این پرسش حاوی نکاتی است که مهمترین آن نحوه برداشت از آیات قرآن و استدلال به آن است. کسی که به قرآن استناد میجوید، باید احاطه کاملی بر روش تفسیر قرآن، آیات محکم و مشابه، مباحث تاریخی، معارف اعتقادی و… داشته باشد، درحالیکه بدون در نظر گرفتن این مسائل و با بیتوجهی به سایر مفاهیم دینی و برداشت احتمالی (و کاملاً شخصی) نمیتوان نظری درست و یا شبههای اساسی ایراد کرد؟! به هرحال در پاسخ به این پرسش و بررسی روشهای «مفهومسازی قرآن»، به چند نکته اشاره میشود:
الف. تبیین قرآن توسط پیامبر
عدم تصریح به خصوصیت و تعداد و نام امامان ـ از جمله امام مهدی علیهالسلام ـ موضوعی استثنایی نیست. قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعملها نیست تا عدم تصریح به نام امامان، امری خلاف انتظار و غیرموافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبی از این قبیل مسائل است. در بین احکام و دستورات دین، نماز جایگاه و اهمیت ویژهای دارد و تأکیدات فراوانی بر اقامه آن شده است:
«أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی؛ نماز را برای یاد من بهپا دارید».[۱]
«الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ؛ کسانی که اگر در زمین تمکن یابند نماز بهپا میدارند».[۲]
«فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ؛ نماز بهپا دارید و زکات بپردازید».[۳]
«وَ أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْل؛ در دو طرف روز و اوایل شب نماز بهپا دار».[۴]
اما به راستی آیا در آیات قرآن، نشانی از تعداد رکعتها و خصوصیات و جزئیات این فریضه، وجود دارد؟
قرآن درباره سایر دستورهای دین (مانند زکات، حج، خمس و …) نیز از این روند پیروی کرده است؛ یعنی تکیه اصلی را بر تثبیت این واجبات گذاشته و بیان جزئیات و خصوصیات دیگر را به «سنت» واگذار کرده است.
همین دغدغه و پاسخ آن، بر زبان ابوبصیر و امام صادق علیهالسلام نیز جاری شده است. ابوبصیر درباره آیه59 سوره نساء؛ «أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ؛ خدا، رسول و اولیالامر را اصاعت کنید» به طرح پرسشی میپردازد. روشن است که تردید درباره «الله» و «الرسول» در میان نبود، اما عبارت «اولیالامر» و اجمالی که در آن نهفته است، وی را بر آن داشت تا بپرسد: چرا قرآن نام و مشخصات «اولیالامر» را نبرده است؟ اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از آن، اهل بیت پیامبرند؛ چرا آنان را به نام معرفی نکرد؟
امام صادق علیهالسلام فرمود: «وقتی برای پیامبر آیه نماز نازل شد، خداوند در آن سه رکعت و چهار رکعت [نماز] را نام نبرد تا آنکه رسول خدا آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خداوند نفرمود که باید از چهل درهم، یک درهم داد، بلکه رسول خدا آن را شرح کرد. آیه حج نازل شد و به مردم دستور نداد که هفت دور طواف کنند، بلکه رسول خدا برای مردم آن را توضیح داد. آیه «اولیالامر» درباره علی، حسن و حسین نازل شد و رسول خدا درباره علی فرمود: من به شما وصیت میکنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خدای عزوجل خواستهام میانشان جدایی نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد…».[۵]
بر اساس این حدیث و بعضی ادله عقلی، وظیفه بیان مصداقها و موارد و نیز تبیین جزئیات بر عهده پیامبر است. این انگاره، شیعه را بر آن داشت تا بر سنت پیامبر تأکید ورزد و بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پای فشارد. البته به نظر شیعه، مشروعیت و صحت مندرجات و محتویات «سنت»، از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست میآید؛ به عبارت دیگر سند حجیت و اعتبار روایات، «قرآن» است، ولی فهم صحیح معارف و وظایف دینی، بدون مراجعه به سنت نبوی و احادیث اهل بیت ممکن نیست.
در اینجا ممکن است سؤال شود، رسول اکرم این معارف و احکام جزئی و تفسیری را از کجا به دست آورده است. از آیات قرآن چنین استفاده میشود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد، مقاصد و شرح و تبیین آنها، از ناحیه خدای متعال است: «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ؛ جمع قرآن (کلمات در آیات، آیات در سورهها و…) و قرائت قرآن بر عهده ماست و هنگامی که بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر] نیز پیروی کن و قرآن را همین گونه بخوان. سپس توضیح آن [نیز] بر عهده ماست».[۶]
بنابراین بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خداوند است و وسیله وحی دیگری ـ جز وحی قرآنی ـ در اختیار پیامبر اکرم قرار میگیرد. قرآن میفرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ ما بر تو آن را نازل کردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است، توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند».[۷]
بر اساس این آیه، وظیفه تبیین و توضیح آیات قرآن ـ بهخصوص در بیان جزئیات و مصداقها ـ بر عهده رسول خدا است و این مسأله، تمام سخنان پیامبر در زمینه معارف و دستورالعملهای دینی را شامل میشود.
این توضیحات نشان میدهد، عدم ذکر مصداقها، به نام ائمه اطهار ـ به ویژه امام موعود ـ اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام دینی را شامل میشود. بنابراین، برای شناخت نام امامان معصوم باید سراغ سنت نبوی رفت؛ همانگونه که در تفسیر و تبیین معارف و فرایض دینی، به آن نیازمندیم.
ب. روشهای مختلف معرفی شخصیتها
قرآن برای شناساندن شخصیتهای الهی، از سه راه وارد میشود:
۱. معرفی با اسم: چنانکه قرآن در مواردی از پیامبر اسلام، به اسم یاد میکند: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ محمد پیام آوری بیش نیست که پیش از او پیامبرانی نیز بودهاند».[۸]
۲. معرفی با عدد: یکی از روشهای قرآن، معرفی با عدد است و لذا «نقباء بنیاسرائیل» را با عدد معرفی کرده است: «وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّـهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا؛ خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده مراقب برانگیختیم».[۹]
۳. معرفی با صفت: یکی دیگر از راههای شناسایی شخصیتهای الهی، معرفی با صفت است. خداوند متعال در قرآن، کسانی که باید مسلمانان از آنان اطاعت کنند، با صفت «اولیالامر» معرفی کرده است: «أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ».[۱۰] پس معرفی با صفات یکی از شیوههای صحیح معرفی است که درباره حضرت مهدی علیهالسلام نیز صادق است.
تأکید بر روش توصیفی
از روشهای بسیار جالب قرآن، تأکید بر صفات و ویژگیها و عدم اصرار به ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش، توجهدادن امت به صفات و ویژگیهای خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده، به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمیت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلی یافته، در آنان بسنجند.
روش «بیان توصیفی»، به قرآن طراوت و تازگی و دوام میبخشد؛ زیرا در هر برههای از زمان، زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصههای ذکر شده در قرآن فراهم میشود و امکان دستیابی به داوری قرآن در مسائل نو و فتنههای فردی و اجتماعی تأمین میگردد. قرآن کلام فصل است؛ «انّه لقول فصل»[۱۱] و بین حق و باطل تمییز میدهد و راهنمای انسان در فتنههاست؛ چنانکه پیامبر فرمود: «هنگامی که فتنهها چون پارههای شب تاریک، شما را فرا گرفت؛ به قرآن روی آورید».[۱۲] از سوی دیگر، حکومت شایستگان، نیاز همیشگی جوامع دینی است و به بخشی از امت اسلامی و یا قطعهای خاص از تاریخ، اختصاص ندارد.
برای راهنما و فصلالخطاب شدن در گسترهای چنین پهناور، بهترین راه بیان شاخصهها، شایستگیها و ویژگیهای صالحان و مفسدان، حق و باطل، خوب و بد و… است. بدین سبب قرآن ـ جز در موارد ضروری ـ از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مشرکان… صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن، به صفات و ویژگیها ـ و نه نامها ـ توجه کنند و امکان بهرهگیریهای نو از قرآن فراهم شود. بنابراین شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیاری، به ائمه اطهار رهنمون شدهاند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگیهای یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهای دینی، اجتماعی و سیاسی خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته، امام باقر علیهالسلام میفرماید: «مَن لم یَعرف اَمرَنا من القرآن لَم یَتَنَکّب الفِتَن؛ هر کس امر [ولایت] ما را از قرآن بهدست نیاورد؛ نمیتواند از فتنهها مصون بماند».[۱۳]
از این روایت به دست میآید که امر ولایت اهل بیت، بهخصوص امامت امام موعود و تشکیل حکومت جهانی به دست او ـ در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن، ما را به این امر رهنمون میشود. در زمینه ظهور و قیام آن حضرت و جامعه آرمانی مهدوی، میتوان توصیفات و اشارات زیر را از قرآن به دست آورد:
1. غلبه نهایی حق بر باطل و شکست جبهه کفر و فساد و نفاق؛[۱۴]
2. جانشینی و خلافت مستضعفان بر روی زمین و حاکمیت صالحان و نیکان؛[۱۵]
3. گسترش و فراگیری دین حق در برههای خاص از زمان؛[۱۶]
4. از آن روز موعود، تحت عناوین ایام الله،[۱۷] وقت معلوم،[۱۸] روز نصرت و پیروزی[۱۹] و طلوع فجر و سلامتی[۲۰] و… یاد شده است؛
5. در آیاتی از آن حضرت با نامهای نعمت باطنی،[۲۱] بقیهالله،[۲۲] کلمه باقیه،[۲۳] اولیالامر،[۲۴] مهتدون (مهدی)،[۲۵] اقامه کننده نماز،[۲۶] مضطر،[۲۷] جنبالله،[۲۸] حزبالله،[۲۹] فجر،[۳۰]و… نام برده است.
6. خداوند، [با مهدی موعود] نور خود را کامل میکند؛[۳۱]
7. در آن عصر، زمین بعد از مرگش زنده میشود؛[۳۲]
8. او منصور از جانب خدا و انتقامگیرنده از دشمنان است؛[۳۳]
9. زمین به نور پروردگار روشن خواهد شد؛[۳۴]
10. در روز پیروزی، ایمان آوردن کافران، سودی به حالشان نخواهد داشت؛[۳۵]
11. هرچه در روی زمین است، تسلیم و مطاع او خواهند شد؛[۳۶]
12. امام مهدی علیهالسلام «یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ» است؛[۳۷]
13. او تأمینکننده امنیت و آرامش در روی زمین است؛[۳۸]
نتیجه اینکه اگر نام امام مهدی علیهالسلام در قرآن نیست، ولی صفات و خصوصیات حکومت او در قرآن آمده است. اصولاً قرآن در معرفی افراد، مصالح عالی را در نظر میگیرد. گاهی مصالح ایجاب میکند که افراد با با نام معرفی کند و گاهی مصالح ایجاب میکند که تنها به صفات افراد بپرازد. این مسأله درباره امام موعود بدین جهات است:
اگر نام امام زمان را نبرده، به جهت مصلحتی است که برای اهل فضل و درک مخفی نیست؛ زیرا به همان علت که نام امام علی علیهالسلام را نبرده، نام آن حضرت را نیز ذکر نکرده است. اگر نام این پیشوایان گرامی را میبرد، کینههای دیرینه بدر، احد و حنین، بار دیگر زنده میشد؛ بنابراین مطلب را بهصورت کلی مطرح کرده و فرموده است: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ؛ همانا زمین را بندگان شایسته من به ارث میبرند»[۳۹] بردن نام گذشتگان، (مانند لقمان و ذیالقرنین) قابل قیاس با افراد آینده نیست. درباره گذشتگان حسدها و کینهها تحریک نمیگردد و افراد سودجو و شهرتطلب، نمیتوانند از آن سوءاستفاده کنند؛ ولی بردن نام آیندگان، این محذور را دارد.
حال این سوال مطرح میشود که آیا ذکر نام دردی را دوا میکند؟
تجربه تاریخی نشان میدهد که اگر هم در قرآن، به صراحت نام آن حضرت برده میشد، باز در طول تاریخ، شیادان و مدعیان دروغین نبوت، پیدا میشدند و نام خود را امام زمان میگذاشتند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند و از انتظار مردم، استفاده نادرست کنند.
بر این اساس، شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی، این است که به معرفی شخصیت «ممتاز» و برجستگیهای آنان بپردازد؛ نه معرفی شخص. این نحوه بیان در مورد امام مهدی علیهالسلام، گستردهتر و شفافتر است؛ چون به ویژگیهای رفتاری آن حضرت و جامعه موعود نیز اشاره میکند. این خصوصیات و پیشبینیها تا کنون تحقق نیافته و بر اساس روایات، تنها به دست مهدی علیهالسلام تحقق خواهد یافت.
به هرحال معرفی شخصیت و ویژگیها، زمینهساز پذیرش معقول و دورکننده از تبعیت و پیروی کورکورانه است. این روش ـ بهویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد ـ بهترین روش است.
پینوشتها
۱. طه: ۱۴.
۲. حج:۴۱.
۳. حج: ۷۸.
۴. هود: ۱۱۴.
۵. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۲۸۶؛ «انّ رسول الله نزلت علیه الصلاه و لم یُسمّ لهم ثلاثاً و لا اربعاً حتی کان رسول الله هوالذی فَسَّر لهم ذلک و نزلت علیه…»
۶. قیامت: ۱۷ـ۱۹.
۷. نحل: ۴۴.
۸. آلعمران: ۱۴۴.
۹. مائده: ۱۲.
۱۰. نساء: ۵۹.
۱۱. طارق: ۱۳.
۱۲. کافی، کلینی، ج۲، ص۵۹۹.
۱۳. همان، ج۱، ص۱۵.
۱۴. اسراء: 81.
۱۵. قصص: 5، انبیا: 105.
۱۶. توبه: 23
۱۷. جاثیه: 14؛ ابراهیم: 5.
۱۸. حجر: 36ـ38.
۱۹. عنکبوت: 10.
۲۰. قدر: 50.
۲۱. لقمان: 20.
۲۲. هود: 86.
۲۳. زخرف: 28.
۲۴. نساء: 59.
2۵. بقره: 9.
۲۶. حج: 41.
2۷. نمل: 62.
2۸. زمر: 56.
2۹. مجادله: 22.
۳۰. فجر: 1.
3۱. صف: 8.
3۲. حدید: 17.
3۳. شوری: 41.
3۴. زمر: 69.
3۵. سجده: 29.
3۵. آلعمران: 8.
3۷.نور: 35.
3۸. همان: 55.
3۹. انبیا: 105.