نویسنده: ولى فاطمى
1- البخلُ عارٌ، و الجبنُ منقصهٌ: بخیل بودن ننگ است و ترسو بودن کاستى مىباشد.
2- و المُقِلّ غریبٌ فى بَلْدته: تهیدست در شهرش نیز بیگانه است.
وان را که بر مراد جهان نیست دسترس در زاد بوم خویش غریب است و ناشناخت
3- العجز آفه، و الصبر شجاعه: ناتوانى آفت است و شکیبایى دلاورى مىباشد.
4- العلم میراثٌ کریمهٌ: دانش میراث گرانقیمتى است .
5- صدُر العاقل صندوقُ سّرِه: سینه خردمند، صندوق راز اوست .
6- و البَشاشهُ حِبالُه المَودّه: گشاده رویى دام دوستى است .
7- و من رضى عن نفسه کثُر الساخط علیه: و کسى که از خود راضى باشد، خشم گیرندگان بر او بسیار مىشوند.
8- اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان: ناتوانترین افراد کسى است که از دوستیابى ناتوان باشد.
9- و الفرصهُ تمرّ مرالسحاب، فانتهزوا فُرَصَ الخیر: و فرصت همانند ابر گذراست، پس فرصتهاى خوب را غنیمت بشمارید.
10- افضلُ الزهد اخفاء الزهد: برترین پارسایى، پنهان نمودن پارسایى است .
11- فمن اشتاق الى الجنه سلاعن الشهوات: کسى که آرزومند بهشت باشد، تمایلات نفسانى را فراموش مىکند.
12- و من اشفق من النار اجتنب المحرمات: و کسى که از دوزخ مىترسد، از کارهاى حرام دورى مىکند.
13- و من زهد فى الدنیا، استهان بالمصیبات: و کسى در دنیا پارسایى ورزد، سختىها را سبک مىشمارد.
14- و من ارتقب الموت، سارع الى الخیرات: و کسى که در انتظار مرگ باشد، به سوى نیکىها مىشتابد.
15- فمن اَمَر بالمعروف، شَدّ ظهور المؤمنین: کسى که امر به معروف نماید، پشت اهل ایمان را محکم مىکند. (مؤمنان را توانمند مىنماید).
16- کُن سَماحاً و لا تکن مُبذّراً: بخشنده باش، ولى اسراف کننده و ولخرج مباش.
17- اشرفُ الغنى ترکُ المُنى: بالاترین و برترین بى نیازى، رها نمودن آرزوهاست.
18- انّ اغنى الغنى العقل: همانا بالاترین توانگرى، خرد است .
19- و اکبر الفقر الحُمق: و برزگترین تهیدستى، کم خردى و نادانى است .
20- و او حشُ الوَحْشهِ العُجْبُ: وحشتناکترین تنهایى و ترس، خود بینى است .
21- و اکرم الحسَب حُسن الخلق: گرامىترین اصل و تبار، خوشخویى است.
22- لا قربه بالنوافل اذا اضرّت بالفرائض:هرگاه مستحبّات به واجبات زیان رساند، (آن مستحبات) سبب نزدیکى به خدا نمىگردد.
23- لسان العاقل وراء قلبه: زبان دانا در پشت قلب اوست.
24- و قلب الاحمق وراء لسانه : و قلب نادان در پشت زبانش مىباشد.
25- قدر الرجل على قدر مروءته: صداقت و راستگویى مرد به اندازه جوانمردیش مىباشد .
26- و عفته على قدر غیرته: و پاکدامنى مرد به اندازه غیرت اوست.
27- الظّفَر بالحَزْم: پیروزى در سایه هوشیارى و دور اندیشى است .
28- اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبه: شایستهترین افراد به گذشت، تواناترین آنان بر کیفر است .
29- لا غنى کالعقل، ولا فقر کالجهل: هیچ بىنیازى همانند خرد، و هیچ تهیدستى مانند نادانى نیست.
30- و لا میراث کالادب و لا ظهیر کالمشاوره: هیچ سرمایهاى همچون ادب و هیچ پشتیبانى همانند مشورت نیست .
31- القناعه مال لا ینفد: قناعت دارایى تمام نشدنى است .
32- المال ماده الشهوات: ثروت مایه و اصل تمام شهوت هاست.
33- اللسان سَبُعٌ، ان خُلّى عنه عقر: زبان درنده است، اگر رها شود مىگزد.
34- فوت الحاجه اهون من طلبها الى غیر اهلها: از بین رفتن خواسته، آسانتر و بهتر از آن است که از نا اهل درخواست نمایى.
35- العفاف زینه الفقر، و الشکر زینه الغنى: پاکدامنى زینت تهیدستى، و سپاسگزارى زینت توانگرى است .
36- لا یرى الجاهل الا مفرطاً او مفرطً: نادان همواره یا افراط کننده (تندرو) است، یاکوتاهى کننده و ضایع کننده.
37- اذا تم العقل نقص الکلام: هرگاه خردکامل گردد، سخن کم مىشود.
38- نَفَسُ المرءِ خُطاه الى اجله: نفسهاى هر انسانى، گامهاى او به سوى زمان مرگش است.
39- رأىُ الشیخ احبّ الىّ من جَلَدِ الغلام: اندیشه و فکر پیر (دانا) در نزد من، از صلابت و دلیرى نوجوان بهتر است .
40- قیمه کلّ امرى ما یُحسنه: ارزش هر فرد به میزان کارى است که مىتواند آن را نیکو انجام دهد.
41- من اصلح ما بینه و بین الله، اصلح الله ما بینه و بین الناس: هر کسى که میان خود و خدا را درست نماید، خداى تعالى نیز میان او و مردم را اصلاح مىنماید.
42- و من اصلح امر آخرته اصلح الله امر دنیاه: و کسى که کار آخرتش را نیکونماید، خداى تعالى نیز کار دنیایش را نیکو مىنماید.
43- لا یَقِلُ عملٌ مع التقوى: کار توأم با پرهیز کارى، اندک نیست .
44- نوم على یقین خیر من صلاه فى شک: خواب توأم با باور، از نماز در حال تردید بهتر است .
45- هلک فىّ رجلان: محبّ غال، و مُبغضٌ قال: درباره من دو طایفه نابود شدند: دوستدار غلو کننده، و دشمنى که بیش از اندازه دشمنى مىنماید.
46- اضاعه الفرصه غصه: ضایع کردن فرصت،اندوه به بار مىآورد.
47- و عجبت لمن شک فى الله و هو یرى خلق الله: در شگفتم از کسى که در (وجود) خدا تردید دارد و حال آنکه آفریده خدا را مىبیند!
48- و عجبت لعامر دارالفناء و تارک دارالبقاء: در شگفتم از کسى که سراى ناپایدار را آباد مىکند و خانه همیشگى (آخرت) رها مىنماید.
49- و عجبت للمتکبر الذى کان بالامس نطفه و یکون غداً جیفه: و در شگفتم از متکبرى که دیروز نطفه بوده است و فردا مردار خواهد بود!
50- الصّلوه قربانُ کلّ تقى: نماز، وسیله تقرب هر پرهیزکارى است.
51- و الحَجّ جهادُ کلّ ضعیف: و حج، جهاد هر ناتوان است .
52- ولکل شىء زکاه و زکاه البدن الصیام :و هر چیز زکاتى دارد، و زکات بدن روزه است .
53- و جهاد المرأه حسنُ التّبعل:و جهاد زن، نیکو شوهردارى نمودن است .
54- استنزلوا الرزق بالصدقه:با صدقه دادن فرود آمدن روزى را بخواهید.
55- من ایقن بالخَلَف جاد بالعطیّه: کسى که پاداش را باور داشته باشد، در بخشش جوانمردى مىنماید.
56- تنزلُ المَعونه على قدر المونه: یارى (روزى هر کس) به میزان نیاز و قوت روزانهاش فرود مىآید.
57- ما عال من اقتصد:کسى که در زندگى میانهروى نماید، تهیدست نمىشود.
58- التودّد نصف العقل: دوستى با مردم، نیمى از خرد است.
59- الهَمّ نصف الهَرَم: غم و اندوه، نیمى از پیرى است.
60- سوسوا ایمانکم بالصدقه: ایمان خود را با صدقه نگهدارى کنید.
61- و حصنوا اموالکم بالزکاه: و ثروت خود را با دادن زکات (از تلف شدن) نگهدارید.
62- و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء: با نیایش موجهاى بلا را دور نمایید.
63- یا کمیل! العلم خیر من المال: اى کمیل! دانش بهتر از ثروت است .
64- المَرءُ مخبوءٌ تحت لسانه:
مرد پنهان است در زیر زبان خویشتن قیمت و قدرش ندانى تا نیاید در سخن.
65- هک امرَوٌ لم یعرف قدره:کسى که حرمت و وقار خود را نشناخت، تباه شد.
66- لکلّ امرِىٍ عاقبه، حُلوهٌ او مُرّه: هر کسى فرجامى دارد، شیرین یا تلخ.
67- الراضى بفعل قوم کالدّخل فیه معهم : کسى که به کار گروهى خوشنود باشد، همانند کسى مىباشد که در آن کار با ایشان بوده است .
68- من استبدّ بر أیه هلک: کسى که خود رأى باشد، نابود مىشود.
69- و من شاور الرجال شارکها فى عقولها: و کسى که با مردان مشورت نماید، در عقل آنان شریک مىشود.
70- من کتم سره کانت الخیره بیده:کسى که رازش را پنهان نماید، اختیار او به دست خودش مى باشد.
71- الفقر الموتُ الاکبر:تهیدستى مرگ بزرگ است.
72- لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق : اطاعت از مخلوق در چیزى که موجب نافرمانى آفریدگار باشد، جایز نیست.
73- الناس اعداء ما جهلوا: مردم با آنچه که نمىدانند، دشمنند.
74- ترک الذنب اهون من طلب التوبه: رها نمودن گناه، از درخواست توبه آسانتر است.
75- آله الریاسه سعه الصدر: افزار سرورى و بزرگى ، فراخى سینه (شکیبایى و تحمل مشکلات و …) است.
76- أُزجُرِ المسىءَ بثواب المحسن : بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار، (از بدى) باز دار.
77- اللّجاجه تَسل الرأى: سرسختى نمودن، فکر و اندیشه را سست و ناتوان مى کند.
78- الطمع رقّ مؤبّد:طمع بردگى ابدى است .
79- ثمره التفریط الندامه: نتیجه سستى و کوتاهى نمودن در کارها، پشیمانى است.
80- و ثمره الحزم السلامه : و نتیجه هوشیارى و دور اندیشى ، سلامت (از گزندها) مى باشد.
81- من أبدى صفحته للحقّ هلک: کسى که در برابر درستى و راستى به نبرد برخیزد، نابود مىشود.
82- من لم یُنجه الصبّر اهَلکه الجزعُ: کسى که شکیبایى او را نجات ندهد، ناشکیبایى وى را نابود مىسازد.
83- من حساب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر:کسى که محاسبه نفس نماید، سود مىبرد و کسى که از آن غافل باشد، زیان مىبیند.
84- الجود حارس الاعراض: جوانمردى و بخشش ، پاسدار آبروهاست.
85- و الحلم فدام السفیه: شکیبایى ، دهن بند نادان است.
86- و العفو زکاه الظفر: گذشت زکات پیروزى است.
87- و قد خاطر من استغنى برأیه: و کسى که به فکر و اندیشهاش بىنیاز شد (و در کارها مشورت ننمود و از فکر و اندیشه افراد بهرهمند نگشت) ، خود را در خطر مى افکند.
88- و من التوفیق حفظ التجربه: نگهدارى تجربه از (اسباب ) موفقیت (در کارهاى نیک) است.
89- ولا تأمننّ ملولاً:از انسان افسرده و دلتنگ آسوده مباش (در کارها به او تکیه نکن).
90- عُجْب المرء بنفسه احدُ حسّاد عقلِه: خودبینى و خودپسندى فرد، یکى از حسودان (دشمنان) عقل اوست.
91- اَغضِ على القَذى والاّ لم ترض ابداً: برخار (رنجها) چشم فروبند (ناملایمات را نادیده بگیر)، و گرنه هرگز خوشنود نمى شوى.
92- الخلاف یهدم الرأى: اختلاف و درگیرى ، فکر و اندیشه را ویران مىکند.
93- فى تقلّب الاحوال عُلم جواهر الرجال: در دگرگونى حالات افراد، گوهرهاى وجودشان دانسته مىشود.
94- حسد الصدیق من سقم الموده: حسد ورزیدن به دوست، از بیمارى دوستى به شمار مىآید.
95- لیس من العدل القضاء على الثقه بالظن: درباره افراد مطمئن براساس گمان داورى نمودن، از عدالت نیست.
96- بئس الزاد الى المعاد، العدوان على العباد: ستم بر بندگان ، بدتوشهاى به سوى آخرت است.
97- من کساه الحیاء ثوبه ، لم یرالناس عیبه: کسى که شرم جامهاش را بر او پوشاند، مردم عیبش را نمىبینند.
98- بکثره الصمت تکون الهیبه: به بسیارى سکوت (بجا)، ابهت پدید مىآید.
99- و بالنصفه یکثر المتواصلون: انصاف ، سبب زیاد شدن دوستان مى گردد.
100- و بالافضال تعظم الاقدار: نیکى نمودن، سبب بزرگ شدن قدر و منزلتها مىشود.
101- و بالتواضع تتم النعمه: با فروتنى نعمت کامل مىشود.
102- و بالسیره العادله یقهر المناوى : رفتار عادلانه موجب شکست دشمن مىشود.
103- الطامع فى وثاق الذّل:طمعکار در قید ذلت و خوارى است .
104- کفى بالقناعه ملکا و بحسن الخلق نعیماً: براى انسان سلطنت قناعت و نعمت خوى نیک، بس است .
105- من اَتى غَنّیاً فتواضعَ له لِغناه ذهب ثُلثا دینه: کسى که به نزد توانگرى برود و به خاطر ثروتش براى او فروتنى نماید، 23 دینش تباه مىشود.
106- من اطاع التّوانى ضیّع الحقوق: کسى که سستى و تنبلى نماید، حقوق دیگران را تباه مىسازد.
107- و من اطاع الواشى ضیّع الصّدیق: و کسى که به گفتار سخن چین اهمیت بدهد، دوستان خود را از دست مىدهد.
108- الحَجرُ الغصب فى الدار، رهنٌ على خرابها: سنگ غصبى به کار رفته در بناى خانه ، گرو ویرانى آن است.
109- افضل الاعمال ما اکرهت نفسک علیه: برترین کارها آن است که (با اینکه برخلاف خواسته نفست مىباشد)، خود را بر انجام آن وادار نمایى.
110- مراره الدنیا حلاوه الاخره ، و حلاوه الدنیا مراره الاخره: تلخى دنیا (مایه) شیرینى آخرت است، و شیرینى دنیا (مایه) تلخى آخرت مىباشد.
111- یابن ادم ! کن وصىّ نفسک فى مالک : اى پسر آدم ! تو خود وصى خویشتن در ثروتت باشد (منتظر اقدام وصى مباش، بلکه تو خود از ثروتت براى آخرت توشه بیندوز).
112- الحِدّه ضربٌ من الجنون : عصبانیت و خشم، نوعى از دیوانگى مىباشد.
113- صحّهُ الجسد من قله الحسد: سلامتى بدن، از کمى حسادت است.
114- یا کمیل ! مر اهلک ان یروحوا فى کسب المکارم : اى کمیل ! خانوادهات را دستور بده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى و کرامت نفس تلاش نمایند.
115- اذا اَملقتم فتاجروا الله بالصّدقه: هرگاه تهى دست شدید، پس با خدایتعالى به وسیله صدقه سودا نمایید (صدقه بدهید تا روزى شما فراوان شود.)
116- اذا اضرّت النوافل بالفرایض فارفضوها: هرگاه نوافل (مستحباب) به واجبات زیان رساند، پس آنها را رها سازید.
117- من تذکّر بُعد السفر استعَدّ: کسى که دورى سفر آخرت را یادآور شود، توشه آن را آماده مى کند.
118- قطَع العلمُ عذرَ المتعلّلین : دانش عذر بهانه جویان را قطع کرده است .
119- مَن بالَغ فى الخصومه اَثِمَ: کسى که در دشمنى زیاده روى نماید، مرتکب گناه مىشود.
120- و ما زنى غیور قطّ:هرگز شخص غیرتمند زنا نمىکند.
121- انا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الفجار: من فرمانروا و پیشواى مؤمنینم، و ثروت پیشواى تبهکاران است.
122- یا بنىّ ! انى اخاف علیک الفقر، فاستعذ بالله منه : فرزندم! من بر تو از تهیدستى مىترسم ، پس از آن به خدا پناه ببر.
123- سَل تفقّهاً ولا تَسأَل تعنّتاً: براى فهمیدن و دانا شدن پرسش نما ، نه به خاطر عیب جویى و آزار رساندن.
124- اتقوا معاصى الله فى الخلوات ، فان الشاهد هو الحاکم : در تنهایىها از نافرمانى خداى تعالى بپرهیزید ، زیرا شاهد همان حکم کننده است .
125- المؤمن بِشره فى وجهه و حُزنه فى قلبه : شادى و گشاده رویى مؤمن در رخسار او، و غم و اندوهش در قلبش است.
126- المسئول حرّحتّى یَعدُ: کسى که از او چیزى درخواست شد، تا وعده نداده است آزاد مىباشد (اما پس از وعده ، در قید وعدهاش مىباشد تا به آن وفا نماید).
127- الغنى الاکبر اَلیأس عمّا فى ایدى الناس: توانگرى بزرگ ، آرزو نداشتن به ثروت مردم است.
128- ماء وجهک جامد یقطره السؤال ، فانظر عند من تقطره: آبرویت جامد است و درخواست آن را آب مى کند، پس بنگر که نزد چه کسى آبرویت را مىریزى.
129- اشد الذنوب ما استهان به صاحبه: شدیدترین گناهان آن است که صاحبش آن را ناچیز و سبک بشمارد.
130- من نظر فى عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره: کسى که عیب خود را بنگرد، از عیب جویى دیگران باز مىماند.
131- و من رضى برزق الله لم یحزن على ما فاته: و کسى که به روزى الهى خوشنود باشد، بر آنچه که از دست داده است اندوهگین نمىشود.
132- و من سلّ سیف البغى قُتل به : و کسى که شمشیر ستم بر کشد، با همان کشته مى شود.
133- و من دخل مداخل السوء اتّهم: و کسى که در جاهاى بد برود، متهم مىشود.
134- و من کثر کلامه کثر خطؤه : و کسى که سخنش زیاد شود، خطایش بسیار مىشود.
135- و من کثر خطؤه قل حیاؤه: و کسى که خطایش زیاد شود، شرمش کم مىگردد.
136- و من قل حیاؤه قل ورعه : و کسى که شرمش کم شود، پرهیزکاریش کم مىگردد.
137- و من قل ورعه مات قلبه : و کسى پرهیزکاریش کم شود، قلبش مىمیرد.
138- و من مات قلبه دخل النار: و کسى قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ مى شود.
139- و من اکثر مِن ذکر الموت رضى من الدنیا بالیسیر:و کسى که زیاد به یاد مرگ باشد، از دنیا به چیز کمى خوشنود مىشود.
140- اکبر العیب ان تعیب ما فیک مثله: بزرگترین عیب آن است که عیب جویى کنى از صفتى که همانند آن در تو وجود دارد.
141- من ضمن بعرضه فلیدع المراء: کسى که آبرویش را مى خواهد (دوست ندارد که آبروى او ریخته شود)، پس باید نزاع و ستیزء جویى را رها نماید.
142- و کفى ادباً لنفسک تجنبک ما کرهته لغیرک: و فرهنگ و خوى پسندیدهات همین بس که از آنچه براى دیگرى ناپسند مىدارى، اجتناب نمایى.
143- لا شرف اعلى من الاسلام : هیچ شرافتى بالاتر از اسلام نیست.
144- ولا عّزأعّز من التقوى :و هیچ عزتى عزیزتر از تقوى نیست.
145- ولا مَعِقل احسن من الورع : و هیچ پناهگاهى نیکوتر از پرهیزکارى نیست.
146- ولا شفیع انجع من التوبه: و هیچ شفیعى کارسازتر از توبه نیست.
147- ولا کنزاغنى من القناعه:و هیچ گنجى توانگر کنندهتر از قناعت نیست.
148- و من اقتصر على بُلغه الکفاف فقد انتظم الراحه و تبؤا خفض الدعه: و کسى که به معاش روزانه بسنده نماید، به آسودگى دست یافته و در آسایش و آرامش جاى گرفت.
149- و الرغبه مفتاح النّصب و مطّیه التعب : علاقه به دنیا کلید سختترین رنج و بلا، و مرکب گرفتارى و ناراحتى است.
150- والحرص و الکبر و الحسد دوَاع ٍالى التّقحّم فى الذنوب: وآز و تکبر و حسادت ، انگیزههاى فرو رفتن در گناهان است .
151- فاذا ضیّع العالم علمه، استنکف الجاهل ان یتعلم: هرگاه دانشمند دانشش را تباه سازد (به کار نبندد)، جاهل از فراگیرى دانش خوددارى مىکند.
152- و اذا بخل الغنىّ بمعروفه، باع الفقیر اخرته بدنیاه: و هرگاه توانگر از نیکى و بخشش دریغ ورزد، تهیدست آخرت خود را به دنیایش مى فروشد.
153- یاجابر! من کثرت نعم الله علیه ، کثرت حوائج الناس الیه : اى جابر ! کسى که نعمتهاى الهى بر او فراوان شود، نیازهاى مردم به سویش زیاد مىشود.
154- ان الحقّ ثقیل مَرِىءٌ، و ان الباطل خفیف وَ بِىءٌ:همانا حق سنگین (اما در حقیقت) گوارا مىباشد، و همانا باطل سبک (ولى در باطن) و باء آور(مرگ آور) است.
155- البخل جامع لمساوى العیوب : بخل گردآورنده تمام بدىها و عیبها مىباشد.
156- لاتقل ما لا تعلم، بل لا تقل کل ما تعلم :آنچه را نمى دانى مگو، بلکه تمام آنچه مىدانى را نیز مگو.
157- الکلام فى وثاقک ما لم تتکلم به، فاذا تکلمت به صرت فى وثاقه: سخن تا آن را نگفتى دربند تواست، پس هنگامى که آن را گفتى تو در بند آن خواهى بود.
158- فأخزُن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک: زبانت را (در گنجینه دهانت) نگهدار (از سخنان بیجا و بیهوده بپرهیز) همانگونه که طلا و نقره (پول) خود را نگه مىدارى.
159- فرب کلمه سلبت نعمه و جلبت نقمه:پس چه بسا یک سخن، نعمتى را بر باد مىدهد و عقوبت و عذابى را به بار مىآورد.
160- من طلب شیئاً ناله او بعضه: کسى که در جستجوى چیزى باشد ، به تمام آن یا به بخشى از آن مىرسد (جوینده یابنده است).
161- و کل نعیم دون الجنه محقور: و هر نعمتى در برابر بهشت ،ناچیز است.
162- و کل بلاء دون النار عافیه: و هر بلایى در برابر آتش دوزخ ، عافیت است .
163- الا و ان من البلاء الفاقه:آگاه باشید! همانا یکى از بلاها تهیدستى است.
164- و اشد من الفاقأ مرض البدن : و سختتر از تهیدستى ، بیمارى بدن است.
165- و اشد من مرض البدن مرض القلب:و سختتر از بیمارى بدن ، بیمارى قلب است.
166- الا و ان من النعم سعه المال: آگاه باشید ! همانا یکى از نعمتها، فراوانى ثروت است.
167- و افضل من سعه المال صحه البدن: و برتر از فراوانى ثروت ، تندرستى است.
168- و افضل من صحه البدن تقوى القلب: و برتر از تندرستى ، پرهیزکارى قلب است.
169- ازهد فى الدنیا یبصرک الله عوراتها: در دنیا پارسا باش، تا خداى تعالى ترا از عیبها و زشتیهاى آن آگاه سازد.
170- و لا تغفل فلست بمغفول عنک:غافل مباش که (خداى تعالى و کاتبان اعمال) از تو غافل نیستند.
171- تکلموا تعرفوا: سخن بگویید تا شناخته شوید.
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.
172- رُبّ قول انفذ من صَوْلٍ: چه بسا سخنى که از حمله و غلبه (به کار بردن قهر و قدرت ) رساتر و نافذتر است.
173- ضع فخرک ، و احْطُط کبرک ، و اذکر قبرک:نازیدن و مباهات نمودنت را رها نما، و تکبرت را فروگذار و قبرت را به یادآور.
174- و حقّ الوالد على الولد یطیعه فى کل شىء الا فى معصیه الله سبحانه:و حق پدر بر فرزند آن است که او جز در معصیت خداى تعالى، در تمام کارها از پدر اطاعت نماید.
175- و حقّ الولد على الوالد ان یحسن اسمه ، و یحسن ادبه و یعلمه القران: و حق فرزند بر پدر آن است که : نام نیکو بر او نهد، و او را به ادب نیکو آراسته نماید و قرآن به وى بیاموزد.
176- من صارع الحق صرعه:کسى که با حق هماوردى و نبرد نماید ، حق او را بر خاک مى افکند.
177- القلب مصحف البصر:قلب ، کتاب دیده است .
178- التقى رئیس الاخلاق:تقوا مهتر و سرور اخلاق نیک است.
179- من اصلح سریرته اصلح الله علانیته:کسى که درون و نیت خود را نیکو نماید، خداى تعالى (کارهاى) آشکارش را اصلاح مى کند.
180- و من عمل لدینه کفاه الله امر دنیاه: و کسى که براى دینش کار کند، خداى تعالى کار دنیایش را کفایت مىکند.
181- و من احسن فیما بینه و بین الله، احسن الله ما بینه و بین الناس: و کسى که میان خود و خدایش را نیکو نماید، خداى تعالى میان او و مردم را اصلاح مىنماید.
182- لا ینبغى للعبد ان یثق بخصلتین : العافیه و الغنى: براى بنده شایسته نیست که به دو خصلت اعتماد کند: تندرستى و توانگرى (زیرا هر دو ناپایدارند).
183- قلیل مدوم علیه خیر من کثیر مملول:کار اندک ولى پیوسته، از کار زیاد خسته کننده بهتر است.
184- من اتجر بغیر فقه فقد ارتطعم فى الربا:کسى که بدون دانستن (احکام اسلامى تجارت) به داد و ستد بپردازد، پس همانا در ربا فرو مىرود.
185- من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته: هر که خود را بزرگوار و گرامى بدارد، (براى خود ارزشى قائل باشد)، شهواتش در نزد او خوار و سبک مىشود.
186- الحلم والاناءه توأمان، یُنتجهما عُلوّ الهمه: بردبارى و آهستگى (درنگ در کارها) هر دو به هم پیوستهاند (همانند دو کودک دو قلو) و آن دو زاییده بلندى همت مىباشد .
187- الغیبه جُهد العاجز: غیبت کوشش و تلاش انسان ناتوان است.
188- رب مفتون بحسن القول فیه :چه بسیار افراد که به خاطر تعریف و مدحى که درباره آنان مىشود، فریفته مىگردند.
189- لا خیر فى الصمت عن الحکم ، کما انه لا خیر فى القول بالجهل: سکوت از گفتار حکمت آمیز خوب نیست، هماهنگونه که گفتار جاهلانه خیرى ندارد.
اگر چه پیش خردمند، خامشى ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشى
دو چیزه طیره عقل است، دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى سعدى
190- ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف :پاداش مجاهد شهید در راه خدا، از پاداش توانمند و قدرتمندى که پاکدامنى ورزد بیشتر نیست.
191- لکاد العفیف ان یکون ملکاً م الملائکه: پاکدامن (بر اثر پاکدامنى) نزدیک است که فرشته اى از فرشتگان شود.
192- اذا ارذل الله عبداً خظر علیه العلم : هرگاه خداى تعالى بندهاى را پست گرداند، او را از دانش محروم مىنماید.
193- الولایات مضامیر الرجال: فرمانروائیها و حکومتها (پستها)، میدانهاى (آزمایش ) مردان مىباشد.
194- والعلماء باقون ما بقى الدهر:تا روزگار برقرار است، دانشمندان نیز پایدار و برقرارند.
195- من حذرک کمن بشرک: کسى که ترا (از بدى) بیم مى دهم، همانند کسى است که ترا (به خوبى) مژده مىدهد.
196- و من نهى عن المنکر ارغم انوف المنافقین : و کسى که نهى از منکر نماید، بینى منافقان را به خاک مى مالد.
197- من قصر فى العمل ابتلى بالهم: کسى که در کارها کوتاهى کند، به غم و اندوه دچار مىشود.
198- ازرى بنفسه من استشعر الطمع: کسى که طمع را شعارش ساخت، خود را خوار و سبک نموده است.
199- اقیلوا ذوى المروات عثراتهم: لغزشهاى جوانمردان را ببخشید.
200- و رضى بالذل من کشف عن ضره : کسى که بدحالى و سختیش را آشکار نماید، به خوارى خود خوشنود شده است (تن به ذلت داده است).
201- و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه: کسى که زبانش را فرمانرواى خویش گرداند ، خود را پست و سبک نموده است.
202- لا مال اعود من العقل : هیچ ثروتى سودمندتر از عقل نیست.
203- ولا وحده اوحش من العجب:و هیچ تنهایى ترسناکتر از خود بینى نیست.
204- ولا عقل کالتدبیر:و هیچ عقلى مانند عاقبت اندیشى نیست.
205- ولا کرم کالتقوى :و هیچ بزرگى و ارجمندى مانند پرهیزگارى نیست.
206- ولا قرین کحسن الخلق: و هیچ همنشینى مانند خوى نیک نیست.
207- ولا میراث کالادب : و هیچ ثروتى مانند ادب نیست.
208- ولا تجاره کالعمل الصالح: و هیچ تجارتى مانند کار نیک نیست.
209- ولا ربح کالثواب: و هیچ سودى مانند پاداش خداى تعالى نیست.
210- ولا عباده کاداء الفرائض: و هیچ عبادتى مانند انجام واجبات نیست.
211- ولا ایمان کالحیاء و الصبر: و هیچ ایمانى مانند شرم و شکیبایى نیست.
212- ولا حسب کالتواضع:و هیچ شرف و بزرگى مانند فروتنى نیست.
213- ولا شرف کالعلم: و هیچ شرافتى مانند دانش نیست.
214- ولا عز کالحلم: و هیچ عزتى مانند بردبارى نیست.
215- ولا مظاهره اوثق من المشاوره: و هیچ پشتیبانى استوارتر از مشورت نیست.
منبع:سخنان حکمتآمیز