این مقاله تلاش میکند بررسی کوتاهی در باره تاریخ ولادت آنحضرت(سلام الله علیها) و در نتیجه سن ازدواج و مدت عمر شریفش داشته باشد. گرچهشخصیتبانوی بزرگی چون فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و تبیین آن متکی بر صحت وسقم نتایج این گونه مباحث نیست، ولی نشان دادن واقعیات علمی، حتی اگرهیچ اثر مستقیم عملی نیز نداشته باشد، امری مطلوب است. اعمال خاص وادعیه ویژهای که معمولا در تعظیم چنین مناسبتهایی وارد شده است، ولزوم وحدت رویه جامعه اسلامی در بزرگداشت و تجدید عهد با اولیایدین(علیهم السلام)، تاکیدی استبر مفید بودن این دست مباحث.
از میان هزاران شاهد گویایی که بر مظلومیت اهلبیت(علیهم السلام) گواهیمیدهد، همین اختلاف نظرهایی است که در باره تاریخ ولادت و رحلت ومدت امامت و عمر آن بزرگواران بر جای مانده است. این، نه یعنینادیده انگاشتن تلاشهای طاقتفرسای علمای متعهد و مورخان دلسوزیکه خود از این رهگذر، دلی پردرد دارند، بلکه اشاره به ظلم تاریخ وتاریخپردازانی است که یک نگاه اجمالی به تالیفاتشان نشان میدهدچگونه در وصف حاکمان جور و عمال آنان و خصوصیات زندگی شخصیبسیاری کسان که حتی برخی از آنان ارزش نام بردن نیز ندارند، به تفصیلقلمفرسایی کردهاند و در تطهیر دستگاه ستم آنان، سخنها راندهاند و تاریخرا بر مذاق ستمکاران نوشتهاند، ولی از مظلومان تاریخ و بویژه از بزرگانشیعه یا سخنی نگفتهاند و یا به اشارت رفتهاند و یا خائنانه و یا جاهلانهدستبه تحریف چهره آنان آلودهاند. اینجاست که دستهای پیدا و نهانسلطه را در محو یاد و فکر و منطق و حتی نام بزرگان شیعه بویژه امامانمعصوم(علیهم السلام) در گوشه گوشه تاریخ به خوبی میتوان دید. وقتی چهرهای چونامیرالمؤمنین(علیه السلام) که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اولین انسان کامل و زندگی اوپرجاذبهترین قطعه تاریخ است، قبر مبارکش سالهای سال از دیدگان عمومبه جز خواصی چند، مخفی باشد و آوردن نام او بر زبان جرمی نابخشودنیبه شمار آید تا جایی که کسی چون ابوالحسن بصری که خود در نظرحکومت وقت، قرب و منزلتی نیز داشت، بگوید که ما به علی(علیه السلام) با کنیه«ابوزینب» (پدر زینب) اشاره میکردیم. یعنی از بردن نام حضرت باکداشتند، و وقتی پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با آن منزلت و مقامی که نزد پدر خویشداشت و فاصله رحلت پدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نیزنمیرسد، حتی در مورد محل خاکسپاریاش، نظری قاطع نمیتوان داد، آنوقت در مورد سایر حضرات ائمه(علیهم السلام) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبودفداکاری و تلاش همه جانبه عالمان و راویان و فقیهان شیعه، امروز ما جزاندکی از زوایای زندگی امامان شیعه(ع) و بزرگان اهلبیت(علیهم السلام) نمیدانستیم.
تلاش حاکمان جور و واعظان دربار و تاریخنویسان قلم بمزد، در ازمیان بردن نقش و نام و یاد اهلبیت(ع) را، از این جمله علی(علیه السلام) به خوبیمیتوان دریافت:
کل حقد حقدته قریش علی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) اظهرته فی وسیظهرها فی ولدی من بعدی. ما لی و لقریش؟! انما وترتهمبامر الله و امر رسوله، افهذا جزاء من اطاع الله و رسوله انکانوا مسلمین؟! (1).
همه کینهای را که قریش نسبتبه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) داشت در باره منآشکار ساخت و آن را بعد از من، به فرزندانم نشان خواهد داد. مرابا قریش چه کار! من فقط به دستور خدا و پیامبرش از اینان انتقامگرفته و برخورد کردم. آیا اگر اینان مسلمانند، این پاداش کسی استکه اطاعتخدا و پیامبرش را نموده است؟!
و یا سخن دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حتی اگر فرزند پسری نیزبعد از خود داشت، حکومت را به او نمیدادند، چون از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دلخوشی نداشتند و در صدد محو چهره او و اهلبیتش بودند. (2).
این در حالی بود که آنان برای وصول به اهداف شوم خویش حد ومرزی نمیشناختند و حتی از افترا بستن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و جعل حدیث وساختن چهرهای دلخواه برای خود یا ناصالحانی که تامین کننده خواستآنان بودند دریغ نمیکردند.
اختلاف گفتهها در تاریخ ولادت
اختلاف نظری که در باره مدت عمر حضرت فاطمه(سلام الله علیها) وجود داردبیشتر ناشی از اختلاف در تاریخ ولادت آن حضرت(سلام الله علیها) است; زیرا هرچنددر خصوص تاریخ دقیق شهادت حضرت(سلام الله علیها) نیز نظریات چندی ابرازگردیده ولی فاصلهای که میان این نظریات است، چندان نیست و حداقل واکثر آن به یک سال نمیرسد (حداکثر 8 ماه و حداقل 45 روز)، ولیاختلافآرا در سال تولد آن حضرت(سلام الله علیها) زیاد است و فاصله حداقل و اکثرآن به حدود 17 سال میرسد! یعنی حداقل سنی که برای حضرت(سلام الله علیها) هنگامرحلت ذکر شده 18 سال و حداکثر 35 سال است.
این گفتهها با محور قرار دادن تاریخ بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در سن 40سالگی و 13 سال قبل از هجرت، به دو بخش تقسیم میگردد. عدهای ولادتحضرت(سلام الله علیها) را پیش از مبعث میدانند و دستهای بعد از آن.
دسته اول: پیش از بعثت
حداکثر تاریخی که در این بخش از نظرها، یعنی ولادت فاطمه(سلام الله علیها)،پیش از بعثت، وجود دارد، 12 سال است (3) که بدین ترتیب، عمر حضرت(سلام الله علیها)به 35 سال میرسد! بعضی آن را سال هفتم قبل از مبعث دانستهاند (4) کهبنابراین، سن حضرت(سلام الله علیها) هنگام شهادت 30 سال خواهد شد، و عدهای دیگررحلت آن حضرت(سلام الله علیها) را در 29 سالگی یعنی 6 سال پیش از بعثتشمردهاند. (5) برخی نیز تصریح به 5/28 سال کردهاند که البته قابل جمع با29 سال و 28 سال است. برخی نیز 25 سال را ذکر کردهاند. (6).
ولی آنچه که در میان مورخان اهل سنت، بیشتر شهرت دارد سالپنجم قبل از مبعث است. چنان که عدهای نیز همین نظریه را با تصریح بههمزمانی آن با سال تجدید بنای کعبه یعنی سال پنجم پیش از مبعثنمودهاند. (7).
بر طبق این قول، فاطمه(سلام الله علیها) هنگام شهادت 28 سال بوده است. برخینیز سن 27 سال را ذکر کردهاند. (8).
دسته دوم: بعد از بعثت
این بخش از نظرها، ولادت فاطمه(سلام الله علیها) را مربوط به بعد مبعثدانستهاند، و تقریبا در این دسته، سه گفته وجود دارد:
سال نخستبعثت
این گفته عدهای است که سال نخستبعثت را سال تولد قرار دادهاند (9) و هر چند بعضی آن را در 41 سالگی سن شریف رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتهاندولی ظاهرا منظورشان همان سال اول بعثت است. چون برخی اینانتصریح کردهاند که در راس 41 سالگی بوده است و لذا خود نتیجه گرفتهاندکه بر این اساس، سن حضرت فاطمه(ع) هنگام رحلت 23 سال بوده است.البته ما در میان صاحبنظران شیعه کسی که این قول را پذیرفته باشدنیافتیم.
سال دوم بعثت:
گفته دوم که طرفداران بزرگی چون شیخمفید دارد، ولادت را در 20جمادیالآخره سال دوم بعثت میداند. چنان که مرحوم سید بنطاووس بهنقل از کتاب حدائق الریاض شیخ مفید آورده است. (10) و نیز خود شیخ مفیددر رساله مسار الشیعه به این مطلب تصریح کرده است:
و فی الیوم العشرین منه، سنه اثنتین من المبعث، کان مولدالسیده (مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمه بنت رسولالله(علیهماالسلام) و هو یوم شریف یتجدد فیه سرور المؤمنینو یستحب فیه التطوع بالخیرات و الصدقه علی المساکین; (11).
ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا که سلام بر آنها باد،در روز بیستم از این ماه (جمادیالاخر) از سال دوم مبعثبودهاست. و آن روز شریفی است که خوشحالی مؤمنان تجدید میشود ودر این روز انجام دادن خیرات و پرداخت صدقه به تنگدستانمستحب است.
کفعمی نیز در کتاب مصباح خود، همین گفته را ترجیح داده است وگفته سوم را که خواهد آمد با تعبیر «گفته شده» بیان کرده است. (12).
شیخ طوسی در ضمن بیان مناسبتهای ماه جمادیالاخر این عبارت راآورده است:
فی الیوم العشرین من جمادی الآخره سنه اثنتین من المبعث، کانمولد فاطمه(ع) فی بعض الروایات، و فی روایه اخری سنه خمسمن المبعث و العامه تروی ان مولدها قبل المبعث لخمس سنین; (13).
ولادت فاطمه(ع) بر اساس برخی روایات، روز 20 ماه جمادیالآخرهاز سال دوم مبعث آمده، و در روایتی دیگر، سال پنجم ذکر شده استو اهل سنت روایت میکنند که ولادت حضرت(سلام الله علیها) 5 سال پیش ازمبعثبوده است.
مرحوم شیخعباس قمی، این قول را ظاهرا نظر اکثر علمای شیعهمیداند. (14).
بنابراین، تنها شیخ مفید است که با جزم، به این قول تصریح کرده است،که بر اساس آن، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در 21 سالگی رحلت فرموده است.
سال پنجم بعثت:
گفته سوم که به نظر میرسد مشهور میان علمای شیعه است، (البتهبرخی از علمای اهل سنت نیز قایل به آن شدهاند (15) ) و روایات چندی نیز برآن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت میداند. (16).
در میان معتقدان به این نظر، از شخصیتهایی چون ابنابیالثلجبغدادی،متوفای 325 هجری (17) ، مرحوم کلینی، متوفای 328 یا 329، محمدابنجریر طبری امامی، صاحب کتاب دلائل الامامه، ابنشهر آشوب درکتاب المناقب، علامه طبرسی در کتاب تاجالموالید (18) و شیخ بهایی در کتابتوضیح المقاصد (19) میتوان نام برد.
در نتیجه بیشتر مورخان اهل سنت، تاریخ ولادت را قبل از بعثتمیدانند ولی مصادر شیعی آن را مربوط به بعد از آن دانستهاند و در هر دودسته، سال پنجم قبل از مبعثیا بعد از آن، از شهرت بیشتری برخورداراست.
ارزیابی گفتهها:
آنچه گذشت اشارهای اجمالی به نظرهای مطرح شده در باره تاریخولادت فاطمه(سلام الله علیها) بود. اما اینکه کدام یک از گفتههای یادشده به واقعنزدیکتر است پرسشی است که در این بخش به اجمال به آن میپردازیم.
ابتدا باید روشن شود که آیا ولادت، قبل از مبعثبوده است چنان کهمفاد نظریات دسته اول بود، یا بعد از آن؟
چنان که ملاحظه شد کسانی از اهل سنت که در این زمینه سخنگفتهاند جز معدودی از آنان، معتقدند وقوع آن قبل از بعثتبوده است.برخی نویسندگان شیعه نیز این قول را ترجیح داده و در تایید آن به اینمساله فقهی اشاره کردهاند که حد اکثر سن بارداری زنان 50 سالگی است واگر تاریخ ولادت را مربوط به بعد از مبعثبدانیم، در آن برهه، سنحضرت خدیجه(سلام الله علیها) به حدود 60 سال میرسیده است.
اینکه علت این اتفاق نظر در میان بیشتر مورخان اهل سنت چه بودهاست و چرا تاریخ ولادت را قبل از بعثت میدانند؟ خود مسالهای استقابل بحث. آیا صرفا یک نقل تاریخی است که آنان بازگو کردهاند، یااستنباطی است که مثلا با توجه به همین فرع فقهی داشتهاند؟ به هر روی،این دسته از گفتهها را نمیتوان تصدیق کرد زیرا:
نخست اینکه، اختلاف و تناقضی که بین آنهاست موجب ضعف آنهامیشود.
دوم اینکه، به مصداق «اهلالبیت ادری بما فی البیت»، طبیعت چنینقضایایی ایجاب میکند که گفته فرزندان و نزدیکان خود فاطمه(سلام الله علیها) ملاکقرار گیرد، و چنان که خواهد آمد مفاد روایات وارده از اهلبیت(ع) غیر ازاین است.
سوم اینکه، در موارد متعددی از متون تاریخی و روایی گزارش شدهاست که حداقل، بعضی از فرزندان خدیجه(سلام الله علیها)، بعد از مبعث متولدشدهاند (20) و میدانیم که حضرت زهرا(سلام الله علیها)، آخرین فرزند خدیجه(سلام الله علیها) بودهاست.
البته برخی مورخان اهل سنت، رقیه را کوچکترین آنها شمردهاند،ولی مؤلف تاریخ الخمیس، در ضمن دلیلی که میآورد ولادت رقیه را قبل ازامکلثوم میداند، در نتیجه حضرت زهرا(ع) آخرین فرزند خواهد بود، چونولادت امکلثوم قبل از آن حضرت(سلام الله علیها) بوده است. چنان که ابنعبدالبر نیزهمین را در کتاب استیعاب در شرح حال خدیجه(سلام الله علیها) آورده است.
البته در اینکه زینب و رقیه و امکلثوم، واقعا دختران پیامبر(ص)بودهاند یا بزرگ شده در خانه حضرت(ص)، برخی بحث و مناقشه کردهاند واینک ما را با آن کاری نیست. (21).
چهارم اینکه، برخی از علمای اهل سنت نیز چنان که گذشت، تاریخآن را بعد از مبعث میدانند.
پنجم اینکه، این موضوع را بسیاری از محدثان و مورخان سنی نیزآوردهاند که انعقاد بارداری حضرت خدیجه(سلام الله علیها) بعد از آن بود که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در معراج از میوه بهشتی میل نمود. (22) لذا نویسنده تاریخ الخمیسبعد از ذکر پارهای از این روایات میگوید: مقتضای آنها این است که ولادتفاطمه(سلام الله علیها) بعد از بعثتبوده است، زیرا معراج بعد از بعثت واقع شده است.
برخی چنان که اشاره شد، به استناد نظریه فقهی کسانی چون شهیدآیتالله صدر که حداکثر سن بارداری را برای عموم زنان، بدون تفاوتمیان قرشی و غیر قرشی، 50 سال دانسته است (23) سال پنجم قبل از مبعث راترجیح دادهاند، ولی این نیز تنها میتواند یک استنباط ظنی باشد، زیراگرچه عدهای از فقهای شیعه همین نظریه فقهی را در باب حد اکثر ابتدایزمان یائسگی قایلند، ولی اکثریت فقها این مبدا را برای زنان قرشی 60سالگی میدانند.
علاوه اینکه، این اشکال در صورتی است که بپذیریم حضرتخدیجه(سلام الله علیها) در 40 یا 45 سالگی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرده است;چنان که مشهور نیز همان 40 سالگی است، و الا این استبعاد به کلی مرتفعخواهد شد، زیرا گفتههای دیگری نیز در این زمینه وجود دارد و برخیسنین 25، 28، 30 و 35 سالگی را سن ازدواج خدیجه(سلام الله علیها) شمردهاند. (24).
اینها همه در صورتی است که نخواهیم حضرت خدیجه(سلام الله علیها) را بهعنوان استثنا ذکر کنیم و الا تنها برای رفع استبعاد امکان بارداری در چنینسنینی، یادآور میشویم که قرآن کریم بعد از اینکه به همسر ابراهیم(ع)بشارت ولادت اسحق(ع) و یعقوب(ع) فرزند اسحق(ع) را میدهد، از زبان ویکه از روی تعجب سخن میگفت، نقل میکند که:
قالتیا ویلتی ا الد و انا عجوز و هذا بعلی شیخا; (25).
گفت: ای وای! آیا من دارای فرزند میشوم در حالی که پیرم و اینشوهرم نیز مسن است!
البته باز تکرار میکنیم این را تنها برای رفع استبعاد آوریم.
بنابراین، این دسته از گفتهها که محورشان ولادت پیش از مبعثبود،قابل پذیرش نیست و باید آن را ناشی از اشتباه در محاسبه و یا نقل و یا توهمانطباق با یک فرع فقهی و یا علل دیگری دانست، و آنچه صحیح به نظرمیرسد و تقریبا مورد اتفاق بین مورخان و محدثان شیعه است، ولادتبعد از مبعث است که سه احتمال در مورد آن ذکر شد; سال اول، سال دوم وسال پنجم.
ارزیابی گفتههای بخش دوم
سال اول بعثت:
این گفته، افزون بر اینکه برخلاف مفاد برخی روایات است که ازاهلبیت(ع) وارد شده است و در ادامه خواهیم آورد، مخالف آن دسته ازروایاتی است که تاکید دارد حضرت خدیجه(سلام الله علیها) پس از اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درمعراج میوه بهشتی خورد، باردار شد. توضیح اینکه، هر چند در تعیین دقیقسالی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به معراج رفت اختلاف نظر وجود دارد ولی تقریبا میانعلمای اسلام اتفاق نظر وجود دارد که معراج، بعد از مبعثبوده است وکمترین سالی که ذکر شده سال دوم بعثت (15 ماه بعد از بعثت) است. (26).
سال دوم بعثت:
وجه مشترک این نظر با گفته سوم در این است که هر دو تصریح دارندکه روز ولادت 20 جمادیالآخره بوده است، و فقط اختلاف، در سالولادت است. از اینرو با توجه به اینکه در گفتههای گذشته تا آنجا کهمجال بررسی بود نفیا یا اثباتا، اشارهای به روز ولادت نشده است، میتوانبا اطمینان گفت که ولادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در 20 جمادیالآخره بودهاست و اختلاف نظری که میان نظر دوم و سوم وجود دارد فقط از نظر سالتولد است.
این گفته نیز هر چند شخصیتبزرگی چون شیخمفید و برخی علمایدیگر شیعه، چنان که گفته شد، قایلند و منابعی که تاریخ معراج را سال دومبعثت ذکر میکند، میتواند شاهدی بر صدق آن باشد ولی با این حال قابلپذیرش نیست، زیرا:
نخست اینکه، مدرک و مستند آن ذکر نشده است. البته شیخ طوسی درکتاب مصباح المتهجد، آن را برخاسته از پارهای روایات میداند ولی آنروایات را ذکر نکرده است.
دوم اینکه، بسیاری از بزرگان شیعه، حتی پیش از مرحوم مفید،همانند مرحوم کلینی و عالم معاصر وی، مرحوم ابنابیالثلجبغدادی، آن رانپذیرفته و گفته سوم را پذیرفتهاند.
سوم اینکه، برخلاف ادعای شیخ طوسی که گفته سوم را تنها مستند بهیک روایت میداند، چنان که خواهد آمد، حداقل در سه روایت، تصریحبه گفته سوم شده است، و به نظر میرسد عمده دلیل در این بحث، همینروایات است که ظاهرا معارض قابل اعتمادی ندارند. البته ابیالفرجاصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین چنان که اشاره شد نظریه 5 سال پیش ازبعثت را نیز به امام صادق(ع) نسبت داده است ولی نقل وی از نظر موازینصحتسند، چندان قابل اعتماد نیست، بویژه که روایاتی حتی با سندصحیح داریم که با آن معارض است.
چهارم اینکه، تاریخ معراج نیز چنان که گذشت مورد اختلاف است.علاوه اینکه، صریح پارهای از روایات است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دو بارمعراج داشتهاند و آیات نخستسوره «والنجم» نیز چنان که مرحوم علامهطباطبایی گفته (27) مؤید آن است.
پیشتر آوردیم که یکی از علمای سنی نیز همین گفته سوم را پذیرفتهاست. البته با این استنباط که آن را تطبیق با سال تجدید بنای کعبه نمودهاست در حالی که تجدید بنا، مربوط به پیش از مبعث است.
سال پنجم بعثت:
با توجه به ارزیابی گفتههای پیشین، اینک میتوانیم به گونهایروشنتر، سال پنجم بعثت را، همان گونه که از شهرت بیشتری نیزبرخوردار است، به عنوان سال ولادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ذکر کنیم. و ایننظریه علاوه بر شواهدی که پیشتر آوردیم، مستند به روایات قابل اعتمادیاست که از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است. این روایات تا آنجا که درحوصله این بررسی بوده از این قرار است:
1. در بخشی از حدیث مفصلی که مرحوم کلینی با سند صحیح به نقلسعید بنمسیب از امام سجاد(ع) آورده، این چنین میخوانیم:
فقلت لعلی بنالحسین(ع): فمتی زوج رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه منعلی(ع)؟ فقال: بالمدینه بعد الهجره بسنه و کان لها یؤمئذ تسعسنین; (28).
به علی بنالحسین(ع) عرض کردم: چه وقتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه رابه همسری علی(ع) درآورد؟ حضرت فرمود: در مدینه، یک سال بعداز هجرت، و آن زمان، فاطمه 9 ساله بود.
2. مرحوم کلینی در روایت دیگری با سند معتبری از حبیب سجستانیآورده است:
سمعت اباجعفر(ع) یقول: ولدت فاطمه بنتمحمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بعد مبعثرسولالله خمس سنین و توفیت و لها ثمان عشره سنه و خمسه وسبعون یوما; (29).
از امام باقر(ع) شنیدم که میفرماید: فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) 5 سالبعد از مبعث رسول خدا متولد شد و در حالی وفات کرد که 18 سالو 75 روز داشت.
3. محمد بنجریر طبری امامی در کتاب دلائل الامامه خود با سندمتصلی از امام صادق(ع) اینگونه نقل میکند:
… ولدت فاطمه فی جمادی الآخره، الیوم العشرین منها، سنهخمس و اربعین من مولد النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) فاقامتبمکه ثمان سنین وبالمدینه عشر سنین و بعد وفات ابیها خمسا و سبعین یوما وقبضت فی جمادی الآخره، یوم الثلاثاء لثلاث خلون منه، سنهاحدی عشره من الهجره; (30).
فاطمه در 20 جمادیالآخره سال 45 ولادت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) متولد شد و8 سال در مکه و 10 سال در مدینه اقامت داشت و بعد از وفاتپدرش 75 روز زنده بود. و در سهشنبه، 3 جمادیالآخره سال 11هجرت رحلت کرد.
چنانکه ملاحظه میشود، در این روایت ملاک تعیین تاریخ ولادت،سن مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده شده است و لذا از این جهت احتمالتصحیف یا اسقاط در آن نمیرود، ولی ذیل روایت که تاریخ وفاتحضرت(سلام الله علیها) را بیان میکند، ظاهرا با صدر روایت در تعارض است، و اینخود شاهد خوبی بر این مدعاست که تشابه خطی میان «سبعین» و«تسعین»، باعث این اختلاف شده است که آیا شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها)75 روز بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و یا چنان که برخی روایاتصحیح دلالت دارد 95 روز؟
تعارض صدر و ذیل روایت از این جهت است که ذیل آن، وفاتحضرت(سلام الله علیها) را همانند روایات دیگر، در 3 جمادیالآخر میداند، در حالیکه فاصله 28 صفر که بنا بر مشهور، روز رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، تا اینتاریخ به 95 روز میرسد. و این البته خود بررسی مستقلی را میطلبد.
در نتیجه ولادت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) روز جمعه، 20جمادیالآخره سال پنجم بعثتبوده است، و سن آن بزرگوار، هنگام ازدواج9 سال، و مدت عمر شریفش بنا بر اینکه در 3 جمادیالآخره سال 11هجرت به شهادت رسیده باشد (چنانکه همین گفته نیز به نظر صحیحمیرسد) طبق محاسبه تقریبا 18 سال، 17 روز کم بوده است; هرچند باذیل روایت دوم، انطباق ندارد.
کتابنامه
انساب الاشراف، احمد بنیحیی بنجابر «بلاذری»، قرن سوم، تحقیق محمدباقر محمودی،چاپ اول، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1394ه.ق.
الاستیعاب، یوسف بنعبدالله «ابنعبدالبر»، مطبعه دائرهالمعارف، حیدرآباد، 1336ه.
الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فی السنه، علی بنموسی بنجعفر بنطاووس،م664ق، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1416ق، قم.
الامالی، محمد بنمحمد بننعمان «شیخ مفید»، م 413ق، تحقیق حسین استاد ولی و علیاکبرغفاری، منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، 1403ق، قم.
بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، محمدباقر مجلسی، م 1111ق، چاپ سوم،مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403ق.
البدء و التاریخ، ابنزید احمد بنسهلالمطهر بنظاهر المقدسی، م 355ه دار صادر، 1988م،بیروت.
تاج الموالید فی موالید الائمه و وفیاتهم، ابوعلی فضل بنحسن طبرسی، م 548ق، ضمنمجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتی، قم، بیتا.
تاریخ الائمه(ع)، ابنابیالثلجبغدادی، م325ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبهبصیرتی، قم، بیتا.
تاریخ بغداد، احمد بنعلی «خطیب بغدادی»، م 463ه. دارالکتاب العربی، بیروت، بیتا.
تاریخ الخمیس، حسین بنمحمد بنحسن «الدیار بکری»، م 982ه، مصر، 1382ه، مصر،1382ه.
تفسیر عیاشی، محمد بنمسعود بنعیاش «عیاشی»، قرن سوم، تحقیق سیدهاشم رسولیمحلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بیتا.
تنبیه الخواطر(مجموعه ورام)، ابولحسین ورام بنابیفراس المالکی الاشتری، م605ه،دارالصعب و دارالتعارف، بیروت.
توضیح المقاصد، محمد بنالحسین عاملی «شیخ بهایی»، م 1030ق، ضمن مجموعه نفیسه،چاپ اول، مکتبه بصیرتی، قم، بیتا.
حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، حافظ ابینعیم احمد بنعبدالله اصفهانی، م 430ه.ق، چاپپنجم، دارالکتاب العربی، بیروت، 1407ه.ق.
الخصال، محمد بنعلی بنحسین بنبابویه «صدوق»، م 381ق، تحقیق علیاکبر غفاری، مکتبهالصدوق، 1389ق، تهران.
الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، جلالالدین عبدالرحمن بنابیبکر «سیوطی»، افست درچاپخانه اسلامی، تهران، 1377ه.ق.
دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، قاضی ابوحنیفه، نعمانبنمحمد تمیمی، م 363ق، تحقیق آصف بنعلیاصغر فیضی، دارالمعارف، 1383ق، قاهره.
ذخائر العقبی، حافظ احمد بنعبدالله «المحب الطبری»، مکتبه حسامالدین قدسی، مصر،1356ه.ق.
شرح غررالحکم و دررالکلم، جمالالدین محمد خوانساری، تحقیق جلالالدین حسینیارموی، انتشارات دانشگاه تهران، 1346ش.
شرح نهجالبلاغه، عبدالحمید بنابیالحدید، م 655/656ق، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم،چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق، مصر.
صحیح ترمذی، محمد بنعیسی ترمذی، مطبعه بولاق، مصر، 1292ه.
الصحیح من سیره النبیالاعظم(ص)، جعفر مرتضیالعاملی، چاپ اول، نشر مؤلف، 1403ه.ق،قم.
الصواعق المحرقه، احمد بنحجر هیثمی، م 974ه، مکتبه القاهره، چاپ دوم قاهره، 1385ه.
علل الشرایع، محمد بنعلی بنحسین بنبابویه «صدوق»، م 381ق، المکتبه الحیدریه،1385ق، نجف.
الفتاوی الواضحه، سیدمحمدباقر صدر، م 1358ش، چاپ سوم، دارالکتاب اللبنانی، ودارالکتاب المصری، 1977 م، بیروت.
کافی، محمد بنیعقوب کلینی، م 328/329ه.ق، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیه، تهران،1388ه.ق.
کنزالعمال فی سننن الاقوال و الافعال، علاءالدین حسامالدین «متقی هندی»، مؤسسهالرساله، بیروت 1409ق.
لسان المیزان، احمد بنعلی بنحجر عسقلانی، م 857ه، منشورات اعلمی، بیروت، بیتا.
مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ابوعلی فضل بنحسن طبرسی، م 548ه. تحقیق سیدهاشمرسولی محلاتی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1379ه.ق، 1339ش.
مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، محمد بنمحمد بننعمان «شیخمفید» م 413ه.ق،چاپ اول، کنگره جهانی بزرگداشت هزارمین سال وفات شیخمفید، قم، 1413ه.ق.
مستدرک الصحیحین، محمد بنعبدالله بنمحمد «حاکم نیشابوری»، م 405ه، دارالمعرفه،بیروت، بیتا.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزاحسین نوری طبرسی، م 1320ه.ق، چاپاول، مؤسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، 1407ه.ق، قم.
مسند، احمد بنمحمد بنحنبل، م 214ه، دارالفکر، بیجا، بیتا.
مشکل الآثار، احمد بنمحمد مصری «طحاوی»، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه،حیدرآباد، 1333ه.
معانی الاخبار، محمد بنعلی بنالحسین بنبابویه «صدوق»، م381ه.ق، تحقیق علیاکبرغفاری، دارالمعرفه، بیروت، 1399ه.ق.
مقاتل الطالبیین، ابوالفرج علی بنالحسین بنمحمد اصفهانی، م 356ه.ق، تحقیق سیداحمدصقر، دارالمعرفه، بیروت، بیتا.
مقتلالحسین(ع)، موفق بناحمد «خوارزمی» م 568ه.ق، تحقیق محمد سماوی، مکتبه المفید،قم، بیتا.
من لا یحضره الفقیه، محمد بنعلی بنالحسین بنبابویه «صدوق» م 381ه.ق، تحقیق علیاکبرغفاری، چاپ دوم، منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، قم، بیتا.
منتهیالآمال، شیخعباس قمی، م 1359ه، کانون انتشار، تهران بیتا.
میزان الاعتدال، محمد بناحمد «ذهبی»، مطبعه السعاده، مصر، 1325ه.
میزان الحکمه، محمد محمدیریشهری، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،1362ش، قم.
المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، م 1360ش، چاپ سوم، موسسهالاعلمی للمطبوعات، 1393ق، بیروت.
نهجالبلاغه، محمد بنحسین موسوی، م 404ه، تحقیق صبحی صالح، مرکز بررسیهای اسلامی،1395ق، قم.
الوافی، محمدمحسن فیض کاشانی، م 1091ه; چاپ اول، مرکز تحقیقات علمی و دینی امامامیرالمؤمنین(ع)، اصفهان، 1373ش.
وسائلالشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بنحسن «حر عاملی» م 1104ق، تحقیقعبدالرحیم ربانی شیرازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
پینوشتها:
1. شرح نهجالبلاغه، ج20، ص328.
2.همان، ص298.
3.تاریخالخمیس، ج1، ص278، و ذخائرالعقبی، ص52.
4.همان.
5.از جمله: مقتلالحسین، ج1، ص83، و تاریخالخمیس، ج1، ص278، و ذخائرالعقبی، ص52.
6.مشکل الآثار، ج1، ص47.
7.تاریخالخمیس، ج1، ص277، و ذخائرالعقبی، ص52، و مقاتلالطالبیین، ص48.
8.مقتلالحسین، ج1، ص83.
9.از جمله نک: تاریخالخمیس، ج1، ص277، و ذخائرالعقبی، ص52، بحارالانوار، ج43، ص8.
10.اقبالالاعمال، ج3، ص162.
11.مسار الشیعه، ص54.
12.بحارالانوار، ج43، ص9.
13.همان.
14.منتهیالآمال، ج1، ص168، باب دوم.
15.نک: تاریخالخمیس، ج1، ص278، و ذخائرالعقبی، ص52.
16.نک: بحارالانوار، ج43، صص6 – 10.
17.تاریخالائمه، ضمن مجموعه نفیسه، ص6.
18.تاجالموالید، ضمن مجموعه نفیسه، ص97.
19.توضیحالمقاصد، ضمن مجموعه نفیسه، ص526.
20.نک: البدء و التاریخ، ج5، ص16، و تاریخالخمیس، ج1، ص272.
21.نک: الصحیح من سیرهالنبی، ج4، ص28.
22.نک: بحارالانوار، ج43، صص3 – 6، و نیز: تاریخالخمیس، ج1، ص277، و ذخائرالعقبی، ص36، ولسانالمیزان، ج1، ص134.
23.الفتاوی الواضحه، ج1، ص138.
24.نک: الصحیح من سیرهالنبی، ج1، ص126، و بحارالانوار، ج16، صص12 و 19، و تاریخالخمیس،ج1، ص264.
25.سوره هود، آیه 72.
26.نک: الصحیح من سیرهالنبی، ج1، صص269 – 270، و نیز بحارالانوار، ج18، صص302، 319، 380و 381.
27.نک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص31.
28.کافی، ج8، ص340.
29.همان، ج1، ص457 – 458.
30.بحارالانوار، ج43، ص9.
منبع: پایگاه حوزه