نویسنده: آیت الله سید احمد خاتمی
نویسنده این سطور در نظر دارد که در این مقال به بررسی چهره دشمنان انقلاب در حکومت چهارساله علی علیه السلام پرداخته و انگیزه ها و روشها و هدفهای آنان از دشمنی با حکومت علی علیه السلام را از نهج البلاغه علی علیه السلام استخراج کرده، تا آنکه چراغی فرا راه همه کسانی باشد که در صدد شناختن و شناساندن چهره دشمنان انقلاب اسلامی ایران می باشد.
سه جریان مخالف در حکومت علی علیه السلام
حکومت چند ساله امیرمؤمنان علی علیه السلام مواجه با سه جریان مخالف در برابر خود بود« 1- جاه طلبان و مقام پرستان که در آغاز با علی علیه السلام بیعت کرده بودند، (1) تا بتوانند از این راه به مقام و ریاستی نایل آیند، اما پس از آنکه علی علیه السلام به حکومت رسید و ارزشهای الهی را به جای ارزشهای پوسیده جاهلی نهاد اینان از حکومت حضرتش مأیوس شده و شروع به مخالفت با آن نموده و علیه حکومت اسلامی علی علیه السلام شورش کردند. نام این گروه در تاریخ اسلام «ناکثین» (پیمان شکنان) می باشد.
2- ظالمانی که از حکومت پیشین بهره ها می بردند، دزدیها و غارتگریها می نمودند و از این راه اموال فراوانی به هم زده بودند و با سر کار آمدن حکومت عدل علی علیه السلام از تمام این غارتگریها ممنوع گشته و به شدت با ستم آنان مبارزه شد. نام این گروه در تاریخ اسلام «قاسطین» است.
3- کوته فکران و خشکه مقدسان و ظاهربینانی که فقط برای آنها ظاهر مطرح است نه حقیقت، و به شدت به عقیده باطلشان پایبندند. نام این گروه در تاریخ اسلام «مارقین» یا «خوارج» می باشد. علی علیه السلام این سه جریان را این گونه بیان می فرماید:
«فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون»
هنگامی که به امر زمامداری برخاستم گروهی عهد خود را شکستند، جمعی دیگر از راه منحرف شدند، و گروه دیگری هم ستمکاری را پیشه خود کردند. (2)
اینها سه جریانی هستند که در حکومت عدل علی علیه السلام پدید آمده و بدیهی است که در برابر هر حکومت عدلی این سه جریان قد عَلَم خواهند کرد. و مطرح کردن این خطوط را به عنوان «حریان» برای همین است که بدانیم دشمنی انقلاب همیشه در فرد خلاصه نمی شود بلکه در بیشتر موارد فرد به عنوان سمبل یک جریان مطرح است و باید با شناخت جریان مخالف با آن روبه رو شد و مبارزه را علیه آن آغاز کرد که از راه مبارزه با جریان مخالف، افراد وابسته به آن از بین خواهند رفت.
ما در این نوشتار به بررسی اولین جریان مخالف یعنی ناکثین می پردازیم. ناکثین را تحت موضوعات ذیل بررسی می کنیم.
واژه ناکثین
این واژه به معنای نقض کردن و شکستن آمده است. (3) و بنابر نظر راغب واژه شناس قرآن، کاربرد آن در نقض عهد بنابر نوعی استعاره می باشد. (4)
مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسی، «نکث» را در مورد شکستن پیمانهایی که وفای به آنها لازم است به کار برده است.
این واژه در تاریخ اسلام بر کسانی اطلاق می شود که ابتدا با علی علیه السلام بیعت کردند و پیمان وفاداری با حضرتش بستند، ولی پس از آن چون حکومت عدل گستر علی علیه السلام را حافظ منافع نامشروع خود ندیدند، علیه حکومت وی شوریده و جنگ جمل را آفریدند.
این نام را از پیش پیامبر اسلام بر این گروه از مخالفان علی علیه السلام نهاده بود. پیامبر به همسر خود «ام سلمه» فرمود: بشنو و شهادت بده که این علی پسر ابوطالب سرور مسلمین و رهبر متقیان و کشنده ناکثین و قاسطین و مارقین است. ام سلمه می گوید: پرسیدم پیمان شکنان کیانند؟
فرمود: کسانی که در مدینه با او بیعت می کنند و در بصره آن را می شکنند. (5)
سمبلهای ناکثین
دو چهره معروف ناکثین عبارتند از: طلحه و زبیر. شناختن این دو چهره می تواند پاسخ خوبی باشد به کسانی که می خواهند سابقه انقلابی داشتن را معیاری برای برتری بگیرند، و سابقه نیکو داشتن در یک زمان را برای همیشه معیار ارزش بدانند، هر چند آن صفت ارزنده ادامه نداشته باشد.
وجود این دو چهره در تاریخ اسلام و جنایات و خیانتهای آنان بزرگترین شاهد این مطلب است که: انقلابی بودن مهم نیست، بلکه مهم انقلابی ماندن است.
و در قرآن چهره هایی همچون شیطان را می یابیم که با وجود عبادت شش هزار ساله منحرف می گردند. و «بلعم باعورایی» که به تعبیر قرآن آیات الهی به او داده شده، و به تعبیر روایات «مستجاب الدعوه» بود، بالاخره فریب فرعون را می خورد و کارش به جایی می رسد که قرآن او را تشبیه به سگ می کند.
و در تاریخ اسلام به چهره ای همچون «اسامه بن زید» برمی خوریم که در واپسین دم حیات پیامبر گرامی اسلام از سوی حضرتش به فرماندهی کل قوا منصوب می گردد و کسانی که از لشکر او تخلف کنند مورد نفرین واقع می شوند؛ ولی چنین چهره ای آنجا که باید دنبال حق را گرفته و با آیینه تمام نمای حق؛ یعنی علی علیه السلام بیعت کند، و با دشمنان او که دشمنان اسلامند بجنگد، سرباز می زند و می گوید: با خدا عهد کرده ام تا با کسانی که «لا حکم الا لله» می گویند، نجنگم. (6)
و به چهره ای همچون «صهیب» بر می خوریم که وقتی می خواست هجرت کند، کفار قریش به وی گفتند: نادار و زبون به شهر ما آمدی و در اینجا توانگر شدی، اکنون می خواهی مال و جان خویش را به سلامت بیرون بری؟ به خدا قسم که این ناشدنی است. صهیب گفت: اگر مال خویش را واگذارم مرا رها می کنید؟ گفتند: آری. گفت: هرچه دارم به شما واگذاشته ام. و چون خبر به رسول خدا رسید، دوبار فرمود: صهیب فایده کرد. (7)
ولی کار همین صهیب انقلابی به جایی می رسد که امام صادق علیه السلام می فرماید: خدا لعنت کند صهیب را که با ما دشمنی ورزید. (8)
این نمونه ها همه شاهد این است که همواره باید پایداری و استقامت در اعتقاد دینی و انقلابی را از خدا خواست نه اینکه تنها در یک مقطع از زمان مؤمن انقلابی بود.
طلحه و زبیر دارای چند ویژگی اساسی هستند که نمایانگر سابقه طولانی مبارزاتیشان می باشد:
1- این دو نفر در دورانی که اسلام و مسلمانان بودن جرم محسوب می شد به اسلام گرویدند، و از پیشتازان در اسلام به شمار می آمدند.
2- این دو چهره، از چهره های مقاومی هستند که در جنگ احد قهرمانانه نبرد کردند و حتی پس از فرار مسلمانان بر اثر شکست در مرحله اول جنگ، دلیرانه ایستادگی کرده و به دفاع از جان پیامبر گرامی اسلام پرداختند تا جایی که دست طلحه در جنگ احد شکست.
3- این دو نفر از رهبران شورشیان علیه حکومت عثمان بودند و در تحریک مردم نقش اساسی داشتند. (9)
4- این دو چهره از نخستین کسانی بودند که پس از به خلافت رسیدن علی علیه السلام با حضرتش بیعت نمودند، و زبیر از کسانی است که در شورای 6 نفری که عمر برای تعیین خلیفه معین کرده بود، به خلافت علی علیه السلام رأی داد.
اینهاست سوابق انقلابی و درخشان این دو نفر!
آری، همینان از نخستین کسانی بودند که بر ضد حکومت علی علیه السلام شوریدند. پس هشدارمان باد که گول سوابق انقلابی افراد را نخورده و «همیشه شخصیتها را با میزان حق بسنجیم و نه حق را با شخصیتها».
انگیزه ناکثین
چرا شورش کردند؟ و علیه حکومت عدالت گستر علی علیه السلام به نبرد برخاستند؟
پاسخ این سؤال را باید در ماهیت حکومت علی علیه السلام جست، و ویژگیها و خطوط اصلی حکومت حضرت را مورد بررسی قرار داد، علی علیه السلام خود در جمله ای می فرماید:
«ان هؤلاء قد تمالؤوا علیّ سخطه امارتی و ساصبر ما لم اخف علی جماعتکم». (10)
همانا این گروه (ناکثین) به خاطر نارضایتی از حکومت من به یکدیگر پیوسته و به من تا هنگامی که بر اجتماع شما خوفناک نگردم صبر خواهم کرد.
حکومت علی علیه السلام دارای چند ویژگی اساسی است که هر بعدش به تنهایی عامل دفع عده ای است.
1- حاکمیت ارزشهای الهی:
در حکومت علی علیه السلام ارزشهای جاهلی مطرود و ارزشهای الهی جایگزین آنها می گردند. و اصولاً انقلابی که علی علیه السلام در پی آن است جز با انقلاب در ارزشها و حاکمیت آنها حاصل نمی شود. و به گفته یکی از بزرگان: تا انقلاب ارزشها در جامعه پدید نیاید هرگز نمی توان گفت انقلابی پدید آمده است.
علی علیه السلام در اولین خطبه پس از خلافت که می توان از آن به «منشور حکومت علوی» تعبیر کرد می فرماید:
«والذی بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر و حتی یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم و لیسبقن سابقون کانوا قصروا و لیقصرون سباقون کانوا سبقوا» (11)
سوگند به کسی که پیامبر را به حق مبعوث کرد، به سختی مورد آزمایش قرار می گیرید و غربال می شوید و همانند محتویات دیگ جوشان زیر و رو خواهید شد، آنچنانکه بالا پایین و پایین بالا قرار خواهد گرفت، آنان که به راستی در اسلام سبقت داشتند و کنار رفته بودند بار دیگر سر کار خواهند آمد و کسانی که با حیله و تزویر خود را پیش انداخته بودند عقب زده خواهند شد.
آری، حکومت علی علیه السلام حکومت ارزشهای خدایی است و طبیعی به نظر می رسد که در این حکومت جایی برای ریاست طلبانی همچون طلحه و زبیر نخواهد بود.
طلحه و زبیر پس از بیعت به امام اعتراض کردند که چرا در امور مملکتی با آنان مشورت نمی کند و از آنها کمک نمی گیرد. حضرت در جوابشان فرمود:
«لقد نقمتنا یسیراً و ارجاتما کثیراً الا تخبرانی أی شیء کان لکما فیه حق دفعتکما عنه أم أی قسمت استاثرت علیکما به ام ای حق رفعه الی احد من المسلمین ضعفت عنه ام جهلته ام اخطات بابه» (12)
برای امور ناچیزی خشم گرفتید و خوبیهای فراوان را نادیده انگاشتید، آیا ممکن است مرا آگاه سازید که شما چه حقی داشته اید که آن را از شما باز داشته ام، یا کدام سهم بوده که من متصرف شده و بر شما ستم روا داشته ام و یا کدام شکایت و حقی بود که یکی از مسلمانان پیش من آورده و من در برابر رسیدگی به آن ضعف نشان داده ام و یا به کدام حق یا فرمان الهی جاهل بوده یا راه آن را اشتباه پیموده ام.
طلحه و زبیر قبل از آنکه به قصد شورش به طرف مکه حرکت کنند محمد فرزند طلحه را خدمت علی علیه السلام فرستادند و به او توصیه کردند آنگاه که خدمت علی علیه السلام رسیدی او را «امیرالمؤمنین» خطاب نکن بلکه با «اباالحسن» او را مخاطب ساز، و به او بگو:
ما زمینه سازی برای حکومت تو نمودیم و مردم را علیه عثمان تحریک کردیم تا آنکه او را کشتند. و وقتی مردم به سوی تو آمدند ما پیشی گرفته و با تو بیعت کردیم و گردن فرازان عرب را تسلیم تو گردانیدیم و به دنبال بیعت ما مهاجران و انصار با تو بیعت نمودند تا آنکه عنان حکومت به دست تو آمد ولی هنگامی که تو بر اریکه قدرت نشستی هیچ اعتنایی به ما نکرده و ما را رها نموده و همچون بردگان، ذلیل ساختی، و حکومت شهرها و استانها را به دست افرادی همچون مالک اشتر دادی و خلاصه ما را از حکومت خود مأیوس نمودی.
محمد نزد علی علیه السلام آمد و پیامشان را رساند، علی علیه السلام فرمود: برو به آنها بگو خواسته شما چیست؟ محمد رفت و برگشت و گفت: خواسته ما این است که یکی از ما را حاکم بصره و دیگری را حاکم کوفه گردانی.
علی علیه السلام فرمود: هرگز، هرگز، به خدا قسم از اینها حتی اکنون که در مدینه نزد من می باشند مطمئن نیستم تا چه رسد زمانی که اینان را حاکم بصره و کوفه گردانم. سپس فرمود:
«ایها الشیخان احذروا من سطوه الله و نقمته و لا تبغیا للمسلمین غائله و کیداً و قد سمعتها قول الله تعالی: تلک الدار الاخره یجعلها للذین لا یریدون علواً فی الارض و لا فساداً و العاقبه للمتقین» (13)
ای دو پیرمرد، از خشم و قهر خدای بپرهیزید و علیه مسلمین توطئه نکنید و البته گفتار خدا را شنیده اید که فرمود: سرای آخرت را برای کسانی برگزیده ام که خواهان فساد در روی زمین و سرکشی نباشند و عاقبت نیک از آن تقوا پیشگان است.
ابن ابی الحدید می گوید: زبیر و طلحه پس از گذشتن چند روز از بیعت با علی علیه السلام خدمت او رسیدند و گفتند: ای امیرمؤمنان، حتماً از ستمی که در حکومت عثمان بر ما می رفت آگاهید و نیز به خوبی می دانید که عنایت عثمان به بنی امیه بود، و اینک خداوند خلافت را بعد از عثمان به تو داده است. خواسته ما از تو این است که بعضی از کارهای خود (مثلاً کار ناچیز استانداری استان پهناور بصره و کوفه!!) را به ما واگذاردی.
علی علیه السلام به آنها فرمود: به همان بهره ای که خداوند برایتان معین فرموده راضی گردید تا من درباره خواسته شما بیندیشم. و در ادامه فرمود:
«واعلما انی لا اشرک فی امانتی الا من ارضی بدینه و امانته من اصحابی و من قد عرفت دخیلته» (14)
و بدانید که من در این امانتی (که خدای به من سپرده) (15) جز انسانهایی که از دینشان راضی ام و از امانتداریشان خرسندم (یعنی افرادی مکتبی اند)، و لیاقت آنها را احراز کرده باشم فردی را شریک نمی سازم.
ابن ابی الحدید گوید: طلحه و زبیر به هوس ریاست کوفه و بصره با علی علیه السلام بیعت کردند ولی آنگاه که پایداری علی علیه السلام را در دین و تصمیم محکم و سازش ناپذیری وی را دیدند، و مشاهده کردند که علی علیه السلام مصمم است تا خط اصلی حکومتی اش را بر مبنای کتاب و سنت پیامبر گرامی اسلام قرار دهد سر به شورش برداشتند. (16)
آری، علی علیه السلام با این خط حکومتی اش باید اولین نبردش را علیه پاسداران ارزشهای جاهلی بیآغازد.
پینوشتها:
1. «بیعت نوعی پیمان وفاداری و اطاعت است که با حاکم جدید بسته می شود یا در برخی موارد نوعی تجدید پیمان و رأی اعتماد به حکومتی است که بر سر کار است و با وصفی فوق العاده رو به رو شده است. بیعت معمولاً با دست دادن به حاکم همراه بوده است، گویی بیعت کننده دست خویش را در دست رهبر می نهد تا در هر معرکه های زندگی با او باشد.» شناخت اسلام ص 402.
2. نهج البلاغه، خطبه 3.
3. مقایس اللغه، 475:5.
4. مفردات راغب، ص 505.
5. منهاج البراعه، 106:3.
6. قاموس الرجال، 47:1.
7. تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی، ص 191
8. قاموس الرجال، 136:5.
9. ابن ابی الحدید می گوید: طلحه سخت ترین تحریک کنندگان علیه عثمان بود و بعد از او زبیر در این قسمت از همه بیشتر پافشاری می کرد، چنانکه روایت شده روزی عثمان گفت: وای بر فرزند حضرمیه (یعنی طلحه) من به او چقدر طلا دادم که با افتخار زندگی کند ولی او می خواهد خون مرا بریزد و دیگران را به کشتن من وا می دارد. خداوندا او از خلافت محروم کن و سرانجام ظلم را به او بچشان. (الغدیر، ج9، ص 93، شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص 404).
10. نهج البلاغه، خطبه 169.
11. نهج البلاغه، خطبه 16.
12. نهج البلاغه، خطبه 205.
13. شرح ابن ابی الحدید، ج11، ص 16.
14. شرح بن ابی الحدید، ج10، ص 231.
15. خداوند متعال امامت و هرگونه رهبری را امانت می داند: «ان الله یامرکم أن تودوا الامانات الی اهلها».
16. شرح ابن ابی الحدید، ج 11، ص 10.
منبع:فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.