ناکثین از دیدگاه امام علی علیه السلام (2)

ناکثین از دیدگاه امام علی علیه السلام (2)

نویسنده: آیت الله سید احمد خاتمی

2- قاطعیت
دومین برنامه حکومت علی علیه السلام قاطعیت است. البته قاطعیت در بینشی مخصوص که از متن قرآن گرفته شده است؛ قرآن مجید در این آیات قاطعیت را بسیار زیبا ترسیم می نماید:
«الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احداً الا لله» (1)
آنان که وظایف الهی خود را انجام داده و رسالت خود را به مردم می رسانند و فقط از او خشیت (ترس توأم با آگاهی) داشته و از هیچکس جز او نمی ترسند.
«یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم» (2)
اینان در راه خدا جهاد کرده و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی هراسند.
و علی علیه السلام اینگونه است که خود می فرماید:
«لا یقیم امر الله سبحانه الا من لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المطامع» (3)
تنها کسانی می توانند قانون خدای را اجرا نمایند که اهل سازش نبوده، و خود را همرنگ محیط نساخته و آمال نفسانی پیروی نکنند.
و این سه ویژگی به خوبی در وجود حضرتش مشاهده می شد. آنگاه که مردم پس از کشته شدن عثمان به او روی می آورند، رسماً اعلام می کند که:
«و اعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب» (4)
آگاه باشید، اگر دعوت شما را اجابت کنم. طبق آنچه خود می دانم با شما رفتار خواهم کرد و به سخن این و آن و سرزنش ملامتگران گوش فرا نخواهم داد.
آنگاه که علی علیه السلام با سپاه تحت فرماندهی اش از یمن برمی گشت و حله های یمانی همراه داشت که متعلق به بیت المال بود، نه خودش یکی از آن حله ها را پوشید و نه به سپاهیان خود اجازه داد تا در آنها تصرف کند، یکی دو منزل نزدیک مکه (آن وقت رسول خدا برای حج در آنجا به سر می برد) خود برای گزارش زودتر به حضور پیامبر رسید و سپس برگشت تا همراه سربازانش وارد مکه شود. وقتی به محل سربازان رسید مشاهده کرد که آنها حله ها را بیرون آورده و پوشیده اند، بدون هیچ ملاحظه و مصلحت اندیشی سیاسی همه را از تن آنها برکند و در جای اول گذاشت. سربازان ناراحت شدند. وقتی خدمت پیامبر رسیدند از جمله چیزهایی که رسول خدا از آنها پرسید این بود که از رفتار فرمانده تان راضی هستید؟ گفتند بلی، اما … (و قصه حله ها را به عرض می رساندند) اینجا بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لا تشکوا علیا انه لا خشن فی ذات الله» (5)
از علی شکایت نکنید که او خشن تر، کس است در ذات خدا.
عی علیه السلام می فرماید:
«لعمری ما علی من قتال من خالف الحق و خابط الغی من ادهان و لا ایهان»(6)
به جانم سوگند در مبارزه با مخالفان حق و آنان که درگمراهی غوطه ورند، آنی سازش و سستی نمی کنم.
مغیره بن شعبه می گوید: در اوائل خلافت امیرمؤمنان نزد او رفتم و گفتم تو را نصیحت می کنم که عمال عثمان را عوض نکن و آنان را بر پست های خود باقی گذار. ولی آن بزرگوار نپذیرفت و فرمود: «و الله لا اداهن فی دینی» به خدا قسمت در دینم (هرگز با کسی) سازش نمی کنم. مغیره می گوید: به حضرت گفتم: پس معاویه را از استانداری شام بر کنار مکن، زیرا او در زمان حکومت عثمان و هم در زمان خلافت عمر در آنجا حکومت کرده، ولی امام در جوابم گفت:
«لا والله لا استعمل معاویه یومین ابداً» (7)
به خدا قسم، هرگز حتی برای دو روز هم معاویه را در امر حکومت به کار نمی گیرم.
آری، اگر علی علیه السلام اهل سازش بود در شورای 6 نفری سازش می کرد و قبل از عثمان به خلافت می رسید ولی هرگز …
و این ویژگی ذاتاً دشمن پرور است، زیرا دشمن در برابر چنین انسان پولادینی، منفذی هرچند بسیار باریک برای عبور نمی یابد، این است که ناامید می شود و دست به توطئه می زند. و طلحه و زبیر می بیند که با قاطعیت علی هرگز نمی توانند سر آشتی فرود آرند. و از اینجاست که توطئه را آغاز کنند.

3- عدالت
سومین انگیزه شورش ناکثین، عدالت علی علیه السلام بود.
علی علیه السلام تبلور عدالت در تمام ابعاد آن بود و تا آنجا که برای تحقق عدالت می کوشید که در آن کشته شد (8) و یکی از مهم ترین مسائل دردناک برای دشمنان، بُعد عدالت اقتصادی علی علیه السلام بود.
علی علیه السلام اهل باج دادن نبود که با حاتم بخشی از کیسه بیت المال برای خریدن سیاستمدان و سیاست بازان اقدام کند، او فقط به یک چیز می اندیشد و آن عدالت بود. گروهی از مصلحت اندیشان خدمت امام امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدند و گفتند:
«فضل الاشراف من العرب و قریش علی الموالی و العجم و من تخاف علیه من الناس فراره الی معاویه»
شما به افراد سرشناس عرب و قریش سهم بیشتری بدهید و بدینوسیله آنان را به دور خود جمع کنید زیرا اگر سهم آنان را بر بردگان و غیر عرب ترجیح ندهید ممکن است به معاویه بپیوندند.
امام علیه السلام فرمود: آیا بیت المال را صرف جذب افراد کنم؟ آیا باج بدهم؟ راستی کسی که با پول طرفدار ما شود با پول بیشتری که از سوی دیگری بگیرد مخالف ما خواهد شد، ما باید عدالت و مکتب را حفظ کنیم و نظر به حذف افراد از طریق تهدید یا تطمیع نداشته باشیم. من هرگز کسی را بر دیگری ترجیح نمی دهم؛ هر که خواست بماند و هرکس خواست برود. (9)
و آنگاه که به حضرتش می گویند: رهبرا، مردم دوستدار دنیایند و برای به دست آوردن آن در تکاپو؛ اگر از این اموال مقداری بیشتر به اشراف عرب و قریش به کسانی که مخالفت و جداییشان را دوست نداری می بخشیدی وضع رو به راه تر می شد و پراکندگی ایجاد نمی گردید و بهتر می توانستی در بین رعیت خود عدالت به خرج دهی و سرانجام بیت المال را به طور مساوی تقسیم کنی.
حضرت در جواب آنها می فرماید:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه. و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام فی السماء نجماً لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله الا و ان اعطاء المال فی غیر حقه تبذیر و اسراف و هو یرفع صاحبه فی الدنیا و یضعه فی الاخره و یکرمه فی الناس و یهینه عندالله و لم یضع امرء ماله فی غیر حقه و لا عند غیراهله الا حرمه الله شکرهم و کان لغیره و دهم فان زلت به النعل یوماً فاحتاج الی معونتهم فشر خلیل و الام خدین»(10)
آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود از جور و ستم در حق کسانی که بر آنها حکومت می کنم استمداد جویم، به خدا سوگند تا عمر من باقی است و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می کنند هرگز به چنین کاری دست نمی زنم.
اگر مال (مالی که اینان تقاضای تبعیض در آن را می نمایند) از آن خودم بود به طور مساوی در میان آنها تقسیم می کردم تا چه رسد به اینکه اینها همه اموال خداست (و متعلق به بیت المال) آگاه باشید بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است. این کار ممکن است در دنیا باعث سربلندی بخشنده آن شود، ولی در آخرت موجب سرافکندگی می گردد. (و این کار) در میان مردم (دنیاپرست) گرامیش می نماید، ولی در نزد خداوند خوارش می سازد. هیچکس مال خویش را در غیر راهی که خداوند فرموده مصرف نکرد و به غیر اهلش نسپرد جز اینکه سرانجام خداوند او را از سپاسگزاری آنان محروم ساخت و محبتشان را متوجه دیگری نمود، پس اگر روزی پایش بلغزد و به کمک آنان نیازمند گردد بدترین رفیق و ملامت کننده ترین دوست خواهد بود.
برای علی علیه السلام تنها اجرای عدالت در مورد فرد مطرح نیست. او در مورد همه عدالت را رعایت می کند چه دشمن و چه دوست. عبدالله فرزند زمعه که از شعیان امیرمؤمنان علی علیه السلام است به هنگام خلافت حضرت نزد امام می آید و از امام درخواست مالی می کند. امام در جواب او می فرماید:
«ان هذاالمال لیس لی و لا لک و انما هو فیء للمسلمین و جلب اسیافهم فان شرکتهم فی حربهم کان لک مثل حظهم و الا فجناه ایدیهم لا تکون لغیر افواههم» (11)
این ثروت نه مال من است و نه از آن تو، غنیمتی است مربوط به مسلمانان که آن را با شمشیرهایشان به دست آورده اند، اگر تو در نبرد همراهشان بوده ای سهمی همچون سهم آنان داری، وگرنه دستچین آنها برای غیر دهان آنان نخواهد بود.
عبدالله بن ابی رافع گوید: طلحه و زبیر نزد امیرمؤمنان علی علیه السلام آمدند و گفتند: عمر (در تقسیم بیت المال) با ما اینگونه رفتار نمی کرد. علی علیه السلام فرمود: آیا پیامبر خدا بیت المال را به تساوی بین مسلمانان تقسیم نمی کرد؟ گفتند: بلی. علی علیه السلام فرمود: آیا شیوه پیامبر سزاوارتر به پیروی است یا شیوه عمر؟
گفتند: شیوه رسول خدا ولی ای امیرمؤمنان، ما دارای سوابق (انقلابی!) هستیم و زحمت و مشقت کشیده ایم و در راه اسلام رنج برده ایم و از نزدیکان پیامبریم.
علی علیه السلام فرمود: آیا سابقه شما بیشتر است یا من؟
– سابقه تو.
– آیا نزدیکی شما به پیامبر بیشتر است یا نزدیکی من؟
– نزدیکی تو.
– آیا شما بیشتر در راه اسلام رنج بردید یا من؟
– شما.
فرمود:
«فوالله ما انا و أجیری هذا الا بمنزله واحده-و اوما بیده الی الاجیر» (12)
پس به خدا قسم من و این اجیرم (با دستش اشاره به اجیر فرمود) مساوی هستیم.
مقداری از اموال عمومی را خدمت حضرت علی علیه السلام آوردند و مردم برای گرفتن آن هجوم کردند، امام برای آنکه حیف و میلی پیش نیاید دیواری از طناب دور اموال کشید و به مردم فرمود:
از اموال فاصله بگیرید و از آن طرف طناب جلوتر نیایید. سپس خود امام وارد شد و تمام اموال را میان نمایندگان قبایل آن روز تقسیم نمود. در پایان کار نگاه امام به نانی افتاد که در یکی از ظرفها باقی مانده بود، امام دستور داد این نان را نیز همچون تمام بیت المال به هفت قسمت تقسیم نمایند و به هر طایفه سهمی بدهند. (13)
به هنگام تقسیم بیت المال کودکی از نوه های امام آمد و چیزی برداشت و رفت، امام سراسیمه به دنبال وی دوید و آن را از دستش گرفت و به بیت المال برگردانید. مردم به حضرت گفتند که این کودک هم سهمی دارد. امام فرمود: هرگز، بلکه تنها پدرش سهمی دارد آن هم به قدر سهم هر مسلمان عادی هرگاه آن را گرفت هر قدر که لازم بداند به آن طفل نیز خواهد داد. (14)
و این فریاد علی علیه السلام است که:
«والله لان ابیت علی حسک السعدان مسهداً او اجرّ فی الاغلال مصفداً احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیامه ظالماً لبعض العباد و غاصباً لشیء من الحطام و کیف اظلم احداً لنفس یسرع الی البلی قفولها و یطول فی الثری حلولها» (15)
سوگند به خدا اگر شب را بر روی خارهای سعدان بیدار به سر برم و یا در غلها و زنجیرها بسته شوم برایم محبوب تر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم آنهم برای جسمی که تار و پودش به سرعت به سوی کهنگی پیش می رود و مدتهای طولانی در میان خاکها می ماند.
و آنگاه داستان برادرش عقیل را اینگونه ذکر می کند:
«والله لقد رأیت عقیلاً و قد املق حتی استماحتی من برکم صاعاً و رایت صبیانه شعث الشعور غبر الالوان من فقرهم کانما سوّدت وجوهم بالعظلم و عاودنی مؤکداً و کرر علی القول مردداً فاصغیت الیه سمعی، فظن انی ابیعه دینی و اتبع قیاده مفارقاً طریقتی فاحمیت له حدیده ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها فضج ضجیح ذی دنف من ألمها و کاد ان یحترق من مسیمها فقلت له ثکلتک الثواکل یا عقیل اتئن من حدیده احماها انسانها للعبه و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه اتئن من الاذی و لا ائن من لظی»
سوگند به خدا، عقیل را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می خواست که یک من از گندمهای شما را به او بخشم و کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان دگرگون گشته، گویا صورتشان نیلگون شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد، و چند بار خواسته خود را تکرار نمود من به او گوش فرا دادم، خیال کرد که من دینم را به او می فروشم و به دلخواه او قدم برمی دارم و از راه رسم خویش دست می کشم. آنگاه آهنی را در آتش گداختم و آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد ناله ای همچون بیمارانی که از شدت درد می نالند سرداد، و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد، به او گفتم: هان ای عقیل زنان سوگمند در سوگ تو بگریند، از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ناله می کنی اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است تو از این رنج می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم.
و آنگاه که در آخرین بخش این خطبه می فرماید:
«و اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوقه فی وعائها و معجونه شنئتها کانما عجنت بریق حیه اوقیئها فقلت اصله ام زکاه ام صدقه؟ فذلک محرم علینا اهل البیت فقال: لا ذا و لا ذاک و لکنها هدیه. فقلت هبلتک الهبول اعن دین الله اتیتنی تخدعنی امختبط انت ام ذو جنه ام تهجر؟ و الله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقه فی فم جراده تقضمها. ما لعلی و لنعیم یفنی و لذه لا تبقی. نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعین».
از این سرگذشت شگفت آورتر داستان کسی است که نیمه شب ظرفی سرپوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به درب خانه ما آورد، ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم گویا آن را با آب دهان یا زهر مار خمیر کرده بودند. به او گفتم: هدیه است یا زکات و یا صدقه، که این دو بر ما اهل بیت حرام است؟ گفت نه این است و نه آن بلکه هدیه است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند آیا از طریق آیین خدا وارد شده ای که مرا بفریبی، دستگاه ادراکت به هم ریخته یا دیوانه شده ای و یا هذیان می گویی؟ به خدا سوگند اگر اقلیمهای هفت گانه با آنچه در زیر آسمانها است به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جویی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم هرگز نخواهم کرد و این دنیای شما از برگ جویده ای که در دهان ملخی باشد نزد من خوارتر و بی ارزش تر است.
علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای نابودشدنی دنیا چه کار؟ از به خواب رفتن عقل و لغزشهای قبیح به خدا پناه می بریم و از او یاری می جوییم.
چهره پرفروغ عدالت گستر علی را ببین که چگونه دردمندانه از پستی ها و رذالتهای سخن می گوید که می خواهند او را از راهش باز دارند.
حضرتش می فرماید با هفت چیز نزد خدا بر مردم حجت می آورم:
– برپا داشتن نماز
– دادن زکات
-امر به معروف
– نهی از منکر
– تقسیم به مساوات
– عدالت در میان مردم
– برپا داشتن حدود الهی (16)
با این چهره سرشار از عدالت علی علیه السلام هرگز طلحه و زبیرها نمی توانند کنار بیایند، چرا که عدالت حق است و حق تلخ. لذا سر به شورش می برند تا عدالت را نابود کنند نه علی را، که اگر علی علیه السلام با آنها سازش می کرد و دستی به سر و رویشان می کشید نه تنها مخالفت نمی کردند که از هواداران پر و پا قرص او نیز می شدند. ولی علی هرگز اهل سازش نیست! و این آینه تمام نمای کمال انسانی و تبلور راستین عدالت تا پای جان در راه تحقق آرمانها الهی و رعایت میزان که همان عدالت است ایستادگی می کند تا اینکه با شمشیری که بر فرق عدالت فرود می آید فریادی از دل علی برمی خیزد که: فزت و رب الکعبه، و فروغ عدالت سر در پس ابر می برد.

4- استرداد اموال خائنان به بیت المال
چهارمین انگیزه مخالفت پیمان شکنان عبارت است از: بعد ضد استثماری، و ضد غارتگری حکومت عادلانه علی علیه السلام.
او نه تنها جلوی تجاوزات و غارتگریها را در حکومت خود می گیرد بلکه در مورد حیف و میلهایی که در حکومتهای پیشین نیز شده است، تصمیم قاطع گرفته و عزم خود را جزم بر بازگرداندن آنها به بیت المال می نماید. و از اینجاست که دشمنی ها با حکومت علی علیه السلام آغاز می شود.
آنان که در زمان عثمان به آلاف و الوف رسیده و ثروتهای هنگفتی را به دست آورده اند، وقتی این بعد حکومتی علی علیه السلام را می بینید، هر چند با امام علی علیه السلام بیعت غلاظ و شداد کرده باشند آن را شکسته و سر به شورش می آورند زیرا در مکتب آنان آنچه مطرح است مال است و مقام و بس و اصلی ترین مسئله برای آنان این است که به خواسته خود برسند، و دیگر مسائل، جنبه فرعی و روبنایی دارد. حضرت در خطبه معروف شقشقیه درباره غارتگریهایی که در حکومت عثمان صورت گرفت می فرماید:
«… الی ان قام ثالث القوم نافجاً حضنیه بین نثیله و معتلفه و قام معه بنو ابیه یخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربیع…»
… بالاخره سومی به پا خاست او همانند شتر پرخور و شکم برآمده همتی جز جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت، بستگان پدریش به همکاریش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای بودند که بهاران به علف زار می افتند و با ولع عجیبی گیاهان را می بلعند …
و چه کلام به جایی: همچون شتران گرسنه ای که بهاران به علف زار بیافتند.
آری، طلحه انقلابی، که علیه عثمان شورش کرد از حکومت عثمان 32،200،000 درهم، و زبیر 59،800،000 درهم به ارث برده اند. (17)
و وقتی علی علیه السلام در اولین خطبه اش اعلان بازگرداندن آنها به بیت المال را می نماید سر به شورش می زنند.
«الا و ان کل قطیعه اقطعها عثمان و کل مال اعطاه من مال الله فهو مردود فی بیت المال فان الحق القدیم لا یبطله شیء و لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»(18)
آگاه باشید، هر قطعه زمین از اراضی عمومی مسلمانان که بدون جهت عثمان آن را به دیگران داده و اموال و ثروتهایی که بر خلاف قانون از بیت المال به دیگران بخشیده باید به بیت المال برگردد، زیرا حق گذشته را چیزی باطل نمی کند حتی اگر به وسیله آن اموال زنانی گرفته شده یا کنیزانی خریداری شده باشد آنها را برمی گردانم زیرا در عدل گشایش است و آن کس که عدل و داد بر او ناگوار است جور و ستم بر او دشوارتر خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. احزاب: 39.
2. مائده: 54.
3. نهج البلاغه، حکمت 110.
4. نهج البلاغه، خطبه 92.
5. بحارالانوار، ج 42.
6. نهج البلاغه، خطبه 24.
7. مروج الذهب، ج 2، ص 241.
8. که گفته اند قتل فی المحراب لشده عدله، علی علیه السلام در محراب به جهت عدالت زیادش کشته شد.
9. بحارالانوار، ط قدیم، ج 6 ص 108.
10. نهج البلاغه، خطبه 126.
11. نهج البلاغه، خطبه 232.
12. بحارالانوار، ج 41، ص 116.
13. بحارالانوار، ج 41، ص 136.
14. حیاه الامام الحسن، ج 1، ص 388.
15. نهج البلاغه، خطبه 224.
16. بحارالانوار، ج ص 106.
17. الغدیر، ج 8، ص 286.
18. این خطبه از الغدیر ج 8 ص 287 نقل شده و در نهج البلاغه خطبه 15 با کمی تفاوت آمده است.
منبع:فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید