نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی
بعضی از مترجمان قرآن مجید برای نمایاندن دقت نظر خویش، در مقدمه یا مؤخره ای که بر ترجمه ی خود نوشته اند، نکته های علمی یا ادبی طرح کرده اند. چنان که شادروان ابوالقاسم پاینده در مقدمه ی ترجمه ی خود از جمله این نکته را مطرح کرده است که جمل در آیه ی معروف حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ ( اعراف، 40 ) به معنای شتر که مشهورترین معنای جمل است، نیست بلکه طناب کشتی است ( مقدمه، ص « له » ) و البته در این خرق اجماع، از محققان و قرآن پژوهان قدیم و جدید و مسلمان و غیر مسلمان کسی با ایشان موافق نیست. یا همچنین مترجم دیگر، آقای جلال الدین فارسی، در مقدمه ی ترجمه ی خود از قرآن مجید، نوشته است که اگر از دیرباز، از بیش از هزار سال پیش تاکنون مترجمان و مفسران فارسی نویس، « رب العالمین » را « پروردگان جهانیان » ترجمه کرده اند نادرست است، زیرا جهانیان، ترجمه ی « العالمیون » است. لذا در ترجمه ی آیه ی دوم سوره ی حمد رب العالمین را « پروردگار عالمهای آفریدگان » آورده است، که این نظر هم به کلی نادرست است، و ما دلایل و شواهد خود را در بیان اشتباه این برداشت و صحت ترجمه ی قدیم هزار ساله، در نقد ترجمه ی ایشان، در کتاب قرآن پژوهی آورده ایم.
جناب آقای بهبودی که یکی از محقق ترین و اسلام شناس ترین مترجمان قرآن مجید است، نیز چند فقره از این گونه تدقیقات در مقدمه ی ترجمه ی خود عرضه داشته است که برای نمونه به مهمترین آنها می پردازیم: در صفحه ی « هفت » مقدمه ی ترجمه ی ایشان که معانی القرآن نام دارد چنین آمده است: « در مورد بی اطلاعی از تاریخ که مترجمین و مفسرین را به گمراهی کشانده است، باید متن این تفسیر و ترجمه را با سایر ترجمه ها برابر کنید و نکته ها را دریابید. در این مقدمه کافی است که چند نمونه را یاد کنیم… یک نمونه آیه ی 22 و 23 از سوره ی انبیا است که می گوید:…فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ * لاَ یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ. در این جا توجه نکرده اند که آیه ی 23 شرح آیه ی 22 است و می خواهد توضیح بدهد که مشرکین خدا را چگونه توصیف کرده اند. مشرکین معتقد بودند که « خدای جهان در رأس کابینه قرار دارد و جمعی از ارواح عالیه را به عنوان ارباب انواع، فرهوران، و امشاسپندان به خدایی انتخاب کرده است تا کار بندگانش را سامان بدهند. لذا خدای خدایان در برابر اعضاء کابینه مسئولیت ندارد، اما سایر خدایان که مأمورند و اعضاء کابینه ی اویند در برابر او مسئولیت دارند ». قرآن مجید می خواهد این عقیده ی مشرکین را تخطئه کند. ولی مفسرین همین عقیده ی شرک را به خدا نسبت داده اند و سپس به توجیه آن پرداخته اند » ( مقدمه، صفحه ی هفت ). نمی توان باور کرد که این برداشت و سوء تعبیر عجیب و غریب نوشته ی کسی است که عمری در تحقیق و تتبع و تصحیح متون اسلامی از فقه و حدیث و کلام گذرانده است. برخلاف ادعای ایشان، آیه ی 23 شرح و تفسیر آیه ی 22 نیست و معنای درست آیه همان است که تقریباً تمامی مفسران عالم اسلام، از هر مذهبی که باشند، مخصوصاً اشاعره، درست فهمیده اند. ترجمه ی ساده و سرراست آیه ی 23 از این قرارست: « در آنچه خداوند می کند ( = در افعال الهی ) بازخواست روا نیست، و آنان ( انسانها ) هستند که بازخواست می شوند ». کسانی که حتی اطلاعات اجمالی در علم کلام اسلامی و تاریخ اندیشه های کلامی دارند، می دانند که این آیه اساس کلام اشعری را که از قرن چهارم تاکنون مذهب کلامی رسمی اهل سنت شمرده می شود، تشکیل می دهد. و بسیار بعید و بلکه عملاً جزو محالات است که صدها و هزاران متکلم و صدها هزار معتقد و مؤمن کلام اشعری، این آیه ی فصیح و صریح را نادرست فهمیده باشند. معمولاً اثبات بدیهیات، به آسانی انکار آنها نیست. اما از باب تقریب به ذهن خوانندگان توضیحی در این باب معروف می دارم. معتزله و شیعه معتقدند که خداوند مرتکب قبایح نمی شود، و افعال او همه بر وفق حکمت و مصالح است ( اعم از اینکه آن مصالح و حکمتها بر انسانها آشکار باشد یا نباشد ). قاضی عبدالجبار همدانی ( متوفی 415 ق ) یکی از برجسته ترین سخنگویان معتزله می نویسد: « عدل این است که تمامی افعال الهی نیک است و او کار ناشایست نمی کند و از آنچه بر او واجب است تن نمی زند… » ( شرح الاصول الخمسه، ص 133 ). اکثریت معتزله در این قول با اشاعره متفقند که خداوند قادر بر قبایح است، ولی فرقشان با اشاعره این است که می گویند خداوند چنین قدرتی را به فعل درنمی آورد. اشاعره پیروان ابوالحسن اشعری ( 260-324 ق ) – که استنادکنندگان اصلی به آیه ی 23 سوره ی انبیا هستند – خداوند را فعال ما یشاء و ما یرید ( هود، 107؛ بروج، 16 ) می دانند که چون همه ی ماسوا ملک اوست، تصرف او به هر نحو که باشد شایسته و عادلانه است. فعل خداوند ملاک و معیار عدل است، نه عدل بشری معیار و ملاک عمل او. لذا برخلاف معتزله و شیعه، برای صفت عدل الهی اهمیت خاصی قائل نیستند و آن را جزو اصول دین و مذهب نمی دانند. همچنین افعال او را معلل به غرض و غایت نمی شمارند ( تلخیص المحصل، ص 343 ). لطف و صلاح و اصلح و اصولاً هیچ چیزی را بر خداوند واجب نمی دانند ( پیشین، ص 342؛ نیزــــ الاقتصاد فی الاعتقاد، اثر غزالی، متکلم بزرگ اشعری، ص 168 ). در چنین زمینه و یا چنین معتقداتی است که اشاعره می گویند چون هرچه خدا کند خیر است، پس در کار و بار او چون و چرا روا نیست. و هرگز در مسأله وجود انواع شرور و رنجها هم خداوند را سؤال و استیضاح نمی توان کرد. یعنی خداوند برخلاف انسانها، نه مسئول است و نه مکلف. خوانندگان عزیز توجه دارند که ما نمی گوییم که اشاعره هرچه بگویند درست است، بلکه می گوییم اشاعره از جمله چنین می گویند و شمه ای از اصول و مبانی معتقدات آنان را نقل کردیم. و برای آنچه گفتیم دلیل و شاهد هم داریم. دلیل قرآنی این است که خداوند مجرمان را مسئول و جوابگوی اعمال خود می شمارد و بارها به تهدید و شدت بیان می فرماید که از کارهای آنان پرسش خواهد شد. حتی می فرماید که از پیامبران هم پرس و جو و استیضاح خواهد شد: فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ ( اعراف، 6 )، همچنین: لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ … ( احزاب، 8 )، همچنین: وَ إِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ. بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ( تکویر، 8-9 )، همچنین: تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ ( نحل، 56 و 93 )، همچنین وَ ارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ ( انبیاء، 13 )، همچنین وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ ( صافات، 24 ). در اینجا باید دفع دخل مقدر کرد. در بعضی از آیات قرآن بالصراحه می فرماید که از مجرمان سؤال نمی شود ( از جمله بقره، 119، 134؛ قصص، 78؛ الرحمن، 39 ) و بین این دو مسأله تعارض و تناقض نیست. زیرا از آنجا که احوال جهانیان و مجرمان، در علم الهی و هنگام حساب بر خداوند مکشوف است، و نیز فرشتگان کرام الکاتبین هیچ صغیره و کبیره ای را در نامه ی اعمال انسان فروگذار نکرده اند، لذا به این معناست که نیازی به پرس و جو و بازجویی از مجرمان نیست. پس حق تعالی، برخلاف انسانهای مسئول و مکلف، هرگز در معرض سؤال و جواب نمی آید و استیضاح نمی گردد. آیه هم به صراحت همین را می گوید. گذشته از قرآن، چنان که خود آقای بهبودی هم اذعان کرده است، و خود به اهمیت و عمق آن اذعان توجه نکرده است، همه ی مفسران هم از هر مکتب و پیرو هر مشربی که باشند از صدر اول اسلام و عصر نزول وحی تا به امروز آیه را به همین صورت فهمیده اند. شیعه و معتزله و اشاعره در مسأله ی اراده و افعال الهی هر اختلاف نظری که داشته باشند، در این نکته متفق القولند که خداوند چه قدرت بر انجام قبایح داشته باشد، چه نداشته باشد، مرتکب قبایح ( از جمله ظلم و غیره ) نمی شود، لذا سؤال، و نهایتاً استیضاح از او، معنی و فایده ندارد. یعنی قوه ی مقننه و مجریه ای فراتر از خداوند وجود ندارد تا از او بازخواست کند. نباید منکر فهم عرفی شد. اگر کسی به ما بگوید که معصومان (علیهم السّلام)، در معرض سؤال و جواب ( = بازخواست و استیضاح ) قرار دارند، عاطفه ی دینی ما جریحه دار می گردد، آن وقت چگونه می توانیم به آسان بپذیریم که خداوند در معرض چون و چرا و سؤال و جواب است. و وقتی هم که این توهم را آیه ای به آن صراحت، بدون هیچ پیچ معنایی یا لفظی، دفع می کند، متوجه حاق واقع نمی شویم و از « کابینه و فروهروان و خدای خدایان » و تشبیهات بی مورد و بیجای دیگر استفاده می کنیم. و به صرافت نمی افتیم که به سراغ تفسیر کبیر فخر رازی – که از بزرگترین اشاعره است – برویم و از ذیل آیه ی مورد بحث، متین ترین و موجه ترین دلایل را درباره ی اینکه چرا خداوند لایسئل عما یفعل است بیابیم.
بسیار قابل توجه است که حضرت زین العابدین، امام سجاد (علیه السّلام) در دعای اول صحیفه همین آیه ی مورد بحث را، درست به همین معنایی که ما از آن می فهمیم به کار برده است: … لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى عَدلاً مِنهُ تَقدست اَسماؤه وَ تَظاهرت آلاؤهُ لایُسئل عَما یَفعَل وَ هُم یَسئلوُن… ( تا بدکاران را به کیفر عمل خویش برساند و نیکوکاران را به پاداش کردار نیک خویش، و این خود عین عدالت اوست. منزه و پاک است نامهای او و ناگسستنی است نعمتهای او. کسی را نرسد که او را در برابر اعمالش بازخواست کند و اوست که همگان را به بازخواست کشد… ) ( صحیفه ی سجادیه، ترجمه ی عبدالمحمد آیتی، نیایش یکم ). سید مرتضی علم الهدی ( متوفی 436 ق ) که از بزرگترین متکلمان و قرآن پژوهان شیعه ی امامیه است در امالی خود در توضیح این آیه می نویسد: « مرادش این است که چون افعال او ( خداوند )، همه نیکوست، جایز نیست که از آنها پرسیده و بازخواست شود. هر چند که از افعال بندگان بازخواست می شود، زیرا آنان هم کار نیک می کنند و هم کار بد » ( امالی المرتضی به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 1، ص 394 ). مفسران فریقین هم آیه را همین گونه که مورد نظر ماست، معنی و شرح کرده اند که این نکته مورد قبول آقای بهبودی است. لذا استناد و استشهاد دیگر ضرورت ندارد. اینک به متن ترجمه ی آقای بهبودی از قرآن مجید می پردازیم و به اشتباهات و ترک اولی هایی اعم از لفظی و معنوی اشاره می کنیم: مثالها یعنی محدوده ی نقد صد صفحه ی اول از این اثر است.
1. یوم الدین ( حمد، 4 ) « روز قانون ». اجماع مفسران و مترجمان بر این است که یوم الدین یعنی روز جزا. زیرا دنیا و زندگی دنیوی و نشانه ی این جهانی هم روز قانون و شرع و شریعت و تکلیف است، اما آخرت فقط روز جزا است.
2. او کصیبٍ ( بقره، 19 ) « یا حکایت آن ابر سنگین » ترجمه شده است. همه ی مفسران برآنند که چون طرف تشبیه منافقان است، لذا باید « گرفتاران در بارانی سنگین » ترجمه شود.
3. هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( بقره، 29 ) چنین ترجمه شده است: « او همان خدایی است که نعمتهای زمین را برای مهمانی شما مردم آفرید، سپس به سوی آسمان پرکشید و گازهای آسمانی را در قالب هفت سپهر آسمانی پیراست. او به سر هر خواسته ای داناست ». در آیه سخن از « مهمانی » و « گازهای آسمانی » نیست. چون ترجمه ی جناب بهبودی همراه با تفسیر است آن را به حساب تفسیر می گذاریم. اما عبارت « سپس به سوی آسمان پرکشید » را که فاعل آن قهراً خداوند است، به چه حمل کنیم؟ قدما و خرافاتی ها که گویا بنده هم جزو آنان باشم، بر آن بودند که این گونه تعبیرات کفرآمیز است و ادب شرعی در آن مراعات نشده است.
4. عبارت قرآنی فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ( بقره، 37 ) چنین ترجمه شده است: « و خدا با آدم آشتی کرد. خدا اهل آشتی و مهربانی است ». ایرادش این است که آشتی کلمه ای عاطفی و غیر جدی است، و نمی توان آن را درباره ی خداوند به کار برد.
5. عبارت قرآنی وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَهً… ( بقره، 51 ) چنین ترجمه شده است: « و خاطرنشان سازید که چهل شب با موسی امشب و فردا کردیم… ». امشب و فردا کردیم عبارت سخیف و رکیکی است.
6. عبارت قرآنی فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ ( بقره، 54 ) چنین ترجمه شده است: « اینک به سوی آن خدایی که پیکر و اندام شما را پیراست، دست آشتی دراز نمایید ». عبارت سست و سخیف است.
7. عبارت قرآنی وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ چنین ترجمه شده است: « آنان با نافرمانی خود ما را سیاه نکردند، بلکه خود را سیاه کردند »، که تعبیری رکیک و بی ادبانه است. همچنین تعبیر بی معنای سیاه کردن در جاهای دیگر از جمله ترجمه ی آیه ی 272 سوره ی بقره، و ترجمه ی آیه ی 117 سوره ی آل عمران هم به کار رفته است. وقتی در ص 46 همین متن در ترجمه ی آیه ی 279سوره ی بقره می خوانیم: « نه شما بدهکارانتان را سیاه کنید و نه آنان شما را سیاه نمایند » دیگر کاری نداریم که نص قرآنی اش چیست، هرچه باشد، این ترجمه نادرست است.
8. در ص 9، در ترجمه ی آیه ی 63 سوره ی بقره، عبارت یهودیان جهود به کار رفته است.
9. در ترجمه و تفسیر آیه ی 73 سوره ی بقره آمده است: « از این رو گفتیم: یکی از رگهای گردن گاو به رگهای قلب مقتولتان پیوند بزنید تا لحظاتی زنده شود و قاتل را معرفی نماید » ( ص 10 ). بعید است در هیچ منبعی حتی در منابع اسرائلیات، تعبیر پیوند رگ قلب به کار رفته باشد.
10. در ترجمه و تفسیر آیه ی 75 سوره ی بقره آمده است: « ای مؤمنان آیا طمع بسته اید که این یهودیان – با این خلق و خوی خبیث – تسلیم شوند و ایمان بیاورند؟ » ( ص 10 ). فحش دادن به یهودیان در ترجمه یا تفسیر آیه چه ضرورتی دارد؟
11. شبیه تعبیر حشوآمیز یهودیان جهود، که اشاره شد، عبارت « دوزخ آتشین » هم در ص 11 دیده می شد.
12. مترجم در ترجمه ی « فضل » ( = فضل الهی ) عبارت « مازاد رحمت » را آورده است. از جمله در ترجمه ی آیه ی 90 سوره ی بقره، ترجمه ی آیه ی 174 سوره ی آل عمران، و در ترجمه ی آیه ی 54 سوره ی نساء عبارت « رحمت مازاد » را به کار برده است. رحمت الهی بی منتهاست. دیگر مازاد و غیره ندارد. معلوم نیست مراد ایشان از این تعبیر چیست.
13. عبارت قرآنی فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ ( بقره، 90 ) که ترجمه ی آن به تقریب چنین است: « و سزاوار خشم اندر خشم ( الهی ) شدند » چنین ترجمه شده است: « با این خودخواهی خشم خدا را با خشمی دوباره در بستر خود گستردند » ( ص 12 ). البته باز یادآور می شویم که ترجمه ی ایشان تفسیرآمیز است، ایراد ما همواره به عدم مطابقت با نص آیه نیست، بلکه نادرستی و نابجایی همان عبارات اضافه است.
14. در ترجمه ی آیه ی 97 سوره ی بقره که فقط نام « جبرئیل » به کار رفته است، در ترجمه ی تفسیرآمیز خود آورده اند: « جبرئیل همان نیروی عظیم الهی است که… ». تا آنجا که بنده می دانم و در مقاله ی جبرئیل برای دایره المعارف تشیع نوشته ام، « جبرئیل از ملائکه ی مقرب و بزرگ الهی است و دارای هویت و شخصیت است ». هرگز هیچ کسی از مسلمانان، جز تا حدودی سر سید احمدخان هندی که اطلاعات اسلامی اش تکافو نمی کرد، جبرئیل را « نیرو » ولو نیروی الهی نخوانده است. بر مترجم است که دلایل و مستندات خود را برای کاربرد این تعبیر ارائه کند.
15. عبارات و تعبیرات سست و سخیف و عامیانه در این ترجمه بسیار است که استقصای تام آنها میسر نیست. به بعضی اشاره می کنیم: « مشرکین به زندگی دنیا چسبیده اند » ( ص 13 )، « یهودیان هماره با پیامبران خدا رو در رو شدند » ( ص 14 )، « سر پادشاهی و رمز حشمت سلیمانی از همین منترها بوده است » ( ص 14 )، « نه آنکه دست به جادو و جنبل بزنید » ( ص 14 ).
16. عبارت قرآنی وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ ( بقره، 110 )، چنین ترجمه شده است: « شما هر مبلغی را که برای توشه ی آخرت تقدیم کنید، روز رستاخیز در پیشگاه خداوند رحمان حاضر و محفوظ می یابید ». درست است که خیر به معنای مال هم هست، اما اعم از آن و به معنای خیر ( مطلق نیکوکاری ) است. تقدموا از تقدیم است ولی نه تقدیم فارسی که به معنای تسلیم و عرضه داشتن است، بلکه به معنای از پیش فرستادن است. تجدوه عندالله هم نه به این معنی است که عین آن را چنان که گویی در قلکی محفوظ باشد، بازمی یابید، بلکه جزای آن را از خداوند می بینید. واقعاً ترجمه ی یک عبارت ساده ی قرآنی دست کم سه اشکال و اشتباه دارد تا چه رسد به آیات علمی و دشوارتر.
17. در ترجمه ی آیه ی 114 سوره ی بقره، باز هم دشنامی بیجا و بی جهت به یهودیان داده است؛ یعنی عبارت « و چون سگان برانند » ( ص 16 ) که افزوده ی مترجم یا مفسر است.
18. در ترجمه ی آیه ی 127 سوره ی بقره آمده است: « ابراهیم با کمک اسماعیل دیوار کعبه را بر روی پی های جوشیده از سنگ بالا بردند ». در اینجا عیب از مترجم نیست، ولی به نظرم اغلب خوانندگان هم مثل راقم این سطور نمی دانند مراد از « پی های جوشیده از سنگ » چیست.
19. عبارت قرآنی مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی ( بقره، 133 ) که سؤال حضرت یعقوب (علیه السّلام) از فرزندانش است، چنین ترجمه شده است: « بعد از من کدامین خدا را می پرستید؟ » که موهم تعدد خدایان است. حال آنکه یعقوب (علیه السّلام) به سادگی و درستی پرسیده است: « بعد از من چه می پرستید؟ »
2. عبارت قرآنی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ ( بقره، 145 )، چنین ترجمه شده است: ( یهود و نصاری نیز هر یک فلسفه ای دارند که هیچ یک تابع دیگری نخواهد گشت ) « به یقین اگر تو از افکار فلسفی آنان متابعت نمایی، آن هم بعد از علم و دانشی که تو را به دست آمده است، حتماً از سیه کاران جهان خواهی بود » ( ص 21 ). نص قرآنی « اهواء » است و ترجمه ی آن به « افکار فلسفی » نادرست است، زیرا معنایش این است که از افکار غیر فلسفی آنان از جمله از هوی و هوسهایشان می توان پیروی کرد.
21. در ترجمه ی آیه ی 155 سوره ی بقره عبارت و نقص… من الثمرات، « آفات سر درختی و پادرختی » ترجمه شده است. حال آنکه اگر به کتب تفاسیر و لغت مراجعه کنند درمی یابند که ثمرات فقط به محصولات خاصی از محصولات کشاورزی گفته نمی شود، بلکه به معنای مطلق محصول و فرآورد و دستاورد مالی است.
22. اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ ( بقره، 164 ) به « پیدایش شب و روز » ( ص 26 ) ترجمه شده است. اختلاف که در جای دیگر قرآن خلفه هم به کار رفته است ( فرقان، 62 ) یعنی دنبال همدیگر آمدن شب و روز.
23. لحم الخنزیر را در ترجمه ی آیه ی 173 سوره ی بقره ( ص 24 )، به « گوشت خوکهای گردن گراز چشم تنگ » و در ترجمه ی آیه ی سوم سوره ی مائده ( ص 105 ) به « گوشت هر خنزیری که گردنش نچرخد و چشم او کوچک و کج باشد » درآورده است. خواننده حیران و بدگمان می شود که نکند انواعی از خوک باشد که گردن گراز یا چشم تنگ نباشد، یا گردنش بچرخد و چشمش به جای آنکه کوچک باشد و کج باشد، درشت و راست باشد، در این صورت آیا گوشت چنین خوکی حلال است؟ پس افزودن این قیدها – که اشکالاتش بیش از این است که اشاره شد – نه فقط مشکلی را حل نمی کند، بلکه اضافه می کند.
24. در ترجمه آیه ی مشهور وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( بقره، 179 ) آورده است: « ای صاحبان مغز و خرد، رعایت قصاص و برابری در خونخواهی مایه ی زندگی و حیات است که کمتر به جان قاتل دست یابید و به خونبها راضی شوید ». به نظر راقم این سطور این ترجمه مخصوصاً ذیل آن که می گوید « که کمتر به جان قاتل دست یابید و به خونبها راضی شوید » به کلی خلاف مقصود شارع است. اگر چنین بود می فرمود، در عدم قصاص، یا در اخذ دیه برای شما حیات است.
25. در توضیح و تفسیر آیه ی 183 سوره ی بقره: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ آورده است: « می باید به هنگام غروب و قبل از خواب شبانه یک وعده غذا تناول کنید و بعد از خواب شبانه تا غروب روز دیگر از خوردن و آشامیدن خویشتن داری کنید » ( ص 26 ). پس این سحوری که مردم مسلمان بعد از خواب شبانه و قبل از دمیدن فجر در لیالی رمضان و غیر از آن، می خورند درست نیست؟ اگر رسم سحری یا سحوری خوردن فقط یک رسم مردمی و اجتماعی بود جای تردید بود. حال آنکه این رسم ریشه و دستور صریح قرآنی دارد که در فقره ی بعد ( یادداشت شماره ی 26 ) به آن می پردازیم.
26. در ترجمه ی وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَى اللَّیْلِ… ( بقره، 187 ) آورده است: « به شبهای روزه داری می توانید بخورید و بیاشامید تا آن لحظه که نخ سفید در اثر روشنایی نور فجر از نخ سیاه ممتاز شود و از آن لحظه به بعد روزه ی خود را آغاز کنید و تا شب ادامه دهید ». اشتباه این ترجمه این است که به جای آنکه به آشکار شدن رشته ی سپید سپیده از رشته ی سیاه یعنی دمیدن فجر اشاره کند، « به ممتاز شدن نخ سفید در اثر روشنایی نور فجر از نخ سیاه » اشاره کرده است که یک اشتباه مشهور و قدیمی در فهم این آیه است و با آنکه بنا را بر اختصار گذارده ایم، خوب است محض تنوع و تغییر ذائقه هم که شده آن را مبسوط تر بیان کنیم. میبدی می نویسد: « تفسیر این، مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، عدی ( بن ) حاتم ( پسر حاتم معروف ) را در آموخت ( که چنین و چنان نماز بخوان و چنین و چنان روزه بگیر ). عدی حاتم گفت: چون این از مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) بشنیدم، فراز گرفتم یک رشته ی سپید و دیگری سیاه و به وقت صبح در آن می نگریستم و هیچ بر من روشن نمی شد. آنگه با رسول بگفتم که من چه کردم. رسول بخندید گفت یا ابن حاتم انک لعریض القفا ( یعنی ای پسر حاتم تو کودن هستی )… ای پسر حاتم آن رشته ی سپید و سیاه مثلی است تاریکی شب و روشنایی روز را. نبینی که در عقب گفت: من الفجر، فجر نامی است اول بامداد را که نفس صبح بشکافد از شب… » ( کشف الأسرار، 505/1؛ همچنین ـــ تفسیر ابوالفتوح ).
کلمات و تعبیرات سست و عامیانه – که حتی در روزنامه ها هم دیده نمی شود – در این ترجمه بسیار است و بعضی از آنها را نقل کردیم و تمامی آن را نمی توان در یک مقاله گنجاند، اما نمونه هایی می توان ارائه داد. کلمه ی « دستاورد » که گویی بیش از هزار مرتبه در این ترجمه به کار رفته است، کلمه ی بدی نیست اما تعبیراتی چون « با هم درگیر شدن » ( ص 41 ) و « به جان هم افتادن » ( 2 بار، ص 41 ) و « سیاه کردن » ( جز آنکه گفته شد، نیز ـــ ص 45 ) در این ترجمه بسیار است. نیز کلمه ی « هوار » به جای آوار، همچنین « داد و هوار » ( از جمله ـــ صص 42، 43، 101 ).
27. مترجم در آیه ی معروف و معرکه ی آراء وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا … قائل به وقف بعد از کلمه ی « الله » است. با این قرائت تأویل قرآن مجید را فقط خداوند می داند. حال آنکه کراراً از ائمه ی اطهار (علیه السّلام) نقل و روایت شده است که فرموده اند: نحن الراسخون فی العلم فنحن تأویله ( ما راسخان در علمیم لذا تأویل آن را می دانیم )، که در کافی و تفسیر عیاشی نقل شده است. علاوه بر ائمه ی اطهار و تقریباً قاطبه ی بزرگان و مفسران شیعه، بعضی از بزرگان اهل سنت از جمله مجاهد، نحاس ( نحوی )، عکبری ( نحوی )، زمخشری، ابن فورک، بیضاوی، ابوالسعود عمادی، آلوسی، و محمود صافی ( نحوی معاصر ) هم مانند شیعه قائل به قرائت « عطف » یعنی عطف کردن و الراسخون فی العلم به « الله » هستند. جناب بهبودی با این جانبداری از آن قرائت اهل سنت پسند، حتی اگر هم راسخ در علم بودند حق نداشتند قرآن کریم را تفسیر کنند، تا چه رسد که در مسائل اولیه ی ترجمه و تفسیر قرآن این همه مشکل دارد.
28. در ترجمه ی آیات 13 و 14 سوره ی آل عمران آورده است: « بی شک در این پیکار حق و باطل، برای صاحبان بینش و معرفت پل عبرت است. شهوتها و هوسرانیها در چشم انداز مردمان جاذبه ای دارد به سوی زنان و فرزندان… ». پل عبرت تعبیر جدیدی است. شاید مراد ایشان آیینه ی عبرت یا مایه ی عبرت باشد. همچنین « جاذبه ای دارد به سوی زنان و فرزندان » تعبیر نادرستی است.
29. در ترجمه و تفسیر آیه ی 21 سوره ی آل عمران آورده اند: « و مانند بنی نضیر با صحنه سازی و توطئه، پیامبران خدا را به قتل می رسانند » ( ص 51 ). خوب بود برای تتمیم فایده مرقوم می داشتند که بنی نضیر کدام پیامبران خدا را به قتل رسانده اند؟ اگر مرادشان این است که بنی نضیر از زاد و ذریه ی همان بنی اسرائیل هستند که پیامبران خدا را کشته بودند، این چه تفسیری است که خود بیشتر از متن به تفسیر احتیاج دارد؟
30. مترجم در ترجمه ی فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ( آل عمران، 21 ) گرفتار دام غلط مشهور شده است و تصور کرده است که بشارت و تبشیر همه جا به معنای مژده دادن و بشارت است و آورده است: « همه ی آنان را به این خبر مسرت بخش نوید و بشارت ده که عذاب دردناکی برای آنان مهیا است ». مانند همه ی کسانی که این عبارت قرآنی را غلط ترجمه کرده اند، از خود نمی پرسند که « عذاب الیم » که بشارت ندارد و خبر مسرت بخش نیست. راقم این سطور با دلایل و مدارک متقن برای نخستین بار اثبات کرده است که بشارت و تبشیر دو معنی دارد. نخست که معروف است و کاربرد مثبت آن است، یعنی نوبد و مژده دادن. دوم در موردی که به کافران و منافقان خبر از عذاب الیم می دهد، یا به عرب جاهلی خبر می دهند که همسرت دختر زاده است ( نحل، 58 )، مراد از آن صرفاً خبر دادن و آگاهانیدن است، نه مژده و نوید دادن. این غلط بیش از هزار سال در تاریخ تفسیر و ترجمه ی قرآن مجید سابقه دارد ( کسانی که خواهان تفصیل بیشتری هستند ـــ مقاله ی « فهم قرآن با قرآن » ( القرآن یفسر بعضه بعضاً )، نوشته ی راقم این سطور، در مجله ی مترجم، ویژه ی ترجمه ی قرآن، به کوشش علی خزاعی فر، مشهد، 1372؛ و در کتاب حاضر ).
31. سزاوار بود، و انتظار می رود که مترجم محترم که حدیث شناس است و عمری در احادیث و اخبار تتبع و تحقیق کرده است، در تفسیر آیه ی وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاهِ اللَّهِ ( بقره، 207 ) هماهنگ با مفسران شیعه ( قمی، شیخ طوسی، طبرسی، ابوالفتوح ) و از اهل سنت همصدا با میبدی و امام فخر رازی، اشاره ای ولو در حد دو سه کلمه، می کرد که این آیه در حق حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) و درباره ی لیله المبیت نازل شده است.
32. همچنین در آیه ی مباهله ( آیه ی 61 سوره ی آل عمران ) انفسنا را اگر هم به « ما خودمان » ترجمه می کرد، لااقل همصدا با مفسران اهل سنت ( میبدی، زمخشری، نیشابوری، فخر رازی، قرطبی، بیضاوی و دیگران ) توضیح می داد که مراد از ابناءنا ( = پسران ما ) حسن و حسین (علیهماالسّلام)، و مراد از نساءنا ( = زنان ما ) فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام)، و مراد از انفسنا ( = خویشان نزدیک خود ) حضرت علی (علیه السّلام) بوده است. یعنی چهار تنی که همراه با خود حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) پنج تن آل عبا یا اهل کسا را تشکیل می دهند، و جز این آیه که علو شأن ایشان را نشان می دهد، به تصریح زمخشری و فخر رازی، که هر دو از بزرگان اهل سنت هستند آیه ی تطهیر ( احزاب، 33 ) نیز به دنبال آن در گرامیداشت و پاکشماری آنان نازل شده است.
33. آیه ی وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَهِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ( آل عمران، 107 ) چنین ترجمه شده است: « و آنان که روسفیدند در رحمت خدا جای دارند » حال آنکه از خود نپرسیده اند که چگونه می توان « در رحمت خدا جای داشت؟ » و کافی بود به قرینه ی دنباله ی آیه که « و جاودانه در آن می مانند » دریابند که مراد از رحمت خدا بهشت است که یا باید در متن ترجمه می آمد، یا لااقل در داخل قلاب به این صورت: « و آنان که روسفیدند در رحمت خدا ( = بهشت ) جای دارند و جاودانه در آن می مانند ».
34. آیه ی أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ ( آل عمران، 142 ) چنین ترجمه شده است: « شما تصور کرده اید که اینک سند بهشت را در دست دارید و فردا به بوستانهای ویژه ی خود وارد می شوید، پیش از آنکه خداوند جهان در پیکاری خونین مجاهدان شما را بشناسد ». از اشکالات خرد و ریز گذشته، اشکال اصلی این ترجمه در « بشناسد » است که باید بشناساند یا معلوم بدارد ترجمه می شد، زیرا خداوند پیش از امتحان هم به مجاهد و غیر مجاهد و مؤمن علم دارد ( کسانی که خواهان تفصیل بیشتری هستند به نقد راقم این سطور بر ترجمه ی آقای عبدالمحمد آیتی، در کتاب سیر بی سلوک مراجعه فرمایند ).
35. در ترجمه ی آیه ی 180 سوره ی آل عمران، عبارتی تفسیری و نه ترجمه ای آمده است از این قرار: « خدایی که می فرماید به من قرض بدهید و بندگان فقیر مرا به نواختی بنوازید گدا نیست » که بسیار بی جا و فاقد ادب شرعی است.
36. نظیر مورد بالا ( یادداشت شماره ی 35 ) باز هم سلب و تنزیهی به میان آمده است که نامحترمانه و حیرت آور است. در ترجمه و تفسیر آیه ی 191 سوره ی آل عمران، خطاب به خداوند آمده است: « تو از بازی و سرگرمی و توپ بازی منزه و برکناری » ( ص 74 ). ممکن است خوانندگان یا مترجم بفرمایند که بنده با نقل کوتاه، باعث ضایع شدن معانی مورد نظر مترجم شده ام. لذا این بخش را مفصل تر نقل می کنم، خواهید دید که آن عبارت همچنان بی معنی و بیجاست: « ای پروردگار ما، تو این آسمانهای افراشته ی چرخان و این گسترده ی پیچان را بیهوده و باطل نیافریدی. تو از بازی و سرگرمی و توپ بازی منزه و برکناری. ما پذیرفتیم که دعوت مؤمنان به بهشت و تهدید کافران به آتش دوزخ پوچ و سرسری نیست ». اینها همه اش ترجمه تفسیر ربنا ما خلقت هذا باطلا است. آری از این گونه قلم گردانیها و انشانویسی های فاقد معنای محصل در این ترجمه ی تفسیرآمیز، نظیر ترجمه ی تفسیرآمیز مرحوم الهی قمشه ای بسیار است.
37. در ترجمه ی عبارت قرآنی وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ( آل عمران، 193 ) آورده است: « و جان ما را با نیکان بندگانت دریافت کن ». مراد این نیست که ما را همزمان و در کنار نیکان بمیران، این است که ما را ابتدا نیک بگردان ( به طوری که در عداد نیکان و در زمره ی آنان باشیم )، سپس بمیران. خلاصه آنکه ما را در زمره ی نیکان بمیران.
38. در این ترجمه نام سوره ها نیز عجیب و غریب است. چنان که در برابر « سوره النساء » آورده است: « خانمها – بشریت. ساختاری جامعه »، یا در برابر « سوره المائده » آورده است: « میز ناهار – حلال و حرام. تعهدات الهی. کیفر جانی. رهبری جامعه »، یا در برابر « سوره الانعام » آورده است: « دامها – گزارشی از بافته های شرک. درسی از توحید »، یا در برابر « سوره الاعراف » آورده است: « تیغه های اعراف – احیای نسل جدید ».
39. آیه ی: وَ إِذَا حَضَرَ الْقِسْمَهَ أُولُوا الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً ( نساء، 8 )، چنین ترجمه شده است: « و هرگاه خویشان آن مرحوم و ایتامی که در کفالت او به سر می برده اند و کارگران کارگاه و مزرعه و کارخانه ی آن مرحوم بر سر قسمت حاضر شوند، آنان را از میراث مرحوم اربابشان روزی بدهید و با پاسخی شایسته و معقول برگردانید ». اذا حضرالقسمه یعنی چون اینان بر سر یا هنگام تقسیم ارث حضور یافتند. لزومی ندارد که از کارگاه و کارخانه و مزرعه سخن گفته شود. ممکن است یک متوفی تاجر فرش و بدون کارگاه و کارخانه یا دلال ارز باشد. این چنین تعیین مصداقها، که مفید یا موهم حصر هم هست، به جای روشنگری، غلط انداز است.
40. در ترجمه ی آیه ی وَ اللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَهَ مِنْ نِسَائِکُمْ … وَ اللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ … ( آیات 15 و 16 سوره ی نساء ) به ترتیب آورده است: « خانمهایی که به خلوت می روند و با هم مرتکب فحشاء و همخوابگی می شوند، چهار تن از مردان خود را بر آنان گواه بگیرید ». مترجم که شیفته ی شذوذ است، آیه را به جای آنکه درباره ی زنا بداند درباره ی مساحقه ( همجنس گرایی زنان ) گرفته است و در ترجمه ی آیه ی بعدی: « و آن دو تن از مردان خود را که با رفتن به خلوت مرتکب فحشاء و همخوابگی شوند، بعد از گواهی چهار تن شاهد هر دو را با پس گردنی و چوب ترکه و لنگه کفش آزار دهید و تعزیر کنید » تشتت فکری و علمی بیداد می کند. باز مترجم طرفدار قول مرجوح است و آیه را درباره ی لواط می داند. و با آنکه در آیه یعنی در نص قرآن کریم چیزی درباره ی شاهد گرفتن چهار تن نیامده، از پیش خود چهار شاهد می افزاید. بعد که با شهادت آن شاهدان، وقوع لواط قطعی شد، به جای اجرای حد که اجماعی بین فریقین است، تعزیر از جمله پس گردنی و لنگه کفش را مطرح می کند. شیخ طوسی درباره ی آیه اول می نویسد: « اکثر مفسدان… بر آنند که این آیه منسوخ است، زیرا حکم اول این بود که چون زن زنا کند و چهار شاهد بر آن گواهی دهند، در خانه اش مادام العمر محبوس شود تا درگذرد. سپس این آیه در مورد محصنین ( مرد و زن متأهل ) به رجم و در مورد بکرین ( مرد و زن مجرد ) به تازیانه نسخ شد. ــــ سوره ی نور، آیه ی 2 ». سپس قول منسوب به ابومسلم اصفهانی را که گفته است مراد از فاحشه « مساحقه » است رد می کند و مخالف اجماع می داند. علامه طباطبایی بیشتر و بهتر از دیگران در صحت همین معنی استدلال کرده اند و این آیه را متضمن حکم زنای زنان شوهردار و آیه ی بعد ( نساء، 16 ) را درباره ی حکم زنای بدون احصان می دانند. اما درباره ی آیه ی بعدی بعضی نظر به اینکه « اللذان » موصول تثنیه ی مذکر است، عمل ناشایستی را که در آیه با ضمیر « یأتیانها » ( مرتکب آن می شوند ) به آن اشاره شده، لواط می دانند. اما قاطبه ی مفسران از قدیم و جدید، از طبری تا طباطبایی، با این استنباط مخالفت کرده اند و آن را درباره ی مرد و زن زانی می دانند. طبق قاعده ی تغلیب، ضمیر مربوط به مذکر و مؤنث را می توان مذکر آورد ( از جمله رک: احزاب، 35 ). قرطبی می گوید در آیه ی قبلی از زنان زانیه و حکم آنان و در این آیه از مردان زانی و حکم آن سخن گفته است که بعداً با آیه ی دوم سوره ی نور نسخ شده است ( نیز ـــ تفسیر المیزان، ذیل این دو آیه ).
41. آیه ی معروف الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ( نساء، 34 )، چنین آمده است: « مردها بر سر خانمهایشان ناظر و قیومند از این رو که مردها بر زنها از حیث خرد و رشد اجتماعی فزونی دارند ». این ترجمه بی اشکال است. البته مسأله خرد و رشد اجتماعی، تفسیر و افزوده از سوی مترجم است. سپس به دنبال همین جمله بعد از گذاردن دو نقطه ی شارحه، مطلب را مثل خورشید روشن ساخته اند، به این ترتیب: « یک دکتر مرد بر دکتر زن برتری دارد و یک حمال مرد بر حمال زن ترجیح دارد ». البته مترجم محترم دلیلی ارائه نفرموده اند که چرا و چگونه حمال مرد، بر حمال زن ( که سخت نایاب است ) ترجیح دارد.
42. عبارت قرآنی وَ لاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً ( نساء، 49 )، چنین ترجمه شده است: « با دست خدا جان کسی به اندازه ی یک خط سیاه و آلوده نخواهد شد » ( ص 85 ). ظاهراً در آیه نه سخن از خداوند است، نه خط، نه سیاه. شبیه به همین عبارت قرآنی لاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً ( نساء، 77 ) حماسی تر از این ترجمه شده است: « این شما هستید که در دنیا جان خود را با نافرمانی سیاه می کنید. در آخرت کسی را به پهنای یک خط سیاه و آلوده نخواهند کرد » ( ص 89 ).
43. عبارت قرآنی سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً ( نساء، 10 )، چنین ترجمه شده است: « اینان در برابر آتش فروزان کباب می شوند » ( ص 77 ). همچنین فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَاراً ( نساء، 30 ) چنین ترجمه شده است: « به زودی با شعله ی آتش کبابش می کنیم » ( ص 82 ). همچنین عبارت سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَاراً ( نساء، 56 ) چنین ترحمه شده است: « به زودی در برابر آتش سوزان کباب می سازیم ».
44. آیه ی إِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا … ( نساء، 86 ) چنین ترجمه شده است: « و هرگاه منافقان شما را با درود و تحیتی خودساخته استقبال کند، شما تحیت آنان را با تحیتی بهتر که تحیت اسلامی است پاسخ دهید و یا همان تحیت را به آنان بازگردانید ». تخصیص دادن حکم الهی، در جایی که اصل اطلاق است، بدون قرینه و مخصص، درست نیست. همه ی ائمه و بزرگان دین وقتی که می خواسته اند، تبریک یا تهنیت یا دعوت یا هدیه ای را پاسخ دهند استشهاداً و تبرکاً این آیه را می خوانده اند که وَ إِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ… دلیل عقلی در نادرستی ترجمه ی مترجم محترم و قید و تخصیص بیجای ایشان این است که اگر آیه را چنان که هست آزاد و مطلق ترجمه کنیم شامل حال منافقان هم می شود، اما اگر آن را خاص منافقان کردیم، دیگر نمی توان برای مؤمنان به کار برد.
45. در ص 91 در ترجمه ی آیه ی 91 سوره ی نساء، به قرینه ی دشنام به یهودیان که در یادداشتهای پیشین اشاره کردیم، « اعراب » را هم به صفت « جرار » ملقب کرده اند.
46. در ترجمه و تفسیر آیه ی 113 سوره ی نساء آورده است: « خداوند رحمان کتاب و سنت را بر تو نازل کرد » ( ص 96 ). آیا سنت نبوی هم مانند قرآن، وحی الهی است؟
47. در ترجمه و تفسیر آیه ی 135 سوره ی نساء آمده است: « اگر مدعی و یا متهم دولتمند باشد و یا نیازمند باشد، خداوند رحمان به حمایت او واپیشتر است » ( کذا فی المتن ). این ترجمه، ترجمه ی این عبارت قرآنی است: إِنْ یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا. پیشتر از این فرموده است: به دادگری برخیزید و در برابر خداوند به حق شهادت دهید ولو آنکه به زیان خودتان یا پدر و مادرتان یا خویشاوندانتان باشد، سپس این عبارت را آورده است که ظاهراً ترجمه اش چنین است: « و اگر ( اصحاب دعوی ) دارا یا تهیدست باشند، در هر حال خداوند سزاوارتر از آنهاست »، یعنی اینکه ملاحظه ی فقر و غنای خویش و بیگانه را نکنید، بلکه خدا را در نظر بگیرید.
48. عبارت قرآنی وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً ( نساء، 160 ) چنین ترجمه شده است: « و بدین جهت که فراوان با جار و جنجال علمی راه خدا را می بستند ». معلوم نیست مراد مترجم محترم از « جار و جنجال علمی » چیست؟ اولاً اگر چیزی علمی باشد که بد نیست و اگر جار و جنجال باشد که نهایتاً غیر علمی است.
49. عبارت قرآنی إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ ( نساء، 171 ) ترجمه ی سرراستش به تقریب از این قرار است: « همانا عیسی مسیح پسر مریم پیامبر الهی و کلمه ی اوست که آن را در مریم دمیده بود و نیز روح اوست ». مترجم محترم که جبرئیل را نیروی الهی می داند و به پر کشیدن خداوند العیاذبالله اشاره کرده است ( ـــ یادداشتهای شماره ی 14، و شماره ی 3 ) این عبارت قرآنی را چنین ترجمه کرده است: « مسیح عیسی پسر مریم فقط رسول خدا است و کلمه ی او است که به سوی مریم افکند و موجی از روح خدا ». واقعاً تعبیر مادی « موجی از روح خدا » یعنی چه؟
50. عبارت قرآنی وَ کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ … چنین ترجمه و تفسیر شده است: « ما در کتاب آسمانی تورات بر یهودان به صورت فرض و کتبی واجب نمودیم که جان را باید در برابر جان گرفت، پس جان زن با جان مرد برابر است… ». سخن بر سر « پس جان زن با جان مرد برابر است » است که در فقه اسلامی و قرآن کریم چنین نیست، بی شبهه مترجم محترم که مطابق پسند زمانه مایل است حد را به تعزیر ( ـــ یادداشت شماره ی 40 ) و قصاص را به دیه ( ـــ یادداشت شماره ی 24 ) تبدیل کند، این عبارت قرآنی را کراراً خوانده است که می فرماید: وَ الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى ( بقره، 178 ) و خود ایشان آن را چنین ترجمه کرده است: « زن در برابر زن باید به قتل برسد ».
بیش از این تفصیل و تصدیع نمی دهم. این پنجاه نکته ی انتقادی از 114 صفحه ی این ترجمه برگزیده شد. عمر نوح و صبر ایوب و محنت کشی یعقوب و یونس (علیهم السّلام) باید داشت تا یک دور این ترجمه ی غریب را مطالعه و با متن مقدس قرآن مقابله کرد. قرآن پژوهان و نکته سنجانی که خواهان تفصیل بیشتر در ارزیابی و نقادی این ترجمه هستند، به مقاله ی محققانه و باریک بینانه ی آقای حسین استاد ولی در نقد این ترجمه مراجعه فرمایند ( ــــ مجله ی مترجم، ویژه ی ترجمه ی قرآن، مشهد، 1372 ).
منبع مقاله :
خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1389)، قرآن پژوهی (1)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم