نویسنده : عباس آقاسی شهرضایی
چکیده
خودشناسی یعنی شناختن انسان از آن نظر که دارای استعدادها و نیروهایی برای تکامل انسانی است. قرآن کریم، فراموش کردن نفس را لازمه فراموش کردن خدا و به منزله عقوبت این گناه معرفی می¬فرماید. در روایات اسلامی نیز به مسئله خودشناسی تأکید فراوان شده است.حال سؤال این است که خودشناسی چیست و چگونه می¬توان به آن دست یافت؟برای دستیابی به پاسخ این سؤال آموزه¬های دینی و فنون روانشناسی بایکدیگر تطبیق داده شد و به راهکارهایی در زمینه¬ی خودشناسی دست یافته شد که از جمله¬ی این راهکارها موارد زیر می¬باشد:
1- تشخیص بیماریهای روح و نفس
2- عدم زیاده روی در التذاذات مادی
3- تفریح، ضرورتی برای روح
4- یاد مرگ
مقدمه:
یکی از بخش¬های معرفی که در اسلام به آن فوق العاده، اهمیت داده شده است مسئله معرفت نفس یا به عبارت دیگر خودشناسی است.خودشناسی به این معناست که انسان با تأمل در وجود خویش و استعدادهای درونی و کشش¬های باطنی خود، هدف اصلی و کمال نهایی را بشناسد. در این صورت انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک می¬کند و می¬داند که خاکی محض نیست و پرتویی از روح الهی در او هست.این مسئله¬ای است که در قرآن کریم به آن تأکید شده است آنجا که می¬فرماید «یا ایها الذین امنوا علیکم بانفسکم: ای کسانیکه ایمان آورده¬اید، به خودتان بپردازید …. » چرا که هر که خود را بشناسد، خدا را شناخته است.در مورد موضوع خودشناسی مطالب فراوانی در کتب دینی وجود دارد اما تطبیق یافته¬های علم روانشناسی با آموزه¬های دینی، می¬تواند در دستیابی به راهکارهایی در زمینه¬ی خودشناسی، منجر شود. که در منبعی به طور مستقل یافت نشد.از این رو در این مقاله به این سؤالات پرداخته می¬شود. خودشناسی چیست و ضرورت آن کدام است و برای رسیدن به خودشناسی چه می¬توان کرد و چه راهکارهای عملی در این زمینه وجود دارد؟از جمله راهکارهایی که در زمینه¬ی خودشناسی، می¬توان ذکر کرد موارد زیر است:تشخیص بیماریهای روح و عیوب نفس که از 4 طریق می¬توان به آن دست یافت: 1- مراجعه به عالم اخلاق 2- انتخاب دوست شایسته 3- استفاده از گفته¬های دشمن 4- توجه به قضاوت¬های مردم . راهکارهای دیگر عدم زیاده روی در التذاذات مادی است چرا که جسم و روح مقابل و مباین یکدیگرند و پرداختن و اهمیت دادن بیش از حد به جسم و لذتهای جسمی، باعث غلبه جسمانیت بر روحانیت انسان می¬شود. تفریح یکی دیگر از راهکارهای تقویت روح و در نتیجه خودشناسی است چرا که باعث انبساط روح شده و انسان در انجام وظایف روحانی و معنوی یاری می¬کنند. از جمله تفریحات مناسب و مفید ورزش کردن است البته ورزشی که مبنای فکری داشته باشد و فقط براساس تحریک خیالات انجام نشود. یاد مرگ، راهکار دیگری برای خودشناسی است. مرگ چیزی جز جدایی روح از جسم نیست. و یاد کردن این مسئله، می¬تواند انسان را از وابستگی¬های به جسم رها سازد. زیرا می¬داند که این جسم، باید روزی در زیر خاک مدفون گردد و از ارزش ساقط می¬شود و روح آدمی است که به جسم او ارزش می¬بخشد. و به همین خاطر در روایات تأکید فراوانی به یاد مرگ شده است.
نقش خودشناسی در صبر بر گناه و راهکارهای آن
تفکر از مهمترین و اساسی ترین عوامل صبر بر گناه و شکستن عادتهای ناپسند می باشد. یکی از ریشه ای ترین موضوعاتی که لازم است تفکر عمیق به آن اختصاص داده شود شناخت خود است که از آن تعبیر به «خودشناسی»می شود.و به دلیل اهمیت این موضوع فصل جداگانه ای به آن اختصاص داده شدو در طول این فصل سعی شده است تا دلیل پرداختن به این مسئله، روشن شود.به همین جهت ابتدابه تعریف خودشناسی پرداخته و سپس به ضرورت آن در آیات و روایات اشاره خواهیم کرد و در نهایت به راهکارهای مفید، خواهیم پرداخت.
الف)مفهوم خودشناسی و نقش آن در صبر بر گناه
از آنجا که برای لغت خودشناسی تعریف لغوی مستقلی وجود ندارد چون مرکب از دو کلمه «خود» و «شناسی» می¬باشد لذا در اینجا به تعریف اصطلاحی آن اکتفا می شود.خود شناسی یعنی شناختن انسان از آن نظر که دارای استعدادها و نیروهایی برای تکامل انسانی می باشد، بنابراین مرتبه ای از علم که هر کسی به خود دارد ما را از این بحث مستغنی نمی کند .همچنین شناختن اندامهای بدن و چگونگی کار آنها که در علم فیزیولوژی مورد بحث قرار می گیرد، ارتباطی با بحث ما ندارد.حتی شناختن روان و نیروهای درونی انسان، آن گونه که در علم روانشناسی، مورد بحث واقع می شود در اینجا مورد نظر نمی باشد گر چه پاره ای از مباحث قطعی روانشناسی، ممکن است به عنوان مبادی بحث، مورد استفاده قرار گیرد. (1) بنابراین منظور از خوشناسی در اینجا این است که انسان با تأمل در وجود خویش واستعدادهای درونی و کششهای باطنی خود، هدف اصلی و کمال نهایی را بشناسد.(2) خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند ؛بداند خاکی محض نیست.پرتویی از روح الهی در او هست.بداند که در معرفت می تواند بر فرشتگان پیشی بگیرد. بداند که او امانتدار الهی است.(3) مقصود از نفسی که شناختن آن عین شناختن حق تعالی است، همان روح انسانی است که از عالم امر پروردگار(قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبى)(4) صادر گردیده نه نفس حیوانی.اگر چه نفس حیوانی هم ضروری و نخستین شرط پیدایش روح الهی است که روح مجرد به واسطه نفس در این عالم مادی جلوه گر می شود.(5) برای موجودی که فطرتاً دارای حب ذات می باشد، کاملاً طبیعی است که به خود پردازد و درصدد شناختن کمالات خویش و راه رسیدن به آنها، برآید.پس درک ضرورت خودشناسی، نیازی به دلیلهای پیچیده عقلی و تعبدی ندارد.از این رو غفلت از حقیقت و سرگرم شدن به چیزهایی که یه هیچ وجه در کمال آدمی موثر نیست، امری است غیر طبیعی و انحراف آمیز.و این امر است که باید علتش را جستجو کرد و راه سلامت و نجات از آن را شناخت.اساساً همه تلاشهای انسانی اعم از علمی و عملی، برای تامین لذایذ و منافع و مصالح انسان انجام می گیرد؛پس شناختن خود انسان و آغاز و انجام او و همچنین کمالاتی که ممکن است به آنها نایل گردد، مقدم بر همه مسائل است بلکه بدون شناختن حقیقت انسان و ارزش واقعی او سایر بحثها و تلاشها، بیهوده و بی پایه است.اصراری که ادیان آسمانی و پیشوایان دینی و علمای اخلاق، بر خود شناسی و به خود پردازی دارند، همگی ارشادی به همین حقیقت فطری و عقلی است. (6)قرآن شریف، فراموش کردن نفس را لازمه فراموش کردن خدا و به منزله عقوبت این گناه معرفی می فرماید: (وَ لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ )(7):«و نباشد مانند کسانیکه خدا را فراموش کردند پس خدا هم خودشان را از یادشان برد.»و منظور این است که میان فراموش کردن خدا و فراموش کردن نفس خودشان، ملازمه است.در جایی دیگر می فرماید:« یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ »(8) :«ای کسانیکه ایمان آورده اید به خودتان بپردازید، زیان نمی رساند شما را کسی که گمراه شده، آنگاه که شما هدایت شده باشید.» در این آیه ضمن آنکه به مردم دستور داده شده که سرگرم هدایت و رستگاری خود باشند و بدانند که اگر دیگران راه باطل و گمراهی را پیش گرفتند، زیانی به ایشان نمی رسانند این مطلب را هم متذکر می شود که راه هدایت و رستگاری، همان پرداختن به خود و توجه به نفس می باشد بیانی که علامه طباطبائی در تفسیر این آیه دارد این است: انسان وقتی می شنود(این آیه را)خواهد فهمید که یگانه شاهراهی که هدایتی واقعی و کامل را در بر دارد، همان راه نفس اوست و راهنمای حقیقی وی که خدای اوست، او را موظف ساخته که خود را بشناسد و همه راهها را پشت سرانداخته، راه نفس خویش را در پیش گیرد و به خدای خود از دریچه نفس خود نگاه کند که مطلوب واقعی خود را خواهد یافت و از این رو پغمبر می فرماید:«هرکه خود را شناخت خدا راشناخت»ونیزمی فرماید:«کسانی ازشماخدا رابهتر می شناسد که خود را بهتر بشناسند.»(9) با اینکه در آیات الهی، به توجه در آفاق وانفس، تذکر داده شده است:( سَنرُِیهِمْ ءَایَاتِنَا فىِ الاَْفَاقِ وَ فىِ أَنفُسِهِمْ حَتىَ یَتَبَینََ لَهُمْ أَنَّهُ الحَْقُّ )(10) اما برای آیات انفس موقعیت خاصی قائل شده و با تعبیر« وَ فىِ أَنفُسِکمُْ أَ فَلَا تُبْصِرُونَ»(11) کسانی راکه به خویشتن نمی پردازند و آیات الهی را در درون خویش مورد مشاهده قرار نمی دهند، نکوهش فرموده است.(12) در روایات اسلامی نیز، به مسئله خودشناسی، تأکید فراوان شده است که به نمونه هایی از آن می پردازیم:به عنوان مثال حضرت علی (ع) فرمودند : « من عرف نفسه فقدانتهی الی غایه کل معرفه و علم»(13):«هر که خود را بشناسد حقیقتا به کنه هر معرفت ودانشی رسیده است»و درجای دیگر فرمود:«لاتجهل نفسک فان الجاهل معرفه نفسه جاهل بکل شی»(14):«نسبت به خویش، غافل مباش زیرا کسی که خود را نشناسد، به همه چیز نادان خواهد بود.»در حدیث دیگری، حضرت بر کرامت نفس که از نتایج خودشناسی است اشاره فرموده و آن را عامل صبر بر گناه، معرفی می نماید:«من کرمت علیه نفسه لم ینها بالمعصیه»(15):«کسی که نفس خودراگرامی وشریف دارد، آنرابه معصیت وگناه، خواروپست نسازد.»پس از نتایج قطعی خود شناسی، عدم ارتکاب معصیت می باشد.در روایتی از پیامبر اکرم این مطلب به تأیید می رسد:«کلما زاد علم الرجل زاد عنایته بنفسه و بذل فی ریاضتها و صلاحها جهده»(16):«هر قدر بر دانش شخص افزوده شود، اهتمامش به خودش بیشتر می شود و در راه تربیت و اصلاح خویش بیشتر می کوشد.»اما سوالی که در اینجا به ذهن می رسد این است که چرا اکثریت انسانها به خودشناسی اهتمام نمی ورزند ؟چنانچه می بینیم با آنکه حس حقیقت شناسی و شوق سعادتمندی در تمام افراد موجود است اما دیو نفس او را فریب داده و در عوض مطلوب حقیقی، لذتهای قوای حیوانی را در نظر وی جلوه می دهد و می آراید و همین است که هر کسی سعادت و خوشیختی خود را در چیزی تصور نموده و در طلب آن پافشاری می کند؛یکی سعادت و خوشبختی را در جمع نمودن مال تشخیص داده و در طلب آن کوشش فراوان می کند؛و دیگری در شهوت و ریاست.و جماعتی چنان خواب غفلت چشم و گوش آنها را پر کرده که گمان می کنند خوشبختی و سعادتمندی فقط در خوردن غذای لذیذ و خوابیدن راحت در رختخواب نرم و پوشیدن لباس فاخر می باشد.(17) خلاصه هر کسی بهای زندگی خود را در چیی تصورر نموده و همت خود را صرف آن می کند و آن گوهرهای گرانبهایی که خداوند متعال در طبیعت بشر به ودیعه نهاده است را، به بازیچه از دست داده و خود و خدای خود را فراموش نموده است.(نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ)(18) (فراموش کردند خدا را پس خدا هم آنها را دچار خود فراموشی کرد) نخستین شرط اساسی پیمودن راه حق و رسیدن به مقصود اصلی، شناختن خود است و سعادت و جاودانگی جز بوسیله روح و نفس ممکن نیست.حضرت رسول فرمودند:«هر که خود را شناخت خدای خود را شناخت».(19) زیرا کسی که خود را شناخت، البته مبدأ و منتهی و خط سیر وجود خود را هم می شناسد و پی به حقایق طبیعت و اسرار خلقت می برد و آن زمان خواهد فهمید از کجا آمده و برای چه آمده و به کجا خواهد رفت.(20) تمام عیوب ما از این جاست که فرق بین جسم خاکی و روح افلاکی را تشخیص نمی دهیم و هر جا که«من و ما»گوییم، گمان می کنیم که نفس و روح ما همین بدن و احساسات جسمانی ماست و علت اشتباه چند چیز است:
اول اینکه خود را نمی شناسیم و به گمان اینکه انسان فقط عبارت است از همین بدن خاکی و قوای ظاهری و احساسات حیوانی، سعادت خود را در فراهم آوردن جهات مادی و حظوظ دنیوی می دانیم و از لذائذ روحانی خبری نداریم.(21) در صورتیکه باید باور کنیم که ما روحی هستیم با یک جسم، نه جسمی با یک روح به بیان دیگر ما موجودی مادی نیستیم که از تجربه های معنوی و الهی برخوردار باشیم بلکه مخلوقی الهی هستیم که با تجربه های مادی سروکار داریم.(22)
دوم چیزیکه ما را در غفلت فرو برده است این است که گمان می کنیم شناختن حقتعالی، برای غیر پیغمبر و امام، محال است؛ بلکه بعضی از کوته بینان نسبت به آنها هم شاید محال و غیر واقعی بدانند.این است که آسوده خفته ایم و از معارف به اسمی قناعت نموده ایم و از علوم به اصطلاحی و از عباردات و طاعات و به اشکال و عاداتی گمان می کنیم که مومن کامل می باشیم.(23) این مطالب است که یک روانشناس غربی نیز آن را تأیید می کند.وی در این زمینه می گوید:«ما به این اندیشه خوکرده ایم که تمام نکته ها و مطالب مربوط به سطوح عالی هوشیاری، به طور عمده به رهبران بلند پایه مذهبی مرتبط است و ضرورتی ندارد که ما نیز در قلمروی معنویتو اولویت، گام برداریم، حال آنکه اگر آدمی در برابر اصول و قواعد روح، دچار وسواس و دو دلی شود و در مورد طرح الهی، شک و تردید به دل راه دهد، از تجربه های معنوی محروم شده و تاوان سنگینی پرداخت خواهد کرد.»(24)
سوم علت اشتباه ما اینکه، وقتی در فکر شناسایی حق تعالی می افتیم و گوشزد ما می شود که باید سیر الی الله نماییم، شاید چنین گمان کنیم که از راه ظاهر می توان به حق تعالی نزدیک شد و با او آشنا گردید، غافل از آن که فقط یک راه باز است، و آن راه قلب و باطن است.(25) و چهارم اینکه، روح ما به حالت خمود و افسردگی پنهان گشته بطوریکه گویا به کلی نابود است زیرا در ابتدا قوای روحانی ضعیف و قوای طبیعی و حیوانی در منتهی درجه قوت و غلبه می باشند.لذا در تقویت روح محتاج به اعمال سخت و دقت نظر فراوان می باشیم.توضیح بیشتر اینکه مباین و مقابل یکدیگرند، اگر یکی از آنها غلبه کند، دیگری را یا به طور کلی نابود می نماید و یا آنکه وی را شبیه به خود می کند و چون روح از عالم امر الهی و مجردات است «… قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبىِّ »(26) «… بگو روح از امر پروردگار من است».و بدن از عالم ماده می باشد و کمال مباینت بین مجرد و مادی موجود است، به حکم تقابل، هر یک از آنها در حین غلبه، دیگری را مغلوب کرده و او را تحت حکم خود قرار می دهد و سبب آنکه نوع بشر اهمیتی به امر روح و قوای روحانی خود نمی دهد، همان غلبه اولیه جسم است.(27) از اینجا معلوم می شود، زمانی روح الهی ممکن است در عرصه وجود، خود را در معرض ظهور و بروز گذارد که قوای جسمانی (هوای نفس)و قوای روحانی قوی گردد.پس سعادتمندی کامل نصیب کسی می گردد که روح او قوی گشته و در بدن او ظهور یافته و او را به جوار حق تعالی نزدیک کرده است.(28) بنابراین نخستین چیزیکه باید تصدیق نماییم و ایمان آوریم این است که برای انسان روحی وجود دارد که مجرد از ماده می باشد .زیرا تا اول ندانیم و اقرار و اذعان به وجود چنین موجود شریفی ننماییم، کمر همت به یاری او نمی بندیم.سپس با اراده ای قوی و عزمی آهنین، با نفس حیوانی بجنگیم و به قدری که ممکن است کوشش نماییم که آن روح الهی را تقویت کنیم و قوای طبیعی و مادی را در حیطه تصرف او در آوریم.(29)
ب)راهکارهای خودشناسی
1. تشخیص بیماریهای روح و عیوب نفس:
در دنیای امروز، تمام توجه، به مسائل مادی معطوف گردیده و جهات روحانی فراموش شده است.بیشتر مردم برای ارضای غرایز حیوانی و جلب لذایذ نفسانی مجاهده می کنند ولی در راه اقناع تمایلات عالی انسانی، قدمی بر نمی دارند.از بیماریهای بدنی نگران می شوند و زود به دنبال درمان می روند، اما در مقابل بیماریهای معنوی بی تفاوتند.امراض اخلاقی علائم ظاهری ندارند و تشخیص آنها مشکل است اما ناآگاهی مریض، حقیقت را تغییر نمی دهد و مرض را زایل نمی کند، بلکه برعکس ممکن است آن بیماری تشدید شود و مزمن گردد و سرانجام درمانش را مشکل و احیاناً غیر ممکن سازد.(30) رسول اکرم فرمود:«اذا اراد الله بعبد خیراً فقهه فی الدین و زهده فی الدنیا و بصره عیوبه»«وقتی خداوند درباره کسی اراده خیر فرماید، وی را در کار دین دانا می کند و به دنیا و علایق مادی کم اعتنایش می نماید و او را به عیوب اخلاقش بینا و آگاه می سازد»(31) بنابراین توجه انسان به عیوب اخلاقی اش در واقع باز شدن بابهای خیر الهی به سوی اوست و برعکس بی اطلاعی بشر از عیوب درونی خویش به معنی ابقای بیماری فکری و ادامه سیئات اخلاقی است و این صفت به قدری ناپسند است که اسلام آن را بزرگترین گناهان به حساب آورده است.حضرت علی (ع)فرمودند:«من اشد عیوب المرء ان تخفی علیه عیوبه»«یکی از بزرگترین گناهان هر انسان این است که از عیوب اخلاقی و نقایص معنوی خویش ناآگاه باشد».(32) حال باید دید که چگونه می توان به عیوب اخلاقی خود پی برد و بیماریهای روحی را کشف نمود.کسی که می خواهد به وضع جسمی خویش پی ببرد و از بیماریهای نهفته جسمی خود، آگاه شود، خود را در اختیار سازمان های پزشکی می گذارد.کارشناسان متخصص از راه معاینه های دقیق، بدن او را بررسی می کنند تا بیماریش را تشخیص دهند.برای شناخت امراض معنوی و عیوب اخلاقی نیز وسایلی وجود دارد.ابو حامد محمد غزالی در این باره چهار راه را ارائه نموده است.(33)
1-1 . مراجعه به عالم اخلاق
حضور در محضر انسان بصیری که عیوب نفسانی و اخلاقی را به خوبی می شناسد، یکی از راههای پی بردن به خلق و خوی ناپسند است.عالم اخلاق برای شناخت بیماریهای روح مانند طبیب حاذق، برای تشخیص بیماریهای بدن است.معیار بیماریهای جسمی، ناهماهنگی با برنامه طبیعت است و معیار عیوب معنوی ناسازگاری با اصول اخلاقی است.نمونه ای از این مراجعه را می توان در زندگی نامه حضرت عبدالعظیم حسنی یافت.شیخ صدوق و غیر او روایت کرده از جانب عبدالعظیم که فرمود:«وارد شدم بر اقای خودم، امام علی نقی علیه السلام، چون آن حضرت مرا دید فرمود:«مرحبا به تو ای ابوالقاسم!تو ولی ما هستی از روی حقیقت» پس عرض کردم خدمت آن جناب که:«ای فرزند رسول الله، من می خواهم که دین خود را بر شما عرضه کنم، پس هرگاه مرضی و پسندیده است بر آن ثابت بمانم تا خداوند عزوجل را ملاقات کنم»، فرمود:«بیاور ای ابوالقاسم(عرض کن دین خود را)».سپس حضرت عبدالعظیم، اعتقاد خود را به طور مفصل به امام عرضه می دارد و در نهایت، امام به او می فرماید:«ای ابوالقاسم!این است به خدا سوگند دین خدا که پسندیده است آن را برای بندگانش، ثابت بمان بر همین اعتقاد، خداوند ثابت دارد تو را به قول ثابت در حیات دنیا و آخرت».(34) شاید بتوان گفت مراجعه به عالم اخلاق در زمان ما که دسترسی به امام معصوم نداریم، مراجعه به احادیث صحیح اخلاقی آنها می باشد و نیز مراجعه به فقیهان و عالمان دینی و مطالعه کتب آنها.چرا که انسان با این مطالعات می تواند میزان ناسازگاری اخلاق خود با اخلاق اسلامی را دریابد.اما نکته ای که ذکر آن خالی از فایده نیست اینکه با دقت در حدیث مذکور (35) از جناب عبدالعظیم، در می یابیم که حضرت عبدالعظیم، مبانی اعتقادی خود را به امام عرضه دارد که آن مبانی شبیه همان اعتقاداتی است که در زیارت آل یاسین، خطاب به امام زمان(عج) عرضه می شود.پس ما نیز می توانیم این مبانی اعتقادی اسلامی را با حضور قلب کامل هر روز به محضر امام زمان بوسیله زیارت آل یاسین، عرضه بداریم.
1-2 . انتخاب دوست شایسته
یکی دیگر از راههای شناخت عیوب اخلاقی، تذکرات دوست شایسته و صمیمی است.کسانی که با افراد عاقل و با ایمان مرتبط می شوند، راه سعادت همه جانبه خویش را هموار می سازند.امام صادق (ع)فرمود:«احب اخوانی الی من اهدی الی عیوبی»«محبوب¬ترین برادرانم نزد من کسی است که عیوب مرا به من اهدا کند».(36) گاهی تذکر به جا از طرف یک دوست، آنقدر موثر واقع می شود که شخص مورد انتقاد را تکان می دهد و بر اثر آن به فکر چاره جویی می افتد.مسیر گذشته را ترک می گوید و به اصلاح خود می پردازد.در دنیای کنونی، این قبیل دوستان، کمیاب تر از قبل شده اند بیشتر مردم امروزه، به انگیزه سودجویی با هم رفیق می شوند.خوب و بدها را از دیدگاه مادی می نگرند و از این رو پاره ای از سیئات اخلاقی را اساساً بد نمی دانند تا رفقای خود را متوجه کنند.در مواردی هم که صفتی را بد بدانند اغلب تذکر نمی دهند و این سکوتشان علتهای مختلف دارد.بعضی سکوتشان معلول حسد است؛عیب رفیق خود را نمی گویند، مبادا خود را اصلاح کند و بر اثر آن محبوبیتی به دست آورد.بعضی خودخواهند عیب دوست خود را تذکر نمی دهند تا در وی رنجشی بوجود نیاورد تا به محبوبیت خویش آسیبی نرسانند و برخی خود گرفتار عیوب اخلاقی هستند و برای اینکه خودشان مورد انتقاد قرار نگیرند از عیوب رفقا چشم می پوشند و در نتیجه هر دو طرف با عیب اخلاقی باقی می مانند.(37) امام علی (ع) فرمود:«من ابان لک عیبک فهو ودودک و من ساترک عیبک فهو عدوک»«هر که عیبت را به تو نشان دهد او دوست صمیمی توست و هر که عیبت را از تو مخفی نگه دارد، او دشمن توست».(38) چشم پوشی نابجا درباره عیوب معنوی برادران، به منزله امضای سیئات اخلاقی انان است و این عمل نه تنها منافی با دوستی صادقانه است بلکه می توان آن را یک نوع بدخواهی به حساب آورد چرا که امام علی(ع)فرمود:«انما سمی العدو عدواً لانه یعدوا علیک فمن داهنک فی معایبک فهو العدو العادی علیک»«دشمن را از آن جهت عدو گویند که درباره تو عدوان می کند و به تو تعدی و تجاوز می نماید.پس دوستی که عیوبت را نادیده انگارد و درباره سیئات اخلاقی ات مدارای بی مورد کند، دشمن است، زیرا او با این عمل درباره تو تعدی و ستم روا داشته است».(39)
1-2 . استفاده از گفته های دشمن
کسی که با دیگری عداوت دارد و می خواهد از وی انتقام بگیرد می کوشد تا عیبی از او پیدا کند و آن را بر ملا سازد و بدین وسیله ارزش دشمن خود را در جامعه کاهش دهد.امام علی(ع)فرمود«گاهی دشمنان، برای مرد از دوستان و برادرانش نافع ترند، چه آنکه آنان عیوب و نقایصش را به وی اهدا می کنند». (40) افراد نادان، گفته های دشمن را با بدبینی تلقی می کنند و از آن بهره عاقلانه نمی گیرند ولی افراد با بصیرت به این نکته توجه دارند که ممکن است دشمن در اثر جست و جو از حقیقتی آگاه شود و عیب نهفته ای را آشکار کند.روایت زیر موید این مطلب است:امام صادق(ع)فرمود:بین حضرت یحیی، پیامبر بزرگوار الهی و شیطان سخنانی به قرار زیر، رد و بدل شد:یحیی گفت:هرگز شده است که ساعتی بر من پیروز شوی؟شیطان جواب داد:خوراک تو زیاد است، موقعی که افطار می کنی، غذا در معده ات جمع می شود، بر اثر آن سنگین می گردی و این حالت تو را از قسمتی از نوافل و شب بیداری باز می دارد!یحیی از این سخن دشمن استفاده کرد و به نقطه ضعف خود متوجه گردید و فوراً به اصلاح خود تصمیم گرفت و گفت:من با خدا عهد می بندم که از این پس هرگز خود را از غذا سیر نکنم تا او را ملاقات نمایم.شیطان که از گفته های خود پشیمان شده بود گفت:من نیز با خدا عهد می کنم که از این پس هرگز مسلمانی را نصیحت نکنم تا پروردگار را ملاقات نماید.(41)
1-3 . توجه به قضاوت مردم
چهارمین راه شناخت عیوب اخلاقی این است که آدمی با مردم در آمیزد و در قضاوتهای اجتماع دقت کند.آن صفاتی را که مورد پسند عموم مردم است، در صدد به دست آوردنش باشد و آن صفاتی را که در نظر عموم ناپسند است، ترک گوید.مسئله افکار عمومی و قضاوت مردم درباره درستی و نادرستی افراد در روایات اسلامی آمده است از آن جمله حضرت علی (ع)در عهد نامه خود نوشته است:«ای مالک، بدان من تو را به شهرهایی فرستاده ام که پیش از تو حکمرانان دادگر و ستمکار بر آن حکومت کرده اند و مردم در کارهای تو با همان چشم می نگرند که تو خود در اعمال زمامداران گذشته نگریسته ای و درباره ات همان را می گویند که تو درباره آنان می گفتی و می توان با سخنانی که خداوند در زبان مردم جاری ساخته، به شایستگی و صلاحیت افراد پی برد».(42) البته باید خاطر نشان کرد که در صورتی می توان قضاوتهای مردم را پذیرفت که افکار آنها در مهد اسلام پرورش یافته باشد و معتقد به تعالیم الهی باشند و عملاً برنامه های قرآن شریف را به کار بندند.(43) معاشرت با مردم و استفاده از آنان در یافتن عیوب اخلاقی، فایده دیگری نیز دارد و آن این است که آنچه انسان از صفات نکوهیده را در مردم می بیند، در مورد خودش بررسی کند که آیا او نیز دارای این خصوصیات هست یا خیر؟حضرت علی(ع)در این باره می فرماید:«در تربیت نفس خویش تو را بس که از آنچه بر دیگران نمی پسندی، دوری کنی»(44)
2. عدم زیاده روی در التذاذات مادی(45)
دومین راهکار برای خودشناسی، زیاده روی نکردن در لذتهای حیوانی و مادی است همانگونه که قبلاً ذکر شد، جسم و روح، دو چیز مباین و مقابل هم می باشند که اگر یکی از آنها غلبه کند، دیگری مغلوب می شود آنچه که باعث تقویت غلبه جسم و خواسته های آن می گردد زیاده روی در لذتهای حیوانی است به این معنی که وقتی انسان به خواسته های جسم توجه کامل داشته باشد و آنها را در حد زیاد برآورده سازد، خوی حیوانی انسان، قوی تر شده و در نتیجه روح انسانی، پنهان تر می گردد و شناخت استعدادها و نیروها و شایستگی های آن مشکل تر می گردد.از جمله لذتهای جسم مادی، خواب و خوراک و شهوت می باشد که با توجه در آیات و روایات در می یابیم که افراط در این لذتها، بسیار مورد نکوهش واقع شده است و آثار زیانباری برای آن ذکر گردیده است به عنوان مثال در حدیث معروف «عنوان بصری»امام صادق (ع)جهت تربیت نفس، سه مورد ذکر می کند که هر سه آن مربوط به خوراک است امام(ع)می فرماید:«فایاک ان تاکل ما لا تشتهیه، فانه یورث الحماقه و البله، و لا تاکل الا عند الجوع، و اذا اکلت فکل حلالاً و سم الله .واذکر حدیث الرسول (ص)ما ملات آدمی وعاء شراً من بطنه ؛فان کان و لا بد فثلث لطعامه و ثلث لشرابه و ثلث لنفسه»(46).«1- مبادا چیزی بخوری که بدان اشتها نداری، چرا که حماقت و نادانی را به بار می آورد. 2- تا گرسنه نشدی چیزی مخور.3- هر وقت خواستی چیزی بخوری با نام خدا شروع کن و از حلال بخور و به یادآور حدیث پیامبر را که فرمود:«هیچ گاه آدمی ظرفی بدتر از شکمش را پر نکرده است، پس اگر به خوردن ناچار شدی یک سوم شکم را برای طعام، یک سوم برای آب و یک سوم را برای نفس قرار ده».همچنین آن حضرت، افراط در خواب را به دلیل افراط در خوراک دانسته و می فرماید :«بسیار خفتن و بسیار نوشیدن، از سیری فراوان، زاده می شود و این دو، انسان را نسبت به فرمانبرداری از خدا، سنگین می کنند و دل را سخت تر از آن می کنند که تفکر و خضوع داشته باشد».(47) و در حدیث دیگر، برانگیختن شهوت را نیز به دلیل پرخوری می دانند:«هیچ چیز زیانبارتر از پرخوری نیست و آن دو چیز را پدید می آورد؛سنگدلی و برانگیختگی شهوت».(48)میرزا جواد ملکی تبریزی، از عرفای بزرگ قرن اخیر، در دستورالعمل خود به شیخ محمد حسین کمپانی، چنین می نویسد:«باید انسان، یک مقدار زیاده بر معمول، تقلیل غذا و استراحت بکند تا جنبه حیوانیت کمتر و روحانیت قوت بگیرد و میزان آن اینکه اولاً انسان در روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد…ثانیاً هر وقت غذا می خورد، باید مثلاً یک ساعت بعد از گرسنگی بخور و آن قدر بخور که تمام سیر نشود…و اگر بتواند روزه های سه روز هر ماه را ترک نکند».در مورد میزان خواب نیز فرموده است: «و اما خواب، ریاضت آن را هم مرحوم استاد ملاحسین قلی همدانی می فرمود که هر شبانه روزی یک ساعت از میزان طبی کم بکند، میزان طبی را هفت ساعت می فرمودند که خوابش در شبانه روز، شش ساعت باشد ولی وقتش را به نحوی قرار دهد که اواخر شب را بیدار باشد چرا که فرمودند :کسانی که از مقامات دین به جایی رسیده اند همه شان از شب خیزها بوده اند، از غیر آنها دیده نشده است!».(49) پس تقلیل خواب و خوراک به میزان متعادل، باعث می شود که جسم غلبه کمتری بر روح داشته باشد.اگر روح کسی بر بدنش حکومت نکند، روح او اسیر بدن است و میل های بدن، تکلیف روح را تعیین می کنند.چنین انسانی از ظهور زیبایی های روح در بدنش محروم است.اگر روح نتوانست در بدن حکومت کند، شکم هر جا خواست می رود و روح هم به دنبال شکم، به راه می افتد و دیگر فرمانده واقعی که باید روح باشد، از فرماندهی عزل شده و در زندان میل های بدن قرار می گیرد و روح چنین انسانی که فقط مشغول بدنش است، چه بخواهد و چه نخواهد، گرفتار بدن می شود و دیگر قدرت پرواز و سیر به سوی عالم بالاتر را از دست خواهد داد.(50)
3. تفرح، ضرورتی برای روح:
در قسمتهای پیش ذکر کردیم که انسان در واقع روحی است که با جسم مادی در این جهان ظاهر شده است و برای تقویت این روح باید کوشش نمود تا تحت اسارت جسم نباشد.یکی از راههای تقویت روح، این است که نیازهای آن برطرف گردد چرا که روح آدمی مانند جسم او دارای نیازهایی می باشد که مهمترین آنها، تفریحات سالم و شادی های روح افزاست. تفریح عبارت است از فعالیتهای مطبوع و لذت بخش که خارج از برنامه کار روزانه در ساعات فراغت انجام می شود و باعث انبساط روح و مسرت خاطر می گردد و روی جسم و جان، اثر مفید می گذارد.(51) اولیاء دین، لذایذی را که باعث انبساط روح و مایه شادمانی است و آسیبی به سعادت بشر نمی رسانند، امضاء کرده و خاطر نشان ساخته اند که لذایذ مباح، آدمی را در انجام وظایف روحانی و معنوی یاری می کند چنانکه امام رضا(ع)فرمودند:«کوشش کنید اوقات روز شما چهار ساعت باشد:ساعتی برای عبادت و خلوت با خدا، ساعتی برای تأمین معاش، ساعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیب هایتان واقف می سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و ساعتی را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص دهید و از مسرت و شادی ساعات تفریح، نیروی انجام وظایف وقتهای دیگر را تأمین کنید.»(52) اما لذت هایی که به جسم و جان بشر، ضرر می رسانند و با سعادت و سلامت بشر ناسازگارند ممنوع شناخته شده و اولیاء دین پیروان خود را از آلوده شدن به آنها بر حذر دانسته اند.اما جایگزین آنها، فعالیت هایی را مورد سفارش قرار داده اند تا نیاز روحی انسان تأمین گردد.از جمله این فعالیت ها که در روایات اسلامی به آن اشاره شده است«ورزش»می باشد و در پاره ای از روایات به«مسافرت»به عنوان یک عامل مفید دیگر در پرورش روح، تأکید شده است.همچنین حضور در طبیعت و نگریستن به سبزه و آب، شوخی و مزاح مناسب و ادخال سرور در قلب دیگران و … از جمله مواردی است که مورد سفارش اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است.در اینجا به یک مورد مهم این فعالیت ها یعنی ورزش می پردازیم.بحث در این بود که برای تقویت روح که بُعد اصلی انسان است جسمانیت خود را کمتر مورد توجه قرار دهیم و از زیاده روی در لذتهای جسم بپرهیزیم.و در عین حال باید به عوامل نشاط روح نیز توجه داشته و آن را تقویت نمائیم.ممکن است این سوال به ذهن برسد که ورزش در تقویت روح چه تأثیری می تواند داشته باشد و حرکات جسمی چگونه باعث رشد روح می گردند؟!در پاسخ باید گفت که ورزش یکی از روش هایی است که می توان از طریق آن روح را بر بدن حاکم کرد، البته به این شرط که در ورزش جهت گیری انسان این باشد که روح بر بدن حاکم گردد.اگر ورزش کردن مبنای فکری نداشته باشد و فقط بر اساس تحریک خیالات انجام شود، آن نتیجه عالی را به دنبال نخواهد داشت.تمرکز روح در حین حرکات ورزشی و در کنار تمرینات منظم می تواند بدن را در اختیار روح بیاورد، البته باید قصد از ورزش، تسلط یافتن بر بدن و میل های افراطی آن باشد و از این طریق می تواند، بدن را که مانع روح است از طریق تمرین و فرمان های دائمی که به آن داده می شود، به کنترل و تسلط خود در آورد.(53) در نتیجه مقاومت بدن در برابر فرمان روح کمتر می شود و سستی و کسالتی که در انجام بعضی از اعمال در بدن وجود دارد، بوسیله ورزش، ضعیف می گردد و از بین می رود.امااگرورزش یابطور کلی تفریح رابه صرف سرگرمی بخواهیم، درآن صورت به جای اینکه وسیله ای برای رشدروحی باشد، جایگزین آن می گردد.بعضی اوقات تفریحات صرفاً به این دلیل که جایگزین هایی برای رشد روحی است مورد توجه همگان قرار می گیرد!برای مثال ممکن است شاهد افرادی باشیم که تنها هدف زندگیشان زدن چند توپ به دروازه در بازی فوتبال باشد! این تلاش عاشقانه برای کسب مهارت بیشتر در بازی، نوعی حس رشد و پیشرفت در آنان بوجودمی آورد و در نتیجه سبب می گردد، این واقعیت را نادیده بگیرند که عملاً از پیشرفت بازمانده اند و از تلاش برای رشد خود به عنوان انسان، دست کشیده اند.این افراد اگر واقعاً خود را شناخته بودند هرگز این چنین با حرارت، درگیر هدفی پوچ و آینده ای بی محتوا نمی¬گردیدند.(54)
4. یاد مرگ:
همانگونه که قبلاً گذشت، نخستین چیزی که برای خودشناسی لازم است به آن ایمان آوریم و تصدیق نماییم، این است که برای انسان، روحی وجود دارد که مجرد از ماده می باشد. برای آسانتر شدن باور این مطلب، یاد مرگ، کمک زیادی به انسان می کند.چرا که مرگ چیزی نیست جز جدایی روح از بدن و آزاد شدن آن.اندیشیدن به این موضوع که جسم با مدفون شدن، پوسیده می گردد و تبدیل به خاک می گردد، می تواند انسان را از وابستگی های به جسم رها کند.یک روان شناس غربی در این باره می گوید:اگر معتقد باشید که وجودتان به این جسم محدود می شود و هر جا که این جسم می رود، شما نیز می روید، یک زندگی سرشار از مصیبت و نگون بختی را برای خود تدارک دیده اید.اگر به وضعیت جسمانی خویش، وابسته بوده و به شدت مایل باشید که همین گونه که هستید، باقی بمانید، چین و چروک صورت، ریزش مو، ضعف بینایی و … درد و رنج فراوانی را به شما تحمیل خواهد کرد.وابستگی به جسم به عنوان وسیله ای برای خشنودی و رضایت خاطر در زندگی، فکر و ذکر را به ظاهر و قیافه مشغول می دارد و آدمی را از درک این نکته غافل می کند که او بطور موقت، جسمش را اشغال کرده است.عادت و خوگرفتگی به جسم، به غالب مردم اجازه نمی دهد که به موجودیت بی شکلی که بخش عمده هستی شان را تشکیل می دهد، بیندیشند.(55) مشکل ما اینجاست که باور نمی کنیم دارای زندگی جاودانه هستیم و برای آن نیاز به سرمایه گذاری کافی داریم و اگر ما معتقد به جاودانگی خود شدیم، نه تنها مرگ را نیستی و فنا و فاجعه نمی دانیم، بلکه خود را برای آن مرحله آماده می کنیم و از سرمایه هایی که در اختیار داریم، برای زندگی آینده، بهره برداری می کنیم.(56) باور به این استفاده از فرصتهاست که به زندگی انسان شورونشاط می بخشد، و این مطلب را نه تنها مسلمانان بلکه هر فطرت پاکی می پذیرد همانگونه که روانشناسی نیز این را تأیید می نماید:«به نظر بسیاری از مردم، مرگ عفریتی است نامرئی که دیده نمی شود در حالیکه خوشبختانه به مرحله ای از درک واقعیات رسیده ام که بامرگ به راحتی کنار آمده ام و به آن به عنوان«نیروی مثبت حیات»می نگرم زیرا هر آن وهر لحظه به ما اخطار می کند که فرصت محدودی برای زندگی داریم و این هشدار شوخی بردار نیست … کسانی که از مرگ می هراسند، به این دلیل است که زندگی نمی کنند. اگر ما زندگی می کردیم از مرگ هراسی نداشتیم . مرگ نوعی مبارزه است به ما هشدار می دهد که وقت را تلف نکنیم. به ما می آموزد که رشد کنیم».(57)بنابراین بر خلاف آنچه که بعضی از افراد می پندارند که مرگ و یاد آن باعث افسردگی یا خمودگی می گردد، باید گفت یاد مرگ، باورهایی همچون اعتقاد به جاودانگی، استفاده ازفرصتها، قدر دیگران را دانستن، تعادل در التذاذات مادی و…را به همراه دارد.دلیل برتأکید بریادمرگ در روایات پیامبروائمه اطهار علیهم السلام نیز می تواند به جهت همین فواید باشد.چنانچه رسول خدا(ص) فرمودند «برترین زهد در دنیا یاد مرگ است و برترین عبادت، یاد مرگ است وبرترین تفکر، یاد مرگ است، پس هرکسی یادمرگ وجودش را پر کند، گور خود را باغی از باغهای بهشت یابد.»(58) امتیازاتی که پیامبر اکرم(ص)برای یاد مرگ فرمودند به این دلیل است که یاد مرگ و سختی های آن، زمینه ساز انتخاب راه درست و انجام اعمال صالح و دوری از گناه، می باشد.حضرت در روایت دیگری می فرماید:«اکثروا ذکر الموت فانه یمحص الذنوب»«بسیار یادمرگ باشید زیرا آن، گناهان را می زداید.»(59) و در روایت دیگری، تعداد این یاد کردن را ذکر فرموده اند:«نعم من یذکر الموت فی الیوم و اللیله عشرین مره»(60):«چه خوب است یاد مرگ در هر شبانه روز، بیست مرتبه!»اما این یاد کردن می تواند به صورتهای مختلف باشد مثلاً اینکه فرد برای خود کفنی تهیه نموده و آن را در دسترس خود قرار دهد و در مواقعی که می خواهد متذکر مرگ شود، آن را باز کرده، بپوشد و به آن نظر کند و بداند که در آن پیچیده خواهد شد و سوالات نکیر و منکر پاسخ خواهد داد.(61) امام صادق(ع)فرمودند:«کسی را که کفن خود را در خانه نگهداری کند، از غافلان ننویسند و هر گاه به آن کفن نظر کند، ثواب می برد.»(62) از این رو گفته شده که مستحب است انسان در حال سلامتی، کفن و سدر و کافور خود را تهیه کند.(63) یکی دیگر از روشهای یاد مرگ این است که انسان برای خود، وصیت نامه تهیه نماید و در آن حقوقی را که از او خواسته شده و انجام نداده از جمله حق الله و حق الناس را ذکر نماید و با نظر کردن در آن تلاش نماید تا فرصت باقی است، این حقوق را براورده سازد.از بهترین زمانهایی که برای یاد مرگ مناسب است، زمانی است که انسان فارغ از فعالیتهای روزانه به بستر خواب می رود؛ امام صادق(ع)فرمودند:«اذا اویت الی فراشک فانظر ما سلکت فی بطنک و ما کسبت فی یومک و اذکر انک میت و ان لک معاداً»(64) «آن موقعی که بر بستر استراحت قرار گرفتی، اندیشه کن که چه چیزی از خوراکیها در شکم خود قرار دادی و در آن روز چه کارهایی را انجام دادی و یاد کن که از دنیا رفتنی هستی و برای تو رستاخیزی در کار است.»متذکر شدیم که یاد مرگ باعث شناخت بیشتر روح و شناخت حیات واقعی انسان می گردد و در نتیجه او را از انجام اعمال ناپسندی که با روح تناسب ندارد باز می دارد و به همین خاطر است که یکی از زمانهایی که برای یاد مرگ توصیه گردیده است وقتی است که انسان میل به انجام گناه دارد:حضرت علی(ع)فرمودند:«پس مرگ را یاد کنید(مخصوصاً)آن گاه که نفس، شما را به سوی شهوات می کشاند، که مرگ برای موعظه انسان کافی است(چنانچه)رسول خدا(ص)فرمودند:مرگ را فراوان یاد کنید زیرا که مرگ درهم کوبنده لذتهاست»(65)
نتیجه:
برای اینکه انسان بتواند خود را و استعدادهای پنهان روح خود را بشناسد، باید در این راه تلاش نماید و همت خود را مصروف آن سازد. چرا که اگر به خود نپردازد و جنبه¬های انسانی و الهی روح خود را نادیده بگیرد، جسمانیت او غلبه پیدا می¬کند و تمام هم و غم انسانی که می¬توانسته به جایگاه رفیع کمال، راه یابد، دست یافتن به خوراک و پوشاک و شهوت و دنیا و زینتهای آن می¬شود.و این باعث می¬شود زمانیکه باید از این دنیا کوچ کند و به جهان آخرت سفر نماید، نه تنها اشتیاقی برای این سفر نداشته باشد بلکه وحشت و اضطراب او را فرا گیرد و در کمال ناباوری و با دست خالی، به جهان ناشناخته راه یابد، بنابراین، باید تا فرصت باقی است، انسان به درون خود نظر افکند و بداند که او خاکی محض نیست و پرتویی از روح الهی در اوست که باید در صدد کشف آن برآید.برای دست¬یابی به این مقصد، می¬توان از راهکارهای گوناگونی، عمل نمود:از جمله اینکه ابتدا باید در صدد برآمد که بیماری روح نفس را شناخت چرا که تا بیماری را نشناسیم نمی¬توانیم در صدد معالجه آن برآییم. یکی از راه¬های شناخت بیماریهای روح مراجعه به عالم اخلاق می¬باشد چرا که عالم اخلاق همان انسان کاملی است که می¬تواند زوایای روحی یک انسان را بشناسد و دیگران را به آن راهنمایی کند.دوست خوب نیز از مؤثرترین روشهای شناخت نفس است زیرا او، با تذکر نشان دادن، سجایا و فضایل اخلاقی و نهی از رذایل، انسان را در رسیدن به کمال هدایت می¬کند.در مقابل دوست خوب، دشمن انسان نیز می¬تواند او را از بیماریهای اخلاقی مطلع سازد چرا که دشمن معمولاً نقاط ضعف طرف مقابلش را می¬بیند و بر روی آن نقاط پافشاری می¬کند.و نهایت راهی که برای شناخت بیماریهای روح می¬توان در نظر گرفت، توجه به قضاوتهای مردم است البته به شرطی که بتوان از لحاظ اقتصادی و اخلاقی به آنها اعتماد کرد.راهکار دیگری که می-توان برای تقویت روح و در نتیجه خودشناسی در نظر گرفت، عدم زیاده روی در التذاذات مادی است. چرا که اهمیت دادن و ارزش قائل شدن برای لذتهای مادی و دنیوی جنبه¬ی روحانیت انسان را تضعیف می¬کند چرا که جسم و روح دو نقطه¬ی مقابل یکدیگرند.تفریح و ورزش کردن اگرچه به نظر امور مادی هستند اما در تقویت روح مؤثرند که البته این موارد باید بر مبنای فکری انجام گیرند و الا تفریحات ناسالم، اثر معکوس بر نفس انسان می¬گذارند.یاد مرگ که در واقع همان یاد جدایی روح از جسم است و واقعیتی است غیرقابل انکار، می¬تواند اثر زیادی بر یقین پیدا کردن انسان در زمینه¬ی وجود روح، داشته باشد.
پی نوشت ها :
1.محمد تقی مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، ص8
2. همان، ص8
3.مرتضی مطهری، انسان در قرآن، ص27
4. اسراء/85
5.نصرت امین ( بانوی ایرانی)، سیر و سلوک، ص6
6.همان، ص5
7. حشر/19
8. مائده/105
9.سید محمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص113
10. فصلت/153
11. ذاریات/21
12.محمدتقی مصباح یزدی، همان، ص8
13.عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص232، ش4638
14.همان، ص233، ش466
15.همان، ص677
16.میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسایل، ج11، ص323، ش13159
17.نصرت امین، سیر و سلوک، ص5
18. حشر/ 19
19.عبدالواحد آمدی، همان، ص655
20.نصرت امین، همان، ص6
21.همان، ص6
22.وین دایر، باور کنید تا ببینید، ترجمه محمدرضا آل یس، ص10
23.همان، ص6
24.وین دایر، همان، ص37
25.نصرت امین، همان، ص6
26.اسراء/ 85
27.نصرت امین، همان، ص13
28.همان، ص12
29.همان، ص13
30.محمد تقی فلسفی، خلاصه کتاب اخلاق، تخلیص حسین سوزنچی، ص56
31.محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج9، ص210، ح16293
32.همان، ج8، ص325، ح14780
33.ملامحسن فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج5، ص113
34.شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ص1236
35.ر.ک.منتهی الامال، ص1236
36.حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص366
مطلب قابل توجه در این روایت این است که امام می فرماید عیوب را هدیه کنند اگر با دقت بنگریم متوجه می شویم که هدیه دادن خصوصیاتی دارد که باید به آنها توجه کردو آنها را بر این حیث تطبیق داد.از جمله اینکه برای هدیه دادن باید زمان مناسبی را در نظر گرفت دیگر اینکه جنس مورد هدیه معمولاً با چیزی تزئین می شود بنابراین گفتن عیوب باید همراه با احترام و بدون هیچ سرزنش باشد دیگر اینکه در مورد خریدن نوع هدیه نیاز به تفکر است که چه چیزی خریده شود بنابراین در مورد گفتن عیب نیز باید دقت کرد که چگونه گفته شود تا موثر واقع گردد و…
37.محمد تقی فلسفی، همان، ص59
38.محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج8، ص328، ح14800
39.همان، ج7، ص107، ح12177
40.همان، ص60، به نقل از شرح ابن ابی الحدید، ج20، ص271
41.همان، به نقل از محمد نبی توسیرکانی، لئالی الاخبار، ص150
42.محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، نامه 53
43.محمد تقی فلسفی، همان، ص63
44.محمد دشتی، همان، حکمت412، ص567
45.محمد تقی مصباح یزدی، همان، ص109
46.سید علی اکبر صداقت، حدیث عنوان بصری، به نقل از محمد باقر مجلسی همان، ج1، ص224
47.محمد دریایی، طب الصادق، به نقل از مصباح الشریعه، ص117
48.همان، ص118
49.میرزا جواد اقا ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، ص112
50.اصغر طاهرزاده، جوان و انتخاب بزرگ، ص61
51.محمد تقی فلسفی، جوان از نظر عقل و احساسات، تنظیم :حسین سوزنچی، ص256
52.ابوالفضل طریقه دار، شرع و شادی، ص21 به نقل از محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص321
53.اصغر طاهر زاده، جوان و انتخاب بزرگ، ص55
54.رابرت کوپر، مدیریت عشق و عاطفه، ترجمه علیرضا عزیزی، ص49و50
55.وین دایر، باور کنید تا ببینید، ترجمه محمدرضا آل یس، ص191
56.حسنعلی نوریها، پیروزی در یازده گام، ص91
57.رابرت کوپر، همان، ص41و42
58.محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج11، ص107، ح19230
59.همان، ج11، ص109، ح19241
60.همان، ج11، ص107، ح19221
61.غلامعلی رجائی، خلوتی با خویش، ص89
62.شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص1048
63.محمدحسین بنی هاشمی خمینی، توضیح المسائل مراجع، ج1، ص349، مسئله 584
64.شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج8، ص125
65.محمد محمدی ری شهری، همان، ص110، ح19247
منابع و مآخذ
1.مصباح یزدی، محمد تقی، خودشناسی برای خودسازی، قم، انتشارات در راه حق، بی تا
2.مطهری، مرتضی، انسان در قرآن، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1370 ه.ش
3.امین، نصرت، سیر و سلوک، اصفهان، چاپخانه فردوسی، بی تا
4.طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، 1376 ه.ش
5.آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبلیغات، 1366 ه.ش
6.نوری طبرسی، میرزاحسین، مستدرک الوسایل ج11، قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء الثراث
7.دایر، وین، باور کنید تا ببینید، ترجمه محمدرضا آل یس، بی¬جا، هامون، چاپ چهارم، 1380 ه.ش
8.فلسفی، محمد تقی، اخلاق فلسفی، تلخیص حسین سوزنچی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول، 1386 ه.ش
9.فیض کاشانی، ملامحسن، حجه البیضاء، فی تهذیب الاحیاء ج 5، تهران، مکتبه الصدق، 1340 ه.ش
10.قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، مفاتیح الجنان و سفینه البحار، ج8، تهران، دارالالوه، چاپ سوم، 1422 ه.ق
11.حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404 ه.ق
12.محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج11، 8، ترجمه محمدرضا شیخی، دارالحدیث، چاپ اول، 1377 ه.ش
13.دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات مشرقین، چاپ چهارم، 1379 ه.ش
14.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج1، بی جا، کتاب فروشی اسلامیه، چاپ دوم، 1364 ه.ش
15.دریایی، محمد، طب الصادق(ع)، قم، نشر حاذق، چاپ دوم، 1386 ه.ش
16.ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، رساله لقاء الله، به کوشش صادق حسن زاده، قم، آل علی (ع)، چاپ هشتم، 1385 ه.ش
17.طاهر زاده، اصغر، جوان و انتخاب بزرگ، اصفهان، لب المیزان، چاپ پنجم، 1386 ه.ش
18.طریقه دار، ابوالفضل، شرع و شادی، قم، مؤسسه فرهنگی انتشارات حضور، چاپ اول، 1380 ه.ش
19.کوپر، رابرت، مدیریت عشق و عاطفه، ترجمه علیرضا غریزی، تهران، بی نا، چاپ اول، 1377 ه.ش
20.نوریها، حسنعلی، پیروزی در یازده گام، بی جا، میثم ثمار، چاپ دهم، 1379 ه.ش
21.رجایی، غلامعلی، خلوتی با خویش، بی جا، ییام، چاپ چهارم، 1374 ه.ش
22.بنی هاشمی خمینی، محمد حسین، توضیح المسائل مراجع ج1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هفتم، 1387 ه.ش
23.جوان از نظر عقل و احساسات، تنظیم و تلخیص حسین سوزنچی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول، 1386 ه.ش