شب جان سوز نوزدهم ماه مبارک رمضان
علی(ع) درآخرین ماه رمضان عمر خویش، هر شب برای افطار به خانه یکی از فرزندانش رفت و شب نوزدهم به خانه دختر کوچکش، ام کلثوم آمد. ام کلثوم می گوید: « آن شب، پدرم به خانه من آمد. ابتدا به نماز ایستاد. برای افطار، سینی ای آوردم که تنها دو نان جو و یک ظرف شیر و کمی نمک درآن بود. پس از نماز به آن سینی نگریست و گفت: « دخترم! چرا دو نان خورش آورده ای، نمی دانی که من از رفتار پیغمبر پیروی می کنم؟ دخترم، درحلال دنیا حساب است و در حرامش عقاب، به خدا سوگند، تا یکی از این دو نان خورش را برنداری افطار نمی کنم». من ظرف شیر را به توصیه پدر برداشتم و او اندکی نان جو با نمک میل کرد. آنگاه شکر کرد و باز به نماز ایستاد. در آن شب، بسیار نماز می کرد و به درگاه خدا می نالید و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نگاه می کرد و سوره «یس» می خواند. سپیده دمان به آهنگ مسجد بیرون آمد درحالی که می گفت: «خدایا مرگ را بر من خجسته گردان.» دم در خانه، مرغابی هایی چند که در خانه داشتیم در آن سحرگاه پیش آمدند و بر سر راه او بانگ و ناله می کردند و پر می زدند. خواستم آنها را دور کنم، فرمود: « آنها را واگذار! صیحه گرانند، که در پی آنها نوحه گران خواهند بود. » آنگاه درباره آن مرغابی ها سفارش کرد[ وفرمود]: دخترم! این پرندگان زبان بسته نمی توانند گرسنگی و تشنگی خود را اعلام کنند، یا از آنها مراقبت کن یا آزادشان ساز!
سپس امام درآن شب به مسجد آمد. قندیل های مسجد خاموش بود. در تاریکی، رکعتی چند نمار خواند. سپس دعای تعقیب خواند و دعا کرد. آنگاه سر بام و مأذنه مسجد برآمد و اذان گفت. آنگاه از مأذنه پایین آمد، در حالی که این شعر را زمزمه می کرد.
خلو سبیل المومن المجاهد
فی الله لا یعبد غیر الواحد
و یوقظ الناس الی المساجد
«از سر راه این مؤمن مجاهد، (راه خدا) کنار روید! او جز خدای یگانه کسی را نمی پرستد، او که مردمان را به هنگام صبح صادق ، بیدار می کند، تا به مسجدها روند و نماز بخوانند.»
آنگاه خفتگان را بیدار کرد. ابن ملجم نیز در میان مردم، خود را به خواب زده بود به رو خفته بود، در حالی که شمشیری زهرآلود در زیر جامعه پنهان داشت. چون امام به او رسید، فرمود: « این گونه مخسب! این خواب شیاطین است». سپس به محراب رفت و به نماز ایستاد چون سر از سجده رکعت اول نماز برداشت، ابن ملجم با شتاب پیش آمد و شمشیر سنگین و زهر آلودش را بر فرق امام فرو کوفت.علی(ع) در آن لحظه، با فرق خون آلود در محراب مسجد کوفه، تنها یک سخن گفت: «فزت و رب الکعبه؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم».(1)
بی دلان را حیرت بسمل (2) کند تلقین که نیست
غیر سایه تیغ شهادت خواب خوش(3)
کم نشاطی نیست آزادی ازین وحشت سرا
زیر شمشیر شهادت رقص بسمل کرده ایم(4)
آن که کائنات در شهادتش خون گریستند
ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمود: « هشام بن عبدالملک از پدرم پرسید: به من خبر ده در آن شبی که علی (ع) کشته شد، مردمان دور دست که از شهری که علی (ع) در آن بود فاصله زیادی داشتند، چگونه از شهادت وی با خبر شدند؟» پدرم به هشام فرمود: «در آن شبی که علی (ع) به شهادت رسید. هیچ سنگی را از روی زمین بر نمی داشتند، مگر آنکه در زیر آن خون تازه یافت می شد. و نیز همین طور بود شبی که هارون، برادر موسی مفقودالاثر شد، و همچنین شبی که یوشع بن نون کشته شد، و نیز شبی که در آن عیسی بن مریم به آسمان بالا برده شد، و همچنین شبی که در آن روز آن، حسین بن علی (ع) کشته شد.»(5)
سخنان امام حسن (ع) درباره پدر، پس از شهادت او
بعد از شهادت امیرالمؤمین (ع) ، امام حسن مجتبی (ع) خطبه ای ایراد فرمودند، و پس از حمد و ثنای خداوند، این گونه درباره پدر سخن گفتند: « همانا که در شب گذشته، روح مردی به سرای جاودانی شتافت که هیچ یک از پیشینیان به کردار و عمل او نرسیده اند، و در میدان مسابقه تقوی و عمل صالح، از برابر شدن با او و پیشی گرفتن از او، فرو مانده اند، و نیز هیچ یک از آیندگان به پای او نخواهند رسید. او مردی بود که رسول خدا (ص) علم جنگ را به او می داد، و در میدان کارزار با دشمنان خدا می جنگید در حالی که جبرئیل از طرف راستش و میکائیل از طرف چپش او را مدد می نمود. او هیچ گاه پشت به جنگ نمی نمود، و از نبرد باز نمی گشت مگر وقتی که خداوند به دست او فتح می کرد.
ای مردم! من فرزندکسی هستم که بشارت دهنده به بهشت و ترسانده از عذاب دوزخ بود. من فرزند چراغ تابناک و مشعل فروزان هدایت هستم. من فرزند کسی هستم که جبرئیل در خانه او هبوط می کرد و از خانه او صعود می کرد. و من فرزند کسی هستم که خداوند هر گونه ناپاکی و پلیدی را از وجود او زدود و او را به مقام طهارت خالص و زلال رساند.»(6)
دشواری شناخت علی بن ابی طالب (ع)
علی بن ابی طالب(ع) بزرگ مردی است که به دلیل بهره مندی از خصلت های الهی در حد کمال، همواره فراتر از اندیشه بشر بوده و هنوز نیز سیمرغ ذهن بشر نتوانسته در قله قاف عظمت او جای گیرد و بدان احاطه یابد؛ چنان که خود در این باره می فرماید: « ینحدر عنی السیل ولا یرقی الی الطیر؛ کوه بلند را مانم که سیلاب [دانش] از ستیغ من ریزان است، و هیچ پرنده ای توان پرواز به قله ام را ندارد.»(7) قالب زمان و ظرف روزگار، از گنجاندن چنین وجود با عظمتی در خویش ناتوان است. چرا که او همواره جلوتر از زمان بوده و به همین دلیل، ناشناخته باقی مانده است. جبران خلیل جبران در این باره می نویسد:
من معتقدم که فرزند ابی طالب، اولین عربی بود که با روح کلی رابطه برقرار نمود. او از دنیا رخت بست، در حالی که رسالت خود را به جهانیان نرسانده بود؛ و چشم از این دنیا پوشید، مانند پیامبرانی که در جوامعی مبعوث شدند که گنجایش آنان را نداشتند، و به مردمی وارد شدند که شایسته آنان نبودند، و در زمانی ظهور کردند که زمان آنان نبود. خدا را در این کار حکمتی است که خود داناتر است. (8)
به تعبیر دکترعلی شریعتی: « برادر! چراغ ها را باید روشن کرد. من از تو برای طلوع، بی تاب ترم، بگذار تا مذهب وحی را ببینم. چهره علی در روشنایی، زیبا و خدایی است. به تو و من ، به بی مذهب و مذهبی، هر دو، علی را در تاریکی نشان داده اند. و این موضوع بر دشواری شناخت علی دامن زده است.»(9)
علی(ع) از زبان دشمن
آنگاه که بزرگی شخص، فراگیر شود و چون نور آفتاب، همه سرزمین ها را در نوردد ، حتی دشمنان نیز جز فروتنی در برابر این عظمت و این نور عالم تاب چاره ای نخواهند داشت. گرچه ستودن این بزرگان از زبان دوستان، خوش است، اما
خوش تر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران(10)
نمونه ای از این اعتراف را در سخن «جاحظ» می خوانیم. جاحظ در جلد اول کتاب البیان والتبیین ، این سخن را از علی (ع) نقل می کند: « قیمه کل امرء ما یحسنه؛ مرد را آن بهاست که بدان، نیک داناست (آن ارزی که می ورزی). (11) سپس می گوید: « اگر درهمه کتاب نهج البلاغه، جز این کلمه نبود، کافی بود؛ بلکه فوق کفایت بود؛ که بهترین سخن آن است که در عین کوتاهی، معنایی عالی دربر داشته باشد. خداوند عزو جل، این جمله را با جامه ای از جلالت و نوری از حکمت، پوشانیده است و روح و نیت و تقوای گوینده اش در آن ظاهر شده است. آری؛ اگرسخن از لحاظ معنا عالی و از لحاظ لفظ فصیح باشد، و تکلف در او به کار نرفته باشد، با قلب آدمی، آن طور می کند که باران با زمین پاکیزه می کند.»(12)
شهید مطهری درباره جاحظ می گوید: «این جاحظ که چنین تعبیری درباره سخن حضرت علی(ع) می کند، و این گونه در برابر او سر تسلیم فرو می آورد، از شیعیان و دوستان علی (ع) نیست، بلکه بعضی ها او را ناصبی و دشمن علی (ع) شمرده اند. (13) نیز عبدالحمید کاتب که خیلی معروف است، یک نویسنده ایرانی در دربار آخرین خلیفه اموی، معروف به مروان حمار است . او نویسنده خیلی فوق العاده است، که با علی (ع) میانه خوبی ندارد. وقتی از او پرسیدند که تو فن نویسندگی را از کجا آموختی؟ گفت: حفظ سخنان علی، لذا می بینیم که دشمن هم نمی توانست کلام علی را حفظ و ضبط نکند.»(14)
نسل حاضر و رسالت پاس داشت نام علی (ع)
یکی از عوامل رشد و بالندگی فرهنگ و اخلاق هر کشور، احیا و پاس داشت نام و یاد بزرگان آن کشور و بهره گرفتن از میراث علمی و معنوی به جای مانده از آنان است. آیندگان، برای پیشرفت در زمینه های گوناگون مادی و معنوی، هیچ گاه از دستاوردها و جان مایه های علمی و فرهنگی پیشینیان بی نیاز نیستند، و در این باره، هر چه از اندوخته های آنان بیشتر هزینه کنند، به روند رسیدن به اهدافشان شتاب بیشتری می بخشند؛ زیرا به جای صرف کردن وقت و اندیشه خویش در آنچه پیشینیان اندیشمند و نام آور بدان رسیده و اکنون رایگان در اختیار آنان گذارده اند؛ تنها، در مسائل نو و نیازهای زمان خود، فکر و زمان را هزینه می کنند، به تعبیر زیبای معنوی:
گر چه هر قرنی سخن نو آورد
لیک گفت سالفان(15) یاری کند(16)
توجه به میراث گران بهای گذشتگان، آنگاه اهمیت بیشتری می یابد و صورت جدی تری به خود می گیرد، که آن دست مایه های گران سنگ، برخاسته از آبشخور وحی و جوشیده از سر چشمه عصمت باشند. از این رهگذر، پاس داشت نام و یاد علی (ع) و احیای نهج البلاغه و دیگر سخنان آن حضرت، از وظایف مهم ما در عصر حاضر است؛ چرا که حاکمیت روح و اندیشه حضرت علی (ع) بر فضای جامعه ما، موجب می شود آنچه را ما باید پس از قرن ها تجربه و تحقیق و کاوش، بدان دست یابیم، در کمترین زمان ممکن و با صرف کمترین هزینه مادی و معنوی در اختیار گیریم. شهید مطهری، این گونه در این باره گلایه می کند:
«ما شیعیان باید اعتراف کنیم که بیش از دیگران، درباره کسی که افتخار نام پیروی او را داریم، ظلم ویا لااقل کوتاهی کرده ایم. اساساً کوتاهی های ما ظلم است. ما نخواسته و یا نتوانسته ایم علی را بشناسیم. بیشتر تلاش ما درباره سخنان رسول اکرم(ص) درباره علی (ع) و سب و شتم کسانی که این سخنان را نادیده گرفته اند بوده است، نه درباره شخصیت عینی مولا علی (ع) غافل از اینکه این مشکی که عطا الهی به حق معرف اوست، خود بوی دلاویز دارد، و بیش از هر چیز لازم است مشام ها را با این بوی خوش آشنا کرد.»(17)
پی نوشتها:
1. محمد رضا حکیمی، سرود جهشها،صص78- 80.
2. بسمل: قربانی شدن، ذبح شدن.
3. دیوان صائب تبریزی، ج2، ص1010.
4. همان، ص 1151.
5. معاد شناسی، ج4، ص191.
6. مستدرک، ج3، ص 172، به نقل از : معاد شناسی، ج4، صص 152و 153 (با اندکی تغییر)
7. نهج البلاغه ، خطبه 3.
8. سوسن فروتن شیراز، عرفان در اندیشه جبران خلیل جبران، ص 46.
9. دفترهای سبز، ص 122.
10. مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر اول، بیت 136.
11. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، حکمت 81.
12. الجاحظ، البیان والتبیین، ج1، ص73.
13. شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 105.
14. شهید مطهری، حکمت ها واندرزها ، ج1، ص144.
15. سالفان: پیشینیان.
16. مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت 2539.
17. شهید مطهری ، سیری درنهج البلاغه، ص 54.
منبع: کتاب گلبرگ شماره 122