درهایی از سعادت

درهایی از سعادت

نویسنده : حسن قدوسی زاده

1. امیدواران واقعی به رحمت حضرت حق این گونه اند!
نفوس راجیه (امیدوار) در عین حال که به همه طور، قیام به امر می کنند؛ نقطه اتکاء آنها به اعمال و احوال خود نیست، زیرا که آنها عظمت حق را دریافتند و می دانند درمقابل عظمت حق، هر چیزی کوچک و هر کمالی بی مقدار است، و در پیشگاه جلالت کبریای او، همه اعمال صالحه به پشیزی نیرزد. اتکا آنها به رحمت و بسط فیض ذات مقدس است.
ولی نفوس مغروره، از همه کمالات باز مانند و خود را در صف اراذل (پست ترین) حیوانات منسلک کنند، و از حق تعالی و رحمت او، غافل و رو برگردان اند، و به صرف لقلقه لسان می گویند: خدا أرحم الراحمین است و خدا بزرگ است.
شیطان آن ها را وادار کند به معاصی کبیره و ترک واجبات عظیمه، و به آن ها تلقین کند که درمقام عذر بگویند: خدا بزرگ است. در صورتی که اگر ذره ای از عظمت خداوند – تبارک وتعالی – دریافته بودند ممکن نبود در محضر او و حضور او، با نعمت او مخالفت کنند.
اینان، خداوند را به عظمت و بزرگی یاد کنند و سعه رحمت حق را به رخ خود و دیگران بکشند، ولی افعال و اعمال آنها شباهت ندارد به کسی که از عظمت حق، جلوه ای در قلب او حاصل باشد و از سعه رحمت حق تعالی پرتوی در لوح نفس آنها نور افکنده باشد.
اینان در امور آخرت، تهاون (سستی) کنند و اسمش را رجاء واثق گذارند، و صورت اتکاء به عظمت حق به آن دهند. ولی در امور دنیاوی، با کمال حرص و عجله مشغول به جمع و ضبط اند، گوئی خدای تعالی فقط در آخرت و راجع به امور آخرتی، بزرگ است و در امور دنیایی بزرگی ندارد.
اینان در امور دنیاوی کاملاً اعتماد به نفس و خلق دارند و از حق کاملاً غافل اند، حتی اسمش را نیز نبرند، و در امور آخرتی گویند: توکل به خدا داریم. این نیست مگر غرور.
بالجمله، صاحبان رجاء از عمل باز نمی مانند، بلکه جدیّت آنها بیش از دیگران است. ولی اعتماد آنها به عمل خود نیست، بلکه اعتماد آن ها در عین عمل کردن، به حق است، زیرا که هم قصور خود را می بینند و هم سعه رحمت را.
مغرورین، اشخاصی را مانند که در ایام بذر افکندن و تخم افشاندن و به عمل زراعت مشغول شدن، مشغول لهو و لعب شوند و با تنبلی سربرند و بگویند: خدا بزرگ است، بی بذر نیز می تواند بدهد.
راجین، به زراعی مانند که در موقع خود، قیام به عمل رعیتی کند و در موقع خود، بذر افشانی کند و آبیاری نماید، ولی تنمیه (رشد ونمو) و تولید آن را از حق بخواهد و ظهور و ثمره و پیدایش نتیجه را از حق و قدرت او بداند، دنیا مزرعه آخرت است(1).

2. در این صورت درهایی از سعادت به رویت باز شود!
بدان که اگر قدمی در راه سعادت زدی و اقدامی نمودی، و با حق – تعالی مجده- از سر آشتی بیرون آمدی و عذر ما سبق (گذشته) خواستی، درهائی از سعادت به رویت باز شود، و از عالم غیب از تو دستگیری ها شود و حجاب های طبیعت، یک یک، پاره شود و نور فطرت برظلمت های مکتسبه (بدست آمده) غلبه کند، و صفای قلب و جلای باطن بروز کند و درهای رحمت حق تعالی به رویت باز شود، و جاذبه الهیه تو را به عالم روحانیت جذب کند، و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبت های دیگر را بسوزاند، و اگر خدای – تبارک و تعالی – در تو اخلاص و صدق دید، تو را به سلوک حقیقی راهنمائی کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند وبه خود روشن فرماید، و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند(2).

3. انکار مقامات معنوی، بدترین خار وصول به کمالات معنوی است
بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه – که از شاهکارهای بزرگ شیطان قطّاع الطریق است- انکار مقامات و مدراج غیبیه معنویه است که این انکار و جحود سرمایه تمام ضلالات و جهالات است وسبب وقوف وخمود (سستی) است، و روح شوق را که بُراق (وسیله تندرو) وصول به کمالات است می میراند و آتش عشق را که رفرف معراج روحانی کمال است خاموش می کند، پس انسان را از طلب باز می دارد.
به عکس، اگر انسان به مقامات معنویه و معارج عرفانیه عقیدت خالص کند و ایمان آورد، چه بسا شود که این خود به آتش عشق فطری، که در زیر خاک و خاکستر هواهای نفسانیه خود [مدفون] شده، کمک و مدد کند و نور اشتیاق را در اعماق قلب روشن کند، و کم کم به طلب برخیزد و به مجاهده قیام کند تا مشمول هدایت حق و دستگیری آن ذات مقدس شود(3).

4. دوری از گناهان، اساس تمام کمالات و مقامات اخروی است
ورع ازمحارم الله پایه تمام کمالات معنویه و مقامات اخروی است و از برای هیچ کس مقامی حاصل نشود، مگر به ورع از محارم الله. و قلبی که دارای ورع نباشد، به طوری زنگار و کدورت او را فرا می گیرد که امید نجات بسا باشد که از آن منقطع گردد.
صفای نفوس و صقالت (صافی و طهارت) به ورع است. و این منزله برای عامه (عموم مردم ) مهمترین منازل است، و تحصیل آن از مهمات مسافر طریق آخرت است. و فضیلت آن به حسب اخبار اهل بیت عصمت (ع) بیش از آن است که در این اوراق مذکور گردد. و ما به ذکر بعض احادیث در این باب اکتفا می کنیم و طالب بیشتر، به کتب اخبار رجوع نماید.
کافی بإسناده عن ابی عبدالله (ع)، قال:أوصیک بتقوی الله والورع و الاجتهاد. و اعلم أنّه لا ینفع اجتهاد لاورع فیه (4).
فرمود حضرت صادق (ع) به راوی: «وصیت می کنم تو را به پرهیزکاری و ورع، و جدّیت در عبادت. و بدان که جدیت در عبادت فایده ندارد در صورتی که ورع در آن نباشد».
و به این مضمون باز روایت است. و این دلیل برآن است که عبادات بدون ورع از درجه اعتبار ساقط است. و معلوم است نکته بزرگ عبادات، که انقیاد (فرمانبرداری ) نفس و ارتیاض (تمرین و آمادگی ) آن است و قهر ملکوت است برملک و طبیعت، بدون ورع شدید و پرهیزکاری کامل حاصل نشود. نفوسی که مبتلای بی معاصی خدا هستند، نقشی در آن ها صورت نگیرد و نقاشی بی فایده است. تا صفحه را از کدورات و کثافات پاک و صاف نکنی، نقاشی نتوان کرد. پس عبادات، که صورت کمالیه نفس است، بدون صفای نفس از کدورت معاصی فایده ای نکند، و صورتی است که بی معنی و قالبی است بی روح.
و بإسناده عن یزید بن خلیفه، قال:
وعظنا ابو عبدالله (ع)، فأمر و زهّد، ثم قال: علیکم بالورع، فإنّه لا ینال ما عند الله إلّا بالورع (5).
راوی گوید: موعظه فرمود ما را جناب صادق (ع)، و فرمایشاتی فرمود و دعوت به زهد دنیا کرد، و پس از آن فرمود: بر شما باد به ورع، زیرا که نیل نشود آنچه نزد خداوند است مگر به ورع. پس به حساب این حدیث شریف، انسانی که ورع ندارد از کراماتی که حق تعالی وعده به بندگان فرموده محروم است. و این از بزرگترین خذلانها و شقاوتهاست.
و در وسائل سند به حضرت باقر (ع)، رساند أنّه قال:
لا تنال و لایتنا بالعمل و الورع(6).
فرمود: ولایت ما نرسد مگر با عمل و ورع.
و در روایت دیگر است که حضرت صادق (ع) فرماید:
نیست از شیعیان ما کسی [که] در شهری که دارای صدهزار جمعیت است از او با ورع تر باشد (7). و در کافی شریف نیز بدین مضمون روایت شده است. و باید دانست که به حسب روایات شریفه، میزان در کمال ورع اجتناب از محارم الله است، و هرکس اجتناب از محرمات الهیه کند از ورع دارترین مردم به شمار آید. پس، این امر را شیطان در نظرت بزرگ نکند و تو را مأیوس ننماید، زیرا که از عادت آن ملعون است که انسان را از راه یأس به شقاوت ابدی می اندازد.
مثلاً در این باب می گوید: چه طور ممکن است در شهری که دارای صد هزار جمعیت یا بیشتر است انسان از تمام آن ها بیشتر ورع داشته باشد؟! این از مکاید آن لعین و وساوس نفس اماره است. جواب آن این است که به حسب روایات، هر کس از محرمات الهیه اجتناب کند مشمول این روایات است و از زمره ورعناک ترین مردم به شمار می آید.و اجتناب محرمات الهیه کار بسیار مشکلی نیست، بلکه انسان با جزئی ریاضت نفس و اقدام می تواند ترک جمیع محرمات کند. البته انسان بخواهد اهل سعادت و نجات باشد و در تحت ولایت اهل بیت و مشمول کرامت حق تعالی باشد، و تا این اندازه هم صبر در معصیت نداشته باشد، نمی شود، لابد قدری پافشاری و تحمل و ارتیاض لازم است(8).

5. برکات گریه از خوف خدا
از برای گریه از خوف خدا نیز فضیلت بسیار است. چنانچه در این حدیث شریف (9) فرموده: «به هر قطره اش خداوند هزار خانه در بهشت بنا فرماید.» و جناب شیخ صدوق (ره)، بسند متصل از حضرت صادق (ع)، از پدرانش، از رسول اکرم (ص) حدیث کند که در حدیث مناهی فرموده است: «کسی که چشمهایش گریان شود از ترس خدا، به هر قطره از اشک او در بهشت قصری مزین به درّ و گوهر به او عنایت شود که هیچ چشمی ندیده باشد و هیچ گوشی نشنیده باشد و به قلب کسی خطور نکرده باشد»10).
و عن ثواب الأعمال بإسناده عن ابی جعفر (ع)، قال: قال رسول الله (ص): لیس شیء إلا و له شیء یعدله إلا الله. فإنّه لایعدله شیء و لا اله الا الله لا یعدله شیء. و دمعه من خوف الله فإنّه لیس لها مثقال، فإن سالت علی وجهه، لم یرهقه قتر و لا ذلّه بعدها ابداً(11).
فرمود حضرت باقر (ع)، که حضرت رسول خدا (ص) فرمود:
هیچ چیز نیست مگرآنکه برای آن معادلی است، مگر خداوند که هیچ چیز معادل او نیست، و «لا اله الا الله» که معادل نکند با آن چیزی. و قطره اشک از ترس خدا که هم میزان آن چیزی نیست، و اگر جریان پیدا کند به رویش، فرونگیرد آن را غبار و ذلتی هیچگاه.ودر حدیث است که: انسان [ی که] از کثرت گناه ما بین او و بین بهشت [فاصله] بیشتر است از بین زمین تا عرش، پس هر گاه گریه کند از خوف خدا در صورتی که پشیمان شده است از آنها، ما بین او و بین بهشت نزدیک شود مثل مژگان چشم به چشم (12).
و در کافی از حضرت صادق (ع)، منقول است که:
هر چیزی را، کیل و وزنی است، مگر گریه را که قطره ای از آن دریاهای آتش راخاموش می کند. و فرمود: اگر یک نفر گرینده در یک امت باشد، همه مورد رحمت شوند(13). و احادیث از این قبیل بسیار است.
و آنچه لازم است اشاره به آن، آن است که بعض از نفوس ضعیفه غیر مطمئنه به امثال این ثوابهای بسیار برای امور جزئیه خدشه می کنند، غافل از آنکه اگر چیزی در نظر ما در این عالم کوچک آمد، دلیل نمی شود که صورت غیبیه ملکوتیه آن نیز حقیر و ناچیز است. چه بسا باشد که موجود کوچکی، ملکوت و باطن آن در کمال عظمت و بزرگی باشد، چنانچه هیکل مقدس و صورت جسمانی رسول اکرم خاتم و نبی مکرم معظم، (ص) یکی از موجودات کوچک این عالم بود، و روح مقدسش محیط به ملک و ملکوت و واسطه ایجاد سماوات و ارضین بود.
پس، حکم کردن به حقارت و کوچکی چیزی به حسب صورت باطنی ملکوتی، فرع علم به عالم ملکوت و بواطن اشیاست. و ازبرای امثال ماها حق این حکم نیست، و ما باید چشم و گوشمان باز به فرمایشات علمای عالم آخرت، یعنی انبیا و اولیا (ع) باشد.
و دیگر آنکه بنای آن عالم بر تفضل و بسط رحمت غیر متناهیه حق جلّّ و علا گذاشته شده است، و تفضلات حق تعالی را حد وانتهایی نیست، و استبعاد از تفضل جواد علی الاطلاق و صاحب رحمت غیر متناهیه از کمّل (شدت) جهل و نادانی است.
جمیع این نعمتهایی که به بندگان عنایت فرموده، که از احصای (شمارش) آنها، بلکه احصای کلیات آن ها، عقول عاجز و سرگردان است، بدون سابقه سؤال (درخواست) و استحقاق بوده، پس چه مانعی دارد که به مجرد (به محض) تفضل و بدون هیچ سابقه، اضعاف مضاعف این ثواب ها را به بندگان خود عنایت فرماید.
آیا بنای عالمی را که به نفوذ اراده انسانی قرار داده شده و درباره آن گفته شده:(فیها ما تشتهیه الأنفس و تلذ الاعین)(14) با آنکه اشتهای انسانی حدّ محدودی و قدر مقدری ندارد، درباره آن می توان این استبعادات را کرد؟ خدای تبارک و تعالی آن عالم را به طوری مقرر فرموده و اراده انسانی را طوری قرار داده که به مجرد اراده، هر چه را بخواهد موجود کند، موجود می کند.
ای عزیز! راجع به این گونه ثواب ها اخبار و احادیث شریفه یکی و دوتا وده تا نیست که انسان را مجال انکاری بماند، بلکه فوق حدّ تواتر است. جمیع کتب معتبره معتمده احادیث، مشحون (پر) از این نحو احادیث است، مثل آن است که ما به گوش خود از معصومین (ع) شنیده باشیم. و طوری نیست که باب تأویل را انسان مفتوح کند. پس، این مطلبی را که مطابق نصوص متواتره و مصادم (برخلاف) با برهان هم نیست، بلکه با یک نحو برهان نیز موافق است، بی سبب انکار کردن، از ضعف ایمان و کمال جهالت است.
انسان باید در مقابل فرموده انبیا و اولیا(ع) تسلیم باشد. هیچ چیز برای استکمال انسانی بهتر از تسلیم پیش اولیای حق نیست، خصوصاً در اموری که عقل برای کشف آنها راهی ندارد، و جز از طریق وحی و رسالت برای فهم آنها راهی نیست. اگر انسان بخواهد عقل کوچک و اوهام و ظنون (خیال و گمان های ) خود را دخالت دهد در امور غیبیه اخرویه و تعبّدیّه شرعیّه، کارش منتهی می شود به انکار مسلّمات و ضروریات، و کم کم از کم به زیاد و از پایین به بالا منجر می شود.
فرضاً شما در اخبار و سند آنها خدشه داشته باشید – با آنکه مجال انکار نیست – در کتاب کریم الهی و قرآن مجید آسمانی که خدشه ندارید، در آنجا نیز امثال این ثواب ها مذکور است. مثل قوله تعالی: (لیله القدر خیر من الف شهر )(15).
و مثل قوله: (مثَل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبّه و الله یضاعف لمن یشاء)(16).
بلکه گمان نویسنده آن است که یک پایه این استبعادات و انکارها بر عُجب و بزرگ شمردن اعمال گذاشته شده است. مثلاً اگر یک روز روزه بگیرد یا یک شب را به عبادت احیا کند، پس از آن بشنود از برای آن ها ثواب های بسیار بزرگی را، استبعاد نمی کند (دور و ناممکن نمی داند)، با آنکه عیناً – اگر بنا بر مزد عمل باشد – این استبعاد هست، لیکن چون این عمل خود را بزرگ شمرده و اعجاب به آن نموده تصدیق ثواب آن را می کند.
ای عزیز! تمام [عمر] ما، که پنجاه شصت سال است، فرض می کنیم که در آن قیام کنیم به جمیع وظایف شرعیه، و با ایمان صحیح و عمل صالح و توبه صحیحه از این دنیا برویم، آیا این مقدار اعمال و ایمان ما را چه مقدار جزاست؟
با آنکه به حسب کتاب و سنت و اجماع جمیع ملل، چنین شخصی مورد رحمت حق است و به بهشت موعود می رود، بهشتی که در آنجا مخلّد در نعمت و راحت و مؤبّد (ابدی و همیشگی) در رحمت و روح و ریحان خواهد بود. آیا در اینجا مجال انکاری هست؟ با اینکه اگر بنای جزای عمل باشد- [به] فرض باطل که عمل ما جزایی داشته- این قدری که عقل از تصورش کمّاً و کیفاً (از نظر کمی و کیفی) عاجز است نخواهد بود. پس، معلوم شد که مطلب براساس دیگر، مبتنی است و بر پایه دیگر، چرخ می زند. آن وقت هیچ استبعادی باقی نمی ماند و برای انکار، راهی باز نخواهد ماند (17).

6. انسان باید همیشه بین این دو نظر باشد: نقص در عبودیت خودش و وسعت رحمت الهی
بدان که انسان عارف به حقایق و مطلّع از نسبت بین ممکن و واجب جلّ [و] علا دارای دو نظر است: یکی نظربه نقصان ذاتی خود وجمیع ممکنات و سیه رویی کائنات، که در این نظر عِلماً یا عیناً بیابد که سرتا پای ممکن در ذُلّ نقص و در بحر ظلمانی امکان و فقر و احتیاج، فرو رفته؛ – ازلاً و ابداً- و به هیچ وجه از خود چیزی ندارد و ناچیز صرف و بی آبروی محض و ناقص علی الاطلاق است؛ بلکه این تعبیرات نیز در حق او درست نیاید و از تنگی تعبیر است و ضیق مجال سخن، و الاّ نقص و فقر و احتیاج، فرع شیئیت است و برای جمیع ممکنات و کافّه خلایق از خود چیزی نیست.
در این نظر اگر [انسان] تمام عبادات و اطاعات و عوارف و معارف را در محضر قدس ربوبیت برَد، جز سرافکندگی و خجلت و ذلت و خوف،چاره ای ندارد. چه اطاعت و عبادتی؟ از کی برای کی؟ تمام محامد، راجع به (درباره) خود اوست، و ممکن را در او تصرفی نیست، بلکه از تصرف ممکن، نقص عارض اظهار محامد و ثنای حق شود که اکنون عنان قلم را از او منصرف می نماییم.
و در این مقام فرماید:
(ما اصابک مِن حسنه فمن الله و ما اصابک مِن سیّئه فمن نفسک )(18).
چنانچه در مقام اول فرماید: (قل کلّ مِن عندالله )(19).
قائل در این مقام گوید:
پیرما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد(20)
قول پیر راجع به مقام دوم و قول خود قائل راجع به مقام اول است. پس، در این نظر خوف و حزن و خجلت و سرافکندگی، انسان را فراگیرد و دیگر نظر به کمال واجب و بسط بساط رحمت و سعه عنایت و لطف او.
می بیند این همه بساط نعمت و رحمت های گوناگون – که احاطه بر آن ازحوصله حصر و تحدید (شمارش) خارج است – بی سابقه استعداد و قابلیت است؛ ابواب الطاف و بخشش را به روی بندگان گشوده است بی استحقاق؛ نعم او ابتدایی و غیر مسبوق به سؤال (بدون درخواست قبلی) است، چنانچه حضرت سید الساجدین، زین العابدین (ع) درادعیه صحیفه و غیر آن مکرر اشاره فرموده اند بدین معنی (21) پس رجاء او قوت گیرد و امیدوار به رحمت حق گردد.
کریمی که کرامت های او به محض عنایت و رحمت است، و مالک الملوکی که بی سابقه سؤال و استعداد به ما عنایاتی فرموده که تمام عقول از علم به شمه ای از آن عاجز و قاصر است، وعصیان اهل معصیت به مملکت وسیع او خللی وارد نکند و طاعت اهل طاعت در آن افزونی نیاورد، بلکه هدایت آن ذات مقدس طرق طاعت را، و منع آن ذات اقدس از عصیان برای عنایات کریمانه و بسط رحمت و نعمت است، و برای رسیدن به مقامات کمال و مدراج کمالیه و تنزیه از نقص و زشتی و تشوّه (زشتی) است.
پس، اگر برویم در درگاه عزّ و جلالش و پیشگاه رحمت و عنایتش و عرض کنیم بار الها! ما را لباس هستی پوشانیدی و تمام وسایل حیات و راحت ما را فوق ادراک مُدرکین فراهم فرمودی و تمام طرق هدایت را به ما نمودی، تمام این عنایات برای صلاح خود ما و بسط رحمت و نعمت بود، اکنون ما در دار کرامت تو و در پیشگاه عزّ و سلطنت تو آمدیم با ذنوب ثقلین، در صورتی که ذنوب مذنبین در دستگاه تو نقصانی وارد نکرده و بر مملکت تو خللی وارد نیامده، با یک مشت خاک که در پیشگاه عظمت تو به چیزی و موجودی حساب نشود، چه می کنی جز رحمت و عنایت؟ آیا از درگاه تو جز امید رحمت چیز دیگر متوقع است؟
پس، انسان همیشه باید بین این دو نظر متردد باشد: نه نظر از نقص خود و تقصیر و قصور از قیام به عبودیت ببندد، و نه نظر از سعه رحمت و احاطه عنایت و شمول نعمت و الطاف حق جل جلاله بپوشد(22).

7. به خدا حُسن ظن داشته باش
حدیث کنند که حق تعالی به طوری در قیامت بسط بساط رحمت کند که شیطان، طمع مغفرت حق را کند (23). در این عالم که حضرت حق به حسب روایت نظر لطف به آن نفرموده از وقتی که خلقت فرموده آن را (24) و رحمت در آن نازل نشده مگر ذره ای نسبت به عوالم دیگر، این همه رحمت ونعمت الهی و لطف و بخشش ذات مقدس سر تا پای همه را فراگرفته، و هرچه پیدا و ناپیداست سفره نعم وعطای حضرت باری تبارک وتعالی است که اگر جمیع عالم بخواهند به شمه ای از نعمت و رحمت او احاطه کنند نتوانند، پس چه خواهد بود در عالمی که عالم کرامت و مهمانخانه عطای ربوبیت و جایگاه رحمت و بسط رحیمیت و رحمانیت است؟! شیطان حق دارد طمع به رحمت کند و امید عطای حق نماید!
پس حسن ظن خود را به حق کامل کن واعتماد به فضل او نما،(إنّ الله یغفر الذّنوب جمیعاً ) (25). خدای تعالی جمیع گناهان را بیامرزد و همه را در بحر عطا و رحمت خود مستغرق نماید. تخلف در «وعده» حق محال است، گر چه تخلف در «وعید» ممکن است وچه بسا بسیار واقع شود. پس دل خوش دار به رحمت کامل او که اگر رحمت حق شامل حالت نبود مخلوق نبودی. هر مخلوقی مرحوم است: وسعت رحمته کلّ شیء (26) (27).
ولی ای عزیز! ملتفت باش که «رجا» را از «غرور» تمیزدهی. ممکن است اهل غرور باشی و گمان کنی اهل رجا هستی. و تمیز آن از مبادی آن سهل است: ببین این حالتی که در تو پیدا شده و بدان خود را راجی می دانی از تهاون به اوامر حق و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده، یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس؟
و اگر تمیز آن نیز مشکل است، از آثار می توان تمیز داد: اگر عظمت حق در دل باشد و قلب، مؤمن به احاطه رحمت و عطای آن ذات مقدس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت می کند؛ چون تعظیم و عبادت عظیم و منعم از فطریات است و تخلف ناپذیر است.
پس اگر با قیام به وظایف عبودیت و جدِّ و جَهد در طاعت و عبادت،اعتماد به اعمال خود نداشته باشی و آنها را به چیزی نشمری و امید به رحمت حق و فضل و عطای او داشته باشی و خود را به واسطه اعمال خود مستوجب هر ذم و لوم (سرزنش) و سخط و غضب بدانی و تکیه گاه تو رحمت وجود جواد علی الاطلاق باشد، دارای مقام «رجا» هستی؛ و شکر خدای تبارک و تعالی کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و مقام بالاتر از آن به تو عنایت فرماید. و اگر خدای نخواسته متهاون (سست) به اوامر حق بودی و بی اهمیت و ناچیز شمردی فرموده های ذات اقدس را، بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده از مکائد شیطان و نفس اماره تو.
اگر ایمان به سعه رحمت وعظمت داشتی، اثری از آن نمایان بود در تو. مدعی که عملش مخالف با دعوایش باشد خود مکذّب خود است… و بعضی ها گفته مَثََل کسی که عمل نکند و انتظار و رجا داشته باشد، مثل کسی است که بی مهیا کردن اسباب به امید مسبّب نشیند. مِثل زارعی که یا بدون افشاندن تخم یا بی مراقبت نمودن از زمین و آبیاری نمودن و بدون رفع موانع، بنشیند به انتظار زراعت. این را نتوان گفت رجا دارد، بلکه حمق دارد و ابله است. و مَثَل کسی که اصلاح اخلاق نکرده یا از معاصی اجتناب نکرده اعمالی کند، مِثل کسی است که بذر را در شوره زار کشت کند، البته چنین زرعی نتیجه مطلوبه ندهد(28).

8. یأس از رحمت حق، بزرگترین گناه است
ای عزیز! مبادا شیطان و نفس امّاره وارد شوند برتو و وسوسه نمایند و مطلب را بزرگ نمایش دهند و تو را از توبه منصرف کنند و کار تو را یکسره نمایند. بدان که در این امور هر قدر، ولو به مقدار کمی نیز باشد، اقدام بهتر است. اگر نمازهای فوت شده و روزه ها و کفّارات و حقوق خدایی بسیار است و حقوق مردم بی شمار است، گناهان متراکم است و خطایا مزاحم، از لطف خداوند مأیوس مشو و از رحمت حق ناامید مباش که حق تعالی اگر تو به مقدور اقدام کنی، راه را بر تو سهل می کند و راه نجات را به تو نشان می دهد.
بدان که یأس از رحمت حق، بزرگترین گناهی است که در نفس گمان نمی کنم هیچ گناهی بدتر و بیشتر از آن تأثیر نماید. انسان مأیوس از رحمت، چنان ظلمتی قلبش را فرا بگیرد و چنان افسارش گسیخته شود که با هیچ چیز اصلاحش نمی توان نمود.
مبادا از رحمت حق غافل شوی و گناهان و تبعات آن درنظرت بزرگ آید. رحمت حق از همه چیز بزرگتر و به هر چیز شامل است: «داد حق را قابلیت شرط نیست» (29) تو از اول چه بودی؟ در ظلمت عدم قابلیت و استعدادی نیست، حق جلّ و علا بی استحقاق و استعداد و بدون سؤال و سابقه دعا، تو را نعم وجود و کمالات وجود بخشید، بسط بساط نعم غیر محصوره (نعمت های بی انتها) و رحمت های غیر متناهیه فرمود، و تمام موجودات [را] مُسخّر کرد، اکنون هم از عدم صرف و از نابودی محض، حالت بدتر نشده.خداوند وعده رحمت داده، وعده مغفرت فرمود، تو یک قدم پیش بیا و به سوی درگاه قدس او قدم گذار، او خود از تو با هر وسیله ای هست دستگیری می فرماید. و اگر نتوانستی تأدیه حقوق او کنی، از حقوق خود می گذرد، و حقوق دیگران را اگر نتوانستی تأدیه نمایی، جبران می فرماید(30).

9. ذکر زبانی و برکات آن
ذکر نطقی و زبانی، که از تمام مراتب ذکر نازل تر است، نیز مفید فایده است؛ زیرا که اولاً زبان در این ذکر به وظیفه خود قیام کرده، گرچه قالب بی روحی باشد. و ثانیاً اینکه ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود. شیخ عارف کامل ما، جناب شاه آبادی، روحی فداه، می فرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده می خواهد تعلیم کلمه را کند، تکرار می کند تا اینکه اوبه زبان می آید و کلمه را ادا می کند. پس از آنکه او ادای کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت می کند، و خستگی آن تکرار برطرف می شود و گویی از طفل به او مددی می رسد.
همین طور کسی که ذکر می گوید باید به قلب خود، که زبان ذکر باز نکرده، تعلیم ذکر کند. و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود. و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند
و زحمت و تعب (رنج) تکرار مرتفع شود. اول زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد، و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیّت کرده، به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.
و باید دانست که اعمال ظاهریه صوریه (ظاهری و صوری) لایق مقام غیب و حشر در ملکوت نشوند، مگر آنکه از باطن روحانیت و لباب قلب به آن مددی رسد و او را حیات ملکوتی بخشد. و آن نفخه روحی، که خلوص نیت و نیت خالص صورت اوست، به منزله روح و باطن است که به تبع آن حسد نیز محشور در ملکوت شود و لایق قبول درگاه گردد.
و لهذا (بنابراین) در روایات شریفه وارد است که قبولی اعمال به قدر اقبال قلب است. با همه وصف، ذکر لسانی نیز محبوب و مطلوب است و مدح عظیم شده، و کمتر بابی مثل باب ذکر، کثیر الحدیث است (31). و در آیات شریفه کتاب کریم نیز بسیار از آن مدح شده (32)، گرچه غالب آن ها منزّل بر ذکر قلبی یا ذکر با روح است، ولی تذکر حق در هر مرتبه محبوب است…(33).
عن احمد بن فهد فی عدّه الدّاعی، عن رسول الله، (ص) قال:…و أعلموا أنّ خیر اعمالکم [عند ملیککم] و أزکاها و أرفعها فی درجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشّمس ذکر الله سبحانه و تعالی، فإنّه اخبر عن نفسه فقال: أنا جلیس مَن ذکرنی (34).
فرمود حضرت رسول (ص): بدانید بهترین اعمال شما پیش خداوند و پاکیزه ترین آن ها در درجات شما و بهتر چیزی که طلوع کرده آفتاب بر او، ذکرخداوند سبحان است، زیرا که خبر داده خدای تعالی از خودش، پس فرمود: من همنشین کسی هستم که یاد کند مرا(35).

پی نوشت ها :

1. – شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 133 – 132.
2. – شرح حدیث جنود عقلو و جهل، ص 86.
3. – شرح چهل حدیث، 508- 507.
4. – اصول کافی، ج 2، ص 78.
5. – اصول کافی، ج 2، ص 176.
6. – وسائل الشیعه، ج 11، ص 196.
7. – عن ابی عبدالله (ع) قال: یا عیسی بن عبدالله، لیس منّا و لاکرامه مَن کان فی مصر فیه مأه ألف أو، یزیدون و کان فی ذلک المصر احد أورع منه. وسائل الشیعه، ج 11، ص 195، حدیث 14.
8. شرح چهل حدیث، ص 475- 473.
9. – منظور حدیث بیست ونهم از شرح چهل حدیث است که در آن پیامبر اکرم (ص) ضمن توصیه هایی به امیرالمؤمنین (ع) می فرماید:
یاعلی اوصیک فی نفسک بخصال فاحفظها عنّی… و الرابعه کثره البکاء من خشیه الله تعالی یبنی لک بکلِّ دمعه الف بیت فی الجنّه. روضه کافی، ص 79، حدیث 33.
10. – فی حدیث المناهی، قال: و مَن ذرفت عیناه من خشیه الله، کان له بکلّ قطرد قطره من دموعه قصر فی الجنّه و مکلّل بالدّرّ و الجوهر، فیه ما لاعین رأت و لا اُذن سمعت، و لا خطر علی قلب بشر. وسائل الشیعه، ج 11، ص 175، حدیث 1.
11. 81- ثواب الاعمال، ص 17، حدیث 6.
12. – وسائل الشیعه، ج 11،ص 178.
13. – ابی عبدالله (ع) قال: ما من شیء ألا و له کیل و وزن إلّا الدّموع؛ فإنّ القطره تطفی ء بحارا من نار، و لو أنّ باکیا بکی فی امّه لرحموا، اصول کافی، ج 2، ص 481، حدیث 1.
14. – و هر چه را که دلها بخواهند و چشمها را خوش آید در آن است. سوره زخرف: آیه 71.
15. – شب قدر از هزار ماه بهتر است، سوره قدر: آیه 3.
16. – مثل آنان که دارایی خود را در راه خدا انفاق می کنند مثل دانه ای است که هفت خوشه رویانیده، در هر خوشه ای صد دانه است و خدا برای هر که بخواهد چند برابر پاداش می دهد. سوره بقره: آیه 261.
17. – شرح چهل حدیث، ص 486 – 483.
18. سوره نساء: آیه 79.
19. – سوره نساء: آیه 78.
20. – حافظ.
21. – در دعای دوازدهم صحیفه سجادیه می فرماید: اذ جمیع احسانک تفضّل و اذ کل نعمک ابتداء. زیرا که همه احسانهای تو تفضل است، وهمه نعمتهای تو بی سابقه استحقاق است». ودر دعای 32 صحیفه سجادیه، می فرماید: فلک الحمد علی ابتدائک بالنّعم الجسام. پس سپاس برای تو است که نعمتهای بزرگ را آغاز فرمودی. و در دعای ابوحمزه از امام سجاد و دعاهای دیگر مانند دعای افتتاح و… نظیر این مضمون وجود دارد.
22. – شرح چهل حدیث، ص 223- 222.
23. – قال الصادق، جعفر بن محمد (ع): اذا کان یوم القیامه نشر الله تبارک و تعالی رحمته حتی یطمع إبلیس فی رحمته. بحارالانوار، ج 7، ص 287.
24. 94- چنانچه در روایت آمده است: «فما لها عندالله عزّوجل قدر و لاوزن؛ ولا خلق فیما بلغنا خلقا أبغض الیه منها، ولا نظر الیها مُذ خلقها. پیش خداوند عزوجل دنیا را ارج و بهایی نیست؛ و خدای تعالی بین موجوداتی که آفریده و خبر آن به ما رسیده، موجودی نیافریده است که پیش او از دنیا مبغوضتر باشد، و خداوند از وقتی که دنیا را آفریده در او نظر نکرده است. بحارالانوار،ج 70، ص 110.
25. – سوره زمر، آیه 53.
26. – شرح چهل حدیث، ص 227- 226.
27- اقتباس است از این آیه شریفه (واکتب لنا فی هذه الدّنیا حسنه و فی الآخره إنّا هدنا الیک قال عذابی اُصیب به مَن اشاء و رحمتی وسعت کلّ شیء فسأکتبها للذین یتّقون و یؤتون الزّکاه و الذین هم ب آیاتنا یؤمنون ) (و تقدیر فرما برای ما در این دنیا نیکویی و در آخرت هم که ما به سوی تو هدایت یافته ایم. فرمود عذاب من به هر کار که خواهم رسد و رحمت من همه چیز را در بر گرفته است). (اعراف. 156).
28. – شرح چهل حدیث، ص 228- 227.
29. – چاره آن دل عطای مبدلیست
داد او را قابلیت شرط نیست
مثنوی، دفتر پنجم، بیت 1537.
30. – شرح چهل حدیث، ص 279 – 278.
31. – اصول کافی، ج 2، ص 496- 506، «کتاب الدعا»، «باب من یجب من ذکر الله عزوجل کل مجلس»، «باب ذکر الله عزوجل کثیراً»… وسایل الشیعه، ج 4،ص 1177 – 1240، «کتاب الصلاه»، «ابواب الذکر»، المحجه البیضاء، ج 2، ص 265- 277، «کتاب الاذکار و الدعوات»، ص 343- 387، «کتاب ترتیب الاوراد و تفصیل احیاء اللیل».
32. – رعد، 28؛ عنکبوت، 45؛ حدید، 16؛ بقره، 220؛ احزاب، 41 و…
33. – شرح چهل حدیث، ص 295.
34. – عده الداعی، ص 187.
35. – شرح چهل حدیث، ص 295.

منبع: در محضر روح الله «نصایح»/حسن قدوسی زاده /انتشارات معارف / قم، آبان 1388.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید