حلم وبردباری از منظر آیات قرآن و روایات اهل البیت (علیهم السلام) (1)

حلم وبردباری از منظر آیات قرآن و روایات اهل البیت (علیهم السلام) (1)

نویسنده:سید جواد افضلی

چکیده
دراین تحقیق درپی آن هستیم که اولاً با تعریف لغوی حلم وتعریف آن از منظر قرآن و روایات و بررسی تفاوت آن با صبر، عفو، رفق و کظم غیظ تصویری بهتر از این واژه و فضیله نفسانی داشته باشیم و در راستای قاعده «تُعْرَفُ الأشیاء بأضدادها» لازم دیدیم که درباره ملکات خبیثه در مقابل حلم از قبیل سَفَه وغضب مطالبی چند ازجمله تعریف، موارد بروز این رذائل، راههای کاهش و جلوگیری از این اوصاف، علاج سفه و غضب و همچنین بردباری در هنگام خشم ارائه دهیم.دربخش بعدی به بیان آیات و روایات در مورد حلم پرداخته و ارزش حلم و بردباری را بیان می نماییم تا این بیان مُشوقی باشد برای عزم و اراده ایجاد و تقویت این خُلق نیکو.در بخش دیگر به بیان نمونه هایی از حلم پیامبر(ص) و ائمه (ع) و برخی از علما برای تشویق و الگو برداری خواننده از سیره پیامبر(ص) و ائمه اطهار (ع) وعلماء پرداختیم. در بخش بعد به بررسی رابطه حلم با علم از منظر روایات پرداخته بدین منظور که در پرتو شناخت رابطه حلم با عقل وعلم، ارزش این صفت بیشتر مشخص گردد. در قسمت دیگری از این تحقیق به بیان دستاوردهای بردباری از منظر آیات و روایات و نهایتاً به راهکارهایی جهت ایجاد این صفت اخلاقی پرداخته ایم.درپایان برای تذکر این نکته مهم که حلم بی جا چه اثرات مخرّبی دارد به حلم مذموم وآفت بردباری اشاره شده است. ان شاءالله که این اثر اولاً برای شخص محقق وثانیاً برای خوانندگان و مخاطبین دارای اثرات مفید در زندگی شخصی و اجتماعی و ثمرات معنوی روحی و پاداش و أجر اُخروی باشد.

ضرورت تزکیه وتهذیب (خودسازی)

الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد وآله الطاهرین المعصومین لا سیَّما بقیه الله فی الأرضین حجه ابن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و جعلنا من انصاره و شیعته.شک نیست که همه خواهان نیکبختی وسعادتند و برای رسیدن به این هدف بزرگ راهی جز تزکیه و تصفیه و تهذیب نفس، یعنی کسب مکارم و فضایل و دوری از رذایل اخلاق، وجود ندارد، که انبیای عظام و اولیای کرام (ع) بر این طریقت رفته و طالبان حقیقت را به این راه دعوت کرده اند.قرآن کریم بر این مطلب تصریح و تأکید دارد:« قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»: به راستی رستگار شد آن کسی که نفس خویش را از آلودگیها پاک کرد و زیانکار شد آن کس که خود را آلوده کرد.(1) همچنین در جای دیگری از قرآن مجید فلسفه بعثت خاتم پیامبران (صلی الله وعلیه وآله) را تعلیم و تر بیت و تزکیه انسانها بر شمرده است آنجا که می فرماید:« هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ، وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الحِکمَهَ، وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏»: او خدایی است که در میان عرب اُمّی پیامبری ازخودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان بخواند و آنها را از پلیدیها و زشتیها منزه سازد….. (2)نیز شخص پیامبر اعظم(ص) درباره فلسفه بعثت خود فرمودند: « بُعِثْتُ لِمَکَارِمِ الْأَخْلَاق‏ و مَحاسِنها »: من ازطرف خدا مبعوث شدم برای مکارم ومحاسن اخلاق(3)حضرت علی (ع) نیز براهمیت تهذیب نفس تآکید فرموده ورعایت آن را مایه خوشبختی انسان دانسته اند:« برفرض که امیدی به بهشت و ثواب و بیمی از دوزخ وعقاب نداشته، باز شایسته آن بود که ما در پی مکارم اخلاق باشیم، زیرا خوشبختی و سعادت را از این طریق می توان به دست آورد.»(4)نتیجه آنکه: مهمترین مسأله ای که فراوان مورد توجه آئین مقدس اسلام قرار گرفته و در رسیدن به کمالات و فضایل انسانی نقش اساسی دارد مسأله تزکیه نفس و پرورش روح است، که به عنوان یک امر حیاتی و ضروری مطرح می باشد.حال با توجه به مطالبی که پیرامون اهمیت و تزکیه نفس از نظر قرآن و عترت ارائه شد بر آن شدیم که در این راستا پیرامون یکی از فضائل اخلاقی یعنی ” حلم” تحقیقی انجام دهیم. زیرا امام علی (ع) می فرمایند:« دانش به نادان فایده ندهد و بردباری به غیر بردبار سود ندهد.» بنابراین اگر در پی سود بردن از بردباری هستیم باید انسانی بردبار شویم و این صفت را در خود ایجاد و تقویت کنیم. و در پرتو شناخت این ملکه حسنه و اضداد آن وشناخت راههای ایجاد وتقویت آن در خویش و همچنین شناخت ملکات خبیثه مقابل آن و پی بردن به راههای مبارزه با آنها گامی درجهت متّصف شدن به این صفت نیکو و خُلق حسنه برداشته و بالتبع و طبق فرمایش مولای متقیان از منافع آن نیز بهره مند گردیم.همچنین به وظیفه دینی وانسانی خود به عنوان یک مسلمان شیعی در جهت کسب کمالات انسانی وتزکیه نفس از رذائل اخلاقی که مقدمه سعادت وفلاح است جامه عمل پوشانده باشیم.

معنای لغوی حلم

لغت شناس برجسته قرآن،راغب،در کتاب مفردات چنین بیان داشته که:« حلم به معنای خویشتن دارای به هنگام غضب است، و از آن جا که این حالت از عقل و خِرَد ناشی می شود گاه به معنای عقل و خرد نیز به کار رفته است.» خدای تعالی در قرآن کریم می فرماید:« أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُم‏…» مفسران چنین گفته اند که أحلام، در این آیه یعنی عقلهایشان فرمانشان می دهد، معنی “حِلم” درحقیقت علم و خِرَد نیست.ولی آنرا بعقل تفسیر کرده اند زیرا حلم یکی از اسباب و لوازم عقل است. و فعل این واژه – حَلُمَ، حَلَّمَهُ العقلُ و تَحَلَّمَ- است [ بردبار شد وعقل و خرد او را بردبار و شکیبا کرد‍]بنابر این انسان دارای حلم کسی است که در عین توانایی، در هیچ کاری شتاب نمی کند و در کیفر مجرمان شتاب زده نمی شود، روحی بزرگ دارد و بر خشم و احساسات خو مسلط است.چنان که در روایت آمده شخصی از امام حسن مجتبی (ع) سؤال کرد: حلم چیست؟ فرمودند:« الْحِلْمُ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ»: فرو بردن خشم و تسلط بر خویشتن است.(5) و بر همین اساس حضرت علی (ع) فرمودند:« لا حِلمَ کالصَّبرِ و الصُمتِ»: هیچ حلمی مانند استقامت و سکوت نیست.(6) بنابراین استقامت و کنترل زبان، از شاخه های مهم حلم است، پس حلم مفهومی ضد عجز وتسلیم نیز دارد.

وجه افتراق صبر وحلم:

تعریف صبر:

ضد صفت « جزع»، «صبر» است و آن عبارت است از ثبات نفس و اطمینان آن، و مضطرب نگشتن آن در بلایا و مصائب و مقاومت کردن با حوادث و شدائد، به نحوی که سینه او تنگ نشود و خاطر او پریشان نگردد و گشادگی و طمأنینه که پیش از حدوث آن واقعه است زوال نپذیرد، پس زبان خود را از شکایت نگاهدارد و اعضای خود را از حرکت ناهنجار محافظت کند و این صبر در شدائد است که ضد آن جزع است. از برای صبر اقسام دیگری نیز هست. مثل: صبر در مَعارِک و جنگها که شجاعت است و صبر در حال غضب، که حلم است. و صبر در مشقت طاعت و عبادت و صبر مقتضیات شهوت و صبر بر زهد در دنیا و غیر اینها. و ازاین ظاهر می گردد که اکثر اخلاق، داخل صبر است و از این رو است که چون از حضرت رسول (ص) از ایمان سؤال کردند فرمودند: « آن صبر است» و مطلق صبر، عبارت است از مقاومت کردن نفس با هوا و هوس خود و ثبات قوه عاقله، که باعث دین است در مقابل قوه شهویه که باعث هوا و هوس است.(7)

تفاوت حلم و صبر

در کتاب فروق اللغه،ابی هلال عسکری تفاوت صبر وحلم را اینگونه بیان فرموده:« بدان که حلم، اهمال بتأخیر عقاب مستحق است و حلم از جانب خداوند تعالی نسبت به گنهکاران در دنیا فعلی است مُنافی تعجیل درعقوبت از نعمت و عافیت و بدان که حلم صحیح نیست مگر از کسی که قادر بر عقوبت و امثال عقوبت مثلا تأدیب بوسیله زدن باشد.و همچنین به کسی که ترک ظلم می کند حلیم گفته نمی شود و تنها زمانی گفته می شود «حَلُمَ عَنهُ: از او درگذشت» که عقابش را به تأخیر اندازد و او را عفو کند و اگر چنانچه او را عقاب کند عادل باشد نه ظالم.بعضی گفته اند که حلم ضد سَفَه است. به خاطر اینکه «سَفَه» یعنی بی خردی و سبک سری و عجله و در حلم،بردباری و وقار و اهمال[مهلت دادن]می باشد. و اما صبر: یعنی حبس نفس در مصادفه با ناملایمات و صبر مرد حبس کردن نفس از اظهار جزع است، و جزع « بیان آنچه که رسیده به آدمی از مصائب و ضررها و غم و اندوه می باشد.و جایز نیست که صبر به این معنا، صفت برای خداوند تبارک وتعالی قرارگیرد؛ زیرا مصائب و ضررها به خداوند اصابت نمی کند ولی جایز است وصف حلیم را به خداوند تبارک و تعالی نسبت داد».(8)در مورد خداوند در دعای جوشن کبیر می خوانیم: « یا مَن هُوَ بمَن عَصاهُ حَلیم» که این فراز خود به خوبی نشان دهنده تعریف مذکور درباره حلم می باشد، و نکته اینکه اگر در جایی صفت « صبور وصّبار»(9) برای خداوند متعال آورده شده به این معنایی که ابی هلال فرموده نیست بلکه مد نظر آنجا غایت صبر است که موجب عفو و حلم خدا در برابر عصیان بندگان است،یا می توان به طور دقیقتر این چنین گفت که اگر کلمه حلم و صبر با هم در جایی آمدند آنگاه تفاوت بین این دو کلمه لحاظ می شود ولی اگر این دو کلمه به تنهایی در کلامی ذکر شده باشند هر دو به معنی حلم بکار رفته اند. وطبق قاعده « إذا اجتَمعا إفترقاء و إذا افتَرقا إجتمعا» عمل شده است. اما در ارزش صبر و اهمیت آن همین بس که مولای متقیان علی (ع) می فرمایند:«بر شما باد به شکیبایی، که شکیبایی، ایمان را چون سر است بر بدن و ایمان بدون شکیبایی چونان بدن بی سر ارزشی ندارد.»(10)

تفاوت حلم وعفو

برخی متکلمان حلم را عفو دانسته و حلیم را« صاحب عفو» شمرده اند و آنرا به ” اِنعام” و نیز به “ترک انتقام” تفسیر کرده اند. (11)امام فخر رازی با بیان نمودن وجه اشتراک حلم و عفو و نشان دادن وجه اختلاف آن دو، تفاوت حلم و عفو و فرق «حلیم العَفُّوا،یعنی بسیار بخشنده وبسیار عفو کننده»را باز نموده است.
الف) وجه اشتراک: حلم وعفو در امر« ترک انتقام وعقاب» مشترکند. بدین معنا « حلیم و عَفُّوُ» آن کسی است که آهنگ آن کند تا از گناهکاران سرکش انتقام نگیرد و از او کِین نکشد.
ب) وجه اختلاف: حلم وعفو در امرنهان داشتن و آشکار ساختن آهنگ انتقام با یکدیگر اختلاف دارند، بدین معنا که «حلیم» قصد و آهنگ خود را مبنی بر ترک انتقام نهان می دارد، اما «عَفُّو» آن را آشکار می سازد.(12)

تفاوت حلم و رفق

در کتاب شریف بحار الانوار ذیل حدیثی از پیامبر (ص) تفاوت این دو واژه را علامه مجلسی(ره) بیان فرموده اند:
دربیان حلم و رفق،هرچند این دو در معنا، معنایی نزدیک هم دارند اما فرق کمی میان آنهاست:حلم،ترک مکافات و جزاء از کسی است که به تو ستم کرده یا خطایی نسبت به تو مرتکب شده و سکوت در مقابل کسی است که به تو بد دهنی وسفاهت کرده.
اما رفق،یعنی لطف و شفقت و احسان به بندگان و عباد.

حلم وکظم غیظ:

قال علی (ع): « یَحتاجُ العلمُ إلی الحِلمِ و یَحتاجُ الحِلمُ إلی الکَظمِ».(13) و نیز فرمودند:« إنما الْحِلْمُ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ ‏».(14)اما در مورد جمله « کظم الغیظ» واژه “غیظ” در لغت به معنی شدت خشم و حالت برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است که بر اثر ناملایمات و گزندهای روحی به انسان دست می دهد، واژه ” کظم” در لغت به معنی بستن سَرِ مَشکی است که پر ازآب شده و به طور کنایه، در مورد کسانی به کار می رود که ازخشم و غضب پرشده اند و نزدیک است که منفجر شوند و عکس العمل تندی نشان دهند. در این هنگام حالت خویشتن داری همچون بند محکم، سَرِ مَشک غضب را می بندد و از طغیان آن جلو گیری می نماید. بنابراین کظم غیظ و فرو نشاندن خشم از روشن ترین مصداق های حلم است و موجب جلوگیری از طغیان خشم وتندی نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهی خطرناک نجات می بخشد.
مطالب ذیل برگرفته ازکتاب شریف معراج السّعاده در رابطه با کظم غیظ می باشد: بدان که ضد غضب،« حلم » است که عبارت است از اطمینان نفس، به حیثی که قوه غضب به آسانی او را حرکت ندهد. و«کظم غیظ» که عبارت است از فروبردن خشم و خود را در حالت غضب نگاهداشتن، اگر چه حلم نیست و لیکن آن نیز ضدیّت با غضب دارد که نمی گذارد آثار غضب ظهور نماید. پس این دو صفت شریفه«حلم وکظم غیظ» ضد غضبند و هر دو از اخلاق حسنه و صفات فا ضله اند. اما صفت حلم،پس آن اشرف کمالات نفسانیّه است بعد از صفت علم، بلکه علم را بدون حلم نفعی و اثری و شجره دانایی را بی باغبانی و بی بردباری ثمری نیست.و از این رو حضرت رسول(ص) فرمودندکه: « خداوندا مرا به سبب علم، بی نیازکن و به صفت حلم، مرا زینت ده ».(15)همچنین آن حضرت (ص) در باب فضیلت علم و حلم چنین فرموده اند:« هیچ گاه چیزی به چیزی دیگر اضافه نشده که بهتر و زیبنده تر از اضافه شدن بردباری به دانش باشد.»(16)و فرمودندکه:« خدا دوست دارد بنده حلیم را و دشمن دارد فحش گوی بی مبالات را».(17)و فرمودندکه:« سه چیز است که هر که یکی از آنها را نداشته باشد هیچ عملی او را فایده نمی بخشد: یکی:تقوایی که او را از معاصی باز دارد. دوم: حلمی که زبان سُفَها را از او کوتاه کند. و سیّم: خُلق نیکی که در میان مردم زندگانی کند.»(18)و ازهمین باب از حضرت صادق (ع) مروی است:« بردباری کردن در برابر نادان،یاوران انسان را بر ضد او زیاد می کند.»(19) و باز حضرت رسول(ص) فرمودند:« هرگز خدا به جهالت و نادانی کسی را عزیزنکرد و هرگز با حلم وبردباری کسی را ذلیل نکرد.»(20)و اما کظم غیظ،اگرچه فضیلت وشرافت آن بقدر حلم نباشد، لیکن هرگاه کسی برآن مداومت نماید معتاد می شود و صفت حلم از برای او به هم می رسد. و از این جهت حضرت پیغمبر (ص) فرمودندکه:« علم، به تعلّم هم می رسد و حلم به تحلّم، که کظم غیظ باشد.»(21)و نیز خداوند عظیم در کتاب کریم خود مدح فرموده است کسانی را که خشم خود را فرو می برند:« الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنین‏»(22)جمله ” کظم غیظ” که به معنی فرو نشاندن خشم است، در این آیه به عنوان یکی از صفات پرهیزکاران بیان شده،آنها کسانی هستند که خشم خود را فرو می برند.همچنین از حضرت ختمی مرتبت مروی است که:« هیچ بنده ای جرعه ای نیاشامیده که اجـر آن بیشتر باشد از جرعه غیظی(خشمی) که از برای خدا فرو برد.»(23)
وامام باقر (ع) فرمودندکه:« هیچ بنده ای خشم خود را فرو نبرد مگر اینکه خدا در دنیا وآخرت عزّت او را زیاد می کند.»(24) ومروی است که « صبر کن بر دشمنانت به درستی که کسی که درحق تو معصیت خدا را کند هیچ مکافاتی بالاتر و بهتر از آن نیست که تو اطاعت خدا را در حق او کنی».(25) و نیز چه زیبا سروده شاعر در مورد فرو بردن خشم بوسیله حلم:
در خشم، روان خویش می آزاری
در حـلم،وقارخود نگه می داری
در خشم،اگر گمان نصرت داری
در حـلم، بود ثواب نیکــوکاری(26)

حلم در قرآن مجید:

قرآن مجید حلم را از اوصاف حضرت حق دانسته، و از پیامبران الهی به عنوان انسانهایی حلیم یاد کرده، و این همه برای این است که مردم از حضرت حق و انبیاءالهی درس گرفته و به نور حلم و بردباری متصف شوندکه راه نجات، همرنگی با خدا و انبیاء الهی است. ضمناً می دانیم که حلیم یکی از اسماء الهی است که به همراه اسماء و صفات دیگر،11 بار در قرآن آمده (6 مرتبه با اسم غفور،3 مرتبه با اسم علیم،یک مرتبه با شکور و یک مرتبه با غنی). این صفت 4 مرتبه هم درباره حضرت ابراهیم و اسماعیل و شعیب در قرآن تکرار شده است. ضمناً خود واژه ” حلم” در قرآن نیامده و در اغلب موارد به صورت حلیم تکرار شده و در چند آیه هم « حُلُم و أحلام» که از مشتقات دیگر آن است آمده و به معنی خواب دیدن می باشد. سوره بقره آیه 235: « وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ»: وبدانید که خداوند از نیات درونی شما آگاه است، پس از نیت های پلید وآلوده به خاطر خدا بپرهیزید و آگاه باشید که در صورت تغییر حال و توبه، خداوند آمرزنده و بردبار و حلیم و شکیبا است.
2) سوره بقره آیه 225 «لاَ یُؤَاخِدُکُمُ اللهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلکِن یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ»: خداوند از سوگندهاى لغو، شما را مؤاخذه نمى کند، ولى از آنچه در دل دارید – نیات ناپسند، حسد،کبر، عجب،ریا، حرص، طمع -شما را به مؤاخذه مى کشد، مگر آن که توبه کنید که خداوند آمرزنده بردبار است.
3) سوره بقره آیه 263:« قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَهٌ خَیْرٌ مِن صَدَقَه یَتْبَعُهَا أَذىً وَاللهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ»: فقیر سائل را به زبان خوش و طلب آمرزش، از پیش خود برگردانید بهتر از این است که به او کمک شود ولى آن کمک همراه با آزار روحى و قلبى و یا جسمى باشد. خداوند بر عصیان و بخل مردم بى نیاز و بردبار است.
4) سوره آل عمران آیه 155:« إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ »: همانا آنان که از شما در جنگ احد به جنگ پشت کردند، و از میدان جهاد گریختند، شیطان آنان را به سبب نافرمانى و بدکرداریهایشان به لغزش افکند و خدا از آنها درگذشت که خداوند آمرزنده بردبار است.
5) سوره توبه آیه 114:« إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لاََوَّاهٌ حَلِیمٌ»ابراهیم شخصى بسیار ناله کننده و خدا ترس و بردبار بود.
6) سوره هود آیه 75:« إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ»:همانا ابراهیم بسیار بردبار و رئوف و ناله کننده و آمرزش طلب در حق خود و خلق خدا بود.
7) سوره هود آیه 87: « قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَو أَن نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لأنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ»: قوم شعیب به شعیب گفتند: آیا نمازت وادارت مى کند که ما را از پرستش معبودان پدرانمان و تصرف در اموالمان به دلخواه منع کنی ؟ اى شعیب تو مرد بسیار بردبار و رشید و درستکار هستى.
8) سوره صافات آیه 101:« رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَم حَلِیم»:ابراهیم از پروردگار عالم درخواست فرزندى صالح و شایسته کرد و ما او را به فرزند بردبارى بشارت دادیم.
نکته: برای اختصار ما به آیات دیگر اشاره می کنیم:
9) نساء آیه 13، 10) مائده آیه 101، 11) حج آیه 59، 12) التغابن آیه 17، 13) الإسراء آیه 44، 14) الاحزاب آیه 51 15) فاطر آیه 41 در این آیات دقت کردید، که مسئله حلم از چه ارزش والائى برخوردار است، حلم اخلاق حضرت حق و از اوصاف پسندیده انبیاء الهى است.اگر حلم خدا در برابر مردم عاصى و کم ظرفیت نبود، اگر انبیاء از حلم و بردبارى برخوردار نبودند، تمام گنهکاران به سرعت به عذاب دچار مى شدند و از عنایتى به عنوان توبه آثارى برجاى نمى ماند، و بسیارى از صالحان که از نسل عاصیان گذشته بودند با معذب شدن عاصیان و از بین رفتن آنان بوجود نمى آمدند، که حلم خدا و انبیاء باعث شد بسیارى از عاصیان موفق به توبه شوند و صالحان روزگار هم به لباس حیات آراسته گردند.حلم مانع از مؤاخذه حق و نفرین انبیاء در حق عاصیان بود، و این عاصیان و سرکشان بودند که از برکت حلم موفق به جلب عفو و آمرزش گشته و علّت تحقّق نسل صالح شدند،درهمین رابطه مولای متقیان علی (ع) می فرمایند:« چه بزرگ است بردباری خداوند تعالی بردشمنان و سرکشان. وچه بزرگ است گذشتش ازبندگان.»(27) خداوند بزرگ در برابر گناه بسیار بزرگ فرزندان یعقوب حلم ورزید،و یعقوب بزرگوار از نفرین در حق فرزندانش خودداررى کرد، و این حلم حق و یعقوب باعث گشت که فرزندان گنهکار یعقوب موفق به توبه شدند، و با زنده ماندنشان باعث بوجود آمدن نسل صالحى چون انبیاء بعد از یعقوب گشتند. که تمام انبیاء بنى اسرائیل تا عیسى (ع) از نسل فرزندان حضرت یعقوب بوجود آمدند. و این همه نتیجه حلم و بردبارى حق و حضرت یعقوب در باره ى آن گنهکاران بود.چه نیکوست که ما هم در مقابل برخورد نامناسب پدر و مادر و زن و فرزند و اقوام ودوستان وتمامی مردمی که با آنها سر وکار داریم؛درکوچه وخیابان و در ترافیک شهرهای شلوغ، بازار، مدرسه وخلاصه هرکجا،همانند حضرت باری تعالی و انبیاء و اوصیاء و ائمه اطهار (ع) حلم بورزیم و از خشم و غضب و عصبانیت خوددراى کنیم که منافع حلم قابل ارزیابى و خسارتهاى غضب و خشم قابل اندازه گیرى نیست ؛ آنان که از حلم و شکیبائى و صبر و حوصله برخوردارند، درونشان منّور به نور امنیّت و قلبشان متّصف به صفت آرامش و طمأنینه و از همه بالاتر تمام مصائب ارضى و سمائى و اجتماعى و خانوادگى براى آنان تحملّش ساده و آسان و راحت و سهل است.اینان به خاطر حلم و شکیبائى از ثوابى عظیم و اجرى بى نهایت از طرف حضرت حق برخوردارند و به حق که محبوب خدا و انبیاء و امامان بزرگوار هستند.
صلای عشق جانان بی بلا نیست
زمانی بی بلا بودن روا نیست
اگر صد تیر بر جان تو آید
چو تیر از شصت او آید خطا نیســت
از آنجا هرچه آید راست آید
تو کژ منگر که کژدیدن روا نیســت
بلا کش تا لقای دوست بینی
که مرد بی بلا مرد لقا نیسـت
میان صد بلا خوش باش با او
که در آن جایگه هرگز بلا نیسـت
دوای جــــــان مجـــــــو و تــــــن فــرو ده
کـــه درد عـشـــــق را هرگـــز دوا نیســـــت

حلم در روایات

الف) حلم در روایات امیرالمؤمنین (ع): وجود مقدس امیرالمؤمنین على (ع) را در این زمینه گفتارهاى بسیار مهمى است که درکتاب شریف «غرر الحکم » و«بحارالانوار » ج71 و77 نقل شده است: اَلْحِلْمُ سَجیَّهٌ فاضِلَهٌ. ؛بردبارى اخلاق برتر است.
2) اَلْحِلْمُ زینَهٌ.حلم و بردبارى زینت انسان است.
3) اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالْعَقْلُ حُسامٌ باتِرٌ فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلْقِکَ بِحِلْمِکَ وَقاتِلْ هَواکَ بِعَقْلِکَ.بردبارى پرده پوشاننده و عقل شمشیر برّانى است، خلل اخلاقت را به بردبارى خود بپوشان، و هوای نفست را با قدرت عقل از میان بردار.
4) اَلْحِلْمُ حِجابٌ مِنَ الاْفاتِ.
بردبارى و شکیبائى مانعى از آفات و بلیات است.
5) اَلْحِلْمُ رَأسُ الرِّیاسَهِ.
بردبارى سر آقائى و ریاست است.
6) اَلْحِلْمُ عَشیرَهٌ.
بردبارى براى انسان قبیله است.
7) اَلْحِلْمُ نِظامُ أمْرِ الْمُؤْمِنِ.
شکیبائى نظام حیات مؤمن است.
8) لا عِزَّ اَنْفَعُ مِنَ الْحِلْمِ.
عزّتی سودمندتر از بردبارى نیست.
9) کَفى بِالْحِلْمِ ناصِراً.
حلم و بردبارى یاورى کافى است.
10) لا یَکُونُ الرَّجُلُ عابِداً حَتّى یَکُونَ حَلیماً.
مرد بنده نیست مگر بردبار باشد.
11) وَجَدْتُ الْحِلْمَ وَالاِحْتِمالَ اَنْصَرَ لی مِنْ شُجْعانِ الرِّجالِ.
بردبارى و شکیبائى و تحمل پیش آمدها را براى خود یارى کننده تر از مردان شجاع دیدم.
12) سُئِلَ الاِْمامُ عَلِیٌّ (ع): عَنْ اَقْوى الْخَلْقِ، قالَ: الْحَلیمٌ.
از امام على (ع) قوى ترین انسان را پرسیدند. فرمود: بردبار و شکیبا.
13) اِنَّمَا الْحِلْمُ کَظْمُ الغَیْظِ وَمِلْکُ النَّفْسِ.
بردبارى فرو خوردن خشم و مالکیت بر نفس است.
14) سُئِلَ (ع) عَنْ اَحْلَمِ النّاسِ فَقالَ: الَّذی لا یَغضَبُ.
از حضرت از بردبارترین مردم پرسیدند فرمود: کسى است که خشمگین نمى شود.
حلم ازمنظر امام صادق (ع):
قالَ الصّادِقُ (ع):«اَلْحِلْمُ سِراجُ اللهِ یَسْتَضیءُ بِهِ صاحِبُهُ اِلى جِوارِهِ، وَلا یَکونُ حَلیماً اِلاّ الْمُؤَیَّدُ بِاَنْوارِ
الْمَعْرِفَهِ وَالتَّوْحیدِ.»(28)امام صادق (ع) در این روایت، از یکى از مهم ترین اوصاف پسندیده، و موارد حمیده یعنى شکیبائى و بردبارى و حوصله و حلم سخن مى گویند.در ابتداى روایت مى فرمایند: شکیبائى و بردبارى چراغ پر فروغ الهى است، که انسان در سایه نور آن چراغ به جوار رحمت حضرت حق راه پیدا مى کند و به سبب آن از فیوضات نامتناهى حضرت دوست مستفیض مى گردد.حلم و بردبارى، حوصله و شکیبائى براى کسى میّسر نیست، مگر اینکه مؤید به انوار معرفت و توحید باشد.آرى، حقیت این است که اگر کسى آگاه به آیات قرآن، و عالم به اخلاق انبیاء و ائمه و اولیا و بیناى نسبت به روایات باشد، و از طرفى در عرصه با عظمت توحید یعنى پیوند قلبى و عملى با حضرت حق باشد و از آنجناب در مسئله اوصاف و صفات نفسى کسب نور کند، بدون تردید به صفت پاک و پر ارزش بردبارى و حوصله متصف مى گردد، و از این طریق از بسیارى از گناهان در امان مانده، و به کسب بسیارى از واقعیات و حقایق موفق خواهد گشت. انسان از زندگى کردن با دیگران چاره اى ندارد، چرا که از ابتداى خلقتش مدنى الطبع و اجتماعى آفریده شده، و ادامه حیات در ظلمت و تنهائى براى او میّسر نیست.انسان در زندگى خانوادگى و اجتماعى خویش باید بداند که همه آنان که اطراف او هستند از علم و معرفت و امانت و صداقت و ظرفیت و حقیقت و ایمان و اسلام کامل و اخلاق پسندیده و اوصاف حمیده برخوردار نیستند، و بخاطر این کمبودها ممکن است در حق انسان مرتکب اشتباهاتى شوند، و انسان اگر در برابر این حوادث که معلول بى خبرى و بى معرفتى و کم ظرفیتى دیگران است از کوره در برود و بر کرسى خشم و غضب و عصبانیّت بنشیند بناچار دچار شر و ظلم و گناه و معصیت شده و از رحمت واسعه حق خود را محروم مى نماید، اما اگر حلم و حوصله و شکیبائى و بردبارى پیشه سازد اوّلاً به طرف مقابل درس حق و حقیقت آموخته و ثانیاً او را از کرده خود پشیمان ساخته و به راه فضیلت رهنمون مى گردد.حلم در وجود انسان منبع جاذبه براى جذب مردم بسوى حق است و این واقعیتى است که در انبیاء و ائمه طاهرین (ع) تجلّى داشت و از این راه بسیارى از مردم به حقیقت گرایش پیدا کرده و به ایمان و عمل آراسته شدند.آراسته بودن مؤمن به حلم، که راه به دست آوردنش تمرین حوصله در برابر حوادث است، و دورى وى از غضب و خشم و از کوره در نرفتن از واجبات اخلاق اسلامى است.در اینجا لازم است به مسئله حلم وملکات مقابل آن از جمله سفه و غضب از دیدگاه آیات و روایات اشاره شود، باشد که براى تمام مطالعه کنندگان سود دنیائى و آخرتى ببار آورد.

حلم وملکات مقابل آن (صفات رذیله ضدآن)

معنی حلم و ضد آن سَفه:دراین قسمت برای فهم بهتر مفهوم حلم از قاعده « تُعرَف الأشیاء باضدادها» استفاده کرده و معنای حلم و یکی از اضداد آن یعنی صفت رذیله سفه رابیان می نماییم.« حلم از شعب اعتدال قوه غضب است. و آن عبارت از ملکه ای است که نفس را به واسطه آن طمأنینه حاصل شود که بزودی و بی موقع، قوه غضب او به هیجان در نیاید، و اگر بر خلاف میل نفسانی او چیزی رخ دهد و به او مکروه یا ناگواری رسد از حوصله بیرون نرود و گسیخته لجام نشود.»(29) در مقابل آن: « سفه به فتح فاء است از« سَفِهَ » از باب « عَلِمَ،یَعْلَمُ،…». یُقالُ: سَفِهَ الرجلُ ؛ أی عَدَم حِلْمُهْ و سَفَّهَ الجهلُ حِلْمَهُ ؛ أی أطاشَهُ و أخَفَّهُ طیش و خفت و سبکی در مقابل آن سکونت و بردباری است و آن ملکه ای است که بواسطه آن نفس از حوصله بیرون رود و با ناملایمات سازگار نباشد»(30) و بدون میزان و از روی جهالت افسار گسیخته شود و غضبش به جوش آید و خوددار نباشد، و این از شُعب افراط قوه غضب است.« و شاید سفاهت، در اصل، همان سبک مغزی و جهالت و خفت عقل باشد.»(31) « و چون کسی که متمکن از حفظ قوه غضبیه نیست جاهل و سبک مغز و خفیف العقل است از خلاف حلم به سفاهت تعبیر شده است، نه آنکه جوهراً معنای سفه ضد حلم باشد.»(32) به بیان دیگر می توان در مورد حلم چنین گفت: حلم یعنی آرامش نفس به کیفیتی که غضب به زودی آن را متأثر نسازد و از امور خلاف خواسته خود به سرعت تأثیر نپذیرد(دفع غضب) یا اینکه صبر و استقامت در برابر حوادث و امور محّرک خشم را حلم گویند. و اما سفاهت از منظر روایات و نکوهش از آن،که تأمل در این روایات سبب ایجاد انگیزه می شود برای ترک سفاهت و ایجاد ضد آن یعنی “حلم” در خویشتن.در کتاب شریف کافی احادیثی چند در باب سفاهت آورده شده که در حد این مقال مختصراً به تعدادی از آنها اشاره می شود:
1) درحدیثی از امام صادق (ع) آمده است که سفاهت را از اخلاق اشخاص پست و لئیم برشمرده اند:
قال صادق (ع):« همانا سفاهت خُلق شخص پستی است که بر هر زیر دستی، گردن فرازی کند و برای هر بالا دستی زبونی کند.» (33)
2) ازحلبی از امام صادق (ع) مروی است:« سفاهت نکنید، زیرا پیشوایان شما سفیه نیستند.و امام صادق (ع) فرمودند: هرکس شخص سفیه را با سفاهت جواب و عوض دهد، آنچه بر سر او آید برای خود پسندیده است چونکه به مانند او رفتار کرده است.»(34)
3) ونیز ازآن حضرت نقل شده که فرمودند:« به راستی مغبوض ترین خلق خدا بنده ای است که مردم از زبانش حذر کنند.»(35)منظور از شخصی که مردم از زبانش حذر کنند در این حدیث همان فرد سفیه و بی خرد و بی تدبیری است که درهنگام ناملایمات و درگیریها بدون تفکر وتعقل و خِرَد ورزی هرآنچه به زبانش جاری می شود بیان کند.و نیز علی (ع) می فرمایند:« سلاحُ الجُهّالِ السَّفه».(36)ونیز از آن حضرت مروی است:« إیاکَ و السَّفْهَ فَإنَّهُ یُوحِشُ الرِّفاقَ»: ازبی خردی بپرهیز که رفیقان را می راند.(37)

حلم وغضب

قال علی بن الحسین (ع): « إنَّه لَیَحجُبَنِی الرَّجُل أن یُدرِکَه حِلمَه عِندَ غَضَبِه »: به درستی که من خوشم می آید از مردی که هنگام خشم، بردباریش او را دریابد.(38)قال علی (ع): « إذا غَلَبَ عَلَیکَ الغَضَب فَأغلَبَه بِالحِلمِ وَ الوَقارِ»: هنگامیکه خشم وغضب برتو چیره شد پس بوسیله حلم و وقار او را مغلوب ساز.(39) باتوجه به قاعده « تُعرفُ الاَشیاءَ بِاضدادِها» برای اینکه درک بهتری ازحلم وجایگاه به کار گیری آن داشته باشیم دراین بخش به بررسی یکی دیگر از ملکات خبیثه که درمقابل صفت حمیده حلم قرار دارد یعنی غضب می پردازیم، و با روشن شدن مفهوم غضب،غضب مذموم وراههای علاج این صفت رذیله انشاء الله درصدد محو این صفت رذیله مقابل حلم برآمده تا راه برای ایجاد و یا تقویت ملکه فاضله حلم هموارتر گردد، ان شاء الله.

الف)غضب در قرآن

کتاب خدا فرو خوردن خشم را از اوصاف محسنین و مردم با ایمان و علاقمندان به حضرت حق به حساب آورده است. قرآن مجید فرو خوردن غضب را از اخلاق و اوصاف انبیاء و اولیاء و پاکان از عباد خدا دانسته است. قرآن مجید رضایت ندارد مردم مؤمن در برخورد با یکدیگر و بخصوص در برخورد با حوادث خشمگین شده از کوره در رفته و عصبانی و غضبناک شوند. « بشتابید بسوی آمرزش پروردگار خویش و به سوی بهشت که پهنایش آسمانها و زمین است. بهشتی که برای خود نگهداران آماده است.»(40)« آنان که از مال خود انفاق می کنند در وسعت و تنگدستی و خشم خود فرو نشانند. و از بدی مردم در گذرند و خدا دوستدار نیکو کاران است.»(41)درآیه شریفه 26 سوره فتح بنا بر تفسیر بزرگان دین، از کفار بخاطر آتش خشم بی جایشان مذمت شده، و از رسول و مؤمنین بخاطر وقار و حلم و آرامششان توصیف شده است:« إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ قُلُوبِهِمُ الحَمیَّهَ حَمیَّهَ الجاهِلیَّهَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى‏ وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماً»، زیرا آنان که کافر شدند آتش سنگین خشم وغضب در دل پروریدند، و خداوند در برابر آن نیروی درونی شیطانی کفار، قدرت آرامش بر رسول و مؤمنین نازل کرد.

ب)کلام ابن مسکویه در تعریف غضب

« غضب در حقیقت عبارت از حرکتی است نفسانی که بواسطه آن جوشش در خون قلب حادث شده برای شهوت انتقام، پس وقتی که این حرکت سخت شود آتش غضب را فروزان کند و بر افروخته نماید. و متمکن کند جوشش خون قلب را در آن، و پرکند شریانها و دماغ را از یک درد تاریک مضطربی که بواسطه آن حال عقل بد و ناچیز شود و کار او ضعیف شود. و مَثَل انسان در این هنگام، چنانچه حکما گویند، مَثَل غاری شود که در او آتش افروزند و پرگردد ازشعله، و محبوس و مُخْتَنِق گردد درآن دود و اشتعال آتش، و بپا خیزد نفیر آن و بلند شود نایره و صدای آن از شدت اشتعال؛ پس سخت شود علاج آن و مشکل گردد خاموش نمودن آن، و چنان شود که هر چه بَر وی افکنند که او را فرو نشانند، خود او نیز جزء آن شود و بر ماده آن افزاید و سبب ازدیاد شود. پس، از این سبب است که انسان در این حال کور شود از رشد و هدایت، و کر گردد از موعظه وپند، بلکه موعظه در این حال موجب ازدیاد غضب شود. و از برای شخص، راه چاره ای نیست.» در ادامه آورده است که «…. و اما بقراط گوید که من ازکشتی که دچار بادها و طوفانهای سخت شود و متلاطم کند آن را موجهای دریا و بیندازد آن را در لُجّه هایی که در آن کوه های دریایی است امیدوارترم از شخص غضبناک بر افروخته؛ زیرا که کشتی را دراین حال ملاحان با لطایف الحیَل نجات دهند، و اما نفس وقتی آتش غضبش شعله ور گردد امید حیله برای او نیست. زیراکه هرچه حیله به خرج بری، از قبیل موعظه و نصایح، و هرچه با او فروتنی کنی و زاری نمایی، بر شعله و مایه آن افزاید.»(42)

ج) آیا هرنوع غضبی مذموم است؟

مردم از نظر قوه غضب سه دسته اند:
اول: در افراط
دوم: درتفریط
سوم: در اعتدال
افراط: درخشم این است که این صفت چنان بر آدمی چیره شود که از اطاعت عقل و شرع بیرون رود و فکر و بصیرتی برای او باقی نماند.
تفریط: این است که این قوه را فاقد باشد یا به قدری در او ضعیف شود که در مواردی که شرعاً و عقلاً غضب لازم است هیچ غضب نکند.
اعتدال: این است که غضب او به موقع و به جا با شد به طوری که از حد شرع وعقل بیرون نرود، بلکه در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد.شکی نیست که حد اعتدال آن (غضب) مذموم نیست و در حقیقت از غضب به شمار نمی آید، بلکه از شجاعت به شمار می رود.طرف تفریط آن نیز مذموم و نتیجه آن جبن و خواری است و بسا هست که از غضب بدتر است. زیرا فاقد این قوه، غیرت و حمیت ندارد. و از آثارآن بی غیرتی، تحمل خواری، سازشکاری و مداهنه در امر به معروف و نهی از منکر است.(43)

د)ثمرات قوه غضبیه

امام خمینی(قدس)درکتاب شریف شرح حدیث جنود عقل و جهل دراین باره چنین می نویسد:« بدان که قوه غضبیه اگر در تحت تصرف عقل و شرع تربیت شود یکی از بزرگترین نعمتهای الهی و بالاترین کمک کارها به راه سعادت است. با این قوه شریفه انسان و حیوان حفظ بقاء خود و نوع خود کند و خود را از زوال و فنا نجات دهد.خداوند عالم این قوه شریفه را در انسان، عَبَث و بیهوده خَلق نفرموده، آن را سرمایه سعادت دنیا و سرچشمه سعادتهای آخرت مقرر داشته است.خداوند تبارک وتعالی در آیات شریفه قرآنیّه از مؤمنین به« أشِدَّا ءُ عَلی الکُفّار رُحَماءُ بَیْنَهُم» (مومنان نسبت به کفار سخت، ونسبت به خودشان مهربانند) (44)تعبیر فرموده و مجاهدان درجنگها را بر خمودان تفضیل داده و از پافشاری در میدان جنگها قدردانی فرموده است. تمام اینها در سایه قوه شریفه غضب انجام گیرد، و با خمودی و سستی آن، انسان ازتمامی این فضائل محروم می شود. و به ذلت و خواری تن در دهد و از انجام وظایف انسانی و دینی باز نشیند.از این جهت، اگر در کسی این قوه خامد و خاموش باشد، باید به معالجه آن پردازد تا نفس درحال اعتدال درآید.

ه)بیان خطرات انحراف قوه غضبیه:

شکی نیست زیاده روی و افراط درغضب که بیشتر مردم به آن دچارند از رذائل اخلاقی و ذمائم اوصاف است. که انسان را به هلاکت می کشاند، و چه بسا که مایه شقاوت دنیا وآخرت انسان گردد.انسانی که این قوه در او از حد اعتدال خارج است و به حدافراط و غلبه مایل است چه بسا که موجب هلاکت خود واقع شود، و دین و دنیای خود را به باد فنا دهد.امام صادق (ع) فرمودند: « پدرم (ع) می فرمود: سخت تر از غضب چه چیز است؟ مرد غضب می کند و مرتکب قتل نفس که خدا حرام کرده می شود، و زن پاکدامن رامتهم می سازد.»(45)وفرمودند: « همانا مرد غضب می کند وتا داخل دوزخ نشود هرگز راضی نگردد.»(46)ونیز فرمودند:« اَلغَضَبُ مِفتاحُ کُلِّ شَرِّ. »(47) درکافی شریف نیز از حضرت صادق (ع) حدیث کند که پیغمبر (ص) فرمود: « غضب فاسد کند ایمان را،آنچنان که سرکه فاسد کند عسل را.»(48)بنابراین خطر این قوه از سایر قوا بیشتراست، زیرا که این قوه با سرعت برق گاهی کارهای بسیار بزرگ خانمان سوز کند و به یک دقیقه انسان را از تمام هستی و سعادت دنیا وآخرت ساقط کند و از این رذیله و ملکه خبیثه چه بسا شود که فسادهای دیگری بروز کند و مبدأ بسیاری از اخلاق واعمال، بلکه عقاید باطل وخبیثه گردد و مانند رها شدن زبان به فحش و دشنام وآشکار ساختن بدی مسلمین و شماتت ایشان و فاش کردن اسرار وپرده دری و استهزاء آنان و سخنان زشتی که عقلا از آنها شرم دارند و از لوازم آن پشیمانی بعد از فرونشستن خشم، دشمنی دوستان، شماتت دشمنان و استهزاء اراذل و اوباش و مکافات دنیوی وعقوبت اخروی است.امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: « خشم شدید نوعی دیوانگی است، زیرا صاحب آن پشیمان خواهد شد واگرپشیمان نشود دیوانگیش ریشه دار واستوار است.»(49) امام علی (ع) فرمودند: «بد همنشینی است خشم،عیبها رابرملا می کند، بدی رانزدیک می آورد وخوبی را دور می گرداند.»(50) و نیز حضرت فرمودند: « خشم، شر است، اگر از آن فرمان بری، ویران می کند.»(51) و درجای دیگری فرمودند: « خشم صاحب خود را نابود می کند وعیبهایش را آشکار می سازد.»(52) و باز از آن حضرت نقل شدکه: « شدت خشم نحوه سخن گفتن را تغییر می دهد وریشه برهان و دلیل را قطع می کند و فهم را ازهم می گسلد.»(53)از پیامبر خدا (ص) مروی است: « همانا دوزخ را دری است که از آن وارد نشود مگر کسی که از طریق معصیت خدای متعال خشم خود را فرو بنشاند.»(54) و از امام علی (ع) مروی است که فرمودند: « خشم خردها راتباه می گرداند و از راه صواب دور می سازد.»(55)و بدا به حال انسانی که خشم گیرد ودرحال خشم وعصبانیت مرتکب معصیتی شود که بواسطه آن مستوجب مکافات دنیوی وعقوبت اخروی می گردد. پس بر انسان بیدار که ایمان به عالم آخرت دارد لازم است که با هر حیله و ریاضتی است خود راعلاج کند و از این رذیله خبیثه قلب را پاک وپاکیزه کند، زیرا که امیرمومنان علی بن ابیطالب (ع) می فرمایند: « تسلط داشتن برخشم و میراندن خواهش نفس، در رأس فضایل جای دارند.»(56) و نیز فرمودند: «هر که برخشم خویش چیره شود بر شیطان پیروز شود و هر که مقهور خشم خویش شود، شیطان بر او پیروز گردد.» (57)

و)طرق معالجه غضب (58)

بیانی در امکان معالجه ملکات رذیله از جمله غضب:
خواهی که جاودانت، باشد تصرف اینجا
از خویشتن جدا کن این شهوت وغضب را(59)
علمای اخلاق در این اختلاف دارند که آیا می توان غضب را به کلی از میان برد یا نه. بعضی گفته اند: ریشه کن کردن غضب از دل غیر ممکن است، زیرا غضب مقتضای طبع آدمی است و آنچه میسر است، شکستن شدت وحدت آن و تخفیف و تضعیف آن است.البته بایددر نظر داشت غضبی که زایل کردن آن لازم است غضب افراطی ومذموم است، زیرا غضب متعادل که به فرمان عقل و شرع است (اینک مورد بحث ما نیست)،بلکه از آثار شجاعت است واتّصاف به آن لازم، هرچند مسامحه به آن غضب گفته شود مانند قول امیرالمؤمنین (ع) درمورد پیامبرکه فرمودند: «پیامبر خدا (ص) برای دنیا به خشم نمی آمد اما هرگاه حق او را به خشم می آورد، هیچکس او را نمی شناخت و هیچ چیز نمی توانست جلوی خشم او رابگیرد تا انگاه که انتقام حق را می گرفت.»(60) و شکی نیست خشم وغضب رسول الله (ص) غضب مذموم نیست بلکه غضب ممدوح و مقتضی مقام نبوت وتوجیه شجاعت نبوی است. اما غضب مذموم را می توان زایل کرد و اگر امکان نداشت لازم می آید که در انبیاء و اوصیاء نیز وجود داشته باشد. که این مدعا بی شک باطل است. ونیز باید دانست که انسان مادامی که در این دنیاست، بواسطه آن که درتحت تغییطات و تصرفات واقع است، تبدیل هر ملکه ای به ملکه ای دیگر می تواند بکند. این که می گویند« فلان خُلق فطری وجبلّی است وقابل تغییر نیست.» کلامی است بی اساس، وپایه علمی ندارد. این مطلب علاوه بر آن که برهانی است درفلسفه، وجدانی نیزهست،شاهد بزرگش آن است که درشریعت مطهره،تمام اخلاق فاسده مورد نهی واقع شده است وبرای علاج آنها دستور داده شده و تمام اخلاق حسنه مورد امر واقع شده و برای تحصیل آنها نیز دستور رسیده است.پس انسان مادامی که حیات دنیوی را ازدست نداده، باید قدر آن رابداند ودرتحصیل ملکات فاضله کوشش کند و باهر ریاضتی است پس از قلع ملکات خبیثه از نفس درتحصیل مقابلات آنها جان فشانی کند وخوددار از آن نباشد. ونباید به نداشتن اخلاق فاسده قانع شود، زیرا قلع ماده فساد مقدمه برای اصلاح وتکمیل نفس وجایگزین شدن صفت حمیده ی مقابل است. در همین رابطه آیت الله شُبَّر در کتاب شریف الاخلاق چنین نگاشته اند: « عواملی که باعث تهیج غضب می شوند عبارتند از:
1) تکبر 2) عُجب 3) شوخی 4) استهزاء 5) ذّل 6) عیب جویی 7) لجاج و مجادله 8) مخالفت 9) مکر و حیله10) شدت حرص برمال و جاه ، که همگی از اخلاق پست و نکوهیده به حساب می آیند. تا وقتی که یکی از این عوامل در وجود انسان باقی است، رهایی از غضب امری غیر ممکن است، پس کسی که در صدد دفع غضب است چاره ای جز ازاله و رفع این عوامل به وسیله اضداد آنها ندارد. بنابراین سزاوار است که:
1) کبر خود را با تواضع
2) عُجب را با شناخت نفس
3) فخر را با علم به اینکه فخر از رذائل است وافتخار هر کس به فضائل اوست.
4) شوخی و بیهودگی را با جدیت در کسب فضائل و اخلاق حسنه
5) استهزاء را بوسیله گرامیداشت نفس از آزار مردم و حفظ آن از مسخره شدن
6) عیب جویی را با دوری از گفتار زشت و حفظ نفس از جوابهای نامناسب
7) حرص را با قناعت بر حدّی که برای کسب عزت، استغناء و رهایی از ذلت، نیاز ضروری است،
معالجه نماید.رفع هریک از این اخلاق ناپسند نیاز به ریاضت و تحمل مشقّت ها دارد.(61)

ز)راه های عِلاج(62) غضب

اول: زایل ساختن اسباب و عواملی که باعث هیجان غضب می شوند و انگیزه و اسباب غضب عبارتند از:
خود بینی، فخر، کبر، مکر، لِجاج، مِراع، مِزاح، استهزاء، عیب جویی‌، سرزنش و مهمتر از همه حبّ دنیا و با وجود آنها خلاصی از غضب ممکن نیست. قال علی (ع):« بدانید این دنیایی که آرزومند آن شده اید و بدان رغبت می ورزید و او شما را گاه به خشم می آورد و گاه خشنود می سازد، سرای همیشگی شما نیست.»(63)مسیح (ع) درپاسخ به سوال از ریشه خشم، فرمودند:«خود بزرگ بینی و گردن فرازی و حقیر شمردن مردم».دوم: راه دوم علاج غضب اینکه زشتی و سر انجام بدِ غضب و آنچه را که در شرع درمذمت آن وارد شده به یاد آورد.قال صادق (ع): « خشم، نابود کننده دل شخص حکیم است.»(64)سوم: اخبار و آثاری را که در ستایش و پاداش دفع غضب رسیده متذکر شود و فواید خشم نکردن را به نظر آورد. پیامبر اکرم (ص) فرمودند:«هرکه جلوی خشم خود را بگیرد خداوند جلوی عذاب خود را از او بگیرد.»(65)چهارم: آنکه فوائد ضد غضب یعنی حلم و فروخوردن غیظ و اخباری را که در ستایش آنها وارد شده ـ چنانچه خواهد آمد ـ ملاحظه کند.وطبق فرمایش حضرت صادق (ع) که فرمودند: «چنانچه بردبار نیستی خود را به بردباری وادار. »(66) عمل کند.
گربهر تو صبر وحلم باشد دشــوار
بـنمای به ظاهر که حلیـمی بسیار
چون هرکه همانند گروهی گردد
کم کم خود از آن گروه آید به شمار
پنجم: اینکه فکر را بر هر گفتار وکرداری که از او سر می زند مقدم دارد وخود را از صدور غضب محافظت کند.
امام حسن (ع) فرمودند: « اندیشه جز به هنگام خشم شناخته نشود.»(67)
ششم: احتراز از مصاحبت ومعاشرت با کسانی که غضب بر آنان غالب است. در واقع این مورد مصداق معکوس این شعر معروف است:
کمال همنشین در من اثرکرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
هفتم: اینکه بداند که هرچه واقع می شود به قضا وقدر خداوند است، وهمه چیز مسخّر قبضه قدرت اوست. وچون این را دانست توحید بر وجودش غالبه می کند وبرهیچ کس خشم نخواهد گرفت ونسبت به آنچه بر او وارد می شود غیظ نخواهد نمود.
هشتم: آنکه که متذکر باشد که غضب از بیماری دل ونقصان عقل است، وباعث آن ضعف ونقص نفس است نه شجاعت وقوت نفس ولذا دیوانه زودتر از عاقل خشمگین می شود ومریض زودتر از سالم از جا در می رود و پیر ناتوان زودتر از جوان غضبناک می گردند وصاحب اخلاق به رذائل زشت زودتر از شخص بافضیلت به خشم می آید. واگر در آنچه گفتیم شک داری دیده بگشا و به احوال طبقات مردم بنگر، آنگاه کتابهای سرگذشت و تاریخ را مطالعه کن و به داستانهای گذشتگان گوش فرا ده، تا بدانی که حلم وعفو و فروخوردن خشم از صفات انبیاء وحکماء وبزرگان و بخردان بوده و غضب خصلت جاهلان وبیخردان.
نهم: آنکه به یاد آور که تسلط وقدرت خدا بر او بیشتر و شدیدتر است از قدرت وی بر این ضعیفی که براو غضب کرده، و او درجنب قدرت قاهره خداوند بی نهایت ضعیف تر است از این ضعف ناتوان. پس باید بترسد وحذر کند از اینکه چنانچه غضب خود را بر او جاری سازد خداوندغضب خود را در دنیا وآخرت بر او جاری کند.پیامبر خدا (ص) به امیر المؤمنین (ع) فرمودند: « یاعلی خشمگین مشو و هرگاه به خشم آمدی بنشین و درباره قدرتی که پرودگار بر بندگان دارد وگذشتی که از آنها می کند بیندیش.»(68)
دهم: اینکه متذّکر باشد که ممکن است آن ضعیفی که مورد خشم اوست روزی قوی شود و درصدد انتقام برآید و زبان سرزنش وشماتت بگشاید و به جان و مال و اهل و عِرض(آبرو) او آسیب رساند.
یازدهم: بداند که خدا دوست دارد که بنده خشم نکند، وحبیب آنچه را که محبوب می خواهد البته اختیار می کند، پس اگر بنده دوست دار خداست، شدت دوستی او به خدا باید آتش خشم وی را فرو نشاند.
دوازدهم: اینکه زشتی صورت وحرکات خود هنگام غضب را به نظر آورد، از این راه که چهره وحرکات دیگران را درحال غضب یادآور شود.نکته اینکه بعضی از معالجات یاد شده می تواند انگیزه ها واسباب غضب راقطع کند ومواد آن را ریشه کن سازد، به طوری که دیگر خشم به هیجان نیاید، وبعضی دیگر از شدت آن می کاهد یا به موقع صدور و هیجان، آن را فرو می نشاند.از دیگر معالجات غضب این است که هنگام هیجان آن، از شر شیطان به خدا پناه ببرد، همانطور که امام سجاد (ع) در دعای هشتم صحیفه سجادیه از تندی غضب به خداوند تبارک وتعالی پناه برده اند.(69) و اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته است بخوابد، و با آب سرد وضو گیرد یا غسل کند و اگر خشم او برکسی باشد که بایکدیگر قرابت رحم دارند دست به بدن او گذارد که خشم آرام می گیرد.پیامبر خدا (ص) فرمودند: « هر گاه یکی از شما خشمگین شد، اگر ایستاده است بنشیند وچنانچه خشمش برطرف نشد، دراز بکشد.»(70)ابو وائل القاص: نزد عرو بن محمد سعدی رفتیم و مردی با او سخن گفت وعصبانیش کرد. عروه برخاست و وضو گرفت وگفت: پدرم از جدم عطیه حدیث کرد وگفت: پیامبر خدا (ص) فرمودند: « همانا خشم از شیطان است وشیطان از آتش آفریده شده است وآتش با آب خاموش می شود. پس هر گاه فردی از شما خشمگین شد، وضو بگیرد.»
ادامه دارد

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید