نویسنده: محمودمهدوی دامغانی*
چکیده
عبدالرحمان جامی از شاعران و عارفان و دانشمندان نامی سده نهم هجری در آثار منظوم و منثور خود از بزرگداشت پیشوایان معصوم شیعه فروگذار نبوده است و در این باره به خوبی از عهده برآمده است قصیده زیر نمونه یی از عرض ادب او به پیشگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است کوششی اندک برای توضیح دشواری ها و استخراج آیات و احادیث آن، انجام یافت به امید آن که برای دانشجویان گرامی بی بهره نباشد.
ستایش شاعران نامور عرب و ایرانی از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از سالهای نخست هجرت و پیش از حدیث غدیر به چشم می خورد، بدیهی است شاعران برجسته عرب که مقیم مدینه و در زمره اصحاب حضرت ختمی مرتبت بوده اند پیشگامان این موضوع شمرده می شوند،به عنوان نمونه باید از حسان بن ثابت انصاری یاد کرد که در هنگام هجرت چنین سروده است.
بَها لیلُ مِنهُم جَعفرٌ و ابن اُمِّه
عَلیُّ و مِنهُم احمد المُتَخَیرُ
حسان،100
«گران مایگانی که جعفر و پسرمادرش (برادرش)علی از آنان اند و نیز احمد برگزیده خداوند هم از آنان است»
برخی هم گفته اند که این قصیده سوگواره ی جنگ موته است که به سال هشتم هجری رخ داده است.(حسان، دیوان، همان صفحه )این سروده حسان در کتابهای کهن ادب عرب آمده است و توضیح داده اند که نباید پنداشت که تقدّم نامهای جعفر و علی که رضوان خدای ارزانی شان باد برنام فرخنده پیامبر (ص)ترک ادب شرعی است، برای نمونه نگاه فرمایید به «مبرّد1/18»که توضیح داده و افزوده است در قرآن مجید هم نظیر آن آمده است و به آیه های دوم و سی و سوم و چهل و سوم سوره های تغابن، رحمان، آل عمران، استناد کرده است.
برای آگهی بیشتر از سروده های حسان در ستایش امیرالمؤمنین علی علیه السلام نگاه فرمایید به «خوارزمی، مناقب، 136-بسط ابن جوزی، تذکره ی 33و26»لزومی نمی بینم که در این مقدمه شواهدی از دیگر شاعران نامور سده نخست بیاورم که روان شاد شیخ عبدالحسین امینی بسیار شایسته از عهده آن برآمده است و خداوند متعال آن بزرگ مرد را قرین آرامش جاودانه بدارد .(امینی، الغدیر، 175-1/34).
برای آگهی از اهتمام شاعران عرب و شاعران شیعی در سده دوّم و سده های پس از آن منابع و مآخذ فراوان است و گفته و نوشته اند که اسماعیل بن محمد معروف به سیّد حمیری در گذشته به سال 173هجری، هیچ یک از مناقب امیرالمؤمنین علی (ع)را فراموش نکرده و همه را به شعر سروده است (ابن مُعتَز،طبقات،32).
باربیز دومینارBarbies de Meynardخاور شناس پرکار فرانسوی و مترجم مروّج الذهب مسعودی در هفت جلد به زبان فرانسه، رساله یی صد صفحه یی در شرح حال و ارزش و نقد شعر سیّد حمیری تألیف و منتشر ساخته است.(تهرانی، الذریعه،9/276)
با پوزش از خوانندگان گرامی که شاید این مقدّمه لزوم مالایلزم باشد اینکه به اصل مطلب بپردازم.
عبدالرحمان جامی چهره نامدار سده نُهم هجری و درگذشته به سال 898هجری است(ذبیح الله صفا، گنجینه ی سخن،6/65)او با آن که شیعه نبوده است به هنگام رفتن به حج و اقامت در عراق قصیده یی مُلّمّع در ستایش علی علیه السلام سروده است که دشوارهایی در آن به نظرم رسید و توضیح آن را برای دانشجویان گرامی بی بهره ندیدم به ویژه که چند مصراع آن عربی است و می توان آن را مُلمّع گونه دانست، برای شعر مُلمّع و چگونگی آن نگاه فرمایید به (وطواط، حدایق السحر،63-هُمایی، فنون و صناعات ادبی،146)و پوشیده نماند که به همان اندازه تفاوت میان گلستان و بهارستان میان ملمّع سعدی و ملمّع جامی تفاوت دیده می شود و یادآور این مثل است که «میان ماه من تا ماه گردون… …»و اینک قصیده جامی و شرح برخی از پیچیدگی ها و دشواری هایش:
این قصیده که بیست و یک بیت است در صفحه های 56-54جلد اول دیوان جامی که با مقدمه و تصحیح اعلاخان افصح زاد زیر نظر دفتر نشر میراث مکتوب به سال 1378خورشیدی چاپ شده است آمده است؛ به این بخش از دیوان که دیوان نخست جامی است «فاتحهالشباب»هم گفته می شود.
در وقت توجه به نجف گفته شده است:
کلمه نجف به فتح حرف اول و دوم به گفته یاقوت حموی سرزمینی در پشت کوفه است و اندازه آب آن چنان است که بیست هزار خرما بن را سیراب می کند و نزدیک آن آرامگاه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب که خدایش از او خشنود باد قرار دارد و شاعران در اشعار خود فراوان آن را آورده اند . یاقوت سروده هایی از ابراهیم موصلی و حمّانی و یکی از مردم کوفه را شاهد آورده است .(معجم البلدان،8/266)
ابن منظور از لحاظ معنای لغوی نجف بیشتر توضیح داده و گفته است به معنی زمین بلند است که آب بر آن سوار نمی شود و به تپه هم گفته می شود(لسان العرب،9/323)، امروزه نجف از مرکزهای استان است و گستره شهر چنان شده که نجف و کوفه پیوسته به یکدیگرند و در این دو دهه آسیب های فراوانی به شهر رسیده و حوزه علمیه از رونق لازم برخوردار نیست، آرزومندم به لطف خداوند متعال رونق و آرامش گذشته به این شهر فرخنده باز گردد و مردم مسلمان از شر سلطه جویان رهایی یابند بمنّه و کرمه.
1ـ اَصبَحتُ زایراً لَکَ یا شحنه النجف
بهر نثار مرقد تو نقد جان به کف
در مصراع نخست به نظر می رسد که ترکیب شحنه النجف را از غزل حافظ به وام گرفته است که در آن غزل چنین سروده است:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان عشق
بدرقه رهت کنم همت شحنه ی نجف
(چاپ جلالی نایینی و نذیر احمد،394)
برای آگهی بیشتر از اختلاف کلمه ها در نسخه ها می توان بر پابرگهای افزون شده در همان صفحه نگاه کرد.
حافظ فقط همین یک غزل را با قافیه «ف»سروده است و جامی در تحفه الشباب چهار غزل و در خاتمه الحیات هم چهار غزل دیگر با قافیه«ف»سروده است هر چند واژه ها و ترکیب های تکراری در آنها اندک نیست که می توان برای مقایسه این قصیده و غزلی که آن هم در شوق زیارت نجف در صفحه 602خاتمه الحیات چاپ شده است و جستجوی واژه های تکراری مراجعه کرد.
ترکیب شحنه النجف که در این مصراع آمده است به صورت «شحنه نجف»بدون الف و لام در فرهنگهای فارسی آمده است و به اتفاق در معنی و اختلاف در لفظ، آن را کنایه از حضرت امیر(ع)دانسته اند و همین شعر حافظ و شعر جامی را گواه آورده اند برای نمونه نگاه فرمایید به (انجو شیرازی، فرهنگ جهانگیری، 3/408و عبدالرشید حسینی، فرهنگ رشیدی، 2/929، عفیفی ، فرهنگ نامه شعری،2/1559).
کلمه نثار را با ضمّ حرف نخست و کسر آن ضبط کرده اند (زمخشری، اساس، 446)، کلمه مرقد به معنی آرامگاه در برخی نسخه ها به صورت مقدم آمده است و با توجّه به زمان سرودن این بیت که حدود هشتصد سال از شهادت حضرت امیر(ع)گذشته بوده است؛ به نظر می رسد همان مرقد درست تر است.
2ـ تو قبله دعایی و اهل نیاز را
روی امید سوی تو باشد زهر طرف
3ـ می بوسم آستانه قصر جلال تو
در دیده اشک عذر ز تقصیر ما سلف
ترکیب قبله دعا به معنی جای فریاد خواهی و دعا کردن است و پیش از جامی، اوحدی مراغه یی شاعر سده های هفتم و هشتم هجری آن را به کار برده است.
سرها به این بساط مگر کعبه دل است
رخ ها بر آستانه مگر قبله دعاست
(رک. عفیفی، فرهنگ نامه،3/1943)
تقصیر ما سلف، کوتاهی روزگار گذشته، توجّه خواهید داشت که ظاهراً به آیه مبارکه «عفا الله عما سلف»که آیه نود و پنجم سوره پنجم است یا به بخشی از آیه های سی و هشتم سوره هشتم نظر داشته است.
از این بیت می توان بهره گیری کرد که شاید جامی پیش از این تشرّف به نجف در انجام وظیفه خود نسبت به رعایت حُرمت علوی خویش را مقصر می دانسته است ،و خداوند به حقیقت موضوع داناتر است.
4ـ گرپرده های چشم مرصّع به گوهرم
فرش حریم قبر تو گردد زهی شرف
5ـ خوشحالم از تلاقی خدام روضه ات
باشد کنم تلافی عمری که شد تلف
6ـ رو کرده ام زجمله اکناف سوی تو
تا گِریم ز حادثه دهر در کنف
در مصراع نخست بیت چهارم، استفاد از کلمه مرصّع برای چشم آلوده به اشک از یک سو و بهره گیری از کلمه گوهر برای دانه های اشک از صناعات ادبی پسندیده است و در مصراع دوم کلمه قبر مؤیّد آن است که در مصراع دوّم بیت اول همان کلمه مرقد درست تر از نسخه دیگر است که به صورت مقدم ضبط شده است.
در بیت پنجم میان دو مصدر تلاقی و تلافی جناس خط به کار رفته است و در بیت ششم کلمه اکناف به معنی از هر سو و کلمه کنف به معنی حفظ و پناه است به معنی پروبال مرغ هم به کار رفته است(صفی پوری،4/1117)شاید از این جهت که مرغ جوجه های خود را زیر بال و پر خویش می گیرد و حفظ می کند.
7ـ دارم توقع این که مِثال رجای من
یابد ز کلک فضل تو توقیع لا تَخَف
8ـ مه به کَلَف ندیده کسی وین عجب که هست
خورشیدوار ماه جمال تو به کلف
9ـ بر روی عارفان ز تو مفتوح گشته است
ابواب کنت کنز به مفتاح من عرف
در بیت هفتم میان دو کلمه توقع و توقیع صنعت جناس زاید دیده می شود، کلمه مثال بر وزن کتاب به معنی فرمان است و در این جا به معنی استدعا وتقاضا خواهد بود توقیع به معنی مهر و امضا کردن نامه است، و توقیع لا تخف برگرفته و متأثّر از یکی از آیات هشتگانه قرآن است .(فواد عبدالباقی، معجم، 247)و مناسب تر آیه سی و یکم سوره بیست و هشتم -قصص- است که خداوند متعال خطاب به حضرت موسی فرموده است «ای موسی!پیش آی و مترس که تو از زینهار یافتگانی».
در بیت هشتم کلمه کَلَف به فتح اول و دوم و سکون حرف سوم لکه سرخ آمیخته به سیاهی است که بر چهره باشد یا لکه سیاه آمیخته با زردی(زمخشری، صفی پوری)چون پرتو ماه و رنگ ماه به زردی نزدیک تر است، گزینه صفی پوری مناسب تر به نظر می رسد.
در بیت نهم دو حدیث مشهور را مورد استفاده قرار داده است، نخست حدیث «کنت کنزاً مخفیاً فاجبت ان اعرف…»است که صحّت صدور آن قطعی نیست، و در کشف المحجوب ورساله قشیریه هم نیامده است . برای آگهی بیشتر در این باره لطفاً به احادیث مثنوی استاد فقید بدیع الزمان فروزانفر و ترجمه و توضیح آن که به همت استاد ابوالفضل وزیرنژاد فراهم آمده است صفحه 95و281مراجعه فرمایید که توضیح بسنده شده است، حدیث دوم به صورت «من عرف نفسه فقد عرف ربه»است که آن هم در صفحه 167احادیث مثنوی و صفحه 62در سایه سار احادیث با توضیح بیشتر و به نقل از کیمیای سعادت و مرصاد العباد و اسرار التوحید بررسی شده است.
11ـ خصم تو سوخت در تب تبت چو بو لهب
نادیده از زبانه قهرت هنوز تف
12ـ نسبت کنندگان کف جود ترا به بحر
از بحر جود تو نشناسند غیر کف
13ـ رفت از جهان کسی که نه پی بر پی تو رفت
لب پر نفیر یا اسفا دل پر از اسف
در بیت دهم دشواری دیده نشد، در این سه بیت از صنعت جناس مکرّر بهره برده است، میان کلمه های تب و تبت و اسفا و اسف جناس زاید است و میان کلمه های کف به معنی کف دست و کف دریا جناس کامل دیده می شود، ترکیب زیبای پی برپی به معنی پیروی کردن و هماهنگی به کار رفته است، بسیار روشن است که در مصراع اول بیت یازدهم به آیه نخست سوره یکصد و یازدهم مَسَد که میان فارسی زبانان بیشتر به سوره تبت مشهور است نظر داشته است، در مصراع دوم بیت سیزدهم اگر چه «یا اسفا» بیان اندوه یعقوب بر یوسف علیهما السلام است که در آیه هشتاد و چهارم سوره یوسف آمده است ولی ممکن است به آیه پنجاه و ششم سوره سی ونهم – زمر-هم نظر داشته است . به ویژه که در هیجده روایت از روایات شیعیان تصریح شده است که مقصود از کلمه «جنب الله»در آن آیه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و برای آگهی بیشتر نگاه فرمایید به (بحرانی ، تفسیر برهان،4/80).کلمه نفیر به معنای فریاد و آوای بلند است، سعدی می گوید «نه من کردم از دست جورت نفیر»و مولوی می گوید:
عیسی اندر مهد بر دارد نفد
که جوان ناگشته ما شیخیم و پیر
و برای آگهی بیشتر نگاه کنید(معین، حواشی برهان قاطع، ص2157- عفیفی ،ص2515).
در بیتهای چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم دشواری دیده نشد.
17ـ جنسیت است عشق و موالات را سبب
حاشا که جنس گوهر رخشان بود خزف
18ـ بر کشف سِرّ لَو کشف آن را کجاست دست
کز پوست پا برون ننهادست چون کشف
در مصراع اول بیت هفدهم کلمه موالات به معنی دوستی و پیوستگی با یکدیگر نمودن است و در مصراع دوم کلمه حاشا به معنی دورباد و هرگز مباد است و آنرا از حروف جاره هم دانسته اند و کلمه خَزَف به فتح اول و دوم به معنی سفال و هر چیز گِلی است که در آتش سوخته -پخته باشند و برای هر سه مورد به منتهی الادب مراجعه فرمایید.
در بیت هجدهم میان کلمه کَشف در مصراع نخست و کَشَف در مصراع دوم که به معنی لاک پشت است جناس تام است و «لَو کُشِف»برگرفته از سخن حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)است که فرموده است «لو کُشِفَ الغطاء ما ازددت یقینا» و نخستین کلمه از صد کلمه یی است که جاحظ دانشمند سده سوم هجری از سخنان کوتاه علی علیه السلام برگزیده است و ثعالبی نیشابوری هم آنرا در صفحه 28کتاب الاعجاز و الایجاز آورده است و رشید وطواط آنرا به نثر و نظم فارسی برگردانده و گفته است «اگر وابرند پوشش را نیفزایم من در یقین»و این دو بیت را هم سروده است:
حال خلد و حجیم دانستم
به یقین آن چنان که می باید
گر حجاب از میانه بر گیرند
آن یقین ذره یی نیفزاید
مراجعه فرمایید به «مطلوب کل طالب ص3و صد کلمه عادل بن علی ص136،نشریه دانشکده الهیات مشهد ، شماره بیست و چهارم ،پاییز 1356خورشیدی» و در این صورت نمی توان به گفته سراج در کتاب اللمع اعتماد کرد.
در بیت نوزدهم مطلب دشواری به نظر نرسید.
20ـ گردی به دیده رفت و به جَیب صبا نهفت
اهدی اِلی الاحبه اشرف التحف
گرد به دیده روبیدن یا به دیده رفتن نشان کمال فروتنی است ، جَیب به معنی گریبان است و مصراع دوم یعنی برترین هدیه و تحفه را که همان گرد و تربت بارگاه علی علیه السلام است به دوستان و یاران هدیه می دهم.
نتیجه
با توجّه و بررسی این قصیده و قصیده دیگر جامی در فاتحه الشباب و با توجّه به ترجمه بسیار شیوای جامی از قصیده میمیه فرزدق در ستایش حضرت سجاد (ع)و ملمّع زیبای او در ستایش امام رضا(ع) با مطلع
سلامٌ علی روضه حلّ فیها
امام یباهی به الملک و الدین
که پیش از توسعه حرم مطهر رضوی زینت بخش دیواره کفش کن صحن عتیق بود نمی توان به گرایش بسیار آمیخته با مهرورزی و احترام جامی به پیشوایان گران قدر تشیع پی برد؟ و این که فراتر از پای بندی به تعصّبات مذهبی سده نهم بوده است.
پی نوشت:
*استاد دانشگاه آزاد اسلامی مشهد
منابع و مآخذ
1ـ ابن منظور، محمد، لسان العرب، قم، 1363خ.
2ـ احمدی بیرجندی، احمد ، مناقب علوی در شعر فارسی، بنیاد پژوهشهای آستان قدس، 1366خ.
3ـ امینی ، عبدالحسین ، الغدیر، چاپ پنجم، دار الکتب الاسلامیه ،1371خ.
4ـ انجو شیرازی ، حسین ، فرهنگ جهان گیری، به کوشش رحیم عفیفی، دانشگاه فردوسی،1354خ.
5ـ بحرانی ، سید هاشم ، تفسیر برهان، قم،1394 ق.
6ـ برهان، محمد، برهان قاطع به کوشش محمد معین، تهران،1362خ.
7ـ ثعابی نیشابوری، محمد، الاعجاز و الایجاز، بیروت، بی تا.
8ـ جاحظ، عمرو، مطلوب کل طالب، ترجمه وطواط به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران،1348خ.
9ـ حافظ، محمد ، دیوان به کوشش محمد رضا جلالی نایینی، تهران، امیرکبیر، 1362خ.
10ـ حسان بن ثابت، دیوان، بیروت ،1386ق.
11ـ حموی، یاقوت، معجم البلدان، مصر1906م.
12ـ حسینی مدنی، عبدالرشید، فرهنگ رشیدی، به کوشش محمد عباسی، تهران،1337خ.
13ـ خوارزمی، موفق، المناقب به کوشش مالک محمودی، قم ، جامعه مدرسان ،1414ق.
14ـ زمخشری، محمود، اساس البلاغه به کوشش عبدالرحیم محمود، مصر ، بی تا.
15ـ سبط ابن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، به کوشش محمد صادق بحر العلوم، افست ، تهران، بی تا.
16ـ صفا، ذبیح الله ، گنجینه ی سخن، به کوشش محمد ترابی، تهران، امیر کبیر،1370خ.
17ـ صفی پوری، عبدالرحیم، منتهی الادب، افست،1377ق.
18ـ عفیفی، رحیم، فرهنگنامه شعری، تهران، سروش،1376خ.
19ـ فروزانفر، بدیع الزمان ، احادیث مثنوی، تهران، امیرکبیر، 1347خ.
20ـ فواد عبدالباقی، محمد، معجم المفهرس لالفاظ القرآن کریم، قاهره،1364ق.
21ـ مبرد، محمد ، الکامل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، بی تا.
22ـ مهدوی دامغانی، احمد، حواشی، کشف الحقایق نسفی، تهران،1344خ.
23ـ وزیر نژاد، ابوالفضل ، در سایه سار احادیث مشهد، 1381خ.
24ـ وطواط، رشید الدین محمد، حدائق السحر، به کوشش عباس اقبال، تهران، طهوری،1362خ.
25ـ همایی، جلال الدین ، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران،1354خ.
ابوالقاسم ایزدپناه زرندی
با سلام بدون اغراق واجب میدانم بر محققین واستادان افتخار افرین صحنه ادبیات دور از به کار گیری لفظ عرب یا عجم در سروده های بزرگان که مرادشان القای مفهوم به مخاطبین است درود فراوان فرستم که عمر خود را در راه زنده نگاه داشتن اثار بزرگان با تحقیق و تعمق به رایگان صرف نموده و می نمایند چه اگر اینان نبودند ونباشند با اوضاع کنونی که با افسوس جوانان بی اعتنا به اصالت ملی در مفاسد و شهوات اشگار غرقند این اثار گرانقدر حتی از حافظه تاریخ رخت بر می بست پاینده ایران وبازهم هزاران درود بر بزرگان ایران زمین چه گذشته گان وچه بزرگانی در میان ما که اینگونه گوهرهای ارزشمند وبی ادعائی هستند پیروز باشید وخدا یارتان باد.