نویسنده: محمد تقی خلجی
سه کس را شنیدم که غیبت رواست
وزین درگذشتی، چهارم خطاست:
یکی پادشاهی ملامتپسند
کز او بر دل خلق بینی گزند
حلال است از او نقل کردن خبر
مگر خلق باشند از او برحذَر
دوم پرده بر بیحیاتی متن
که خود میدَرَد پرده بر خویشتن
ز حوضش مدار ای برادر، نگاه
که او میدرافتد به گردن به چاه
سوم کژ ترازویِ ناراست خوی
ز فعلِ بدش هرچه دانی بگوی(1).
با اینکه «غیبت» (پشت سرکسی از او بدگویی کردن»ازگناهان بزرگِ اخلاقی و اجتماعی بوده و مفاسد و بیسامانیهای مُهیبی بر آن مترتّب است و اساساً سرشتها و طبعهای سالم و بیعیب از آن گریزانند،درموارد ویژهای که پای مصلحت و خیر انسانها درمیان است و هدفی مشروع و عقلایی دارد که مفاسد آن را جبران میکند، یا اینکه مفسدهای ندارد،به لحاظ شرعی، جایز و روا شمرده شده است-البته با رعایت اصول و حدودی که در شریعت آمده است- که در پایان این بخش بدانها اشاره خواهد شد.
برخی از موارد غیبتهای مجاز عبارتند از:
1-دادخواهی
کسیکه مورد ستم واقع شده و حقوقش پایمال گردیده،درمقام تظلّم و دادخواهی، مجاز است نزد هرمقامی یا نهادی که صالح و سزامندِ داوری و بازستاندن حقوق پایمال شده است،به شکوا برخیزد و از ستمگر و متجاوز درباره ستمی که بر او رفته، غیبت کند و ستمهای او را بازگوید.
قرآنکریم در اینباره فرموده است:
«لا یحبُّ الله الجهر بالسُّوء من القول الاّ من ظلم و کان الله سمیعاً علیماً»(2)؛
خداوند بلند گفتنِ سخن بد را دوست نمیدارد، مگر از کسی که بر او ستم رفته باشد. و خدا شنوا و دانا است.
پیامبرگرامی(ص) فرمود:
«انَّ لصاحب الحقّ مَقال»(3)؛
صاحب حق را سخنی است که باید بگوید.
یعنی حق قانونی و انسانی او است که درباره ستمی که بر او رفته، سخن بگوید؛ چراکه تنها راهِ ستاندنِ حقِ پایمال شده همین فریاد و دادخواهی است.
نیز فرمودند:
«مطل الغنیْ ظلمُ»(4)؛
تسامح و تأخیر ثروتمند [در پرداخت قرض]،نوعی ستم است.
همچنین میفرمایند:
«لیْ الواجد یحلُّ عقوبته و عرضه»(5)؛
تساهل دارا و متمکّن در پرداخت وام، کیفر و شرف او را مباح میکند.
بدینمعنا که طلبکار این حق را دارد از نهاد صالحی برای بدهکارِ متمکّن، که از پرداخت بدهیاش امتناع میورزد، تقاضای کیفر کند و با بازگفتن عیبهای او، آبرویش را هدف قرار دهد.
البته درصورت تنگدستیِ بدهکار، شایسته است که حتی نام بدهکار پنهان و آبرویش نگهداشته شود.
«و ان کان ذو عسرهْ فنطرهْ الیْ میسرهْ»(6)؛
و اگر (وامدار) تنگدست بود، او را تا فراخدستی مهلتی باید داد.
2-نهی از منکر
ازجمله واجبهای مهم در اسلام، دو فریضه همگانی «امربهمعروف» و «نهیازمنکر» است که درروایات رسیده از اهلبیت پیامبر(ص)،عالیترین و شریفترین تکالیفِ واجب دینی است؛«اسمی الفرائض و اشرفها»(7).
امامباقر(ع) فرمود:
«انَّ الأمر بالمعروف والنّهیٍْ عن المنکر سبیل الأنبیاء و منهاج الصّلحا، فریضهْ عظیمهْ بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلُّ المکاسب و تردُّ المظالم و تعمر الأرضُ و ینتصف منالأعداء و یستقیم الأمر»(8)؛
امربهمعروف و نهیازمنکر، روش پیامبران و شیوه صالحان و (دو) فریضه بزرگ الهیاند که دیگر واجبات به وسیله آنها برپا میشوند و در پرتو این دو، راهها امن میگردند و کسبوکار مردم حلال میشود و حقوق آنها تأمین میگردد و زمینها آباد و از دشمنان انتقام گرفته میشود و کارها راست و روبهراه میگردند.
علی(ع) فرمودند:
«وما اعمال البرِّکلُّها والجهاد فیٍْ سبیلالله عندالأمر بالمعروف والنّهیْ عن المنکر الاّ کنفثهْ فیْ بحرٍ لجِّیّْ»(9)؛
همه اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در کنارِ «امربهمعروف و نهیازمنکر»
همچون انداختن آب دهانی است بر دریای پهناور.
فرمان به نیکیها و بازداشتن از بدیها تکلیفی است عمومی؛یعنی همگی مسلمانان باید در موقعیت یک ناظر و مراقبِ مسئول، هرکس و هر مقامی را،اگرچه در بالاترین منصب اجتماعی قرار دارد ولی در انجام تکالیف دینی و اجتماعیاش سهلانگار است (وظیفه واجب را ترک میکند یا کار حرامی مرتکب میشود)، آگاه کنند و او را از فرجام نکبتبار ترک مسئولیت برحذر بدارند و حتی تهدیدش کنند و درنهایت، با داشتنِ قدرت، اقدام عملی کرده،او را از انجام کارهای ناپسند بازدارند و چنانچه ازطریق نهیازمنکر نتوانند او را از کردار نادرستش بازدارند، میتوانند از راه غیبت و بازگو کردن گناهانی که مرتکب میشود، او را به راه درست بازگردانده، هم او و هم جامعه را از پلشتی و آلودگی به گناه پاک سازند.
3- پرسش و استفتا
شهید ثانی، در اینباره میگوید:
مانند آنکه بگوید: پدرم یا برادرم یا هرکس دیگر به من ستم نموده و حقوق مرا تباه کردهاند؛ چگونه و از چه راهی، خود را از ستم آنان رها سازم؟ اگرچه نیکوتر است که پرسش را با لحنی تعریض گونه و کنایهآمیز طرح کند؛ مانند آنکه بگوید: کسیکه از جانب پدر یا برادر؛ و یا… مورد ستم واقع شده است، چگونه و از چه راهی باید خود را از ستم آنان برهاند؟
هند از پیامبرگرامی(ص) پرسید: همسرم، ابوسفیان، مردی بخیل و
تنگنظر و آزمند است و در پرداخت هزینه زندگی من و فرزندم، اندازه کفاف و بسندگی را رعایت نمیکند. آیا روا است بیآنکه بداند، از اموالش برگیرم؟ فرمودند:
«خذیْ ما یکفیک و ولدک»(10)؛
به اندازه کفاف و بسندگی خود و فرزندت برگیر.
آن حضرت، هند را از اینکه از فرومایگی و آزمندی ابوسفیان سخن گفت، باز نداشتند؛ چراکه هند در مقام نظرخواهی و در جستوجوی گریزگاهی برای بیرون رفتن از مشکل خود و فرزندش بود.
4- دانشمند نمایان
ازجمله بلاهای بزرگ اجتماعی، که اغلب در بازارِآشفته رسالهنویسی در عرصه دانشِ دین و درایام کسادی علم، که بازار تحقیق و تأمّل از رونق افتاده و سکّه آن بیقدر و قیمت گشته، سر برآوردنِ عالمنمایان «چسب و قیچی»است، که بیدانش فتوا میدهند و بر کرسی علم و تحقیق مینشینند و سخن از علم و حقیقت میرانند و این همه، در کنار عالمان خداباوری است که بیهیچ ادعا، در گوشه و کنار، با رنج و مشقات فراوان به تحقیق و تعلیم وتعلّم میپردازند و همچون شمعی فروزان، مشعلدار قبیله علم میباشند.
تعبیر دردمندانه امامعلی(ع) را درباره عالم نمایان بنگرید:
«خود را دانشمند نامد و از دانش در او نشانی نیست؛مشتی افکار جاهلانه و گمراهیهایی ازگمراهان فراگرفته، بر سر راه مردم دامهای فریبگسترده و سخنانِ باطل گوید و کتاب خدا را به رأی خود تفسیر کند و حقیقت را به مقتضای نفس خویش به این سو و آن سو متمایل سازد»(11).
برحذر داشتن و آگاه کردن بندگان خداوند از خطر چنین عالمنمایانی که جامعه سالوس و فریب بر تن کرده و راه درستِ دینداری به روی مردمان بسته و عالمان درد آشنا و حقیقتشناس را بدنام کرده و به بدعتِ در دین خدا نشستهاند، کاری مجاز، بلکه واجب است و چنانچه راهی جز غیبت و آشکار ساختن زشتیها و بدعتگزاریهایشان نباشد، بدگویی در پشت سر آنان حرام نخواهد بود؛چراکه آنها، خود با این فریبکاری و دروغپردازی، حریم حرمت خویش را شکسته و نفرین فرشتگانِ عذاب و رحمت را برای خود روا داشتهاند. پیامبرگرامی(ص) فرمودند:
«من افتیَْ بغیر علمٍ لعنتهُ ملائکهًُْ السّماء والأرض»(12).
کسی که بیدانش بر مردم فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمین او را نفرین گویند.
نیز امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«به هرکه بیهیچ دانش و رهیافتی فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب نفرین گویند، و نکبت و گرانباری هرکس که به فتوای او عمل کرده بر عهده او است»(13).
امامسجاد(ع) نیز فرمودند:
«اللهم انّیٍْ اعوذبک… ان نقول فیْ العلم بغیر علم»(14)؛
خدایا،به تو پناه میبرم… در آنچه که در قلمروِ دانایی است (دانش و آگاهی میطلبد)، از روی نادانی سخن بگویم.
5- درباره متجاهر به فسق
کسیکه آشکارا و بیپروای از سرزنش مردم،گناه میکند- مانند آنکه اموال مردم را میدزدد،یا قمار میبازد، یا میگساری میکند-و نه تنها از سرزنش مردم و رسوایی خویش نمیهراسد، بلکه بدین بزهکاریها نیز مینازد و بر این سلوک ناپسندش میلافد،از آن جاکه چنین بزهکار فرومایهای، خود پرده حیا و آزرم از چهره شخصیت خویش برافکنده و کرامت اخلاقی جامعه را نیز نادیده انگاشته،سزاوار هیچگونه تکریم و پردهپوشی نیست. از همینرو، پیامبرگرامی(ص) فرمودند:
«من القیَْ جلباب الحیاء لاغیبهْ لَه»(15)؛
هرکه پرده ی آزرم بیفکند، غیبت ندارد (و نکوهش او غیبت شمرده نمیشود.)
غزّالی میگوید:
سلف گفتندی که سه کس را غیبت نباشد: سلطان ظالم را و مبتدِع (بدعتگزار) و آشکارکننده فسق را(16).
و نیزگوید:
حسن گفت:سه کس را غیبت نیست:1. صاحب هوا؛یعنی عشقپیشه شهوترانی که از سرزنش مردمان نمیهراسد؛چنانکه سعدی میگوید:
گو همه شهرم نگه کنند و ببینند
دست درآغوش یارکرده حمایل
2. فاسق که فسق ظاهرکند؛
3. سلطان جائر(17).
چند نکته
1.رعایت مرزهای اخلاقی در انجام وظیفه دینی
هرکاری در شریعت،بروفق مصلحت و حکمت و دارای اندازه و مرزی است که یک مسلمان پایبند به دین ناگزیرازرعایت آن است، و کمترین انحراف-افراط یا تفریط- گذشته ازآنکه آثارتخریبی اخلاقی و اجتماعی دارد،تجاوزبه حدود و مقرّرات الهی به شمار میرود.خدایتعالی در جایجای قرآنکریم،پس از تأکید بر پیروی از تکالیف شرعی، مسلمانان را از اینکه مبادا به بهانه انجام وظیفه دینی، از راه راست منحرف شده،نسبت به تکلیف الهی زیادهروی کنند، یا اینکه از آن بکاهند و با اینکه بر نشانی آشکار ازسوی پروردگارند، خواهشهای نفسانیشان را پی بگیرند و به تعبیر قرآنکریم،«کردارزشتش درنظر آراسته شده، آن را
نیکو بیند»(18)،برحذرداشته است؛ چراکه اگرحدود و مرزهای تعیین شده ازجانب خداوند شکسته شود، حیات اجتماعی انسانها به خطر میافتد:
«تلک حدودالله فلا تعتدوها و من یتعدَّ حدود الله فاولئک همالظّالمون»(19)؛
اینها مرزهای خدایند،ازآنها فراتر نروید، و هرکه از مرزهای خدا فراتر رود، چنین کسان ستمکارانند.
اساساً راه راستی که در روایات توصیف شده که از مو باریکتر و از شمشیر برّندهتر و از شب تاریکتراست،همین رعایت همه جانبه حدود و مرزبندیهای الهی است. پیامبرگرامی(ص) فرمودند:
«الصّراط ادقُّ من الشَّعر و احدُّ من السَّیف و اظلم من اللَّیل»(20).
به ویژه آنجاکه جان و مال و آبروی انسانها درمیان است.و در حدیث آمده است که مردمِ روزگارپیامبرگرامی(ص) عبادت کامل و تمام را نه در روزه و نه در نماز، بلکه درخودداری از تجاوز به آبرو و شرف انسانها میدانستند(21).
در اینجا،به چند نکته مهم، که آگاهی از آنها ضروری مینماید،به اجمال اشاره میشود:
نخست اینکه باید اندیشید که انگیزه غیبتکننده در غیبت مجاز یا لازم
چیست؟ آیا به انگیزه اصلاح شخص غیبتشونده،زبان به بدگویی گشوده است یا به انگیزه انتقام و عقدهگشایی، و از اینطریق میخواهد خاطر خویش را تسکین داده، زخمهای روحیاش را التیام بخشد؟ شیطان درونی آدمی کارهای زشت او را درنظرش میآراید،تا آنجا که بپندارد هرچه انجام میدهد نیکو است:
«الَّذین ضلَّ سعیهم فیالحیوهْ الدُّنیا وهم یحسبون انَّهم یحسنون صنعاً»(22)؛
آنهایند که کوشششان در زندگی این جهان گم و تباه شده است،ولی خود میپندارند که کار نیکو میکنند.
امامخمینی(ره) میفرماید:
آنچه لازم است در اینمورد ذکر کنیم این است که انسان باید در همه موارد، از مکائد نفس ایمن نباشد و باکمال دقت و احتیاط تام، مشی کند ودرصدد عذرتراشی نباشد که یکی از موارد استثناء را بدست آورده،به عیبجویی و بذلهگویی سرگرم شود.
مکائد نفس بسیار دقیق است. ممکن است انسان را از راه شرع مموَّه [نموده](حقیقت را وارونه جلوه دهد)،گول زند و وارد در مهالک کند؛مثلاً،غیبت متجاهر به فسق گرچه جایز است،بلکه در بعض موارد،که موجب ردع او شود،واجب است و از مراتب نهیازمنکر به شمار میآید، ولی انسان باید ملاحظه کند که داعی
نفسانی او دراین غیبت،آیا همین داعی شرعی است یا داعی شیطانی و محرّک نفسانی درآن مدخلیت دارد.اگر داعی الهی دارد، از عبادات به شمار میآید، بلکه غیبت با قصد اصلاح متجاهر و عاصی از اوضح مصادیق احسان و انعام به او است، گرچه خودش نفهمد. ولی اگر مشوب به فساد و هواهای نفسانی است،درصدد تخلیص نیت برآید و از اعراض مردم بدون قصد صحیح اِعراض کند، بلکه عادت دادن نفس را به غیبت، درمورد جایز نیز مضر به حال آن است(23).
مرحوم آقانجفی اصفهانی در راه تختفولاد، ظرف شرابِ میرزاحسین دودی را میشکند و او در پاسخ رفتار آن مرحوم این بیتها را میسراید:
شیخ نجفی شکست از ما خم می
آوازه شهرتش شد از فارس به ری
گر بهر خدا شکست، صد وای به من
ور بهر ریا شکست، صد وای به وی
دوم اینکه در مقام نهیازمنکر، اگر کار غیبت و بدگویی به جایی رسد که باعث پراکندن زشتیها و ناپسندیها گردد، اگرچه این کار به لحاظ غیبتِ متجاهر، امری مباح و جایزاست، ولی به لحاظ اینکه نقل و بازگو کردنِ زشتیها، خود از مصداقهای بارزِ اشاعه فحشا و پراکندن بدیها است، جایز نمیباشد؛چراکه بسیاری از انسانها درمیان خود و گناهان، دیواری از رعب و وحشت و حیا میبینند که با برپا بودن این دیوار، از گناه دوری میکنند،و نمیسزد که این دیوار فرو ریزد و هیمنه ی گناه ازمیان برود. از اینرو، اگر بازگو کردنِ گناه موجب گردد که این دیوار فرو ریزد و آدمیان دربرابر گناهان و بدیها احساس رعب و آزرم نکنند،بازگو کردن و پراکندن بدیها از حرامهایی است که به خاطرحفظ سلامت جامعه، نباید انجام گیرد:
«إنَّ الَّذین یحبُّون ان تشیع الفاحشهًُْ فیالَّذین آمنوا لهم عذابُ الیمُ فِیالدُّنیا والآخرهْ والله یعلم و انتم لا تعلَمُونَ»(24)؛
همانا کسانیکه دوست دارند زشتکاری درمیان آنان که ایمان آوردهاند فاش شود، آنها را دراین جهان و آن جهان عذابی است دردناک،و خدا میداند و شما نمیدانید.
سوم اینکه غیبت در موارد مجاز آن، همانند تکالیف دیگر، برپایه مصلحت و حکمت و به منظور بازداشتن گناهکار و اصلاح او است و درحقیقت، مرتبهای از مراتب نهیازمنکر است. بدینروی، نباید بیمقدّمه به عرصه غیبت گام نهاد و بیهیچ دلیلی، کوس رسوایی شخص غیبتشونده را به صدا درآورد و آبرو و کرامت انسانی او را مخدوش نموده،شخصیت اجتماعیاش را تباه کرد؛ چراکه اینگونه برخوردها ستمی بزرگ و گناهی آشکاراست و از مصداقهای بارزِغیبت؛چراکه بسیارند انسانهایی که با برخوردهای مشفقانه و در خلوت، از کارهای ناشایسته خود باز میایستند.برخوردهای خصوصی و محرمانه، که در
حدود اخلاق و ادب انجام میگیرند،اغلب به نتیجه ی مثبت میرسند و افراد را به عیبهایی که دارند،آگاه میسازند. حضرت علی(ع) فرمودند:
«تلویح زلَّهًْ العاقل له امضُّ من عتابه»(25)؛
لغزش و خطای خردمند را کنایهآمیز گفتن از نکوهش صریح دردناکتراست. بنابراین،مسلمان حق ندارد به عنوان نهیازمنکریا انتقاد از عیبهای اخلاقی، بیدلیل پرده مردم را بدرد و آبروی آنها را ببرد، و نباید از مرز حقّ و مصلحت گام فراتر نهد و به بهانه بازداشتن غیبتشونده از گناه،موجب هتک و تحقیر او شود. از همینرو است که امامخمینی(ره) در موارد «غیبتهای مجاز»، ترک آن را نیکوتر دانستهاند:
بلی،درمواردی که غیبت واجب میشود- مثل مورد سابق و بعضی موارد دیگر که علما ذکر فرمودهاند-البته باید اقدام نمود، ولی نیت را از هوای نفس و متابعت شیطان باید تخلیص نمود. ولی درموارد جواز،ترک آن اولی و احسن است. هرامرجایزی را انسان نباید مرتکب شود و خصوصاً اینطور از امورکه مکائد نفس و شیطان در آن خیلی کارگراست(26).
پینوشتها:
1-بوستان.
2-نساء: 149.
3-المصنّفات الأربعهًْ، ص31.
4-همان.
5-همان.
6-بقره: 280.
7-الکافی، ج5، ص55.
8-وسائلالشیعه، ج16، ص119.
9-نهجالبلاغه، حکمت374.
10-الخلاف، الشیخالطوسی، ج4، ص160.
11-نهجالبلاغه، خطبه87.
12-تحفالعقول، ص41.
13-الکافی، ج1، ص42.
14-صحیفه سجادیه، دعای8.
15-تحفالعقول، ص45.
16-احیاءالعلوم، ج3، ص313.
17-همان.
18-فاطر: 8.
19-بقره: 229.
20-علمالیقین، ص1181.
21-مجموعه ورّام، ص116.
22-کهف: 104.
23-شرح چهلحدیث، ص313-314.
24-نور: 19.
24-غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص348.
25-شرح چهلحدیث، ص314.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: غیبت، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.