نویسنده: علامه سید مرتضی عسکری
بر طبق تواریخ اسلامی و کتب دینی گذشتگان تمامی پیامبران الهی از آدم تا به خاتم دارای وصی بوده اند. نام وصی آدم، “هبه الله” بود که به زبان عبرانی، “شیث” است. وصی ابراهیم “اسماعیل”، وصی یعقوب “یوسف”، و وصی موسی “یوشع بن نون بن افرائیم بن یوسف” می باشد که همسر موسی بر ضد او شورش نمود. وصی عیسی نیز”شمعون” نام داشت. ما در اینجا تنها به یادآوری داستان 3 تن از اوصیاء مذکور، بسنده می کنیم.
یعقوبی (یکی از مورخین بزرگ اسلامی)، درباره وصیت آدم به شیث می گوید: “هنگامی که مرگ آدم فرارسید، “شیث” را وصی خود گردانید.”(1) طبری (صاحب تاریخ الرسل و الملوک) نیز می گوید: “هبه الله یا به زبان عبرانی “شیث”، وصی آدم بود و وصیت او را نوشت و او در آنچه گذشت، وصی پدرش آدم بود”.(2) ابن اثیر و ابن کثیر نیز در عباراتی مجزا می گویند: “تفسیر شیث، هبه الله است که وصی آدم بود و چون وفات آدم فرا رسید، شیث را وصی خود قرار داد “.(3)
همانگونه که ذکر گردید، وصی عیسی، “شمعون” نام داشت. شمعون در تورات با نام “سمعون” آمده و در انجیل متی، باب 10، درباره او می گوید: “سپس 12 شاگرد خود را طلبید و ایشان را بر ارواح پلید، قدرت داد که آنها را بیرون کنند و هر بیماری و رنجی را شفا دهند. نامهای 12 رسول چنین اند: اول شمعون معروف به پطرس… ”
در انجیل یوحنا، باب 21، شماره 18 – 15، آمده است که عیسی او را وصی خود قرار داد و به وی گفت: “گوسفندانم را شبانی کن”، کنایه از اینکه مؤمنان به مرا، سرپرستی نما.
و در قاموس کتاب مقدس نیز آمده که : “مسیح او را برای هدایت کنیسه (عبادتگاه مسیحیان)، تعیین نمود.”
اما “یوشع بن نون”(4) که وصی موسی است. در ماده “یوشع” قاموس کتاب مقدس به نقل از تورات گوید: “یوشع بن نون با موسی در کوه سینا بود و به عبادت گوساله در عهد هارون(5) آلوده نگردید.” حتی جالبتر آنست که نص داستان تعیین و معرفی او بوسیله موسی در باب 27 سـِفـر اعداد کتاب مقدس این چنین آمده است:
“و موسی به خداوند عرض کرده گفت:
● ملتمس اینکه “یهوه”، خدای ارواح تمامی بشر، کسی را بر این جماعت بگمارد ● که پیش روی ایشان بیرون رود و پیش روی ایشان داخل شود و ایشان را بیرون برد و ایشان را درآورد تا جماعت خداوند، مثل گوسفندان بی شبان نباشند. ● و خداوند به موسی گفت: یوشع بن نون را که مردی صاحب روح است، گرفته، دست خود را بر او بگذار ● و او را به حضور “العازار کاهن”(6) و به حضور تمامی جماعت برپا داشته در نظر ایشان به وی وصیت نما ● و از عزت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی اسرائیل او را اطاعت نمایند. ● و او به حضور العازار کاهن بایستد تا از برای او به حکم “اوریم”(7)، به حضور خداوند سؤال نماید و به فرمان وی، او و تمامی بنی اسرائیل با وی و تمامی جماعت بیرون روند و به فرمان وی داخل شوند. ● پس موسی به نوعی که خداوند او را امر فرموده بود، عمل نموده یوشع را گرفت و او را به حضور العازار کاهن و به حضور تمامی جماعت بر پا داشت ● و دستهای خود را بر او گذاشته او را به طوری که خداوند به واسطه موسی گفته بود، وصیت نمود.”(8)
داستان قیام و اقدام او به کار بنی اسرائیل و جنگهای وی، در 23 باب “سِفـر یوشع بن نون” آمده است.
خاتم الأنبـیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پیـامبری نو ظهـور و جدای از پیامبـران پیشیـن نبود(9) تا امت خویـش را بـدون تعییـن “وصی” و “ولی امر” رها سازد. او همان کسی است که جامعه اسلامی کوچک مدینه را به هنگام غیبت خویش، یک لحظه هم بدون رهبر رها ننمود و هر بار که شهر مدینه را حتی برای مدتی کوتاه ترک می نمود، شخصی را به جانشینی خویش منصوب می داشت(10). آری، محال است که خاتم الأنبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر رسولان خدا، جامعه اسلامی را برای همیشه تاریخ رها سازند و “ولی امر” پس از خود را تعیین ننمایند. نه تنها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رهبر جامعه و وصی خویش را معین نمود، بلکه از این جهت نیز شباهتهای شگفت انگیزی با پیامبران دیگر دارد.
به عنوان نمونه، همانگونه که ذکر شد، یوشع بن نون با موسی در “طور سینا”(11) بود و به گوساله پرستی آلوده نگردید و خداوند به موسی فرمان داد تا او را وصی پس از خود گرداند تا بندگان خدا همانند گوسفندان بی شبان نباشند.
امام علی (علیه السلام) نیز با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در “غار حرا” بود و هرگز به بت پرستی آلوده نگردید. همانگونه که موسی از جانب پروردگار مأمور گشت تا در حضور مردم، وصی خویش را معرفی کند، خداوند خاتم الأنبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز فرمان داد تا در بازگشت از “حجه الوداع”، امام علی (علیه السلام) را فراروی حاجیان، “ولی امر” امت پس از خود تعیین نماید و امت را پس از خویش بدون صاحب رها نسازد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در “غدیر خم” این فرمان را با صدائی رسا اعلام داشت و علی (علیه السلام) را ولی عهد پس از خود قرار داد. بدین طریق آنچه که درباره همانندی امت با بنی اسرائیل فرموده بود که: “هر چه بر بنی اسرائیل رسید، بر امت من نیز می رسد”(12)، راست و صادق آمد.
(بر گرفته از کتاب گرانقدر معالم المدرستین، تألیف: علامه سید مرتضی عسکری (با اندکی تصرف))
پاورقیها
1. تاریخ یعقوبی، جلد 1، صفحه 11
2. تاریخ طبری، چاپ اروپا، جلد 1، صفحات 153 – 165 و 166
3. تاریخ ابن اثیر، جلد 1، صفحه 19 و 20 و 40 و 48 – تاریخ ابن کثیر، جلد 1، صفحه 98
4. یوشع در زبان عربی و بر اساس قواعد تعریب، همان کلمه “الیسع ” می باشد و نام او در 2 جای قرآن کریم، در سوره انعام، آیه 86 و در سوره ص، آیه 48 ذکر گردیده است.
5. هارون (علیه السلام) برادر حضرت موسی(علیه السلام) است که از همان آغاز دعوت، در کنار موسی (علیه السلام) و وزیر او بود. هنگامی که موسی (علیه السلام) برای مناجات با پروردگار به کوه طور رفت، او را در میان قوم خویش جانشین خود قرار داد. اما بنی اسرائیل از فرمان او روی برتافتند و در غیبت موسی (علیه السلام) به گوساله پرستی روی آوردند. هارون (علیه السلام) خود موحد باقی ماند، اما هرچه آنها را از این عمل زشت بازداشت، فایده ای نبخشید و حتی او را تهدید به قتل نمودند. نام او در 20 جای قرآن ذکر گردیده است. قرآن کریم در آیات گوناگون، فرازهای مختلف زندگی هارون (علیه السلام) و قضایای گوساله پرستی بنی اسرائیل را ذکر می کند و در کنار موسی (علیه السلام)، از هارون (علیه السلام) نیز به بزرگی یاد می کند. به عنوان نمونه در آیه 120 سوره صافات، بر او درود می فرستد. هارون (علیه السلام) اگرچه جانشین حضرت موسی (علیه السلام) بود، اما در زمان حیات موسی (علیه السلام) از دنیا رفت و لذا موسی به امر الهی، یوشع (علیه السلام) را به وصایت خویش برگزید.
6. العازار کاهن، احتمالا یا پسر دوم موسی و یا رئیس قبیله بنی بنیامین بوده است. (قاموس کتاب مقدس، صفحه 99)
7. اوریم و تمیم، به معنای نور و کمال است و در اصطلاح سینه بندی بود که کاهنان بر سینه خویش می بستند و این سینه بند را رئیس کاهنان به هنگام دعا و مناجات مورد استفاده قرار می داد و در تورات این دو کلمه مانند تاج مجد و جلال شمرده شده است. (قاموس کتاب مقدس، صفحه 134)
8. کتاب مقدس، عهد عتیق (تورات)، ترجمه فارسی برگرفته از عبرانی و کلدانی و یونانی، نسخه چاپ دارالسلطنه لندن، صفحه 254، تاریخ چاپ: 1932
9. خداوند متعال خود در آیه 9 سوره احقاف به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان می دهد تا آشکارا بگوید: “قل ما کنت بدعا من الرسل…”، “بگو: من پیامبر نوظهورى نیستم…”
10. مورخان در کتب خویش نقل نموده اند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در طول 27 بار که به دلائل مختلف مدینه را ترک نمود و در آن حضور نداشت، فردی را به جانشینی خویش در مدینه منصوب می نمود. برای تحقیق بیشتر و آگاهی از جزئیات، می توانید به جلد دوم کتاب معالم المدرستین، بخش “جانشینان رسول خدا در مدینه به هنگام جنگها”، رجوع کنید.
11. طور سینا، کوهی است که حضرت موسی (علیه السلام) برای مناجات با پروردگار به آنجا می رفت. نام آن در قرآن کریم نیز ذکر گردیده است. به عنوان نمونه می توان به آیه 29 سوره قصص اشاره نمود.
12. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): “یکون فی هذه الأمه کل ما کان فی بنی اسرائیل حذو النعل بالنعل و حذو القذه بالقذه” (من لا یحضره الفقهیه، جلد 1، صفحه 203)
این حدیث در مصادر مختلف اهل تسنن نیز آمده است. به عنوان نمونه در سنن ترمذی، کتاب الایمان به این صورت نقل گشته است: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): “لیأتین علی أمتی ما أتی علی بنی اسرائیل حذو النعل بالنعل…”
منبع : باشگاه اندیشه