سخت مشغول عبادت و بندگی بود. روزها روزه می گرفت و شب ها را به مناجات می گذراند. از عبادت و خلوت سیر نمی شد. چهل روزی می شد که به خانه خدیجه نرفته بود و در خانه فاطمه بنت اسد مادر علی اعتکاف کرده بود. به خدیجه گفته بود به فرمان خداوند از او کناره گیری کرده. این چهل روز بر خدیجه و محمد چهل سال می نمود تا این که پیک خداوندگار از عرش اعلی پا به عالم خاک نهاد و نزد محمد آمد. محمد دگر جبرئیل را به خوبی می شناخت. جبرئیل گفت: حضرت حق سلام می رسانند و می فرمایند: «ای محمد خود را برای تحفه ما آماده کن.» وقتی رسول خدا پرسید: «چه تحفه ای؟» جبرئیل هم نمی دانست.
افطار بهشتی
میکائیل هم به نزد پیامبر آمد. پیامبر طبقی به دست او دید که دستمالی از دیبا بر روی آن افتاده بود.
این چیست؟ آیا این همان تحفه الهی است؟ چه چیزی به زیر دیبا نهفته شده؟
میکائیل طبق را در مقابل پیامبر نهاد. جبرئیل گفت: «خداوند دستور داده که شما امشب از غذای این طبق افطار کنید». آن شب علی هم نزد پیامبر بود. او می گوید: «پیامبر در خانه را بست و به من گفت: دم در بایست و نگذار کسی وارد خانه شود. این غذا بر غیر من حرام است.»
طبق را کنار زد. یک خوشه انگور و مقداری خرمای تازه، افطار بهشتی پیامبر شد. بعد از غذا جبرئیل بر دستان پیامبر آب می ریخت، میکائیل دست ایشان را می شست و اسرافیل که تازه به جمع آنان آمده بود دست پیامبر را خشک می کرد. آنگاه بقیه غذا با ظرف آن به آسمان برده شد.
فاطمه از بهشت می آید
پیامبر برخاست تا نماز بخواند. جبرئیل گفت: «امشب نماز بر شما حرام است؛ باید به نزد خدیجه بروید، امشب خداوند فرزندی پاک به شما عنایت می کند.»
به سرعت به منزل خدیجه آمد. درب را کوبید. خدیجه شادمان شد. گویا درزدن رسول الله را می شناخت. در را باز کرد. چشم خدیجه به جمال رسول خدا روشن شد. بعد از مدت ها حبیب خود را می دید. پیامبر وارد منزل شد.
چشم تو روشن خدیجه! امشب فاطمه از بهشت می آید.
خدیجه می گوید: «آنشب سنگینی حمل فاطمه را در وجود خود احساس کردم.»
فاطمه حوریه ای بهشتی
پیامبر خدا می فرمودند: «فاطمه حوریه ای است به صورت انسان و من هر گاه مشتاق بهشت می شوم فاطمه را می بویم»
مونس مادر
روزی پیامبر وارد منزل شدند. صدای خدیجه را شنیدند که با کسی صحبت می کرد. نزدیک آمد. کسی را نزدیک خدیجه ندید.
ـ «خدیجه! با کسی صحبت می کردی؟»
خدیجه گفت: با فرزندی که در شکم دارم.
آری اگر عیسی بن مریم در طفولیت سخن می گفت، فاطمه قبل از تولد هم صحبت مادر بود.
قابله های انسانی
وضع حمل خدیجه نزدیک شد. در خانه تنهاست. کسی نیست به او کمک کند. نزد زنان قابله قریش رفت تا او را کمک کنند. آنها نپذیرفتند بلکه او را به خاطر ازدواج با پیامبر سرزنش کردند. غمگین به خانه بازگشت اما در دل به خداوند امیدوار بود.
لحظه ای بعد نوری خانه او را گرفت. بویی خوش به مشامش رسید. چهار زن نورانی و زیبا از آسمان پا به خانه خدیجه گذاردند. یکی از آنها ابتدا سخن گفت: «من حوّا مادر تو هستم.» دیگری خود را چنین معرفی کرد: «من آسیه هستم» سومی چنین گفت: «من کلثوم خواهر موسی هستم» و در نهایت چهارمی لب به سخن گشود و گفت: «من مریم مادر عیسی هستم؛ همگی آمده ایم به تو کمک کنیم.»
به یک باره تمام غم های عالم از دل خدیجه بیرون رفت و وعده الهی را مشاهده نمود.
چرا فاطمه؟
چون نوزاد به دنیا آمد پیامبر به الهام از خداوند نام او را فاطمه نهاد. سال ها بعد پیامبر روزی به فاطمه فرمود: «فاطمه جان! می دانی چرا تو فاطمه نامیده شدی؟ علی همسر فاطمه که آنجا بود سؤال کرد چرا؟ حضرت فرمود: «چون او و پیروانش از آتش محفوظ خواهند ماند.»
طاهره در آیه تطهیر
بعضی از افراد بشر هستند که در سایه عنایت خداوند و ارده خود، وجود خود را از هرگونه بدی و زشتی پیراسته کرده اند. خداوند در قرآن از اهل بیتی نام می برد که بدی را از آنان دور کرده و آنان را پاک نموده. در سوره احزاب آیه 33 چنین فرموده: «خداوند اراده کرده که پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک نماید.»
به راستی اهل بیت در این آیه چه کسانی هستند؟ بسیاری از صحابه رسول خدا در احادیث فراوانی روایت کرده اند که پیامبر فرمود: «اهل بیت من علی، فاطمه، حسن و حسین اند؛ آن گاه آیه تطهیر را قرائت می کردند.»
در کنار پدر
جنگ احد برای مسلمانان گران تمام شد. آنها تاوان بی نظمی و طمع کاری خود را پس می دادند. در این جنگ صدمات فراوانی بر مسلمانان وارد آمد. پیشانی پیامبر زخمی شد. خون فراوانی آمد. دندان های حضرت را هم شکستند. فاطمه با جمعی از زنان به احد آمد. با مشاهده وضعیت پدر به گریه افتاد، با دست ها خون را از صورت پدر پاک می کرد. وقتی دید خون بند نمی آید، تکه حصیری برداشت، آن را سوزاند و بر روی زخم نهاد تا این که خون بند آمد. آن گاه نگاه به صورت خسته و خونی پدر انداخت و فرمود: «خشم خدا بر آن که صورت رسول خدا را خونی کرده است.»
محبت فاطمه، واجب قرآنی
پیامبر اسلام برای هدایت مردم 23 سال تلاش کرد و سختی های زیادی را تحمل نمود. از آن جهت که هیچ کاری بدون اجرت و مزد نیست، خداوند در قرآن مزد زحمات پیامبر را این گونه تعیین نموده است: «ای پیامبر! به مردم بگو من از شما هیچ مزد و اجری نمی خواهم مگر محبت با نزدیکان من.1 ای پیامبر به آنها بگو این اجر و مزدی هم که تعیین کردم (محبت به نزدیکانم) به نفع خود شماست.2
از پیامبر سؤال کردند این نزدیکان شما که دوستی و محبت آنها بر ما واجب شده، چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: «علی و فاطمه و دو فرزندش حسن و حسین»
سکوت و رضایت
وقتی کسانی به خواستگاری او می آمدند و مسئله را با پیامبر در میان می گذاشتند، روی خوش نشان نمی داد. اما وقتی پیامبر فرمود: « علی از تو خاستگاری کرده»، سکوت کرد و روی خود را برنگرداند. پیامبر فرمود: «الله اکبر، سکوت او نشانه رضایت اوست.»
1. سوره شوری آیه 23
2. سوره سبأ آیه 47
مهریه ام کم است!
مهریه اش را رسول خدا 500 درهم قرار داد ولی خود او راضی نبود. می گفت: مهریه ام کم است. وقتی به او گفتند چه می خواهی؟ فرمود: «مهریه مرا شفاعت از گنهکاران قرار دهید.»
جبرئیل نازل شد، کاغذی همراه خود داشت. در آن نوشته شده بود: «حضرت، حق مهریه فاطمه را شفاعت از گنهکاران قرار داد.» فاطمه وصیت کرد این کاغذ را هنگام وفاتش بر روی سینه اش بگذارند.
از آنچه دوست دارید انفاق کنید
نگاهی به پیراهنی که برایش دوخته بودند انداخت. پیراهن عروسیش را به دستور رسول خدا دوخته بودند. نگاهی هم به پیراهن کهنه وصله دار خود کرد. ناگهان به یاد مادرش خدیجه افتاد؛ کاش امشب مادر این جا بود و مرا در لباس عروسی می دید. خواست لباس را عوض کند، صدای در را شنید؛ از پشت در صدای فقیری را شنید که درخواست کمک می کرد. با خود گفت: «من که دو پیراهن دارم، یکی را به این فقیر می دهم.» خواست لباس کهنه را بردارد، به یاد آیه ای از قرآن افتاد: «از آنچه دوست دارید انفاق کنید» پیراهن کهنه را پوشید و پیراهن عروسیش را به فقیر بخشید.
روز مباهله
وقتی مسیحیان نجران به پیامبر ایمان نیاوردند، وحی آمد: «ای پیامبر! به آنها بگو شما فرزندان و زنان و خودتان را حاضر کنید؛ ما هم چنین می کنیم، مباهله می کنیم که لعنت خدا بر دروغ گویان باشد.» پیامبر خدا فردا با اهل بیت خود آمد، علی را پیش روی خود قرار داد و حسن و حسین را دو طرف خود و فاطمه پشت سر پیامبر قرار گرفت. وقتی مسیحیان چهره های نورانی اهل بیت پیامبر را دیدند از مباهله منصرف شدند. پیامبر به آنها فرمود: «اگر با شما مباهله می کردم، حتی یک نصرانی هم روی زمین باقی نمی ماند.»
زوج موفق
علی می گوید: «در مدت زندگی با فاطمه هیچ وقت او مرا ناراحت نکرد. من هم هیچ وقت او را ناراحت و خشمگین نکردم. او هیج وقت مرا نافرمانی نکرد هر لحظه که به او نگاه می کردم، غم و غصه هایم را فراموش می کردم.
تسبیح فاطمه
در خانه علی بسیار کار می کرد. با هم توافق کرده بودند کارهای بیرون را علی و کارهای خانه را فاطمه انجام دهد. با دست ها آسیاب می کرد، خانه را جارو می کرد، از چاه آب می کشید، دست هایش پینه بسته بود. گاهی اوقات بر اثر کار زیاد خسته می شد و لباس هایش کثیف می شد، در کنار همه این ها، نگهداری از فرزندان وظیفه دیگر فاطمه بود. روزی علی حال همسر خود را دید، ناراحت شد. آن روز در میان عرب ها خادم گرفتن مرسوم بود. علی به فاطمه پیشنهاد کرد نزد پیامبر برود و خدمتکاری بخواهد. فاطمه راه خانه پدر را در پیش گرفت اما پیامبر را در حال سخن گفتن با جمعی دید. برگشت. پیامبر دختر خود را دید و فهمید کاری دارد. به خانه دختر خود آمد. به فاطمه گفت: با من کاری داشتی؟ فاطمه چیزی نگفت. علی جریان را توضیح داد. پیامبر فرمود: «به شما چیزی یاد می دهم که از خادم بهتر باشد؛ بعد از هر نماز سی و چهار مرتبه الله اکبر، سی و سه مرتبه سبحان الله و سی و سه مرتبه الحمدلله بگویید.
پاداشی بیش از این همه مروارید
با خود گفت: «نزد دختر پیامبر می روم و سؤالم را از ایشان می پرسم.» راه خانه زهرا را در پیش گرفت. به خانه که رسید درب خانه را کوبید. لحظاتی بعد فاطمه در را باز کرد. زن سلام کرد و گفت: مادر مریضی دارم. سؤالی از نماز برایش پیش آمده مرا فرستاده تا از شما بپرسم. حضرت از او خواست سؤالش را بپرسد. زن سؤالش را پرسید و پاسخ را هم شنید و رفت.
اما دقایقی بعد دوباره برگشت. گویا جواب را فراموش کرده بود. حضرت دوباره به او جواب داد. او هم رفت. اما دوباره برگشت و از حضرت خواست جواب را برای او تکرار کند. تا ده مرتبه رفت و دوباره برگشت. دفعه دهم زن خجالت زده رو به حضرت کرد و گفت: گویا باعث آزار و سختی دختر رسول خدا شدم. حضرت در جواب فرمود: «خیر این طور نیست. هر وقت خواستی بیا و سؤالاتت را بپرس. این موجب آزار من نمی شود. ای زن! به نظر تو اگر کسی در مقابل بردن چیز سنگینی به جای بلندی صد هزار دینار پاداش بگیرد، این کار برای او مشکل خواهد بود؟ زن گفت: خیر. فاطمه فرمود: تصور کن بین زمین و عرش خداوند پر از مروارید شود. من در مقابل هر سؤالی که تو می پرسی و پاسخ می گویم، بیش از این پاداش می گیرم.
مصحف فاطمه
امام صادق(ع) می فرمایند: «فاطمه زهرا را محدثه نامیده اند زیرا که فرشتگان آسمان فرود آمده و با ایشان گفتگو کردند. همان گونه که مریم دختر عمران را مورد ندا قرار دادند. حضرت فاطمه زهرا بعد از رسول خدا در فراق پدر اندوهگین و متأثر بودند، جبرئیل بر ایشان فرود می آمد و سعی می کرد ایشان را تسلی دهد و اندوهش را بزداید و او را شاد نماید. بنابراین با او از جایگاه و موقعیت پدرش صحبت می کرد و اخبار آینده را به او اطلاع می داد و علی آنها را می نوشت. این مصحف فاطمه است. مصحف فاطمه زهرا نزد ماست و از نظر حجم سه برابر قرآن است و یک کلمه از قرآن در آن نیست بلکه مندرجات آن اموری است که خداوند بر مادرمان فاطمه زهرا وحی فرموده است.»