نویسنده: سید حسین اسحاقی
جوانان، جوانه هاى سبز زندگى
خوش آمد گل وز آن خوش تر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوش دلى دَریاب و دُریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد حافظ
جوانى، بهار عمر و جوانان، جوانه هاى سبز زندگى و نمونه هاى ناب سازندگى اند. اگر عمر آدمى طلاست، اوقات جوانى کیمیاست و اگر زندگى روزى بیش نیست، جوانى صبح سپید و پگاه پاک آن خواهد بود و جوانان رهبران فردا و آیینه آینده اند. از این رو، آموزه هاى آسمانى که از دل و دیده ارباب عظمت تراوش یافته است، توجه و تأکید فراوانى بر ذخیره هاى امروز جامعه کرده است تا جوانان را بیداردلانى فرهیخته کند و آیینه اى از اندیشه هاى روشن نسبت به کسب فضیلت هاى انسانى و رسیدن به عزت نفس در رواق وجودشان بنشاند.
(احمد لقمانى، جوانان و بینش ناب، چ 7، پاییز 1380، انتشارات عطر سعادت، ص 155)
رونق عهد شباب است دگر بستان را
مى رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
اى صبا گر به جوانان چمن بازرسى
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
حافظ
عزت نفس و جایگاه آن در اسلام
عزت نفس، عبارت است از احساس ارزشمند بودن. این حس از مجموع افکار، احساس ها عواطف و تجربه هاى ما در طول زندگى ناشى مى شود. همه افراد، صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه فرهنگى، جهت و نوع کارى که در زندگى دارند، نیازمند عزت نفس هستند. عزت نفس بر همه سطوح زندگى انسان اثر مى گذارد. بررسى هاى گوناگون روان شناسى، حاکى از آن است که چنانچه نیاز به عزت نفس ارضا نشود، به ویژه در جوانان، نیازهاى گسترده ترى نظیر نیاز به خلاقیت و ابتکار، پیشرفت و یا درک استعداد بالقوه محدود مى ماند.
(روش هاى تقویت عزت نفس در نوجوانان، ترجمه: پروین علیپور، چ 7، انتشارات آستان قدس رضوى، ص 11)
عزت، به معناى ارجمندى، سرافرازى و گرامى شدن نیز هست. به قول راغب اصفهانى:
»واژه عزت، به معناى حالتى است که نمى گذارد انسان شکست بخورد و مغلوب واقع شود«.
(راغب اصفهانى، مفردات، واژه عزّت)
در برابر عزت، ذلت قرار دارد که به معناى نبودِ حالت شرافت و بزرگى در آدمى است، به گونه اى که انسان به سادگى پذیراى شکست و مغلوب دیگران مى شود. در آموزه هاى دینى، عزت، در ثروت، تجمل گرایى و بهره مندى از امکانات مادى خلاصه نمى شود، بلکه عزت در بندگى، معنویت گرایى و رهایى از قید و اسارت و شهوت و دنیاگرایى تفسیر مى شود. از این رو، امام على7 مى فرماید:
الهى کَفى بى عِزَّاً أَنْ أکُون لَکَ عبداً و کَفى بى فخرَاً أن تَکونَ لى رَبّاً.
(متقى هندى، کنز العمال، ح 43102)
خداوندا، براى من این عزت بس که بنده تو باشم و این افتخار مرا بس که تو خداى من هستى.
رسالت انبیا، پرورش عزت مندى در جوانان
بزرگان دین، جوانى را یکى از نعمت هاى پرارزش الهى و از سرمایه هاى بزرگ سعادت در زندگى بشر معرفى کرده اند و این موضوع را با عبارت هاى مختلفى به مسلمانان خاطر نشان ساخته اند. رسول گرامى اسلام فرموده است:
در قیامت هیچ بنده اى قدم از قدم بر نمى دارد تا به این پرسش ها پاسخ دهد: اول آنکه عمرش را در چه کار فانى کرده است و دوم آنکه جوانى اش را چگونه و در چه راه تمام کرده است.
از رسالت همه انبیا و رهبران الهى، توجه به دوران جوانى و پرورش عزت مندى در آنها و مبارزه با عوامل عزت زدا بوده است. شعار آنان این بوده که عزت از آن خداست و خداوند به مؤمنان عزت مى دهد؛ »مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً و….« (فاطر: 10) در روایت هاى اسلامى، اهمیت عزت نفس به خوبى بیان شده است. امام صادق7 در حدیثى فرمود: »خداوند، همه امور مؤمن را به خودش واگذار کرده است، جز آنکه اجازه نداده است خود را ذلیل کند.« از پیامبر(اصول کافى، ج 5، ص 63)
گرامى اسلام نیز نقل است: »لا یَنْبَغىِ لِمؤمِنَ أَن یُذِلَّ نَفسَهُ؛ بر هیچ مسلمانى جایز نیست که خود را ذلیل کند«.
(بحارالانوار، ج 97، ص 93)
و هم ایشان فرمود: »هر که پذیراى ذلت شود، از خاندان ما نیست«.
(تحف العقول، ص 41)
اسلام با فراخوان عمومى به ایجاد عوامل عزت آفرین، با عوامل ذلت به مبارزه پرداخته است تا فضایى عزت مند به وجود آورد که در این صورت، انسان ها مى توانند پله هاى رفیع کرامت را بپیمانید.
عزت نفس و بزرگى
حضرت على7 به فرزند خود سفارش مى کند که نفس خود را از هر پستى و دنائتى دورنگاه دارد: »اَکرِم نَفسَک عَنْ کُلِّ دَنِیَّهٍ«.
(نهج البلاغه، نامه 31)
دورى از پستى، براى روح هاى بزرگ چنان با اهمیت است که مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح مى دهند. حضرت سیدالشهداء7 در این مورد مى فرماید: »مَوتٌ فى عِزٍّ خَیرٌ من حَیاهٍ فى ذُلًّ؛ مرگ در عزت، بهتر از زندگى در خوارى است«.
(بحارالانوار، ج 44، ص 219)
در روایتى از حضرت على7 مى خوانیم:
اَلمَنِیَّهُ و لاَ الدَّنیَّهُ و التَقَلُّلُ ولا التَّوسَّلُ.
(نهج البلاغه، حکمت 369)
مرگ آرى، اما پستى هرگز. کم داشتن و فقر آرى، اما حاجت نزد دیگران بردن هرگز!
گاه بین مرگ باعزت و زندگى در پستى، تعارض پدید مى آید و زمانى دیگر حفظ آبرو با درخواست ذلت بار از دیگران، رودرو مى ایستد. در چنین شرایطى على7 ترجیح مرگ را بر زندگى و همچنین تحمل فقر را بر اظهار حاجت ذلیلانه تأکید مى کند.
البته باید نیازهاى زندگى را تأمین کرد و نمى توان به دلیل عزت نفس، از برآوردن خواسته هاى خود و خانواده سر باز زد، ولى باید در این موارد با حفظ عزت نفس اقدام کرد و به توصیه پیامبر گرامى اسلام توجه داشت که فرموده است: »اُطلُبُوا الحَوائجَ بِعزَّهِ الأنْفُس؛ حاجت هاى خود را با حفظ عزت نفس برآورده سازید«.
(نهج الفصاحه، ص 64)
اگر در جریان برآوردن نیازها، قرار باشد عزت نفس انسان خدشه دار شود، برآورده نشدن آن براى آدمى بهتر و تحمل پذیرتر است؛ همچنان که على7 مى فرماید:
فوتُ الحاجهِ اَهْوَنُ مِن طَلَبِها إِلى غیر اَهلِها.
(نهج البلاغه، حکمت 65)
برآورده نشدن حاجت، از عرضه کردن آن نزد افراد ناشایست آسان تر است.
کرامت نفس و پرهیز از شهوت ها
یکى از آثار کرامت نفس، آن است که انسان بتواند به سادگى از امیال نفسانى خود چشم بپوشد.
حضرت على7 در این مورد فرموده است:
مَنْ کَرُمَت علیه نَفْسُهُ هانَت عَلَیه شَهَواتُه.
(همان، نامه 453)
کسى که نفس خود را ارزشمند بداند، رها کردن شهوت ها برایش آسان است.
از نمونه هاى قرآنى مبارزه با شهوت ها، حضرت یوسف7 است. چنان که مى دانیم، آن حضرت در موقعیتى دشوار و لغزنده قرار گرفت؛ موقعیتى که شاید بسیارى از انسان ها در آن اختیار نفس را از کف بدهند و ارزش انسانى خویش را زیرپا نهند، ولى آن حضرت بر کرامت انسانى اش پاى فشرد و نلغزید. او را به خاطر عفت نفس و بزرگى روح متهم کردند و سال ها به زندان افکندند. اولین نتیجه و پاداش این بزرگوارى او، قدرت »تعبیر خواب« بود که بعدها، عزت و حکومت دنیوى نیز بدان افزوده شد. در زمان ما نیز براى بسیارى از جوانان، احتمال قرار گرفتن در چنین شرایطى وجود دارد. از این رو، باید متوجه بود که خداوند راه حلال را بر انسان نبسته است و پاکى و درایت آدمى، او را سرافراز از هر موقعیت دشوارى خواهد رهاند.
براى کسى که در حال حاضر، دست رسى به حلال مقدور نیست، راه عاقلانه آن است که عفت و کرامت نفس پیشه کند؛ زیرا این گونه موقعیت ها صحنه زورآزمایى بى بندوبارى، با کرامت و پاکدامنى است.
به درستى که بهاى آدمى بسى بیشتر از یک لحظه لذت جویى است.
حضرت على7 فرمود:
آیا آزاده اى هست که این نیم خورده، یعنى دنیا را براى اهلش واگذارد؟ همانا براى نفس هاى شما بهایى جز بهشت نیست. پس، نفس خود را به غیر آن نفروشید.
(همان، حکمت 456)
انسان کریم، قانع است؛ چشمش به دنبال اموال مردم نیست؛ انصاف دارد؛ حقوق دیگران را رعایت مى کند؛ با گذشت و متواضع است و در لغزشگاه ها، از عفت و شرافت نفس خود پاسدارى مى کند.
برداشت هاى اشتباه از عزت نفس
برخى، تکبر و خودپسندى را با عزت نفس اشتباه مى گیرند. در عزت نفس، انسان به دنبال کسب فضیلت هایى است که او را بزرگ مى سازد. شخص با عزت، احترام دیگران را در حد لازم و بالاتر از معمول نگه مى دارد. ولى افراد متکبر، نزد دیگران حقیر مى شوند؛ زیرا خود را به ناحق همواره برتر از دیگران مى شمارند.
برخى دیگر به نام عزت نفس، از ابهام ها و پرسش هاى علمى خود سرباز مى زنند و تصور مى کنند با پرس وجوى علمى، ضعف دانسته هاى آنان آشکار مى شود و نزد دیگران کوچک خواهند شد. در حالى که اعتراف به ندانستن، نشانه کرامت نفس است و سعى بر کسب دانش، کرامت والاترى است؛ زیرا با نپرسیدن، آدمى در نادانى باقى مى ماند و از ارزش او کاسته مى شود.
به تعبیر سعدى:
بپرس هر چه ندانى که ذُلّ پرسیدن
دلیل راه تو باشد به عز دانایى
بعضى براى رفع فقر، به هر راه ممکنى روى مى آورند، در حالى که، انسان نباید زیر بار خواهش و ذلت برود و با هراس از فرداى ذلت بار، امروز خود را به خوارى بیفکند.
حضرت على7 در سخنى مى فرماید: »النّاسُ مِنْ خَوْفِ الذُّلِ فى ذُلّ؛ مردم از ترس خوارى، خود را به خوارى مى افکنند«.
(شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ح 20، ص 340)
همچنین، داشتن عزت نفس، دلیل کار نکردن نیست. انسانى که براى رفع نیازهاى خود و خانواده اش مى کوشد، نزد خداى متعال بسیار با ارزش است و پاداش بزرگ دارد. پس نباید پنداشت که پوشیدن لباس کار، ذلت است. آدمى با کار کردن نه تنها مجبور نیست دست خود را به سوى دیگران دراز کند، بلکه دست افتادگان را نیز مى تواند بگیرد.
بنابراین، شخص کریم، حکیم و هوشیار است. او انسانى متعادل است و مى کوشد در کارها و رفتارهایش، حق خداوند، والدین، فرزندان، همسایگان، همکاران، گیاهان و حتى طبیعت بى جان را به خوبى پاس دارد.