روزی زنی نزد حضرت فاطمه (ع) رفت، تا سئوالاتی را در مورد احکام شرعی مادرش که پیر و ناتوان بود و نمازش را اشتباه می خواند بپرسد. حضرت زهرا (ع) نیز با روی گشاده به سئوالات او پاسخ می دادند.
زن از این که سئوالاتش زیاد بود خجالت کشید و اظهار شرمندگی کرد. فاطمه زهرا (ع) در پاسخ فرمود: آیا اگر به کسی کاری واگذار شود و در مقابل انجام آن کار پاداشی به آن شخص بدهند، باز هم احساس خستگی می کند؟
زن گفت: خیر.
فاطمه زهرا(ع) فرمودند: من در مقابل پاسخ به سئوالات شما، از خدا پاداش می گیرم، بنابراین هیچ گاه احساس خستگی نمی کنم. از پدرم رسول خدا (ص) شنیدم که در روز قیامت دانشمندان اسلام در برابر خداوند متعال حاضر شده و به خاطر تلاش و کوششی که در راه آموزش و هدایت مردم صرف نموده اند از خداوند مزد و پاداش می گیرند.
زهد فاطمه
هنگام نزول آیات 43 و 44 سوره حجر، حال رسول خدا دگرگون شد، به طوری که پیامبر به شدت می گریستند.
یکی از صحابه نزد حضرت فاطمه (ع) رفت و جریان را به حضرت تعریف کرد.
فاطمه زهرا (ع) بی درنگ برخاستند و چادر کهنه ای که وصله های زیادی داشت به سر کرده و به سمت منزل پدر رفتند.
سلمان در میان راه ایشان را دید و گفت: وا حزناه… دختران قیصر روم و کسری لباس هایی از جنس حریر و سندس بپوشند، آن وقت دختر پیامبر چادر وصله دار به سر کند؟!
فاطمه(ع) نزد پیامبر آمدند و گفتند: ای رسول خدا، سلمان از لباس من تعجب می کند! به خدا سوگند، پنج سال است که فرش ما درخانه علی (ع) فقط یک پوست گوسفند است که شب ها روی آن می خوابیم و بالش ما نیز از لیف خرما است.
پیامبر رو به سلمان کرده و فرمودند: دخترم فاطمه، از سابقین و در صف سبقت گیرندگان در درگاه خداست.
پیراهن عروسی
رسول اکرم (ص) برای جهیزیه زهرا (ع) پیراهنی تهیه کردند که حضرت فاطمه (ع) آن پیراهن را در شب ازدواج شان پوشیدند.
فردای عروسی حضرت فاطمه و حضرت علی، در میان راه زن فقیری که لباس های مندرسی به تن داشت، از حضرت لباس خواست. ایشان نیز پیراهن را که شبی پیش به تن کرده بودند را به سائل بخشیدند و خود پیراهن کهنه پوشیدند.
روز بعد که پیامبر به خانه زهرا (ع) رفتند، آن پیراهن را نزد ایشان ندیدند و از فاطمه (ع) پرسیدند:
پیراهنت را چه کردی؟
فاطمه در پاسخ فرمودند: پدر جان وقتی که سائلی نزد شما آمد، بهترین لباس خود را به او دادید و خود را با حصیر پوشاندید. من نیز پیراهنم را به محتاجی بخشیدم تا به شما تشابهی پیدا کنم.
و در ادامه این آیه را قرائت کردند: « لن تنالوا لبر حتی تنفقوا مما تحبون؛ هرگز به نیکی نمی رسید تا از آن چه دوست دارید انفاق کنید.» (آل عمران، 93)
گذشت از غنیمت
حضرت علی (ع) از غنیمت جنگی یکی از جنگ ها، دو دستبند نقره و یک پرده خریداری کرده بود.
پیامبر (ص) وقتی آن ها را در خانه فاطمه زهرا (ع) دید نگاه پر معنایی به ایشان کرد.فاطمه (ع) در عمق نگاه پدر، نگرانی او را خواند و بسیار آزرده شد و گریست. زیرا پیامبر تا به حال با او چنین برخوردی نکرده بود. ایشان فورا دستبند ها و پرده را به حسنین داده و فرمودند: سلام من را به جدتان برسانید و این ها را به ایشان بدهید و بگوئید این ها را صرف هر کاری که می خواهند بکنند.
رسول خدا حسین (ع) و حسن (ع) را در آغوش گرفته و بوسیدند. سپس دستور داد که دستبندها را شکسته و آن ها را بین اصحاب صفه تقسیم کردند و با فروش آن پرده لباس برای برهنگان فراهم کردند. آن گاه فرمودند: خداوند متعال فاطمه را مشمول رحمت خود قرار داد و در ازای پرده، او را به لباس بهشتی و به جای دستبند نقره، او را به زینت های بهشتی بیاراید.
حجب و حیا فاطمه
روایت کرده اند که فاطمه زهرا (ع) در روزهایی که در بستر بودند به اسماء بنت عمیس فرمود: نمی خواهم در هنگام مرگ، مرا مانند زنان دیگر داخل تابوتی بگذارند و پارچه ای روی بدنم بکشند و به این ترتیب حجم بدنم مشخص باشد. آیا می توانی کاری کنی که د رهنگام مرگ بدنم پوشیده بماند؟ اسماء گفت: وقتی در حبشه بودم، دیدم که آن ها چگونه تابوت می سازند. آیامی خواهید برای شما از آن تابوتها بسازم؟
فاطمه (ع) فرمود: آری، مرا بپوشان، خداوند تو را از آغوش جهنم بپوشاند. فاطمه زهرا (ع) وقتی تابوتی که اسماء ساخته بود، را دید تبسمی کرد که مدت ها چنین لبخندی بر چهره حضرت پدیدار نشده بود. و فرمود: این تابوت چه زیبا و نیکوست. زیرا که در آن زن از مرد قابل تشخیص نیست و بدنم از نگاه نامحرمان در امان است.
منبع: نشریه دیدار آشنا شماره 127