تحریف ناپذیری قرآن (1)

تحریف ناپذیری قرآن (1)

نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی

تحریف ناپذیری قرآن (1)
در آغاز، توضیح کوتاهی درباره ی عنوان این مقاله لازم است. بعضی از قدما از این مسأله تحت عنوان « تحریف قرآن » یا « عدم تحریف قرآن » یا به ندرت « عصمت قرآن » بحث کرده اند. « تحریف قرآن » این اشکال را دارد که عنصر نامطلوبی در بر دارد ( یعنی تحریف ) و به نقض غرض شباهت دارد. به این شرح که اگر چه در طی مقاله، عدم تحریف قرآن طرح و اثبات می گردد، ولی عنوان، کمابیش غلط و غلط انداز است و مانند این است که از عصمت انبیا تحت عنوان گناه یا صدور گناه از پیامبران بحث گردد. « عدم تحریف » این عیب را دارد که در ردیف « عدم » درج می گردد و حال آنکه کلمه ی کلیدی « تحریف » است. کلماتی چون « عصمت » یا « صیانت قرآن از تحریف » نیز همان اشکال را دارند. با این ملاحظات به نظر می رسد که « تحریف ناپذیری قرآن کریم » تقریباً بی اشکال است. نخست بار استاد مرتضی عسگری آن را به کار برده و مقاله ای تحت عنوان نوشته است. این توضیح را نیز باید افزود که مراد از « تحریف ناپذیری » در واقع تحریف ناپذیرفتن یا تحریف ناپذیرفتگی قرآن است که امری است تاریخی و اعتقادی ( بلکه اجماعی- ضروری ) که شرحش موضوع این مقاله است.

تعریف تحریف:
به نوشته ی ابن منظور حرف، انحراف، تحرّف و احریراف ( که با حرف « علی » به کار می رود ) یعنی عدول و میل ( گشتن ) از چیزی. تحریف القلم یعنی قط زدن آن به صورت یکبری و مایل یا کج؛ و قلم محرف یعنی قلمی که این گونه تراشیده شده و مقطع کج داشته باشد. تحریف الکلم عن مواضعه یعنی تغییر دادن آن. کلمه ی تحریف در قرآن به کار رفته است. یهود ( بنی اسرائیل ) معانی تورات را با کلمات مشابه تغییر می دادند و خداوند از آن تعبیر فرموده است. به یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ ( نساء، 46؛ مائده، 113 ) ( لسان العرب، ذیل ماده ی « حرف » ). بعضی از فرهنگ ها تحریف را به تغییر و تبدیل معنی کرده اند که جامع تر است. ( تاج العروس ). در قرآن مجید مشتقات تحریف چهار بار به کار رفته است. بار سوم شبیه به دو مورد سابق الذکر است و بار چهارم می فرماید: وَ قَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ ( بقره، 75 ). و حال آنکه گروهی از آنان کلام الهی را شنوند و پس از آنکه آن را دریافتند آگاهانه دگرگونش می سازند ) بعضی از صاحب نظران تحریف اصطلاحی را هفت وجه دانسته اند. ( صیانه القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، ص 11- 14 ). اما تحریف یا تحریف هایی که درمبحث تحریف پذیرفتن یا تحریف ناپذیرفتن قرآن به کار می رود بیشتر تحریف لفظی است زیرا تحریف معنوی [ = معنایی ] یعنی تفسیر به رأی به وجهی نامعقول و تأویل ناپسندیده و درآوردن معنای آیات قرآنی بر وفق اهواء و آراء مختلف که در تاریخ تفسیر قرآن از سوی غالب مکاتب کلامی یا گاه فقهی رخ داده است، از موضوع بحث ما خارج است، تحریف لفظی خود بر دو نوع است:

الف – به کاهش:
که به آن تحریف به نقیصه یا تنقیص [ کاهش ] می گویند، چنان که مدعیان قائل به تحریف می گویند فی المثل که آیه ی یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک، به دنباله اش « فی علی ( درباره ی علی ) یا عبارت « ان علیاً مولی المؤمنین » ( بی گمان علی مولای مؤمنان است ) افزوده شده است و در جمع عثمان یعنی « مصاحف امام » او نیامده است، یا چنانکه مشروحتر خواهیم گفت طبق بعضی اخبار اهل سنت بعضی « سوره ها » مانند « سوره ی حفد » و « خلع » و آیه ها مانند « آیه ی رجم » جزو قرآن بوده ولی بعد نسخ التلاوه یا منسوخ التلاوه شده است و نهایتاً در مصحف رسمی عثمان نیامده است.

ب. به افزایش:
بیشتر محققان برآنند که کسی قائل به تحریف به افزایش یا تحریف به زیاده نیست. ولی از ابن مسعود نقل کرده اند که بر آن بوده است که سوره ی فاتحه و معوذتان ( دو سوره ی آخر قرآن کریم ) جزو قرآن نیست و در مصحف خاص او هم درج نشده بوده است. یا عجارده که گروهی از خوارج اند ( اصحاب عبدالکریم بن عجرد ) برآنند که سوره ی یوسف جزو قرآن نیست و به نظر آنان روا نیست که چنین قصه ی عاشقانه ای جزو وحی الهی باشد. ( صیانه القرآن، ص 13 ).

تحریف به معنای تغییر و تبدیل:
که قائلان به آن مثال هایی می زنند که همه از مقوله ی اختلاف قراآت است مانند « مَلِک یوم الدین » به جای مالک یوم الدین، « فتثبتوا » به جای « فتبینوا »، یا فالق الاصباح ( به فتح همزه، یعنی الاصباح را جمع صبح می گیرند نه مصدر باب افعال ) به جای فالق الإصباح، یا « جاعل الظلمات » به جای جعل الظلمات. پس قول به تحریف قرآن به یکی از این سه وجه است.
قائلان به تحریف از شیعه ی امامیه، بعضی از اهل سنت از دیرباز به شیعه ی امامیه ی اثناعشریه نسبت داده اند یا تهمت زده اند که قائل به تحریف قرآن هستند؛ چنانکه ابن اثیر در کامل، و قلقشندی در صبح الاعشی و امام فخر رازی در تفسیر آیه ی حفظ: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌ ( سوره ی حجر، 9 ) در تفسیر کبیرش چنین نسبتی به شیعه می دهند ( برای تفصیل، ــــ قانون تفسیر، سیدعلی کمالی دزفولی، ص 96-97 ).
اگر قول به تحریف بعضی از شیعه ی امامیه، فقط قائلانی از اهل سنت داشت، امکان داشت که آن را حمل بر مناقشات بین فرقه ای کرد و گفت بهتانی واهی و بی اساس است. نظرگاه رسمی و حتی اجماعی شیعه ی امامیه اعتقاد به عدم تحریف قرآن است ولی بعضی از ناآگاهان، ولی از فضلا، این نظر را خدشه دار و این اجماع را خرق کرده اند و به انگیزه های تولایی و تبرایی، بی آنکه سخنگوی شیعه باشند، قائل به تحریف قرآن کریم شده اند. آری حتی در بعضی از منابع مهم حدیث شیعه چنین قولی آمده است. چنان که در کافی که نخستین و مهم ترین کتاب از کتب اربعه ی حدیث معتبر و رسمی شیعه ی امامیه است، احادیثی نقل شده است که این معنی از آن مستفاد می گردد. ابوجعفر محمد بن یعقوب معروف به ثقه الاسلام کلینی ( م 320 ق ) در کتاب کافی، در کتاب الحجه، بابی تحت عنوان « کل قرآن را کسی جز ائمه (علیهم السّلام) جمع نکرده است وایشانند که علم آن را به کمال دارند » باز کرده است؛ و در حدیث اول از ابوجعفر ( امام محمد باقر علیه السّلام ) چنین نقل کرده است: « هیچ کس از مردم ادعا نکرده است که کل قرآن را چنان که نازل شده است جمع کرده است، مگر آنکه دروغگوست. و حال آنکه کسی جز علی بن ابی طالب (علیه السّلام)، و جز ائمه بعد از او آن را جمع و حفظ نکرده است » ( کافی، 228/1 ) و در حدیث بعدی باز از طریق جابر از حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) نقل می کند: « هیچ کس نمی تواند ادعا کند که جمیع قرآن از ظاهرش و باطنش نزد اوست غیر از اوصیاء ». همچنین نظیر این اخبار در تفسیر عیاشی، بصائر الدرجات، غیبه نعمانی و تفسیر او آمده است. و قریب تمامی آنها را علامه مجلسی در بحارالانوار، در مجلد 92 که مخصوص قرآن است، ذیل بابی به نام « ماجاء فی کیفیه جمع قرآن » گرد آورده است ( نیز 16 فقره از نصوص اخبار تحریف از نظر شیعه را حجه الاسلام سیدعلی حسینی میلانی در کتاب التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف، ص 57-61، با ذکر منابع آنها نقل کرده است ).
پس از عصر متقدمان، و با اوجگیری نهضت اخباریه، می بینیم که بسیاری از آنان حتی بزرگان چون حرعاملی، و فیض کاشانی و علامه مجلسی نیز کلمات و تعابیر دوپهلویی دراین باب دارند، یا به دو گونه، هم در اثبات و هم در نفی تحریف سخن گفته اند. استاد محمد هادی معرفت، قرآن پژوه معاصر، بر آن است که اخباریه و مخصوصاً پرچمدار شاخص آنان سید نعمت الله جزایری ( 1050-1112 ق ) بر اساس اخبار پراکنده و غرائب و شواذ و افسانه های اساطیرگونه، نغمه ی تحریف را از نو زنده کرده است و کتابش الانوار النعمانیه ( 97/1، 98، 277؛ 357/2 ) و نیز رساله ی منبع الحیاه او منبع اصلی قول به تحریف است و محدث نوری، صاحب فصل الخطاب ( که به تفصیل درباره اش سخن خواهیم گفت بر آن اعتماد کرد و جزایری پیشوای او دراین امر است ( صیانه القرآن، ص 86-87 ). و هم ایشان از قول جزایری در کتاب منبع الحیاه نقل می کند که اخبار مستفیضه و بلکه متواتره دلالت بر وقوع زیاده و نقصان و تحریف در قرآن دارد. از جمله از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) روایت شده که چون از ایشان در باب تناسب بین دو جمله در گفته ی حق تعالی در آیه ی سوم سوره ی نساء یعنی و ان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی و فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع پرسیدند، حضرت (علیه السّلام) گفتند در این فاصله، یعنی در فاصله ی بین دو جمله ای که ربط معنی آن آشکار نیست، بیش از یک سوم آن ساقط شده است ( صیانه القرآن، ص 158 ).

محدث نوری و فصل الخطاب
نقطه ی عطف مهم در تاریخ مسأله تحریف، تألیف کتابی است مستقلاً در این زمینه یعنی در ادعا و به خیال خود در اثبات وقوع تحریف در قرآن به قلم یکی از بزرگترین محدثان شیعه در اوایل قرن چهاردهم. این محدث حاج میرزاحسین بن مولی محمدتقی طبری یا به قولی طبرسی ( 1254-1320 ق ) از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و آیت الله میرزا حسن شیرازی است که دو تن ازمعروفترین شاگردان او یکی حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان و سفینه البحار و دیگری آقابزرگ تهرانی صاحب الذریعه است. بهترین شرح حال و آثار او را هم همین آقا بزرگ تهرانی، با استفاده از زندگی نامه ی خود نوشت کوتاه او، نوشته است. که در مقدمه ی مهمترین کتاب او که آخرین مجموعه معتبر حدیث شیعه ی امامیه به شمار می آید، یعنی مستدرک الوسائل به طبع رسیده است. محدث نوری کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب را در سه مقدمه و دوازده فصل و یک خاتمه تدوین کرده است و در فصول دوازده گانه دلایلی برای اثبات تحریف عرضه داشته است.آقا بزرگ تهرانی در شرح حالی که نوشته است از مکارم اخلاق و مراتب زهد و ورع و تعلق خاطر بسیار محدث نوری به ائمه طاهرین (علیه السّلام) و تتبع عمیق او در اخبار و آثار شیعه و اهل سنت حکایت دارد. تمسک او به اخبار در حد اعلی و بر وفق مشرب اخباریان است. چنان که عمرش را بر سر تهیه و تدوین مستدرکی بر وسائل الشیعه حر عاملی گذارده و به اذعان صاحب نظران به خوبی از عهده ی این کار برآمده و کارش به عنوان آخرین مجموعه ی حدیث، مخصوصاً احادیث احکام شیعه، قبول عام و استقبال تام یافته است. محققان برآنند که آنچه او را به نگارش این کتاب واداشته، این گمان بوده است که مخالفان، فضایل اهل بیت (علیهم السّلام) و مثالب دشمنان ایشان را از قرآن انداخته اند. در واقع هم این کتاب را در جواب یکی از علمای هند که از او پرسیده بودند چرا نام ائمه معصومین (علیه السّلام) در قرآن نیست نگاشته است ( صیانه القرآن، ص 167 ). شاگرد نامدار او آقابزرگ تهرانی، تا حدودی جانبدارانه و توجیه گرانه، می نویسد: « در فصل الخطاب ثابت کرده است که تحریف به زیاده و تغییر و تبدیل و نظایر آن که در کتبی غیر از قرآن رخ می دهد، حتی به یک کلمه واحده هم رخ نداده، و ما جای چنین کلمه ای را در قرآن نمی شناسیم و بر آن است که در مورد آیاتی جز آیات احکام، تنقیصی از سوی جامعان قرآن وارد شده، به نحوی که ما عین منقوص را که نزد اهلش محفوظ است نمی شناسیم، ولی اجمالاً از طریق اخباری که مؤلف مفصلاً در کتاب یاد کرده است، فقط به ثبوت نقص، علم اجمالی داریم… » ( الذریعه، 231/6 ). شیخ نوری در تاریخ 28 جمادی الثانی 1292 ق از نگارش این کتاب فراغت یافته و کتاب برای نخست بار به چاپ سنگی در 12 شوال 1298 ق به طبع رسیده است. نسخه ی خطی اصل، یا بازنویس اصلاح شده ای از آن، در کتابخانه ی آقابزرگ تهرانی در نجف محفوظ است که نسخه ی عکسی ( زیراکسی ) آن در اختیار راقم این سطور جزو منابع نگارش این مقاله بوده است.
نگارش و انتشار فصل الخطاب، در حوزه های علمیه ی شیعه مخصوصاً درنجف و سامرا و به فاصله کمی در شبه قاره ی هند و سایر بلاد اسلامی و شیعی موج عظیمی از مخالفت و اعتراض علمای شیعه، و نیز اهل سنت را برانگیخته است ( نیز ــــ صیانه القرآن، ص 89-90 ). نخستین و مهمترین ردی که بر او نوشته اند کتاب کشف الارتیاب فی عدم تحریف الکتاب، نوشته ی یکی از معاصران محدث نوری یعنی شیخ محمود بن ابی القاسم مشهور به « معرب طهرانی » ( م 1323 ق ) است که در 17 جمادی الثانی 1302 ق از نگارش آن فراغت یافته و کتابی است در حدود 300 صفحه ( همچند خود فصل الخطاب ) و سرشار از استدلال های متین و براهین قاطع، چنان که شیخ نوری را مجبور به بازگشت از بعضی آراء خود و عقب نشینی کلی کرده است. محدث نوری هم به نوبه ی خود بر این کتاب ردی ( به فارسی ) نوشته است که با بعضی از چاپهای فصل الخطاب همراه است، و از خوانندگان فصل الخطاب درخواست کرده است که این ردیه یا جوابیه اش را که در حکم متمم فصل الخطاب است حتماً مطالعه کنند. نخستین اشکالی که مؤلف کشف الارتیاب بر نوری می گیرد این است که اگر قائل به تحریف باشیم یهودیان ما را شماتت خواهند کرد که در عدم اعتبار بین کتاب ما و کتاب شما فرقی نیست. نوری جواب می دهد که این مغالطه ی لفظی است؛ زیرا مراد او از تغییر و تبدیل، صرفاً نقص بعضی از وحی منزل است و آن هم در غیر آیات احکام، ولی در مورد افزایش، اجماع محصَّل بین جمیع فرقه های مسلمانان هست بر اینکه حتی به اندازه ی کوتاهترین آیه یا حتی یک کلمه، بر قرآن افزوده نشده است ( برای تفصیل ــــ الذریعه، 220/10-221؛ صیانه القرآن، ص 90 ). آقابزرگ تهرانی می نویسد: « و شفاهاً از او چنین شنیدم که می گفت من در این کتاب [ فصل الخطاب ] نوشته ام که قرآن موجود بین الدفتین، همچنان به صورت اولیه ای که داشته و از آغاز جمع آن در عصر عثمان بوده، باقی و محفوظ مانده است؛و هیچ گونه تغییر و تبدیلی که در سایر کتب آسمانی وارد شده در آن وارد نشده است. لذا سزاوار بود که نام کتابم را فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب بگذارم؛ و نام گذاشتنش به این اسم که مردم برخلاف مراد من حملش می کنند؛ خطایی در نامگذاری بوده است. ولی مراد من آن نیست که مردم تلقی و تصور کرده اند، بلکه مراد من اسقاط بعضی از وحی منزل الهی است و اگر می خواهید نام آن را بگذارید القول الفاصل فی اسقاط بعض وحی النازل… » ( الذریعه، 231/16-232 ).
استاد مرتضی عسکری از قول یکی از دوستانش که از علمای هند است، نقل کرده است که « دویست کتاب به زبان های مختلف فقط در هند علیه نظریه ی شیعه در تحریف قرآن چاپ کرده اند » ( « تحریف ناپذیری قرآن »، کیهان اندیشه، ویژه ی قرآن، شماره 28، 1368، ص 46 ). گفتنی است که خلاصه ای از فصل الخطاب به انگلیسی ترجمه شده که نسخه ای از آن در کتابخانه ی ملی ایران محفوظ است. بیشتر کتاب هایی که در رد قول تحریف قرآن نوشته شده یا مستقیماً و تماماً در رد فصل الخطاب نوری است، همانند کشف الارتیاب که یاد شد، یا حفظ الکتاب عن شبهه القول بالتحریف، اثر سید محمد حسین شهرستانی ( م 1315 ق )، یا فصل و فصل هایی به رد فصل الخطاب اختصاص داده اند. از جمله مرحوم محمد جواد بلاغی در مقدمه ی تفسیر آلاءالرحمن، و مرحوم آیت الله خویی ( م 1412 ق ) در کتاب البیان که در اصل تفسیر سوره ی فاتحه است و مباحث قرآن پژوهی پرباری نیز در بر دارد، دو فصل تحت عنوان « صیانه القرآن من التحریف » و « فکره عن جمع القرآن » مستقلاً به طرح مسأله تحریف و رد آن به دلایل متقن و نیز پاسخ به اهم شبهات محدث نوری ( بدون نام بردن از او ) اختصاص داده است. مرحوم آیت الله ابوالحسن شعرانی ( م 1352 ش ) نیز تعلیقاتی در رد فصل الخطاب دارد که آیت الله حسن زاده ی آملی، در ذیل مقاله ی پرباری که تحت عنوان « فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب » نوشته است، آن را به تمامه از خط استادش مرحوم شعرانی نقل کرده است.سه تن از قرآن پژوهان معاصر نیز که هر یک کتابی مفرد و مستقل در نفی تحریف قرآن نوشته اند ( استاد محمد هادی معرفت در صیانه القرآن من التحریف، استاد سید جعفر مرتضی عاملی در حقائق هامه حول القرآن الکریم؛ استاد رسول جعفریان در اکذوبه تحریف القرآن ) هر یک فصلی شامل خلاصه فصول دوازده گانه و استدلالهای اساسی و مستندات اصلی محدث نوری در فصل الخطاب، همراه با ردّ روشن و کوتاهی آورده اند. در اینجا شبهات یا دلائل قائلان به تحریف را عمدتاً بر مبنای کتاب فصل الخطاب محدث نوری طرح می کنیم و پاسخ کوتاهی نیز در جواب هر یک از آنها می آوریم. از دلایل دوازده گانه ی محدث نوری در این کتاب دو دلیل از طریق شیعه و منابع شیعه نقل شده و بقیه از منابع اهل سنت است. جالب توجه این است که محدث نوری و همفکران او از کل گنجینه ی احادیث اهل سنت، فقط همین احادیث آحاد و ضعاف را قبول دارند که نهایتاً خود حدیث شناسان و علمای اهل سنت و مخصوصاً قرآن شناسان کوچکترین اعتباری بر آنها یا در حاکی بودن آنها از تحریف قرآن ندارند.

1. محدث نوری به روایات اهل سنت و معدودی از احادیث شیعه استناد کرده اندکه قائلند به اینکه هر آنچه در امت های پیشین رخ داده، طبق النعل بالنعل درامت اسلام نیز رخ خواهد داد و از جمله این رویدادها یکی هم تحریف کتاب آسمانی است. آیت الله خویی این شبهه را چنین پاسخ می دهد که اولاً ) اخباری که به آنها اشاره شده، اخبار آحادند و افاده ی علم و ایجاب عمل نمی کنند و ادعای تواتر آنها گزاف است چرا که هیچ چیز از آنها در کتب اربعه ی شیعه روایت نشده است، و لذا ملازمه ای بین وقوع تحریف در تورات و وقوعش در قرآن نیست. ثانیاً ) اگر این دلیل درست باشد باید دال بر وقوع زیادت در قرآن باشد، چنان که تحریف قرآن و انجیل هم به زیادت بوده است و بطلان این امر واضح است. ثالثاً ) بسیاری از وقایعی که در امم سابقه رخ داده نظیرش در امت اسلام رخ نداده، نظیر گوساله پرستی و سرگردانی چهل ساله ی بنی اسرائیل در بیابان و غرق فرعون و یارانش و فرمانروایی سلیمان (علیه السّلام) بر جن و انس، و رفع عیسی (علیه السّلام) به آسمان و درگذشت هارون که وصی موسی (علیه السّلام) بود قبل از موسی (علیه السّلام) و ولادت عیسی (علیه السّلام) بدون پدر. رابعاً ) اگر هم فرضاً تواتر این روایات و صحت دلالت آنها را بپذیریم، شاید مراد این باشد که زیاده و نقصان در آینده رخ می دهد، چنانکه از روایت بخاری برمی آید که زمان آن را تا دامنه قیامت می داند. پس نمی توان با این روایت به وقوع تحریف در صدر اسلام و زمان خلفا استشهاد کرد ( البیان، ص 239-241 ). استاد سید جعفر مرتضی عاملی بر این دلایل این نکته را هم می افزاید که از دلایل وجوب مصونیت قرآن از تحریف این است که قرآن معجزه ی جاودانه است [ و پدیده ی ادبی و هنری است که در آن لفظ و عین الفاظ و تعابیر و تمامیت متن آن کمال اهمیت را دارد ]. پس، قرآن بعد از اثبات دو صفت معجزه بودن و جاودانه بودن، لامحاله باید محفوظ از تحریف مانده باشد تا اعجازش برقرار بماند. ولی کتب آسمانی پیشین اصلاً معجزه ی انبیا نبوده است، تا چه رسد که معجزه ی جاودانه باشد، لذا تکفل حفظ آن بر خداوند واجب نبوده است ( حقائق هامه، ص 395 ).
2. محدث نوری به روایات اهل سنت درباره ی جمع قرآن استناد کرده و گفته است که جمع آن بر محور شهادت دو شاهد بوده است که این مسأله حاکی از عدم تواتر نقل قرآن است، و لذا امکان و احتمال تحریف در آن راه دارد، در پاسخ باید گفت که قرآن در زمان خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و به اشراف و اهتمام اکید ایشان به دست کاتبان وحی نوشته شده بود و فقط مدون و مجموع بین الدفتین نبوده است که شرح این مسأله خواهد آمد، و جمع زمان ابوبکر یک سال پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جمع نهایی زمان عثمان ( در حدود 17-18 سال پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ). در واقع جمع دوباره و مکرر برای احتیاط بوده است و زید و یاران او که گروه تهیه و تدوین « مصحف امام » بودند بر حافظه ی صدها حافظ قرآن و چندین و چند مصحف نوشته شده ی کامل ولی غیر مدون بین الدفتین، متکی بودند، لذا نیازی به شهادت دو شاهد برای هر آیه نبود. از آن گذشته مسأله ی شهادت شاهدین هم به فرض صحت به این سادگیها نبوده است، و به گفته ی ابن حجر ( الاتقان، 205/1 ) مراد از دو شاهد یکی کتابت و دیگری حفظ بود، نه دو شاهد عادی از کسانی که نه کاتب قرآن نه حافظ تمامی قرآن بوده باشند. یعنی شهادت این دو گونه شاهد برای رعایت کمال احتیاط بوده است؛ و این شهادت مؤید مصاحف مکتوب غیر مدون و حفظ حافظان بوده است. و در مورد نادری که زید شهادت یک نفره خزیمه بن ثابت انصاری را برای اثبات آیه ی پایانی سوره ی توبه پذیرفت، نه فقط به دلیل ذوالشهادتین بودن این مرد بوده، بلکه به خاطر آن بوده است که این شهادت با حفظ حافظان و کتابت کاتبان موافق بوده است؛ و برعکس شهادت یکنفره عمر درباره ی افزودن آیه ی ادعایی رجم به قرآن، از آن جهت رد شد که مؤیدی از حفظ و کتابت دیگران و خود زید نداشته است. سخاوی در جمال القرآء می گوید: مراد این است که دو تن شهادت می دادند که صحیفه ی مکتوبه در محضر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته شده یا شهادت می دادند که از وجوه منزل قرآن است. ( قانون تفسیر، صص 147-148 که عمدتاً منقول از اتقان سیوطی است ).
سیوطی پس از نقل انواع معانی محتمل بر شهادت شاهدان می گوید: « یا شاید مراد این بوده است که شاهدان شهادت می داده اند که هر آیه ای جزو آیاتی بوده است که در سال وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی جبرئیل برایشان مجدداً عرضه شد. » ( الاتقان، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 206/1 ).
3. محدث نوری در فصل سوم به روایات اهل سنت درباره ی آیاتی که ادعای نسخ تلاوت آنها شده است استناد کرده است، و مسأله ی نسخ التلاوه را رد کرده است، ولی این روایات را دال بر تحریف قرآن گرفته است. پاسخش این است که ما در مسأله ی بی اعتبار بودن و واهی بودن نسخ التلاوه ( شرحش خواهد آمد ) با او موافقیم و امثله ای که یاد کرده است یا مدعا بوده است یا کلام تفسیری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا کلام بعضی از صحابه یا اخبار آحاد و جعلی است. به این مسأله در طی این مقاله بازخواهیم گشت.
4. محدث نوری دلیل چهارم خود را چنین بیان می کند: « امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، قرآن مخصوص داشته که بعد از وفات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای خود جمع کرده بود و آن را بر قوم عرضه داشت، ولی از آن روی برتافتند لذا [ حضرت ] آن را از دیدگان آنان پنهان داشتند و این مصحف نزد حضرت (علیه السّلام) باقی بود، و امامی بعد از امام پیشین، آن را همانند سایر خصایص امامت و خزائن نبوت به ارث می برد؛ و آن نزد حضرت حجه، (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، است و بعد از ظهورش آن را بر مردم ظاهر خواهد کرد و آنان را به قرائت آن دستور خواهد داد؛ و آن مخالف این قرآن بوده، هم از حیث تألیف و ترتیب سوره ها و آیات و هم از حیث کلمات و از جهت زیاده و نقصان… » ( فصل الخطاب، نسخه ی عکسی از نسخه محفوظ در کتابخانه ی مرحوم آقابزرگ تهرانی در نجف، ص 76 ). آیت الله خویی در پاسخ این شبهه می نویسد: « چنین مصحفی موجود بوده است و اضافاتی نسبت به قرآن موجود [ مصحف عثمانی ] داشته است، اما دلیلی در دست نیست که نشان بدهد آن زیادات جزو قرآن بوده است. واقعیت آن است که این زیادات تفسیری بوده است. » ( البیان، صص 241-242 ).
منبع مقاله :
خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1389 )، قرآن پژوهی (1)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید