نویسنده: حسن ابراهیمزاده
«الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک، و أنِر أبصارَ قلوبنا به ضیاء نظرها إلیک، حتّی تَخرِقَ أبصارُ القلوب حُجُبَ النّور، فتَصِلَ إلی معدِنِ العظمه، و تصیرَ أرواحُنا مُعلَّقهً بعزّ قدسک».
این جملات مناجات شعبانیه، فرازهای پایانی و دعای همیشگی استاد اخلاق مدرسهی مبارکهی فیضیهی قم، یعنی حضرت امام خمینی (ره) بود؛ دعایی که نزدیک به هشت سال، طلاب و فضلای جوان حاضر در درس ایشان، در روزهای پنج شنبه و جمعه با استاد خود زمزمه میکردند.
این استاد اخلاق، محضر بزرگانی چون آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری و میرزا علی کاشانی را درک کرده بود و از دروس بزرگان اخلاق و عرفان، همچون آیه الله میرزا محمد علی شاهآبادی و حاج میرزا جواد ملکی تبریزی بهره جسته بود. همین امر موجب شده بود تا در عنفوان جوانی مراحل تهذیب و مراتب سیر و سلوک عرفانی و اخلاقی را پشت سر گذارد و به زهد و تقوا و گریز از دایرهی نام و نان، شهرت یابد.
او که بعدها در مسجد کوچکی در شهر قم(1) به تدریس فقه، اصول، فلسفه و عرفان مشغول بود، در دنیاگریزی تا آن جا پیش رفت که حتی اجازه نمیداد به دنبالش راه بیفتند و او را در مسیر همراهی کنند؛ رسالهی او را از وجوهات شرعیه چاپ کنند؛ نام بزرگی را بدون احترام، نزدش به زبان آورند.
او در عین حال که نماد نجابت و رحمت بود، نماد غیرت هم به شمار میرفت. تعطیلی درس و نگارش کتاب کشف اسرار در برابر یاوهگوییهای نویسندهای دینفروش؛ حملهی شدید او به دستگاه رضاخان؛ ارتباط تنگاتنگ او با مجاهد بزرگ حاج شیخ محمدتقی به افقی؛ (2) حضور او در جوانی در مجلس شورای ملی و استماع سخنان شهید مدرس (3) و مطالعهی روزنامهها و مجلات و پیگیری آخرین اخبار و اطلاعات جهان اسلام و ایران، از ویژگیهایی بود که او را در چشم حوزویان، بزرگ و باشکوه کرده بود. او کسی بود که تجربهی تلخ مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت و عوامل حذف روحانیت و موحدان دیندار از صحنهی سیاست را با همهی وجودش درک کرده بود.
سرانجام، در زمانی که بوقهای استکبار جهانی، دین را افیون جامعه مینامیدند و متحجران حوزوی نیز دخالت در سیاست را مترادف بیدینی معرفی میکردند، او تنها کسی بود که شجاعانه فریاد میزد: دین اسلام، یک دین سیاسی است که همه چیزش سیاست است؛ حتی عبادتش. (4)
سیاست، آینه اخلاق
از منظر امام خمینی (ره) سیاست، آینهی اخلاق و رفتار و کردار معصومان (ع) است و آنچه جهان امروز با عنوان «سیاست» از آن یاد میکند، چیزی جز خدعه و فریب نیست. ایشان در تبیین معنای واقعی سیاست، رفتار و کردار معصومان را عین سیاست میشمرد و در ضمن بیان خاطرهای، آن را چنین به تصویر میکشد:
پاکروان (5) به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم- حبس دوم – گفت که سیاست، دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است و کلمهاش هم این بود که «پدرسوختگی» است! این را بگذارید برای ما؛ همینجا میخواست پدرسوختگی کند؛ یعنی میخواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به این معنا که شما میگویید، ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی و این که دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان را گفت، من هم این را گفتم؛ بیخود گفته! اینها میخواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه است، شما از سیاست کنار بروید. (6)
از منظر امام خمینی (ره): سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است. سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره میکند، خدعه و فریب نیست. اینها همهاش خطاست؛ اسلام، اسلام سیاست است، حقیقت سیاست است، خدعه و فریب نیست. (7)
اما با ارائه چنین تعریفی، تعریف ضد اخلاقی سیاست را- که به سیاست «ماکیاولی» (8) شهرت یافته است- خارج میکند و مخاطبان خود را متوجه جایگاه سیاست در لسان ائمه اطهار (ع) و فرهنگ شیعه میکند. از منظر امام، سیاست همان حرکت انبیا و اولیای خداوند در هدایت بشریت، به سوی صلاح و سعادت همه جانبه است:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد. و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست؛ صلاح ملت هست؛ صلاح افراد هست. (10)
از منظر امام: «همه مکتبهای توحیدی برای انسانسازی آمدهاند» (11) و «اسلام برای تهذیب انسان آمده است؛ برای انسانسازی آمده است». (12)
حضرت امام بر این عقیده است که: «ما مکلّفیم انسان بسازیم»؛ (13) از این رو سیاست امام، سیاست هدایت جامعه بر مبنای آموزههای مکتب رهاییبخش اسلام است که فلسفه وجودیاش «تهذیب» و «انسانسازی» است. همچنین فلسفهی قیام و کسب قدرت او- که در کتاب ولایت فقیه، در دوران تبعید به آن میپردازد- تنها و تنها مبارزه با پلیدیها و پلشتیها، دفاع از خداخواهی و عدالت جویی مردم و به محکمهی عدل کشاندن متجاوزان به حریمهای اخلاقی و انسانی است:
اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم. (14)
در اندیشه سیاسی امام، بروز ناهنجاریهای اجتماعی و رفتارهای غیر اخلاقی، غیرانسانی و غیراسلامی، زاییدهی منکرات بزرگی چون حاکمیت دولت مردان فاسد و فاجری است که جز به خود و منافع خود نمیاندیشند.
در این اندیشه «پشهها نخواهند مرد مگر این که مزبله خشکانده شود»؛ از این رو، حضرت امام بر این باور بود که مبارزه با معلولها و منکرات کوچک، مبارزهای فرسایشی و بینتیجه است و چارهای نیست جز این که به سراغ علتالعلل مفاسد و منکرات بزرگ برویم:
در اذهان ما فرو رفته که منکرات فقط همینهایی هستند که هر روز میبینیم یا میشنویم؛ مثلاً اگر در اتوبوس نشستهایم موسیقی گرفتند، یا فلان قهوهخانه کار خلافی را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسی روزه خورد، منکرات میباشند و باید از آن نهی کرد؛ و به آن منکرات بزرگ توجه نداریم؛ آن مردمی را که دارند حیثیت اسلام را از بین میبرند حقوق ضعفا را پایمال میکنند. (15)
حضرت امام تنها راه عملی شدن هنجارهای اسلامی و مبارزه با مفاسد اخلاقی در همهی حوزههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و.. را برپایی حکومت اسلامی میدانستند؛ حکومتی بر پایهی قانون که متصدی آن کارشناسان دین و اخلاق به شمار روند:
چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، قانونشناسان، و از آن بالاتر دینشناسان، یعنی فقها، باید متصدی آن باشند؛ ایشان هستند که بر تمام امور اجرایی و اداری و برنامهریزی کشور مراقبت دارند. فقها در اجرای احکام الهی امین هستند. (16)
تفکیک ناپذیری اخلاق از سیاست
تفکیکناپذیری دین و به تبع آن اخلاق الهی و اسلامی از سیاست، ریشه در نگرش واقعبینانه امام راحل نسبت به رسالت پیامبران الهی داشت؛ پیامبرانی که براساس نص صریح قرآن برای مبارزه با شرک و بتپرستی، (18) اجرای قسط و عدالت، (17) و تزکیه و تعلیم بشر (18) وامانده از ارزشها و دور شده از اخلاق، مبعوث شده بودند. این منظره از نگاه امام چنین چشماندازی دارد:
اساساً انبیاء خدا- صلواه الله و سلامه علیهم- مبعوث شدند برای خدمت به بندگان خدا؛ خدمتهای معنوی و ارشادی و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و ستمدیدگان و اقامهی عدل؛ عدل فردی و اجتماعی. (19)
حضرت امام در جایی دیگر، یک سونگری به اسلام و نگرش تک بعدی به مکاتب الهی و رسالت پیغمبران را ریشهی اساسی همه ناهنجاریهای فردی و اجتماعی و تباهی اخلاق و معنویت و به تبع آن، حاکمیت فرهنگ و اخلاق بیگانه میداند:
آنچه گفته شده و میشود که انبیاء (ع) به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داری دنیایی مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز میکردند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تأسفآوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملتهای اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خون خوار است؛ زیرا آنچه مردود است، حکومتهای شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است. (20)
بر اساس همین نگرش، امام راحل بر این باور بود که: ما مکلّفیم به این که در امور دخالت کنیم ما مکلّفیم در امور سیاسی دخالت کنیم، مکلّفیم شرعاً؛ همان طور که پیغمبر میکرد؛ همان طور که حضرت امیر میکرد. (21)
با توجه به تعریف امام از دین و سیاست و اعتقاد به انفکاکناپذیری این دو، سیاست بدون اخلاق را نمیتوان سیاست نامید. همچنین نگاه یک جانبه به اخلاق و محصور کردن اخلاق در حوزهی فردی را نمیتوان اخلاقی نامید که پیامبران به خاطر آن مبعوث شدند و ائمه و اولیای خدا در راه آن فداکاری کردند.
پی نوشت ها :
1. در آن زمان محل سکونت و تدریس امام منتهیالیه شهر محسوب میشد و پس از منزل ایشان و مسجد سلماسی که محل درس ایشان بود، باغهای شهر قم قرار داشت. این در حالی بود که اغلب بزرگان، در حرم مطهر و مساجد اطراف آن به تدریس مشغول بودند.
2. آیتالله بافقی عارف و مجاهد بزرگی بود که در مقابل رضاخان ایستادگی کرد و به خاطر اعتراض به بیحجابی همسر رضاخان در حرم حضرت معصومه (ع) از دست رضاخان کتک خورد و به تبعید در ری محکوم شد. آیتالله بافقی به حضرت امام ارادت خاصی داشت و بر این اعتقاد بود که ایشان میتواند در مقابل حکومت پهلوی ایستادگی کند. (ر. ک: تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ص47-48).
3. امام خمینی در این باره میفرمایند: «من خیلی از مجالس را یاد دارم و در بعضی از مجالس هم رفتم به عنوان تماشاچی». (صحیفه امام، ج13، ص100)
4. کلمات قصار، ص30.
5. حسن پاکروان، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) که از دوستان و معتمدان شاه به شمار میرفت و در آغاز نهضت اسلامی چند بار از سوی شاه مأمور گفتوگو با امام گردید.
6. صحیفه امام، ج10، ص 124-125.
7. همان، ص 125.
8. ماکیاولی، نیکولودی برناردوئی (1469- 1527م ) فیلسوف ایتالیایی، متولد فلورانس، او نظام فلسفیای آورد که با تناقضات آن روزگار مناسبت داشت. ماکیاولی اساس اخلاقیات را واژگون کرد؛ به دنیایی که سرشار از توحید بود صریحاً میگفت که بهترین شیوه و خطمشی زندگی، بیشرافتی است. (بزرگان فلسفه، ص 377-378).
9. صحیفه امام، ج 13، ص432.
10. همان، ج7، ص531.
11. همان.
12. همان.
13. ولایت فقیه، ص104.
14. همان، ص106.
15. همان، ص61.
16. «قُل إِنَّما اُمِرتُ أن أعبُدَ اللهَ وَ لَا اُشرِکَ بِهِ»؛ رعد (13): 36.
17. «و أنزَلنَا مَعَهُمُ الکِتَابَ وَ المِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ» ؛ حدید (57): 25.
18. «یَتلُوا عَلَیهِم آیَاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلمُهُمُ الکِتَابَ وَ الحِکمَهَ»؛ جمعه (62) : 2.
19. صحیفه امام، ج18، ص6.
20. همان، ج21، ص407.
21. همان، ج15، ص16
منبع:ابراهیم زاده، حسن؛ (1388) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: اخلاق سیاسی، تهران، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) و چاپ و نشر عروج.