اخلاق اسلامی در سخن گفتن (2)

اخلاق اسلامی در سخن گفتن (2)

نویسنده : علامه مصباح یزدی

دقت و مراقبت در امر به معروف
گاهی امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد، براثر دخالت هواهای نفسانی و وسوسه شیطانی به گونه شایسته و به جا انجام نمی گیرد؛ مثلاً کسی که با شخص دیگری اختلاف دارد، در اندیشه انتقام جویی از او، می خواهد آبرویش را بریزد و به بهانه امر به معروف و نهی از منکر نزد مردم سرِّ او را فاش می کند یا رفتاری تند با او می کند.
گاهی نیز هوای نفس به گونه ای ظریف تر و پنهان تر نقش خود را ایفا می کند و هرچند که محرمانه با طرف صحبت می کند و آبرویش را نزد دیگران نمی ریزد، ولی شخصیت او را در برابر خودش می شکند. در واقع گاهی خود را از این که مرتکب فلان گناه شده، به رخ او می کشد تا در ضمن، برتری خود را آشکار سازد، بدی های او و خوبی خود را وانمود کند و باعث سرشکستگی او شود.
کمترین زیان چنین برخوردی آن است که پاداش و فایده ای را که باید شخص از امر به معروف ببرد، نخواهد برد؛ زیرا ارزش اخلاقی هر کاری تابع نیّتِ کننده کار است و اگر نیّت انسان در یک کار خیر فاسد باشد، آن عمل برای او فایده ای ندارد. به بیان دیگر، هرچند که این کار حُسن فعلی دارد، ولی چون انگیزه فاعل پاک و خالص نیست، این کارخیر نه تنها برای فاعل هیچ نتیجه ای در بر نخواهد داشت، بلکه حتی ممکن است با آن، گناهی نیز به پای ارشاد کننده نوشته شود؛ زیرا آبروی مؤمنی را می برد و او را شرمسار می کند.
پس باید در موارد امر به معروف و نهی از منکر، دقت کافی و توجه به انگیزه خود داشته باشیم، نیّت خویش را خالص کنیم و رفتارمان با اشخاصی که گناه می کنند، برخورد پزشک یا پرستار دلسوز با یک بیمار باشد؛ سعی در درمان او داشته باشیم؛ بغض و کینه خود را فرو نشانیم و از انتقام جویی بپرهیزیم. بکوشیم تا حد امکان آبروی او ریخته نشود و حتی متوجه نشود که ما از گناه او آگاه شده ایم؛ نیّت و انگیزه پاک و الهی داشته باشیم تا خودمان از امر به معروف و نهی از منکر، بهره معنوی و اخلاقی ببریم؛ و در یک جمله همه شرایط لازم را رعایت کنیم.
متأسفانه در بسیاری از موارد، نه شرایط شرعیِ امر به معروف و نهی از منکر رعایت می شود و نه اخلاص در نیّت وجود دارد. درعین حال شخص می پندارد که وظیفه خود را انجام داده است؛ در حالی که او با این کار، چه بسا به جای اصلاح افساد کند و شخص بدکار را لجوج و وادار کند تا بر کار خویش اصرار ورزد؛ چون می پندارد حال که آبرویش در جامعه ریخته می شود، بگذار هوس هایش را ارضا کند.
از عالم جلیل القدر، مرحوم میرزای شیرازی نقل کرده اند، روزی در مجلس سخنرانی، سخنران روایتی نقل کرد یا مرثیه ای خواند که سند صحیحی نداشت؛ اما ایشان چیزی نگفتند و به روی سخنران نیاوردند. یکی از دوستان به ایشان اعتراض می کند که چرا نهی از منکر نکردید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: حفظ آبروی مسلمان از این نهی از منکر فوری لازم تر است. من می توانستم محرمانه به او بگوییم که این مطلب که شما گفتید، درست نیست و لزومی نداشته که نزد مردم آبرویش را بریزم.
بنابراین، از یک سو باید بدانیم که تقوا راه باریکی است و باید توجه داشته باشیم که فریب هواهای نفسانی را نخوریم و از سوی دیگر باید مواظب باشیم که احتیاط بیش از حد در این گونه مسائل، سر از ترک وظیفه امر به معروف و نهی از منکر درنیاورد و وسوسه ها یا هواهای نفس از نوع دیگری، انسان را از ادای وظایف واجب خود بازندارند. ترس از این که نهی از منکر او را نزد شخص بزهکار مبغوض سازد یا از منافع مادّی اش بکاهد و … ناخودآگاه انسان را از ادای وظیفه خود در امر به معروف و نهی از منکر باز می دارد. پس باید بین دو طرفِ افراط و تفریط، میان این عوامل و انگیزه های گوناگونی که نفس انسان را به این سو و آن سو می کشانند، همواره متوجه خود باشد و انگیزه های خویش را بسنجد تا بداند کدام انگیزه او را به این گفتار یا رفتار واداشته است.
در امر به معروف رعایت نکات دیگری لازم است؛ یکی آنکه شخص به هنگام امر به معروف باید کاملاً مراقب باشد که خود آلوده نشود و تحت تأثیر مجرمان قرار نگیرد. طبیعی است که دیدن گناه، مثل انجام دادن آن، از زشتی گناه در نظر انسان می کاهد و نیز بسیاری از گناهان بدون لذت نیست. در این صورت ممکن است شخص با دیدن گناه، خود نیز تحریک شود و به آن علاقه پیدا کند. گاهی نیز انگیزه های دیگری انسان را به لغزش نزدیک تر می کنند؛ مثل آنکه مجرمان از دوستان او باشند و میل به هم رنگی با آن ها و یا علل عاطفی و دوستانه او را به شرکت در گناه آنان وادارد.
دوم آنکه باید رفتارش به گونه ای باشد که دیگران را به گناه تشویق نکند و علاوه بر آنکه خودش مرتکب گناه نمی شود، دیگران نیز که با او همراهند، مرتکب گناه و ترغیب به گناه نشوند.
سوم آنکه مراقب باشد که با رفتار تند و خشک خود، آنان را به لجبازی و مخالفت و ادامه دادن به گناه واندارد، بلکه با رفتار شایسته اش آنان را به ترک گناه فرا بخواند.
خداوند در وصف بندگان شایسته اش می فرماید:
وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً؛ (16) و چون به کار لغو و بیهوده گذر کنند، با کرامت و بزرگواری بگذرند.
از این آیه استفاده می شود که مسلمانان باید به گناهکاران و کسانی که مرتکب کارهای غیراخلاقی می شوند، با کرامت و بزرگواری رفتار نکند و احتمالاً منظور از این جمله آن است که اولاً خودشان تحت تأثیر گنهکاران قرار نگیرند؛ ثانیاً آنان را موعظه و ارشاد کنند؛ ولی هنگام ارشاد آن ها رفتار درست و شایسته ای داشته باشند تا باعث تشویق آنان به گناه یا لجاجت و اصرارشان بر گناه نشوند.
آیه دیگری در وصف بندگان شایسته خدا می فرماید:
وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً؛ (17) و چون نابخردان ایشان را [به زشتی] خطاب کنند، [سخن ملایم و آرام و] سلام گویند.
منظور این نسیت که به افراد نادان سلام می کنند، بلکه در رفتار با افراد نادان و سخنان ناشایسته آنان، کلامشان سالم و برخوردشان ملایم و شایسته است.
ارزش منفی دروغ گویی و مراتب آن
در برابر ارزش مثبت و بی تردید صدق، از نظر عقلی و نقلی ارزش منفیِ کذب و دروغ گویی نیز قطعی است. پس انسان در گفتار خود باید راست گو باشد و از دروغ بپرهیزد و حتی گاه سکوت هم جایز نیست و بر او لازم است که سکوت را بشکند و حقیقت را اظهار کند.
اختلاف مراتب گناه و ارزش منفی دروغ گفتن، به آثار دروغ و انگیزه گوینده آن بستگی دارد. دروغ در موارد عادی که یا ضرری بر آن مترتب نمی شود یا زیان ناچیزی به دنبال دارد، گناه کمتری دارد؛ اما اگر دروغ گویی سبب فتنه و فسادی شود، کسانی را به جان هم بیندازد یا مصداق نمّامی و بهتان باشد، گناهش بزرگ تر است.

افترا به خداوند
از همه دروغ ها بدتر دروغی است که به خدا و رسول او نسبت داده شود؛ زیرا در این جا مسئله مصلحت و سرنوشت انسان و جامعه مطرح است و کسانی که در این باره دروغ بگویند، بزرگ ترین ضربه را به اجماع و مصالح انسان های دیگر می زنند. خداوند در قرآن می فرماید:
فَمَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللهِ کَذِباً؛ (18) پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ و افترا بندد؟
زشتی افترا به خدا و رسول او به قدری است که اگر روزه دار در ماه مبارک رمضان چنین دروغی بگوید، روزه ای باطل خواهد شد. همچنین وارونه نشان دادن سخنان حق انبیاء و اولیای خدا، آمیختن آن ها با سخنان باطل یا تحریف لفظ یا معنای آن نیز در واقع نوعی افترا بر خداست. قرآن کسانی را که دست به این گونه کارها می زنند به شدت نکوهش کرده است:
إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذَبِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللهِ وَأوْلَئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ؛ (19) تنها کسانی دروغ پردازی می کنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویان اند.
یعنی بدترین دروغ، دروغی است که از بی ایمانی سر زند.
در آیه دیگری می فرماید:
إِنَّمَا یَأمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأن تَقُولُواْ عَلَی اللهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ (20) [شیطان] شما را فقط به بدی و زشتی فرمان می دهد و [وامی دارد] تا بر خدا چیزی را که نمی دانید بربندید.
بنابراین، ارزش منفی منحصر در این نیست که شخص سخنی را که می داند خلاف واقع است بگوید؛ بلکه حتی اگر از سرِ نادانی و بدون یقین، سخنی را به خدا نسبت دهد، باز هم مرتکب کار زشتی شده است.

نفاق
نفاق از پست ترین مراتب کذب و دربردارنده رذایل دیگری چون خدعه و فریب مؤمنان است. در این زمینه، آیات فراوانی به طور عمده در سوره های منافقون، انفال، توبه و بقره وجود دارد که ما در این جا چند آیه را ذکر می کنیم:
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللهِ و بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ *یُخَادِعُونَ اللهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أنفُسَهُم وَمَا یَشْعَرُونَ *فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ ألِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ* وَإِذَا قیِلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فِی الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ *ألا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لَّا یَشْعُرُونَ *وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء ألا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکِن لَّا یَعْلَمُونَ *وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُوا قَالُواْ آمَّنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ؛ (21) و از مردم کسانی هستند که می گویند: «ما به خدا و روز جزا ایمان داریم»، در حالی که ایمان ندارند؛ [بلکه] می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند و در واقع جز خودشان را فریب نمی دهند؛ و نمی فهمند. در دل هایشان بیماری هست و خدا بر بیماری شان خواهد افزود و به [سزای] آن چه به دروغ می گفته اند، عذابی دردآور گریبانشان را خواهد گرفت. و هرگاه به آنان گفته شود که در زمین افساد نکنید، گویند ما خود اصلاح گریم. آگاه باش که آنان همان فسادکنندگان اند؛ ولی خودشان نمی فهمند. و هنگامی که به آن ها گفته شود: همان گونه که مردم ایمان آوردند، شما نیز ایمان بیاورید، گویند: آیا همان گونه که افراد کم خرد ایمان آورده اند، ایمان بیاوریم؟ آگاه باش که آن ها خود کم خردند؛ ولی نمی دانند. و هنگامی که با مؤمنان ملاقات کنند، گویند: ایمان آورده ایم و چون با دوستان شیطان صفت خویش خلوت کنند، گویند: درحقیقت ما با شما هستیم، ما فقط [آن ها را] استهزا می کنیم.
خداوند دراین آیات ویژگی های مهم منافقان را برشمرده است که به دروغ اظهار ایمان می کنند، با نیرنگ با خدا و مؤمنان برخورد می کنند، در دل بیمارند و روز به روز بر بیماری آن ها افزوده می شود، افساد می کنند و خود را مصلح قلمداد می کنند، به مؤمنان نسبت سفاهت و نادانی می دهند، زیبا حرف می زنند و خود را دوست و دلسوز نشان می دهند؛ ولی بزرگ ترین دشمن هستند، (22) و عزت خواهی و قدرت طلبی، آنان را به سرپیچی از احکام و دستورهای خدا وامی دارد. (23)
این ها و ده ها ویژگی زشتِ دیگر، نشانه های منافقان است که در آیات قرآن بیان گردیده اند؛ ولی آن چه در این جا مورد نظر ماست، دروغ گویی و اظهارات پوچ آن هاست که منشأ اصلی دیگر مفاسد و تبهکاری شان خواهد بود.

سخنان بیهوده
از جمله چیزهایی که ارزش سخن را منفی می کند، لهو یا لغو بودن سخن است. لغو یعنی کار بیهوده که نه مصلحتی برای دنیای انسان دارد و نه برای آخرت او. لهو نیز یعنی کاری که انسان را از هدفی معقول و ارزنده بازدارد.
هدف اصلی مؤمن در زندگی، پیمودن مسیر تکامل حقیقی، تقرب به خدا و قرار گرفتن در جوار رحمت اوست. در اصطلاح شرع، لهو به کاری گفته می شود که انسان را به غیر خدا سرگرم کند و از یاد خدا و تقرب به خدا و توجه به مقصد اصلی زندگی بازدارد.
لغو و لهو، اعم از سخن اند و شامل عمل نیز می شوند؛ ولی یکی از مصادیق آن ها سخنان بیهوده است که انسان را از یاد خدا غافل می کند:
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنِ سَبِیلِ اللهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ؛ (24) و برخی از مردم کسانی اند که گفتار سرگرم کننده و سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را]، بی هیچ دانشی از راه خدا گمراه کنند.
منظور از لهوالحدیث در این آیه شریفه، الفاظ و اصواتی است که انسان را از یاد خدا غافل کند. از این رو، در روایات، یکی از مصادیق لهوالحدیث، غنا شمرده شده است. پس هر گفتاری است که انسان را از راه خدا بازدارد و او را گمراه سازد، مصداق لهوالحدیث است.

پی نوشت ها :

16.فرقان (25)، 72. ر. ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 6، ص 423.
17.فرقان (25)، 63.
18.انعام (6)، 144.
19.نحل (16)، 105. ر. ک: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 385.
20.بقره (2)، 169. ر. ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 1، ص 387.
21.بقره (2)، 8 – 14.
22.بقره (2)، 204.
23.بقره (2)، 206.
24.لقمان (32)، 6. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 30؛ عبد علی العروسی الحویزی، نورالثقلین، ج 4، ص 183.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید