نویسنده:معصو مه طلوع
درآمد
معنای شرح صدر: در بیابان کویری، کوله باری بر دوش موسی (ع) نهاده می شود. او خوب می داند که بر سر راه او مشکلات بسیاری وجود دارد. فرعون که خود را خدا می خواند و مردم مصر هم که به اطاعت از او عادت کرده اند و هزاران مشکل دیگر که برخی قابل پیش بینی و برخی دیگر غیر قابل پیش بینی است. پس چاره ای ندارد جز اینکه مسلح شود؛ لذا رو به سوی تنها یاور خود می کند و عرض می نماید:
«رب اشرح لی صدری» (2)
پروردگارا سینه ام را گشاده گردان.
این چگونه سلاحی است که انتخاب می شود؟! این سلاح بران و گستراننده ی تحمل، همان «شرح صدر» است. این اصطلاح، مرکب از دو جزء شرح و صدر است. «شرح» به معنای تکه تکه کردن و از هم جدا کردن یا گشاده کردن چیزی است. (3) و «صدر» به معنای سینه و دل است. روشن
است که صدر کنایه از «روح و نفس» است؛ پس «شرح صدر» به معنای وسعت و بسط سینه است که از کمالات روح محسوب می شود.
باری تعالی بر رسول خود منت می گذارد و او را از این موهبت برخوردار می کند و می فرماید:
«الم نشرح لک صدرک»؛ (4)
آیا برای تو سینه ات را نگشاده ایم.
معنای ضیق صدر: شاید با انسان هایی برخورد کرده اید که با کوچک ترین مشکلی عصبانی می شوند و از کوره در می روند. چنان بی صبری می کنند و عجولانه تصمیم می گیرند که از درک صحت و خطای عمل و گفتار خود عاجز می شوند. آنان صاحبان ضیق صدر هستند؛ زیرا «ضیق» به معنای تنگ است و در برابر وسعت و گشادگی قرار می گیرد. و «ضیق صدر» به معنای انقباض صدر است. (5)
همان طور که شرح صدر سبب زیاد شدن تحمل و درک ظرایف معرفت می شود، ضیق صدر خلاف آن عمل می کند و توانایی درک معارف را از او می گیرد و او را فاقد صبر و حوصله می کند و سبب سختی اش می شود. حق تعالی می فرماید:
«و من یرد أن یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصّعد فی السماء» (6)
و هر که را [خداوند] بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ می گرداند؛ چنان که گویی به زحمت در آسمان بالا می رود.
بنابراین، گمراهی نتیجه ی ضیق صدر است و محصول آن، حرج است. «حرج» به معنای تنگی؛ به گونه ای که ورود و خروج از آن محال است. امام ابی جعفر (ع) در پاسخ یکی از یارانش درباره ی معنای «حرج»، دستان خود را به هم قفل می کنند و می فرمایند: چنین است؛ نه کسی به آن وارد و نه کسی از آن خارج می شود. (7)
عوامل موثر در شرح صدر و ضیق آن
پدید آمدن شرح صدر یا ضیق آن در اثر ظهور و بروز عواملی است که به تفکیک بیان می شود:
1 ـ عوامل موثر در شرح صدر
برای ایجاد شرح صدر ـ که آن را گشودگی سینه معنا کردیم ـ عوامل و اسبابی لازم است تا مسافر راه حق، با به کار بستن آن بتواند آن را کسب و تقویت نماید.
عوامل موثر بی شمارند که می توان به برخی از آنها از قبیل معرفت، عبادت و ذکر اشاره کرد. به دلیل تاثیر خاص موارد مذکور در ایجاد شرح صدر و از طرفی، دقت نظر امام (ره) در تبیین آنها (8)، به تفصیل به طرح این مباحث می پردازیم.
الف: معرفت
یکی از عوامل موثر در شرح صدر، علم و معرفت است که دارای تقسیمات متفاوتی است.
امام (ره) آن را به سه دسته تقسیم می نمایند:
1 ـ علم فقه و سیاست مُدن که درباره ی اعمال قالبیه است و وظایف آن، برای نشئه ظاهر نفس است و عهده دار بیان احکام زندگی افراد است.
متولی این علم، پس از انبیاء و اوصیا (ع) فقها هستند.
2 ـ علم به اصول اخلاقی که انسان می تواند با به کارگیری آن اصول، نفس را با ملکات عالی، نورانی کند و به انسان کامل تبدیل شود و یا با عمل بر خلاف آن، نفس را چنان تاریک کند که در ظلمت کامل قرار گیرد و از مرتبه ی حیوانیت پایین تر رود. متولی این علم، پس از انبیاء و اوصیا (ع) عالمان علم اخلاق هستند.
3 ـ علم به کمالات عقلیه و وظایف روحیه، که عالی ترین مرتبه ی علم است و در آن به عالم مجردات؛ از قبیل ملائکه و اصناف آن، از بالاترین مرتبه تا نازل ترین آن، علم حاصل می شود. متولی این علم، پس از انبیا و اولیا (ع) حکما، عرفا و صاحبان معرفت هستند. (9)
به عقیده ی حکما، برای درک حقایق ابتدا باید نفس را تزکیه کرد تا نورانیت لازم را کسب کند؛ سپس از طریق عقل، حقایق را به دست آورد. از
دیدگاه امام (ره) اولین قدم در تهذیب و تزکیه نفس، خروج از انانیّت است. (10)
زیرا وقتی که انسان منیت را از خود حذف کند، راه رسیدن به حقیقت را باز کرده است و به همین دلیل، امام از کسی که پا از مرتبه ی انانیت فراتر گذاشته باشد، تعبیر به: «بر بال فرشتگان قدم نهادن» نموده اند (11) که ما آن را تقوا می خوانیم.
نفس در مسیر کسب تقوا، به مرتبه ی تجردی می رسد که همان مقام فرشتگان است. بر اساس دیدگاه حکما که معتقدند فرشتگان نورند، نفس هم در این مرتبه نورانی می شود. چون نور سبب انبساط است؛ پس نفس هم انبساط می یابد و ظرفیت آن گسترده می شود؛ چون خورشیدی می شود که علاوه بر نورانی بودنش، اطراف خود را نیز نورانی می کند. از طرف دیگر، در آیه ی «افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه» (12) شرح صدر عامل ایجاد نور الهی ذکر شده است.
درجات متفاوت علم، سبب ایجاد مراتب شرح صدر می شود؛ بنابراین هر چه معرفت بالاتر باشد، شرح صدر آن، از مرتبه ی بالاتری برخوردار است و این نیز در کمال معرفت موثر است. پس هر دو در یکدیگر تاثیر
مستقیم دارند؛ به همین دلیل امام در بحث های متعددی از علم سخن گفته اند (13) و طالبان آن را به سوی تصیفه ی نفس دعوت می نماید، و می فرمانید:
علم وقتی که در یک نفس غیر سالم واقع شد، مثل بارانی می ماند که ببارد در جایی که عفونت بار است، عفونتش را زیاد می کند. همین باران رحمت که در یک جا بوی عطر را بلند می کند، در یک جا بوی کثافت را بلند می کند. آن عالمی که تزکیه نشده است، خطرش از جاهل بسیار زیادتر است… تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است. (14)
بنابراین، لازمه ی معرفت حقیقی، همراهی علم با تزکیه ی نفس است.
اگر برای شخصی معرفت حقیقی حاصل شد؛ یعنی معارف الهی در قلب وی منزل کرد و از وسوسه های شیطانی خالی شد؛ آن شخص نسبت به باری تعالی، به باور حقیقی می رسد که سبب رابطه ی شدید بین او و حق تعالی می شود که در اصطلاح به آن «حب الهی» می گویند. دلی که حب الهی در آن منزل کرد، از نور الهی پر شده و به همان اندازه وسعت می یابد و از تیرگی ها و از وسوسه ی تیره دلان دور می شود.
آینه ی دل که پر از نور باد
از نفس تیره دلان دور باد (15)
بنابراین، شرح صدر حاصله از معرفت و حب الهی سبب می شود تا دل انسان خانه ی دوست سود و به چنان نورانیتی دست یابد که او را آماده ی رفتن
به مراحل بالاتر کند و به عشق حقیقی که در بردارنده ی بالاترین معرفت است، برساند.
بنابراین، مشاهده می شود که حب الهی، معرفت و شرح صدر، ارتباط تنگاتنگی جهت تکامل بخشیدن یکدیگر دارند.
ب: عبادت:
از مقامات تبتل تا فنا
پله پله تا ملاقات خدا(16)
جهت ملاقات باری تعالی، لازم است قلبی به وسعت اقیانوس ها داشته باشیم. و برای وسعت بخشیدن به دل، ضروری است آن را نورانی کنیم. مرکبی که دل را به سوی نور هدایت می کند، عبادت است و خداوند می فرماید:
«و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(17)
جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.
عبادت مراتب متفاوتی را برای خود رقم می زند؛ گاه از ترس جهنم و گاه به طمع بهشت است و در مرتبه ی آخر، جهت دوستی و جلب محبت باری تعالی است که اولی را عبادت بردگان، دومی را عبادت بازرگانان و سوی را عبادت آزادگان خوانده اند. (18)
اگر چه هر سه مورد نیکو هستند، اما آخرین آنها، بهترین هدف
می باشد و تامین کننده ی هدف الهی است که نتیجه ی آن، دریافت کمال رحمت پروردگار است. انوار الهی بر او می تابد و قلب وی را نورانی می کند و سبب انشراح قلب وی می شود تا توانایی درک حب و عشق او را در می یابد، تا آنجا که همه ی امور دنیوی را فدای او می کند.
تا بدانی هر که را ایزد بخواند
از همه کار جهان بیکار ماند
هر که را باشد ز یزدان کار و بار
یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار (19)
عبادتی که با حضور قلب باشد، سبب غنا می شود. و آن از اوصاف کمالیه ی نفس است. (20) اعلی مرتبه ی عبادت این است که قلب را برای عبادت وی از هر چیزی خالی کنی و آن را از بی نیازی پر کنی. (21) از نظر بوعلی سینا این عبادت، عبادت عارفان است و سبب قدرت بخشیدن به نفس می شود. (22)
هر کدام از عبادات، ثنای حق تعالی به صفت یا اسمی از اسمهای او است، اما نماز، ستایش حق به تمام اسماء و اوصاف او است. (23)
به همین دلیل نماز، برترین عبادات و پایه و اساس دین تلقی می شود، و نور چشمان رسول الله (ص) است (24). احادیث بی شماری در رابطه با نماز
روایت شده است که در همه ی آنها قبولی آن در گرو حضور قلب و توجه خاص به یکتا خالق جهان است.
حضرت باقر و صادق (ع) فرمودند به فضیل بن یسار: نیست از برای تو از نمازت، مگر آنچه توجه قلب کردی به آن از نماز؛ پس اگر غلط به جا آورد تمام آن را یا غافل شود از آداب آن، پیچیده شود و به آن زده بشود به روی صاحبش. (25)
کسانی که آن را، سبک شمارند از شفاعت معصومان (ع) محروم می شوند. (26)
حضور قلب حاصل نمی شود، مگر با فراغت از همه ی امور مادی. وقتی که در تمام اوقات روز در حال و هوای مادیات و امور فناپذیر دنیوی هستیم، چگونه ممکن است هنگام اذان، یک دفعه دل از همه چیز خالی کنیم و رو به سوی او آوریم.
مسلماً در چنین شرایطی تیرگی عالم ماده بر نماز ما سایه می افکند، ولی اگر در همه ی اوقات به یاد او باشیم، دل همواره با او انس می گیرد و با حضور قلب به دیدار دوست می رود.
ابو حمزه ی ثمالی گفت:
دیدم حضرت سجاد (ع) را که نماز می خواند؛ پس عبای آن حضرت افتاد حضرت راست نفرمود عبا را تا از نماز فارغ شد. پس، از آن بزرگوار سوال کردم، فرمود: وای بر تو آیا می دانی در حضور کی بودم؟! همانا از بنده قبول
نمی شود نمازی، مگر آنچه را توجه قلب کرده از آن. عرض کردم: فدایت شوم! هلاک شدیم ما! فرمود: «هرگز، همانا خداوند تمام می فرماید آن را برای مومنین به واسطه ی نافله ها» (27)
شیخ محمود شبستری عارف بزرگ می گوید:
تو تا خود را بکلی در نبازی
نمازت کی شود هرگز نمازی (28)
آری، کاستی های نماز و عبادات واجب را می توان با نوافل جبران کرد که همان نمازهای نافله ی یومیه است و میان آنها نماز شب از امتیاز ویژه ای برخوردار است؛ در این باره در حدیث قدسی آمده است:
بنده ی من، وسیله ی تقربی نزد من ندارد که محبوب تر باشد نزد من، از آنچه بر او واجب کرده ام. و به تحقیق که بنده ی من به وسیله ی نوافل و مستحبات به من آنقدر نزدیک می شود تا آن که او را دوست می دارم و چون او را دوست داشتم من گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن حمله می کند. اگر مرا بخواند، اجابتش کنم و اگر از من چیزی سوال کند، به او عطا می کنم. (29)
در حقیقت می توان گفت عبادت و شرح صدر رابطه ی دوسویه دارند؛
از طرفی عبادت خالصانه نیاز به شرح صدر دارد و شرح صدر نیز زاده ی عبادت است. پس هر چه مرتبه ی عبادت والاتر باشد، شرح صدر حاصله بیشتر می شود.
ج: ذکر:
حق تعالی در قرآن کریم می فرمایند:
«الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم»؛ (30)
همانان که خدا را [در همه ی احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، یاد می کنند.
امام علی (ع) صریحاً به ارتباط شرح صدر و ذکر، اشاره می کند و می فرماید:
«الذکر یشرح الصدر»؛ (31)
یاد خدا شرح صدر می بخشد.
حضرت امام (ع) در شرح چهل حدیث آورده اند:
ذکر حق و تذکر از آن ذات مقدس از صفات قلب است و اگر قلب متذکر شد، تمام فوایدی که برای ذکر است، بر آن مترتب می شود، ولی بهتر آن است که ذکر قلبی متعقب به ذکر لسانی نیز گردد. (32)
یاد خداوند، روشنایی بخش دل ها و آرامش دهنده ی خرد و صیقل دهنده ی
روح و نازل کننده ی رحمت الهی است و آن بر دو قسم زبانی و قلبی است. ذکر قلبی باید از زبان گذر کند و به قلب برسد؛ چنانچه حضرت امام (ره)(33) از استاد گران قدرشان، مرحوم شاه آبادی، به این مضمون نقل می فرمایند که: شخص ذاکر باید مانند کودکی باشد که تازه زبان باز کرده است و بارها و بارها یک کلمه را می گوید تا با آن انس می گیرد و آن را به راحتی بر زبان می آورد و سپس معنای آن را درک می کند. ذاکر با تکرار مداوم ذکر، قلب را تعلیم می دهد تا قلب نیز به زبان آید؛ در آن زمان، ذکر در روح و قلبش تاثیر می گذارد و زحمت تکرار از بین می رود.
ذاکر باید رحمت های حق را به قلب خود برساند و به کمال رحمت الهی دست یابد و علامت آن این است که با چشم عنایت بر بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح و سعادت فردی و اجتماعی همه را بخواهد. (34)
ذکر در قلبی وارد می شود که از کثافات خالی شود و طهارت یابد و به نورانیت متلبس شود. (35) و آن بدین معنا است که ذاکر دارای شرح صدر است.
ذکر، گاه خفی است و گاه جلی. آنگاه که با زبان بیان کنید، ذکر جلی است و چون آن را به قلب بگویید، خفی است. امام سجاد (ع) در نیایش خود می فرماید:
الهی! در تنهایی و در میان جمع، در شب و روز، در آشکار و نهان و در آسایش
و سختی، یاد خود را به دل ما افکن و ما را با ذکر خفی همدم ساز. (36)
از ذکر «لا اله اله الله» و «نماز» به کامل ترین و بالاترین ذکرها یاد شده است. باید در جایی خلوت، به دور از دیگران و با حضور قلب، ذکر را بیان کرد تا قلب آن را یاد بگیرد و به زبان آورد و این مرحله سبب حصول کمال سعه ی صدر می شود و در نتیجه برای او جمع و فرد و تنهایی و سکوت تفاوتی ندارد؛ چون در تمام اوقات، تنها به یاد اوست و جز به او به چیز دیگری توجه ندارد. چنین شخصی همنشین خداوند است؛ بنابراین ذکر و شرح صدر رابطه ی دوسویه دارند.
تاثیرات ذکر:
الف) ذکر و انصراف دل از طبیعت: کسی که به یاد خداوند مشغول است، هیچ چیز را غیر از خداوند مستقل نمی داند و همه ی موجودات را وابسته ی به او و آیه و نشانه ی او می داند. هرگز طبیعت از جهت طبیعت بودنش، او را مشغول نمی کند؛ بلکه او را هر لحظه به یاد حق تعالی می اندازد. پس طبیعت، خود یادآور حضور او می شود.
حضرت امام می فرمایند:
یاد حق تعالی دل را از منازل و مناظر طبیعت منصرف کند. (37)
تصور اینکه اهل ذکر حقیقی، زندگی مادی نداشته باشند، کاملا خطا
است؛ چون آنان مانند دیگران می خورند، می خوابند و امرار معاش می کنند، اما هرگز از یاد خداوند غفلت نمی کنند و در مقابل، برخی چنان مشغول امور غریزی و طبیعی خود شده اند که فراموش کرده اند، خدایی وجود دارد که باید او را بخوانند. جز در مواقع سختی و مشکلات او را یاد نمی کنند. اگر از آن حالت رها شوند، دوباره به حال اول خود بر می گردند.
پیامبر خدا (ص) می فرماید:
یا اباذر! باید خداوند در سینه ی تو با شکوه و جلال باشد؛ پس او را چنان یاد مکن که نادان یاد می کند (و تنها) در هنگام دیدن سگ یا خوک می گوید: خدیا! خوارش کن (38)
ب ) عدم دلتنگی برای غیر خداوند
لب شیرین، تو ای می زده، فرهادم کرد
جانم از هر دو جهان رسته شد و مجنون شد (39)
ذاکر خداوند هرگز احساس تنهایی نمی کند تا دل به غیر خدا خوش کند و با نبود او دلتنگ شود؛ اگر چه هرگز از اجتماع جدا نمی شود و با دیگران بسیار مهربان است، به گونه ای که آنان با او احساس راحتی می کنند؛ گویا تنها دوست مردم است، اما هرگز دل به آنها نمی سپارد، زیرا آن که محتاج دیگران است، وابسته ی به آنان می شود و توان زندگی مستقل را از دست می دهد. با کوچک ترین مشکل که بین آنها پیش آید، بحران های روانی ـ
که نتیجه ی آن افسردگی است ـ به سراغشان می آید، اما او که با خالق هستی است، هرگز تنها نیست و عشق او، همراه با او است.
اسوه ی انسان کامل، رسول الله (ص) با مردم گفتگو می کرد، می جنگید و مشورت می کرد، اما هرگز برای رفع تنهایی شان، محتاج آنها نبودند. امام علی (ع) اگر چه مصیبت های بی شماری را متحمل شد، اما هرگز، دلتنگ نشد؛ زیرا او نمود کامل کسی است که دلبستگی به احدی غیر از حق پیدا نمی کند. (40) و به کمال مطلق رسیده است.
ج ) کوچک آمدن غیر حق در نظر ذاکر: (41)
هرگز از آسمان به زمین نگریسته ای؟ موجودات زمینی را چگونه دیده ای؟ آنها را آنقدر کوچک می بینی که گاه در چیستی آنها خطا می کنی؛ حال اگر بالاتر روی چه می شود؟ موجودات را چنان کوچک می بینی که به هیچ وجه قابل تشخیص نیستند. تا آنجا می توان بالا رفت که همه را به یک شکل ببینی و بالاتر از آن غرق در ابرها می شوی؛ چنان که جز ابرها چیزی نبینی. در این حال جز به آنچه در اطرافت هست فکر نمی کنی و آنچه پیش از آن دیده ای، ناچیز به چشم می آیند.
حال تو مانند شخصی است که از پلکان معرفت بالا می رود؛ هر چه از مادیات فاصله بگیرد، دست خداوند را در همه ی امور قویتر می یابد؛ آنچنان که هر چیزی غیر از خداوند را کوچک و وابسته به آن می داند. در
این موقعیت، کوه را با عظمت، اقیانوس را بیکران، شب های آسمان را درخشان می بیند و انسان را اشرف مخلوقات می خواند، اما هرگز آنها را مستقل نمی پندارد. در نظر او همگی آینه ای هستند که نشان دهنده ی حق تعالی هستند. در برابر انسان ذاکر، بیکرانی اقیانوس و عظمت کوه و درخشانی ستارگان هیچ می شوند و تنها نشانی از او می دهند و تمجید زیبایی آنها، تمجید حق است. از این مرتبه که بالاتر رود، وعده دیدار پروردگار را به او می دهند. دیداری که تمام وجود او را پر می کند و جز او کسی را نمی بیند و این بالاترین مرحله است که گرفتار عشق حق می شود؛ چنانچه سروده شده است:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم (42)
د) غلبه بر واردات قلبی: از دیدگاه امام (ره) آن که دلش با خدا است هیچ گونه وارد قلبی او را از راه منصرف نمی کند و دامن گیر او نمی شود. (43)
پس باید برای بیان چیستی وارد قلبی به توضیح آن پرداخت.
معنای واردات قلبی: به حالتی که برای انسان ایجاد می شود و تاثیر خاصی بر عملکرد او می گذارد و سبب نزول یا صعود شخص می شود، واردات قلبی می گویند. (44)
واردات قلبی را می توان همان حالاتی فرض کرد که در طی مسیر برای
مسافر راه حقیقت ایجاد می شود که گذرا است و بدون تلاش و کوشش ایجاد می شود؛ مثلا زمانی که در حال عبادت هستید، ممکن است لحظه ای حال و هوای خاصی پیدا کنید که چون برق ایجاد می شود و از بین می رود.
یا بدون اینکه در جستجوی مساله خاصی باشید، پاسخ خاصی به ذهن شما خطور می کند.
اقسام واردات قلبی: واردات قلبی را به دو قسم کلی ملکه و شیطانی تقسیم کرده اند. واردات قلبی شیطانی از سمت چپ قلب وارد می شود (45) که آن را وسوسه گفته اند. واردات قلبی ملکه از سمت راست وارد می شود که القا کننده ی آن، ملائکه و فرشتگان هستند. (46)
عزالدین کاشانی (47) واردات قلبی را ابتدا به دو قسم فاسد و صحیح تقسیم می کند هر یک از صحیح و فاسد را نیز به دو بخش تقسیم می نماید:
صحیح آن یا الهی است که علوم و معارف الهی را در بر می گیرد و یا ملکی است که سبب حرکت انسان به سوی طاعات می شود؛ مانند تمایل انسان جهت انجام طاعات و عبادات در شب های قدر و یا ایام مهم سال که انسان به سوی مسجد یا مراسم خاص و ویژه کشیده می شود.
فاسد آن نیز یا نفسانی است که مبدا آن، نفس انسان و لذت های نفسانی ـ مانند لذت غذا خوردن یا خوابیدن ـ می باشد. و یا شیطانی است که وسوسه هایی است که انسان را از خداوند دور می کند و به سوی گناه می کشاند، نه تنها زشتی گناه را درک نمی کند، بلکه از آن لذت نیز می برد؛ مثلا کسی که دزدی برای رفع نیاز او نیست، بلکه برای لذت بردن است یا زمانی که غیبت می کنیم، از آن لذت می بریم. وقتی تصمیم بر ترک آن بگیریم، شیطان شروع به وسوسه می کند و توان وفای به عهد را از ما می گیرد. و عقل را وا می دارد تا عمل ما را توجیه کند.
بنابراین، واردات قلبی، همه انسان ها را در بر می گیرد، اعم از بدکاران یا نیکوکاران؛ اما تفاوت در نوع و نتیجه ی واردات قلبی است. واردات قلبی گاه انسان را به سوی کمال سوق می دهد و هر روز بهتر از دیروز می شود و سعادت دنیوی و اخروی را برای او به ارمغان می آورد. و گاه سبب نزول او می شود تا آنجا که از حیطه ی انسانیت خارج می گردد و دیواری آهنین بین او و مومنان کشیده می شود. یکی انسان را آماده ی پذیرش رحمت و عشق الهی می کند و دیگری از لطف و عنایت خداوند محروم می کند و انسان را آماده ی پذیرش عذاب و خشم الهی می کند و همنشین با ابلیس ـ کسی که در قیامت وقتی انسان او را نکوهش می کند، خود او را مقصر معرفی می کند ـ می شود. به راستی صحیح است؛ چون ابلیس در ابتدا تلاش می کند تا انسان را از حق دور کند؛ وقتی ندای او را لبیک گفت، کارگزار شیطان می شود و
برای حرکت در مسیر مولای خود (شیطان)، به ترغیب خود و دیگران می پردازد؛ به همین دلیل، آنان را جنود شیطان خوانده اند.
بر خلاف آنان، مومنان دل خود را آماده ی پذیرش نور می نمایند و معارف الهیه روز به روز در قلب آنها پرتو افشانی می کند و شوق به اطاعت، آنان را به خود مجذوب می کند و آنان را به جنود رحمانی تبدیل می کند. آنها دل در گرو عشق الهی می گذارند تا این واردات به صورت دایم، در آن منزل می کند که درخشش مختصر آن، به خورشید نورانی تبدیل می شود که خود و دیگران را از نور آن بهره مند می کند. بر خلاف آنان که ضیق صدر دارند و تحت جنود شیطان درآمده اند و همیشه با وسواس او زندگی را گذرانده اند تا آنجا که قلب آنها منزل شیطان شده است و سبب دور شدن خود و دیگران از رحمت الهی می شوند.
ملاک تشخیص واردات الهی از شیطانی: چون واردات قلبی، گاه از جانب خداوند و گاه از جانب شیطان است، باید توسط نشانه ها از هم تفکیک شوند. برای تشخیص آن می توان از خود پرسید: این وارد قلبی مرا به سوی حق می کشاند یا از آن دور می کند؟ آیا سبب می شود به دیگران توجه خاص و محبت آمیز کنم یا متملقانه؟ آیا مرا از اطاعت و عبادات دور می کند یا به سوی آن سوق می دهد؟ آیا در من نسبت به حق شک ایجاد می کند یا یقین؟ آیا نتیجه ی آن منحصراً به دنیا محدود می شود یا به آخرت نیز ملحق می شود؟ آیا عشق به پیامبر و ائمه اطهار (ع) را
بیشتر می کند یا از آنان دور می کند؟ در صورتی که پاسخ ها مثبت باشند، واردات قلبی، الهی است و باید زمینه را برای ایجاد آن به وجود آورد تا تداوم یابد و سبب طمانینه و مراتب بالای کمال شود. اگر پاسخ منفی بود، در آنصورت باید دانست که از وسوسه های شیطان است و باید از آن دوری کرد و سعی کنیم آن را از بین ببریم و بر آن غلبه کنیم تا بتوان از شر آن نجات یافت؛ چون اگر مدتی به شیطان بی توجهی کنیم، او نیز ما را طرد می کند.
اگر چه شرح صدر سبب ایجاد و کنترل واردات قلبی الهی می شود، اما اگر در بالا بردن شرح صدر نکوشیم، ممکن است سبب غرور شود و به واردات شیطانی تبدیل شود. برای رفع این مشکل باید تلاش شود تا این حالات کوتاه و گذرا، دوام یابد و هیچ خطری آن را تهدید نکند.
شرح صدری که از یاد خدا به دست می آید، با نوری که از خود ساطع می کند، سبب تشخیص واردات قلبی الهی از شیطانی می شود. از بیان امام (ره) که می فرمایند: «از دامن گیر نشدن واردات قلبی» چنین بر می آید که مقصود ایشان هر دو نوع است؛ زیرا واردات شیطانی، انسان را از یاد خدا غافل می کند و او را از حرکت به سوی کمال باز می دارد و واردات الهی نیز می تواند انسان را به خود مشغول کند و او از پیمودن راه بازماند که این خود از وساوس شیطان است.
شیطان برای هر شخصی از راه خود وارد می شود؛ ولی او در قبال مخلصان ـ که بالاترین کمال آنها ذاکر حق بودن است ـ اظهار عجز می کند.
زمانی که ابلیس از درگاه خداوند رانده شد، قسم یاد کرد که جز آنان (مخلصان) همه را اغوا می کند. (48) امام علی (ع) یاد خدا را سرمایه ی مومن و سود آن را سالم ماندن از گزند شیطان می دانند. (49)
امام ساجدین (ع) در نیایش خود می فرماید:
بار خدایا! پس با قدرت خود، قدرت او را از ما دور گردان تا با دعاهای بسیار به درگاه تو، او را از ما بازداری و از نیرنگ او در زمره ی کسانی قرار گیریم که به کمک تو (از شر او) مصون مانده اند. (50)
هـ ) ذکر، منشا بزرگواری
«ان هو الا ذکر و قرآن مبین» (51)
این [سخن] جز اندرز و قرآنی روشن نیست.
خداوند، قرآن را ذکر می خواند و از طرف دیگر پیامبر (ص) در تفسیر آیه «فاسئلوا اهل الذکر» (52) می فرماید:
ذکر من هستم و اهل الذکر نیز اهل بیت می باشند. (53)
از طرف دیگر مردم را به سوی ذکر دعوت می کند و می فرماید:
«اذا نودی للصلوه من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله» (54)
چون برای نماز جمعه ندا در داده شد، به سوی ذکر خدا بشتابید.
و باز می فرماید:
«انا أخلصنا بخالصه ذکری الدار» (55)
ما آنان را با موهیت ویژه ای ـ که یادآور آن سرای بود ـ خالص گردانیدیم.
با تعمق در موارد مذکور و بسیاری از موارد دیگر در قرآن کریم، در می یابیم که ذکر خداوند امری والا و خالص گرداننده ی انسان مومن است و آنکه خالص شود به دور از کرامت نفس نیست و خلق و خوی بزرگان را در خود می پروراند و خود را از هر گونه آلودگی جسمانی و روحانی منزه می کند که این سبب بزرگواری و برتری بر دیگران است؛ همچنان که پیامبر اکرم (ص) قبل و بعد از بعثت مظهر بزرگواری بودند؛ به گونه ای که مورد توجه عام و خاص بودند. و یا همانند ائمه اطهار (ع) که از هر جهت بر دیگران برتری داشتند.
در طی تاریخ نیز بزرگانی که پیرو آنها بودند، منشا خیر و برکت شده اند و مردم در مشکلات خود از آنان یاری جسته اند. آنان نیز هرگز جواب رد به مراجعین نداده اند. این تاثیر، جز از تعمیق بخشیدن ذکر در
وجودشان حاصل نمی شود. آنان رنگ خدا را به خود گرفته اند و این است نفع مومنان از ذکر که قرآن می فرماید: «و ذکّر فان الذکری تنفع المومنین» (56) از این رو است که امام (ع) ذکری را که موجب کوچک شمردن همه چیز غیر از حق می شود و منشا تواضع برای حق و به تبع آن برای خلق است، سبب عزت نفس و بزرگواری دانسته اند. (57) در صحیفه آمده است:
دعا و ذکر و قرآن و نماز و همه ی اینها ابزار آنجاست این احکام عبادی، اینها ابزاری است برای زندگی آن طرف؛ معارف الهیه یک شیء است برای زندگی آن طرف، برای نورانیت آن طرف. (58)
در برابر آنان کسانی هستند که از ذکر خداوند دور شده اند و شیطان در وجود آنان لانه کرده است و رنگ راحتی را در زندگی نمی بینند که قرآن می فرماید:
«و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا» (59)
هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگی تنگ (سخت ) خواهد داشت.
و عذاب دردناک الهی را در قیامت برای خود به ارمغان می آورد. (60)
2 ـ عوامل موثر در ضیق صدر
ضیق صدر را در برابر شرح صدر معنا کردیم؛ بنابراین عواملی که در ایجاد آن موثر است، مقابل شرح صدر است؛ در نتیجه، جهل و خودبینی و خودپرستی و غفلت از یاد خدا و… از عوامل ضیق صدر محسوب می شوند.
حضرت امام خداخواهی را عامل سعه ی صدر و خودخواهی و خودبینی را مسبب ضیق صدر می خواند (61) و خودپرستی را زاده ی خودخواهی می داند. (62)
خودخواهی و خودبینی منشا تکبر هستند و آن زاده ی ضیق صدر است؛ به همین دلیل، شرح آنها با عنوان «حب نفس» در تاثیرات ضیق صدر خواهد آمد. در اینجا باید دید جهل و غفلت از یاد خدا چگونه موجب جهل می شوند.
الف) جهل
جهل در مقابل علم و معرفت است. گفته شد که علم و معرفت نور است و سبب نورانیت و هدایت می شود و مسبب شرح صدر است؛ پس جهل، خلاف آن عمل می کند و در نتیجه ی تاثیر آن، سینه تنگ و در تاریکی محصور می شود. امام خمینی (ره) یکی از صفات جهل را، ظلمانیت ذکر کرده اند. (63)
خصیصه ی ظلمت بر خلاف نور، گمراهی و سردرگمی است که انسان نمی تواند راه حق را از باطل تشخیص دهد؛ در نتیجه، عقل و عمل خود را، مبنا قرار می دهد و گرفتار خودبینی و خودپرستی می شود.
چون قبایح با ظلمت، و محاسن با نور رابطه ی مستقیم دارند و جهل خود، ظلمت است؛ بنابراین می توان جهل را مبنای قبایح قرار داد که شیطان از وجود آن بسیار خرسند می شود؛ زیرا برای دعوت جاهلان به وسوسه ی زیادی نیاز ندارد.
ب) غفلت از یاد خدا
در مبحث گذشته بیان شد که ذکر خداوند از عواملی است که برای انسان، نورانیت و شرح صدر به همراه دارد. دوری و رها کردن آن، نتیجه ی عکس دارد و سبب ظلمت و تاریکی می شود؛ زیرا دوری از یاد خداوند، نزدیک شدن به شیطان است و شیطان نیز مظهر ظلمت و تاریکی و تکبر است.
تمام تلاش او برای وسوسه ی انسان ها جهت دور کردن آنها از نور است؛ چون می داند هرگز در دلی که با خدا است راه ندارد. حتی بر پیامبران نیز ظاهر می شد تا آنان را وسوسه کند. همین که بتواند یک لحظه انسان را از یاد خداوند غافل کند، به پیروزی رسیده است. زمانی که مخالفت یا بی توجهی نسبت به یاد پروردگار به بالاترین حد خود برسد، شیطان کاخ زیبای خود را در قلب او می سازد و دیگر به حرکت و وسوسه نیازی نیست، بلکه آن شخص خود، یک شیطان می شود که کارگزار ابلیس است.
آن فرمانروای تاریکی ها، عشق به خدا را از او می رباید و عشق خود را جایگزین آن می کند. از طرفی، عاشق همیشه در پی معشوق است؛ پس چه توقع است از آنکه با نور ناآشنا است، در پی نور رود و نورانی شود.
آنگاه که ذکر حق نباشد، خودخواهی ها و عیش و نوش ها به میان می آید. تعجب آور است که گاه در مجالس عیش و نوش و خوشگذرانی که ابلیس فرمانروای آن است و وسواس شیطانی در آنجا ظهور و بروز دارد، می پنداریم با خداییم و او را دوست داریم و حتی عاشق او هستیم.
این دوگانگی ها چگونه قابل تبیین است؟ هیچ عقل سالمی توان رفع این تعارض را نداشته و ندارد ؛ لذا اگر در مجالس شیطان هستیم، باید قبول کنیم که از یاران وی هستیم و اگر بخواهیم با خداوند باشیم، باید از آنجا فاصله بگیریم. خداوند و شیطان دو قطب مخالف هم هستند؛ اگر به طرف یکی رفتید دیگری نفی می شود و هر کدام از راه ها نتیجه ی خاص خود را در بردارد.
پس بیایید حداقل به خودمان دروغ نگوییم؛ باور کنیم که یا با شیطانیم یا با خداوند. هر کدام را عالمانه انتخاب کردیم، ادعای دیگر را از سر بیرون کنیم. اگر می خواهیم ادعایی داشته باشیم، آن را به اثبات برسانیم. راستی ادعای با خدا بودن، چیزی جز آشتی کردن با اذکار الهی نیست. پس باید زبان، روح، نفس، دل و عقل خود را با ذکر آن یگانه وجود هستی آشنا و مانوس کنیم، تا شیطان راهی برای ورود خود نیابد و آنکه بر اریکه ی دل ما تکیه می زند حق تعالی باشد که فطرت ما با او آشنا است.
امام باقر و امام صادق (ع) می فرمایند:
ذکر زبان، حمد و ثنا؛ ذکر نفس، سخت کوشی و تحمل رنج و ذکر روح، بیم و امید و ذکر دل، صدق و صفا و ذکر عقل، تعظیم و شرم و ذکر معرفت، تسلیم و رضا و ذکر باطن و درون، مشاهده و لقا است. (64)
اینجاست که عاشق با معشوق مجانست می یابد و به انسان آرامش و تسکین می بخشد. پس ای دوست اگر در پی نور هستی باید اسب قلب خود را زین کنی و در راهی که به خورشید می رسد، قدم بگذاری و مواظب اطراف خود باشی تا مبادا به بیراهه روی. اگر زندگی با عشق به مبدا هستی باشد توانایی دخل و تصرف در طبیعت نیز ایجاد می شود. آنچه انبیا را بر انجام معجزات و اولیا را بر انجام کرامات قادر می سازد، وسعت نفس آنان است که جز با تزکیه ی نفس امکان پذیر نیست و تزکیه ی نفس نیز بر پایه های محکم اذکار الهی استوار است.
چگونگی اهل ذکر شدن
شاید بپرسید، حال که تنها راه سعادت ما اهل ذکر شدن است، چگونه ممکن است اهل ذکر شویم تا عاشقانه ذکر بگوییم. باید گفت، تنها راه اهل ذکر شدن آشتی کردن با خداوند و قهر کردن با شیطان است. تا زمانی که با شیطان دوستی می کنی خدا و یاد او معنا ندارد. اگر هم بخواهی به سوی او رو نمایی، دوست و همدمت، تو را از این کار باز می دارد و از راههای
مختلف تو را از این کار منصرف می کند یا حداقل ناتوان نشان می دهد.
قهر کردن با شیطان، در گرو گناه نکردن است. تنها از این راه است که شیطان از تو دور و دورتر می شود و خداوند به تو نزدیک می شود. تا آنجا که اگر به زبان، دل، نفس و عقل خود مراجعه کنی، جز یاد خدا نمی بینی و نه تنها ذکر خدا برای تو مشکل نیست، بلکه لذت بخش نیز می باشد و در اعمال و رفتارت نیز موثر خواهد شد. پس تنها راه اهل ذکر شدن گناه نکردن است.
پینوشتها:
1 ـ زیباترین تجربه ی من ( خاطرات یک خبرنگار غربی از ملاقات با امام خمینی ). ص 57 ـ 58
2 ـ طه (20) / 25
3 ـ فرهنگ دهخدا
4 ـ انشراح (94) / 1
5 ـ فرهنگ دهخدا
6 ـ انعام (6) / 125
7 ـ ترجمه ی تفسیر المیزان، ج 7، ص 479
8 ـ ر. ک: شرح چهل حدیث و شرح حدیث جنود عقل و جهل
9 ـ ر. ک: شرح چهل حدیث، ص 386 ـ 387
10 ـ همان، ص 333 و 590
11 ـ همان، ص 416
12 ـ «پس آیا کسی که خدا سینه اش را برای [ پذیرش ] اسلام گشاده، و [ در نتیجه ] برخوردار از نوری از جانب پروردگارش می باشد [ همانند فرد تاریک دل است ]»؟ زمر (39) / 22
13 ـ شرح چهل حدیث، احادیث 23 ـ 24 ـ 26
14 ـ صحیفه ی امام، ج 12 ص 493 ـ 494
15 ـ مثنوی، وحشی بافقی، خلد برین
16 ـ مثنوی معنوی، دفتر سوم
17 ـ ذاریات (51 ) / 56
18 ـ کافی، ج 3، ص 132
19 ـ مرآت مثنوی، ص 590
20 ـ شرح چهل حدیث، ص 444
21 ـ «تفرغ لعبادتی املا قلبک غنی» همان، ص 446
22 ـ شرح الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 385
23 ـ شرح چهل حدیث، ص 433
24 ـ میزان الحکمه (ترجمه ی فارسی)، ج 7، ص 3092
25 ـ شرح چهل حدیث، ص 430 به نقل از: کافی، ج 3، ص 363
26 ـ ر. ک: همان، ص 427، به نقل از: کافی، ج 3، ص 269
27 ـ همان، ص 430 به نقل از: وسائل الشیعه، ج 4 ص 688
28 ـ گلشن راز
29 ـ «ما یتقرب الی عبدی بشیء احب الی مما افرضته علیه. و انه لیتقرب الی بالنوافل حتی ( ما اذا ) احبه، فاذا ( ما ) احبته کنت سمعه الذی سمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده الذی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته» ( رساله لقاء الله، ص 30 )
30 ـ آل عمران (3) / 191
31 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 1854
32 ـ شرح چهل حدیث، ص 292
33 ـ ر. ک: همان، ص 292 ـ 293
34 ـ ر. ک: آداب الصلاه، ص 236
35 ـ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 105
36 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 1867
37 ـ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337
38 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 1868
39 ـ دیوان امام، ص 302
40 ـ ر. ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337
41 ـ ر. ک: همان
42 ـ دیوان امام خمینی، ص 142
43 ـ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337
44 ـ فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص 778
45 ـ قلب به معنای نفس یا روح است و سمت راست و چپ را اگر مطابق با آن معنا کنیم به ترتیب به معنای عالی و دانی، حق و باطل، شرافت و خست است. و در قرآن کریم از باطل گرایان به اصحاب شمال و از حق گرایان به اصحاب یمین یاد شده است.
46 ـ شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 632
47 ـ فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص 778
48 ـ گفت: پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من [ هم گناهان نشان را ] در زمین برایشان می آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو از میان آنان را» حجر (15) / 39 ـ 40
49 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 1851
50 ـ همان، به نقل از: صحیفه ی سجادیه، ص 106، دعای 25
51 ـ یس (26) / 69
52 ـ «اگر نمی دانید از پژوهندگان کتاب های آسمانی بپرسید» انبیاء (21) / 7
53 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 1851
54 ـ جمعه (62) / 9
55 ـ ص (38 ) / 46
56 ـ «و پند ده که مومنان را پند سود بخشد» ذاریات (51) / 55
57 ـ ر. ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337
58 ـ صحیفه ی امام، ج 3، ص 228
59 ـ طه (20) / 124
60 ـ «و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا» ؛ «و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند، وی را در قید عذابی [روز] افزون درآورد». جن (72 ) / 17
61 ـ ر. ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337
62 ـ همان
63 ـ همان، ص 35
64 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 1867
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 6، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1386: چاپ و نشر عروج