نویسنده: مجید حیدری فر
از دیرزمان میان قرآن پژوهان، موضوع « زبان قرآن » بحث برانگیز بوده و هست، به ویژه امروز که مباحث هرمنوتیک ( معنا در دست شنونده و خواننده ) در برابر سِمانتیک ( معنا در دست گوینده و نویسنده ) سخن روز شده است. (1)
وجود زبانی مشترک و همگانی، با اصول و قواعد مقبول عقلایی، در تمامی جوامع بشری پذیرفته است؛ برای نمونه کاربست واژگان در معانی وضعی و حقیقی، نیز رویکرد به مجازگویی و استعاره سازی و کنایه آوری با بهره وری از قرائن پیوسته و گسسته ( قاعده سباق و سیاق ) میان هر اهل زبانی رواج دارد.
هم چنین خاستگاه پرسش از « چیستی و چندگونگی زبان قرآن » برآیند مجموعه ای از امتیازات و ویژگی های بیانی آن است، چون از حقایق عینی ملکوتی و فراطبیعی و فراعقلی مانند خدا و فرشتگان و شیاطین، لوح و قلم، عرش و کرسی، بهشت و دوزخ… سخن می گوید، نیز با اصطلاحات خاّصی چونان کفر و ایمان، توحید و شرک، اخلاص و نفاق، کرامت و خلافت، تقوا و توکّل، مؤمن و منافق… سر و سرّی دارد.
پس زبانِ قرآن لغت عربی آن نیست، بلکه پرسش از چگونگی هدایت انسان ( نمایاندن راه و برنامه و هدف، و رساندن به آن ها ) با بهره وری از ابزار گفتمان ( واژگان و گزاره ها ) است. آیا این زمان با زبان عرف عام یکسان است یا رمزی یا ادبی یا علمی یا نمادین… است؟
در بایستگی فهم پذیری آن برای مخاطبان هیچ گونه شکّی نیست، چون مقتضای وجدان و برهان و خود قرآن است:
1. برهان لطف:
اگر این کتاب لطف و نعمتی برای بندگان است، پس باید محتوای آن را دریابند تا مشمول این رحمت قرار گیرند، و گرنه لطف برای کیست؟ و چگونه است؟ ( تقریر منطقی برهان: قرآن لطف معنوی است برای بندگان؛ لطف معنوی برای بندگان باید فهمیدنی باشد، پس قرآن باید فهمیدنی باشد. )
2. برهان حکمت:
اگر کتاب هدایت گنگ و نامفهوم باشد، آفت هدایت گریزی و خطر هدف ستیزی و یاوه گرایی ( نقض غرض و لغویّت ) را در پی دارد. ( صورت منطقی برهان: قرآن کتاب هدایت است؛ فهم ناپذیری کتاب هدایت لغو و نقض غرض است و محال، پس فهم ناپذیری قرآن نقض غرض و محال است. )
3. اخبار قرآن:
این کتاب خودش را نور مبین و بلاغ و بیان، نیز زبانش را « لسان قوم » می خواند:
( یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً )؛ (2)
( وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ )؛ (3)
( هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ )؛ (4)
( هذَا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ ). (5)
نیز خویش را ذکر ( یادآور و یادسپار و بزرگ دار ) می شمارد و هدف از نزولش را برای مردم و تفکّر و تعقّل آنان می شمارد:
( وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ). (6)
در نتیجه همگان را به تدبّر و ژرف اندیشی روشمند در آیاتش فرا می خواند:
( کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ ) (7) و تدبّر گریزان را به شدّت می نکوهد: ( أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً ) (8) و ( أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ ) (9) و ( أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا )! (10)
هم چنین در سه مرحله به هم آوردجویی برمی خیزد؛ آوردن همسان نیمی از قرآن:
( أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لاَ یُؤْمِنُونَ * فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ ). (11)
( قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ) (12).
یا ده سوره مانند آن:
( أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ). (13)
یا یک سوره مانند آن:
( وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ). (14)
( أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ) (15).
شاید ادله پیشین گفته سبب شده که برخی قرآن پژوهان معاصر (16) نیز قرآن شناس فرزانه علاّمه طباطبائی (رحمه الله) در برخی نوشته هایش، زبان قرآن را همان عرف عامّ عقلا بدانند؛ (17) ولی حقیقت آن است که قرآن حکیم، افزون بر ویژگی های زبان عرفی، برخی امتیازهای انحصاری نیز دارد که اثربخشی اش را چند برابر می سازد. بر این اساس برخی قرآن شناسان از « زبان ویژه یا ترکیبی قرآن » سخن گفته اند. (18)
این سخن استاد شهید علاّمه مطهری (رحمه الله) در خور دقّت و درنگ است:
قرآن با زبان منطق و استدلال با مخاطب خود سخن می گوید؛ اما جز این زبان، قرآن زبان دیگری نیز دارد که مخاطب آن عقل نیست، بلکه دل است و این زبان دوم، احساس نام دارد…
آنچه ما دل می نامیم، عبارت است از احساس بسیار عظیم و عمیق که در درون انسان وجود دارد که گاهی اسم آن را هستی می گذارند؛ یعنی احساسی از ارتباط انسان با هستی مطلق…
به عبارت دیگر، قرآن فقط غذای عقل و اندیشه نیست، غذای روح هم هست. (19)
برای نمونه برخی هنروری های هوشیارساز و دلربایی های زبانی قرآن حکیم را برمی شماریم:
أ. برخورداری از گفته های روان و رسا و شیوا ( آرایه داری و آذین بندی به گونه فراتوان بشری )؛
ب. پرهیز از معمّا بافی و پیچیده گویی؛
ج. برقراری پیوند با ژرفای جان شنوندگان به سبب بازگویی رازهای درونی آدمی و نیازمندی های روزانه به گونه ملموس و محسوس؛
د. برخورداری از ساختار معنایی چند لایه ( تو بر تو و مترتّب، تو در تو و متداخل، روئین و زیرین، ظاهر و باطن ) برای بهره برداری دارندگان گنجایش دانشی گوناگون؛
هـ. پیراستگی از بازگفت های ملال انگیز و گفتارهای متناقض و ناهمگون؛
و. ساده سازی معارف منیع و براهین برازنده عقلی در قالب مثال های ساده و همه فهم؛ مانند تبیین برهان تمانع در ( لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ) (20) و تشریح تمثیلی آن با بیان کارگزاری که دوکارفرما دارد:
( ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ )؛ (21)
ز. گریز از جمودگرایی و بسنده نکردن به قواعد خودساخته عرف عام؛ آزادی از اسارت دستور زبان خودبافته عربی ( برای بیان اهمیت موضوع ) مانند عدول از سیاق رفع به نصب در ( لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاَهَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً ) (22) و ناهم آهنگی آغازین در چیدمان مبتدا و خبر در ( لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلاَئِکَهِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ ) (23) و ارکان استثنا در ( یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ) (24)؛
ح. نگاه ویژه معنادار به همه هستی مندان و هوشمند شمردن آن ها ( تسبیح و سجده همه هستی، آوردن ضمیر به کار رفته در خردمندان ):
( لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ )؛ (25)
( تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً )؛ (26)
( ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ). (27)
ط. نگرش خاصّ به زندگی راستین، در برابر زندگی پنداری مادّی گرایانه؛ مانند قراردادن ایمان و کفر، سنجه زنده و مرده در ( أَ وَ مَنْ کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ) (28) و ( لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرِینَ )؛ (29)
ی. همراه سازی حکمت و حقوق و موعظه، وعده و وعید، بیم و نوید در ایجاد انگیزش خیزش و امثتال و انزجار شوریده وار ( انذار و تبشیر، پاداش و کیفر )؛
ک. داوری درباره ایده ها و آرمان ها و گفته های دگراندیشان و جداسازی حق از باطل: ( وَ لاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً ) (30)؛
ل. هدایت الگو مدارانه؛ نمایاندن الگوهای عینی حق گرا و باطل ستیز و ارزش مدار، کنار تبیین مفاهیم اعتقادی و اخلاقی و رفتاری، برای پایا و پویاسازی دین باوری.
کوتاه سخن
قرآن پدیده ای هنری و متنی چندلایه و نصّی موثّق و سخنی آسمانی است که هیچ گونه مانندسازی را برنمی تابد و هماره بر تارک هستی می درخشد و نور می افشاند و میزان و ملاک درستی همه چیز به شمار می رود که یکی از آن ها قواعد ادبی است. پس در صورت تعارض، نباید به تأویل آیات پرداخت، بلکه باید به تصحیح قواعد روی آورد.
در این زمینه، سخن ارزشمند جناب فخر رازی را درباره مصدر باب تفعیل و کلمه « تهلکه » در آیه 195 سوره بقره و گفته نیکوی جناب شیخ محمد عبده و رشید رضا را در رویکرد به اندیشه شرک گرایانه برای فرار از عطف اسم ظاهر به ضمیر در آیه 64 سوره انفال ( تعصّب ورزی به ادب عرب و بزرگان آن را نوعی جنایت می شمرد. ) در خور مطالعه است. (31)
هم چنین جناب سیوطی پس از گزارش و تأیید سخن « ابن خشّاب » درباره نبود حرف و کلمه زائد در قرآن، چنین می نویسد:
… أمّا النحوی الجافی، فَعَن ذلک بمنقطع الثری؛
اما برای نحو دادن دور از گود، دست یابی به این حقیقت شدنی نیست. (32)
جناب شیخ محمد عبدالخالق عضیمه گلایه هایی از ادیبان خطاکار و قرآن گریز دارد و مواردی را بر می شمارد و در پایان می نویسد:
و لبعض النحویّین جرأه عجیبه، یجزم بأنّ القرآن خلا من بعض الأسالیب من غیر أن ینظر فی القرآن و یستقری أسالیب… کذلک رأینا بعض النحویّین یخطئ فی حصر ما جاء فی القرآن حینما یتعرّض لذلک… . (33)
خانم دکتر عایشه بنت شاطئ نیز در این زمینه می نویسد:
و نحنُ فی الجامعه نَترک هذا الکنزَ الغالی لدرس التفسیر و قلّ فینا من حاولَ أن ینقله إلی مجال الدراسه الأدبیّه الخالصه التی قصّرناها علی دواوین الشعراء و نثر أمراء البیان. (34)
سخن را با گزارش جناب طنطاوی از گفت و گوی جناب کامل گیلانی با « فینگل » خاورشناس به پایان می بریم. وی که لبخندی معنادار بر لب داشت، از دوست دیرین خود و نویسنده بنام عرب، آقای کامل گیلانی پرسید: آیا شما واقعاً بر این باورید که قرآن تقلیدبردار نیست یا این تصوّری است تقلیدی که در طول تاریخ، نسل به نسل گشته و به شما رسیده است؟
وی از فینگل خواست که گستردگی و سیری ناپذیری دوزخ را در جمله ای بیان کند. او چندین جمله پیش نهاد؛ ولی کامل گیلانی این آیه را بر وی خواند: ( یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ). (35)
او که ناتوانی اش را دریافته بود، به روشنی گواهی داد که نه گفته های من، نه هر سخن دیگری که به ذهن انسان درآید، توان رویارویی با این یادکرد قرآنی را ندارد. (36)
پینوشتها:
1- نگارنده نگره آمیزه ای نام « سِهِرتیک » را پیش می نهد که تعامل حقیقی مفسِّر و مفسَّر یعنی داد و ستد و پیوند دو سویه میان هر دو برقرار می شود.
2- نساء، آیه 174.
3- ابراهیم (علیه السّلام)، آیه 4.
4- آل عمران، آیه 138.
5- ابراهیم (علیه السّلام)، آیه 52.
6- نحل، آیه 44.
7- ص، آیه 29.
8- نساء، آیه 82.
9- مؤمنون، آیه 68.
10- محمد، آیه 24.
11- طور، آیه 33-34.
12- اسراء، آیه 88. آن زمان در مکه حدود نیمی از قرآن فرود آمده بود. هم چنین شریک ساختن جنیّان برای امدادگری انسان در مانند آوری قرآن به این پندار مشرکان اشاره دارد که هر شاعر بزرگی، پشتیبانی از جنّ داشت. بدین سبب خدای سبحان استمداد از آنان را نیز یادآور می شود تا ناتوانی همگان در برابر این سخنان آسمانی به خوبی هویدا گردد.
13- هود، آیه 13.
14- بقره، آیه 23.
15- یونس، آیه 38.
16- ر.ک: ابوالقاسم خوئی، البیان، ص 263؛ امام خمینی، تفسیر قرآن مجید، ج2، ص 434؛ محمدهادی معرفت، « معناشناسی توصیفی »، پژوهش های دینی، شماره 9، ص 62.
17- ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج5، ص 381 و ج11، ص 373 ( رعد، آیه 37 ) و ج12، ص 16 ( ابراهیم (علیه السّلام)، آیه 4 ).
18- ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج1، ص 9 و ج3، ص 78-80؛ امام خمینی، آداب الصّلاه، ص 178 -190؛ تبیان، دفتر 13، ص 117؛ امام خمینی، صحیفه نور، ج20، ص 408؛ شهید مطهری، آشنایی با قرآن، ج1، ص 21؛ مصباح یزدی، مجلّه معرفت، شماره 19، ص 16؛ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج1، ص 32-39.
19- شناخت قرآن، ص 35-37.
20- انبیا، آیه 22.
21- زمر، آیه 29.
22- نساء، آیه 162.
23- بقره، آیه 177.
24- شعرا، آیه 88-89.
25- بقره، آیه 255.
26- اسرا، آیه 44.
27- فصّلت، آیه 11.
28- انعام، آیه 122.
29- یس، آیه 70.
30- فرقان، آیه 33.
31- فخر رازی، مفاتیح الغیب ( التفسیر الکبیر )، ج5، ص 147؛ محمد عبده، المنار، ج10، ص 62.
32- عبدالرحمن سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 182، نوع 41.
33- دراسات لأسلوب القرآن الکریم، ج1، ص 2-14؛ عبدالستار فتح الله سعید، المدخل الی التفسیر الموضوعی، ص 76-77.
34- التفسیر البیانی، ج1، ص 13.
35- ق، آیه 30.
36- ر.ک: الجواهر، ج24، ص 207.
منبع مقاله :
حیدری فر، مجید؛ (1392)، مهندسی فهم و تفسیر قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم