در دوره امامت امام سجاد(ع)، قیامهای چندی رخ داد و امام نیز موضع گیری متفاوتی با آنها داشت. در این پرسشها و بحثهای گوناگون مطرح است. نمونه هایی از مهم ترین آن عبارت اند از:
– تعیین هویت سیاسی، اجتماعی و مذهبی قیامها؛
– ملاکهای تعیین هویت قیامها؛
– بررسی علل، اهداف و چگونگی قیامها؛
– چرا امام سجاد(ع) خود قیام نکرد؟
– چرا امام سجاد(ع) با قیامی همراهی نکرد؟
این سؤالها و پرسشهای دیگری از این دست، در معرفی و شناسایی قیامها و شورشهای صدر اسلام و تعیین گرایش مذهبی آنان، اهمیت و ضرورت ویژه ای دارد. این ویژگی پژوهشگران را یاری می رساند که صحیح تر و عمیق تر به تحلیل جریانهای سیاسی – اجتماعی و تحرکات جناحی- مردمی بپردازند.
1- قواعد و ملاکهایی برای تعیین هویت قیامها
برای تعیین هویت شیعی و غیر شیعی بودن قیامها، قواعد و ملاکهای قابل توجهی وجود دارد که معرفی می گردد:
الف) محور اصلی قیام در مکتب تشیع، امامت و شخص امام است. هر قیامی را که امام معصوم(ع) یا نماینده او رهبری می کرد یا مأذون از طرف امام بود و پس از شروع قیام، دعای خیر، تأیید و تقریری که از امام معصوم در پی داشت، قطعاً قیامی شیعی به شمار می آید.
ب) چنانکه رهبران و سردمداران یک قیام یا قیام کنندگان، شیعه بوده واهداف و آرمانها و شعار ایشان با آهنگ تشیع همنوا باشد، اگرچه امام معصوم یا نمایندگان او با آنان همراه نباشند، می توان آن قیام را شیعی دانست.
غیر از موارد مذکور، هر قیام و شورشی غیر شیعی است و طبعاً در اندیشه تشیع نامشروع خوانده می شود.* از این رو، قیامها به دو دسته تقسیم می شوند:
الف) قیامهایی که با اهداف شیطانی و قدرت طلبی صورت گرفته، هر چند به ظاهر شعار طرفداری از اهل بیت(ع) را سر داده شد، نظیر قیام عباسیان؛
ب) قیامهایی که با اهداف الهی، ظلم ستیزی و پیکار با ظالمان باشد. قیام کنندگان، حق و صاحبان حق را بشناسند و تصمیم آنان، بازگرداندن حق به اربابان آن باشد، نظیر قیام زید بن علی. بدیهی است که دسته اول محکوم و دسته دوم مورد تأیید بود.
2- قیامهای عصر امام سجاد(ع)
نخستین قیامهای مردمی، از زمان نخستین خلفای اسلامی شروع شد و شورش مردم کوفه بر ضد زمامداران آن، شورش مردم علیه عثمان، و نیز قیام حجر بن عدی بر ضد معاویه از این دست قیامهاست.(2) نقطه عطف و سرآغاز مهم ترین قیامها، نهضت عاشوراست که الگوی انقلابهای اسلام خواهی شد.
الف) قیام مدینه(واقعه حره)
قیام حره، سه روز مانده به پایان ذی الحجه سال 63 ق، اتفاق افتاد.(3) هیئتی همراه عبدالله بن حنظله از مدینه به شام رفت و پس از بازگشت ، گزارشی از مفاسد یزید و دستگاه حاکمه ارائه دادند و اعلان برائت کردند، سر از اطاعتش برتافتند ومردم را به مبارزه با آنان فراخواندند و از آنان بیعت گرفتند.(4) عبدالله بن حنظله وعبدالله بن مطیع رهبران مهاجران و انصار، و معقل نیز فرماندهی تیره های مختلف مهاجران غیر قرشی را برعهده گرفته و فرماندهی نیروهای مدینه را در مقابل سپاه شام برعهده داشتند.(5) شهادت امام حسین(ع)، کشتار اهل بیت(ع)، گزارش هیأت نمایندگی مدنیها از دربار و دستگاه یزید، آگاهی مردم از فساد و فحشای دستگاه حاکمه، و نیز اعلام و اعلان بی کفایتی یزید برای منصب خلافت، مهم ترین زمینه های قیام اهل مدینه بر ضد امویان درسال 63 ق، بود. آنان در آغاز قیام، عثمان بن محمد بن ابی سفیان، والی مدینه و زمامداران اموی مدینه را از شهر بیرون راندند. و با پیوستن به حکومت خود مختار زبیریان در مکه، علم مبارزه برافراشتند و شعارشان دعوت به رضا و شورا بود.(6) طولی نکشید که سپاه اموی به فرماندهی مسلم بن عقبه مدینه را در محاصره در آوردند و با شدت عمل و کشتار فراوان در منطقه حره در کنارهى مدینه، قیام را سرکوب کردند و پس از پیروزی، جان، مال و ناموس اهل مدینه را برای سه روز بر سربازان شامی مباح گردانیدند. از مردان و صحابیان اسیر، بر بردگی یزید بیعت ستاندند و چون چهارپایان بر گردنشان مهر بردگی گذاشتند.
امام سجاد(ع) در این واقعه، تقیه را پیشه خویش ساخته و به ظاهر نقشی در مبارزه مردم مدینه نداشتند؛ زیرا عامل اصلی آغاز چنین موضعی، وابستگی شدید این شورش به حکومت عبدالله بن زبیر در مکه و داخل شدن مردم مدینه در بیعت با او، و فرار عبدالله بن مطیع به سوی مکه بود.
پیشتر در مورد عبدالله بن زبیر سخن گفتیم. سابقه کینه توزی او و پدرش با اهل بیت(ع) مشهور است. او از مردم مدینه برای خود بیعت گرفت و تبلیغات او و نیز چند عاملی که در رخداد حره گذشت، در بروز قیام در مدینه مؤثر بود. امام سجاد(ع) با ابن زبیر بیعت نکرد؛ زیرا خلافت وی را مشروع نمی دانست، همان گونه که خلافت یزید را نامشروع می دانست، البته در بیعت با یزید مجبور بود و از آن خارج نشد.
به نظر می رسد یکی از مهم ترین دلیلهایی که می توان برای رفتار دور از خشنونت عامل یزید در مورد امام سجاد(ع) ارایه کرد، این است که آن حضرت(ع) از بیعت با یزید خارج نشده و با ابن زبیر بیعت نکرده بود البته دلایل دیگری نیز گفته اند، از جمله عدم همکاری با قیام کنندگان ، پنان دادن به اهل و عیال مروان بن حکم زمامدار راندهى شده مدینه، بازداشتن بنی هاشم از ورود در فتنه و سفارش مخصوص یزید به مدارا کردن با امام سجاد(ع) برخی از عوامل دور بودن امام و اهل بیت(ع) از خطرهای احتمالی رخداد حره بود.
ب) قیام توابین
یکی دیگر از قیامهای مهم این دوران، قیام توابین است. کوفیان از سال 61 هـ. به بعد، در آتش ندامت از کوتاهی در حادثه کربلا می سوختند و سرآمدان کوفه، از بی وفایی و پیمان شکنی خویش نادم گشته و بر گناه خود افسوس می خوردند و به فکر توبه و تدارک آن بودند. آنها تحرکات پنهانی و مخفیانه ای داشتند و خود را برای شورش و قیامی آماده می کردندف تا خبر مرگ یزید به ایشان رسید. توابین کنار قبر مطهر سالار شهیدان جمع شدند و با ناله و انابه پیمان بستند که بر ضد امویان بشورند و تا سرحد شهادت بتازند و خون خود را به کفاره گناه خویشتن بریزند. آنان از آنجا به سوی شام حرکت کردند و در عین الورده، با سپاه عبیدالله بن زیاد به پیکار پرداختند. پنج هزار تن از کوفیان شیعه و مخالفان بنی امیه با سلیمان بن صرد همراه شدند و از این تعداد، حدود یک هزار تن به فرماندهی رفاعه بن شداد موفق شدند از معرکه جان به سلامت ببرند و بازگردند. ستاره قیام توابین در عین الورده غروب کرد و باقی مانده آنان، بعدها به مختار پیوستند.
توابین دو گروه را در حادثه کربلا مقصر می دانستند: بنی امیه و خائنان و جنایت پیشگان کوفه. قیام توابین، یک حرکت سیاسی – اجتماعی بود و از آنجایی که رهبران و قیام کنندگان آن شیعی و متأثر حادثه کربلا بودند و همچنین اهداف و آرمانهایشان با مرام تشیع همسو بود، آن را قیام شیعی شمرده اند.
سران توابین هیچ گونه ارتباطی با امام سجاد(ع) نداشتند؛ نه دعوتی از امام به عمل آورده و نه در بیعت امام در آمده بودند، نه سفارش و اشارتی از طرف امام بر شروع و ادامه قیام داشتند و نه حذر و تکذیبی از امام بر ضد ایشان شده بود.
به نظر می رسد با حادثه کربلا و شهادت سیدالشهدا کوفیان روی دعوت از امام را نداشته و بیعت با حضرت را پس از عهدشکنی های پیاپی، موجب اتهام ، سفاهت و اغرای به جهل می پنداشتند. از طرفی، این توبه کنندگان بودند که گرد هم آمدند و در این دایره، جایی برای امام سجاد(ع) نبود. و همچنین آنها با کشته شدن و کشتن، می خواستند اظهار ارادت و مودت به خاندان پیامبر(ص) را اثبات کنند و پیش از آن نمی توانستند حضرت را به خویشتن فراخوانند. نیز افزون بر موارد بالا، توابین خود را به شهادت نزدیک تر می دیدند تا پیروزی، و طبیعی می نمود که به همراهی و شهادت امام سجاد(ع) پس از حادثه کربلا خرسند نبودند.
شعارهای یالثارات الحسین(ع) و واژه هایی که از انتقام جویی بر می خاست، محرک قوی و مؤثری در میان مردم بود. میزان تأثیر حادثه کربلا در قیام توابین، بیش از تأثیر آن در دیگر قیامها بوده است. نزدیکی زمانی و مکانی به کربلا و عاشورا ، یادآوری و گفتگو از مصیبتها و صحنه های تکان دهنده حادثه کربلا، غلیان عواطف و احساسات مردم، احساس شرم، گناه و تقصیر در فاجعهى کشتار اهل بیت(ع) و حضور جنایتکاران و قاتلان در بین مردم، بیشترین اثرپذیری را در کوفه و کوفیان ایجاد کرده بود و عروج بیش از چهار هزار تن از مسلخ شهادت ، گواه آن است.
البته هر نهضت و انقلابی آثاری به جای می گذارد و قیام توابین در قیام مختار تأثیر گذاشت. کسانی که از نبرد عین الورده جان به سلامت برده بودند، کسانی که با توابین پیمان بر مبارزه بستند، اما هنگام قیام سستی شرکت نکردند، و کسانی که از کشته شدن توابین متأثر شده بودند، همگی جمعیت انبوهی شدند و به قیام مختار پیوستند.
ج) قیام مختار
پیش از آغاز قیام شهادت طلبانهى توابین، مختار در کوفه مردم و شیعیان را به سوی خود فرا می خواند. او رقیب سلیمان بن صرد و توابین بود. کوفه کانون شورش و انقلاب به شمار می آمد. و گروهی زیر پرچم سلیمان جمع شده بودند جماعتی گرد مختار. او آنان را از شکست حتمی خبر داده، مردم را از کشته شدن در همراهی سلیمان انذار می داد.
مختار سران توابین را به عدم درک سیاسی و عدم تجربه نظامی متهم می کرد و خویشتن را با کفایت تر معرفی می نمود. از طرفی، او خود را نماینده محمد بن حنفیه خوانده و مردم را به پیروی از خویش فرا می خواند. مختار با حضور چند تن از رقبای قدر خویش چون سلیمان و دیگران، نتوانست موقعیت ویژه ای به دست آورد، اما پس از شکست توابین، یکه تاز بلا منازع کوفه بود و پس از جذب ابراهیم بن اشتر، به حرکت خویش سرعت بخشید و کوفه را تصرف کرد و عاملان و شرکت کنندگان در کشتار کربلا را به سختی مجازات کرد.
ویژگی های مختار را در زیرکی و سیاستمداری او که چهره ای سیاسی – مذهبی بود می توان دید و افزون بر آن، تقوا و نیز محبت شدید به اهل بیت(ع) از دیگر ویژگی های او به شمار می آید.
مختار کیست؟
مختار در سال اول هجری در طائف به دنیا آمد.(6) پدرش ابوعبید ثقفی، در زمان عمر در مدینه حضور داشت و از طرف خلیفه به فرماندهی سپاه منصوب شد. او و فرزندانش وهب، مالک و جبر در نبرد قس الناطف به شهادت رسیدند.(7) مختار که در این زمان سیزده ساله بود،(8) تحت سرپرستی عمویش سعد بن مسعود که از صحابیان بود(9) رشد و نمو کرد. از دوران جوانی او اطلاعات زیادی در دست نیست.
در جریان جنگهای جمل، صفین و نهروان حضور نداشت و هنگامی که عمویش سعد در تعقیب خوارج عزیمت کرد، مختار در مداین جانشین وی بود. در جریان گفتگوی صلح امام حسن(ع) که در مداین صورت گرفت، گزارش دقیقی از فعالیت او در اختیار نیست. در جریان قیام امام حسین(ع)، مختار میزبان مسلم بن عقیل در کوفه بود و ابن زیاد او را روانهى زندان کرد و پس از نهضت عاشورا، با میانجیگری عبدالله بن عمر آزاد شد و از عراق به حجاز رفت.(10) تاریخ نگاران دربارهى نقش مختار در جریانهای داغ سیاسی و نبردهای مهم دوران حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) تا قیام کربلا سخنی به میان نیاورده اند؛ با اینکه او در عراق بوده و مدتی نیز در مدائن نزد عمویش سعد بن مسعود بود. در سالهای بعد از آن نیز از اوضاع و احوال زندگی، افکار، عقاید و گرایشهای سیاسی وی اطلاعی در دست نیست. شهرت وی از آنجا بود که خانهى وی پناهگاه، مسلم گردید و عبیدالله که از نفوذ وی آگاهی داشت، در طول مدتی که اوضاع نابسامان بود، در بند گرفتارش کرد.(11)
ابن زبیر در سال 61 ق ، با طرح مسأله شهادت امام حسین(ع)، جنایتهای امویان، مفاسد یزید، و نیز با اعلان عدم صلاحیت سیاسی و اخلاقی یزید برای خلافت، او را خلع کرد و اصحابش مخفیانه با خود او بیعت کردند. مختار به حجاز وارد شد و همواره در آنجا بود تا در کنار ابن زبیر در جبههى ضد اموی شرکت کرد و به علت لیاقت، شایستگی و توانمندی های نظامی و سیاسی اش پرآوازه شد. پس از مرگ یزید و شکسته شدن محاصره مکه، مختار پنج ماه و چند روز در آنجا ماند،(12) اما از آنجا که به لحاظ عقیدتی با زبیران هم فکر نبود، عبدالله بن زبیر توجه چندانی به او نکرد مسئولیتی برعهده اش ننهاد. تنها دشمن مشترک آنان ، یعنی امویان سبب ائتلاف آن دو شده بود. دیری نپایید که مختار از زبیریان گسسته و به کوفه رفت تا بتواند از جو مناسب آنجا به سود خود بهره گیری کند. ورود او به کوفه با فعالیتهای سیاسی توابین هم زمان بود.
مختار در روز جمعه نیمه ماه رمضان و شش ماه بعد از وفات یزید، در سال 64 ق، وارد کوفه شد.(13) حرکت توابین ، شور و هیجان زاید الوصفی در کوفه ایجاد کرده بود، اما مختار با ایشان همراه نشد و رهبران آن قیام را فاقد بینش صحیح سیاسی و تجربه نظامی دانست.(14) پس از شکست توابین، مختار با جمع آوری توبه گزاران شکست خورده و طرح شعار خون خواهی سالار شهیدان و مبارزه با قاتلان کربلا، خود را به عنوان نمایندهى محمد بن حنفیه معرفی کرد و رهبری شیعیان عراق را به دست گرفت و توانست بزرگانی چون ابراهیم پسر مالک اشتر را که در شجاعت همچون پدرش بود، با خویش همراه کند. مختار به زودی با بیرون راندن عبدالله بن مطیع(15) والی ابن زبیر از کوفه، بر شهر حاکم و مسلط شد(16) و با ورود به دارالاماره ، بیعت همه مردم را از آن خود کرد. او در سال 66 ق، بر کوفه غلبه یافت.(17) مختار با شعار انجام اصلاحات ریشه ای، توانست موالی، بردگان و مستضعفان را به خود نزدیک کند. او در فییء به تساوی میان مردم از اشراف و بردگان رفتار کرد و این، موجب نارضایتی اشراف کوفه بود که پنهانی به ابن زبیر علاقه داشتند و از موقعیت اعطایی مختار به بردگان در شخصیت سیاسی و اجتماعی سخت ناراحت بودند و چنین می گفتند: «این مرد(مختار) بدون رضایت ما بر ما فرمان می راند، بردگان ما را به خود نزدیک ساخته و آنان را بر چارپایان نشانیده و سهم فییء ما را به آنان بخشیده و خورانده است و دیگر بردگانمان از ما فرمان نمی برند».(18) اشراف احساس خطر کردند و هیئتی نزد محمد بن حنفیه روانه کردند تا دربارهى نمایندگی او تحقیق کنند.
از جمله اقدامات مختار، انتقام از قاتلان شهدای کربلا و کسانی بود که در کربلا حضور داشتند. ابراهیم به همراهی سپاهی، با عبیدالله درگیر شد و او را کشت. مختار سر عبیدالله را به مدینه نزد امام سجاد(ع) فرستاد و موجب تسلای دل بنی هاشم گردید. او همچنین، سپاهی به مکه فرستاد و ابن حنفیه را که در زندان ابن زبیر بود، رهانید.(19) ابن زبیر، مصعب را برای سرکوبی مختار به عراق فرستاد و به این ترتیب، ستارهى مختار افول کرد و طومار بلند آوازهى یکی دیگر از ثقفیان که حدود سه سال عراق و امویان را به خود مشغول کرده بود، بسته شد. زمان وفاتش را در سالهای 67(68 و 69) ق، در کوفه(20) گفته اند.(21)
قیام مختار یک قیام شیعی است و ارتباط او با اهل بیت(ع) سابقه دیرینه دارد. در دوران معاویه، برخلاف آنکه ثقفیان از مقربان درگاه اموی بودند، او مورد بی مهری قرار گرفت و هیچ پست و منصبی نداشت. این پیشینهى شیعه گری مختار و علاقه وافر او به اهل بیت(ع) و اندیشه ظلم ستیزی و انتقام جویی از قاتلان سیدالشهدا(ع)، مختار را به ارتباط نزدیک تر با اهل بیت(ع) می کشاند.
ارتباط امام سجاد(ع) با قیام مختار
با وجود جو خفقان و اختناق، انتظار ارتباط علنی میان امام و مختار بی مورد است. امام شخصا از رهبری قیام سرباز زد، اما به عمویش محمد بن حنفیه ولایت داد که رهبری و پشتیبانی معنوی قیام را به عهده بگیرد و مختار مردم را به بیعت با محمد بن حنفیه فرا می خواند. از آثار و فواید این کار، ایجاد امنیت برای امام، مشغول کردن ذهن دشمن و جاسوسان آن به غیر امام، و مصونیت آن حضرت(ع) از خطر را می توان نام برد.
امام، مردم و انقلابی ها را به همراهی با مختار تشویق و ترغیب می کرد و به عمویش می فرمود: یا عم ، لو عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ما شئت، فخرجوا و قد سمعوا کلامه و هم یقولون أذن لنا زین العابدین و محمد بن الحنفیه(22) ای عمو! اگر برده سیاهی برای ما اهل البیت قیام کند، بر مردم است که او را یاری رسانند و من تو را بر این امر گماردم. پس هر چه خواهی کن. آنگاه آنان پس از شنیدن کلام امام خارج شدند، در حالی که می گفتند: زین العابدین و محمد بن حنفیه به ما اجازه دادند.
امام با پذیرفتن هدایایی که مختار برای حضرت فرستاده بود، در واقع او را تأیید می کرد. در چند مورد گزارش شده که امام در حق مختار دعا کرده است.(23) و همه این موارد، حاکی از موضع گیری مثبت امام سجاد(ع) در مورد قیام مختار است. افزون بر آنچه گفته شد، نظر آیت الله خویی این است که از ظاهر روایات استفاده می شود که قیام مختار به اذن خاص از طرف امام بوده است.(24) نیز، پس از بازگشت آن هیئت به کوفه، مختار از ایشان در مورد ملاقات و گفتگوها پرسید، گفتند: قد أمرنا بنصرتک(25)
با توجه به تحلیلها و ارزیابی مثتبی که از اقدامات امام سجاد(ع) وجود دارد، این سؤال مطرح می گردد که:
علل عدم قیام امام سجاد(ع)
این سؤال همواره درباره امام سجاد(ع) و برخی از امامان نیز مطرح بوده که چرا قیام نکردند و شخصا رهبری قیامی را به عهده نگرفتند. اهمیت سؤال و پاسخی که به آن داده می شود، تبیین کننده اصلی مهم و اساسی در تاریخ تشیع خواهد بود و به تبع آن، پرسشها و فرضیه های متعددی طرح خواهد گردید.
– آیا امامان به دنبال تشکیل حکومت بودند یا خیر؟
– آیا تشکیل حکومت اسلامی، بر اساس تعلیم صحیح اسلام به رهبری امامی معصوم، یک تکلیف بوده است یا خیر؟
– در منظر امامان شیعه(ع) مبارزات سیاسی اولویت داشته است یا فعالیتهای علمی و فرهنگی؟
– اساسا ملاکهای تعیین کنندهى نوع فعالیتهای سیاسی یا فرهنگی چیست؟
– چه موانعی مجوز عبور از حوزه ای به حوزه دیگر است؟
– آیا کم رنگ شدن فعالیت سیاسی امامان، دلیل کم اهمیت بودن آن است؟
– آیا تفاوتی که در عملکرد برخی از امامان با یکدیگر مشاهده می شود، توجیه پذیر است یا خیر؟ چگونه؟
– ایا از منظر تاریخی، تاریخ تشیع آن قدر شفاف و روشن است که شیعیان بتوانند راه مبارزه را بجویند و الگوی خویش را در انتخاب هر یک از فعالیتهای سیاسی یا فرهنگی بیابند؟ و از این دست سؤالها.
برای پاسخ به سؤال اصلی در مورد علت عدم قیام امام سجاد(ع) به مواردی اشاره می کنیم که نتیجه گیری و دستیابی به پاسخ، برای برخی از پرسشهای بالا را تسهیل می کند.
1. شرایط سیاسی برای حضرت فراهم نبود. سایه رعب، وحشت و ترس از کشته شدن بر مردم حاکم بود و مردم آمادگی مبارزه را از دست داده بودند.
2. امام مردم را با اهداف قیام امام حسین(ع) آشنا و ابعاد آن را روشن کرده و از مشروعیت قیام امام حسین(ع) و حقانیت آن دفاع می کرد.
3. حفظ شیعیان و پیروان از مرگ و هلاکت، و پرهیز از داخل کردن آنان در فتنه هایی که نامعلوم بود، هم چنانکه امام حسن(ع) حفظ جان و شیعیان را علت اصلی صلح بیان کرد.
4. حرکت انتحاری بی ثمر، کار پسندیده ای نبود و امام رویکرد جدیدی به فعالیتهای فرهنگی نشان داد تا مبانی دینی را از انحراف و تزلزل رهایی بخشد.
5. حرکت علمی، بهترین جایگزین برای حرکت سیاسی محکوم به شکست بود.
6. امام که آگاه ترین مردم به مصالح عمومی است، با توجه به عواقب امور موضع گیری می کند و امام سجاد(ع) چنان کرد و مطابق شرایط و مقتضیات زمان عمل کرد.
7. تصمیم گیری های امام عقلانی بود نه نفسانی. تحرکات احساسی موقتی و محکوم به شکست است و امام از آن نوع تصمیمها پرهیز می کرد.
8. قیامها و انقلابهایی که به دگرگونی سیاسی می انجامد، به دنبال دگرگونی اجتماعی و به تبع آن حرکتی که هر دو تغییر سیاسی و اجتماعی را باعث شود، موفق است.
اوضاع اجتماعی به سختی رو به پستی و انحطاط گذاشته، هرگونه انقلابی بی ثمر بود. از این رو، امام با حرکت فرهنگی و انقلاب علمی، به دنبال تغییرات اجتماعی و تأسیس جامعه اسلامی با اجرای امر به معروف و نهی از منکر ، دعوت مردم به راه خدا با بیان حکمت و شیوهى موعظه نیکو بود، تا مردم را با خدا آشتی دهد و ضمیر خفته جامعه را بیدار کند. با توجه به شرایط و اوضاعی که پیشتر تبیین شد، زمینه های بروز انقلاب و شعله ور شدن آتش قیام، غیر قابل اعتنا می نمود.
گواه روح مبارزه طلبی امامان آن است که مردم را به مبارزه تشویق می کردند و تکلیف شیعیان را در طول تاریخ تشیع روشن کرده اند و اگر این مبارزات به ثمر می رسید، میوه این درختی که با خون شیعیان و حق جویان بارور شده بود، همان حکومت اسلامی مطلوب امامان شیعه به شمار می آمد.
پی نوشت :
*ممکن است مشروعیت در عرف سیاسی، ناظر بر رضایت، حمایت و همکاری مردم باشد که از بحث ما خارج است.
1- شورشهای خوارج ، نمونه های دیگری است که از یادآوری آن صرفنظر می کنیم.
2- تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 155.
3- همان، ص 181.
4- همان، ابن حزم اندلسی، علی بن احمد بن سعید، جمهره انساب العرب، ص 158.
5- همان.
6- تاریخ الطبری، ج 2، ص 402.
7- الفتوح، ج 1، ص 163-170.
8- بلاذری، احمد، أنساب الأشراف، ج 6، ص 376.
9- الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج 2، ص 602.
10- تاریخ الطبری، ج 5، ص 570. حمایت ابن عمر از مختار، بدان سبب است که خواهر مختار، همسر عبدالله بن عمر و دخترش ام سلمه نیز عروس ابن عمر و همسر عبدالله بن عبدالله بن عمر بود( پسر عمه و دختر دایی بودند. ) الطبقات الکبری، ج 8، ص 345؛ تاریخ الطبری، ج 10، ص 459.
11- أنساب الأشراف ج 6، ص 377. مختار بن ابی عبید ثقفی با گروهی مسلح به قصد یاری حسین بن علی روی آورده بود و(همان دم) ابن زیاد او را گرفت. حبس کرد و چنان با چوب بر او زد که چشم وی شکافت. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 201.
12- تاریخ الطبری، ج 5، ص 577.
13- همان، ص 560.
14- همان، ج 4، ص 212.
15- او که در واقعه حرّه ، فرماندهی مهاجران قریش را به عهده داشت با وخیم شدن اوضاع نظامی، از مدینه به مکه گریخت و از طرف ابن زبیر به حکمرانی کوفه نایل شد. یکی از دلایل ما بر شیعی نبودن قیام حره، حضور این شخص در سطح هسته مرکزی و رهبری آن قیام است. مختار او را مانعی بر سر راه قیام خویش می دید و با بیرون راندن او، راه را هموار کرد.
16- أنساب الأشراف، ج 6، ص 394؛ تاریخ الطبری، ج 6، ص 6.
17- تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 164.
18- لقد تآمرهذا الرجل علینا بغیر رضی منا، و لقد أدنی موالینا فحملهم علی الدواب و أعطاهم و أطعمهم فیئنا، و لقد عصتنا عبیدنا.
19- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 261.
20- الطبقات الکبری، ج 5، ص 79؛ أنساب الأشراف ج 7، ص 8 و 86؛ تاریخ الطبری، ج 6، ص 93؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 164-165.
21- برای اطلاع بیشتر از شرح حال مختار، ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 4، ص 21-67 و 226-329؛ المعارف، ص 400؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 258-267؛ جمهره انساب العرب، ص 268؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، 262-268.
22- ابن نما حلی، جعفر، ذوب النضار فی شرح الثار، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45 ، ص 365؛ خویی، سید ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج 18، ص 101.
23- امام سجاد(ع) برای کشته شدن عبیدالله سجده شکر به جای آورد و در حق مختار چنین دعا کرد: جزّاه خیرا. تاریخ الیعقوبی ج 2، ص 259؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال( رجال الکشی) ص 125 و 127؛ قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج 3، ص 270.
23- معجم الرجال الحدیث، ج 18، ص 101.
24- ذوب النضار فی شرح الثار.
منبع:تاریخ تشیع(1)