نویسنده: علامه محمد تقی جعفری
اشاره
مرحوم علامه محمدتقی جعفری- رحمه الله علیه- از شارحان بنام نهج البلاغه و از روشنگران مسیر اخلاق و تربیت در دوره ی معاصر جامعه مایند.
اگرچه روند فعالیت فصلنامه، انعکاس مقالات جدید است، اما آوردن متن حاضر که توسط واحد ترجمه فصلنامه از عربی به فارسی برگردانده شده خالی از لطف نبود، چه آنکه از یک سو، محتوای مقاله با شماره حاضر تناسب داشته و از سوی دیگر، موجب یادی از آن استاد اخلاق و تربیت خواهد بود.
لازم به ذکر است که این مقاله به سفارش بنیاد نهج البلاغه تهیه شده بود.
مقدمه
قبل از ورود در موضوع اصلی باید به مسئله ای بنیادین که در نتیجه گیری، مهم ترین نقش را ایفا می نماید، اشاره نمایم و آن شخصیت والای انسانی و الهی گونه علی ابن ابیطالب (ع) می باشد که به دلیل مقام رفیع و والایش در تکامل، تفاوت فاحشی با دیگران دارد. به گونه ای که تمام رفتار، گفتار و حتی سکوت حضرتش حکایت از حقائق جهان دارد.
شخصیت امام علی (ع) در بردارنده معنی کامل و مجسم این قانون کلی است که اگر انسان در معرض تشعشع جاذبه های کمال قرار گیرد، کمال در او منعکس می گردد. همان گونه که اگر عقل در انسانی به مرحله فعلیت برسد، او منعکس کننده و آئینه عقل خواهد شد. از این رو سعی و تلاش ما در این تحقیق تبعیت از شیوه های متداول بررسی آراء، سخنان و افکار این انسان بزرگ نیست، بلکه همان گونه که اشارت رفت، کمالات در علی بن ابیطالب (ع) منعکس شده و او خود واجد کمالات متعالی است، و این، روش ما را در این تحقیق مشخص می سازد. لذا بر آنیم که از این طریق به بررسی کمالات او بپردازیم، چرا که کنکاش و بررسی کمالات مختلف امام علی (ع) شیوه ای جالب و در عین حال شنیدنی است.
ناگفته پیداست، همان گونه که شیوه های سه گانه ای که پیامبر اکرم (ص) برای توضیح و تبیین واقعیات و حقائق، و همچنین بر انگیختن مردمان به تخلق به اخلاق الهی اتخاذ نموده اند که مصداق آیه شریفه ذیل می باشد:
« ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» [قرآن کریم، نحل / 125].
« ای رسول ما خلق را به حکمت و برهان و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن و با بهترین طریق با آنان مناظره کن»
بدیهی است که درک این حقیقت به اندازه قدرت ادراک و شعور آدمیان است، شیوه هایی که امام علی بن ابیطالب (ع) برای آشنا کردن ابناء بشر به حقائق برگزیده اند متناسب با ظرفیت و توان اندیشه و تعقل آنان می باشد.
با توجه به این مهم می توان گفت که امام علی (ع) چهار شیوه و روش را برای راهنمائی و هدایت مردم به حقائق انتخاب کرده اند.
لازم است قبل از بیان این اصول چهارگانه، رابطه امام علی (ع) را با حقائق و نیز سلوک او در زندگی شخصی خود، اشاراتی داشته باشیم:
ارتباط شخصی امام با حقائق و نحوه سلوکشان را در زندگی در چند محور می توان خلاصه نمود که به شرح ذیل می باشد:
1- موضوعاتی که پیوند امام و ارتباط ایشان را با خداوند مشخص می سازد:
تمامی علما و اندیشمندان و صاحب نظران علوم اسلامی بر این باورند که امام علی (ع) قرآن مجسم بود، از این رو شناخت و البته اعتقاد و ایمانش به قرآن به بالاترین حد ممکن رسیده بود، و این محصول کارگاه عمیق و روح افزای شهود و یقین می باشد.
بر این اساس، می توان نتیجه گرفت آن چه در قرآن و یا سخنان آن حضرت در ارتباط با پیوند انسان با خداوندگار جهان ذکر شده، بر اساس شهود و مشاهده بوده است و این خود بیانگر عمق پیوند و ارتباط آن حضرت با خداوند متعال می باشد. ایشان اعتقاد راسخی به این آیه داشتند که:
« نحن اقرب الیه من حبل الورید» [ قرآن کریم، ق/16]
« ما از رگ گردن به او نزدیک تریم»
و همچنین این آیه:
« و هو معکم اینما کنتم» [قرآن کریم، حدید /4]
« او با شماست هر جا که شما باشید»
در نهج البلاغه نیز موارد زیادی را می یابیم که عمق پیوند و ارتباط ایشان را با خداوند بازگو می کند، هنگامی که ذعلب یمانی از حضرتش می پرسد، آیا خدایت را می بینی؟ امام پاسخ می دهند: چگونه بپرستم آن چه را که نمی بینم؟!! سپس ذعلب می پرسد: چگونه او را می بینی؟ حضرت پاسخ می فرمایند:
« لا تدرکه العیون بمشاهده العیان، و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان»
« چشم ها او را چون اجسام درنیابند، اما دل ها در پرتو ایمان راستین او را دریابند.» [دین پرور، 1384: خ178/ 366]
و همچنین در خطبه دیگری می فرماید:
« اللهم انک انس الانسین لاولیائک، و أحضرهم بالکفایه للمتوکلین علیک. تشاهدهم فی سرائرهم، و تطلع علیهم فی ضمائرهم، و تعلم مبلغ بصائرهم، فأسرارهم لک مکشوفه، و قلوبهم الیک ملهوفه، ان أوحشتهم الغربه انسهم ذکرک، و ان صبت علیهم المصائب لجأوا الی الاستجاره بک علما بأن أزمه الامور بیدک، و مصادرها عن قضائک»
« بار خدایا، تو برای دوستانت برترین مونس و همدمی، و برای آنان که به تو توکل کنند بهترین کارسازی، تو آنان را در آینه دلشان می بینی و از نهانشان خبرداری و از اوج بصیرت و بینش آنان آگاهی، پس رازهاشان نزد تو هویدا، و دلهاشان برای تو شیفته و شیداست. اگر غربت و تنهایی آنان را به وحشت اندازد، یاد تو به بهشت انس و الفتشان برد، و اگر مصیبتها بر آنان فرو ریزد به تو پناه آرند و سر بر آستانت نهند، چون می دانند که سر رشته کارها به دست تو و در حوزه فرماندهی و تدبیر تو است.» [ دین پرور، 1384: خ 218 /454]
2- موضوعاتی که مبین ارتباط امام با جهان هستی است:
آن چه که در این مورد حائز اهمیت می باشد نوع نگاه امام به جهان هستی است، علی (ع) به عالم هستی – تمامی موجودات و اجزاء آن- به عنوان آیات و نشانه های الهی و مظاهر و تجلیات اسماء و صفات الهی نظر می نمایند؛ همان گونه که قرآن امر نموده، به شناخت جهان هستی سفارش می نمودند. آن جا که می فرماید:
« اللهم رب السقف المرفوع، و الجو المکفوف، …»
« ای خدای سپهر بلند و فضای گسترده دربند» [دین پرور، 1384: خ 170/ 346]
و این بیانگر شناخت امام نسبت به جهان می باشد چرا که بدون شناخت خواص و ماهیت اشیاء، سخن گفتن از عظمت و بزرگی آن برای انسان غیر ممکن به نظر می رسد.
در خطبه ای دیگر در جواب کسی که دنیا را ملامت می کرد، فرمودند:
« ان الدنیا دار صدق لمن صدقها، و دار عافیه لمن فهم عنها، و دار غنی لمن تزود منها، و دار موعظه لمن اتعظ بها، مسجد أحباء الله، و مصلی ملائکه الله، و مهبط وحی الله، و متجر أولیاء الله»
« دنیا خانه راستی است برای کسی که به آن از دیدگاه راستی نگرد، و خانه عافیت و سلامت است برای کسی که آن را دریابد، و خانه بی نیازی است برای کسی که از آن رهتوشه بردارد، و خانه موعظه است برای کسی که پند پذیرد. دنیا سجده گاه دوستان خداست و نمازگاه فرشتگان الهی، و محل نزول وحی خداوندی، و تجارتخانه دلدادگان ربوبی که رحمت را در آن به دست آورند و بهشت را سود برند. و.»
[دین پرور، 1384: ق 126/ 716]
ملاحظه می شود که امام علی بن ابیطالب (ع) گاهی به نوع ارتباط انسان کامل و این جهان می نگرند، بدین معنا که رابطه انسان کامل و جهان، رابطه ای ابزاری و وسیله گونه است.
دنیا ابزار رسیدن انسان به کمال بوده و انسان کامل جویای کمال است، در حقیقت ارزش دنیا وابسته به دیدگاهی است که انسان از حیات دارد. با توجه به این مهم باید متذکر شویم که امام علی (ع) در ارتباط با پیوند انسان با جهان، نظریه ای دارند که هیچ یک از فلاسفه و حکما در گذر تاریخ بدان نپرداخته اند، آن جا که می فرماید:
« الناس فیها رجلان: رجل باع نفسه فأوبقها، و رجل ابتاع نفسه فأعتقها.»
« مردم در آن دو گروهند: گروهی که خود را بدان فروخته و هلاک گشتند، و دیگر گروهی که خود را خریدند و آزاد ساختند.» [ دین پرور، 1384: ق 128/ 717]
به جرأت می توان گفت پرداختن به دقائق و ظرائف این سخن گران سنگ، مستلزم تخصیص کتاب کاملی است، ولی می توان به ذکر این نکته بسنده کرد که از دیدگاه امام اگر حیات و زندگی انسان محور باشد، سزاوار است که شخصیت آدمی از قید پوچ گرائی و جبرگرائی رهائی یافته و به سوی مراتب بالای کمال رهنمون گردد تا آن که به هدف والایش در طی دوران حیات دنیوی دست یابد.
3- موضوعاتی که مبین ارتباط امام با مردم هستند:
درک ارتباط امام با مردم، تنها با این رویکرد قابل بررسی است که چیستی وجود آدمی و خصوصیات آن را مد نظر قرار دهیم. اگر به انسان به عنوان موجودی دارای ابعاد متعدد، و البته استعدادهای متنوع بنگریم در صورتی که این انسان تحت تعالیم صحیح قرار نگیرد و استعدادها و ابعاد وجودی وی، در خدمت اهداف انسانی قرار نگیرد، تبدیل به موجودی پست و گمراه خواهد شد. همان گونه که اگر از این توانائی ها و ملکات در جهت تقویت خصلت های طبیعی بهره بر گیرد، به موجودی وحشی و خطرناک بدل خواهد گردید. این ماهیت آدمی است. اما از نظر الهی، انسان موجودی است که نقشی بس بزرگ در کارگاه خلقت به او عطاء شده است؛ بدین معنی که رکن مهم و اساسی در آفرینش می باشد و تا زمانی که نفس خود را از سرچشمه جاودان معرفت و کمال جدا گرداند، مقامی بس رفیع و بلند مرتبه دارد. امام در این باره می فرمایند:
« انی أریدکم لله، و أنتم تریدوننی لانفسکم»
« من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید.» [دین پرور، 1384: خ 136/ 267 ]
در واقع امام به مردم می گویند که من به شما به عنوان مظاهر اسماء و صفات الهی می نگرم، بنابراین دوست داشتن شما چونان دوست داشتن خداوند است، همان گونه که هر کس به شما ستمی روا دارد، به خداوند ستم روا داشته است، و این در حالی است که شما، مرا به عنوان ابزاری برای دشمنی و یا اشباع غرائز خود می خواهید.
می دانیم که خطبه های نهج البلاغه جلوه ها و ابعاد مختلف شناخت را برای انسان جستجوگر مجسم می نماید، بنابراین درونمایه این خطبه ها نمی تواند اوهام و خیالات و همچنین افسانه های خواب آور باشد، بلکه محتوای خطب نهج البلاغه به قدری از واقعیت و حقیقت حیات بهره دارد که انسان طالب معرفت و نیکی می تواند راه صحیح منتهی به هدف بزرگش را در آن دریابد.
با این مقدمه، به بیان طرق چهارگانه ارشاد و هدایت که امام علی (ع) در نهج البلاغه بدان پرداخته اند، می پردازیم. آن طرق عبارتند از:
1- تبیین و توضیح اصول بنیادی؛
2- توصیف حقائق و واقعیات؛
3- استدلال؛
4- ارشاد و هدایت.
اول: تبیین حقائق از طریق توضیح قوانین و اصول بنیادی
با نگاهی دقیق در خطبه های امام علی (ع) مشخص می شود که مواضع مطروحه، یا خود قوانین و اصول بنیادی حول محور انسان و جهان و رابطه این دو با یکدیگر، و ارتباط ساختاری انسان با قوانین حاکم، و ارتباط بین خدا، انسان و جهان می باشند؛
و یا آن که خطبه های نهج البلاغه مستند به قوانین و اصول اساسی می باشند. البته این استناد گاهی به صورت صریح و آشکار شکل گرفته و گاهی به اشکال لطیف و توأم با ظرافت، مطرح شده است. برای توضیح این مهم به نمونه هائی از خطب نهج البلاغه اشاره می نمائیم:
1- انحراف از حق و عناد با آن:
در یکی از خطبه های نهج البلاغه می فرماید:
« زرعوا الفجور، و سقوه الغرور، و حصدوا الثبور»
« کشتزاری از نافرمانی حق کوبی پدپد آوردند، و آن را از سرچشمه غرور آبیاری نمودند، و سرانجام سیه روزی درو کردند.» [دین پرور، 1384: خ 2/ 37]
2- قانون تحرک در امور اجتماعی:
« أفلح من نهض بجناح، أو استسلم فأراح»
« پیروز آن که به پشتیبانی یاران به پا خیزد و گرنه آرام گیرد و راحت گذارد.» [دین پرور، 1384: خ 5/ 45]
3- قانون حق و باطل:
« ألا و انه من لا ینفعه الحق یضره الباطل»
« بدانید آن که حق او را سود ندهد باطل زیانش رساند.» [دین پرور، 1384: خ 28/ 75]
4- رسیدن به حق با تلاش و کوشش:
« لا یدرک الحق الا بالجد»
« و این ناموس الهی است که تنها با جدیت و اراده پولادین، به حق توان رسید.» [دین پرور، 1384: خ 29/ 77]
5- نتیجه صادق نبودن با رهبر دانای خیرخواه:
«فان معصیه الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسره و تعقب الندامه.»
« بی تردید مخالفت با نصیحتگزار دلسوز و دانای با تجربه موجب حسرت است و پشیمانی در پی خواهد داشت.» [دین پرور، 1384: خ 35/87]
6- تناقض بین فرصت طلبی و تقوای الهی:
« قد یری الحول القلب وجه الحیله و دونه مانع من أمر الله و نهیه»
« چه بسا فرد با تدبیر و کارآزموده، نیرنگها را خوب بشناسد اما امر و نهی الهی است که او را از آنها باز می دارد.» [دین پرور، 1384: خ 41/ 93]
7- هواهای نفسانی اساس فتنه هاست:
« انما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع»
« جز این نیست که آغاز هر فتنه و فساد، پیروی از هوسها است» [دین پرور، 1384: خ 101/5]
8- ملاک حق و باطل:
« فلو أن الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین، و لو أن الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسن المعاندین. و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان»
« پس اگر باطل در حق نیامیزد و چهره زیبای آن را مکدر نسازد، ترسی بر حق جویان نباشد، و نیز اگر حق از توطئه باطل برهد و بی پرده ظاهر شود، زبان دروغ پرداز دشمنان بسته شود.» [دین پرور، 1384: خ 101/5]
9- ارتباط بین نتیجه و زمان:
« و ان غایه تنقصها اللحظه و تهدمها الساعه لجدیره بقصر المده.»
« چون مردمی باشید که وقتی بر سرشان بانگ زنند، بیدار شوند و بدانند که دنیا خانه اصلیشان نیست، پس آن را به سرای جاودان تبدیل کنند.» [دین پرور، 1384: خ 113/63 ]
10- اصلاح دیگران:
« ولکنی و الله لا أری اصلاحکم بافساد نفسی.»
« ولی به خدا سوگند، دین خود را به دنیای شما نفروشم.» [ دین پرور، 1384: 120/68]
11- رابطه بین رهبر و مردم:
« و والله لاسلمن ما سلمت أمور المسلمین، و لم یکن فیها جور الا علی خاصه»
« ولی به خدا سوگند، تا آنگاه که امور مسلمانان بهنجار و بسامان باشد و جز بر من ستم نرود.» [ دین پرور، 1384: خ 124/72]
21- آرزو و عقل را زائل و موجب فراموشی از یاد حق می گردد:
« و اعلموا أن الامل یسهی العقل، و ینسی الذکر، فأکذبوا الامل فانه غرور، و صاحبه مغرور.»
«بدانید که آرزوی دراز، اندیشه را تباه کند و یاد خدا را از دل برد. پس آرزوهای رویایی را دروغ دانید، که فریب است و کسی که آن را پذیرد فریب خورده است.» [دین پرور، 1384: خ 149/85]
13- محبوب ترین بندگان خدا:
« ان من أحب عباد اله الیه عبدا أعانه الله علی نفسه »
« بی تردید از محبوب ترین بندگان خدا بنده ای است که خدا او را در تربیت نفس کمک کند.» [دین پرور، 1384: خ 149/86]
14- سنت الهی در هلاکت زورگویان و دستگیری از امت هاست.
« فان الله سبحانه لم یقصم جباری دهر قط الا بعد تمهیل و رخاء، و لم یجبر عظم أحد من الامم الا بعد ازل و بلاء»
« بی تردید خداوند پشت جباران روزگار را نشکند مگر پس از مهلتها و آسودگیها؛ نیز هیچ قدرت و قوتی به ملتی نرسد مگر پس از تحمل سختی ها و بلاها.» [دین پرور، 1384: خ 154/87]
15- ضرورت محاسبه نفس:
« عبادالله، زنوا أنفسکم من قبل أن توزنوا، و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا»
« بندگان خدا، خود را به عدالت بسنجید پیش از آنکه در دادگاه عدالت الهی شما را بسنجند، و خود به حساب خویش برسید پیش از آنکه به حسابتان برسند.» [دین پرور، 1384: خ 158/89]
16- روی آوردن و پشت کردن فتنه ها:
« ان الفتن اذا أقبلت شبهت و اذا أدبرت نبهت. ینکرن مقبلات و یعرفن مدبرات»
« آری، آنگاه که فتنه ها روی آورند، حق و باطل درهم آمیزند و شبهه و سردرگمی ایجاد کنند، و هنگامی که پشت کردند و ضربه های خود را وارد آوردند.» [ دین پرور، 1384: خ 180/92]
17- عالم حقیقی:
« العالم من عرف قدره، و کفی بالمرء جهلا أن لا یعرف قدره »
« دانا کسی است که قدر خویش شناسد، و در نادانی آدمی همین بس که ارزش خود نداند.» [ دین پرور، 1384: خ 198/102]
18- پیروزی نخواستن با ستم:
« أتامرونی أن أطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه؟! والله لا أطور به ما سمر سمیر، و ما أم نجم فی السماء نجما»
«آیا فرمانم می دهید که یاری را با ستم راندن بر مردمم طلب کنم؟! به خدا سوگند، تا شب و روز برجاست و تا آنگاه که در آسمان ستاره ای برپاست، هرگز چنین نکنم.» [ دین پرور، 1384: خ 251/126]
19- پرهیز از قصرهای آباد و آراسته توأم با ظلم:
« ویل لسکککم العامره، والدور المزخرفه التی لها أجنحه کأجنحه النسور، و خراطیم کخراطیم الفیله. من اولئک الذین لا یندب قتیلهم، و لا یقفد غائبهم.»
« وای بر راهها و کوچه های آباد و خانه های زینت شده تان که چون بال کرکسان سایبان دارد و مانند خرطوم پیلها، ناودان! وای بر شما از این گروه که بر کشتگانشان نگریند و از مفقودانشان نپرسند!» [دین پرور، 1384: خ 255/128]
20- جامعه آرمانی جامعه ای است که رهبرش را در اصلاح مردم و ریشه کن کردن ستم یاری رساند:
« أیها الناس أعینونی علی أنفسکم. و ایم الله لانصفن المظلوم و لا قودن الظالم بخزامته حتی أورده منهل الحق و ان کان کارها.»
« شما- ای مردم- لااقل مرا برای خیر خودتان یاری دهید. سوگند به خدا که داد مظلوم را خواهم گرفت و یقه ظالم را، تا حق را از او بستانم، گرچه ناخوش دارد.» [دین پرور، 1384: خ 268/136]
این قوانین و اصول بنیادی نمونه ای از حقائق ناب و اصیلی است که در نهج البلاغه فراوان به چشم می آید. تعداد قوانین کلی به هشتصد قانون که در ضمن چهارصد و هشتاد حدیث پر محتوا که به کلمات قصار معروفند- می رسد. و به شکل عام و فراگیر محورهای سه گانه خدا، انسان و جهان و نیز ارتباط آن ها با یکدیگر را تبیین و تفسیر می نمایند.
منبع: نشریه النهج شماره 21 و 22