نقدی بر ترجمه قرآن در «مفاتیح الجنان»

نقدی بر ترجمه قرآن در «مفاتیح الجنان»

نویسنده: (محمد جهان‌بین)

یکی از راه‌های مهم انتقال معانی و مفاهیم قرآنی به غیر عرب زبانان ترجمه است و ترجمه قرآن چه کامل و چه برخی سوره‌ها در کتاب‌های ادعیه،باید آن‌چنان که شایسته این متن مقدس و استوار ازنظر نحوی،صرفی و بیانی است، درست و مطابق نثر معیار باشد و نیز تا حدّی بتواند خواننده را تحت تأثیر قرار دهد. ترجمه آستان قدس، به راستی تأثیرگذار و روان است و مطابق با نثر معیار. ولی به رغم همه تلاش‌ها، ایراداتی همچون عدم توجه به ساختار صرفی، نحوی و بلاغی، مشخص نبودن افزوده‌های مترجم از کلام حق، وارد کردن ساختارهای عربی به زبان فارسی، عدم توجه به ویژگی‌های زبانی عربی و فارسی و… در ترجمه مشاهده می‌شود که در این نوشتار ترجمه آیات از این منظرها بررسی گردیده و تا اندازه‌ای که در توان نگارنده بوده،جایگزین مناسب ارائه شده است.

پیش‌گفتار

درک درست قرآن کریم برای همگان امری ضروری است و یکی از راه‌های درک درست کتاب خدا برای غیر عرب‌ها ترجمه می‌باشد. با ترجمه قرآن به زبان‌های گوناگون، می‌توان راهی فراخ برای صاحبان آن زبان به سمت معارف الهی و علوم قرآنی گشود،همچنین آنان را به اصول، فروع و مفاهیم بلند این کتاب خدا رهنمون شد و افق‌های جدیدی فرا راه خواننده باز نمود.ازراه فن ترجمه گوشه‌ای از اهمیت و شکوه قرآن بر همگان روشن می‌شود.
ترجمه ی قرآن یکی از بهترین راه‌های خدمت به قرآن و اسلام و آسان‌ترین راه تفهیم و تفهّم قرآن است و مترجم با توانایی، دقّت و اندیشه خویش،درقالب کلمات و با ساده‌ترین روش، معانی نهفته درآن را منتقل می‌کند. ولی هیچ مترجمی نمی‌تواند تمامی پیچ‌وخم‌های زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل نماید، چون هرزبانی ویژگی‌های خاصی دارد که در زبان دیگری یافت نمی‌شود، ولی باید تلاش کند متن ترجمه شده تا اندازه‌ای درخواننده تأثیر بگذارد که اگر ترجمه‌اش به این حد و اندازه برسد،کارخویش را بدون نقص انجام داده است.
بدیهی است که ترجمه قرآن یکی از دشوارترین و دقیق‌ترین کارهاست،چون قرآن سخن خداوند و معجزه خاتم پیغامبران بوده و از ویژگی خاص و ساختاری بی‌بدیل برخوردار است، و به فرموده استاد بهاءالدین خرمشاهی «در ترجمه قرآن با یک موجود زبانی و یک پدیده نحوی روبرو هستیم.» (نکات قرنی، 21/3) از این‌رو، در ترجمه قرآن باید دقت فراوان به خرج داد و به ساختار زبانی «صرف و نحو» و بلاغتش اهتمام ورزید و شایسته است ترجمه براساس نثر معیار باشد.
شرکت «به نشر» وابسته به آستان قدس رضوی در سال1386 مفاتیح‌الجنانی(1) را به شماره851 منتشر نموده که ترجمه آن توسط آستان قدس انجام پذیرفته است. در این جستاربه نقد ترجمه سوره‌های موجود در آن و براساس ترتیب قرار گرفتن سوره‌ها در مفاتیح پرداخته شده است. در این ترجمه،آیات غالباً از جنبه‌های زیر مورد بررسی قرار گرفته است: 1) ساختارهای صرفی،نحوی و بلاغی 2) مشخص نبودن افزوده‌های مترجم از کلام حق 3) وارد کردن ساختارهای عربی به زبان فارسی 4) غلط چاپی 5) ناهماهنگی در ترجمه واژه «الرحمن» 6) عدم توجه به ویژگی‌های زبانی عربی و فارسی.
این ترجمه،روی هم‌رفته ترجمه‌ای روان، خوشخوان، جذاب، دلنشین و به دور از حشو و زواید است. به ویژه در برابر گزینی واژگان قرآنی و نیز دعاها غالباً از واژگان رایج زبان‌فارسی به گونه‌ای بهره جسته شده است که هم فرهیختگان و پژوهشگران را سودمند است و هم افراد عامی از آن بهره خود را می‌برند.
اینک نکات اصلاحی، خالصانه به مترجم یا مترجمان گرانقدر و ارجمند و نیز قرآن‌پژوهان تقدیم می‌شود، باشد که انشاءالله این ترجمه شیوا و ارزشمند،در چاپ‌های بعدی بی‌هیچ عیب و نقصی در دسترس عموم قرار گیرد.

الف) سوره یس:

1. «إنَّما تنذر من اتَّبع الذّکر وخشی الرَّحمن بالغیب» (11)
«هشدار دادن تو تنها کسی را سودمند است که از این پندنامه پیروی کند و از خدای مهربان در نهان بیم بدارد.»
واژه «الرحمن»، همه جای این چند سوره به یک صورت ترجمه نشده است، مثل یس/23 و 52، ملک/3 و19، نبأ/37 که البته بهتر است هه جا به «خداوند/ خدای رحمتگر» ترجمه شود؛هرچند که در زبان فارسی هر برابری برای این واژه برگزینیم، نمی‌تواند تمام معنای آن را منتقل نماید.
2.«یا حسرهً علی العباد ما یأتیهم من رسولٍ إلا کانوا به یستهزئون» (30)
«ای دریغا بر بندگان که نشد فرستاده‌ای برایشان بیاید مگرآنکه او را به تمسخر می‌گرفتند.»
باتوجه به اینکه فعل «یأتیهم» وجه التزامی ندارد، بلکه مضارع در معنای ماضی استمراری است،چون «ما» به معنای «لیس» است (توسی، محمدبن الحسن، 454/8) از این‌رو، ترجمه آن به «بیاید» درست نیست، بلکه باتوجه به ترکیب «ما+ فعل مضارع» و ترکیب «کانوا+ مضارع یستهزئون» بهتراست همانند بسیاری از مترجمان زبده و فرزانه «نمی‌آمد» ترجمه می‌شد، و ازطرفی اسلوب «ما»ی نفی+ ادات استثناء یکی از اسلوب‌های قصر است و «ما» منفی است و ادات استثناء هم
منفی،و منفی در منفی می‌شود مثبت، لذا باتوجه به نثر معیار بهتر بود از «مگر» استفاده نمی‌شد، بلکه جمله به گونه ی مثبت همراه با «هر» ترجمه می‌شد.
ترجمه پیشنهادی: «ای دریغا براین بندگان که هر فرستاده‌ای نزدشان می‌آمد،او را ریشخند می‌کردند.»
3. «وجعلنا فیها جنَّاتٍ من نخیلٍ و أعنابٍ» (34)
«و در آن خاک باغستان‌هایی از درختان خرما و انگور پدید آوردیم.»
واژه «خاک» افزوده مترجم است که در توضیح ضمیر «ها» آورده شده است،لذا شایسته بود داخل پرانتز قرار می‌گرفت و نیز ترجمه «جنّاتٍ من نخیلِ و أعنابٍ» به «باغستان‌هایی از درختان خرما و انگور» جالب نیست و این از آن‌روست که مترجم محترم اسلوب عربی را وارد زبان فارسی نموده‌اند، حال‌آنکه ما در فارسی نمی‌گوییم «باغ‌هایی از انگور و باغ‌هایی از خرما»، بلکه می‌گوییم باغ انگور،تاکستان و یا نخلستان.
ترجمه پیشنهادی: «و در آن (خاک) نخلستان‌ها و تاکستان‌هایی پدید آوردیم.»
4. «وما تأتیهم من آیهٍ من آیات ربِّهم إلا کانوا عنها معرضین» (46)
«و هیچ نشانی از نشان‌های پروردگارشان برایشان نیاید مگر اینکه از آن رویگردان شدند.»
دراین آیه هم مانند آیه 34 در ترجمه «مِن آیاتِ» عین اسلوب عربی به فارسی برگردان شده است و فعل «ما تأتیهم» هم وجه التزامی ندارد و استفاده از «مگر اینکه» در ترجمه «إلاّ» با نثرمعیار هماهنگی ندارد و ازطرفی عبارت «کانوا عنها مُعرضین» بهتر بود به گونه ماضی استمراری ترجمه می‌شد، زیرا شبه فعل «مُعرضین» حکم فعل مضارع «یُعرضونَ» را دارد، چون اسم فاعل،اسم مفعول و مصدر، نوعی مفهوم فعلی را شامل می‌شوند. (آذرنوش، آذرتاش،/55)
ترجمه پیشنهادی: «هریک از نشانه‌های پروردگارشان که برایشان می‌آمد از آن روی برمی‌گرداندند.»
5. «أفلم تکونوا تعقلون» (62)
«پس آیا خِرد نمی‌ورزید؟»
فعل «تکونوا» با «لم» مجزوم شده است و «لم» حرف نفی، جزم و قلب است و معنای فعل مضارع را یا به ماضی ساده منفی و یا به ماضی نقلی منفی تبدیل می‌نماید، پس فعل «لم تکونوا» درمعنا ماضی است و خبرش فعل مضارع و این فعل مضارع مسبوق به ماضی، باید به گونه ماضی استمراری ترجمه شود.
ترجمه درست: «پس آیا خرد نمی‌ورزیدید؟» یا «پس آیا نمی‌اندیشیدید؟»
6. «ولو نشاء لطمسنا علی أعینهم» (66)
«و اگر بخواهیم هر آینه چشمان ایشان را نابینا کنیم.»
ترجمه لام مفتوحه تسویف بر سر «طمسنا» به «هر آیینه» اشتباه است،چون این لام، لام تأکید نیست. عباس‌حسن در این‌باره می‌نویسد:
«اگر جواب «لو» لفظاً و یا معناً و یا فقط لفظاً ماضی باشد، وارد شدن و نشدن لام بر سرش جایز است؛ خواه ماضی مثبت باشد و یا منفی به «ما»، ولی ورود لام بر سر ماضی مثبت بیشتر از عدم ورود آن است و ماضی منفی درست برعکس آن می‌باشد؛برخی از نحویان درمورد اینکه این لام گاهی بر جواب داخل می‌شود و گاهی نه،نظر جالب و قابل قبولی دارند و معتقدند این لام تسویف است یعنی تأخیر،تأجیل و تمهل، زیرا که دلالت می‌کند براینکه تحقق جواب از تحقق شرط به مدت طولانی به تأخیر می‌افتد و عدم ورود هم نشان دهنده این است که تحقق جواب از تحقق شرط به مدّت طولانی به تأخیر می‌افتد و عدم ورود هم نشان‌دهنده این است که تحقق جواب از تحقق شرط به مدّت کوتاهی به تأخیر می‌افتد و زمانش نسبت به هنگام اقتران به لام، کوتاه‌تر است.» (حسن‌عباس، 465/4)
پس نتیجه می‌گیریم که به هیچ‌رو معنای تأکید و قطعیت از این لام برنمی‌آید؛چون اگر معنای تأکید داشت، حتماً بر سر فعل‌های ماضی منفی هم در می‌آمد، از این‌رو «هر آیینه» در ترجمه اضافی است و همین اشتباه در آیه67 همین سوره مبارکه و آیه65 واقعه نیز تکرار شده است. اما نکته دیگر آن است که بین «طمس الشیء: أزال أثره» و «فطمسنا أعینهم» (قمر/37) یعنی چشمانشان را ناپدید ساختیم و «طمس علی الشیء: حجبه و أخفاه» تفاوت هست، لذا باید ترجمه می‌شد: بر چشم‌هایشان پرده می‌کشیم. (مؤذن جامی، محمّدمهدی،/26)
ترجمه درست: «و اگر بخواهیم بر چشم‌هایشان پرده می‌کشیم.»
7. «أولیس الَّذی خلق السّماوات والأرض بقادرٍ علی أن یخلق مثلهم بلی و هوالخلاق العلیم» (81)
«آیا آن که آسمان‌ها و زمین را آفرید قادر نیست که مانند آنها را بیافریند؟ آری او آفریدگار داناست»
مناسب‌ترین برابر «بلی» در زبان‌فارسی «چرا»ست(2) و در جمله «هوالخلاّق العلیم» حصر وجود دارد، لذا بهتر بود در ترجمه منعکس می‌شد.
ترجمه پیشنهادی: «آیا آن‌که آسمان‌ها و زمین را آفرید، قادر نیست که مانند آنها را بیافریند؟ چرا و فقط او آفریدگار داناست.»

ب) سوره الرحمن:

1. «یخرج منهما الُّلؤلُؤ والمرجان» (22)
«از آن دو،لؤلؤ و مرجان خارج می‌شود.»
«یخرُج» وجه التزامی ندارد که به گونه ی التزامی ترجمه شده است.
ترجمه درست: «از آن دو،مروارید و مرجان بیرون می‌آید.»
2. «یعرف المجرمون بسیماهم» (41)
«گناهکاران از سیمایشان شناخته می‌شوند.»
باتوجه به فرهنگ‌های لغت،واژه «سیما» به معنای «نشانه» است و خود قرآن‌کریم هم در سوره فتح آیه29 این مطلب را تأیید می‌نماید؛«سیماهم فی وجوهم من أثر السُّجود». از این‌رو،ترجمه آن به «سیمایشان» یا «چهره‌هایشان» غلط است.
ترجمه درست:«گناهکاران با نشانه‌هایشان شناخته می‌شوند.»

ج) سوره واقعه:

1.«والسَّابقون السَّابقون، أولئک المقرَّبون» (11-10)
«و پیشگامان پیشتاز،ایشانند مقربان [درگاه الهی].»
«تأکید لفظی یعنی تکرار «السّابقون» برای تأکید در مدح است.» (صافی، محمود، 112/26) ولی در این ترجمه به جای توجه به تکرار،«السّابقون» مؤکّد، به گونه ی صفت ترجمه شده است.
البته گفته شده که «السابقون» دوم خبر «السابقون» اول است، یعنی:«السابقون إلی الخیر السابقون إلی الجنه» یا آنچه که شبیه به این مضمون است و ما باتوجه به این نظر مجبور به تأویل و درتقدیر گرفتن محذوف می‌شویم.
ترجمه درست: «پیشگامان،آن پیشگامان آنانند مقرّبان.»
2. «وکانوا یقولون أئذا متنا و کنّا ترابٌا و عظاماً أئنَّا لمبعوثون، أوآباؤنا الأوَّلون» (48-47)
«و می‌گفتند: آیا وقتی مردیم و خاک و استخوان شدیم، واقعاً [زنده و] برانگیخته می‌شویم! یا پدران پیشین ما.»
در ابتدای آیه48،به اشتباه همزه استفهام و واو عطف به صورت حرف تنویع «أو» ترجمه شده است.
ترجمه درست:«و می‌گفتند: آیا وقتی مردیم و خاک و استخوان شدیم،واقعاً برانگیخته می‌شویم! و آیا پدران پیشین ما [نیز].»
3. «فشاربون شرب الهیم» (55)
«همچون نوشیدن اشتران تشنه.»
واژه «شرب» مفعول مطلق نوعی است و در ترجمه مفعول مطلق نوعی که مضاف است،خود مفعول مطلق را ترجمه نمی‌کنیم،بلکه به جای آن از ادوات تشبیه استفاده می‌نماییم و مضافٌ‌الیه را ترجمه می‌کنیم، مثل: «یعیشُ البخیلُ فی الدنیا عیشَ الفقراء و یحاسب فی الآخره حساب الأغنیاء: بخیل در این جهان همچون بینوایان زندگی می‌کند و در آخرت همچون ثروتمندان حسابرسی می‌شود.» در این ترجمه نیز از ادات تشبیه استفاده شده، ولی «شاربون» ترجمه نشده و به قرینه آیه قبل،حذف شده و ترجمه هم شبیه ترجمه‌های قرون اولیه اسلامی است.
ترجمه پیشنهادی: «همچون شتران تشنه می‌نوشید.»
4. «فلا أقسم بمواقع النُّجوم، و إنَّه لقسمٌ لو تعلمون عظیمٌ» (76-75)
«پس به جایگاه‌های ستارگان سوگند می‌خورم و این، اگر بدانید، به راستی سوگندی بزرگ است.»
«لا»ی زایده در آغاز کلام واقع نمی‌شود و این «لا» چون بعد از حرف «فاء» آمده،می‌تواند زایده نباشد که زایده نبودنش از جهانی بهتر و اولی است، و باید توجه داشت که بسیاری از مفسران و آشنایان به رموز قرآنی از تعبیر زاید بودن کلمه‌ای در کلام‌الله کراهت دارند و آن را شایسته کتابی که در اوج فصاحت و بلاغت است نمی‌دانند (رکنی یزدی، محمد مهدی،/64)، از این‌رو برای اثبات اینکه نباید «لا» را نادیده گرفت،نظر دو تن از قرآن‌پژوهان ارجمند را با اندکی دخل و تصرف می‌آوریم:
1. «لا»ی نفی در این آیه و دیگر آیات ازقبیل حاقه/38، معارج/40، تکویر/15 و بلد/90 نباید نادیده گرفته شود و به جای «سوگند نمی‌خورم» که معادل «لا أقسم» است «سوگند می‌خورم» آورد، درصورتی‌که «لا» دقیقاً معنای نفی می‌دهد. البته دراین‌گونه موارد،مفهوم «لا أقسم» درست به «أقسم» برگشت می‌کند، یعنی تأکید بیشتر در قسم را می‌رساند، مثلاً در فارسی نیز چنین است: «سوگند به جان شما نمی‌خورم» که تلویح به سوگند است و حتی مؤثرتر از سوگند خوردن واقعی. بعضی گفته‌اند «لا» در اینجا زایده است، ولی بر فرض صحّت چنین قولی مراد آنان این است که در این‌گونه موارد، «لا»ی سوگند را در قالب نفی آن، که ساختار زبانی عرب و عجم است تحکیم می‌بخشد؛نه اینکه «لا» را در ترجمه ساقط کنیم و آن‌را زاید تلقی کنیم! واقعاً اگر چنین باشد، در آیه نمی‌بایست «لا» ذکر می‌شد و حال ‌که ذکر گردیده است، پس ترجمه معادل آن هم ضرورت می‌یابد و حذف آن به معنای بی‌اعتنایی به کلام خالق و ویرایش دلخواهانه مخلوق از کلام او تلقی می‌شود و کسانی‌که تعبیر «زاید» در کلام ادیبان را به معنای «نادیده گرفتن و دورانداختن» پنداشته‌اند،نکته اصلی را درنیافته‌اند.
وجود «لا» دراین آیه ساختار لفظی و معنوی آیه پیشین خود را تمام و کمال حفظ می‌کند و برآن تأکید می‌ورزد، یعنی اینکه «پس سوگند نمی‌خورم به جایگاه ستارگان،خود این قطعاً سوگند بسیار بزرگی است.» (دقت کنید) اما اینکه بعضی
مترجمان گفته‌اند در جاهای دیگر قرآن ازقبیل: نجم/1، شمس/7، مریم/68، مدثر/32، تکویر/17، فجر/2 و4، لیل/1 و تین/3 سوگندهایی بدون «لا» ذکر گردیده و در مواردی هم که با «لا» آمده «لا» را باید نادیده گرفت، در جواب می‌گوییم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. این دلیل نیزخلاف مدعای آنها را اثبات می‌کند، زیرا نیامدن «لا» در آنجا حکمتی داشته و آمدن «لا» در دیگر موارد، حکمتی دیگر و اگر دورانداختنی بود، خدای حکیم آن را نمی‌آورد و مثل دیگر موارد قرار می‌داد. استشهاد به شعر عرب هم در این موارد کاری از پیش نمی‌برد، زیرا عرب‌ها در این‌گونه موارد، در اشعارشان همان را می‌گویند که عجم‌ها می‌گویند: «نه به خدا سوگند» و «سوگند به جان شما نمی‌خورم» و امثال آن‌که در زبان‌های مختلف فراوان است. هر توجیهی برای این مثال‌های عجمی داشته باشیم، همان را دراشعار عرب نیز می‌گوییم.» (کوشا، محمدعلی،/26-14)
2. آیت‌الله دکتر محمدصادقی تهرانی معتقد است: «برخی معتقدند «لا أقسم» به معنای «لأقسم» است و به آیه «فلا أقسم بمواقع النُّجوم، و إنَّه لقسمٌ لو تعلمون عظیم» (واقعه/76-75) استناد می‌کنند! اولاً: در هیچ زبانی اعم از عربی و غیره، «لا»ی اضافه از زاید بر سر فعل نداریم. ثانیاً: «لا أقسم» نفی سوگند است،ولی «إنه لقسم» اثبات سوگند است. و ضمیر «ه» در «إنه» به «أقسم بمواقع النجوم» بر می‌گردد؛ یعنی چون قسم خوردن به فرودگاه‌های ستارگان آسمان وحی سوگندی عظیم است،به خاطر عظمت این سوگند، قسم یاد نمی‌کنم. پس هرگز «لا أقسم» به معنای «لأقسم» نیست. «أقسم» گاه با واو قسم است،گاه با لفظ قسم؛ ولی «لا أقسم» نه واو قسم دارد و نه لفظ قسم؛بنابراین، «لا أقسم» در لغت عربی یا لغات دیگر، نفی سوگند است. پس اولاً اگر «لا» را حذف کنیم «لا أقسم» نیست و اگر هم مثلاً آیه «لأقسم» باشد و ما آن‌را «لا أقسم» معنی کنیم، برخلاف فصاحت قرآن عمل کرده‌ایم. یعنی اگر تأکید قسم را نفی قسم کنند، این کار فضاحت است، فصاحت نیست. وانگهی در تمام هشت آیه «لا أقسم» در قرآن، معنای آیات همان «لا أقسم» می‌باشد». (صادقی تهرانی، محمد،/205-206)
پس باتوجه به توضیحات بالا،ترجمه این دو آیه شریف چنین می‌شود: «پس،به جایگاه‌های ستارگان سوگند نمی‌خورم و این، اگربدانید،قطعاً سوگندی است سترگ.»
5. «فلولا إذا بلغت الحلقوم، و أنتم حینئذٍ تنظرون، و نحن أقرب إلیه منکم ولکن لا تبصرون، فلولا إن کنتم غیر مدینین، ترجعونها إن کنتم صادقین» (87-83)
«پس چرا آن‌گاه که جان به گلوگاه رسد و شما در آن‌هنگام [به حال محتضر] می‌نگرید، درحالی‌که ما از شما به او نزدیک‌تریم ولی نمی‌بینید؟ پس چرا اگر شما جزا داده نمی‌شوید [و زندگی دوباره و حیات اخروی در کار نیست] آن [جان محتضر] را باز نمی‌گردانید، اگر راست می‌گویید؟»
«لولا»ی نخست در آیه83 حرف تحضیض است که درواقع بر سر «ترجعونها» در آیه87 درآمده است و در این‌میان، چند جمله معترضه قرار دارد و «لولا»ی دوم تکرار اولی است (ابن‌هشام، 304/1-305) که به خاطر طولانی شدن و بُعد فاصله میان «لولا» و «ترجعونها» در ابتدای آیه86 به جهت تأکید آمده است. به همین‌جهت لازم است این دو واژه را باهم و به گونه منفی «چرا باز نمی‌گردانید؟» ترجمه کنیم. (پدیده تکرار در قرآن و مسئله ترجمه آن،/50) و نیز می‌توان «لولا»ی اول را در همان آیه ترجمه کرد و «لولا»ی دوم را همراه با «ترجعونها» ترجمه نمود.
ترجمه پیشنهادی: «پس چرا آن‌گاه که جان به گلوگاه برسد و شما در آن‌هنگام می‌نگرید،درحالی‌که ما از شما به او نزدیک‌تریم ولی شما نمی‌بینید،اگر شما هرگز مجازات شونده نیستید،چرا آن [روح] را باز نمی‌گردانید اگر راست می‌گویید؟»

د) سوره جمعه:

1.«هوالَّذی بعث فی‌الأمّیّین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتاب والحکمه» (2)
«او کسی است که درمیان بیسوادان فرستاده‌ای از جنس خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد.»
سه فعل «یتلوا، یزکّی و یعلِّم» فعل‌های مضارع مرفوعند و وجه التزامی ندارند که به گونه ی التزامی ترجمه شده‌اند.
ترجمه درست: «او کسی است که درمیان بیسوادان فرستاده‌ای از جنس خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می‌خواند و پاکشان می‌گرداند و کتاب و حکمت به آنان می‌آموزد.»

هـ) سوره ملک:

1. الّذی خلق‌الموت والحیاه لیبلوکم أیُّکم أحسن عملا و هو العزیزالغفور»(2)
«همو که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام‌یک بهتر عمل می‌کنید، و او شکست‌ناپذیر آمرزگارست.»
واژه «عملاً» تمییزمنقول است و پس از اسم تفضیل که مبهم می‌باشد،واقع شده است تا ابهامش را برطرف نماید، و در اصل تمییز جمله را می‌توان به سه روش ترجمه نمود:
1. درجملاتی که تمییز پس از اسم تفضیل می‌آید،گاهی می‌توان آن‌دو را به صورت یک کلمه ترجمه نمود، مثل: «هو أحسن أخلاقاً: او خوش‌اخلاق‌تر است.»
2. گاهی تمییز را می‌توان به صورت مبتدا، فاعل و یا مفعول ترجمه کرد و درواقع، منقول از هرچه باشد به همان‌صورت، مثل: «هی أکثر منّی صبراً: صبر او از من بیشتر است»، «فجّرالله الأرض عیوناً: خداوند چشمه‌های زمین را جاری کرد» و «یزداد المسلمون قوّهً بالإتحاد: نیروی مسلمانان با اتحاد زیاد می‌شود».
3. گاهی تمییز را با آوردن تعبیراتی ازقبیل «ازلحاظ، از جنبه» ترجمه می‌کنیم. (برای اطلاع بیشتر ر.ک به: طالقانی، سید عبدالوهاب، /81-77)
ازاین‌روترجمه موجود معادل این عبارت است: «لیبلوکم أیُّکم یعمل عملاً أحسنَ» و در جمله «هوالعزیزُ الغفور» حصر یا قصر وجود دارد که لحاظ نشده است و «هو» مبتداست و «العزیزُ» خبر اول آن و «الغفور» خبر دومش که بایست میان معادل‌های این دو خبر از «واو» استفاده می‌شد. و همچنین، در آیات:«علیه توکَّلنا» (ملک/29)؛ «ألیَّ مرجعکم» (عنکبوت/8) به حصر توجهی نشده است و درآیات:«و هو السَّمیع العلیم» (عنکبوت/5)؛ «و هوالعزیز الرَّحیم» (روم/5)؛ «و هو العلیم القدیر» (روم/54)؛ «هو العزیز الرَّحیم» (دخان/42)، هم به حصر و هم به خبر دوم، بی‌توجهی شده است.(3)
ترجمه درست: «همو که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که کدام‌یک نیکوکارترید،و اوست شکست‌ناپذیر و آمرزگار.»
2. «ألایعلم من خلق و هو اللَّطیف الخبیر»(14)
«آیا کسی که آفریده است نمی‌داند،درحالی‌که او به ریزترین امور،دانا و آگاه است.»
می‌شود صله ی موصول را همراه با خود موصول به گونه یک اسم ترجمه نمود و جمله حالیه «هواللطیف الخبیر» دارای حصراست که نادیده گرفته شده است و افزون برآن، حال با «درحالی‌که» نشان داده شده که پسندیده نیست، چون آغاز ترجمه جمله حالیه با «درحالی‌که» چندان فصیح نیست(آذرنوش، آذرتاش،/9) و فقط درجایی که ناچاریم،باید از آن بهره بگیریم و نیز برای واژه «اللطیف» برابر خوبی گزینش نشده است.
ترجمه درست:«آیا آفریننده‌ای که فقط او باریک‌بین و آگاه است، نمی‌داند؟»
همچنین حال در آیه14 عنکبوت؛ «فأخذهم الطُّوفانُ و هم ظالمون» با «درحالی‌که» ترجمه شده است؛ و «طوفان فرو گرفتشان، درحالی‌که ستمکار بودند» که بهتر بود این چنین ترجمه می‌شد: «و آنان را که ستمکار بودند، توفان فرو گرفتشان»، و نوشتن واژه «توفان»(4) با «ط» درست نیست؛ زیرا این حرف از حروف مخصوص خوبی است و بکاربردن آن درکلمه‌های غیرعربی جایز نیست. (یاحقی، جعفر و ناصح، محمدمهدی، /64)
3. «أفمن یمشی مکبًّا علی وجهه أهدی أم من یمشی سویًّا علی صراطٍ مستقیم»(22)
«آیا کسی که نگونسار راه می‌رود راه یافته‌تر است یا کسی که راست و ایستاده بر راه راست می‌رود؟»
واژه «صراط» نکره است و شاسته بود به نکره بودنش توجه می‌شد و نیز برای فعل «یمشی» دوم برابر «می‌رود» شایسته نیست،چون «می‌رود» یعنی «یذهب»، بلکه بهتربود برابر «گام برمی‌دارد» انتخاب می‌شد و افزون بر اینها،درترجمه «سویّا» نیزحشو هست.
ترجمه پیشنهادی:«آیا کسی که نگونسار راه می‌رود راه یافته‌تر است یا کسی که راست‌قامت بر راهی راست گام برمی‌دارد؟»
در آیه28 ملک هم به نکره بودن واژه توجهی نشده است: «فمن یجیرالکافرین من عذابٍ»: «چه کس [شما] کافران را از عذاب دردآور پناه می‌دهد؟» که باید «عذابی دردآور» ذکر می‌شد.
4. «قل أرأیتم إن أصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معینٍ»(30)
«بگو: به نظر شما اگر آب شما در زمین فرو رود، چه کسی برای شما آب روان می‌آورد؟»
درترجمه این آیه شریفه «در زمین» افزوده مترجم است، از این‌رو شایسته بود همانند آیات دیگر که افزوده‌های مترجم داخل قلاب قرارگرفته، اینجا نیز این‌چنین می‌شد. در سوره نبأ، آیه17 نیز واژگان «حق از باطل» و «خلق» این‌چنین است و سخن آفریده از سخن آفریننده جدا نشده است.
ترجمه پیشنهادی: «بگو: به نظر شما اگر آب شما [در زمین] فرو رود،چه کسی برای شما آبی روان می‌آورد؟»

و) سوره نبأ:

1.«و أنزلنا من المعصرات ماءً ثجَّاجاً» (14)
«و ازتراکم ابرها،آب باران فرو فرستادیم.»
لغت‌نویسان،نوشته‌اند: «مطر ثجّاج: شدید الإنصباب جدّا.» (ابن منظور، 85/2)
«و أنزلنا من المعصرات ماءً ثجّاجاً یعنی متدافقا وقیل سیّالا.» (طریحی، 282/2) و «المعصرات»: ابرهای باران‌زا و ابواسحاق گفته است: «المعصرات» یعنی ابرها چون از آن آب فرو می‌ریزد (ابن‌منظور، 237/9 و238) و نیز « المعصرات» یعنی ابرهایی که زمانشان رسیده که ببارند. (طریحی، 406/3)
ترجمه پیشنهادی: « و از ابرهای باران زا،باران فراوان فرو فرستادیم. »
2-(حدائق و اعناباً) (32)
«باغ‌ها و تاکستان‌هایی.»
«حدائق» به باغ‌هایی می‌گویند که دیوار و حصارداشته باشد ( میبدی، رشید الدین،357/10)، از این رو اگر همچون آیت‌اللّه مشکینی برابر« باغ‌های حصارین» برای آن انتخاب می‌شد، بهتر بود. (مشکینی، علی، ذیل آیه)
ترجمه پیشنهادی: «باغ‌های حصارین و تاکستان‌هایی.»

ن) سوره عنکبوت:

1-(و الذین کفروا بآیات اللّه و لقائه أولئک یئسوا من رحمتی و أولئک لهم عذاب ألم) (23) … ( و الّذین آمنوا بالباطل و کفروا باللّه أولئک هم الخاسرون) (52)
«و کسانی که به نشانه‌های خدا و دیدار او کافر شدند، اینان از رحمت من نومید شده‌اند و ایشان بر ایشان عذابی دردناک است» … « و کسانی که به باطل ایمان دارند و به خدا کافرند، اینان همان زیانکارانند.»
«اولئک» در«اولئک لهم عذاب ألیم» رابطی است میان مبتدا یعنی «الذین» و خبرش که خود،معمول فعل دیگری نیست و نباید ترجمه شود. آقای کریمی‌نیا می‌نویسد:
«در بیشتر جملات اسمیه عربی،برخی عناصر زبانی- غالباً ضمایر و اسماء اشاره- میان مبتدا و خبر ارتباط ایجاد می‌کنند. وقتی این رابط، خود معمول یک فعل دیگر نباشد، برگرداندن این گونه روابط به زبان فارسی صحیح نیست؛ زیرا در جملات فارسی، فعل ربطی «است» یا شناسه افعال دیگر غیرربطی، چنین ارتباطی را ایجاد می‌کند. در بسیاری از جملات اسمیه که به گفته و توجیه نحویان،رابط میان مبتدا و خبرمحذوف،مقدر یا مضمر است،تقریباً هیچ مترجمی در برگرداندن آن جملات،از خود رابطی نمی‌افزاید. لیکن به جز این موارد اتفاقی،کمتر مترجمی در حذف این روابط کوشیده است،چرا که غالباً این گونه رابطه ‌ها را نوعی تأکید یا تکرار مجدد مبتدا تلقی کرده‌اند. شایع‌ترین رابطی که شایسته ی توجه وتذکار است، اسم اشاره «اولئک» در خبر«الذین» است. (ر.ک: ابن هشام، 575/2) حذف « اولئک»
درترجمه این اسلوب،بی اشکال و بلکه مناسب‌تر است.» (کریمی‌نیا،مرتضی، چرا ترجمه نکنیم و چرا؟، /34-35، با تصرف)
ترجمه درست: « و کسانی که به نشانه‌های خدا و دیدارش نگرویدند،اینان از بخشایش من نومید شده‌اند و بر ایشان شکنجه‌ای دردناک است.» … « و کسانی که به باطل گرویدند و به خدا نگرویدند،اینانند زیانکاران.»

ل) سوره دخان:

1-(ربّکم و ربّ آبائکم الأولّین) (8)
«پروردگار ما و پروردگار پدران نخستین شما.»
در ترجمه « ربّکم» غلط چاپی هست.
2-(و قالوا معلّمٌ مجنونٌ) (14)
«و گفتند: آموخته اندش، دیوانه است.»
واژه‌های « معلّم» و «مجنون» به ترتیب خبر اول و دوم مبتدای محذوف «هو» است (سید طنطاوی، محمد، /657) و هر دو هم اسم مفعولند که باید به گونه صفت مفعولی فارسی ترجمه شوند.
ترجمه درست: « و گفتند: آموزش دیده و دیوانه است.»
در پایان بار دیگر از تلاش‌های پر ثمر مترجم، مترجمان گرانقدر و دست اندرکاران انتشار این مجموعه ارزشمند قدردانی و تشکر نموده و برای ایشان و تمامی خادمان قرآن آرزوی توفیق دارم. و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین.

پی نوشت ها:

1.شناسنامه این مفاتیح به شرح زیر است: فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا: 1. سور قرآنی 2. دعاها 3. زیارتنامه‌ها الف. آستان قدس، مترجم. ب. اشرفی، مصطفی، خطاط. ج. شرکت به نشر (انتشارات آستان قدس رضوی) د. عنوان.
7041 م 9 ق/ 267/8 772/297
ج ی 1385
کتابخانه ملی ایران 20708-85 م
چاپ اول /1386
شابک: 9-0893-02-964-978
2.ر.ک: انصاری، محمّد رضا، « جایگاه بلی و معنای آن در قرآن کریم»، ترجمان وحی، پیاپی 11، سال ششم، شماره اول، 1381 ش، ص 23-10.
3. ترجمه درست این آیات چنین است:«فقط بر او توکل کردیم»،«بازگشت شما فقط به سوی اوست»، « و اوست شنوا و دانا»، «و اوست شکست ناپذیر و مهربان»، « و اوست دانا و توانا» و «و تنها او شکست ناپذیر و مهربان است».
4. یکی از واژگان دخیل به عربی است و اصلش سریانی یا کلدانی می‌باشد و شاید هم عبری که درحقیقت از طریق سریانیان وارد زبانی عربی شده است. (زیدان، جرجی، اللغه الربیه کائن حیّ،چاپ دوم،دارالجیل، بیروت، 1988 م،ص 64)

منابع و مأخذ:
1.آذرنوش،آذرتاش؛آموزش زبان عربی 2، چاپ پنجم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی،1373 ش.
2. ابن منظور، محمد بن مکرّم؛ لسان العرب، تحقیق علی شیری، چاپ اول، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1988 م.
3. ابن هشام؛ مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب، تحقیق محمّد محیی الدین عبد الحمید، بیروت، المکتبه العصریه، 2001 م.
4. حسن، عباّس؛النحو الوافی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1384 ش.
5. خرمشاهی، بهاء الدین؛« نکات قرآنی 3»، بینات، شماره8، 1374 ش، 21-19.
6. رکنی یزدی، محمّد مهدی؛ لطایفی از قرآن کریم برگزیده از کشف الأسرارو عده الأبرار، چاپ هفتم، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1374 ش .
7. سید طنطاوی، محمّد؛ معجم إعراب الفاظ القرآن الکریم، چاپ اول، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1994 م.
8. صادقی تهرانی، محمّد؛ « پاسخ به نقد ترجمان قرآن» ، پژوهش‌های قرآنی،شماره42و43، 1384 ش، 213-182.
9. صافی،محمود؛الجدول فی إعراب القرآن و صرفه و بیانه، نرم‌افزار قرآنی جامع تفاسیرنور، نسخه 2/11 .
10. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تحقیق سید محمد حسینی، چاپ اول، تهران، المکتبه المرتضویه، 1386 ش.
11. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن ، مقدمه آقا بزرگ تهرانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
12.کریمی‌نیا،مرتضی؛« پدیده تکرار در قرآن و مسئله ترجمه آن »،ترجمان وحی، شماره 9، 1380 ش، صص 60-32.
13. ________ ؛« چه را ترجمه نکنیم؟ و چرا؟ »، ترجمان وحی، شماره 2، 1376 ش، صص 39-26.
14.کوشا، محمّد علی؛ « معرفی و نقد ترجمه تفسیری فیض الاسلام از قرآن کریم»، ترجمان وحی، شماره 14، 1382ش، صص98-15.
15.مؤذن جامی، محمّد مهدی؛ « کاربرد حروف در قرآن »، وقف میراث جاویدان، شماره 18، 1376ش، صص 27-14.
16.مشکینی، علی؛ترجمه قرآن کریم، چاپ اول، قم، مرکز چاپ و نشر قرآن کریم الهادی، 1385ش.
17.میبدی،رشیدالدین؛ کشف الأسرار وعده الأبرار، تصحیح علی اصغرحکمت، نرم‌افزار قرآنی جامع تفاسیر نور، نسخه 2/11.
18.یاحقی،محمّد جعفر و ناصح، محمّد مهدی؛ راهنمای نگارش و ویرایش، چاپ یازدهم، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1372ش.
منبع:نشریه پژوهشهای قرآنی،شماره 57.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید