وضعیت علمى و فرهنگى شیعه در غیبت صغرى (قسمت دوم)

وضعیت علمى و فرهنگى شیعه در غیبت صغرى (قسمت دوم)

نویسنده:حسین حسین‌زاده شانه‌چى

جغرافیاى انسانى شیعه در عصر غیبت صغرى

اشاره:
در قسمت اول مقاله حاضر، سابقه بحث از غیبت در کلام معصومین (ع) زمینه‌هاى اجتماعى و سیاسى غیبت امام عصر (ع)، تاریخ غیبت صغرى و وضعیت سیاسى جامعه اسلامى در این عصر مورد بررسى قرار گرفت. در این قسمت، نویسنده جغرافیاى انسانى شیعه و ترکیب جمعیتى مهمترین شهرهاى اسلامى در عصر غیبت صغرى را به اجمال مرور خواهد کرد.
در دوران غیبت صغرى شیعیان در شهرهاى مختلفى در بلاد اسلامى مى‌زیستند. تراکم جمعیتى شیعیان در برخى شهرها به‌گونه‌اى بود که قشر غالب جمعیتى را تشکیل مى‌دادند و به‌واسطه کثرت جمعیت شیعى و غلبه این مذهب، آن شهر به عنوان شهرى شیعه مذهب و یا داراى گرایش‌هاى شیعى، شناخته و معروف مى‌شد، مانند شهرهاى قم و کوفه. در بسیارى از شهرها جمعیت شیعیان به صورت اقلیت وجود داشتند. در گزارش‌هاى تاریخى پراکنده‌اى که نقل شده به‌وجود شیعیان در شهرهاى مختلف اشاره شده است. این‌جا به‌طور مختصر پراکندگى شیعیان در سرزمین‌هاى اسلامى را در این عصر بررسى مى‌کنیم.
قم: این شهر مهمترین شهر شیعیان و پایگاه تشیع در ایران محسوب مى‌شد. سابقه تشیع در شهر قم، که شهرى اسلامى بود و به‌قولى در زمان حجاج بن یوسف ثقفى در سال 83 هجرى احداث شده بود، به زمان مهاجرت عده‌اى از اشعریان کوفه به شهر قم مى‌رسد. در اواخر قرن اول هجرى، گروهى از خاندان اشعرى، که از دیرباز داراى گرایش‌هاى شیعى بودند، به شهر قم هجرت کردند و با آمدن آنها اولین بارقه‌هاى تشیع در این شهر درخشید1. تشیع قم از چنان شهرتى برخوردار بوده که در تمامى آثار جغرافى‌دانان قرن چهارم و پس از آن، بدان اشاره شده است، بلخى در المسالک و الممالک نوشته است که «اهل قم همه مذهب تشیع دارند و اصل ایشان بیشتر از عرب است2».
مقدسى نیز گفته است: «و اهل قم شیعه غالیه هستند3»
آدام مِتز در تمدن اسلامى در قرن چهارم شهر قم را به‌عنوان یکى از شهرهاى مهم شیعى ذکر کرده است4.
روابط گسترده شیعیان قم با ائمه (ع)حاکى از این است که از نیمه قرن سوم هجرى این شهر مهمترین مرکز تشیع در فلات ایران بوده است.
روایات بسیارى از امام صادق (ع) و سایر ائمه(ع) در فضیلت قم و اهل آن بیان شده است که مبین همین موضوع است. در روایتى امام صادق(ع) فرموده است: قم سرزمین و ما و سرزمین شیعیان ماست.5
همچنین نقل شده است که امام عسکرى(ع) براى مردم «قم» و مردم «آبه» نامه نوشته و براى آنها آرزوى هدایت الهى کردند.6
در دوران امام عسکرى (ع) مکاتبات و مراودات اهل قم با امام بسیار زیاد بود. معمولاً گروه‌هایى به خدمت امام مى‌رسیدند تا مسائل خود را بپرسند و وجوهات خود را بپردازند.7
تشیع یکپارچه مردم قم در تمام ممالک شناخته شده بود و دلیل عمده‌اش این بود که هیچ شهرى در آن زمان وجود نداشت که مردمش این چنین به‌طور کامل شیعه دوازده امامى باشند و از همین‌رو بود که این شهر پناهگاه و مأواى علویانى بود که از ظلم و ستم حکام و امراء عباسیان گریزان بودند و به این شهر پناه مى‌آوردند. نمونه بارز این امر آمدن فاطمه معصومه دختر موسى‌بن جعفر(ع) و موسى مبرقع فرزند امام جواد (ع) به این شهر بود که مورد توجه خاص مردم این شهر قرار گرفتند8. در کتاب تاریخ قم شرح مفصلى از ساداتى که به قم عزیمت کرده و خاندان‌هایى به وجود آوردند ذکر شده است. مؤلف کتاب چنین به دست مى‌دهد که گویا سادات، شهر قم را حتى به طبرستان و رى نیز ترجیح مى‌دادند.
کوفه: این شهر از دیرباز به داشتن جمعیت شیعى معروف بود، سابقه تشیع شهر کوفه به دوران خلافت امام على (ع) مى‌رسد، اگرچه طبق شواهدى گرایش‌هاى شیعى پیش از آن نیز در این شهر وجود داشت ولى دوران چند ساله اقامت امام در این شهر این امر را تشدید کرد، به‌طورى که در پایان قرن اول هجرى کوفه شهرى شیعى تلقى مى‌شد که محل تجمع سران شیعه در عراق و مرکز مخالفت با امویان بود. در زمان امام صادق (ع)تشیع کوفه بسیار حایز اهمیت بود و امام(ع) برآن تأکید داشتند، دلیل این امر را شاید بتوان رویارویى این شهر با شهر بصره که داراى تمایلات شدید عثمانى بود، دانست.
مراودات و مکاتبات کوفیان با ائمه (ع) گویاى فعالیت و نشاط علمى و اجتماعى جامعه شیعى در این شهر است که انتقال امام جواد(ع) در اواخر عمر به بغداد و امام هادى و امام عسکرى(ع) به عراق در تقویت آن بى‌تأثیر نبود. در دوران غیبت صغرى اکثریت مردم کوفه شیعه مذهب بودند. «مقدسى» جغرافى‌نویس قرن چهارم تأکید مى‌کند که: «برترى جمعیتى در کوفه با شیعیان است به‌جز در محله کنّاسه که آنها سنى مذهبند». 9
بغداد: این شهر نیز از شهرهاى شیعه‌نشین بود، مجاورت بغداد با کوفه که مرکز اصلى تشیع در عراق بود سبب شده بود تا گرایش‌هاى شیعى در این شهر نیز شایع شود. در قرن سوم و چهارم، بخش عمده‌اى از مردم شهر بغداد شیعه بودند، مقدسى دراین‌باره مى‌گوید: «برترى جمعیتى در شهر بغداد با حنبلیان و شیعیان است».10
محله «کرخ» معروف‌ترین محله شیعه‌نشین بغداد بود، عثمان بن سعید عمروى اولین نائب امام(ع)پس از رحلت امام عسکرى (ع) به بغداد آمده و در این محله سکنى گزید11. سایر نائبان چهارگانه نیز در بغداد سکنى داشتند. محله «باب‌الطاق» نیز از محلاتى بود که شیعیان در آن اقامت داشتند.
یکى از خصوصیات شهر بغداد درگیرى‌هاى دائمى میان شیعیان و سنیان این شهر بود که برخى اوقات با زد و خورد همراه بود.12
دیگر ایالات مهم شیعه‌نشین: خراسان از نواحى‌اى بود که جمعیت بسیارى از شیعیان را درخود جاى داده بود، گرایش‌هاى شیعى از قدیم در نواحى خراسان وجود داشت. حضور خراسانیان در قیام ابومسلم خراسانى و نهضت بنى‌عباس که با نام «الرضا لآل محمد» برپا شد، خود حاکى از وجود گرایش‌هاى شدید شیعى در این نواحى است، همچنین در میان اصحاب ائمه (ع) و کسانى که از ایشان روایت کرده‌اند به‌نام بسیارى از اهل خراسان برمى‌خوریم. 13
در میان شهرهاى خراسان، مشهد و نیشابور به داشتن جمعیت شیعى بیشتر ممتاز بودند. چندتن از اصحاب بزرگ ائمه(ع) و مؤلفان برجسته شیعه از این شهر برخاستند. خاندان «فضل‌بن شاذان» از معاریف شهر بودند. فضل بن شاذان خود از چهره‌هاى ممتاز شیعه و از اصحاب امام هادى (ع) بود که کتاب پرارج ایضاح را نوشت. او همچنین کتابى در باب غیبت امام (ع) داشته است14. وجود وکیلان امام (ع) در عصر غیبت نشان‌دهنده کثرت جمعیت شیعى و اهمیت آن در این شهر است. از جمله این وکیلان که از وى نام‌برده شده «محمدبن شاذان نیشابورى» است15. مقدسى نیز در اواخر این عصر اظهار مى‌دارد که در نیشابور برترى جمعیتى با شیعیان است.16
ولایت «بیهق» در خراسان که بزرگترین شهر آن سبزوار بود نیز داراى جمعیتى شیعى بود. نویسنده کتابى ادعا کرده است که مذهب غالب مردمان این شهر تشیع افراطى بوده است و حتى برخى از دانشمندان اهل سنت در این شهر نیز به شیعه‌گرى متهم شده بودند17. در واقع تشیع سبزوار تحت‌تأثیر نیشابور و همچنین مهاجرت علویان از طبرستان بود.
مقدسى همچنین از شهرى به نام «رقّه» در خراسان نام برده که اهالى آن شیعه بودند18. در طى دوران غیبت وکیلان متعددى از ناحیه امام(ع) در خراسان تعیین شدند که این امر گویاى آن است که جمعیت شیعیان در خراسان تا چه حد توسعه داشته است19. در سایر شهرهاى خراسان نیز شیعیان به‌طور پراکنده وجود داشتند. در کتب رجالى از عده‌اى از علماى شیعه که از این شهرها برآمدند نام برده شده است.
در ماوراءالنهر در حوالى «سمرقند» و «کش» تشیع امامى از اواخر قرن سوم؛ یعنى آغاز غیبت صغرى رواج یافت. عامل اساسى در این امر وجود برخى عالمان بزرگ شیعه در این ناحیه بود. «محمدبن مسعود سمرقندى عیاشى» مؤلف تفسیر عیاشى از برجسته‌ترین عالمان شیعه بود که در سمرقند مجلس درس داشت و خانه او مرکزى علمى و آموزشى بود. وى شاگردان بسیارى داشت که مکتب تشیع در این ناحیه را پدید آوردند20. از وکیلان امام (ع) در ماوراءالنهر نامى برده نشده است، شاید امور شیعیان این نواحى نیز توسط وکیلان خراسان رسیدگى مى‌شد. به‌نظر مى‌رسد که در عصر غیبت تشیع در ماوراءالنهر رشد و توسعه بیشترى داشته به‌طورى که شیخ صدوق که در چند دهه بعد به این نواحى سفر مى‌کند از دیدار خود با شیعیان آن‌جا سخن مى‌گوید. دیدارى که نهایت آن منجر به تألیف کتاب معروف وى من لایحضره الفقیه گردید.21
منطقه «سیستان» گرچه پناهگاه و مأواى خوارج بود، ولیکن از وجود شیعیان در این منطقه اخبارى به‌دست رسیده است. در میان اصحاب ائمه (ع) مردمانى از سیستان بودند. شیخ طوسى نیز از عالم بزرگ شیعى در سیستان به نام «محمدبن بحر رهنى» یاد مى‌کند که بیش از 500 کتاب داشت22. همچنین در عصر غیبت وکیلانى از جانب امام براى رسیدگى به امور شیعیان در این ناحیه تعیین شده بودند.23
در «گرگان» و «طبرستان» نیز شیعیان بسیارى زندگى مى‌کردند. مقدسى تأکید مى‌کند که: «شیعیان در گرگان و طبرستان داراى عظمت و شکوهى هستند24.» بى‌تردید این امر به‌واسطه امارت علویان در طبرستان بوده است که از سال 250 هجرى بر نواحى طبرستان استیلا داشتند. گزارش‌هاى دیگرى حاکى از وجود شیعیان دوازده امامى در گرگان پیش از این زمان است.
«جعفربن شریف جرجانى» مى‌گوید: «اموالى را از طرف شیعیان گرگان به سامراء بردم، امام عسکرى (ع) فرمود آنها را به مبارک بدهم. پس از آن خدمت ایشان عرض کردم: شیعیان شما در گرگان به خدمت شما سلام رسانیدند25.» همچنین از عده‌اى از راویان اخبار و مؤلفان برجسته گرگانى در این عصر در کتب رجالى نام برده شده است، از جمله «ابویحیى احمد بن داوود جرجانى» که داراى تألیفاتى بود.26
در «اهواز» شیعیان نیمى از ساکنان این شهر را تشکیل مى‌دادند که به‌نام «مروشیین» معروف بودند در مقابل سنى‌ها که به نام «فضلى» شناخته مى‌شدند.27 چهره‌هاى شاخصى از شیعیان و اصحاب ائمه (ع) در اهواز مى‌زیستند از جمله «على‌بن مهزیار اهوازى» که از اصحاب امام جواد و امام هادى (ع) بود و بیش از سى‌کتاب داشت. همچنین نام عده‌اى از وکیلان امام مهدى (ع) در اهواز ذکر شده است: از جمله «محمدبن ابراهیم بن مهزیار»، این امر حاکى از کثرت جمعیت شیعى در اهواز و اهمیت آن است. 28
در ایالت فارس شیعیان بیشتر در نواحى ساحلى سکونت داشتند، بنا به گزارش مقدسى آنها عادت داشتند که وقتى نماز عصر را مى‌گزاردند علما در مجلس نشسته و براى مردم صحبت مى‌کردند تا موقع غروب و همین‌طور پس از نماز صبح تا به هنگام ظهر، و در روزهایى که مراسم اجتماعى داشتند در نواحى مختلف گرد مى‌آمدند.29
شهر «رى» داراى گرایش‌هاى شیعى قوى بود که از آغاز قرن سوم هجرى در این شهر نمودار شد و با به امارت رسیدن شخصى به نام «مادرائى» در دهه‌هاى میانى این قرن در این شهر، بروز و ظهور آشکارى یافت. وجود راویان و محدثان و عالمان برجسته‌اى که در عصر غیبت در این شهر ظهور کردند حاکى از جوّ شیعى این شهر است که نمونه بارز آن را مى‌توان در محمد بن یعقوب کلینى نویسنده کتاب الکافى یافت. وجود وکلاى ناحیه مقدسه در این شهر نیز ارتباط نزدیک شیعیان این شهر با امام (ع) را نشان مى‌دهد.
یکى از این وکیلان محمد بن جعفر اسدى (م. 312 ق.) است که به عدالت و وثاقت شناخته شده بود و امام (ع) مردم را به‌وى ارجاع مى‌دادند30. رویکرد علویان به این شهر نیز خود دلیلى بر غلبه جوّ شیعى بر این شهر است. نمونه مشخص آن «عبدالعظیم حسنى» است که در این شهر سکونت گزید و همان‌جا درگذشت. درباره شهرهاى «کاشان» و «آبه» نیز گفته شده است شیعیان بسیارى داشته‌اند.31
مقدسى گزارش‌هایى از وجود شیعیان در نیمه قرن چهارم در نواحى مختلف به‌دست مى‌دهد. بنا به گزارش او در شمال عراق شهر «جبله» شیعه‌نشین بوده 32و در شام مردمان «طبریه» و «نابلس» و «قدس» و اکثر مردم «اَمّان» بر مذهب تشیع بودند33. شهر «حمص» نیز با تشکیل دولت حمدانیان در شام به تشیع روى آورد34. در «مصر» گویا شیعیان در شهر «صَندَفا» و «اسکندریه» بودند. از وجود شیعیان در سایر شهرهاى مصر خبرى به دست نرسیده است. با این حال درباره وکلاى امام (ع) در مصر گزارش‌هایى در دست است35. مقدسى همچنین مردم «هجر»، «صعده» و «عمان» را که تحت نفوذ «قرامطه» بودند شیعه مى‌داند.36
تشیع در «سند» نیز کمابیش رواج داشت. داعیان اسماعیلى از سال 270 ق. در این ناحیه فعالیت داشتند. در شهر «مُلتان» به نام خلیفه فاطمى خطبه خوانده مى‌شد و اذان و اقامه را به‌ترتیب مذهب تشیع مى‌گفتند37. گذشته از این نواحى نام بسیارى از وکیلان امام (ع) در عصر غیبت در نواحى مختلفى چون حجاز، قزوین، همدان، آذربایجان و کرمانشاه در منابع ذکر شده است.38

پی نوشت ها:

1. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، انصاریان، قم، 1375، ج1، ص186
2. البلخى، احمدبن سهل، المسالک و الممالک، لیدن، بریل، 1935 م، ص305.
3. المقدسى، محمدبن احمد، احسن‌التقاسیم، دار صادر، بیروت، 1411 ق، ص 395.
4. متز، آدام، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه علیرضا ذکاوتى، امیرکبیر، تهران، 1364، ج1، ص77.
5. قمى، عباس، سفینهالبحار، ج447 2.
6. همان، ج1، ص55.
7. ر.ک: کمال‌الدین و تمام‌النعمه،476.
8. ر.ک: جعفریان، رسول، همان، ج1، ص 198، به‌نقل از تاریخ قم، ص98 و 209.
9. المقدسى، ص120.
10. همان.
11. الطوسى، الغیبه، ص235.
12. ر.ک: جعفریان، رسول، جغرافیاى تاریخى و انسانى شیعه در جهان، انصاریان، قم، 1368، ص54.
13. ر.ک: الطوسى، محمدبن حسن، الرجال، جامعهالمدرسین، قم، 1407 ق، ص200، 216، 218، 343، 376، 386.
14. الطوسى، محمدبن حسن، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال‌الکشى، دانشگاه مشهد، 1348، ص539.
15. الطبرسى، اعلام الورى، ص499؛ التفرشى، مصطفى‌بن حسین، نقدالرجال، مؤسسه آل البیت، 1418 ق، ج4، ص228.
16. المقدسى، ص323.
17. جعفریان، رسول، تشیع در ایران، ج1، ص261.
18. المقدسى، ص323.
19. ر.ک: کمال‌الدین و تمام‌النعمه،504؛ رجال‌کشى ص542؛ تنقیح‌المقال، ج2، ش 6470؛ جاسم حسین، ص135.
20. النجاشى، الرجال، ص372.
21. ر.ک: ابن‌بابویه، محمدبن على، من لایحضره الفقیه، مقدمه مؤلف.
22. الطوسى، فهرست، ص132.
23. ر.ک: جاسم حسین، ص78.
24. المقدسى، احسن‌التقاسیم، ص365.
25. جعفریان، رسول، همان، ج1، ص294.
26. الطوسى، فهرست، ص33 و 193؛ النجاشى، الرجال، ص454 و 381.
27. المقدسى، احسن‌التقاسیم، ص415 و 417.
28. ر.ک: الطوسى، فهرست، ص88؛ التفرشى، ج4، ص95؛ الطوسى، الغیبه،211.
29. المقدسى، احسن‌التقاسیم، ص439.
30. الطوسى، الغیبه، ص415-416.
31. جعفریان، رسول، جغرافیاى تاریخى و انسانى شیعه و جهان، ص98.
32. المقدسى، احسن‌التقاسیم، ص142.
33. همان، ص179.
34. جعفریان، رسول، همان، ص27، به نقل از خطط مقریزى، ج4، ص46.
35. المقدسى، همان، ص200 و ر.ک: جاسم حسین ص78؛ الطوسى، الغیبه،43.
36. همان، ص96.
37. همان، ص481.
38. ر.ک: جاسم حسین، ص78؛ الطوسى، الغیبه، ص210؛ رجال‌کشى، ص67؛ نجاشى، ص 243؛ شیخ حر عاملى، وسایل‌الشیعه، ج2، ص9.
منبع:ماهنامه موعود شماره29

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید