مظلومیّت برترین بانو (1)
نگاهى به جایگاه و منزلت حضرت زهرا علیها السلام از دیدگاه روایات
بدیهى است که احادیث فراوانى در شناسایى شخصیّت حضرت فاطمه ی زهرا علیها السلام، و منزلت و شؤونات آن حضرت در پیشگاه خدا و رسولش صلّى اللّه علیه و آله وجود دارد، تا جایى که بزرگانى از شیعه و سنّى، به منظور جمع آورى آن ها، کتاب هاى جداگانه اى را سامان داده اند.
ما پیش از ورود به مباحث مورد نظر، ابتدا به ذکر چند روایت در این زمینه مى پردازیم. این احادیث ـ که در کهن ترین منابع اهل سنّت مندرج است ـ نقش مهمّى را در زمینه ی شناخت آن حضرت علیها السلام ایفا مى نماید.
فاطمه علیها السلام، سرور بانوان
در حدیثى که از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است، حضرتش مى فرماید:
«فاطمه سیّده نساء أهل الجنّه»
«فاطمه سرور بانوان بهشتیان است».
این حدیث با تعابیر دیگرى نیز از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است؛ مثلاً: در سخنى مى فرماید:
«فاطمه سیّده نساء هذه الأُمّه»
«فاطمه سرور بانوان این امّت است».
در تعبیر دیگرى مى فرماید:
«فاطمه سیّده نساء المؤمنین»
«فاطمه سرور بانوان مؤمن است».
در سخن دیگرى آمده است:
«فاطمه سیّده نساء العالمین»
«فاطمه سرور بانوان جهانیان است».
شایان ذکر است که این حدیث با الفاظ مختلف، در کتاب هاى: صحیح (تألیف: بُخارى)، المسند (تألیف: احمد بن حنبل)، الخصائص (تألیف: نَسایى)، المسند (تألیف: ابى داوود طیالسى)، صحیح (تألیف: مُسلم)، بخش فضائل الزهرا علیها السلام، المستدرک (تألیف: حاکم نیشابورى)، صحیح (تألیف: تِرمذى)، صحیح (تألیف: ابن ماجه) و دیگر منابع (1) آمده است.
بر اساس این سخنانِ پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله که از منبع وحى سرچشمه مى گیرد، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سرور بانوان جهانیان از پیشینیان و پسینیان است.
فاطمه علیها السلام، پاره تن پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله
در حدیث دیگرى که در منابع معتبر شیعه و سنّى آمده است، پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
«فاطمه بضعه منّی من أغضبها أغضبنی»
«فاطمه، پاره ی تن من است؛ هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».
این حدیث، با همین متن، در کتاب صحیح (تألیف: بُخارى)(2) و دیگر مصادر دیده مى شود.
در تعبیر دیگرى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
«فاطمه بضعه منّی یریبنی ما أرابها و یؤذینی ما آذاها»
«فاطمه، پاره ی تن من است؛ مرا آشفته مى کند، هر آن چه او را آشفته کند و مرا ناراحت مى سازد، هر چه که او را ناراحت کند».
این تعبیر در کتاب هاى صحیح (تألیف: بُخارى)، مسند (تألیف: احمد بن حنبل)، صحیح (تألیف: ابى داوود)، صحیح (تألیف: مُسلم) و دیگر مصادر آمده است (3).
در صحیح مُسلم آمده است که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
«إنّما فاطمه بضعه منّی یؤذینی ما آذاها»(4)
«به طور حتم، فاطمه، پاره ی تن من است؛ آن چه که او را بیازارد، مرا مى آزارد».
احمد بن حنبل در المسند نقل مى کند که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
«إنّما فاطمه بضعه منّی یؤذینی ما آذاها وینصبنی ما أنصبها»
«بى تردید، فاطمه، پاره ی تن من است؛ آن چه که او را بیازارد، مرا مى آزارد و آن چه که او را اندوهگین سازد، مرا اندوهگین مى کند»(5).
همین حدیث را تِرمذى نیز در کتاب صحیح خود نقل کرده است (6). حاکم نیشابورى نیز پس از نقل این حدیث در المستدرک مى گوید:
این حدیث بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحیح است (7).
احمد بن حنبل در جاى دیگرى از کتاب المسند این گونه نقل مى کند که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
«فاطمه بضعه منّی یقبضنی ما یقبضها و یبسطنی ما یبسطها»
«فاطمه، پاره ی تن من است؛ آن چه که او را اندوهگین کند، مرا اندوهگین مى کند و آن چه که او را شاد کند، مرا شاد مى کند»(8).
همین تعبیر در المستدرک و دیگر منابع نیز آمده است و حاکم نیشابورى در ذیل آن مى گوید:
اَسناد آن، صحیح هستند (9).
خشم و خشنودى فاطمه علیها السلام، خشم و خشنودى خداست
در حدیث زیبایى، پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله، دختر گرامى خود را این گونه توصیف مى نماید:
«إنّ اللّه یغضب لغضب فاطمه ویرضى لرضاها»
«خداوند به خشم فاطمه، خشمگین و به خشنودى او، خشنود مى گردد».
این حدیث را در کتاب هاى: المستدرک، الإصابه و تهذیب التهذیب مى توانید بیابید؛ البتّه نویسنده ی کنز العمّال نیز آن را از ابى یَعْلى، طَبَرانى و ابى نعیم، روایت مى کند. همچنین نویسندگان دیگرى نیز این حدیث را روایت کرده اند (10).
نخستین فردى که به پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله ملحق مى گردد
سرانجام، هنگام وفات پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرا رسید، حضرتش در آن لحظات حسّاس، دخترش فاطمه علیها السلام را خواند و آهسته به او چیزى گفت؛ فاطمه علیها السلام گریست. دیگر بار او را فرا خواند و آهسته به او چیزى گفت؛ فاطمه علیها السلام خندید (11).
هنگامى که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله دار فانى را وداع گفت، عایشه، فاطمه علیها السلام را سوگند داد تا این راز را باز گوید تا بداند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او چه گفته است.
فاطمه علیها السلام فرمود:
«سارّنی رسول اللّه (أو: سارّنی النبیّ) فأخبرنی أنّه یقبض فی وجعه هذا فبکیتُ، ثمّ سارّنی فأخبرنی أنّی أوّل أهل بیته أتْبعه فضحکتُ»
«پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله(12) آهسته به من گفت که در این بیمارى، دار فانى را وداع خواهد گفت؛ من گریستم. آن گاه دیگر بار آهسته به من خبر داد که من نخستین فرد از اهل بیتش هستم که در پى او خواهم رفت؛ پس من خندیدم».
این حدیث در صحیح مُسلم و بُخارى و سنن تِرمذى و المستدرک حاکم و کتاب هاى دیگر نیز آمده است (13).
راستگوترین فرد پس از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله
عایشه در مورد شخصیّت والاى حضرت فاطمه ی زهرا علیها السلام لب به سخن گشوده و مى گوید:
«ما رأیت أحداً کان أصدق لهجه منها غیر أبیها»
«هیچ شخصى را راستگوتر از فاطمه، جز پدرش ندیدم».
حاکم نیشابورى این روایت را در المستدرک آورده است و در ذیل آن مى گوید: این روایت بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحیح است و ذهبى نیز بر صحّت آن اقرار دارد؛ همچنین این حدیث در کتاب هاى الإستیعاب و حلیه الأولیاء نیز آمده است (14).
استقبال پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله از فاطمه ی زهرا علیها السلام
عایشه در روایت دیگرى مى گوید:
«کانت إذا دخلت علیه – على رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله – قام إلیها فقبّلها ورحّب بها و أخذ بیدها فأجلسها فی مجلسه»
«هنگامى که فاطمه، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب مى شد؛ پیامبر به استقبالش برمى خاست، او را مى بوسید و به او خوش آمد مى گفت و دستش را مى گرفت و او را در جایگاه خود مى نشاند».
حاکم نیشابورى پس از نقل این روایت مى نویسد: این روایت، بنا بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحیح است و ذهبى نیز بر صحّت آن اقرار دارد (15).
محبوب ترین بانو
طَبَرانى روایت مى کند و مى گوید: پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله به على مرتضى علیه السلام فرمود:
«فاطمه أحبّ إلیّ منک و أنت أعزّ علیّ منها»
«فاطمه نزد من محبوب تر از توست، و تو در نزد من، از او عزیزترى».
هیثمى پس از آن که این روایت را در مجمع الزوائد نقل مى کند، مى گوید: رجال این حدیث، رجال صحیح هستند (16).
نگاهى به گفتارهاى علماى اهل سنّت
آن چه گذشت، احادیثى بود که آن ها را به عنوان مقدّمه اى براى بحث هاى آینده برگزیدیم و در مطالبى که بیان خواهد شد و در تحلیل رویدادهایى که مطرح خواهد شد، از این احادیث بهره هاى بسیار خواهیم برد.
همان گونه که ملاحظه گردید، این احادیث از مصادر مهمّ اهل سنّت و با اَسنادى که نزد آن ها صحیح است، گزینش شده بود؛ البتّه در دلالت آن ها نیز هیچ گونه مناقشه اى راه ندارد.
یکى از دلالت هاى این احادیث، اثبات عصمت حضرت فاطمه علیها السلام است، افزون بر آن که آیه ی تطهیر و دیگر دلایل نیز این نکته را ثابت مى کند.
علاوه بر این، افراد بسیارى از محدّثانِ حافظ و بزرگان علماى اهل سنّت قائل اند که حضرت زهرا علیها السلام از خلیفه اول و دوم، برتر است.
حتّى برخى از آن ها با استدلال به دلالت این احادیث، به ویژه حدیثى که از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که حضرتش فرمود: «فاطمه بضعه منّی»، فاطمه علیها السلام را از همه خلفاى چهارگانه نیز برتر شمرده اند و دلیل آن ها، فقط همین احادیثى است که بیان کردیم.
اکنون، جا دارد که عبارت «مَنّاوى» را که مشتمل بر اقوال برخى از علماى بزرگ اهل سنّت است، ذکر کنیم.
او در کتاب فیض القدیر و در شرح حدیث «فاطمه بضعه منّی» مطلبى را از «سُهیلى» ـ از بزرگان علماى حافظ اهل سنّت که سیره ی ابن هُشام و کتاب هاى دیگرى را شرح کرده است – مى آورَد و مى گوید:
«استدلّ به السهیلیّ على أنّ من سبّها کفر، لأنّه یغضبه و أنّها أفضل من الشیخین»
«سُهیلى، طبق این روایت، بر کفر کسى که به فاطمه دشنام دهد، استدلال مى کند. و مى گوید: هر کس او را دشنام دهد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به خشم آورده است و فاطمه علیها السلام برتر از ابوبکر و عمر است».
به راستى ملاحظه ی چه امرى را کردند؟ مگر نه این است که سبّ او موجب خشم پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله است؟ و هر کس موجب خشم پیامبر شود، کافر محسوب مى گردد.
اگر این لام در «لأنّه یغضبه» لام علّت باشد، با توجّه به این که علّت، یا عمومیّت دهنده است و یا تخصیص دهنده، ناگزیر و به دلایل مختلف، لام علّت در این جا، عمومیّت دهنده خواهد بود که کفر را به اثبات مى رساند.
پس هر چه موجب خشم فاطمه علیها السلام شود، موجب کفر خواهد بود.
پس آزار فاطمه علیها السلام نیز موجب کفر است، چون بى تردید، آزار فاطمه علیها السلام، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به خشم مى آورَد.
مَنّاوى در ادامه مى گوید:
«قال ابن حجر: وفیه – أی فی هذا الحدیث – تحریم أذى من یتأذّى المصطفى بأذیّته، فکلّ من وقع منه فی حقّ فاطمه شیء فتأذّت به فالنبیّ (صلّى اللّه علیه و آله) یتأذّى به بشهاده هذا الخبر، ولا شیء أعظم من إدخال الأذى علیها فی ولدها، ولهذا عرف بالاستقراء معاجله من تعاطى بالعقوبه بالدنیا و لعذاب الآخره أشد»
«ابن حجر گوید: در این حدیث، تحریم آزار کسى است که با آزار او، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مورد آزار قرار مى گیرد. بنا بر این، هر کوتاهى و آزارى که در حقّ فاطمه علیها السلام واقع شود و او را آزار دهد، به گواهى این حدیث، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را مورد آزار قرار داده است و چیزى فاطمه علیها السلام را بیش از آن نمى آزارد که فرزندانش را بیازارند. به همین دلیل، با استقراء به دست مى آید: کسى که چنین کند، به زودى در دنیا کیفر خود را خواهد دید و البتّه عذاب جهان آخرت شدیدتر خواهد بود».
از این رو، این حدیث، حکم به حرمت آزار فاطمه علیها السلام مى نماید، چرا که او، پاره ی تن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است؛ بلکه – آن سان که گذشت – آزار او، موجب کفرورزى است.
سپس مَنّاوى مى افزاید:
«قال السُبکی: الّذی نختاره و ندین اللّه به أنّ فاطمه أفضل من خدیجه ثمّ عائشه.
قال شهاب الدین ابن حجر: ولوضوح ما قاله السُبکی تبعه علیه المحقّقون.
وذکر العَلَم العراقی: إنّ فاطمه وأخاها إبراهیم أفضل من الخلفاء الأربعه باتّفاق»(17)
«سُبکى گوید: آن چه ما اختیار مى کنیم و در برابر خداوند، آن را بر گردن مى گیریم، این است که فاطمه علیها السلام برتر از خدیجه و عایشه است.
شهاب الدین ابن حجر گوید: به دلیل روشنى سخنِ سُبکى، محقّقان و پژوهشگرانِ پس از او، در این نظر از او پیروى کرده اند.
علم الدین عراقى گوید: فاطمه و برادرش ابراهیم – به اتّفاق علما – از خلفاى چهارگانه برتراند».
بنا بر این، بین ما و اهل سنّت در این که فاطمه علیها السلام از ابوبکر و عمر برتر است و آزار او موجب دخول در آتش است، هیچ اختلافى مشاهده نمى شود.
همان گونه که ملاحظه کردید، این احادیث به طور کامل، مطلق هستند و هیچ گونه قیدى در آن ها به چشم نمى خورد؛ وقتى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید: «خداوند، به غضب فاطمه، غضب مى کند»؛ نمى فرماید: اگر چنین و چنان بود، یا به فلان شرط، یا اگر غضبش به فلان علّت بود؛ بلکه بدون هیچ قیدى مى فرماید: «خداوند، به غضب فاطمه، غضب مى کند».
این غضب به چه سببى باشد؟ نسبت به چه کسى باشد؟ در چه زمانى باشد؟ هیچ اشاره اى ندارد و به طور کامل، مطلق است.
و آن گاه که حضرتش مى فرماید: «آن چه او را اذیت مى کند، مرا اذیت مى کند»؛ دیگر نمى فرماید: اگر چنین بود، یا اگر اذیّت کننده فلانى بود، یا اگر در فلان وقت بود، بلکه حدیث به طور کامل، مطلق است و هیچ قید و شرطى ندارد.
از طرفى، این احادیث بیانگر آن است که پذیرش سخن فاطمه علیها السلام – هر چه باشد – ضرورى است و تکذیب او – در هر ادّعایى که بنماید – حرام است. همچنین ملاحظه شد که عایشه گواهى مى دهد که او بعد از پدرش، راستگوترینِ مردم است.
آرى! پیامبر خدا صلّى اللّه علیه وآله با علم به آن چه که بعد از او اتّفاق خواهد افتاد، این سخنان را فرمود و دیگران را بر این خصوصیّات آگاه نموده است.
نگاهی به منزلت امام علی علیه السلام در پیشگاه پیامبر خدا
آزار على علیه السلام، آزار پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله است
پیش تر، سخن در این بود که به راستى، آزار فاطمه علیها السلام در واقع، آزار پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله است، اینک روایتى را مى خوانیم که در آن، آزار على علیه السلام، همان آزار پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله دانسته شده است.
احمد بن حنبل در المسند مى گوید: پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
«من آذى علیّاً فقد آذانی»
«هر که على را بیازارد، در واقع مرا آزرده است»(18).
این حدیث، در منابع بسیارى از جمله: صحیح (تألیف: ابن حِبّان)، المستدرک (تألیف: حاکم نیشابورى)، الإصابه (تألیف: ابن حجر) و أُسد الغابه (تألیف: ابن اثیر) نقل شده است (19).
متّقى هندى این روایت را در کتاب کنز العمّال از ابن شِیبه و احمد بن حنبل نقل کرده است (20).
بُخارى در تاریخ خود، و طبرانى و دیگران نیز این حدیث را آورده اند (21).
کینه ورزى با على علیه السلام، نفاق است
مُسلم در صحیح خود، روایتى را از على علیه السلام – با تأکید و سوگند – نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
«و الّذی فلق الحبّه وبرأ النسمه! إنّه لعهد النبیّ الأُمیّ إلیّ: أن لا یحبّنی إلاّ مؤمن ولا یُبغضی إلاّ منافق»(22)
«سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید! عهد و پیمانى است از پیامبر اُمّى به من، که: جز مؤمن مرا دوست نمى دارد و جز منافق مرا دشمن نمى شمارد».
این روایت، با همین متن و نظیر آن، در منابع بسیارى از پیشوایان اهل سنّت از جمله: نَسایى، تِرمذى، ابن ماجه نقل شده است (23).
همچنین احمد در المسند، حاکم در المستدرک و متّقى هندى در کنز العمّال، آن را نقل کرده اند (24).
در مسند احمد و صحیح تِرمذى این گونه آمده است:
اُمّ سلمه گوید که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله همواره مى فرمود:
«لا یحبّ علیّاً منافق ولا یبغضه مؤمن»
«منافق هرگز على را دوست نمى دارد و مؤمن، هیچ گاه او را دشمن نمى شمارد».
جالب توجّه این که از این احادیث، چنین استفاده مى شود که:
دوست داشتن على علیه السلام با دوستى منافقان، قابل جمع نیست؛ لذا، اگر کسى به امامت على علیه السلام و ولایت آن حضرت پس از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله معتقد باشد و از طرفى، منافقان را دشمن ندارد، چنین فردى، خودش منافق است و از جانب هر دو گروه مؤمنان و منافقان نیز رانده خواهد شد؛ چرا که از یک سو، منافقان، به ولایت على علیه السلام معتقد نیستند و این فرد، معتقد است؛ از طرفى، مؤمنان، منافقان را دوست نمى دارند و این فرد، منافقان را دشمن نمى دارد.
بنا بر این، در هیچ حالى و به هیچ شکلى، این دو موضوع با یکدیگر قابل جمع نیستند.
پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله از خیانت امّت خبر مى دهد
حاکم نیشابورى در المستدرک، روایتى را از على علیه السلام نقل مى کند که حضرتش فرمود:
«إنّه ممّا عهد إلیّ النبیّ صلّى اللّه علیه و آله أنّ الأُمّه ستغدر بی بعده»
«از پیمان هایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از من گرفته این است که اُمّت پس از او، به من خیانت خواهند کرد»(25).
حاکم نیشابورى پس از نقل این روایت مى نویسد: اَسناد این روایت صحیح است.
ذهبى نیز در تلخیص المستدرک مى نویسد: این روایت صحیح است (26).
این در حالى است که علماى اهل سنّت مقرّر کرده اند که هر حدیثى که در تصحیح آن، ذهبى با حاکم نیشابورى همراه و موافق باشند، در حکم دو حدیث صحیح است.
گفتنى است که این حدیث را ابن ابى شِیبه، بزّار، دارقُطْنى، خطیب بغدادى، بیهقى و دیگران نیز نقل کرده اند (27).
پینوشتها:
1- صحیح بُخاری: 4 / 209، کتاب بده الخلق، باب مناقب قرابه رسول الله، الخصائص: 34، المسند ابی داوود طیالسی: 197، صحیح مُسلم: 7 / 143، الطبقات: 2 / 40، مسند احمد: 6 / 282، حلیه الأولیاء: 2 / 39، المستدرک: 3 / 151، صحیح ابن ماجه: 1 / 518، سنن تِرمذی: 5 / 326.
2- صحیح بُخارى: 210/4، کتاب بدء الخلق، باب مناقب قرابه الرسول و منقبه فاطمه علیها السلام.
3- صحیح بُخاری: 158/6، مسند احمد: 328/4، صحیح مُسلم: 141/7، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه بنت النبی صلّی الله علیه و آله، سنن ابی داوود: 460/1.
4- صحیح مُسلم: 141/7، باب فضایل فاطمه علیها السلام.
5- مسند احمد: 5/4.
6- سنن ترمِذی: 360/5.
7- المستدرک: 158/3.
8- مسند احمد: 4 / 328.
9- المستدرک: 3 / 153، کنز العمّال: 13 / 674 ، 12 / 111.
10- المستدرک:3 / 158، الاصابه: 8 / 266، تهذیب التهذیب: 12 / 392، کنز العمّال: 111/12 و 674/13.
11- در برخى از عبارات این حدیث آمده است که راز گویى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با فاطمه علیها السلام، بر عایشه گران آمد.
12- على رغم این که در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارک پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمایش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل آورده ایم.
13- صحیح بُخاری: 183/4، صحیح مُسلم: 142/7، المستدرک: 272/4، مسند احمد: 282/6، این حدیث در سنن ترمِذی: 369/5 با اندکی تفاوت نقل شده است.
14- المستدرک: 3 / 160، حلیه الأولیاء: 2 / 41، الإستیعاب: 4 / 1896.
15- المستدرک: 3 / 154.
16- مجمع الزوائد: 9 / 202.
17- فیض القدیر فى شرح الجامع الصغیر: 4 / 421.
18- مسند احمد: 3 / 483.
19- صحیح ابن حِبّان: 15 / 365، المستدرک: 3 / 121، الإصابه: 4 / 534، أُسد الغابه: 4 / 114.
20- کنز العمّال: 11 / 601 .
21- المستدرک: 3 / 122، مجمع الزوائد: 9 / 129، در أُسد الغابه و الإصابه، در شرح حال عدّه اى از ائمّه نقل شده است.
22- صحیح مُسلم: 1 / 61، کتاب الإیمان، باب بیان اطلاق اسم الکفر على من ترک الصلاه.
23- سنن ابن ماجه: 1 / 42، سنن نَسایی: 8 / 117، سنن ترمِذی: 5 / 299.
24- مسند احمد: 1 / 84 ، 128، کنز العمّال: 13 / 120 شماره 36385.
25- المستدرک: 3 / 140.
26- تلخیص المستدرک: 3 / 140.
27- تاریخ بغداد: 11 / 216، تاریخ مدینه دمشق: 42 / 447، تذکره الحفاظ: 3 / 995.
منبع مقاله :
حسینی میلانی، آیت الله سیّد علی؛ (1391)، مظلومیّت برترین بانو، هیئت تحریریّه ی انتشارات الحقایق، قم: الحقایق، چاپ دوازدهم.