نویسنده : حسن قدوسی زاده
.1 همه چیز را فقط از خدا بخواهید نه از بندگان نیازمند
حقیقتا انسان را عار آید که به واسطه شکم خود یا راه انداختن شهوت خویش این قدر ذلت و خواری به خود راه دهد، و از این مخلوق بی همه چیز و فقرای بی دست و پا و اَذِلّاء (خواران وذلیلان) بی دانش و بینش منّت کشد. منت اگر می کشی، از غنی مطلق و خالق سماوات و ارض بکش، که اگر توجه به ذات مقدس او پیدا کردی و دلت خاضع در محضر او گردید، از هر دوعالم وارهی و طوق عبودیت مخلوق را از گردن بیرون کنی: «العبودیه جوهره کنهها الرّبوبیّه»(1).
بندگی خدا گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی و ربوبیت است. به واسطه عبودیت حق و توجه به نقطه واحده مرکزیه و افناء تمام قوا و سلطنت ها در تحت سلطنت مطلقه الهیه، چنان حالتی در قلب پیدا شود که قهر و سلطنت بر همه عوالم کند؛ و از برای روح، حالت عظمت و رفعتی پیدا شود که جز در پیشگاه ربوبیت و آنها که اطاعت آنها اطاعت ذات مقدس حق است سر به اطاعت احدی ننهد. و اگر به حسب پیش آمدن روزگار در تحت سلطه وقدرت کسی باشد، قلب را از آن لرزه نیفتد و استقلال و حریت نفس محفوظ ماند، چنانچه حضرت یوسف و حضرت لقمان را عبودیت ظاهریه به حریّت و آزادی قلبی آن ضرر نرساند.
ای بسا قدرتمندان و دارای سلطنت های ظاهره که از حریّت و آزادی نفس و بزرگواری وبزرگ منشی بویی نبردند و بنده ذلیل و عبد مطیع نفس وهوی هستند، و بدین جهت از مخلوق ناچیز نیز تملق گویند. از حضرت علی بن الحسین، سلام الله علیها، منقول است که فرمود درضمن کلامی: «إنّی لآنف أن اطلب الدّنیا من خالقها، فکیف من مخلوق مثلی»(2). یعنی «همانا من عار دارم اینکه دنیا را خواهش کنم از آفریدگار آن، پس چگونه از مخلوقی مثل خود طلب کنم».
ای عزیز! تو اگر عار نداری از طلب دنیا، لااقل از مخلوق ضعیف که مثل خود تو است طلب مکن. بفهم که مخلوق را قدرتی نیست برای تعمیر دنیای تو. گیرم که با هزار منت و ذلت، اراده او را جلب کردی، اراده او در ملک حق کار کن نیست و کسی را تصرفی در مملکت مالک الملوک نیست، پس این قدر برای این چند روزه دنیا و شهوات محدوده موقته از خلق بی همه چیز تملّق مگو، و از خدای خود غافل مشو و حریَّت و آزادی خود را حفظ کن وقید عبودیت و اسارت را از گردن خود بردار و در جمیع احوال آزاد شو، چنانچه در حدیث
شریف فرماید: «إنّ الحرّ حرّ علی جمیع أحواله»(3).
2. عبادات، باب رحمت و عنایت حضرت حق بر بندگان
بدان که حق تعالی را احدی از مخلوق نتواند به سزا عبادت کند؛ زیرا که عبادت ثنای مقام آن ذات مقدس است، و ثنای هرکسی فرع معرفت به اوست، و چون دست آمال بندگان از عِزّ جلال معرفت ذات او به حقیقت کوتاه است، پس به ثنای جمال و جلال او نیز نتواند قیام کرد، چنانچه اشرف خلایق و اعرف موجودات به مقام ربوبیت، اعتراف به قصور فرماید و عرض کند: «ما عبدناک حقّ عبادتک و ما عرفناک حقّ معرفتک»(4).
و جمله دوم به منزله تعلیل (علت) است برای جمله اول. و قال: «انت کما أثنیت علی نفسک»(5).
پس، قصور ذاتی، حق ممکن است، و علوّ ذاتی، مخصوص ذات کبریایی جل جلاله [است].
و چون دست بندگان از ثنا و عبادت ذات مقدس، کوتاه بود و بدون معرفت و عبودیت حق، هیچ یک از بندگان به مقامات کمالیه و مدراج اخرویه نرسند – چنانچه در محل خود پیش علمای آخرت مبرهن است، و عامه از آن غفلت دارند و مدارج اخرویه را جزاف یا شبه جزاف دانند، تعالی الله عن ذلک علوّاً کبیراً- حق تعالی به لطف شامل و رحمت واسعه خود بابی از رحمت ودری از عنایت به روی آنها باز کرد، به تعلیمات غیبیّه و وحی و الهام به توسط ملائکه و انبیا – و آن باب عبادت و معرفت است – طرق عبادت خود را بر بندگان آموخت و راهی از معارف بر آن ها گشود تا رفع نقصان خویش حتی الامکان بنمایند و تحصیل کمال ممکن بکنند، و از پرتو نور بندگی هدایت شوند به عالم کرامت حق و به روح و ریحان و جنت نعیم، بلکه به رضوان الله اکبر رسند.
پس، فتح باب عبادت و عبودیت یکی از نعمت های بزرگی است که تمام موجودات، رهین آن نعمت اند و شکر آن نعمت را نتوانند کنند، بلکه هر شکری فتح باب کرامتی است که از شکر آن نیز عاجزند. پس، اگر انسان، علم به این مشرب پیدا کرد و قلبش از آن مطلع گردید، معترف به تقصیر شود، و اگر عبادت جن وانس و ملائکه مقربین را در درگاه حق جلّ و علا بَرَد، باز خائف باشد و مقصر باشد.
و نیز بندگان عارف حق و اولیاء خاص او، که از سرّ قدر، دری به روی آنها باز شده و دل آنها به نور معرفت روشن گردیده، قلبشان به طوری از خوف، لرزان و دلشان متزلزل است که اگر تمام کمالات به آن ها روی آورد و مفتاح همه معارف به دست آنها داده شود و قلوب آنها از تجلیات مالامال گردد، ذره ای خوف آنها کم نگردد و تزلزل آنها تخفیف پیدا نکند. چنانچه یکی از آنها گوید: «همه از آخر کار ترسند و من از اول می ترسم.» سبحان الله و لاحول ولا قوّه إلا بالله. پناه می برم به خدای تعالی. خدا می داند باید قلب انسان از این کلام پاره پاره شود و دل انسان از خوف ذوب شود و سر به بیابان گذارد. چه قدر انسان غافل است(6).
3. دعا تأثیر دارد حتی دعاهایی که طوطی وار خوانده می شود
دور کردن مردم از ادعیه و کتب دعا [آن طور] که یک وقت آتش می زدند، یک روزی داشت آن مرد خبیث، کسروی (7) که روز آتش سوزی بود، کتابهای عرفانی و کتابهای دعا و [امثال] اینها را می آوردند، می گفتند، که آن روز آتش می زد. اینها نمی فهمند دعا یعنی چه. تأثیر دعا را در نفوس نمی دانند. نمی دانند که همه خیرات و برکات از همان دعا خوانهاست. همینها هم که به طور ضعف دعا می خوانند و ذکر خدا می گویند، به اندازه همان مقدار تأثیری که [در آنهاست] – طوطی وار هم هست لکن درشان تأثیر کرده – بهتر از آنهایند که تارک هستند(8).
پی نوشت ها :
1. – مصباح الشریعه، ص 536.
2. – در کتاب علل الشرایع، ج 1، باب 165، حدیث 3، این مضمون با اختلافی در عبارت آمده است.
3. – شرح چهل حدیث، ص 257- 256.
4. – مرآه العقول، ج 8، ص 146.
5. – تو آنچنان هستی که خود را ستوده ای. از دعای رسول الله (ص) در سجده. فروع کافی، ج 3، ص 324.
6. – شرح چهل حدیث، ص 225- 224.
7. – سید احمد پسر حاجی میرقاسم (1269- 1324 ه ش) مورخ و زبانشناس معاصر که با تصوف و عرفان سخت مخالف بود او با برخی از عقاید و معارف دینی مخالفت می کرد و آنها را از دین نمی دانست. وی از به کار بردن لغات عربی دوری می جست و در برابر آنها لغات واصطلاحات و ترکیباتی که از ریشه فارسی ساخته بود و آنها را بکار می برد. از آثار اوست: تاریخ مشروطیت، تاریخ هجده ساله آذربایجان، بهاییگری، شیعه گری، ورجاوند بنیاد.
8. – تفسیر سوره حمد، ص 152.
منبع: در محضر روح الله «نصایح»/حسن قدوسی زاده /انتشارات معارف / قم، آبان 1388.