نویسنده : علامه مصباح یزدی
عواطف و احساسات
مفهوم عاطفه
گفتیم یکی از ابعاد انسان، بُعد لذّت و سعادت است. انسان فطرتاً لذّت طلبی است و لذّت خویش را از راه های گوناگونی دنبال می کند. یکی از این راه ها، غرایز بود که بررسی شد. عواطف، دومین نوع از انواع مجازی لذّت انسانی است. آن چه از عاطفه مورد نظر ماست، ممکن است با اصطلاح روان شناسیِ آن انطباق کامل نداشته باشد. عاطفه از نظر ما کششی است نفسانی که کسی درباره دیگری در خود احساس می کند.
عواطف طبیعی و عواطف ثانوی
عواطف انسانی ریشه های مختلفی دارند و به صورت های گوناگون ظهور می یابند. ریشه عاطفه گاهی نفعی است که از کسی به انسان می رسد و گاهی لذتی است که از دیدن دیگران می برد. مانند آنکه انسان از دیدن انسان های زیبا لذّت می برد و به واسطه این لذّت به سوی آن ها کشیده می شود و گاهی نیز انسان بی واسطه و خود به خود به طرف دیگری کشیده می شود؛ هرچند که نه از زیبایی و نه از منفعت او برخوردار نباشد یا حتی از جانب او متحمل زیان و خسارت نیز بشود که در این صورت چیز دیگری غیر از زیبایی و منفعت، منشأ خیزش عاطفه خواهد شد. بنابراین، عواطف را با توجه به آن چه گفتیم می توان به دو دسته اساسی تقسیم کرد: عواطف طبیعیِ اوّلی، و عواطف ثانوی.
عواطف طبیعیِ اوّلی
عواطف اوّلی کشش هایی است که انسان بی آنکه نفعی ببرد یا زیبایی خاصی در بین باشد، در خود نسبت به دیگری احساس می کند؛ مانند: عاطفه مادربه فرزند که نفع و زیبایی واسطه و منشأ این عاطفه نیست. هرچند که زیبا نباشد و هیچ نفعی برای مادر خود نداشته یا حتی زیان هم داشته باشد، مورد محبّت مادر است. این نوع عواطف را اصلی، اوّلی و طبیعی می نامیم.
عواطف ثانوی
در عواطف ثانوی مطلوب در اصل چیز دیگر است و شخص مورد عاطفه از آن جهت که واسطه دستیابی انسان به آن خواهد بود، مورد محبّت قرار می گیرد. مثلاً انسان کسی را که به او احسان کند دوست می دارد؛ ولی این یک میل طبیعی نیست، بلکه انسان اصالتاً خودش را دوست می دارد و ثانیاً و بالعرض کسی را که واسطه دستیابی او به سود و منفعتش شود. عاطفه ای که بین معلم و شاگرد هست، عاطفه ای ثانوی است؛ زیرا رابطه تعلیم و تعلّم واسطه پیدایش این عاطفه است و صرف نظر از آن، این عاطفه بر معلم و شاگرد حاکم نیست.
قرآن و عواطف طبیعی مثبت
از چند آیه قرآن کریم می توان این رابطه عاطفی را دریافت. از آن جمله، آیات مربوط به داستان مادر موسی (علیه السلام) است. هنگامی که موسی متولّد شد، مادرش با الهام الهی او را در صندوقی گذاشت و در رود نیل انداخت؛ ولی آیات قرآن در دو مورد نشان می دهد که مادر به شدت مضطرب و نگران حال موسی بود.
در یک جا می گوید:
وَأصْبَحَ فُؤَادُ أمِّ مُوسَی فَارِغاً إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ* وَقَالَتْ لأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ (19) و دل مادر موسی تهی شد. اگر دل او را استوار نساخته بودیم تا از ایمان آورندگان باشد، نزدیک بود [که از شدت اضطراب و نگرانی] آن [راز] را افشا کند. و به خواهر [موسی] گفت: «از پی او برو»، پس خواهرش او را از دور دید، در حالی که آنان متوجه او نبودند.
عاطفه پدر و فرزندی نیز از بعضی آیات قرآن استفاده می شود. از آن جمله، قرآن در حکایت داستان نوح آورده است که وقتی در زمان او طوفان شد و مردم در شُرُف هلاکت قرار گرفتند، حضرت نوح (علیه السلام) به فرزندش گفت:
یَا بُنَیَّ ارْکَب مِّعَنَا وَلَا تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ؛ (20) ای پسرکم، با ما سوار [کشتی]، شو و با کافران مباش.
نوح در این تعابیر توجه ویژه خود را به نجات فرزند خویش ابراز می دارد که نشانه عاطفه خاص پدر و فرزندی است؛ یعنی عاطفه طبیعی که پدرمنهای هر خصوصیّت به فرزند خویش دارد. این عاطفه متقابلاً در فرزند نیز نسبت به پدر خود وجود دارد که قرآن به این رویه عاطفه نیز اشاره کرده است:
وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لأبِیهِ إِلَّا عَن مَّوْعِدَهٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّآ مِنْهُ؛ (21) و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش [= عمویش آزر] نبود جز برای وعده ای که به او داده بود؛ اما هنگامی که برای او رشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست.
عاطفه فرزندی بود که ابراهیم را واداشت تا در چنین وضعی که پدر او را از خود رانده است، به او درود می فرستد، دعا می کند و از خدای متعال بخشش او را می طلبد.
عواطف ترکیبی
گاهی علل خاصی سبب می شوند که محبّت شدیدتری بین افراد خانواده به وجود آید. در واقع آن ها جنبه های ثانویِ عاطفه اند که به این جنبه طبیعی اولی ضمیمه می شوند. مثل آنکه فرزند انسان، صالح، مؤدّب، عالم، عابد، نیکوکار، زیبا یا مؤمن باشد یا به پدر و مادر خود، بیش از فرزندان دیگر، توجه و خدمت کند که چنین فرزندی قطعاً بیش از فرزندان دیگر، مورد محبّت و عواطف والدین قرار خواهد گرفت. در این موارد، خصوصیات و ضمایم خارجی سبب تقویت عاطفه طبیعی خانوداگی شده و در واقع، عاطفه در اینجا ترکیبی است از عاطفه طبیعیِ اولی و عواطف ثانوی.
آثار متنوّع عواطف
آیا اثر عواطف به لذّت از دیدن و ملاقات یا بودن و مصاحبت یا شخص دیگر منحصر است یا علاوه بر آن، آثار دیگری نیز دارد؟ در پاسخ می توان گفت آثار عواطف به آثار نامبرده منحصر نیست. گاهی انسان در حال عادی از ملاقات یا مصاحبت شخصی هیچ گونه لذّت نمی برد؛ با این حال، اثر دیگری از وجود عاطفه در مورد او خبر می دهد. زیرا همین شخصی که در حال عادی، عاطفه ای نسبت به او احساس نمی کنیم، همین که بیمارشود یا مشکل دیگری برایش پیش بیاید، در خود نسبت به او احساس هم دردی می کنیم و از رنج او رنج می بریم و با کمال میل حاضریم در حدّ توان به او کمک کنیم. در نتیجه این هم اثر دیگری است که وجود مرتبه دیگری از عواطف انسانی را نشان می دهد. این یک حسّ هم دردی است که در انسان نسبت به انسان های دیگر یا حیوانات وجود دارد. وقتی انسان می داند موجود دیگری ماورای شعوراست و رنج و لذّت را درک می کند، در هنگام گرفتاری خودش را به جای او می گذارد و از ناراحتی او رنج می برد و به او یاری می رساند.
این هم میلی طبیعی و عاطفه ای خدادادی است و ممکن بود خدا انسان را طوری بیافریند که – هرچند دیگران را هم دوست بدارد – ولی از رنج و ناراحتی آنان متأثر و ناراحت نشود. البته اصل این عاطفه در انسان فطری است؛ ولی وجود آن در همه یکسان نیست، بلکه در شرایط تربیتیِ متفاوت و محیط های گوناگون، این عاطفه نیز در افراد، دارای شدّت و ضعف است.
جنبه های ارزشی عواطف
تقویت و تضعیف عواطف فطری، اختیاری است و پدر، مادر، آموزگار و خود انسان می توانند در جهت دهی، تقویت، تضعیف و خیزش آن ها نقش مؤثر داشته باشند و آن ها را به دلخواه خود و براساس اصول صحیح، تربیت کنند و در رشد یا سرکوب عواطف اثر بگذارند. از این جاست که عواطف نیز – هرچند در اصل فطری و غیر اختیاری هستند – با توجه به این ابعاد اختیاری، در دایره اخلاق و امور ارزشی قرار می گیرند و شایسته است که از این زاویه نیز آن ها را بررسی کنیم.
با توجه به آن چه گفتیم، اکنون پرسش این است که از دیدگاه اسلام، انسان درباره عواطف خود چه وظیفه ای دارد؟
در پاسخ باید گفت قاعده کلّی که ما تاکنون دنبال کرده ایم این بوده که ارزیابی رفتار و صفات انسان ملاک هایی دارد که مورد تزاحم واقع می شود. اگر ارضا یا تقویت یک میل، هیچ تأثیری بر سایر ابعاد وجودی انسان نداشته باشد، در این صورت نه ارزش مثبت دارد و نه منفی، بلکه امری طبیعی است. در این جا به ویژه می توان گفت تقویت عواطف، خود به اجمال، مرتبه ای از ارزش را دارد، هرچند که از دیدگاه اسلام کافی و در حدّ نصاب نباشد. مثلاً همان گونه که سخاوت چنین ارزشی دارد و به خودی خود، انسان را وارد بهشت نمی کند؛ ولی عذاب شخص سخاوتمند را کم می کند. چون شرط ورود در بهشت، ایمان به خداست. اخلاق و رفتاری که سرچشمه اش ایمان به خدا باشد، سعادت را در بهشت برای انسان فراهم می کند.
خلاصه آنکه عواطف مثبت گرچه ذاتاً دارای نوعی ارزش اند، از این رو تا حدّی می توانند بر توفیقات بیفزایند و از عذاب و عقاب انسان بکاهند؛ ولی اولاً ارزش آن ها مطلق نیست، بلکه ملاک های دیگری اساس ارزش آن ها خواهد بود و ثانیاً ارزش آن ها در حدّ نصاب ارزش اسلامی رفتار انسان نیست تا بتواند خود به خود منشأ سعادت او شود.
احساسات و انفعالات
آخرین بُعدی که در طرح پیشنهادی برای روح انسان در نظر گرفته شد، بُعد احساسات و انفعالات است. این بُعد، در عین آنکه سطحی تر از دیگر ابعاد وجود انسان است، از همه آن ها وسیع تر است. یعنی، از آن جا که تحت تأثیر سایر ابعاد وجودی انسان است و در ظاهر بدن به صورت گرفتگی و انبساط چهره یا انزواطلبی و معاشرت یا دلسردی و فعّالیّت و مانند آن ها آثار و عوارض ظاهری خود را نمایان می سازد، ما آن را سطحی تر از دیگر ابعاد تلّقی می کنیم.
بنابراین، انفعالات، حالاتی کم و بیش محسوس اند که ریشه های محسوس در اعماق نفس و روان انسان دارند و می توان آن ها را به تغییرات شاخ و برگ درختان تشبیه کرد که از تحولات ریشه ها سرچشمه می گیرد.
از سوی دیگر، چون انفعالات تحت تأثیر هر یک از ابعاد روحی به وجود می آید و چنان نیست که شاخه ای مجزّا از شاخه های دیگر باشد، می توان گفت گستره این بُعد وسیع تر از دیگر ابعاد وجودی انسان است.
احساسات و انفعالات شاخه های گوناگون و آثار متنوّعی دارند؛ نظیر غم، شادی، پشیمانی، خشم، خشنودی، ترس، امنیت، یأس و امید.
نمونه های نامبرده، گواه روشنی است بر آن چه قبل از این ادعا کردیم که انفعالات روانی گستره وسیع تری دارد و شامل همه ابعاد و گرایش های انسانی می شود و از تمام آن ها اثر می پذیرد.
عناوین و ابعاد روانی انفعالات در قرآن
در قرآن کریم از احساسات و انفعالات انسانی فراوان و با عناوین مختلفی یاد شده و مهم ترین آن ها عبارتند از: فرح، سرور، حبور، مرح و بطر، از یک سو و مفاهیم حزن، اسی، اسف، ضیق صدر، بخوع و ندامت از سوی دیگر؛ مفهوم رضا و کظم از یک طرف و مفاهیم سخط، سخط، غضب، کراهت، غیظ از طرف دیگر؛ همین طور، مفهوم خوف، خشیّت، اشفاق، رهبت و وجل که تقریباً مترادف اند؛ و مفاهیم امن، سکینه و اطمینان قلب و نیز مفهوم رجا در مقابل یأس، قنوط و اِبلاس.
ارزش اخلاقی احساسات و انفعالات
احساسات و انفعالات از نظر اخلاقی چه ارزشی دارند؟ پاسخ این است که چنین حالتی تا آن جا که انفعال طبیعی و غیر اختیاری باشد، از نظر اخلاقی خنثی است و بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد. ولی واکنش هایی که انسان به تناسب این حالات انجام می دهد، اختیاری هستند و بنابراین، در دایره اخلاق قرار می گیرند که دارای ارزش مثبت یا منفی و قابل ستایش یا نکوهش اند.
بنابراین، در ایجاد این گونه حالات و انفعالات نفسانی، اختیار و عوامل اختیاری، از یک سو درحدوث یا در بقا یا هم در حدوث و هم در بقای آن ها و از سوی دیگر، در تقویت یا تضعیف یا در هدایت و جهت دهی آن ها نقش اساسی دارد.
اکنون پرسش این است که ملاک خوبی و بدی افعالی که ما به دنبال این حالات نفسانی – که از جهات مختلف تحت تأثیر اختیار انسان اند – انجام می دهیم چیست؟
پاسخ این است که همان ملاک کلی که در همه موارد بر آن تکیه کرده ایم، در این جا نیز حاکم خواهد بود. آن ملاک، تزاحم و عدم تزاحم آن ها با کمالات نفسانی است. اگر یک کار اختیاری، انسان را از کمالات برتری محروم کند، پسندیده است و ارزش منفی دارد. برعکس، اگر یک کار اختیاری، زمینه دستیابی انسان به خواسته های بیشتر، ارزنده تر و کامل تر را فراهم آورد، ناپسند است و ارزش مثبت دارد. مثلاً کسی که یگانه ترس او از این است که اموالش از دست برود، ثروتش کم شود، یا زمینه بهره مندی های دنیایی و بساط عیش و نوشش به هم بخورد، چنین ترسی اگر در لحظه نخست هم غیراختیاری و خارج از حوزه اخلاق باشد، ولی تداوم آن در اختیار انسان است و در بینش اسلامی مطلوب نیست. متقابلاً، ترس و اندوهِ ارزشمند هم داریم که بسته به ارزش آثار و اعمالی که از آن پدید می آید درجات متفاوتی از ارزش مثبت را خواهد داشت. برای مثال، نیکی به پدر و مادر سبب سعادت دنیا و آخرت انسان می شود. حال اگر کسی از فقدان والدین خود اندوهگین شود، از این جهت که دیگر نیستند تا به آنان خدمت کند و به ثواب احسان به والدین برسد، در این صورت، چنین اندوهی ارزشمند است. البته همین نوع ترس و اندوه نیز تا حدّی مطلوب است که انسان را به کارهای خیر بیشتر وامی دارد؛ مانند آن که برایشان صدقه بدهد، دعا کند، قرآن تلاوت کند، نماز بخواند و ثواب آن ها را به پدر و مادر از دست رفته خود اهدا کند، نه این که به حدّی برسد که او را از دیگر وظایفش بازدارد.
پس ملاک کلّی در همه احساسات و انفعالات و ارزش مثبت و منفی آن ها، کمیّت و کیفیّت تأثیری است که در دست یافتن انسان به کمالات انسانی و اهداف نهایی یا از دست دادن آن ها دارد.
انسان مؤمن باید طوری تربیت شود که دستیابی به زخارف دنیا و از دست دادن آن ها، روح او را دچار تلاطم نکند، بلکه در هر دو حال، آرامش و متانت خود را حفظ کند و تنها در اندیشه اجرای تکلیف باشد. خداوند می فرماید:
لِکَیْلَا تَأسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ؛ (22) تا بر آن چه از دست شما رفته تأسف نخورید و برای آن چه به دست می آورید، شادمان نشوید.
پی نوشت ها :
19.قصص (28)، 10 و 11. ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 16، ص 9.
20.هود (11)، 42.
21.توبه (90)، 114.
22.حدید (57)، 23. ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 19، ص 192.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن