تدبر در سوره ی مبارکه ی یوسف (2)

تدبر در سوره ی مبارکه ی یوسف (2)

مجری طرح: علی صبوحی طسوجی

وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ (42) وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ (43) قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِینَ (44) وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّهٍ أَنَاْ أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45) یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (46) قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّا تَأْکُلُونَ (47) ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّا تُحْصِنُونَ (48) ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَفِیهِ یَعْصِرُونَ (49) وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَهِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ (50) قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَهُ الْعَزِیزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (51) ذَلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ (52) وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ (53) وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مِکِینٌ أَمِینٌ (54) قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ (55) وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاء نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (56) وَلَأَجْرُ الآخِرَهِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ (57)

پیوستگی آیات کلام 5:
آیات این کلام دارای چهار مطلب است: مطلب نخست، آیه 42 که مربوط به تقاضای یوسف ( علیه السلام ) از زندانی مشرف به نجات، نسبت به یاد کردن او در نزد ملک است؛ مطلب دوم، آیات 43 تا 49 که درباره تأویل رؤیای ملک توسط یوسف ( علیه السلام ) است؛ مطلب سوم، آیات 50 تا 53 که جریان ظهور بی گناهی یوسف ( علیه السلام ) در نزد ملک است؛ و مطلب چهارم، آیات 54 تا 57 که بیان تمکن یافتن آن حضرت در زمین و عزت یافتن او در حکومت ملک است. اتصال آیات درون این مطالب و همچنین ارتباط سیاقی مطالب با یکدیگر آشکار است.

غرض کلام 5:
معانی منسجم مطالب این کلام بدین شرح است:
معنی منسجم مطلب نخست: تنها آیه این مطلب حاکی از آن است که یوسف ( علیه السلام ) از زندانی مشرف به نجات درخواست کرد که او را در نزد پادشاه یاد کند، اما شیطان سبب فراموشی آن زندانی شد و در نتیجه یوسف ( علیه السلام ) سالیانی چند در زندان بماند. عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: « دخالت شیطان برای فراموشی اجابت درخواست یوسف ( علیه السلام ) از جانب زندانی نجات یافته، سبب چند سال توقف آن حضرت در زندان »
معنی منسجم مطلب دوم:
پس از چند سال، ملک خوابی دید که علمای تعبیر خواب از تعبیر آن وامانده و آن را اضغاث احلام ( خواب های پریشان و آشفته ) خواندند. این امر سبب شد که زندانی آزاد شده یوسف ( علیه السلام ) را به یاد آورد و درخواست کند که وی را به نزد او بفرستد تا تأویل رؤیا را از او استفسار کند. ایشان نیز با تأویلی عالمانه و پیشنهاداتی متخصصانه پاسخ او را دادند. متن خواب و تأویل آن با رجوع به ترجمه قابل فهم است. عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: « خواب ملک و درماندگی علما از تعبیر آن، مقدمه یادآوری یوسف ( علیه السلام ) از جانب زندانی آزاد شده و در نتیجه ظهور علم الهی آن حضرت، برای ملک و دیگران »
معنی منسجم مطلب سوم: بعد از آنکه علم و دانایی حضرت یوسف ( علیه السلام ) با تأویل حکیمانه خواب پادشاه بر همگان آشکار گشت، او تصمیم بر آزادی ایشان گرفته و آن حضرت را به نزد خویش فرا خواند، اما یوسف ( علیه السلام ) قبل از پذیرش دعوت ملک و بیرون آمدن از زندان، تحقیق در ماجرای زنان را از ایشان مطالبه کرد و همین مسئله را با بیانی کاملاً توحیدی ابلاغ کرد: ( ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ … إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ )؛ با تحقیق پادشاه همه زنان بر بی گناهی و پاکدامنی یوسف ( علیه السلام ) شهادت دادند و زلیخا نیز به گناه خود اعتراف کرد و بر صدق و پاکدامنی آن حضرت گواهی داد. پس از به اثبات رسیدن بی گناهی یوسف ( علیه السلام )، ایشان فرمود: مقصود من از مطالبه تحقیق آن بود که عزیز بداند من در نهان به او خیانت نکردم و خدا، کید خائنان را به نتیجه نمی رساند. ایشان پس از بیان این هدف، عصمت و پاکدامنی خویش را به رحمت رب استناد داده و در این باره، از خویش نفی استقلال کرد. با توجه به این آیات، می توان دریافت که ایشان خواستند تا قبل از آزاد شدن از زندان، پاکدامنی و عدم خیانتشان بر همگان اثبات گردد و مسیر تحقق همین مقصود را با بیانات موحدانه خویش محفوف فرمودند. بنابراین عنوان متناسب برای این مطلب عبارت است از: « زدوده شدن هرگونه توهم سوء و خیانت نسبت به یوسف موحد ( علیه السلام )، در واقعه کید زلیخا و زنان، پیش از پذیرش دعوت ملک »
معنی منسجم مطلب چهارم: این مطلب دارای دو فراز است: فراز اول، آیات 54 و 55 است. طبق این فراز، بعد از اثبات رسیدن علم و پاکدامنی یوسف ( علیه السلام ) در برابر کید عظیمی که زنان به پا کرده بودند، پادشاه خواست که ایشان را از خواص خود گرداند و از این رو به ایشان جایگاهی ویژه در نزد خویش داد و یوسف ( علیه السلام ) نیز بر اساس آنچه که از علم و امانت داریش به اثبات رسیده بود ( : علیم حفیظ ) و با توجه به بحران قحطسالی که در پیش بود، از ملک خواست که او را مسئول خزانه مملکت قرار دهد؛ و فراز دوم، آیات 56 و 57، بیان حق تعالی است که با اشاره به مقام و جایگاه یوسف ( علیه السلام )، آن را تمکین و رحمت خویش نسبت به او دانسته است. با توجه به این دو فراز عنوان مناسب برای این مطلب عبارت است از: « تمکین یوسف ( علیه السلام ) در سرزمین مصر در جایگاهی ویژه نزد ملک، به جزای محسن بودن او »
جمله « وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ » در آیه 56، نشان دهنده این است که سیر مطرح شده در این کلام ( خواب دیدن ملک، عاجز شدن معبران از تعبیر آن، یادآوری غلامی که حضرت یوسف ( علیه السلام ) را فراموش کرده بود، تعبیر خواب توسط حضرت، اثبات بی گناهی و پاکدامنی ایشان و رسیدن به مقام عزیزی مصر ) بیانگر این است که خدای سبحان حوادث را تدبیر می کند تا آنچه اراده اوست تحقق یابد. البته کار خدا و تدبر او بر اساس حکمت است. بنابراین در گرداندن این حوادث به نفع حضرت، حکمتی وجود دارد و حکمت آن ضایع نشدن اجر محسنان است: « وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ » بنابراین عنوان متناسب با غرض این کلام، عبارت است از:

« تدبیر خدا در نجات یوسف پیامبر ( علیه السلام ) از زندان و عزت یافتن او در سرزمین مصر از طریق ظهور علم و پاکدامنیش و به پاس احسان او »

6-2-1 کلام ششم. آیات 58 تا 92

گسست کلام 6 از کلام 5:
از ابتدای آیه 58 سیر جدیدی در مورد آمدن برادران حضرت یوسف ( علیه السلام ) به مصر آغاز می شود و همین امر دلیل گسست کلام 6 از کلام 5 است.
وَجَاء إِخْوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ (58) وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَّکُم مِّنْ أَبِیکُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَأَنَاْ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ (59) فَإِن لَّمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَلاَ تَقْرَبُونِ (60) قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ (61) وَقَالَ لِفِتْیَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِی رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (62) فَلَمَّا رَجِعُوا إِلَى أَبِیهِمْ قَالُواْ یَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَکْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (63) قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (64) وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَاعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذَلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ (65) قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَن یُحَاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ (66) وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَهٍ وَمَا أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللّهِ مِن شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (67) وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغْنِی عَنْهُم مِّنَ اللّهِ مِن شَیْءٍ إِلاَّ حَاجَهً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (68) وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَاْ أَخُوکَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَوَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَاْ أَخُوکَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَهَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ (70) قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَیْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ (71) قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِکِ وَلِمَن جَاء بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِیمٌ (72) قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الأَرْضِ وَمَا کُنَّا سَارِقِینَ (73) قَالُواْ فَمَا جَزَآؤُهُ إِن کُنتُمْ کَاذِبِینَ (74) قَالُواْ جَزَآؤُهُ مَن وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِیهِ کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَن یَشَاء اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (76) قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانًا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ (77) قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیْخًا کَبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَکَانَهُ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (78) قَالَ مَعَاذَ اللّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّآ إِذًا لَّظَالِمُونَ (79) فَلَمَّا اسْتَیْأَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِیًّا قَالَ کَبِیرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ (80) ارْجِعُواْ إِلَى أَبِیکُمْ فَقُولُواْ یَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا کُنَّا لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ (81) وَاسْأَلِ الْقَرْیَهَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَالْعِیْرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (82) قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللّهُ أَن یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (83) وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ (84) قَالُواْ تَالله تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ (85) قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (86) یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ (87) فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُّزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ (88) قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ (89) قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَاْ یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (90) قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ (91) قَالَ لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (92)

پیوستگی آیات کلام 6:
این کلام دارای پنج مطلب است: مطلب نخست، آیه 58 که درباره آمدن برادران حضرت یوسف ( علیه السلام ) به مصر و به منزله طلیعه این سیاق است؛ مطلب دوم، آیات 59 تا 69 که بیان تدبیر یوسف ( علیه السلام ) برای آوردن برادرش بنیامین به مصر است؛ مطلب سوم، آیات 70 تا 79 که بیان تدبیر یوسف ( علیه السلام ) برای نگاه داشتن برادرش بنیامین در مصر است؛ مطلب چهارم، آیات 80 تا 87 که تصویر انفعال برادران یوسف ( علیه السلام ) در برابر پدر به خاطر نیاوردن بنیامین ( علیه السلام ) و توصیه پدر به آنهاست؛ و مطلب پنجم، آیات 88 تا 92 که ترسیم صحنه درخواست برادران از یوسف ( علیه السلام ) و ماجرای شناختن یوسف ( علیه السلام ) و پشیمانی برادران است. ارتباط آیات درون مطالب روشن است و اتصال سیاقی مطالب بدین شرح است: چنانکه گذشت، مطلب نخست، به منزله طلیعه این کلام است. در این مطلب می خوانیم که برادران یوسف ( علیه السلام ) به مصر آمدند. وی برادران را شناخت، اما آنها یوسف ( علیه السلام ) را نشناختند. همین بیان آغازین می فهماند که سیاق این آیات، دست کم تا جایی که برادران، یوسف ( علیه السلام ) را بشناسند ادامه دارد. بنابراین سیاق مورد نظر باید تا انتهای مطلب پنجم جریان داشته باشد. مطلب دوم، ماجرای آوردن بنیامین ( علیه السلام ) به مصر است؛ مطلب سوم، ماجرای نگاه داشتن او در مصر است؛ مطلب چهارم، انفعال برادران به خاطر نگاه داشته شدن بنیامین در مصر و شرمندگی در برابر پدر است؛ و در نهایت مطلب پنجم، معرفی یوسف ( علیه السلام ) به برادران پس از فراهم آمدن زمینه پشیمانی آنان با تدابیر قبلی است.

غرض کلام 6:
معانی منسجم مطالب این کلام بدین شرح است:
معنی منسجم مطلب اول: توضیحات لازم در مقطع پیشین گذشت و بر اساس آن، عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از:‌ « وارد شدن برادران یوسف ( علیه السلام ) بر او در مصر، در حالی که وی آنها را شناخت ولی آنها او را نشناختند. »
معنی منسجم مطلب دوم: آیات این مطلب در چهار فراز بیان شده است: فراز نخست، آیات 59 تا 62 است که سخنان آمیخته با تشویق و تهدید یوسف ( علیه السلام ) به برادرانش برای آوردن بنیامین ( علیه السلام ) به مصر و تدبیر عملی او در این جهت است؛ فراز دوم، آیات 63 تا 66 است که خواهش برادران یوسف ( علیه السلام ) از پدرشان حضرت یعقوب ( علیه السلام ) برای موافقت با بردن بنیامین ( علیه السلام ) به مصر است. درخواستی که ابتدا به خاطر سوء سابقه آنان درباره حضرت یوسف ( علیه السلام ) پذیرفته نمی شود، اما در نهایت با عملی شدن نقشه یوسف ( علیه السلام ) و با اخذ وثیقه ای الهی از فرزندان مورد قبول پدر واقع می شود؛ فراز سوم، آیات 67 و 68 است که توصیه حضرت یعقوب ( علیه السلام ) به فرزندان و عمل ایشان به توصیه اوست؛ و فراز چهارم، آیه 69 است که رسیدن یوسف ( علیه السلام ) به برادرش بنیامین ( علیه السلام )، در آغوش کشیدن او و معرفی خویشتن به اوست. با توجه به فرازهای بیانی مذکور، معنی منسجم این مطلب، عبارت است از: « تدابیر حکیمانه یوسف ( علیه السلام ) برای آوردن برادرش بنیامین ( علیه السلام ) به مصر که با تکرار صحنه درخواست فرزندان از پدر برای موافقت با بردن یکی از فرزندان مورد حسادت برادران به مصر همراه بود »
معنی منسجم مطلب سوم:
آیات این مطلب در دو فراز بیان شده است: فراز نخست، آیات 70 تا 76 است که بیان تدبیر یوسف ( علیه السلام ) برای نگاه داشتن برادرش بنیامین ( علیه السلام ) در مصر است؛ و فراز دوم، آیات 77 تا 79 است که بیان صحنه گفتگوی برادران با یوسف ( علیه السلام ) برای راضی کردن او به اخذ یکی از ایشان به جای بنیامین ( علیه السلام ) است. گفتگویی که بار دیگر از حسادت آنان نسبت به یوسف و بنیامین ( علیهما السلام ) پرده برمی دارد و در نهایت مورد قبول یوسف ( علیه السلام ) واقع نمی شود. بنابراین عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب، عبارت است از: « تدابیر حکیمانه یوسف ( علیه السلام ) برای نگاه داشتن بنیامین ( علیه السلام ) در مصر و بی ثمر ماندن اصرار برادران برای بردن بنیامین ( علیه السلام ) به نزد پدر »
معنی منسجم مطلب چهارم: آیات این مطلب نیز در دو فراز بیان شده است: فراز نخست، آیات 80 تا 82 است. طبق این فراز، بعد از آنکه یوسف ( علیه السلام )، بنیامین ( علیه السلام ) را در نزد خود نگاه داشت و برادرانش که با پدر خود پیمان الهی بسته بودند، از باز پس گرفتن او ناامید شدند، در گوشه ای برای پیدا کردن راه حل به نجوا پرداختند. برادر بزرگتر ایشان به جهت پیمانی که با پدر بسته بود، از رفتن به مصر امتناع کرد و ماجرای یوسف ( علیه السلام ) را به یاد برادران آورد و گفت من در اینجا می مانم و شما به نزد پدر بروید و واقعه را برای او تعریف کنید و برایش از شهری که در آن بودیم و قافله ای که با آن آمدیم، گواه بگیرید؛ فراز دوم، آیات 83 تا 87 است که از عکس العمل یعقوب ( علیه السلام ) در برابر واقعه پیش آمده و اظهارات فرزندانش خبر می دهد. یعقوب ( علیه السلام ) این اظهارات را نیز همانند اظهاراتی که قبلاً درباره گم شدن یوسف ( علیه السلام ) داشتند، تسویل نفس ایشان دانست و اعلام داشت در برابر آن صبر خواهد کرد و گفت امید آن دارد که خدا همه آنها را به او باز گرداند و دوباره برای یوسف ( علیه السلام ) بسیار گریه کرد تا اینکه چشمانش از شدت گریه سفید شد، اما با این وجود، خشم خود را فرو برد و ایشان را برای جستجوی فرزندانش روانه ساخت. چنانکه مشخص است فراز نخست، از انفعال برادران یوسف ( علیه السلام ) در واقعه پیش آمده و فراز دوم از تکرار صحنه مشابه خبردار شدن پدر از گم شدن یوسف ( علیه السلام ) خبر می دهد. عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: « چاره جویی بی ثمر برادران در توجیه از دست دادن بنیامین ( علیه السلام ) برای پدر، یادآور توجیه بی فایده گم شدن یوسف ( علیه السلام )؛ و توصیه پدر به جستجوی امیدوارانه یوسف و بنیامین ( علیهما السلام ) »
معنی منسجم مطلب پنجم: بر اساس آیات این مطلب، برادران بار دیگر با سرمایه کمی برای گرفتن آذوقه از عزیز مصر آمده بودند و از او تقاضای بخشش و بزرگواری داشتند. او به ایشان گفت: آیا دانستید زمانی که جاهل بودید، با یوسف و برادرش چه کردید؟ در این هنگام، آنها یوسف ( علیه السلام ) را شناختند و گفتند آیا تو یوسف هستی؟ و ایشان فرمود: آری من یوسفم و این برادر من است. خدای متعالی بر ما منت گذاشت، زیرا هر کس که صبر و تقوا پیشه کند، خدا اجر احسان او را ضایع نمی سازد. آنگاه آنها به اشتباه خود پی بردند و به برتری الهی او بر خودشان و خطاکاری خویش، اعتراف کردند و او نیز به ایشان امید داد که خدای غفور و رحیم آنها را خواهد بخشید. عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: « شناخت یوسف ( علیه السلام ) از جانب برادران و اعتراف به برتری او بر ایشان و اظهار پشیمانی نسبت به کرده خود درباره او و در نهایت، مواجهه آنها با بخشش یوسف ( علیه السلام ) »
حال که معانی منسجم مطالب پنج گانه این کلام مشخص شد، می توان غرض کلام را تشخیص داد. با توجه به نخستین مطلب، برادران یوسف ( علیه السلام ) در مصر بر او وارد شدند و با توجه به سیاق برای دریافت آذوقه به خدمت او رسیده بودند. این دیدار در حالی صورت گرفت که یوسف ( علیه السلام ) آنها را شناخت ولی آنها او را نشناختند؛ بر اساس مطلب دوم، یوسف ( علیه السلام ) برای آوردن برادرش بنیامین ( علیه السلام ) به مصر، تدابیری حکیمانه اتخاذ فرمود و اجرایی شدن مقصود او، با تکرار صحنه درخواست فرزندان از پدر برای موافقت با بردن یکی از فرزندان مورد حسادت برادران به مصر همراه بود. بدین ترتیب کم کم زمینه پشیمانی برادران و آمادگی آنان برای مواجهه ای درست با یوسف ( علیه السلام ) فراهم می شد. مطلب سوم، حاکی از تدابیر حکیمانه یوسف ( علیه السلام ) برای نگاه داشتن بنیامین ( علیه السلام ) در مصر و بی ثمر ماندن اصرار برادران برای بردن بنیامین ( علیه السلام ) به نزد پدر بود. این عمل یوسف ( علیه السلام ) سبب شد که بار دیگر صحنه چاره جویی برادران برای توجیه پدر نسبت به گم شدن یوسف ( علیه السلام ) تداعی شود و چنین هم شد. طبق چهارمین مطلب، برادران در توجیه از دست دادن بنیامین ( علیه السلام ) برای پدر چاره جویی کردند، ولی فایده ای نبخشید و اتهامِ به جای تسویل بار دیگر دامن آنها گرفت. اما آنان که سخت منفعل شده بودند، از سوی پدر به جستجوی امیدوارانه یوسف و بنیامین ( علیهما السلام ) فرمان یافتند و برای مواجهه درست با یوسف ( علیه السلام ) و برادرش بنیامین ( علیه السلام ) آماده شدند و بنابر مطلب آخر، در سفری دیگر به مصر از عزیز مصر، یعنی یوسف ( علیه السلام )، تقاضای بخشش و بزرگواری داشتند که با سؤال او نسبت به عملکرد جاهلانه شان درباره یوسف ( علیه السلام ) و برادرش مواجه شدند و آنگاه یوسف ( علیه السلام ) را شناختند و به برتری الهی او بر خود اعتراف کردند و با اظهار پشیمانی، مورد عفو یوسف بزرگوار ( علیه السلام ) واقع شدند. بدین ترتیب سیاقی که با نشناختن یوسف ( علیه السلام ) از جانب برادران آغاز شده بود، با شناخت ایشان از جانب برادرانش به اتمام رسید. بین نشناختن ابتدای سیاق و شناختن انتهای آن، با تدابیر حکیمانه و خدایی یوسف ( علیه السلام )، وقایعی صورت پذیرفت که: اولاً، بنیامین ( علیه السلام ) را از دایره برادران خطاکار جدا کرده و به یوسف ( علیه السلام ) ملحق کرد. ثانیاً، صحنه های درخواست بردن برادر مورد حسادت و گم کردن او و توجیه گم شدنش برای پدر را تداعی کرد و بدین ترتیب زمینه پشیمانی برادران نسبت به رفتارشان با یوسف و بنیامین ( علیهما السلام ) و پذیرش برتری یوسف ( علیه السلام ) بر خویش را فراهم ساخت. بدین ترتیب عنوان متناسب با غرض این کلام عبارت است از:

« اعتراف برادران به خطای خود درباره یوسف و بنیامین ( علیهما السلام ) و پذیرش برتری یوسف ( علیه السلام ) بر خود؛ در نتیجه تدابیر خدایی یوسف ( علیه السلام ) در رهبری جریان طلب آذوقه به سمت مقصودش »

7-2-1- کلام هفتم. آیات 93 تا 100

گسست کلام 7 از کلام 6:
سیاق آیات پیشین در خصوص تدابیر یوسف ( علیه السلام ) برای معرفی خویش به برادران در شرایط مناسب است و آیات 93 به بعد، سیاقی درباره جمع شدن یعقوب ( علیه السلام ) و آل او در مصر است.
اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ (93) وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ (94) قَالُواْ تَاللّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ الْقَدِیمِ (95) فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (96) قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ (97) قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (98) فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِینَ (99)

پیوستگی آیات کلام 7:
این کلام دارای چهار مطلب است: مطلب نخست، آیه 93 است که امر یوسف ( علیه السلام ) به برادران برای خبردار کردن پدر و آوردن اهلشان ( آل یعقوب علیه السلام ) به مصر؛ و به منزله طلیعه این سیاق است؛ مطلب دوم، آیات 94 تا 96 است که درباره ماجرای روشن شدن چشم حضرت یعقوب ( علیه السلام ) با استشمام بوی پیراهن یوسف ( علیه السلام ) است؛ مطلب سوم، آیات 97 و 98 که اظهار پشیمانی فرزندان یعقوب ( علیه السلام ) از کرده های ناشایست خود و طلب استغفار از پدر و وعده استغفار اوست؛ و مطلب چهارم، وارد شدن یعقوب ( علیه السلام ) و آل او بر یوسف ( علیه السلام ) در مصر و استقبال گرم وی از آنان است. اتصال آیات درونی این سیاق آشکار است و ارتباط سیاقی مطالب آن به این شرح است: این سیاق با امر یوسف ( علیه السلام ) به برادران برای آوردن یعقوب ( علیه السلام ) و آل او به مصر آغاز می شود و وارد شدن آنان بر یوسف ( علیه السلام ) و استقبال گرم وی از ایشان پایان می یابد.

غرض کلام 7:
معانی منسجم مطالب این کلام بدین شرح است:
معنی منسجم مطلب نخست: بر اساس آیات این مطلب، یوسف ( علیه السلام ) پیراهن خود را به برادران داد تا به برکت آن بینایی پدر بازگردد و همچنین به آنان فرمود که همه خاندان یعقوب ( علیه السلام ) را نزد وی آورند. عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: « دعوت یوسف ( علیه السلام ) از پدر با ارسال پیراهن خویش به نزد او و امر یوسف ( علیه السلام ) به برادران برای آوردن آل یعقوب ( علیه السلام ) به مصر »
معنی منسجم مطلب دوم: طبق این آیات، به محض راه افتادن کاروان فرزندان یعقوب ( علیه السلام ) از مصر، پدر از احساس بوی یوسف ( علیه السلام ) خبر داد و در مقابل، بعضی از فرزندان او که در کنعان مانده بودند، بار دیگر به او نسبت گمراهی دادند. بعد از رسیدن کاروان به کنعان، پیراهن یوسف ( علیه السلام ) را بر روی پدر انداختند و بینایی آن حضرت بازگشت و سپس فرمود: آیا نگفتم که من از جانب خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید. عنوان مناسب برای معنی منسجم این مطلب عبارت است از: « روشن شدن چشم یعقوب ( علیه السلام ) با استشمام بوی پیراهن یوسف ( علیه السلام ) »
معنی منسجم مطلب سوم: با توجه به آیات این مطلب فرزندان یعقوب ( علیه السلام ) از او طلب استغفار کردند و وی به آنان وعده استغفار داد. عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب چنین است: « طلب استغفار فرزندان یعقوب ( علیه السلام ) از او وعده استغفار آن حضرت به ایشان »
معنی منسجم مطلب چهارم: طبق آیات این مطلب، هنگامی که خاندان یعقوب ( علیه السلام ) به مصر آمدند یوسف ( علیه السلام ) به استقبال آنان آمده و پدر و مادر خویش را در آغوش کشید و فرمود که به خواست خدا در امنیت کامل وارد مصر شوید. عنوان مناسب با این مطلب عبارت است از: « وارد شدن یعقوب ( علیه السلام ) و آل او بر یوسف ( علیه السلام ) در مصر و استقبال گرم وی از ایشان »
سیاق کنونی با دعوت یوسف ( علیه السلام ) از پدر و امر او بر برادران برای آوردن آل یعقوب ( علیه السلام ) به مصر آغاز شد و با وارد شدن آنان به مصر و استقبال گرم یوسف ( علیه السلام ) از آنان پایان یافت، بنابراین عنوان مناسب با غرض این کلام عبارت است از:

« وارد شدن یعقوب ( علیه السلام ) و آل او بر یوسف ( علیه السلام ) در مصر، در پی دعوت و فرمان آن حضرت »
منبع مقاله :
طرح راهنمای مربی تدبر در سوره های قرآن کریم 3 و 4، دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه شورای تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی، بهار 1388

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید