نویسنده: عبدالله نصری
ذهن کنجکاو بشر میخواهد بداند که مبداً خلقتش چیست؟ چگونه پا به عرصه هستی گذارده است؟ از نسل کیست؟ فردی که در آغاز خلقت بوده نام و نشانش چیست و از کجا آمده است؟ آیا او نیز مانند همه انسانها پدر و مادری داشته است یا نه و اگر داشته پدر و مادرش چه کسی بوده است؟ و اگر نداشته پس چگونه به وجود آمده است؟ آیا آن موجود خلقالساعه به وجود آمده و یا وجود او تدریجی بوده است؟ آیا از نسل حیوان و جانداری بوده و یا از وجودی مستقل برخوردار بوده است؟
اگر چه درباره این مسایل از قدیمالایام بشر به تفکر پرداخته و متناسب با فکر و اندیشه و سطح معلومات و ادراکات خود سخنهایی بر زبان جاری ساخته است، اما تحقیق علمی و تجربی آن مربوط به قرون اخیر میباشد. در این دو سه قرن اخیر است که دانشمندانی چند به تحقیق جدی پیرامون این مسایل پرداخته و نظریاتی را ارائه نمودهاند. دانشمندان علوم طبیعی در مورد منشأ و مبدأ خلقت موجودات دو نظریه ارائه دادهاند:
1- نظریه ثبوت انواع Fixisme:
براساس این نظریه خلقت همه موجودات از آغاز مستقل بوده است. یعنی هر گیاه و جانوری از ابتدا همان بوده که اکنون هست و از هیچ گیاه یا حیوانی مشتق نشده است. طرفداران این نظریه میگویند: طرح کلی خلقت به گونهای است که هر گیاه و یا جانوری باید از گیاه و یا جانور همنوع خود به وجود آمده باشد، نه گیاه و جانوری مغایر با خود.
بر مبنای این نظریه، انسان نیز طرح مستقلی دارد. یعنی از هیچ موجود دیگری مشتق نشده است.
2- نظریه تحول انواع Transformisme :
طبق این نظریه هر گیاه و یا جانوری از گیاه و یا جانور دیگری به دست آمده است. داروین که از طرفداران این نظریه است چنین میگوید:
«به نظر من تمام جانوران حداکثر از چهار یا پنج جانور نخستین اشتقاق یافتهاند و کلیه گیاهان نیز از همین مقدار یا کمتر نتیجه شدهاند. شباهت موجود میان سلسله گیاهان و سلسله جانوران مرا به این استنباط هدایت میکند که قدمی فراتر نهم. یعنی چنین پندارم که تمام جانوران و گیاهان روی زمین از یک منشأ اولیه اشتقاق یافتهاند.» (1)
بنابراین نظریه نه تنها هریک از انواع موجودات، خلقت مستقل ندارند، بلکه همه آنها با یکدیگر رابطه خویشاوندی دارند و از جد و یا اجداد مشترکی برخوردارند.
آنچه که در این نظریه بیشتر قابل توجه است، مسئله انسان است. داروین پس از مطالعه و تحقیق پیرامون اصل انواع به بررسی پیرامون منشأ انسان پرداخته و به این نتیجه میرسد که انسان اصل حیوانی دارد. یعنی با انسان ریختها از اجداد مشترکی نتیجه شدهاند. اما اینکه اجداد مشترک میان انسان و انسان ریختها چه کسانی بودهاند، نه تنها بر داروین، که امروزه نیز مشخص نشده است و به همین جهت آن را حلقه مفقوده نام نهادهاند.
حال ببینیم داروین چه میگفت؟
داروین معتقد بود که گیاهان و جانوران تولید مثل بسیار دارند و اگر بنا باشد که همه آنها زنده باقی بمانند و به تولید مثل خود ادامه دهند، دیری نخواهد پایید که آنها سطح زمین را اشغال کنند. اما از آنجا که غذا و مسکن به اندازه کافی برای موجودات وجود ندارد، در نتیجه هر موجودی برای بقای خود باید در کوشش باشد تا به وسیله مقابله با رقبای خود، حیاتش را حفظ کند. داروین این کوشش مستمر را تنازع بقا نام نهاده است. از نظر داروین در این رهگذر افرادی میتوانند زنده بمانند که دارای صفت مفیدی باشند و آنهایی که از این صفت مفید برخوردار نباشند از میان خواهند رفت. داروین به این اصل که نتیجه تنازع بقاست انتخاب اصلح نام نهاده است. بنابر این طبیعت آنهایی را برای بقا انتخاب میکند که واجد صفت ممتاز و مفیدی باشند.
پس از آنکه صفتی باعث بقای یک فرد شد، این صفت از طریق وراثت به افراد دیگر منتقل میشود و به این ترتیب نسل موجودات ادامه مییابد.
نظریه داروین را میتوان در چهار اصل زیر خلاصه نمود:
1- اصل قابلیت تغییرپذیری ارگانیسم موجود زنده در برابر عوامل محیطی.
2- اصل تنازع بقاء و کوشش مستمر برای ادامه حیات.
3- اصل بقای اصلح در میدان تنازع بقا و انتخاب طبیعی
4- اصل انتقال صفات اکتسابی به نسلهای آینده.
نظریه داروین اگرچه در زمان خود بسیار مشهور بود، ولی پس از وی زیست شناسان برخی از قسمتهای نظریه وی را رد کردند و به جای آن نظریه دیگری به نام جهش یا MUTATION را پذیرفتند. طبق این نظریه گاهی صفات جدیدی به طور ناگهانی در موجودی پیدا میشود، بدون آنکه رابطهای با محیط و تنازع بقا و انتخاب طبیعی داروین داشته باشد.
بر طبق این نظریه اگر صفتی به طور ناگهانی در موجودی ظاهر شود و آن صفت در تنازع با همنوعان به کار آید، آن جاندار میتواند به حیات خود ادامه دهد. تجمع جهشهای مساعد در طول زمان موجب میشود تا گروهی از یک نوع جاندار از گروه دیگر جدا شوند و به صورت نوع جدید به حیات خود ادامه دهند.
این نظریه نیز با مشکلات بزرگی روبرو است. از جمله:
«اینکه چگونه عضو جدیدی به وجود میآید یا بعضی سازشهای عجیب حاصل میگردد یا چگونه شاخههای بزرگ جانوران و گیاهان تشکیل شدهاند، امری است که گرچه طرحهایی برای آنها ریخته شده است، معهذا هنوز بر جهان دانش روشن نیست.» (2)
طرفداران تحول انواع برای اثبات نظریه خود به چند دلیل تمسک جستهاند که به اختصار به آنها اشاره میکنیم:
1- تحقیقات به دست آمده از «دیرینهشناسی» یعنی مطالعه روی اسکلتهایی که از میلیونها سال پیش به دست آمده نشان میدهد که موجودات زنده از صورتهای ساده به صورتهای پیچیدهتر و کاملتری تغییر شکل دادهاند. و توجیه این مسئله یعنی عبور از سادگی به پیچیدگی جز به وسیله نظریه تحول انواع امکانپذیر نیست.
2- مطالعاتی که در زمینه «تشریح مقایسهای» انجام شده است، نشان میدهد که میان موجودات شباهتهای زیادی به چشم میخورد که نشان دهنده رابطه نزدیکی و خویشاوندی میان گروههای مختلف موجودات است. طرفداران نظریه تحول انواع روی دستگاه گردش خون، دستگاه تنفس و دستگاه عصبی بسیاری از موجودات مطالعه کردهاند و شباهتهای میان آنها را به دست آوردهاند. مطالعه دستگاههای فوق نشان میدهد که این دستگاهها از سادگی رو به پیچیدگی میروند.
3- مدارک مربوط به «جنینشناسی» نیز نشان میدهد که حالت جنینی بسیاری از موجودات شباهتهایی با هم دارند. جنین بسیاری از موجودات در مراحل اولیه رشد آن چنان با یکدیگر شباهت دارند که تشخیص آنها مشکل است و همین امر مؤید آن است که موجودات از اصل واحد، ریشه گرفتهاند.
صرفنظر از نقد و انتقادهایی که بر نظریه تحول انواع شده، این نکته قابل ذکر است که وجود نوع پیچیده پس از نوع ساده و تشابه بعضی از موجودات با یکدیگر دلیل بر آن نیست که نوعی از نوع دیگر مشتق شده باشد.
دانش زیستشناسی فقط توانسته موجودات مشابه با یکدیگر را نشان دهد، نه آنکه با آگاهی صددرصد پیدایش نوعی از نوع دیگر را نشان دهد.
به بیان دیگر نظریه تحول انواع تاکنون با دلایل قطعی و غیر قابل خدشه به اثبات نرسیده است و طرفداران این نظریه نیز نتوانستهاند حیوانی را که بر اثر انتخاب طبیعی و با جهش به حیوانی دیگر یا انسان تبدیل شده باشد نشان دهند. زیست شناسان توانستهاند که دگرگونی و تحول در صفات و عوارض یک نوع را نشان دهند، نه آن که تبدیل نوعی به نوع دیگر را. (3)
قرآن چه میگوید؟
از آنجا که قرآن کتاب انسان سازی است نه کتاب طبیعی و زیستشناسی، آیه صریحی وجود ندارد که بگوید نظریه ثبوت انواع صحیح است و یا تحول انواع. اما از ظاهر آیات قرآنی میتوان در این زمینه به نکاتی دست یافت. همانگونه که برخی از پژوهشگران به نکاتی چند در این زمینه دست یافتهاند.
صرفنظر از تحقیقات دانشمندان عرب زبان در این زمینه، در کشور خودمان آقای دکتر یدالله سحابی برای نخستین بار به جمعآوری آیات قرآن و بحث پیرامون «خلقت انسان» پرداختند. ایشان در کتابی که به همین نام منتشر ساختهاند کوشیدهاند تا اثبات کنند که قرآن طرفدار نظریه تحول انواع است. البته ایشان هیچگاه نگفتهاند که انسان از نسل میمون است، آنگونه که بسیاری از طرفداران نظریه تحول انواع به آن معتقدند. ایشان در این زمینه چنین مینویسند:
«اتصال مستقیم نسلی انسان به بوزینگان فرضیهای بیش نیست و هرگز به ثبوت علمی نرسیده است و ما هم به چین نظریات اعتقادی نداریم.» (4)
ایشان کوشیدهاند تا نشان دهند که آیات قرآنی دو مسئله زیر را تأیید میکند:
1- میان تمام سلسله موجودات پیوستگی و اتصال وجود دارد و «نتایجی که از مطالعات علوم زیست حاصل شده، جز بر قبول پیوستگی نسلی همه جانداران و وجود قوانین کلی و عمومی در ساختمان جسمی آنها تکیه و قرار ندارد.» (5)
2- حضرت آدم نخستین انسان نبوده، یعنی خلقت او مستقل نبوده است، بلکه تدریجی بوده و از میان افراد هم عصر خود برگزیده شده است.
آیاتی را که ایشان برای اثبات دو مسئله فوق مورد تفسیر و تأویل قرار دادهاند، به اعتقاد برخی از اندیشمندان اسلامی به هیچ وجه مؤید نظریات ایشان نیست. بررسیهای بزرگ مفسر قرآن یعنی علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان نشانگر این معناست. طبق نظریات تفسیری علامه طباطبایی ظاهر آیات قرآنی اثبات میکند که خلقت انسان مستقل بوده است، نه تدریجی و برخاسته از موجودی دیگر. ایشان در این باره چنین میگوید:
«آیات کریمه قرآن ظاهر قریب به صریح است در اینکه بشر موجود در امروز که ما افرادی از ایشانیم، از طریق تناسل منتهی میشوند به یک زن و شوهر معین که قرآن نام آن شوهر را آدم معرفی کرده، و نیز صریح است در اینکه این اولین فرد بشر و همسرش از هیچ پدر و مادری متولد نشدهاند، بلکه از خاک یا گل یا لایه یا زمین به اختلاف تعبیرات قرآن خلق شدهاند.» (6)
نظر دیگری که در بحثهای قرآنی قابل ذکر است نظر آیهالله مشکینی است. ایشان جمع میان دو نظر فوق را مطرح ساختهاند. به این وجه که میگویند آیات قرآنی را در مورد خلقت انسان میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
1- آیاتی که «میتوان از آنها تأیید عقیده به تکامل و منتهی شدن سلسله انواع موجودات زنده تکامل یافته به انسان را برداشت کرد.»
2- آیاتی که میتوان از آنها استنباط کرد که: «آدم نخستین انسانی است که خداوند او را آفریده و او اوّلین و حواء دومین فرد از افراد نوع انسان میباشد و خداوند، سایر افراد انسان را از نسل این دو فرد انسانی به وجود آورده است.»
3- آیاتی که هیچ یک از دو نظریه فوق را نمیتوان از آنها برداشت کرد، یعنی نه بر خلقت تدریجی انسان میتوان آنها را حمل کرد و نه بر خلقت مستقل آدم.
4- آیاتی وجود دارند که کیفیت خلقت و آغاز پیدایش انسان را مطرح نمیسازند، بلکه فقط سخن از بقای نسل و چگونگی توالد و تناسل به میان آوردهاند. (7)
چهارمین نظری که در اینجا قابل طرح است نظریه استاد جعفر سبحانی میباشد. ایشان معتقدند که اعتقاد به آدم به عنوان «ابوالبشر» به معنای آن نیست که وی نخستین انسانی بوده که گام بر روی کره خاکی نهاده است، چرا که طبق برخی از روایات پیش از آدم ابوالبشر نیز انسانهای دیگری در روی زمین میزیستند و به عللی منقرض شدهاند.
اِنَ اللهَ لَم یَخلُق بَشَرا غَیرَکُم، بَلی والله لَقَد خَلَقَ اللهَ الفَ ألفِ عالمٍ، و ألفَ أَلفِ آدَمَ انتَ فی آخِرِ تِلکَ اَلعَوالِم وَ اُولئکَ الاَدمِیینَ؛ امام باقر (علیه السّلام) به جابرین یزید میگوید: گویا تو گمان میکنی که خداوند فقط این عالم را آفرید و بس، و همچنین گمان میکنی که خداوند بشری غیر از شما نیافریده است؟ آری به خدا قسم، خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفرید و تو در آخر این عالمها و آدمها هستی. (8)
با این بیان، میان تحقیقات دانشمندان زیست شناس پیرامون سنگوارهها و فسیلهای متعلق به انسانهای گذشته و وجود آدم ابوالبشر هیچ تضاد و تناقضی نیست، چرا که این فسیلها مربوط به انسانهای قبل از آدم ابوالبشر میباشد و اشکالی هم پیش نمیآید که فرض کنیم آنها خلقت مستقل نداشتهاند. داستان آدم را هم که قرآن کریم به عنوان موجودی که طرح مستقل داشته است مطرح میکند مربوط به چند هزار سال اخیر میباشد نه میلیونها سال پیش که مربوط به فسیلها و سنگوارهها میباشد. بیان استاد چنین است:
«مجموع مطالعات دانشمندان درباره فسیل و سنگوارههای انسانها میتواند مربوط به انسانهای قبل از آدم ابوالبشر باشد و بر فرض صحت آن نظریات و برداشتها نمیتواند مایه قضاوت درباره انسانهای کنونی گردد و خود این سنگوارههای انسانی برای اثبات یک مطلب خوب است و آن این که موجود زندهای به صورت انسان در زمانهای بسی دیرینه در این کره خاکی زندگی میکرده، و این موجود صدها هزار سال پیش در این پهنه، دارای حیات بوده است، و با دستیابی بر این تحقیقات از طریقه «دیرینهشناسی» و با دستیابی بر این تحقیقات از طریقه «دیرینهشناسی» نظر بر اینکه قبل از آدم و حوا انسانی در روی زمین نبوده است به کلی محکوم میگردد، بالاخص که تاریخچه آدم و حوا از چند هزار سال پیش تجاوز نمیکند.» (9)
خلاصه طبق این نظریه اولاً طبق نصوص و ظواهر آیات قرآنی آدم حقیقت مستقل داشته و از هیچ موجودی بر نیامده است و ثانیاً انسانهایی قبل از آدم وجود داشتهاند که تحقیقات زیست شناسان- به فرض صحت- مربوط به آنها میشود و هیچ اشکالی هم ندارد که بگوییم آنها طرح مستقلی نداشتهاند، چرا که قرآن کریم فقط درباره آدم که مربوط به چند هزار سال اخیر میباشد سخن گفته است.
اما نظری که در این گفتار مورد پذیرش قرار گرفته به طور خلاصه چنین است: آیات قرآنی دلالت بر این معنا دارد که خلقت آدم مستقل بوده، یعنی حضرت آدم از موجود دیگری مشتق نشده است و این سخن نیز منافاتی با آن ندارد که بگوییم خلقت آدم تدریجی بوده است. البته تدریجی بودن نه به این معنا که از نوع دیگری منشأ گرفته باشد.
این اشتباه است که گمان کنیم اگر خلقت آدم مستقل باشد، دیگر تدریجی بودن پیدایش او را نمیتوانیم بپذیریم. و در واقع این اشتباه از اینجا ریشه میگیرد که «پیوستگی تمام سلسله موجودات» را مسلم فرض کرده و گمان کنیم که «هر خلقتی در زمینه موجود قبل آفریده شده» (10) است. یعنی از آنها مشتق شده است.
اساساً تدریجی بودن وجود آدم دو معنا میتواند داشته باشد: یکی اینکه حضرت آدم با موجودات دیگر پیوستگی و اتصال داشته و در زمینه موجود قبل از خود آفریده شده، یعنی از آنها برآمده است و دیگر اینکه وجود آدم پیوسته با موجودات دیگر نبوده تا به تدریج از آنها ایجاد شده باشد، بلکه او خلقت مستقل داشته، اما همین خلقت مستقل به طور تدریجی بوده است.
ما در اینجا ابتدا مجموع آیات قرآنی را که پیرامون آفرینش انسان است دستهبندی کرده و سپس به جمع آنها میپردازیم.
1- دستهای از آیات قرآنی دلالت بر این معنا دارد که همه انسانها از نسل یک جفت انسان هستند. خداوند در ابتدا موجودی به نام آدم را خلق کرده و سپس از جنس او همسرش حوا را آفریده است و از ازدواج میان آن دو، نسل انسانها جریان پیدا کرده است.
یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً؛ (نسا 1) اى مردم از پروردگارتان بپرهیزید. خدایی که همه شما را از یک تن آفرید، و همسرش را نیز از او به وجود آورد، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری را پراکنده ساخت.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیسْکُنَ إِلَیهَا (اعراف 189) او کسی است که شما را از یک تن آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا نزد او آرام گیرد.
خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا؛ (زمر 6) شما را از یک فرد آفرید و سپس همسرش را از جنس او قرار داد.
وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ. (انعام 98) او کسی است که شما را از یک نفس آفرید، در حالی که بعضی از (انسانها) پایدارند و بعضی ناپایدار.
یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا (حجرات 13) ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را به صورت اقوام و قبیلههایی قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید.
آیات فوق خلقت همه انسانها را از موجودی به نام آدم میداند، یعنی در ابتداء نفس واحدهای به نام آدم آفریده شده و سپس از جنس او همسرش به وجود آمده و از ازدواج میان آن دو نسل بشر تحقق پیدا کرده است.
2- در یک دسته از آیات آفرینش نوع انسان از نطفه دانسته شده است. چنان که میفرماید:
خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ؛ (نحل 4) انسان را از نطفه آفرید و او سرکشی آشکار است.
أَوَلَمْ یرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ؛ (یس 77) آیا انسان ندیده است که ما او را از نطفه آفریدیم، در حالی که او آشکارا سرکشی میکند.
اِنّا خَلَقنَا الاِنسانَ مِن نُطفَهٍ اَمشاجٍ نَبتَلیهِ؛ (دهر2) ما انسان را از نطقهای آمیخته آفریدیم.
اَلَم یَکُ نُطفَهٌ مِن مَنِی ثُمَّ کانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوّی؛ (قیامت: 37-38) آیا (انسان) نطفهای از منی که ریخته میشود نبود؟ و سپس به صورت علقه در آمد و آن گاه او را آفرید و تسویه نمود.
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا؛ (فرقان 54) او (خدایی است) که از آب بشری را آفرید.
أَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ؛ (مرسلات 20) آیا شما را از آبی پست نیافریدیم؟
خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛ (علق 2) انسان را از علق (خون بسته) آفرید.
3- در یک دسته آیات نیز آفرینش نوع انسان از خاک دانسته شده است. چنان که میفرماید:
هُوَالَّذی خَلَقَکُم مِن طینٍ، (انعام) او کسی است که شما را از گل آفرید. وَاللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ثُمَّ یعِیدُکُمْ فِیهَا وَیخْرِجُکُمْ إِخْرَاجًا؛ (نوح 17-18) و خدا شما را از زمین رویاند و سپس شما را به آن (زمین) باز میگرداند و پس از آن شما را از آن بیرون میآورد. وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ، (روم 20) و از نشانههای او این است که شما را از خاک آفرید و سپس شما را به صورت بشر (در زمین) پراکنده ساخت.
4 -در یک دسته از آیات نیز میگوید که آفرینش انسان در ابتدا از خاک بوده است و سپس نطفه و علقه و دیگر مراحل جنینی.
هُوَالَّذی خَلَقَکُم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَهٍ مِن عَلَقَه ثُمَّ یُخرِجُکُم طِفلاً، (مومن 67) او کسی است که شما را از خاک آفرید و سپس از نطفه و از علقه و آنگاه شما را به صورت طفل (از رحم مادرتان) خارج ساخت.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ؛ (مؤمنون 12-14) ما انسان را از قسمتی از خاک آفریدیم، سپس آن را به صورت نطفه در جایگاه استواری قرار دادیم، سپس نطفه را علقه و علقه را مضغه و مضغه را استخوان کرده و استخوان را با گوشت پوشاندیم. سپس به او آفرینش دیگری دادیم.
فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ وَغَیرِ مُخَلَّقَهٍ لِنُبَینَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ؛ (حج 5) ما شما را از خاک آفریدیم، آن گاه از نطفه و سپس از علقه و پس از آن از مضغهای که بعضی دارای شکل است و بعضی بدون شکل تا برای شما آشکار سازیم (که ما بر هر چیزی قادریم) و در رحمها هرچه بخواهیم تا مدتی معین مستقر میکنیم. آن گاه شما را از (رحمها) به صورت طفلی خارج میسازیم و سپس به دوران رشد میرسید.
5- در یک دسته از آیات نیز آفرینش شخص آدم از خاک دانسته شده است.
إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ؛ (ص: 71) هنگامی که پروردگارت به ملائکه گفت، میخواهم بشری از خاک بیافرینم. قَالَ أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ؛ (اعراف 12) (شیطان) گفت من بهتر از او (آدم) هستم، (چون) مرا از آتش آفریدی و او را از خاک. قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا؛ (اسرا 61) (شیطان) گفت آیا بر کسی که او را از خاک آفریدی سجده کنم.
یکی از نکات مهمی که در بحث از آیات فوق باید روشن شود این است که آیا هم آفرینش شخص آدم از خاک بوده است و هم آفرینش انسانهای بعدی از خاک یا اینکه تنها آفرینش آدم از خاک بوده و نسل او از نطفه؟ در اینجا دو نظریه مطرح شده است.
یک نظریه این است که بگوییم اشکالی ندارد که هم آفرینش شخص آدم از خاک بوده باشد و هم آفرینش فرد فرد انسانها از آن. به این معنا که چون آفرینش تک تک انسانها از نطفه است و مواد موجود در نطفه نیز از خاک گرفته شده پس صحیح است که بگوییم هر انسانی از خاک آفریده شده است.
نظریه دوم این است که تنها شخص آدم از خاک آفریده شده است و آفرینش سایر انسانها از استقرار نطفه در رحم مادرانشان میباشد. و چون سر سلسله همه موجودات آدم است و آدم هم از خاک آفریده شده، پس صحیح است که بگوییم تک تک انسانها نیز از خاک آفریده شدهاند.
در میان این دو نظریه، نظریه دوم را به دو دلیل میتوان ترجیح داد:
دلیل اول اینکه طبق آیه زیر آدم از خاک آفریده شده است، ولی نسل او از نطفه: بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ؛ (سجده: 7-8) و خلقت انسان را از گلی آغاز کرد و سپس او را از چکیدهای از آب پست قرارداد.
هرچند در آیه فوق لفظ انسان به کار رفته است، نه لفظ آدم ولی در آیات دیگر در مورد شخص «آدم» هم لفظ «انسان» به کار رفته است و هم لفظ «بشر».
چنان که در سوره حجر (آیات 29 و 26) وقتی خداوند از آفرینش آدم با ملائکه سخن میگوید لفظ انسان را به کار میبرد. همچنین در آیه زیر لفظ «بشر» را در مورد آدم به کار برده است.
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ؛ (حجر 28) هنگامی که پروردگار تو به ملائکه گفت: من بشری از گل خشکیدهای که از گل بی بوی تیره رنگ گرفته شده میآفرینم.
دلیل دوم این است که اگر منظور از آفرینش انسان از خاک آفرینش تک تک آنها از خاک میبود دیگر نمیباییست که میگفت ما انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم. «زیرا آنچه از زمین به عمل میآید از خود خاک است نه خاکی که سرسبز شده و با آب مخلوط شده و تبدیل به گل شده» (11) است. «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ»؛ (مؤمنون 12) ما انسان را از گلی که از خاک (سرند شده درست شده است) آفریدیم.
با این بیان میتوان آیات دسته سوم و چهارم را که آفرینش انسان را از خاک و خاک و نطفه دانسته است جزو آیات دسته پنجم که آفرینش خود آدم را از خاک میداند- به حساب آورد.
اما اینکه آدم چگونه خلق شده است، آیا خلقت او به طور دفعی بوده یا بر اثر طی مراتب و تکامل تدریجی به وجود آمده است؟ و اگر بر اثر تکامل به وجود آمده، آیا از نوع دیگر به وجود آمده است، مثلاً از تحول یکی از حیوانات به وجود آمده و یا آنکه خلقت مستقلی داشته است؟ اینها مسایلی است قابل بحث. از میان فرضهای فوق میتوان گفت که آیات قرآنی خلقت مستقل آدم را میپذیرد. اما نه به این معنا که آدم به صورت دفعی و یکباره به وجود آمده باشد، بلکه مراحل و مراتبی را از آغاز خلقت تا دمیده شدن روح انسانی گذرانده است.
آیاتی از قرآن میگوید که انسان را از خاک آفریدیم:
وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ، (روم 20) و از نشانههای او این است که شما را از خاک آفرید، سپس که بشری شدید (بر روی زمین) منتشر گشتید. إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ؛ (آل عمرآن 59) همانا مثل (خلقت) عیسى نزد خداوند، مانند خلقت آدم است که او را از خاک آفرید.
آیه فوق بر این موضوع دلالت دارد که خلقت آدم از خاک بوده است.
الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ؛ (سجده7-8) آنکه هر چیز را نیکو آفریده است. و خلقت انسان را از «گلی» آغاز کرد، سپس نسل او را «از چکیدهای از آب بست» قرار داد.
آیه فوق خلقت آدم را از خاک دانسته است ولی پیدایش نسل او را از چکیدهای از آبی پست که همان نطفه باشد میداند.
در آیهای دیگر نیز میگوید که خداوند آدم را از سلالهای از طین آفریده است. «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ»؛ (مؤمنون 12) «انسان را از چکیدهای از گلی (که سرند شده درست شده است) خلق کردیم».
آیه فوق مبدأ پیدایش نوع انسان را از سلالهای از طین میداند، اما در آیهای دیگر خداوند میگوید که انسان را از گل چسبیدهای آفریدیم. «إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِینٍ لَازِبٍ»؛ (صافات 11) «ما آنها را از گل چسبندهای آفریدیم».
میتوان گفت که آیه فوق درباره آدم ابوالبشر است نه نوع انسان- آن گونه که طرفداران تحول انواع پنداشتهاند- و از این نظر آیه ضمیر جمع را آورده و گفته که خلقت شما از گل چسبنده است، که جد انسان یعنی منشأ و سر سلسله همه انسانها از گل چسبنده آفریده شده است. به بیان دیگر چون آدم از گل چسبنده آفریده شده و آدم نیز سرسلسله همه انسانهاست، پس گویی همه افراد از گلی چسبنده آفریده شدهاند.
در آیات دیگری خداوند خلقت آدم را از گل خشکیدهای که از گل بدبوی تیره رنگ گرفته شده است میداند. «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (حجر 26) «و ما انسان را از گل خشکیدهای که از گل بدبوی و تیره رنگ گرفته شده بود آفریدیم».
مراد از انسان در آیه فوق همان حضرت آدم است، چرا که قرآن در دنباله این آیه میگوید: «فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ»؛ (حجر 29) «پس هنگامی که کار آن را به پایان رسانیده و از روح خود در او دمیدم همگی برای او سجده کنید».
و شکی نیست که فرشتگان بر آدم سجده کردند نه نوع انسان.
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ؛ (حجر 28) هنگامی که پروردگار تو به ملائکه گفت من بشری از گل خشکیدهای که از گل بدبوی تیره رنگ گرفته شده میآفرینم. قَالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ؛ (حجر 33) (ابلیس) گفت من بر بشری که از گل خشکیدهای که از گل بدبوی تیره رنگ گرفته شده است سجده نمیکنم.
اما اینکه صلصال چیست، قرآن خود آن را معنا کرده است: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ»؛ (الرحمن 14) «انسان را از گلی خشکیده که شبیه سفال است بیافرید».
آیه فوق گل خشکیده را مانند سفال میداند.
شاید بتوان گفت که مجموع آیات فوق عبارت است از مراحل وجودی خلقت آدم. یعنی او ابتدا از خاک آفریده شده (طین و تراب) و سپس به صورت گل چسبنده (طین لازب) در آمده است و سپس تبدیل به چکیدهای از گل (سلاله من طین) شده و پس از آن به صورت گل خشکیده شبیه سفال (صلصال کالفخار) در آمده است.
«از آنچه تاکنون گفتیم معلوم شد: آفرینش انسان، دارای مراحلی چند بوده تا از صورت «خاک» و «طین» و «طین لازب» به صورت «سلاله»ای از «طین» و «صلصال» «کالفخار» و خشکیدهای چون «سفال» تبدیل شده است.» (12)
و در واقع پس از طی مراتب فوق و تکمیل اندام او و دمیده شدن روح انسانی در آدم، خداوند به فرشتگان دستور میدهد تا بر آدم سجده کنند: «وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»؛ (أعراف 11) «و به تحقیق ما شما را آفریدیم. سپس تصویرتان کردیم. سپس به ملائکه گفتیم که آدم را سجده کنید».
با این بیان میتوان مراحل تدریجی خلقت آدم را به صورت زیر خلاصه کرد:
(سلاله من طین) چکیدهای از گل (طین لازب) گل چسبنده (طین و تراب) خاک و گل آدم (و نفخت فیه من روحی) دمیده شدن روح (صلصال کالفخار) گل خشکیده شبیه سفال
دلایل طرفداران نظریه تحول انواع
در اینجا لازم است که به بررسی برخی از آیاتی که طرفداران نظریه تحول انواع به آن استشهاد کردهاند بپردازیم.
1- یکی از این آیات، آیه زیر است: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ»؛ (آل عمران 33) «همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید».
طرفداران نظریه تحول انواع میگویند: همان گونه که نوح و ابراهیم و آل عمران در میان امتی زندگی میکردند و از میان آنها برگزیده شده بودند، پس آدم نیز باید در میان امتی زندگی میکرده است و از میان آنها برگزیده شده باشد.
و این مطلب نشانگر آن است که آدم اولین انسان بر روی کره زمین نبوده است، بلکه قبل از او انسانهای دیگری بودهاند. و او به این دلیل از میان آنها برگزیده شد که از نظر فکر و اندیشه بر آنها برتری داشت.
به بیان دیگر طرفداران نظریه تحول انواع میگویند که انسان در اصطلاح قرآن دو معنا دارد: یکی به معنای انسانهای قبل از حضرت آدم مانند انسانهای نئاندرتال و کرومانیون و… و دیگری به معنای انسانهای بعد از حضرت آدم. به گمان اینان انسانهای قبل از آدم دارای اراده، اختیار و علم و دانش نبودهاند و مدت زمانی طولانی میگذشت تا خداوند از میان این انسانهای غیر مکلف، انسانی به نام «آدم» را که از استعداد و لیاقت بیشتری برخوردار بود، برمیگزیند.
«اصطفی به معنای برگزیدن و انتخاب کردن است و چون از باب افتعال است، مفهوم کوشش و دقت هم از آن حاصل میشود. برگزیدن هر فرد از میان جمع و جمعیتهای همسان و همنوع او صورت میگیرد. نوح و هریک از برگزیدگان آل ابراهیم و آل عمران، پس از آمادگیهای روحی و معنوی که در زمینههای مساعد نسلی و تربیتی پیدا کردند، از میان قوم خود یعنی مردمی که با آنها زندگی میکردند انتخاب شدهاند. وقتی به نص آیه، نوح (علیه السّلام) و پیغمبران آل ابراهیم (علیه السّلام) از میان مردم زمان خود برگزیده شدهاند، قطعاً همین وضع برای آدم (علیه السّلام) که شرایط دیگر و مخصوصی برای او در آیه ذکر نشده، فراهم بوده است. او هم از میان همنوعان خویش که از نظر جسمی و وضع زندگی مثل او بودند، برخاسته و برگزیده شده است.» (13)
در پاسخ استنباط فوق از آیه شریفه باید گفت که آیه صراحتی بر این معنا ندارد که نوح و خاندان ابراهیم و عمران از میان امت زمان خود برگزیده شده باشند، بلکه ممکن است خداوند اینان را به جهت عظمت و مقام معنویشان بر همه افراد انسانی تا روز رستاخیز برگزیده باشد. در واقع این آیه میخواهد مقام تنی چند از افراد برگزیده بشر را مطرح سازد.
از این گذشته اگر آیه برگزیدگی آدم را در زمان خود مطرح کرده باشد، چه دلیلی وجود دارد که بگوییم وی از میان افراد قبل از خود برگزیده شده باشد نه از میان فرزندان و نوادگانش؟! به ویژه با در نظر گرفتن اینکه حضرت آدم (علیه السّلام) عمر طولانی داشته است، هیچ اشکالی ندارد اگر بخواهیم برگزیدگی او را در زمان حیاتش در نظر بگیریم و در واقع او را برگزیده از میان فرزندان و نوادگان و نسلی که در آن زمان از وی به وجود آمده است بدانیم.
انتقاد دیگری که بر طرفداران نظریه تحول انواع مطرح است این است که کلمه اصطفی را که به معنای برگزیده شدن است بدون قرینه به معنای برآمدن گرفتهاند؟ مگر میتوان با انتخاب آدم بر عالمیان به این نتیجه رسید که آدم از نسل موجودات پایینتر از خود (از نظر عقل و اراده) بر آمده باشد؟ به بیان دیگر به فرض آنکه بپذیریم که آدم از میان امت خود انتخاب شده است، انتخاب او به هیچ قرینهای دال بر برآمدن او از موجودات پایینتر از خود نیست.
2- آیه دیگری که مورد استناد طرفداران نظریه تحول انواع قرار گرفته عبارت است از:
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ «(حجر: 28-29) «و هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت که من بشری را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده خلق میکنم. پس هنگامی که او را ساخته و پرداختم و از روح خود در او دمیدم همگی بر او سجده کنید».
طرفداران نظریه تحول انواع میگویند که مراد از بشر در آیه فوق نوع انسان است، نه یک فرد خاص از انسانها به نام آدم.
در پاسخ طرفداران نظریه تحول انواع باید گفت که آیه فوق درباره خلقت حضرت آدم است که سر سلسله نوع انسانهاست و خداوند که دستور سجده به ملائکه داده، سجده بر آدم بوده است، نه نوع انسان.
این نظر طرفداران تحول انواع که میگویند خلقت نوع انسان از صلصال و حماء مسنون بوده است، صحیح به نظر نمیرسد، چرا که قرآن خلقت خود آدم را نیز از صلصال و حماء مسنون میداند. وقتی خداوند به ابلیس میگوید که چرا بر آدم سجده نکردی میگوید: «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»؛ (حجر 33) «من هرگز برای بشری که او را از خاک خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریدهای سجده نمیکنم».
خلاصه آنکه ظاهر آیات فوق مؤید این معناست که آدم از گل تیره رنگی آفریده شده است و پس از تکمیل اندام، روح الهی در آن دمیده شده و سرانجام خداوند به فرشتگان دستور داده است تا در برابر او سجده کنند.
3- آیه دیگری که مورد استنباط طرفداران نظریه تحول انواع قرار گرفته، آیه زیر است:
وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ؛ (اعراف 11) و به تحقیق ما شما را آفریدیم، سپس تصویرتان کردیم، پس از آن به ملائکه گفتیم که آدم را سجده کنند. و همه سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.
طرفداران نظریه تحول انواع میگویند که آیه فوق چند مرحله را برای خلقت انسان ذکر میکند:
1- آغاز خلقت
2- شکل گرفتن انسان (پیش از انتخاب آدم)
3- انتخاب آدم از میان آن انسانها
4- دستور سجده بر آدم
به گمان اینان آیه فوق در شأن حضرت آدم نازل نشده، بلکه درباره نوع انسانی است. و پیش از انتخاب «آدم» انسانهایی بودهاند و آدم از میان آنها انتخاب شده است. از کلمه «ثم» که در مراحل سه گانه فوق آمده است میتوان نتیجه گرفت که میان این مراحل فاصله بوده و کلمه «صور ناکم» نیز دلالت بر آن دارد که صورت انسانی به تدریج برای انسان حاصل شده است.
آیه فوق، از جمله بهترین آیات قابل استفاده، برای اثبات این نظریه (تحول انواع) است، زیرا خداوند در این آیه، بیان میکند که ابتدا او قبل از شکل دادن به انسان، او را آفریده و بعد از مدت زمان نامعلوم (به قرینه کلمه «ثم»)، او را به شکل انسان فعلی درآورده است، سپس بعد از مدتها، فرشتگان را امر به سجود در برابر یکی از افراد نوع انسان کرده است. بنابراین، «خلق» یا آفرینش نخستین، همان تکوین او از آب و خاک و زندگی دادن (دمیدن روح) به اوست که جز در ضمن وجود به عنوان یک «نوع» یا «انواع»، امکان نمییابد و از این آیه، چنین برمیآید که انسان، دورهها و مراحل خاصی را گذرانده است: اول- مرحله بعد از خلقت و پیش از شکل گرفتن به صورت انسان. دوم- مرحله بعد از پیدا کردن شکل «انسان» و پیش از انتخاب آدم از بین افراد نوع. سوم- مرحله انتخاب آدم از بین آنها و بعد از آن، امر کردن فرشتگان به سجود بر آدم.» (14)
آیه فوق نیز نمیتواند نظریه تحول انواع را اثبات کند، چرا که اولاً کلمه «ثم» اگرچه دلالت بر ترتیب زمانی دارد، ولی فاصله مشخصی را نمیرساند، در حالی که طرفداران تحول انواع میان مراحل مختلف فاصله بسیاری را- گاه چند میلیون سال- ذکر میکنند.
در آیه زیر کلمه «ثم» به کار برده شده است، بدون آنکه فاصله زمانی طولانی از ان مراد شود.
یا أَیهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ … ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ؛ (حج 5) ای مردم اگر در وجود رستاخیز شک و تردیدی دارید (به آفرینش الهی بیاندیشید) که شما را از خاک آفریدیم، سپس نطفه شدید و پس از آن خون بسته شده و به دنبال آن پارهای گوشت… سپس شما را به صورت طفلی خارج میسازیم و پس از آن به مرحله بلوغ میرسید.
در آیه فوق کلمه «ثم» برای یک فاصله کوتاه به کار آمده است، و هیچ دلیلی ندارد که از آن فاصله طولانی چون چند میلیون سال را مراد کنیم.
صورتگری انسان نیز که در این آیه آمده، دلیل بر آن نیست که فاصلهای طولانی در مراحل تکاملی انسان وجود داشته است. چنان که در سوره آل عمران خداوند صورتگری در رحم را مطرح میکند و میدانیم که صورتگری در رحم یک سال هم طول نمیکشد تا چه رسد به فاصله طولانی. «هُوَ الَّذِی یصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیفَ یشَاءُ»؛ (آل عمران 6) «او کسی است که شما را هرگونه که بخواهد در رحمها صورتگری میکند».
ثانیاً سجده ملائکه بر آدم نیز قبل از آفرینش نوع انسان بوده است.
خلاصه آنکه از این آیه نمیتوان چنین استنباط کرد که نوع انسان از نوع دیگری چون حیوان مشتق شده، بلکه میتوان گفت که پیدایش منشأ او که آدم باشد- تدریجی بوده است.
نتیجه بحث
مجموع آیاتی را که طرفداران تحول انواع برای مدعای خود آوردهاند حداکثر چیزی را که اثبات میکند این است که انسان مراحلی را پشت سر گذاشته تا به صورت کامل انسانی درآمده است. به گونهای که آفرینش اصل و منشاءِ انسان از گل و مراحل بعدی آن بوده است. و بقای نسل او به وسیله انعقاد نطفه.
اما این مسئله را که انسان برخاسته از موجود دیگری مثلاً حیوان است، آن گونه که طرفداران تحول انواع ادعا میکنند ثابت نمیکند. بنابراین اگر تحول و تکاملی هم در کار بوده با تحول انواع داروینیسم که میگوید نوعی از نوع دیگر مشتق شده است، فرقهای بسیار دارد. این تحول را میتوان در مراتب وجودی یک موجود فرض کرد، یعنی موجودی به نام آدم مراحل تکاملی را طی کرده است، نه آنکه از موجود دیگری مشتق شده باشد.
به بیان دیگر میتوان از مجموع بحثهای فوق به این نتیجه رسید که سرسلسله افراد انسانی موجودی به نام حضرت آدم (علیه السّلام) بوده است و افراد نسل او نیز بر اثر نطفههایی که در رحم مادرانشان انعقاد پیدا میکنند، ایجاد میشوند، اما اینکه خود آدم چگونه پیدا شده، از جمع آیات به این نتیجه میرسیم که او از خاک آفریده شده است و پس از طی مراتبی چون گل چسبنده و چکیدهای از گل و تبدیل آن به گل خشکیده و تکمیل اندام (و صورناکم) شایستگی دمیده شدن روح را پیدا کرده، به صورت موجودی کامل در آمده است.
از اینها گذشته وقتی مجموع آیاتی را که در رابطه با ارزش و مقام انسان مطرح شده بررسی میکنیم میبینیم که قرآن کریم انسان را یک نوع مجزا از حیوان مطرح میکند، به عنوان موجودی که اختلاف ذاتی و ماهوی یا موجودات دیگر دارد، در حالی که در نظریه تحول انواع مسئله اختلاف ذاتی و ماهوی بین انسان و حیوان مطرح نیست، بلکه انسان هم حیوانی است که نظام فیزیولوژی پیچیدهتری دارد، نه این که نوعی مجزای از حیوان باشد.
پینوشتها
1- آیا به راستی انسان زاده میمون است؟ صص 117-118.
2- همان، ص 129.
3- خواننده گرامی باید توجه داشته باشد که چون بحث ما قرآنی است نه علمی، برای نقد و را بررسی آرای طرفداران نظریه تحول انواع باید به کتابهایی که صاحبنظران علم زیستشناسی را در این زمینه نگاشتهاند رجوع کند.
4- خلقت انسان، صص 182 و 188.
5- خلقت انسان، صص 182 و 188.
6- تفسیرالمیزان، ج 32، صص 92-91. همچنین برای بررسی کتاب خلفت انسان نگاه کنید به: محمدتقی مصباح: خلقت انسان از نظر قرآن/ مرتضی رضوی سلدوزی: خلقت آدم و بحثی در تکامل / میرابوالفتح دعوتی: قرآن و خلقت انسان / مسیح مهاجری، نظریه تکامل از دیدگاه قرآن.
7- برای مطالعه بیشتر بنگرید بر کتاب تکامل در قرآن.
8- توحید صدوق، ص 277، خصال، ج 2، ص 450.
9- منشور جاوید، ج 4، ص 94.
10- خلقت انسانی، ص 188.
11- نظریه تکامل از دیدگاه قرآن، ص 27.
12- قرآن و خلقت انسان، ص 51.
13- خلقت انسان، ص 108.
14- تکامل در قرآن صص 6-25.
منبع مقاله :
نصری، عبدالله؛ (1394)، انسانشناسی در قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ نهم