نویسنده: مریم نجات
از قدیم الایام در میان پژوهشگران تاریخ این پرسش مطرح بوده است که امام حسن (علیه السّلام) چرا با معاویه بن ابوسفیان صلح کردو حال آنکه برادر ایشان امام حسین (علیه السّلام) به هیچ وجه با یزید بن معاویه و ابن زیاد از در سازش و صلح وارد نشد؟ آیا این دو برادر از نوادگان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبوده اند!
پس چرا یکی مشی صلح جویانه داشته است و دیگری مشی شهادت طلبانه؟ آیا می توان این گونه سخن گفت که حضرت امام حسن (علیه السّلام) روحیه صلح طلبانه داشته ولی امام حسین (علیه السّلام) دارای روحیه ای عکس ایشان بوده است؟ و پرسش دیگر اینکه بر فرض امام حسن (علیه السّلام) کوچکتر از امام حسین (علیه السّلام) بود و اتفاقات موجود، امام حسین (علیه السّلام) را در مقابل معاویه قرار می داد و امام حسن (علیه السّلام) را در برابر یزید، آیا در این صورت امام حسن (علیه السّلام) با یزید از در صلح وارد می شد و امام حسین (علیه السّلام) با معاویه می جنگید؟
و یا اینکه امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام)هر دو امام هستند ولی شرایط زمان امام حسن (علیه السّلام) با معاویه با شرایط امام حسین (علیه السّلام) با یزید بن معاویه کاملاً متفاوت است و شرایط امام حسن (علیه السّلام) مصلحت اندیشی را می طلبید ولی شرایط زمان امام حسین (علیه السّلام) به گونه ای دیگر بود.
تفاوت زمان امام حسن (علیه السلام)
حضرت امام حسن (علیه السّلام) پس از شهادت امام علی (علیه السّلام) به عنوان خلیفه مسلمین مطرح گردید و محل حکومت وی نیز کوفه بود، در مقابل ایشان فردی طاغی و متعرض بنام معاویه در شام بود. معاویه ای که از زمان خلیفه دوم یعنی حدود بیست و هفت سال در شام حکمرانی می کرد و از زمان خلافت حضرت امیر (علیه السّلام) به عنوان طاغی جنگ با حضرت امیر (علیه السّلام) را آغاز کرد. حضرت امیر (علیه السّلام) جنگهای گوناگون داشت، تقریباً می توان ادعا کرد که قدرت نظامی لشگریان حضرت امیر (علیه السّلام) در اواخر حکومت ایشان تحلیل رفت و رو به ضعف گذاشت. از سوی دیگر معاویه در شامات هر روز بر قدرت خود می افزود.
معاویه پس از با خبر شدن از شهادت حضرت امیر (علیه السّلام)، لشگریان خود را آماده اعزام به سمت عراق نمود به این قصد که عراق را فتح نماید و حضرت امام حسن (علیه السّلام) را به شهادت برساند. در این وضعیت که یاران امام حسن (علیه السّلام) توان یاری نداشتند و به سمت و سوی رفاه و فرار از جنگ رفته بودند، آیا کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز خلافت، در آن موقع روا بود؟ در قاموس و فرهنگ دینی اهل بیت (علیهم السّلام) قتل خلیفه مسلمین و فروپاشی مرکز خلافت به هیچ وجه به صلاح مسلمین نبوده است، چرا که اگر امام حسن (علیه السّلام) به شهادت می رسید، قتیل از طرف مسلمانان متعرض محسوب می شد و شبیه قتل عثمان به ذهن ها تداعی می کرد. در عالم اسلام، قتل خلیفه ننگ محسوب می شد، کما اینکه حضرت امام علی (علیه السّلام) در واقعه قتل عثمان تا حد امکان تلاش کرد مانع قتل ایشان شود پس کشته شدن امام حسن (علیه السّلام) در این وضعیت کشته شدن خلیفه بود و این نیز به صلاح جامعه اسلامی نبود.
نکته دیگری در شرایط امام حسن (علیه السّلام) وجود داشت؛ امام حسن (علیه السّلام) به عنوان خلیفه، دارای نیروی نظامی بسیار ضعیف بود و از سوی دیگر روحیه نفاق در تار و پود کوفه و عراق گسترش پیدا کرده بود. با وجود نفاق، حضرت امام حسن (علیه السّلام) نمی توانست وارد یک جنگ طولانی با معاویه بشود که نتیجه آن معلوم نیست، چرا که همین نفاق و کج فهمی موجب شکست جنگ صفین در زمان حضرت امیر (علیه السّلام) گردید.
منافقین در دوران حکومت حضرت امام حسن (علیه السّلام) سعی می کردند که جنگ امام حسن (علیه السّلام) و معاویه را جنگ دو خانواده بنی هاشم و بنی امیه قلمداد نمایند و هیچ انگیزه دینی را در آن دخالت ندهند. آیا با این وضعیت جنگ به صلاح امت اسلام بود؟
امام حسن (علیه السّلام) با مشاهده وضعیت فوق، در برابر سه گزینه ذیل قرار گرفت:
الف) امام (علیه السّلام) در آغاز خلافت، عنوان می کرد که مردم به زندگی راحت علاقمند و در پرتو همین علاقه با معاویه و طرفداران او در ارتباط هستند، لذا از همان ابتدا از در صلح و سازش با معاویه برمی آمد. این راه، با اصول عقلی و دینی سازگار نبود، چرا که شراکت در ظلم و عافیت طلبی بود که این با روحیه اهل بیت (علیهم السّلام) به هیچ وجه سازگار نبود.
ب) راه دوم، راه معاویه و سردمداران کاخ سبز بود. به این معنی که حضرت امام حسن (علیه السّلام) رهبران و سران قبایل و گروهها را در عراق و حتی خارج از عراق، به وسیله پرداختن پول و وعده مناسب حکومتی دادن، آنان را به سوی خود جلب کند. این راه، راه بیشتر سیاستمداران روزگار می باشد وحتی در آن زمان عده ای نیز به امام این را پیشنهاد دادند و امام در پاسخ آنان فرمود: «آیا می خواهید از راه ستم پیروز گردم؟!به خدا سوگند هرگز چنین نخواهد شد» (1) از آنجا که در فرهنگ اهل بیت (علیهم السّلام)، نیرنگ هیچ جایگاهی ندارد، لذا امام حسن (علیه السّلام)، پیروزی با نیرنگ را ستم بر مردم عنوان می کند.
ج) راه سوم، راهی بود که امام (علیه السّلام) انتخاب کرد. ایشان پس از سپری شدن مدتی، مواضع خود را مسجل گردانید و برای مردم آشکار ساخت، چگونه می توان ایستادگی واز دین و ایمان دفاع کرد و در این بین چه کسانی ثابت قدم و چه کسانی منحرف و منافق هستند. امام حسن (علیه السّلام) در این راستا می فرماید:
«اهل کوفه و رنگارنگی و فرصت طلبی آنان را شناختیم، هیچ یک از آنان که فاسد باشد، به کار من نمی آید. آنان را وفا نیست و به کردار و گفتار خود عمل نمی کنند. آنان، هم اختلاف دارند و معروف است که قلوبشان با ماست و شمشیرشان چنانکه مشهور است برما» (2)
با توجه به مطالب فوق (رنگارنگ بودن مردم عراق و اعتراض به اصطلاح حاکم اسلامی شام به خلیفه وقت) پذیرش صلح، از سوی امام حسن (علیه السّلام) صحیح بوده است، چرا که در این وضعیت بود که واقعیت حکومت معاویه آشکار گردید و مسلمانان فریفته و ساده نیز عمق کار و فساد بنی امیه را در می یافتند.
وقتی امام (علیه السّلام) صلح را پذیرفت در حقیقت سیاست مکارانه معاویه را با شکست مواجه کرد و بدین وسیله سیاست نیرنگ و ماهیت حقیقی معاویه آشکار گردید. کما اینکه در تاریخ آمده است معاویه پس از صلح وارد کوفه شد و به مردم کوفه اعلام کرد، جنگ و صلح من با حسن بن علی برای نماز و روزه نبود، بلکه برای حکومت بوده و هم اکنون من بر شما حکومت می نمایم. از همین زمان انحراف معاویه آشکار شد و این انحرافات در زمان یزید به اوج خود رسید و در این وضعیت بود که امام حسین (علیه السّلام) از باب امر به معروف و نهی از منکر حکومت، قیام نمود و در این راه از جان و مال و خاندان خود دریغ ننمود.
پی نوشت :
1- عادل ادیب، پیشوایان ما، ترجمه اسدا… مبشری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1366، ص107.
2- همان، ص109.