وصایای استاد، کتابی است از نوشته های مرحوم علامه کرباسچیان ، مولف مدرسه ی علوی در سال 1334،وصایای تربیتی استاد ، می تواند چراغ راه اندیشه و عمل کسانی شود که می خواهند در این روزگار، راه را گم نکنند و در بحث تعلیم و تربیت بخصوص جنبه ی دینی آن موفق شوند.
پیامبراکرم صلى الله علیه وآله وسلم به عدّهاى که دور مردى جمع شده بودند و او براى آنان صحبت مىکرد، فرمودند: «این کیست و چه مىگوید؟» عرض کردند: علّامه است و انساب عرب را مىداند؛ مثلاً مىداند که جدّ دهم فلانى کى بوده و اسمش چیست و … پیامبر فرمودند: « علمى که دانستن آن بر همه واجب است، علم توحید و احکام و اخلاق است و غیر از اینها فضل است که اگر کسى نداند، مسؤول نیست.»11- ر ک. کافی 1: 32.
بنابراین، اگر چه مدرسه در علم روز باید در سطح عالى باشد، اما چون هدفِ اصلى، ساختن افرادى است که علم توحید و احکام و اخلاق را بدانند تا سعادت دنیا و آخرت خودشان و دیگران را تأمین کنند، بنابراین باید دانشآموزان را کاملاً به این امور آشنا کنیم.
در تربیت دینى علاوه بر پرورش عاطفى و احساسى، رشد عقلانى و شناختى بسیار مهمّ است. کسى که اعتقادات محکم نداشته باشد، با یک جلسه تبلیغِ مخالفان، منحرف و گم راه مىشود. علاوه بر عقاید باید احکام دین را به دانشآموزان بیاموزیم. سابقاً در منابر، براى مردم مسأله مىگفتند و حالا که این کار معمول نیست، مدرسه باید دانشآموزان را با احکام دین آشنا کند.
متأسّفانه گاهى افرادى که به نام دین، مدرسه تأسیس مىکنند به کلّى از این مطلب غافلاند و نمىدانند همانطور که در درس فیزیک و شیمى و ریاضى از استاد متخصّص استفاده مىکنیم، برای آموزش مسائل دینی هم باید به متخصّص استفاده می کنیم، برای آموزش مسائل دینی هم باید به متخصّص آن رجوع کنیم تا همهى افراد، از مدیر و معلّم و دانشآموز، در این مسائل به او مراجعه کنند و به کس دیگر اجازه داده نشود که در این مسائل دخالت کند.
احکام نماز و روزه و عبادات دیگر را باید زمانى که این تکالیف الاهى بر دانشآموزان واجب مىشود، به آنان بگوییم و شرایط و مقدّمات آنها (مثل وضو و غسل و تیمّم) را بیان کنیم.
در تربیت دینى علاوه بر پرورش عاطفى و احساسى، رشد عقلانى و شناختى بسیار مهمّ است. کسى که اعتقادات محکم نداشته باشد، با یک جلسه تبلیغِ مخالفان، منحرف و گم راه مىشود
در یکى از کتابهاى تربیتى آمده است:
اگر شما به جوانهاتان مسائل جنسى را بهطور صحیح نگویید، جامعه بهطور فاسد به آنها یاد مىدهد.
نکتهى دیگرى که باید براى دانشآموزان بیان کرد، مسألهى وسواس است. بعضى از آنان در دوران دبیرستان و حتّى راهنمایى گرفتار وسواس مىشوند؛ نه تنها در وضو، بلکه در طهارت و نجاست و نیّت و قرائت نماز و حتّى در کارهاى عادى. بعضى از این افراد ساعتها براى گرفتن وضو یا خواندن نماز و قرائت سورهى حمد گرفتارند و بالاخره بعضى از آنها نماز را ترک مىکنند و مىگویند: من هر کارى کنم نجسام؛ آدمِ نجس که نمىتواند نماز بخواند!
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند:
«بعثنی بالحنیفیّه السّهله السّمحه.»
«(خدا) مرا به دین آسان مبعوث کرده است.» کافی 5: 494.
تمام احکام اسلام به محض اینکه به حدّ سختى و مشقّت رسید، ساقط مىشود.
وسواسىها این دین سهل و ساده را مشکل و پیچیده می کنند و در نتیجه از دین بیزار مىشوند.
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند:
«وضو با یک مدّ- کمتر از یک کیلو- و غسل با یک صاع – سه کیلو- آب انجام مىشود و بعد از من کسانى مىآیند که مىگویند: این مقدار کافى نیست. آنها به دین من نیستند. کسانى که به روش من باشند در بهشت همراه مناند.»4
شیطان یک جوان متدیّن را از راه مشروب و فحشا نمىتواند منحرف کند. بنابراین به او مىگوید: مواظب باش وضو و قرائت نمازت صحیح باشد. کمکم این جوان از دیگران عقب مىماند و این را به حساب دین مىگذارد و در نتیجه به خدا و قبر و قیامت و دین بىاعتنا مىشود.
مربّى و معلّم مسائل دینى باید عالم به دین باشد تا بتواند این دینِ روشن و آسان را به شاگردها منتقل کند.
اگر ما اسلام را به شکل واقعى به بچّهها یاد بدهیم، هم دنیا دارند و هم آخرت، هم جسم و روان سالم دارند و هم علم و دانش روز.
در مورد درس اخلاق باید توجّه داشت که اگر با شیرینى همراه نباشد، در شاگردان اثر نمىکند؛ چون باید مطالب اخلاقى در روح و جان دانشآموزان برود و این جز با شیرینى و محبّت امکان ندارد. بچّهها در این سن یک پارچه نشاط و شادىاند. اگر معلّم اخلاق تلخ باشد، نتیجهى عکس مىدهد. اگر بخواهیم حرف ما، در دانشآموز اثر کند، باید خودى نداشته باشیم و خود را تا حدّ بچّهها تنزّل دهیم. پیامبر اکرم و امیرالمؤمنینعلیهما السلام در بین مردم مثل یکى از آنها بودند.
درس اخلاق- با اینکه نه امتحان داشت و نه نمره- شیرینترین درس بود و شاگردها مىگفتند: در همهى هفته منتظر روزى هستیم که درس اخلاق داریم و این درس- چون علاوه بر آیات و روایات، شامل اشعار شیرین و لطیف اخلاقى و داستانهاى آموزنده بود- در شاگردها اثر عمیق داشت؛ بهطورى که بعضى فارغالتّحصیلان پس از پایان تحصیلات دانشگاهى و بازگشت از اروپا و امریکا مىگفتند: فلان شعرى که در کلاس اخلاق حفظ کردیم، ما را در طوفانها نجات داد.
اگر ما اسلام را به شکل واقعى به بچّهها یاد بدهیم، هم دنیا دارند و هم آخرت، هم جسم و روان سالم دارند و هم علم و دانش روز
مطالب درس اخلاق در سالهاى اوّل سادهتر و در سالهاى بعد عمیقتر و متناسب با سنّ و خصوصیّات روحى و روانى بچّهها بود،مانند:
الف – اعتقاد به بقاى روح: اعتقاد به بقای روح از اصول دین است
اگر کسى این اعتقاد را داشت، به همهى احکام دین عمل مىکند و حقِّ مردم را پایمال نمىکند؛ چرا که او خدا را بر رفتار خود حاضر و ناظر مىداند و معتقد است کوچکترین عملِ او در عالم بعد به حساب مىآید.
ب- اهمیّت حقّ النّاس
مىگفتیم اگر کسى تکلیف واجبش را ترک کند یا گناهى را مرتکب شود؛ ممکن است خدا او را ببخشاید؛ امّا اگر کسى به دیگرى ظلم کند و حقّ او را بگیرد و به او مدیون شود، خدا از او نمىگذرد مگر آنکه آن شخص از او بگذرد و او را حلال کند. قرآن مىگوید:
«و مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَه»زلزال (99): وقتى آفتاب در اتاقى مىتابد چیزهایى در فضا دیده مىشود که به آنها ذرّه مىگویند. در این آیه مىفرماید: خدا- در مقام حساب- از این ذرّه هم نمىگذرد.
در اثر این نوع تربیت، شاگردان نسبت به حقّ النّاس مقیّد مىشدند و وسایل مدرسه از قبیل: میز، نیمکت، تختهسیاه و ماشین مدرسه را خراب نمىکردند؛ حتّى گُلى از باغچهى کسى نمىکندند؛ جنسى از مغازهى کسى برنمىداشتند؛ بدون اجازهى پدر و مادر سر جیبشان نمىرفتند؛ نوبت دیگران را در خرید نان و غیره رعایت مىکردند؛ اگر پولى گُم کرده بودند، به پولهایى که پیدا شده بود چون شک داشتند که مال خودشان است یا نه- دست نمىزدند.
ج- بی اعتباری دنیا
یکى دیگر از مسائلى که در همهى سالها به بیانات مختلف راجع به آن صحبت مىکردیم، بىارزشى امور مادّى بود و مىگفتیم: پول، خانه، ماشین و … وسیله است. مواظب باشید که در زندگى شما هدف نشود؛ یعنى قلب و کلیه و معده و مغز و اعصاب و خلاصه سلامتى خود را فداى اینها نکنید. پول و خانه و ماشین براى شماست که آن را در راه خدا و خدمت به مردم به کار برید؛ نه شما براى آنها که اگر از بین برود، سکته کنید و تأکید مىکردیم که: زهد، نداشتن نیست؛ بلکه دل بسته نبودن است.
در نتیجه شاگردان ما به مادّیات بىاعتنا بودند؛ درباره ی غذا و لباس صحبت نمىکردند؛ به مال و دارایى پدر افتخار نمىنمودند و اگر وضع مالیشان خوب نبود، به افراد ثروتمند به چشمِ حسرت نگاه نمىکردند و اگر یکى از بستگان خود را از دست مىدادند، خود را نمىباختند و نسبت به حقّ النّاس فوقالعاده دقیق بودند. بسیاری از آنان نیز- که بعدها مسؤولیّتهاى اجتماعى یافتند و امکانات مالى زیادى هم در اختیارشان قرار گرفت- از پُست و مقام خود سوءاستفاده نکردند.
دـ ارزش علم
سر کلاس، به علم و فضیلت و معنویّت ارزش مىدادیم و بینشِ شاگردان را بالا مىبردیم تا بهطور طبیعى از شهواتِ پَست دورى کنند. این روایت را از امیرالمومنین علیه السلام می خواندیم:
« مَن کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُه.» نهج البلاغه، حکمت 449.
«کسى که قیمت نفس خود را بداند، خواستههاى نفسانى در نظرش بىارزش مىشود.»
در همهى سالها با بیانِ سرگذشت علماى حقیقى از زهد و تقوا و خدمت به مردم و اخلاص آنها تجلیل مىکردیم و در مقابل از علماى بىحقیقت که دین را وسیلهى دنیا و پول و مقام قرار مىدهند، مذمّت مىگفتیم تا در آینده شاگردان بین عِمامه به سر و روحانى حقیقى فرق بگذارند و رفتارِ ناپسندِ بعضى از عالم نمایان را به حساب دین نگذارند و از دین زده نشوند.
این که فقط خودتان متدیّن باشید و به احکامِ دین عمل کنید، کافى نیست؛ بلکه باید راه انبیا را دنبال کنید و دیگران را هم بسازید؛ یعنى آنها را با رفتار خود و با زبان نرم و شیرین به خوبىها دعوت کنید و از بدىها بازدارید
من- وقتى دنبال مجد و عظمت مىروم- چشمانم را به پایینتر از ستارهى سماک- که بلندترین ستاره است- نمىدوزم.
یعنى به اهداف پایین قانع نیستم و عالىترین هدف را در زندگى دنبال مىکنم.
حضرت امام صادق علیه السلام مىفرماید: متأسّفانه بعضى از کوته نظران خیال مىکنند کارهاى بزرگ، وزیر و وکیل شدن است و کارهاى دیگر پَست است؛ ولى به شاگردهاى مدرسهى علوى این حقیقت آموخته مىشد که مقصود از کارهاى بزرگ رسیدن به مقامات علمى و معنوی است. به این جهت عدّه ای از آن ها در رشته های مختلف به سطوح عالی رسیدند.
هـ – امر به معروف و نهى از منکر:
مولا علیه السلام مىفرماید: «همهى کارهاى خوب حتّى جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهى از منکر مانند ذرّهى آبى است در مقابل دریاى عمیق.» نهج البلاغه، حکمت 374.
حفظ و بقاى دین به این دو امر بستگى دارد. چون دشمنان اسلام به این نکته پى بردند، کوشیدند تا مسلمانها را نسبت به این دو امر حیاتى بىتفاوت کنند.
«همفر» جاسوس انگلیسى در کتاب خاطراتش مىنویسد:
یکى از مأموریّتهاى من در کشورهاى اسلامى این بود که بین مردم رواج بدهم: «موسى به دین خود، عیسى به دین خود» و «مرا که در قبر او نمىگذارند».
به این جهت در کلاسها راجع به اهمّیّت امر به معروف و نهى از منکر زیاد صحبت مىشد و تأکید مىکردیم این که فقط خودتان متدیّن باشید و به احکامِ دین عمل کنید، کافى نیست؛ بلکه باید راه انبیا را دنبال کنید و دیگران را هم بسازید؛ یعنى آنها را با رفتار خود و با زبان نرم و شیرین به خوبىها دعوت کنید و از بدىها بازدارید.
در اثر این تعلیم، بسیارى از شاگردان در پدر و مادر و بستگان اثر مىگذاشتند و در دانشگاه دانشجویان دیگر را ارشاد و هدایت مىکردند. بعدها هم عدّهاى از آنان به کارِ فرهنگى مشغول شدند و به تعلیم و تربیتِ کودکان و جوانان پرداختند و با تشکیل جلساتِ عقاید و احکام و اخلاق به نشر معارفِ دین پرداختند.
منبع:برگرفته از کتاب وصایای استاد نوشته ی علی اصغر کرباسچیان