زن مىباشد. رواج این فرهنگ در گفتوگو و محاورات عمومى موجب مىشود تا هر گاه کلام و عبارتى به صورت مذکر به کار برده شد تا هنگامى که قرینهاى خاص نباشد، از آن کلام معنایى عام فهمیده شود.
قرآن کریم با بیانى صریح، جنسیت و نژاد را از مدار فضایل و رذایل انسانى خارج مىگرداند و تقواى الهى را محور اصلى براى شناخت فضایل و رذایل معرفى کرده، مىفرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنّا خَلقناکُم مِن ذَکَرٍ و اُنثى و جَعَلناکم شُعوبا و قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنّ اَکرمَکم عِندَ اللّهِ اَتقیکم» (حجرات: 13)؛ اى آدمیان، شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را شعبهها و قبیلهها گرداندیم تا همدیگر را بشناسید. گرامىترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.
آدمیان از خاک آفریده شدهاند و در پیدایش آنان، زن و مرد، هر دو دخیل هستند. جنسیت مربوط به نظام طبیعى و دنیوى است و امور طبیعى در حد ذات خود، موجب فخر و یا وهن نیستند. نژاد و زبان نیز امرى دنیوى است و شناسنامه طبیعى افراد را تشکیل مىدهند. حقیقت و جاى آدمى شرقى یا غربى نیست، کرامت و برترى افراد به قرب و نزدیکى آنان به خداوند است و میزان و معیار آن تقواست.
پی نوشت :
1 مدرس برجسته فلسفه و عرفان اسلامى در حوزه و دانشگاه.
2. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 171، روایت 23، باب 1.