فقر و فقرزدایی از دیدگاه امام علی علیه السلام

فقر و فقرزدایی از دیدگاه امام علی علیه السلام

نویسنده: جواد انصاری فرد

در مکتب امام على علیه السلام، همه افراد بشر حق دارند از یک زندگى انسانى بهره‌مند باشند. این که دیده مى‌شود گروهى در ناز و نعمتند، و گروهى دیگر با فقر دست بگریبان، یا بخاطر اینست که ثروتمندان به وظیفه خود عمل نمى‌کنند، و یا بجهت اینست که فقرا، وظیفه انسانى خود را در تحصیل یک زندگى آبرومندانه انجام نمى‌دهند و یا به این علت است که زمامداران مردم شایسته‌اى نیستند و در تدبیر اداره امور و طرح پروژه‌هاى صحیح و بر قرارى عدالت اجتماعى عاجزند. در هر صورت اگر در جامعه اسلامى افرادى پیدا شدند که از زندگى انسانى بى بهره بودند، در مکتب امام علیه السلام تأمین زندگى تنها بعهده حکومت اسلامى است چنانکه آن حضرت در فرمان تاریخیش به مالک اشتر تأکید مى‌کند. امام علیه السلام نه تنها حق بهره‌مندى از یک زندگى انسانى را براى همه افراد جامعه طبق این فرمان ضرورى مى‌داند، بلکه این حق را شخصا حتى براى غیر مسلمین نیز در دوران حکومت چند ساله‌اش پیاده فرموده است. سیری در زندگانی و سخنان امام علیه السلام نشان مى‌دهد که، دنیاى بشریت پیش از آنکه در فکر افراد بى نوا و درمانده بیافتد و زندگیشان را از راه آبرومندى تأمین نماید، در مکتب علوى این گروه داراى زندگى انسانى بوده‌اند.
امام فقر را مرگی بزرگ می‌داند «فقر، مرگ بزرگ است.»
این که از فقرو تنگدستى به نوعى مردن تشبیه شده است، به دلیل آن است که شخص بى‌چیز، از خواسته‌ها و مقاصدى که سرمایه زندگى مادى است بریده و به خاطر از دست دادن آنها غمگین است. و اما این که بزرگتر است، چون در طول زندگى شخص تنگدست، غمها و سختیهاى تنگدستى پیاپى مى‌رسد، امّا غم مردن یک‌باره است.»
امام علیه السلام از زاویه دیگری نیز به مسئله فقر نگاه می کند. خداوند چنان که بندگان خود را با مبتلا ساختن به فقر و نیازمندى و گرفتار ساختن به مشقتها و ناگواریها مى‌آزماید همچنین آنان را به افزودن اموال و فرزندان آزمایش و امتحان مى‌کند.
«أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ»
«… یعنى گنهکاران مى‌پندارند ما که اموال و امور دنیوى آنان را زیاد مى‌کنیم، این امر دلیل رضایت و خشنودى ما از کارها و عقاید پست آنان مى‌باشد، و حال آن که چنین نیست بلکه ایشان بى‌خبراند از این که آنچه به ایشان داده‌ایم براى امتحان و آزمایش آنهاست و این امور بر بلا و گر فتارى آنان مى‌افزاید…»

تعریف لغوی فقر و غنا
در لغت، فقرا و فقراء به معنی مردم‌ مسکین‌ و بی‌چیز واغنیا، مأخوذ از تازی و به معنی توانگران و مالداران است.
فقر: درویشی، خلاف‌ غنی. ج‌ فقور،عبارت‌ ازنداشتن‌ مایحتاج‌ است‌ و تفاوت‌ آن‌ با فقد این‌ است‌ که‌ فقد نداشتن‌ چیزی‌ است‌ که‌ بدان‌ نیازی‌ نیست‌ و آن‌ را فقر نتوان‌ گفت‌.
حقیقت‌ فقر نیازمندی‌ است‌. زیرا بنده‌ همواره‌، نیازمند است،‌ چه‌ بندگی‌ یعنی‌ مملوک‌ بودن‌ و مملوک‌ به‌ مالک‌ خود محتاج‌ است‌ و غنی‌ در حقیقت‌ حق‌ است‌ و فقیر خلق‌ و آن‌ صفت‌ عبد است.
فقیر: درویش‌ که‌ به‌ اندازه‌ء کفایت‌ عیال‌ مال‌ دارد یا درویشی‌ که‌ اندک‌ چیزی‌ دارد و قوت‌ میسر باشد او را. ج‌ فقراء، بی‌چیز،گدا، بیچاره، نادار.
غنی‌.: توانگر. ج‌ اَغْنیاء. توانگر و مالدار. خلاف‌ فقیر. دارا، دارنده‌.
دراصطلاح‌ شرع، غنی‌ خلاف‌ فقیر است‌ و فقیر کسی‌ است‌ که‌ او ا نصاب‌ لازم‌ شود. در اختیار آمده‌؛ غنی‌ سه‌ گونه‌ باشد؛ بی‌نیاز و سلیم‌المزاج‌ که‌ او را توانایی‌ فراهم‌ آوردن‌ قوت‌ روزانه‌ء خود باشد مالک‌ به‌ نصاب‌ موجب‌ فطریه‌ و قربانی‌ بدون‌ زکوه‌ و مالک‌ به‌ نصاب‌ وجب‌ فطریه‌ و قربانی‌ و زکوه‌ و صرف‌ زکوه‌ به‌ بی‌نیاز سلیم‌المزاج‌ بدون‌ اختلاف‌ بین‌ فقها جایز است‌.
دراصطلاح‌ فلسفه، غنی‌ آن‌ است‌ که‌ ذات‌ و کمال‌ او ( وجود او ) به‌ دیگری‌ متوقف‌ نباشد. برخلاف‌ فقیر که‌ ذات‌ و کمال‌ او به‌ دیگری‌ متوقف‌ است‌.
در اصطلاح‌ تصوف‌، غنی عبارت‌ از مالک‌، تمام،‌ پس‌ غنی‌ بالذات‌ متحقق‌ نیست‌ مگر حق‌ را ( خداوند متعال).

معانی فقر در نهج البلاغه
در نهج البلاغه از انواع مختلف و معانی گوناکون آن سخن به میان رفته است که می توان به فقر اقتصادی، فقر مادی، فقر روحی، فقر علم و آگاهی، فقر ایدئولوژیکی فقر فرهنگی و… اشاره ای داشت که به چند نمونه آن اشاره خواهیم داشت.

الف: فقر به معنای نیاز مالی
«… درجات فقر از نظر شدّت و ضعف متفاوت است. گاهى منظور از فقر نیازمندى به مال است و گاه نیازمندى به فضیلت هاى نفسانى و آمادگى است…گاهى مقصود از نیازمندى، هر دو صورت یاد شده است، مالى و کمالات نفسانى…»
«… و گاهى فقر در این جا بر معناى ظاهرى که همان نیازمندى به مال یا نداشتن مال است حمل مى‌شود…»

ب: فقر به معنای سادگی
«…گاهى منظور از آن: یک نوع سادگى در زندگى و مبارزه با تجمل پرستى، همراه با آزادگى و بیدارى است…»
فقر همه اولیاء و اصفیایالهی به این معناست. آنها با انتخاب این شیوه در حقیقت مبارزه‌ای بی‌امان را با زراندوزی، فخر فروشی، خودبزرگ بینی و تجمل گرایی را سرلوحه مبارزات خود قرارداند و البته به این فقر، فخر هم می‌کردند.
کشکول فقر، شد سبب افتخار ما
ای یار دل فریب، بیفزای افتخار
«الفقر فخری»: فقر افتخار من است
یک ذره ز حد خویش بیرون نشود
خود بینان را معرفت افزون نشود
آن فقر که مصطفی بر آن فخر آورد
آنجا نرسی تا جگرت خون نشود

ج: فقر به معنای مطلق ناداری
«… واژه فقر ـ نادارى ـ گاهی اعمّ از معناى متعارف و رایج آن تلقّى و بر معناى مطلق نادارى و نیازمندى حمل شود تا ستایش خداوند تعمیم یابد، چنان که غنا نیز به معناى سلب مطلق نیازمندى مى‌باشد، و چون ثابت است که هر ممکن الوجودى در وجود و بقاى خود محتاج خداست و همه موجودات روى نیاز به او دارند، و او پدید آورنده و برپا دارنده وجود انسان است لذا ثابت مى‌شود که برطرف کننده نیاز هر موجود بلکه هر ممکن، خداوند متعال است»
«…گاهى غنا گفته مى‌شود و منظور از آن بى نیازى است و گاهى گفته مى‌شود و مقصود از آن به دست آمدن کارهایى است که بدان نیاز دارد و به هر دو معنى، در مقابل فقر مى‌باشد.»

د: فقر به معنای نادانی
«هر فقرى رخنه‌اش بستنى است جز فقر نادانى» (که چاره‌اش نشدنى است)
لا فقر اشدّ من الجهل.
«نیاز و فقرى، زیانبرتراز نادانى نیست»
مقصود از فقر در این جا نیازمندى به فضیلتها و استعداد مى‌باشد. سخت‌ترین درجات کاهش عقل، نداشتن استعداد است که لازمه‌اش خالى بودن انسان از فضایل و کمالات نفسانى است.

ذ: فقر روحی
تجربه و مشاهدات تاریخى بروشنى نشان داده است که فقر اقتصادى اغلب مستند به فقر روحى انسان‌هایى بوده است که حیات مطلوب خود را در تورم خود طبیعى بوسیله مواد اقتصادى و ثروت و مالکیت‌هاى بیحساب خلاصه مى‌کردند.

علل بروز فقر

الف: شرایط حاکم بر جامعه
یکی از مواردی که باعث بروز فقر در اجتماع می شود شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی موجود در جامعه است. اینکه چه کسی بر مردم حکومت می کند؟ میزان اهتمام حاکم در برقراری عدالت اجتماعی تا چه اندازه است؟ برخورد و عکس العمل مردم در برابر حاکم چگونه است؟ میزان عمل به احکام اسلامی توسط حاکم و مردم تا چه اندازه است؟ نحوه عمل بزرگان جامعه در برابر مردم، حضور جدی پرهیز کاران و دلسوزان دین و مواردی از این دست، از مسایلی است که در بروز زود هنگام فقر در جامعه مؤثر خواهد بود.
«…چه بسیار پرهیزکارانى که وقت خود را تلف کرده‌اند و چه بسیار زحمتکشانى که در پایان زیان برده‌اند. در زمانى قرار گرفته‌اید که نیکى به طرف نقص و شرارت به طرف افزایش رهسپار است و شیطان تمام طمع خود را صرف هلاکت انسان کرده است. اینک زمانى فرا رسیده که نیروى او تقویت شده، نیرنگهایش همگانى گردیده و به طعمه خود دست یافته است. به هر گوشه‌اى از اجتماع مى‌خواهى نگاه کن: فقیرى را مى‌بینى که با فقر دست و پنجه نرم مى‌کند، یا ثروتمندى را که نعمت‌هاى خدا را در غیر رضاى خدا صرف مى‌کند یا بخیلى را مى‌بینى که بخل او را ناگزیر کرده حق خدا را نپردازد و یا گردنکشى را مى‌بینى که گوشش براى شنیدن پند و اندرز سنگین است. خوبان و شایستگان شما کجا رفتند؟ آزادگان و دست و دلبازانتان کجا هستند؟ آنانکه در کسب و کار خود پرهیز مى‌کردند و در عقائد خویش دقت نشان مى‌دادند چه شدند؟ مگر تمام آنان از این دنیاى پست کوچ نکردند و رفتند و از لذت‌هاى آن محروم گردیدند؟ مگر ته مانده‌اى بیشتر گذاشته‌اند که در اثر بى ارزشى لب براى مذمت آن باز نمى‌گردد و اعتنایى به نام آنان نمى‌شود؟ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا: ما همه در اختیار خدا هستیم و به او باز مى‌گردیم. فساد جامعه را فرا گرفته، نه منکرى تغییر مى‌کند و نه کسى جلوگیرى مى‌نماید آیا با همین روش مى‌خواهید در خانه قدس الهى همسایه‌ى خدا گردید و گرامى‌ترین بندگان شایسته در نظر خدا باشید افسوس خدا در مورد بهشت گول نمى‌خورد و خوشنودى او فقط از طریق فرمانبردارى‌اش بدست مى‌آید. لعنت بر کسانى که امر بمعروف مى‌کنند و خودشان عمل نمى‌نمایند. لعنت بر آنانکه نهى از منکر مى‌کنند اما خودشان آن را انجام مى‌دهند…»

ب: زمامداران زراندوز
«… و بیچارگى و فقر آنها بخاطر آن است که زمامداران به جمع اموال مى پردازند و نسبت به بقاى حکومتشان بدگمانند، و از تاریخ زمامداران گذشته عبرت نمى‌گیرند…»

ج: فخر فروشی
«… فخر کردن و بالیدن در حالت غنا و توانگرى تخم پریشانى در فقر و پریشانى مى‌کارد (و یا مى‌ترساند خوارى را در پریشانى، چون وقتى همین ثروتمند فقیر شد دیگر کسى به او اعتناء نخواهد کرد.)

د: حکمت الهی
«… فقراء، حسد و کینه و تنافس نورزند از دیدار حال اغنیاء، و اغنیاء مفتون مال و ثروت نبوده و دل باختگى دنیا ایشان را از عقبى باز ندارد، در پى اعمال خالصه باشند از ریاء و سمعه بپرهیزند… تمام امور مربوط بتقدیر و قضاء الهى بوده، ثروت و غنا و فقر مقتضاى حکمت و مصلحت الهیّه است، عاقل تدبّر و تأمّل نموده بتقدیر الهى راضى و شاکر باشد، به فتنه مفتون نگردد…»

و: جپاول معاش فقیر
غصب حق و حقوق مردم توسط پولداران و ثروتمندان و زورمداران جامعه، در طول تاریخ وجود داشته و یکی از مهمترین عامل بروز فقر و تنگدستی مردم بوده است.
ما منع فقیر الّا بما متّع به غنىّ
«… هیچ فقیرى از معاش خود محروم نمانده است، مگر این که یک غنى از حق مالى آن فقیر بهره‌مند گشته است»

ز: ولخرجی
التّبذیر عنوان الفاقه.
«ولخرجى نشانه و سرآغاز فقر و نیازمندى است.»
هزینه‌های بیهوده در طول زندگی نیز باعث فقر و تنگدستی و نیازمندی می‌شود. هزینه‌های بطور قطع و یقین نوعی ولخرجی قلوداد می‌شود.

ح: تصمیم نابجا
درطول زندگی فراز ونشیب هایی برای آدمی وجود خواهد آمد، بحران هایی در جامع شکل خواهد گرفت که همه آنها نیازمند اخذ تصمیم هایی مدبرانه و هوشمندانه است. چه بسا یک تصمیم نابجا در چنین مواقعی باعت بروز بحرانی جدید در زندگی شود که خلاصی از آن ممکن نیست و از طرف دیگر با یک تصمیم منطقی، انسان به راحتی از سختی خلاصی یافته و نجات پیدا خواهد کرد.
سوء التّدبیر مفتاح الفقر.
«تدبیر بد، کلید فقر و نادارى است»
«لا فقر مع حسن تدبیر»
به همراه حسن تدبیر، فقر نیست.

ط: حسد ورزی
روى سخن امام علیه السلام با تهیدستان و محرومان از دنیا است که آتش حسد و بدبینى را بر فقر مادّى علاوه نکنند تا از لذات دیگر زندگانى محروم نشوند و وحدت اجتماعى را مختل ننمایند چه با اختلال اجتماع، دچار پراکندگى دیگرى مى‌شوند. یکى از دانشمندان می‌گوید: ملتى ذلیل نشد مگر آنکه قبل از آن ضعیف شد، و ضعیف نشدند مگر آنکه متفرق شد، و متفرق نشد مگر آنکه در روش زندگانى مختلف گشت، و مختلف نشدند مگر آنکه به هم حسد ورزیدند، حسد به میان نیامد مگر آنکه جمعى منافع شخصى را بر صلاح دیگران برگزیدند.

ی: ترک جهاد
در آیات قرآن مجید و روایات، اهمّیتى به جهاد داده شده است که به کم‌تر چیزى داده شده، به خصوص اگر جهاد را به معناى گسترده و در مورد جهاد با دشمن درون و بیرون تفسیر کنیم که تمام برنامه‌هاى الهى و دینى را فرا مى‌گیرد. در احادیث مختلفی از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار در اهمیّت جهاد گفته شده که اگرکسى که جهاد را ترک کند، خداوند، لباس ذلّت بر او مى‌پوشاند و در زندگى مادّى نیز گرفتار فقر و تنگدستى مى‌شود و دین او بر باد مى‌رود. ازاین احادیث، به خوبى، استفاده مى‌شود که ترک جهاد، هم زندگى معنوى انسان را به خطر مى‌افکند و هم زندگى مادّى او را.

ن: خیانت در امانت
اگرنظام ارزشى جامعه که معیارى است براى سنجش نیکى‌ها و بدى‌ها، واژگون گردد، ظهور پدیده‌ فقر در آن جامعه دور از انتظار نیست، معروف منکر مى‌شود، و منکر معروف. دیو به صورت فرشته نمایان مى‌شود، و فرشتگان در نظرها به صورت دیوان با نهایت تأسف این موضوع در عصر و زمان ما نیز به طور گسترده ظاهر شده، که حیله‌گران مکار و پیمان شکنان در عرصه سیاست جهان به عنوان سیاستمداران لایق شناخته مى‌شوند، و آنها که پایبند به عهد و پیمان الهى و انسانى هستند افرادى ساده اندیش و خام و بى‌تجربه. ممکن است در کوتاه مدت پیمان شکنى و حیله‌گرى منافعى براى صاحبش به بار آورد، و او را در سیاستش موفّق سازد، ولى بى‌شک در دراز مدّت فقر فراگیرشده وشیرازه‌هاى اجتماع را از هم مى‌پاشد. این درست به فرد متقلّبى مى‌ماند که با چند بار تقلب در معاملات سرمایه‌اى مى‌اندوزد، ولى هنگامى که تقلب و نیرنگ او گسترش یافت چرخهاى اقتصادى از کار مى‌افتد، و همه در گرداب ضرر و زیان فرو مى‌روند. روى همین جهت بسیارى از افراد بى‌ایمان و بى‌بند و بار براى حفظ منافع دراز مدّت خود سعى مى‌کنند اصل امانت و احترام به قرارداد را در معاملات خود حاکم کنند، مخصوصا در برنامه‌هاى اقتصادى در دنیاى امروز از سوى شرکتهاى مهم بیگانه این اصل رعایت مى‌شود، تا با جلب اعتماد ( و به اصطلاح امانت داری) دیگران بتوانند منافع سرشار خود را تضمین کنند.
نکته پایانی در این مبحث اینکه برخی از ناآگاهان مى‌گویند: قرآن که اصیل‌ترین منابع مکتب اسلام است، معاش و روزى مردم را به قضا و قدر حواله مى‌کند و اختلاف انسانها را در بهره‌بردارى از مواد معیشت، یک قانون ضرورى تلقى مى‌کند. این ادعا، بسیار دور از حقیقت است.
ما در این مبحث تنها به مفهوم قضا و قدر و ارتباط آن با معاش مردم اشاره مى‌کنیم: قضا یعنى حکم خداوندى، قدر یعنى هندسه منظمى که از آن قضا در جریان هستى نقش مى‌بندد. با نظر به صدها دلیل قرآنى و عقلى و حدیثى، چنانکه ضرورت کار و کوشش براى تحصیل معاش و استخراج مواد اقتصادى حیات از طبیعت، به وسیله قواى مغزى و عضلانى همه و همه مربوط به قضاى الهى است که باید در هندسه عالم هستى نقش ببندند، همچنین لزوم گرفتن حق و دریافت ارزشهاى واقعى کار و فعالیتهاى فکرى و عضلانى نیز از قضاء الهى سرچشمه مى‌گیرد و به وسیله معرفت و آگاهى و قدرت آدمى در هندسه حیات و عالم هستى نقش مى‌بندد.
کار و کوشش براى تهیه معاش و گرفتن حق و دریافت ارزشهاى واقعى کار و فعالیتهاى فکرى و عضلانى، مورد مشیت خداوندى در قضا و قدر مى‌باشند. مسئله‌اى به نام اختلاف مردم در بهره‌بردارى از رزق وجود دارد و این چیزى نیست که قابل انکار و تردید بوده باشد و هیچ مکتب و ایده‌ئولوژى و قوانین علمى هم نمى‌تواند این پدیده را منتفى بسازد، زیرا اختلاف در کمیت و کیفیت رزق که بطور طبیعى حتى در اشتراکى‌ترین جوامع دنیا در موضوعات اقتصادى وجود دارد، نمى‌توان با فقر و ثروتمندى‌هاى ناشى از چپاولگرى و استثمار و از ارزش انداختن نیروهاى حیاتى مردم که منشأ کارهاى فکرى و عضلانى آنها است، مخلوط کرد.

چند پی‌آمد روحی و روانی فقر
در اولین نگاه، پدیده فقر، خسارات و عوارض روحی، روانی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی بر روی روح و روان وشخصیت مردم و جایگاه حکومت در نظام جهانی می گذارد که عموما، این خسارت ها غیر قابل جبران است.آنچه در این مبحت برآن تکیه خواهیم کرد عوارض روحی و شخصیتی فقر بر روح و روان انسان است. انسانی که در دین اسلام از جایگاه رفیعی بهره مند است.امام علی علیه السلام مواردی را برمی شماردکه به چند مورد اشاره خواهیم داشت.

الف: ضربه به کرامت انساتی
پى‌آمد فقر، به پستى گراییدن شخصیت انسان و کم شدن آبرو و حرمت اوست و چون آبرومندى و بى‌نیازى مانند دو امر متلازمند که هیچ کدام بدون دیگرى تحقق نمى‌یابد، امام (ع) فقر را از بین برنده آبرو و شخصیت انسان قرار داده است، همچنان که از بین برنده غنا و بى‌نیازى است.
بلای فقر، تنم خسته کرد و روح بکشت
بمرگ قانعم، آن نیز رایگانی نیست

ب: اظهار نیاز در برابر غیر خدا
پى‌آمد دیگر فقر و تنگدستى، آن است که آدمى مجبور مى‌شود، دست نیاز به سوى مردمى دراز کند که به هیچ وجه شایستگى آن را ندارند، زیرا سراسر وجود آنان نیاز و احتیاج است، و چون لازمه این کار تواضع و فروتنى در نزد غیر خداست و انسان را از توجه و رو آوردن به معبود حقیقى باز مى‌دارد، نوعى پستى و بدبختى است که باید از آن به خداوند پناه برد، و در همین زمینه امام چهارم على بن الحسین(ع) در دعاها و مناجاتهاى خود در پیشگاه پروردگار عرض مى‌کند: تویى که خود را به بى‌نیازى از آفریدگانت ستوده‌اى و شایسته‌اى که از آنان بى‌نیاز باشى، و تو آنان را به فقر و احتیاج، نسبت داده‌اى و به حق، آنان نیازمند به تو هستند، پس کسى که بخواهد دوستیش را با تو محکم کند و به واسطه وجود تو فقر و نیاز را از خود دور سازد حاجت خویش را به سوى اهلش برده و براى برآوردن آن از راه صحیح وارد شده است، اما کسى که نزد آفریدگان اظهار تنگدستى کند و از آنان طلب حاجت کند و غیر تو را سبب رفع نیاز خود بداند، به نومیدى گراییده و سزاوار نرسیدن به احسان و نیکى تو شده است. و این که امام زین العابدین )ع( فرد اخیر در دعاى خود را سزاوار نرسیدن به احسان از ناحیه خداوند دانسته است به آن دلیل است که بر اثر حاجت خواستن از غیر خدا و توجه به دیگران قابلیت و شایستگى شمول پرتو رحمت و احسان ولى نعمت حقیقى را از دست داده است.

ج: رو آوردن به فرومایگان
از دیگر پى‌آمد های فقر،حاجت خواستن و طلب ترحم از فرومایگان و اشرار است، زیرا گاهى فقر و نیاز چنان شدید مى‌شود که آدمى را وادار مى‌کند به نااهلان رو آورد و از آنان درخواست ترحم کند و به تجربه ثابت شده است که ترحم خواستن از ناکسان و اشرار و دراز کردن دست نیاز به طرف آنان، در ذایقه نیکان و صاحبان مروّت، از داروى تلخ و سمّ مهلک ناگوارتر است.
برای لقمه‌ای نان چون گدایان
مریز از روی فقر ای میهمان آب

د: فقیر محکوم است
امیر مؤمنان على(علیه السلام) تنگ نظرى و بخل را ننگ می داند. ترس را یک نوع کمبود دانسته وبر این اعتقاد است که فقر و ندارى، انسان زیرک را در بیان دلیلش لال مى‌کند و نمی تواند از حق و حقوق خویش دفاع کند و لذا همیشه محکوم است.
«فقر و پریشانى آدم زیرک را از بیان حجّت و دلیل خود گنگ و لال گرداند»

چ: سستی در دین
امام(علیه السلام) به فرزندش محمّد بن حنفیّه فرمود:
«پسرم از فقر و تنگدستى در باره تو نگرانم بنا بر این از فقر و تنگدستى به خدا پناه ببر زیرا که فقر باعث نقص دین و سرگردانى عقل و ایجاد دشمنى مى‌شود.»
چون شکار فقر کردی تو یقین
هم چو کودک اشک باری یوم دین

ح: پریشانی روان
آدمی با وجود تنگدستی، مورد هجوم انبوهی از غم و اندوه و پریشانی خاطر واقع می شود که چه بسا باعث افسردگی و انزوای وی از اجتماع گردد.
«براستى که فقر و تنگدستى باعث خوارى نفس و دهشت و رکود عقل و جلب و کشش غمها و اندوهها است.»
«ناچاریهاى فقر و ندارى انسان را بر کارهاى بسیار زشت وادار مى‌نماید.»

پیشوایان و مسئله فقر
خداوند بر امامان و رهبران عدالت واجب کرده است که زندگى خود را با زندگى ضعیفترین مردم تطبیق و همسطح کنند تا فقر تهیدستان را نیازارد و امام خود را در درد و رنج فقر با خود شریک ببینند.
سیره پیامبر و على(ع) و جمعى از بزرگان صحابه نیز بیشتر برگزیدن فقر و ترک تجمّلات دنیا بود، در حالى که در سیاستهاى کشورى و رعایت مصالح اجتماعى با اهل دنیا همکارى کرده و از جامعه و مردم کناره‌گیرى نداشتند.
على (ع) مى‌گوید: من این حکومت را پذیرفتم، اما نه به انگیزه میل به مقام و قدرت نه من هرگز چنین میلى نداشتم، بلکه مى‌ترسیدم که فاجعه‌اى ببار آید و مال خدا دست به دست بگردد و در نتیجه، گروهى استثمارچى سرمایه‌دار، ثروتها را بین خود تقسیم کنند و قشر انبوهى در جامعه به مصیبت گرسنگى و فقر دچار گردند.
ممکن است در کوتاه مدت فقر از جامعه اسلام ریشه کن نشود (البته در یک جامعه اسلامى به معنى واقعى، در دراز مدّت، فقر وجود نخواهد داشت امّا در کوتاه مدّت قبل از آنکه به آن مرحله برسند باید کارى کرد که فقر، نه عیب و نه مایه ناراحتى فکر باشد، وقتى امام و پیشواى مردم لباس و زندگیش همچون زندگى و لباس ضعیف‌ترین قشرها باشد افرادى که از نظر مادى فقیرند، نه احساس شرمندگى مى‌کنند، و نه احساس حقارت و ناراحتى.
این سخنان را امام علیه السلام به عاصم بن زیاد فرمود:
«… اى دشمن نفس خویش شیطان سرگردانت کرده و از راه بدرت نموده به زن و فرزندت رحم نمى‌کنى آیا خیال مى‌کنى که خداوند تبارک و تعالى نعمتهاى پاکیزه‌اش را بر تو حلال کرده و در عین حال ناخشنود است که از آنها استفاده کنى تو نزد پروردگار ذلیل‌تر از آنى که فکر مى‌کنى. عاصم گفت: اى امیر المؤمنین خودت لباس خشن به تن مى‌کنى و نان خشک و سخت مى‌خورى فرمود: واى بر تو، من مثل تو نیستم. به تحقیق خداوند متعال بر رهبران و امامان حق، این گونه مقدر فرموده که زندگى خود را به مثل ضعیفان جامعه در آورند تا مبادا رنج فقر، فقیران را به طغیان اندازد.»

یک سوال؟ یک پاسخ
حال که پیغمبران و اولیاى خداوند، از خواصّ بندگان، و مطیع فرمان وى و مورد رضایت او مى‌باشند، پس چرا آنان را با سختیها و ناگواریها گرفتار ساخت و از اموال دنیا و زن و فرزند بى‌بهره‌شان داشت، چنان که فرعون هم به موسى این اشکال را کرد که اگر او پیامبر است و ارزش و اعتبارى دارد پس چرا از آرایشهاى دنیا و زینتهاى طلایى بى‌بهره است و کفار قریش به پیغمبر اسلام گفتند: در صورتى به او ایمان مى‌آوریم واو را پیامبر مى‌دانیم که داراى گنجینه‌اى از جواهرات و گوهرهاى قیمتى باشد، و یا باغها و مزارعى داشته باشد که شکمها را سیر کند ؟
در پاسخ این گونه سؤال ها، حضرت مى‌فرماید: این قبیل اشکالها و توهمات به علت ناآگاهى آنان ـ سوال کننده ـ از عمومیت امر، امتحان و آزمایش است، خداوند چنان که بندگان خود را با مبتلا ساختن به فقر و نیازمندى و گرفتار ساختن به مشقتها و ناگواریها مى‌آزماید همچنین آنان را به افزودن اموال و فرزندان آزمایش و امتحان مى‌کند، بنا بر این نباید تصور کرد که دارا بودن این امور دلیل سعادت انسان در پیشگاه خداست، همچنان که نداشتن آن دلیل بدبختى و شقاوت نیست…»

راه درمان فقر
امام برای درمان فقر راه های مختلفی را عنوان می کند، راه های که عمدتا منشا از درون آدمی دارد عدم وجود تقوا، ایمان، اخلاق و معنویت،غرور، حسادت و مسایلی از این دست را باعث بروز فقر می داند و با برطرف شدن آنها، فقر نیز درمان می یابد.

الف: پناه بردن به قران
«… امروز با این که دنیا از نظر صنایع، فوق العاده پیشرفت کرده، ولى با این حال انواع ظلمتها بر جامعه بشرى سایه شوم خود را گسترده است، جنگها و خونریزیها، ظلم و بى‌عدالتیها، فقر و بدبختى و از همه مهمتر ناآرامیهاى درونى همه جا را فرا گرفته و تمام اینها نتیجه مستقیم ضعف ایمان و تقوا و فقر اخلاقى و معنوى است که بهترین راه درمان آن پناه بردن به قرآن است…»
«… هیچکس پس از داشتن قرآن فقر و بیچارگى ندارد، و هیچکس پیش از آن غنا و بى‌نیازى نخواهد داشت…»

ب: توجه به خویشاوندان فقیر
«… سزاوارترین افراد، که هیچ کس از داشتن آنها و همراهى‌شان بى‌نیاز نیست، فامیل و نزدیکان انسانند، زیرا اقربا و خویشان به لحاظ عاطفى از همه مهربانترند، و بیش از هر کس مدافع و جانبدار شخص مى‌باشند. نزدیکان، در پریشانى خاطر و پراکندگى احوال، او را مدد مى‌کنند و اگر گرفتارى همچون فقر و بى‌چیزى و مانند آن به انسان، روى آورد، مهربانى و کمک مى‌کنند. البتّه، قرابت و خویشاوندى، این شفقت و مهربانى را ایجاب مى‌کند…»
اندیشه کن از فقر و تنگدستی
ای آنکه فقیریت در جواراست

ج: صدقه دادن
«… صدقه دادن به فقیر در حقیقت وامى است از طرف صدقه دهنده که در حال بى‌نیازى مالى را مى‌دهد تا در روز فقر و تنگدستى‌اش به او باز پس دهد»
داووا الجور بالعدل و داووا الفقر بالصّدقه و البذل.
«مداوا کنید جور و ستم را به عدالت، و مداوا کنید فقر و ندارى را به صدقه و بخشش»
«چون گرفتار فقر شدید با صدقه دادن با خدا معامله کنید»

د: صبر و تسلیم در هنگام فقر
روح رضا و تسلیم و صبردر برابر قسمت الهى، مخصوصا در زمینه منافع مادّى، به انسان آرامش مى‌بخشد و آدمى را از مسابقه‌هاى حرص آلود مال و ثروت و آلوده شدن به انواع محرّمات، باز مى‌دارد و جلوى کینه توزى و حسد را مى‌گیرد.
هیچ ثروتى در پیشگیرى از فقر، بهتر از تسلیم و قناعت به روزى رسیده وجود ندارد، واگر هر کس بر آنچه به او روزى شده بسنده کند، به آسایش خواهد رسید.
الصّبر جنّه الفاقه
صبر، سپر فقر و ندارى است. (که او را از بسیارى از مهالک نجات بخشد)
صبر کن با فقر بگذار این ملال
زانک در فقرست عز ذوالجلال
الصّبر عدّه الفقر.
صبر، ساز و برگ فقر و ندارى است.( اندوخته‌اى است براى آن روز )

پ: قناعت
علیک بالقنوع فلا شی‌ء ادفع للفاقه منه.
«بر تو باد به قناعت، که چیزى براى برطرف کردن نیاز و فقر از آن مؤثرتر نیست.»
قناعت کن اگر در آرزوی گنج قارونی
گدای خویش باش ار طالب ملک سلیمانی
«… هیچ ثروتى بهتر از راضى شدن به رزق خدا ریشه‌ى فقر را نمى‌کند. کسى که به آنچه براى او رسیده قناعت کند بر آسایش پیروز گردیده و به آسایشگاه سکونت گزیده است…»
«هیچ ثروتى براى پیشگیرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نیست»
ما آبروی فقرو قناعت نمی بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است

ت: زکات
«… علتى که در وجوب زکات ذکر شده (اداره زندگانى فقرا و بینوایان، بلکه ریشه کن ساختن فقر از سطح اجتماع) تصریح مى‌کند که زکات یک قانون صرفا آمرانه مولوى و آزمایش روانى خالص در مقابل دستور خداوندى نیست، بلکه تنظیم و تأمین امور معاش آن دسته از افراد جامعه است که نمى‌توانند کار کنند، یا کارشان براى اداره زندگیشان کافى نیست و همچنین دیگر مصارف اجتماعى از قبیل انتظامات و غیره باید از این مالیات تأمین گردد…»
«..از وجوب پرداخت زکات معلوم مى‌شود که ریشه کن کردن فقر از جامعه واجب است…»

ث: حج
ممکن است تصوّر شود که حج را با مسائل اقتصادى چه کار، ولى هنگامى که به این نکته دقّت کنیم که خطرناکترین مشکل مسلمانان امروز وابستگى اقتصادى آنها به بیگانگان است چه مانعى دارد که در کنار مراسم حج، کنگره‌ها و سمینارهاى بزرگى از اقتصاددانان جهان اسلام تشکیل شود و به عنوان یک عبادت الهى و نجات مسلمین از چنگال فقر و وابستگى به بیگانگان، در باره مشکلات اقتصادى جهان اسلام بیندیشند و طرحهاى سازنده‌اى تهیّه کنند. مسأله، جنبه شخصى ندارد که سر از دنیاپرستى بیرون آورد، بلکه هدف تقویت کلّ جهان اسلام و نجات از فقر و خدمت به عظمت مسلمین است.
اینکه حج و عمره، فقر و تنگدستى را منتفى و گناه را مى‌شوید. مربوط به جنبه اجتماعى حج است که مسلمانان در آن سرزمین مقدس از اوضاع و حالات همدیگر مطلع مى‌گردند و با اطلاع از دردهاى اقتصادى و ناگواریهاى سیاسى همدیگر است که موجب مى‌شود در صدد رفع آن دردها و ناگواریها و نابسامانى‌ها برآیند.
«… اینکه حج و عمره، فقر و تنگدستى را منتفى و گناه را مى‌شوید، مربوط به جنبه اجتماعى حج است که مسلمانان در آن سرزمین مقدس از اوضاع و حالات همدیگر مطلع مى‌گردند و با اطلاع از دردهاى اقتصادى و ناگواریهاى سیاسى همدیگر است که موجب مى‌شود در صدد رفع آن دردها و ناگواریها و نابسامانى‌ها برآیند…»

چ: روزه
«…هشام بن الحکم از امام صادق علیه السلام در باره علت روزه پرسید، آن حضرت در پاسخ فرمود: بدان جهت خداوند متعال روزه را واجب کرده است که غنى و فقیر در احساس تلخى با هم شریک باشند، زیرا غنى بطور طبیعى طعم گرسنگى را نمى‌چشد تا به فقیر رحم نماید، زیرا آدم غنى هر موقع چیزى را بخواهد، توانائى بدست آوردن آن را دارا است، لذا خداوند متعال با واجب نمودن روزه خواسته است که در میان مخلوقاتش تساوى برقرار نماید و آدم غنى طعم گرسنگى و درد را بچشد، تا بر ناتوان رقت آورد و بر گرسنه رحم نماید.»

ذ: حفظ اعتدال
«… هیهات اگر پرهیزکارى نبود من زیرک‌ترین مردم عرب بودم در حال خشنودى و خشم، سخن حق بگوئید و در حال بى‌نیازى و فقر اعتدال را از دست ندهید و با دوست و دشمن دادگرى کنید و در آسایش و سختى خشنود باشید…»

دعای امام ( ع ) در رفع عواقب فقر
امام علی علیه السلام برای دوری از عواقب و پی آمد های فقر اینگونه دعا می کند که:
«…خداوندا حیثیت و آبروى مرا با فقر و احتیاج، بى‌مقدار مکن که به سبب آن دچار این ناگواریها شوم، در حالى که تو هستى که با احاطه قیوّمى خود بر همه سببهاى عالم وجود برترى دارى و از همه شایسته‌ترى که به هر کس آنچه بخواهى عطا کنى و آنچه بخواهى منع نمائى، تو سر چشمه بذل و بخشش و غنا و بى‌نیازى هستى، زیرا احتیاجى به خلق ندارى و تمام آفریدگانت در جهات ظاهرى و معنوى به تو نیازمند و محتاجند چون قدرت بى‌پایان تو سراسر ممکنات را در تسخیر دارد. توفیق از خداوند است…»
«…بار الها حفظ بفرما قدر و منزلت مرا با غنا و وسعت معیشت، و مبتذل مکن جاه و مرتبه مرا با فقر و تنگی روزى تا این که محتاج شوم بطلب کردن روزى از طالبان روزى تو، و طلب کردن عاطفت و احسان از شریران خلق تو، و مبتلا شوم بتعریف و توصیف کسى که بمن ریزش نماید، و مایل شوم بمذمّت آن کسى که از من مضایقه کند، و حال آنکه تو از پشت همه این خلق متولّی إعطاء و منع هستى، بدرستى که تو بر همه چیز قادر و قاهرى…»
امام (ع) در این دعا کرده و از خداوند خواسته است که او را بى‌نیاز کند و از تنگدستى و لوازم آن به وى پناه برده است، غنا و بى‌نیازى مطلوب حضرت، آن مقدارى از مال دنیاست که با قناعت و میانه روى نیازهاى ضرورى او را بر طرف کند، نه این که بیشتر از حد نیاز به دست آورد و براى خود اندوخته کند و نه گشایش دادن به زندگى بیش از نیاز چنان که در میان اغلب مردم معروف است. پیداست که دعا براى بى‌نیازى به معناى خاصّ اول پسندیده است ولى درخواست ثروت بر وجه دوم که اغلب مردم نظر دارند نکوهیده و ناپسند است، فقر و بى‌چیزى آن است که آدمى محتاج به سؤال از مردم شود، و این، خود لوازمى را در پى دارد که انسان را از توجه به خدا و پرستش او باز مى‌دارد و آن لوازم از این قرارند.

امام (ع) و چند توصیه

الف: مشاور فقیر نگیرید
«… و هر چه را در نظرت نادرست آمد خود را بى‌اطلاع نشان بده و در قبول سخنان افراد سخن‌چین و فتنه‌انگیز عجله نکن زیرا سخن‌چین خائن و نیرنگباز است، هر چند که خود را ناصح و پند دهنده جلوه دهد. در مشورت کردن اشخاص بخیل را دخالت مده که ترا از نیکى و کار خیر بازداشته و ترا از فقر مى‌ترساند…»

ب: مشاوربخیل و حریص نگیرید
انسان نباید با هر فردى به مشورت بپردازد، چه از مستشارى که از «عقل» و «خرد»، در «واقع بینى» و «حقیقت گرائى» و از دیگر فضائل انسانى دور و عارى باشد، نه تنها فکر آدمى، بارور نمى‌گردد، بلکه بى بهره و احیانا گمراه مى‌شود، از این جهت امام، در فرمان تاریخى خود به «مالک اشتر» مى‌نویسند:
«… حتما در مشورت خود شخص بخیل را وارد نکن که تو را از راه صحیح بگرداند، و به فقر و ندارى تهدیدت کند.»
اگر مشاور انسان، فردی بخیل بود، به خاطر «بدگمانى» است که به «خدا» دارد، زیرا اگر بخیل از «انفاق مناسب» خوددارى مى‌کند، براى این است که تصور مى‌کند در اثر انفاق، ممکن است فقر بر او مستولى گردد و سرانجام در سختى و فشار قرار گیرد. این فرد نمى‌داند که خداوند رزاق است و روزى تمام انسانها بلکه تمام جانداران روى زمین بر عهده اوست آنجا که مى‌فرماید:
«وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها.»
«هیچ جاندارى در روى زمین نیست مگر این که روزى او بر عهده خداست.»
اگر فرد حریص و آزمند مشاوران خود را به گردآورى سیم و زر، تشویق مى‌کند و احیانا به خاطر حرص بیشتر، ستمگرى را در نظر آنان نیک جلوه‌گر مى‌سازد، بخاطر همان اندیشه باطلى است که بخیل دارد و چنین تصور مى‌کند که اگر دست به گردآورى ثروت نزند، ممکن است روزى فقیر و بیچاره گردد.

ج: دقت در انتصاب مدیران
«… تامین و تنظیم زندگى مادى فردى و دسته جمعى، بطورى که هیچ انسانى تا آنجا که امکانات جامعه و محیط اجازه مى‌دهد، دچار فقر و وابستگى اقتصادى اهانت‌بار نگردد. ـ این اصل ـ بدون مدیریت منطقى مسائل اقتصادى از طرف هیئت حاکمه عادل امکان‌پذیر نخواهد بود…»

د: مسوولیت پذیری مردم
«…جاى تردید نیست که حوادثى پیش مى‌آید که ناگزیرى به عهده آنان بگذارى و هرگاه نسبت به آنان با عدالت رفتار کرده باشى با کمال میل مسئولیتى را که به آنان واگذار کرده‌اى اجرا مى‌کنند زیرا سرزمین آباد تاب تحمل مخارج سنگین را دارد. بدون تردید ویرانى هر سرزمینى بر اثر فقر و تنگدستى مردمش یک امر حتمى است. مردم هم وقتى فقیر مى‌شوند که زمامدارانشان به فکر جمع کردن ثروت باشند و به ریاست آینده خود امیدوار نباشند و از حوادث روزگار پند نگیرند.»

نتیجه گیری:
اسراف و اتراف فرمانروایان و رجال بزرگ اسلامى بالاخره اثر شوم خود را در اجتماع خواهد گذاشت و به نابودى و انفجار جامعه کمک خواهد کرد. قرآن مجید این حقیقت را در ضمن آیه بخوبى بیان فرموده و به پیروان خود هشدار داده است:
«وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین‌».
«از ثروت خود در راه خدا انفاق کنید و با دست‌هاى خود، خود را بمهلکه و نابودى نیفکنید». از این آیه قرآن چنین استفاده مى‌شود که اگر ثروت ملّى در راه خدا و بسود جامعه مصرف نشود سرنوشت آن ملت بهلاکت و سقوط مى‌انجامد. اگرثروت ها در راه مصالح ملت مسلمان و تعلیم و تربیت و ارشاد جامعه و پیشرفت اقتصادى و آبادى و عمران سرزمینهاى اسلامى و رفاه عمومى بکار مى‌رفت آیا هم‌اکنون باز هم شاهد این هلاکت‌ها و فقر اقتصادى که گریبانگیر ملل عقب‌افتاده اسلامى شده است بودیم اگر این ثروتها در راه اعتلاء و شکوهمندى مسلمانان صرف مى‌شد امروز سایه شوم استعمارگران و استثمارگران بى‌رحم را بر سر ملل ضعیف مسلمان مى‌دیدیم
اسلام مبانى اقتصادى خود را طورى تنظیم کرده که اگر پیاده شود از فقر، نام و نشانى در جامعه باقى نمى‌ماند، اما اگر روزى در جامعه به واسطه پیاده نشدن مبانى اقتصادى اسلامى، فقیرى وجود داشته باشد باید زمامدار وقت، زندگى بسیار ساده و هماهنگ با فقرا داشته باشد. تامین و تنظیم زندگى مادى فردى و دسته جمعى، بطورى که هیچ انسانى تا آنجا که امکانات جامعه و محیط اجازه مى‌دهد، دچار فقر و وابستگى اقتصادى اهانت‌بار نگردد. این اصل بدون مدیریت منطقى مسائل اقتصادى از طرف هیئت حاکمه عادل امکان‌پذیر نخواهد بود.
از اساسى‌ترین عوامل بى‌نیازى در اقتصاد، این است که حاکم، با شدت هر چه تمام از اسرافگرى و کامکارى و مال اندوزى وابستگان خود و دیگر تبهکاران جلوگیرى نمود.
«…اگر رفاه و آسایش مادى یک جامعه کاملا آماده شده باشد و فقر و نیاز بکلى مرتفع گردد، آن جامعه هر گونه ناگوارى و درد و بدبختى را از خود دور کرده و افراد آن ذاتا عوض میشوند و خود خواهى و زورگوئى و سودجوئى شخصى را به دور مى‌اندازند…»
فهرست منابع و مأخذ:
1. قرآن کریم
2. بخشى‌اززیبایى‌هاى‌نهج‌البلاغه‌، جورج جرداق‌، م: محمدرضاانصارى‌،کانون‌انتشارات‌محمدى‌، 1373، اول، تهران‌
3. ترجمه‌روان‌نهج‌البلاغه، سیدکاظم‌ارفع‌، انتشارات‌فیض‌کاشانى‌، 1379، دوم، تهران‌
4. ترجمه‌شرح‌صدکلمه‌امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام‌، عبدالعلى‌صاحبى‌،بنیادپژوهشهاى‌اسلامى‌آستان‌قدس‌رضوى‌، 1375، دوم: مشهد
5. ترجمه‌شرح‌نهج‌البلاغه، ابن میثم بحرانى‌، مترجم قربانعلى‌محمدى‌مقدم، بنیادپژوهشهاى‌‌آستان‌قدس‌رضوى‌، 1375، اول، مشهد
6. غرر الحکم، عبد الواحد آمدى، مترجم محمدعلى‌انصارى‌قمى‌، هشتم، تهران‌ ‌
7. ترجمه‌غررالحکم‌ودررالکلم، عبد الواحد آمدى، سیدهاشم‌رسولى‌محلاتى‌، دفترنشرفرهنگ‌اسلامى‌، 1378، دوم، تهران‌
8. ‌ترجمه‌وتفسیرنهج‌البلاغه، محمد تقى جعفرى‌، دفترنشرفرهنگ‌اسلامى، 1376، سوم، تهران‌
9. جلوه‌هاى‌حکمت‌، سید اصغر ناظم زاده قمى، مرکزانتشارات‌دفترتبلیغات‌اسلامى‌، 1375، دوم، قم ‌
10. شرح‌صدوده‌کلمه‌ازکلمات‌امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام‌، حجت هاشمى خراسانى‌، حاذق‌، 1370، اول، قم‌
11. منهاج‌البراعهفی‌شرح‌نهج‌البلاغه، میرزا حبیب الله هاشمى خوئى، مکتبهالاسلامیه، 1358، چهارم، تهران‌
12. ترجمه‌گویاوشرح‌فشرده‌اى‌برنهج‌البلاغه، محمدرضاآشتیانى، محمدجعفرامامى، ‌هدف‌، اول، قم‌
13. ترجمه‌غررالحکم‌ودررالکلم، عبد الواحد آمدى، مترجم سیدحسین‌شیخ‌الاسلامى‌، نشر‌انصاریان‌، 1378، چهارم، قم‌
14. ترجمه‌نهج‌البلاغه،سید رضى، مترجم مصطفى‌زمانى‌، نشرنبوى‌، 1378، دوازدهم، تهران‌
15. فرهنگ دهخدا
16. دیوان حافظ
17. دیوان پروین اعتصامی
18. دیوان شمس
19. مثنوی معنوی
20. دیوان ابوسعید ابوالخیر
منبع : باشگاه اندیشه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید