نویسنده:محمدرضا جبارى1
چکیده
عرفان و عبادت از مهم ترین محورهاى بحث در سیره نبوى(صلى الله علیه وآله) است. عبادت، فرع و مترتب بر معرفت است، و از همین روى، پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله)تحت تربیت الهى مسیر کسب معرفت را چنان طى کرد که آماده پذیرش رسالت عظیم الهى شد. درجات بالاى معرفتى آن حضرت، حالتى قرین با ذکر و احساس حضور دایم در پیشگاه حق به او بخشیده بود. این حالت به صورت خشوع و خداترسى و خوف حقیقى از سخط الهى در عبادات آن حضرت متجلى مى شد. جلوه هاى عبادت در سیره پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله) در نماز و ذکر، تهجد و نوافل، روزه، اعتکاف و حج رخ نموده است. نماز ایشان، که آن را نور چشم خود مى خواند، همراه بود با اوج توجه و حضور دل. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) بر تهجد و نوافل نیز اهتمام خاصى داشتند. همچنین عبادات سنگین و طولانى همراه با فراهم سازى لوازم و مقدمات آن از قبل، و نیز آداب خاصى چون تقسیم نماز بر ساعات شب، بیدارى پس از ثلث یا نصف شب و قرائت قرآن و مناجات در گزارش هاى مربوط به سیره عبادى آن حضرت به چشم مى خورد.
سیره عبادى
سیره عبادى2 پیامبر عظیم الشأن اسلام از مهم ترین محورهاى مطرح در سیره نبوى(صلى الله علیه وآله) است؛ چرا که مى توان عبادت و عرفان را غایت حرکت انسان به ویژه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در سیر معنوى دانست. اهمیت بعد عرفان و عبادت، مربوط به ارتباط این دو امر با هدف نهایى و متعالى خلقت انسان هاست. به حکمِ گفته الهى در آیه نورانىِ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُون»3 هدف از خلفتِ بخشِ تکلیف مدار هستى، یعنى انسان و جن، عبادت است، و عبادت نیز بدون معرفت ارزشى ندارد و عبادتِ مورد نظر این آیه نیز عبادتى قرین و ملازم با معرفت است؛ بدین معنا که هر درجه از عبودیت، درجه اى از معرفت را مى طلبد، و با هر عبادتِ عارفانه، درجه اى برتر از معرفت به دست مى آید. این روندِ رو به کمال و رشد، تا بالاترین مراحل امکان معرفت ادامه مى یابد، و به این ترتیب، مفهوم سخن برخى مفسران که «لیعبدون» را در آیه یاد شده «لیعرفون» معنا کرده اند،4 روشن مى شود.
با آنچه گفته آمد روشن شد که معرفت و بصیرت از نظر رتبه مقدم بر عبادت و عبودیت است، و عبادتِ بى معرفت و شناخت را ارجى نتوان نهاد؛ زیرا تا عبد شناختى هرچند اندک به آنچه مى پرستد نیابد، عبادتش جز کارى لغو، بى مبنا، بى هدف یا تقلیدى صرف نیست، و عبادى که این چنین اند همواره در روایات ملامت شده اند و درجه عبادتشان بر اساس درجه عقل و معرفتشان محک خورده است.5
عبادت نبوى(صلى الله علیه وآله) عبادتى بود همراه با بالاترین درجات معرفت به معبودِ هستى؛ و این سیر معرفتى با زمینه هاى تربیت نبوى(صلى الله علیه وآله) از دوران کودکىِ ایشان توسط برترین ملک الهى ادامه یافت،6 و سرانجام با اتصال نبى اکرم(صلى الله علیه وآله) به منبع وحى الهى پس از رسالت به اوج رسید. پس از مرتبه معرفت، نوبت به ذکر و حضورِ دل مى رسد و نیز توجه دایم به منبع عظیم هستى؛ و با این توجه و حضورِ دل، اعضاء و جوارح نیز در مراتب بعدى همراه شده، عبادات جارحه اى قرین عبادات جانحه اى مى گردند. بدین ترتیب شایسته است که مباحث این نوشتار در سه بخش معرفت و بصیرت نبوى(صلى الله علیه وآله)، ذکر دایم و خدامحورى، و بالأخره عبادت نبوى(صلى الله علیه وآله)طرح شود.
1. معرفت و بصیرت
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) خود، معرفت را سرمایه اصلى خویش معرفى مى فرمود،7 و چنان که گذشت، خداوند متعال مسیرى رو به کمال را براى فزونىِ معرفت آن حضرت ترسیم کرده بود. رخدادِ بعثت براى آن حضرت، همراه بود با پیدایش درجه والایى از معرفت در باب هستى؛ به گونه اى که با کنار رفتن پرده ها از مقابل دیدگانِ حقیقت بین آن حضرت، حقایق هستى براى روح متعالى ایشان منکشف و متجلى شد. بنابر روایتى از امام صادق(علیه السلام)، هنگامى که از آن حضرت پرسیدند پیامبران چگونه به رسالت خویش پى مى برند؟ فرمود: «پرده از مقابل دیدگانشان کنار مى رود».8 در روایتى دیگر نیز آن حضرت در پاسخ زراره که پرسید: چگونه رسول الله(صلى الله علیه وآله) خوف نداشت که آنچه بر او نازل مى شد، از نزغات و القائات شیطان باشد، فرمود: «خداوند هنگامى که بنده اى را به منزله رسول خویش بر مى گزیند آن چنان آرامش و اطمینان درونى اى بر او نازل مى کند که دریافت هایش از جانب خدا همچون چیزهایى است که به چشم مى بیند».9
بدین لحاظ معرفت و بصیرت و بینشى که لازمه شروع نبوت و رسالت است به اقتضاى حکمت الهى در بدوِ امر نبوت براى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) حاصل شده بود؛ اما عرصه هاى معرفتى در باب ذات مقدس الهى و آیات او همواره براى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)گشوده بود و آهنگى رو به کمال داشت. رخداد «اسراء» و «معراج» را مى توان حرکتى در این راه دانست؛ چرا که به تصریح آیه نخستِ سوره اسراء، این امر براى ارائه آیات الهى به پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) رخ داد: «منزه است آن [خدایى] که بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى، که پیرامون آن را برکت داده ایم، سیر داد تا از نشانه هاى خود به او بنمایانیم، که وى همان شنواى بیناست»10 و معراج، بنابر برخى روایات، در مراحل و دفعات متعددى براى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)رخ داد و روشن است که در هر نوبت، معرفتى بر معرفت پیشین افزوده مى شد.11
حرکت رو به کمالِ معرفتى در آن حضرت، روح ایشان را به چنان درجه اى از شهود و یقین رسانید که پرده هاى عالم غیب از برابر دیدگان درون بین آن حضرت کنار رفت و آنچه را نادیدنى بود مى دید. بنابر روایتى که ابوذر، صحابى برجسته پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، نقل کرده، پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: «من چیزى مى بینم که شما نمى بینید و چیزى مى شنوم که شما نمى شنوید. آسمان [از کثرت ملائک] به سنگینى گراییده و سزاوار است چنین باشد؛ چرا که در آن به قدرِ موضع چهار انگشت نیز نیست جز آنکه فرشته اى پیشانى اش را در حال سجده قرار داده است. به خدا قسم اگر مى دانستید آنچه را مى دانم، اندک مى خندیدید و بسیار مى گریستید، و در بسترها از همسران متلذذ نمى شدید و به ارتفاعات رفته، به پیشگاه الهى استغاثه مى کردید».12
نمود دیگرى از شهود حقایق هستى در پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) اخبار غیبى پرشمارى است که از آن حضرت مى رسید. از این دست مى توان پیشگویى حضرت درباره تعداد، اسامى و محل قتلِ کشتگانِ مشرکان در بدر،13 و نیز سخن گفتن حضرت با این کشتگان پس از مرگ آنان و ریخته شدن اجسادشان در یک چاه در منطقه بدر اشاره کرد؛14 و هنگامى که عُمر به این عمل اعتراض کرد و پرسید که چگونه پیامبر(صلى الله علیه وآله) با اجسادى بى روح سخن مى گوید، حضرت پاسخ دادند: «شما شنواتر از آنان نیستید! جز آنکه آنان توان پاسخگویى ندارند».15
2. مقام خوف و حضور
درجات والاى معرفت، در پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) حالتى قرین با ذکر و احساس حضور دایم در پیشگاه حضرت حق پدید آورده بود. این حالت به گونه هاى مختلف در آن حضرت نمود مى یافت. تذکارها و هشدارها به اصحاب درباره حضرت حق و نیز تحذیرها از مرگ و قیامت، همراه با انقلاب روحى که در چهره آن حضرت به صورت تغییر رنگِ چهره شان ظاهر مى شد، و همچنین اذکار لسانى و عبادات طاقت فرساى جسمانى از نمونه هاى این تجلى است.
2 1. خشوع و خداترسى
خداوند مظهر تمام زیبایى ها و مهربانى هاست؛ اما عظمت او از سویى، و نگرانى انسان از توان انجام وظایفش در برابر حق تعالى از سوى دیگر، در انسان هاى پاک و برجسته اى همچون پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) روحیه اى پدید مى آورد که از آن مى توان به خداترسىِ تعبیر کرد. خداترسى چنان که ناشى از معرفت درست و والا به حضرت حق است، خود نیز معرفتى برتر در پى مى آورد. این ویژگى در موعظه آن حضرت به فضل بن عباس در آن زمان که سنّ کمى داشت چنین انعکاس یافته: «اى جوان، از خدا بترس تا او را در برابر خود بیابى؛ اى جوان، از خدابترس که تو را از غیرخود بى نیاز سازد…».16
خداترسى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نه حالتى تحمیلى بر روح آن حضرت، بلکه نزد وى از محبوب ترین حالات بود؛ چرا که زیباترین حال براى عبد، هنگامى است که توجه به عظمت و جلال مولاى خویش کرده، به تَبَع این توجه، حالت اعظام و خشوع به او دست مى دهد. بنابر روایتى از امام صادق(علیه السلام)، هیچ چیزى نزد پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)محبوب تر از آن نبود که در حال گرسنگى و خوف الهى به سر برد.17
این حالت بیش از هر زمان، به هنگام نماز در آن حضرت تجلى مى یافت، و روشن است که نماز، عرصه برترین و عمیق ترین توجهات به حضرت حق است. امیرالمؤمنین(علیه السلام)، حالت خشوع پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) را به هنگام نماز (خطاب به فردى یهودى، و در قیاس با گریه داوود(علیه السلام)) چنین توصیف کرده است: «هنگامى که پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) به نماز مى ایستاد، از شدت گریه، از درون سینه حضرت صدایى همچون صداى جوشیدن غذا در درون دیگ به گوش مى رسید، و این در حالى بود که خداوند او را از عقابش ایمن ساخته بود، و او مى خواست با گریه اش خشوعش را در برابر پروردگارش اظهار کند تا براى پیروانش امام [و اسوه] باشد».18
2 2. خوف از عذاب الهى
جلوه اى دیگر از مقام خوف نبوى(صلى الله علیه وآله)، ترسِ حقیقىِ ایشان از عذاب و سخط و غضب حضرت حق است؛ و این برخاسته از عمق و وسعت معرفت نبوى(صلى الله علیه وآله) به حقایق هستى، و از جمله دوزخ و عذاب الهى بود. یکى از مهم ترین راه هاى معرفت نبوى(صلى الله علیه وآله) تعالیم الهى به واسطه فرشته عظیم القدرش، یعنى جبرائیل امین بود. بنابر روایتى، روزى جبرئیل در زمانى نامعمول، و به هنگام زوال آفتاب با رنگى پریده، سرزده نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد. چون پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) سبب را جویا شد، پاسخ داد: «در هنگامى [نزد شما ]آمدم که خداوند امر فرمود به آتش دوزخ بدمند و چنین شد». در این لحظه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) درباره وصف آتش دوزخ از جبرئیل پرسید، و او نیز با جملاتى عظمت عذاب الهى را براى حضرت توصیف کرد؛ به گونه اى که هر دو به شدت به گریه آمدند، و آنان مى گریستند تا اینکه خداوند از طریق فرشته اى به آنان پیغام داد: «اى جبرائیل و اى محمد، خداوند شما را از عصیان و عذابش ایمن ساخته است».19
معرفت نبوى(صلى الله علیه وآله) به حقیقت عذاب الهى چنان یقینى در دل حضرت پدید آورده بود که هنگام سخن گفتن از قیامت، صدایش بلند و چهره اش سرخ مى شد و مى فرمود: «قیامت همراه شما صبح مى کند و روز را به شب مى آورد» و براى بیان میزان نزدیکى قیامت، با نزدیک کردن دو انگشت به یکدیگر مى فرمود: «بعثت من و وقوع قیامت همچون این دو انگشت اند».20
و سرانجام، نگاه حقیقت بین پیامبر(صلى الله علیه وآله) به قیامت و عرصات آن، و از جمله عذاب موعود، آثار پیرى را در وجود آن بزرگوار ظاهر ساخت. ایشان خود در این باره مى فرمود: «سوره هود و نظایر آن همچون واقعه، قارعه، حاقه، اذا الشمس کوّرت، و سئل سائل مرا پیر کرد؛ [به دلیل] ذکر روز قیامت و سرگذشت امت ها».21
3. جلوه هاى عبادت
معرفت و بصیرت نبوى(صلى الله علیه وآله) به حضرت حق، از سویى احساس حضور و ذکر دایم، و از سوى دیگر، تجلى گونه هاى مختلف عبادات جسمانى را در پى داشت. عبادات پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) که در قالب نماز و روزه و حج و اعتکاف و دعا و قرائت قرآن و ذکر و استغفار و تهجد و… نمود مى یافت، شایسته تأمل و درس آموزى است؛ چنان که حالات آن حضرت به وقت عبادت، همچون گریه، توجه خاص و تغییر رنگ چهره نیز شایسته توجه و تبعیت است.
3 1. نماز و ذکر
در میان گونه هاى عبادت هاى نبوى(صلى الله علیه وآله) هیچ یک با نماز برابرى نمى کنند. نماز محبوب ترین عبادت پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) و نور چشمان ایشان بود.22
آن حضرت در این باره به ابوذر فرمود: «اى اباذر، خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داده و آن را آن چنان محبوبِ من ساخته که غذا را براى گرسنه و آب را براى تشنه؛ [جز آنکه] گرسنه با خوردن غذا، و تشنه با نوشیدن آب سیر و سیراب مى شوند اما من از نماز سیر نمى شوم».23
نیز، هنگام فرا رسیدن وقت نماز به مؤذن خویش، بلال، مى فرمود: «اى بلال، [وقت] نماز است، راحتمان کن».24 (یعنى با اذان خویش ما را به عرصه مناجات و گفتوگو با محبوب وارد ساز). آن حضرت جز اهتمام عملى بر نماز، با تأکیدهاى کلامى نیز دیگران را به نماز فرا مى خواند، و پیش از همه، اهل بیت خویش را بدان تشویق مى کرد. بنابه نقل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)هر روز صبح به اهل بیت عصمت مى فرمود: «[هنگام] نماز است؛ خداوند شما را بیامرزد؛ و سپس آیه تطهیر را تلاوت مى فرمود».25
عشق و علاقه نبوى(صلى الله علیه وآله) به نماز، در چگونگى به جاى آوردن نماز و مقدمات آن نیز نمود داشت. آن حضرت رعایت کامل آداب وضو و نیکو گزاردن نماز را موجب نیل به حقیقت ایمان و گشوده شدن درهاى بهشت معرفى مى فرمود،26 و کمال نماز را در اقامه درست و کاملِ رکوع و سجود مى دانست.27
براى کسى همچون پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) هیچ چیز همچون ذکر الهى محبوب و مطلوبنبود. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) خود را همواره در محضر پروردگارش مى دید و این احساس حضور دایم به هیچ وجه به یک عبد اجازه نمى دهد که در بُرهه هاى مختلف زندگى به کسى جز او بیندیشد. بنابر توصیف امیرالمؤمنین(علیه السلام) از حالات مختلف پیامبر(صلى الله علیه وآله)، آن حضرت همواره چه به وقت جلوس و چه هنگام قیام، خدا را یاد مى کرد.28 همچنین در وصف پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) گفته اند که ایشان بسیار ذکر الهى داشت و از لغو پرهیز کرده، نماز را طول مى داد.29
بنابر روایتى از امام صادق(علیه السلام) هنگامى که از جانب خداوند، سرزمین مکه، مملوّ از طلا، بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرضه شد، ایشان عرض کرد: خداوندا من [ترجیح مى دهم ]روزى سیر و روز دیگر گرسنه باشم، و هنگام سیرى حمد و شکر تو گویم، و هنگام گرسنگى تو را بخوانم و ذکر تو گویم».30
بنابر روایتى دیگر از امام صادق(علیه السلام)، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در هر روز 360 بار حمد و ثناى الهى را بر زبان جارى کرده، مى گفت: «حمد بسیار گویم خداى عالمیان را در هر حال»،31 و بنابر نقلى دیگر، آن حضرت در هر صبح و شام به این تعداد حمد الهى مى گفت.32
لحظات بین الطلوعین نیز براى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) یکى از بهترین زمان هاى ذکر الهى بود، و امیر مؤمنان(علیه السلام) در این لحظات از جانب ایشان مأمور مى شد تا رو به مردم نشسته، پاسخگوى آنان باشد، و پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) خود رو به قبله ذکر مى گفت.33
افزون بر حالات عادى، آن حضرت هنگام نماز، خود را خوشبو مى ساخت. ایشان مشکدانى داشت که پس از وضو، با دستان مرطوب آن را در دست مى گرفت، و هنگامى که براى نماز [جماعت] خارج مى شد مردم از بوى خوشِ آن متوجه حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى شدند.34
ایشان به محض فرارسیدن وقت نماز، براى اقامه نماز،35 به جماعت،36 و آن هم در مسجد آماده مى شدند. آن حضرت، آبادسازى مساجد را از نشانه هاى مروّت مى دانست37 و روشن است که اقامه جماعت و نماز در مسجد از بهترین مصادیق آبادسازى و عمران مساجد به شمار مى آید.
حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) به مستحبات و نیز ترک مکروهات نماز نیز اهتمام داشت. محض نمونه، هنگام نماز عصاى مخصوص خویش را در برابر خود مى نهاد تا میان وى و کسانى که از برابرش عبور مى کنند، حایل باشد.38 گاه نیز براى این منظور از چیزهاى دیگرى استفاده مى کرد.39
نمازهاى عاشقانه آن حضرت، چون برخاسته از جذبات ربانى و محبتى از جنس وَلَه و شیدایى بود، احساس خستگى و اکراه در ایشان، راه نداشت، و بدین سبب، نمازهایش جز آنجا که به خاطر رعایت حال اضعف المأمومین کوتاه مى خواند 40طول مى کشید.41 البته وضعیت نمازهاى جماعت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)یکسان نبود و به اعتبار میزان تحمل مأمومان، کوتاه تر یا طولانى تر مى شد.42 خود آن حضرت در این باره مى فرمود: «گاهى قصد دارم نماز را طولانى سازم، اما چون صداى گریه کودکى را مى شنوم به دلیل میزان اشتیاق مادر به کودک (پس از گریه او) نماز را کوتاه مى کنم».43
نمازهاى آن حضرت همواره با سوز و گداز و گریه شدیدِ ناشى از خوف و خشوع و خشیت الهى آمیخته بود. پیش از این، توصیفى از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره حال پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هنگام نماز گذشت.44
3 2. تهجد و نوافل
الف) تلاش و اهتمام
نماز محبوب ترینِ عبادات براى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) بود؛ اما در نمازهاى شبانه روزىِ پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، خلوت گزینى در دل شب و تهجد جذبه و لذت دیگرى براى ایشان داشت. خداوند قیام در شب را بر پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) واجب ساخته بود. در سوره مزمل، خداوند به حضرت مى فرماید: «اى جامه به خویشتن فروپیچیده، شب را به پا خیز مگر اندکى، نیمى از شب یا اندکى از آن را بکاه، یا بر آن [نصف ]بیفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان».45 چنان که در سوره اسراء نیز همین فرمان به آن حضرت ابلاغ شده است: «و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزله ]نافله اى باشد، امید که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند».46
نزول این آیات که براساس آنها بیدارى در پاسى از شب بر پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)واجب شد، موجب آن گشت که آن حضرت و جمعى از اصحاب خاص ایشان پاسى از شب را به عبادت برخیزند، تا آنجا که گاه براى اطمینان یافتن از اینکه نصف یا کمى بیش از نصف شب را بیدار مانده اند، تمام شب را به عبادت بر مى خاستند. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در عمل به این فرمان آن قدر اهتمام داشت که قدم هاى مبارکش متورّم مى شد،47 و براى تخفیف درد، گاه یک پا را از زمین بلند مى کرد و پاى دیگر بر زمین مى نهاد،48 و از همین روى، آیات نخستینِ سوره طه بر ایشان نازل شد تا تکلف و مشقت را در عبادت از آن حضرت بردارد.49
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ به یک یهودى که مى کوشید پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) را در مقایسه با پیامبران پیشین در مقامى پایین تر قرار دهد، بر تلاش هاى مدام پیامبر(صلى الله علیه وآله)در عبادات شبانه تأکید فرمود.50 این مداومت چنان بود که حضور در صحنه هاى بحرانى اى همچون جنگ بدر نیز آن حضرت را از توجه شبانه به عالم بالا باز نمى داشت و بلکه اهتمام حضرت را بیشتر مى ساخت؛ بنا به نقل امیرالمؤمنین(علیه السلام)در شب بدر، در حالى که اصحاب هر یک به نوبه خود استراحت کردند، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) تا صبح زیر درختى مشغول نماز و دعا بود.51
ب) عبادات سنگین و طولانى
درباره سنگینى عبادات شبانه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) گزارش هاى شگفت انگیزى در دست است. محض نمونه، حذیفه بن یمان در روایتى مى گوید پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در یکى از نمازهاى شبانه اش، سوره هاى بقره، نساء و آل عمران را در حال قیام تلاوت کرد و هرگاه به آیه تسبیح مى رسد، خداوند را تسبیح مى گفت، و هنگامى که به آیه مشتملبر سؤال مى رسید، سؤال مى کرد، و وقتى به آیه تعوّذ مى رسید، به خدا پناه مى برد، سپس رکوع کرده، در رکوع سبحان ربى العظیم و بحمده را تکرار مى کرد، در حدّى که رکوعش نیز همچون قیامش طولانى شد؛ سپس برخاست و گفت: سمع الله لمن حمده، و قیامى طولانى کرد، و سپس به سجده رفت و گفت: سبحان ربى الاعلى و بحمده، و سجودش نیز همچون قیامش طولانى بود.52 قیام پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)براى عبادت شبانه به قدرى طولانى بود که گاه برخى از همراهان، طاقت از کف داده، توان همراهى با آن حضرت را از دست مى دادند. به جز روایت یاد شده از حذیفه، روایت عبدالله بن مسعود نیز شاهدى دیگر بر این مدعاست.53
در کنار این عبادات سنگین، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) براى تحمل پذیر کردن سنگینى عبادات تدابیرى به کار مى برد. براى مثال، در برخى روایات آمده است که آن حضرت شب ها پس از برخاستن، نوافل خود را ابتدا با دو رکعت نافله سبک آغاز مى کرد و سپس به نوافل سنگین تر مى پرداخت؛54 و نوافل شبانه آن حضرت، ترکیبى از نوافل سنگین و سبک بود.55 یا به هنگام خستگى، گاهبعضى نوافل را نشسته به جاى مى آورد56 و گاه پیش از اذان صبح براى رفع خستگى و نیز آمادگى جهت عبادات صبحگاهى و بین الطلوعین، کمى استراحت مى کرد بدون آنکه به خواب رود.57
ج) فراهم سازى لوازم و مقدمات
از نکات مهم سیره پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) در عبادات شبانه، توجه آن حضرت به اسباب و مقدمات لازم براى بیدارى و تهجد در دل شب بود. محض نمونه، اهتمام به خوابیدن در ابتداى شب براى رفع خستگى و فراهم آمدن توان لازم براى قیام در دل شب، از نکاتى است که در برخى روایات بدان اشارت رفته است.58 نیز پرهیز از بستر کاملا نرم که با خوابیدن در آن رغبت به خواب بیشتر مى شود و ترک بستر مشکل مى گردد، از دیگر نکات قابل استفاده از سیره نبوى (صلى الله علیه وآله) است. بنابر روایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرش پیامبر(صلى الله علیه وآله)عبایى بیش نبود و جاى خواب آن حضرت، پوستى بود که درون آن از الیاف خرما پر شده بود. شبى رختخواب آن حضرت را دو لا انداختند تا نرم تر شود؛ صبح آن شب، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: جاى خوابم شب گذشته مرا از نماز [در حدّ مطلوب] باز داشت؛ و به این ترتیب، جاى خواب آن حضرت به صورت اول بازگشت.59
روایت معاویه بن وهب نیز از قول امام صادق(علیه السلام) مى گوید پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)شب ها پیش از خواب، مقدمات تهجد، مانند آب وضو و مسواک را کنار محل خوابِ خود مى نهاد و پس از برخاستن، ابتدا نظر به آسمان مى کرد و آیات آخر سوره آل عمران را تلاوت مى فرمود؛ سپس مسواک مى زد و در پى آن وضو ساخته، به نماز مى ایستاد.60 در روایت حلبى از امام صادق(علیه السلام) نیز همین نکته مطرح شده است.61
د) تقسیم نماز بر ساعات شب
از دو حدیث یاد شده نکات دیگرى نیز برمى آید؛ از جمله اینکه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)نوافل شب را بین ساعات آن تقسیم مى کرد و آنها را در سه نوبت به جاى مى آورد و بین هر نوبت و نوبت بعد قدرى استراحت مى کرد. عالمانى همچون ابن جنید62نکته مزبور را مدلول این آیه نورانى دانسته اند: وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى.63 به نظر مى رسد این رفتار برخاسته از روح بیدار آن حضرت و توجه دایم ایشان به عالم بالا بوده است؛ به گونه اى که خواب مستمر و طولانى و سپس برخاستن در اواخر شب را بر نمى تابیده است. حاصل برخى روایات نیز آن است که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) بعد از بیدارى در نیمه هاى شب یا کمى پس یا پیش از آن، مشغول نماز مى شده اند و این کار تا طلوع فجر ادامه داشته است.64
هـ) هنگام بیدارى
نکته دیگر آنکه زمان بیدار شدن حضرت براى نوبت اول، از ادامه روایت حلبى روشن مى شود. حلبى از امام صادق(علیه السلام)مى پرسد که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) چه وقت از شب بر مى خاست؟ امام مى فرماید: پس از ثلثى از شب؛ و در حدیثى دیگر، بعد از نصف شب.65 این تفاوت ممکن است بدان سبب باشد که سیره آن حضرت در این باره متفاوت بوده و برخى شب ها پس از ثلث و برخى شب ها پس از نصف بر مى خاسته اند؛ چنان که از آیات سوره مزمّل نیز همین امر بر مى آید.66
گفتنى است بنابر پاره اى روایات، برترین اوقات براى اقامه نوافل شب، بخش انتهایى شب است؛67 اما همان گونه که برخى محققان مى گویند 68 این براى کسى است که بخواهد تمام رکعات نافله شب را با هم اقامه کند، و در این صورت مناسب است به جاى ابتدا یا نیمه شب، انتهاى آن را بیدار شود؛69 ولى در صورتى که فرد بخواهد رکعات را در طول شب به جاى آورد، بهتر است به پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)تأسّى کرده، پس از ثلث یا نصف شب برخیزد و در سه نوبت، نوافل شب را اقامه کند؛ چنان که در روایت حلبى نیز امام صادق(علیه السلام) دیگران را در این سیره، به تأسّى از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)فراخوانده است.
و) نظر به آسمان و قرائت آیات آخر سوره آل عمران
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) پس از بیدارى در هر نوبت، بعد از آنکه به آسمان نظر مى کردند، آیات آخر سوره آل عمران (190 تا 194) را تلاوت مى فرمودند که با «ان فى خلق السماوات و الارض…» آغاز مى شود و تا پنج آیه پس از آن ادامه مى یابد و به «انک لا تخلف المیعاد» ختم مى شود.70
ز) شمار رکعات نافله شب
بنابر دو روایت یاد شده، پیامبر(صلى الله علیه وآله) نوافل شب را در دو نوبتِ چهار رکعتى و سه رکعت (شفع و وتر) و سپس دو رکعت نافله صبح به جاى مى آورده اند. بنابراین شمار رکعات نافله شبِ پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) یازده رکعت و به همراه دو رکعت نافله صبح، سیزده رکعت بوده است. جز دو روایت یاد شده، روایات دیگرى از معصومان(علیهم السلام)در دست است که در آنها شمار نوافل شبِ پیامبر(صلى الله علیه وآله) یازده رکعت معین شده است.71 بدین ترتیب، با توجه به تقدم کلام معصومان(علیهم السلام) بر کلام دیگران هم به لحاظ عصمت آنان و هم آگاه تر بودن اهل یک خانه به آنچه در آن مى گذرد نباید به اختلافات دیگران درباره شمار رکعات نافله شب پیامبر (صلى الله علیه وآله)اعتنایى داشت.72
3 3. قرائت قرآن و مناجات
به جز نوافل شبانه، قرائت قرآن و دعا و مناجات از دیگر برنامه هاى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)ـ به ویژه در دل شب بود. قرائت قرآن، در حین اداى نمازهاى واجب و نافله و در غیر حال نماز صورت مى گرفت. اهتمام آن حضرت به قرائت قرآن به ویژه در دل شب به قدرى بود که حتى حالت بیمارى و تب نیز مانع آن نمى شد. بنابر روایتى، هنگامى که یکى از اصحاب، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)را سخت بیمار دید و جویاى حال حضرت شد، آن حضرت پاسخ داد: «این بیمارى مانع آن نشد که شب گذشته سى سوره را که سبع طوال نیز جزو آنها بود، قرائت کنم» و هنگامى که آن صحابى عرض کرد: این تلاش در عبادت براى چیست، در حالى که خداوند گناهان پیشین و پسین شما را آمرزیده است، حضرت پاسخ داد: «آیا نباید بنده شکرگزارى باشم؟»73
درباره چگونگى دعا و مناجات پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نیز نکات شگرفى به چشم مى خورد. براى مثال، در روایتى از امام صادق(علیه السلام)گزارشى از یکى از دعاهاى شبانه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در دست است. بنابر این روایت، یک شب، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)در حجره ام سلمه بود و نیمه شب از بستر برخاست، ام سلمه از سَرِ کنجکاوى به جست و جو برآمد و حضرت را در گوشه اى از خانه در حالى یافت که ایستاده و با چشمان گریان این گونه باخدایش سخن مى گوید:
اللهم لا تنزع منّى صالح ما اعطیتنى أبدا، اللهم و لاتکلنى الى نفسى طرفه عین أبدا، اللهم لاتشمت بى عدوّاً و لا حاسداً أبدا، اللهم لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه أبدا.74
3 4. روزه
جلوه دیگرى از سیره عبادى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، که بسیار بدان اهتمام مىورزید روزه دارى بود. آن حضرت در بیان شدت علاقه اش به روزه، آن را همچون نماز، نور چشم خویش معرفى فرمود.75
این عبادت به قدرى نزد آن حضرت محبوب بود که دست کم سه روز از هر ماه را روزه مى گرفتند. بنابر پاره اى روایات، برترین روزهاى ماه براى اداى این سنت، پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است، و پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) و معصومان(علیهم السلام)بر روزه در این سه روز تأکید داشتند.76 در برخى روایات نیز از ایام البیض نام برده شده است.77 اما از روایات معصومان(علیهم السلام) و نیز گزارش هاى غیر شیعى چنین بر مى آید که روزه سه روز در ماه در سیره نبوى(صلى الله علیه وآله)منحصر به روزهاى یاد شده نبوده است. در برخى روایات از دوشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه سخن به میان آمده است. در روایت ابوبصیر، امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به پرسش وى در این باره، ضمن اشاره به دو مورد پیش گفته، در نهایت او را در انتخاب هر روز از ماه مخیر داشته اند.78 در برخى روایات غیرشیعى از پنجشنبه اول هر ماه و دو دوشنبه پس از آن،79 و نیز از دوشنبه و پنجشنبه در یک هفته و دوشنبه دیگر در هفته بعد،80 و نیز سه روز اول هر ماه و روزهاى جمعه81 سخن رفته است. وجه جمع روایات یادشده آن است که برترین روزها در ماه، پنجشنبه اول و آخر، و چهارشنبه وسط هرماه، و نیز ایام البیض است، و سپس دوشنبه و پنجشنبه؛ و پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)بسته به درجات برترى به این روزه ها اهتمام داشتند.
از روایتى که طى آن امیرالمؤمنین(علیه السلام) چگونگى روزه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) را توصیف و گزارش کرده است، بر مى آید که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در میزان و کمیت روزهایى که روزه دار بود، شیوه یکسانى نداشته است. بنابر این روایت، روش پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)ابتدا آن بود که به طور دایم، تمام روزها را روزه بود. سپس همچون حضرت داوود(علیه السلام) یک روز در میان روزه مى گرفت. سپس روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزه مى گرفت و در نهایت به سه روز روزه در ایام البیض (13 و 14 و 15 هر ماه قمرى) تا آخر عمر بسنده کرد.82 محتمل ترین وجه براى این تغییر روش آن است که چون پیامبر اسوه مردم اند، مسلمانان در تأسّى و پیروى از ایشان تنها با رفتارهاى دشوار مواجه نباشند.
آنچه گفته آمد درباره ایام و زمان هاى عادى بود، اما گاه برخى ویژگى هاى زمانى اقتضا مى کرد که آن حضرت به عبادت در ایامى خاص عنایت ویژه اى داشته باشد. براى مثال، ماه شعبان به لحاظ جنبه مقدمى اش براى ماه رمضان در شب زنده دارى83 و روزه مورد عنایت ویژه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) بود؛84 به گونه اى که بنابر پاره اى روایات، آن حضرت اکثر85 و گاه تمام 86 این ماه را روزه دار بود؛87 و خود درباره علت اهتمام به عبادت در این ماه مى فرمود: زیرا مردم غالباً به خاطر توجه به رجب و رمضان از ماه شعبان که بین آن دو است، غافل اند.88
نخستین چیزى که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) همواره روزه خود رابا آن افطار مى کرد در فصل رُطب، خرماى تازه، و در غیر آن فصل خرماى خشک (تمر) بود.89
روزه آن حضرت، روزه اى بود با رعایت تمام شرایط یک روزه دار واقعى، و بنابراین اعضا و جوارح آن حضرت نیز روزه بودند.90
3 5. اعتکاف
از دیگر جلوه هاى زیباى عبادت خداوند اعتکاف است که زمینه ساز خوبى براى توجه و حضور دل و تمرین خلوت گزینى با معبود و جدایى از مظاهر مادى و دنیوى است. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در کنار دیگر عبادات، به اعتکاف نیز توجه خاصى داشتند. آن حضرت براى انجام این مهم، بهترین زمان ها را بر مى گزیدند و همواره بر این سنت تأکید داشتند. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) بر اعتکاف در ماه رمضان به ویژه دهه آخر آن اهتمام مىورزید و آن را برابر با دو حج و دو عمره مى دانست.91 بنابر روایتى از امام صادق(علیه السلام)، آن حضرت ابتدا دهه اولِ ماه رمضان، سپس دهه دوم و در نهایت دهه سوم این ماه را براى انجام اعتکاف برگزیدند، و پس از آن تا آخر عمر، بر اعتکاف در دهه آخر ماه رمضان مداومت داشت.92
نیز از آن حضرت نقل شده است که چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى رسید پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) رختخواب خویش را جمع مى کرد و خود را کاملا مهیاى عبادت مى ساخت و در زیر سایبانى که براى ایشان فراهم مى شد مشغول عبادت مى گشت.93
در روایتى دیگر از امام صادق(علیه السلام) آمده است که پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) شب اول از دهه آخر رمضان در میان مردم برخاست و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: «اى مردم، خداوند [در این ماه] شما را در برابر دشمنانتان از جنّ و انس کفایت کرده و به شما وعده اجابت داده و فرموده است: مرا بخوانید تا اجابتتان کنم. همانا آگاه باشید که خداوند بر هر شیطان سرکشى تا پایان این ماه هفت ملَک را مسلط ساخته است. همانا درهاى آسمان از ابتدا تا انتهاى شب گشوده و دعا در آن پذیرفته است. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) پس از این سخنان آماده اعتکاف شد و خانه را ترک کرد و تمام دهه آخر رمضان را معتکف بود و تمام شب ها را بیدار مى ماند، و هر شب بین نماز مغرب و عشا غسل مى کرد».94
3 6. حج
حج نیز جلوه اى دیگر از سیره عبادى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) بود. ایشان چه در دوران پیش از بعثت و چه پس از آن، همواره بر انجام و احیاى حج ابراهیمى اهتمام داشت. گزارش هاى تاریخى حکایت از آن دارند که حضرت حتى در دوران پیش از بعثت نیز افراد را از آلوده ساختن این سنت توحیدى به مظاهر شرک، نهى مى کرد. براى مثال، زید بن حارثه مى گوید پیش از بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله)هنگامى که در حال طواف خواستم دو بت [إساف و نائله] را مَس کنم، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مرا از این کار نهى فرمود.95پس از بعثت نیز در ایام حج، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)انجام این مناسک و حضور در مواقف را فرصتى مناسب براى دعوت مى دانست. همچنین پس از هجرت به مدینه، در سال ششم، آن حضرت پس از رؤیایى صادق و امر الهى96 عازم عمره شد که مشرکان مانع ورود ایشان به مکه شدند و بدین جهت در سال هفتم طبق پیمان حدیبیه عازم مکه شد و «عمره القضاء» به جاى آورد. پس از آن نیز پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)دو بار دیگر موفق شد به زیارت خانه خدا برود: در سال هشتم با فتح مکه، عمره انجام داد؛ و در سال دهم نیز آخرین حج یعنى حجه الوداع را به جاى آورد.
گفتنى است آن حضرت افزون بر اهتمام عملى و تأکید قولى بر انجام حج و عمره، بر زدودن گرد تحریف و رفتارهاى شرک آلود از این عبادت مهم فردى و اجتماعى تأکید ویژه اى داشت. براى مثال، در سال هفتم و در جریان «عمره القضاء» هنگامى که برخى مسلمانان به علت وجود دو بت إساف و نائله بر روى دو کوه صفا و مروه، از انجام سعى سر باز زدند، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)با ابلاغ آیه 158 سوره بقره،97 بر جدایى ناپذیرى این اعمال از سعى بین صفا و مروه تأکید ورزید.98 همچنین در حجه الوداع، مسلمانان از نزدیک شاهد انجام اعمال صحیح حج از سوى آن حضرت بودند.
نتیجه
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) براى کسب درجه نبوت، در مرحله اول، نیازمند معرفت بود. معرفت نیز، پیامبر را به عبادت و اظهار بندگى و خضوع در برابر خالق یگانه سوق مى داد. از سویى معراج نیز که در چندین مرحله صورت گرفت، براى بالا بردن درجه معرفت و بینش پیامبر گرامى اسلام بوده است.
حرکت رو به کمالِ معرفتىِ پیامبر، چنان درجه اى از شهود و یقین را براى آن حضرت پدید آورد، که پرده هاى غیب از برابر دیدگان ایشان کنار رفت و حضرت چیزهایى را که دیگران نمى دیدند مشاهده مى کرد و از آنها خبر مى داد. همین نکته موجب تمایز القائات شیطانى از پیام هاى وحیانى است؛ یعنى دریافت هاى وحیانى در چنان مرتبه والایى از معرفت و آرامش درونى اند که گویا پیامبر گرامى اسلام همه آنها را به چشم خود مشاهده مى کرد.
همین معرفت والا به خداوند متعال، جوارح پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) را به کار مى گرفت و خواب و آسایش را از وى مى ربود، و ایشان براى اظهار بندگى و خضوع و خشوع در برابر خداوند، به عباداتى مى پرداخت که دیگران طاقت انجام آنها را نداشتند. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) ساعاتى از شب و روز خود را به این امر اختصاص داده بود، و عبادت هاى ایشان در قالب نماز و یاد الهى، تهجد، نوافل شب، روزه، اعتکاف، حج و عبادت هاى سنگین و طولانى و… تجلى مى یافت.
کتابنامه
1. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح.
2. ابن بابویه قمى (شیخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، تحقیق حسین اعلمى، اعلمى، بیروت، 1404ق.
3. ابن بابویه قمى (شیخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، علل الشرایع، حیدریه، نجف، 1386ق.
4. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، دارصادر، بیروت.
5. ابن بابویه قمى (شیخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، من لایحضره الفقیه، تحقیق على اکبر غفارى، نشر جامعه مدرسین، قم، 1404ق.
6. ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، تحقیق لجنه من اساتذه النجف الاشرف، مطبعه محمد کاظم حیدرى، نجف، 1376ق.
7. ابن بابویه قمى (شیخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، الخصال، تحقیق على اکبر غفارى، نشر جامعه مدرسین، قم، 1403 ق.
8. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، دار صادر، بیروت، [بى تا].
9. ابن بابویه قمى (شیخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، الامالى، مؤسسه البعثه، قم، 1417 ق.
10. ابن طاووس، رضى الدین سید على بن موسى، الدروع الواقیه، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت، قم، 1414 ق.
11. ابن طاووس، سید رضى الدین على، الاقبال بالاعمال الحسنه فى ما یعمل مره فى السنه (اقبال الاعمال)، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، مکتب الاعلام الاسلامى، قم، 1414 ق.
12. ابن انس، مالک، الموطّأ، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1406 ق.
13. ابن بابویه قمى (شیخ صدوق)، محمد بن على، فضائل الاشهر الثلاثه، تحقیق غلامرضا عرفانیان، چ دوم، دارالمحجه البیضاء، بیروت، 1412 ق.
14. ابن بابویه قمى (شیخ صدوق)، محمد بن على، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، با مقدمه سیدمحمدمهدى السید حسن خرسان، چ دوم، منشورات الشریف الرضى، قم، 1368.
15. الاشعرى القمى، ابى جعفر احمد بن محمد بن عیسى، کتاب النوادر، تحقیق و نشر مدرسه الامام المهدى(علیه السلام)، قم، 1408ق.
16. البخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخارى، دارالفکر، بیروت، 1401 ق.
17. البرقى، احمد بن محمدبن خالد، المحاسن، تحقیق سیدجلال الدین الحسینى، دارالکتب الاسلامیه.
18. البیهقى، احمد بن الحسین بن على، السنن الکبرى، دارالفکر، بیروت، [بى تا].
19. الترمذى، محمد بن عیسى، الشمائل المحمدیه(صلى الله علیه وآله)، تحقیق سید عباس الجلیمى، مؤسسه الکتب الثقافیه، بیروت، 1412ق.
20. الترمذى، محمد بن عیسى بن سوره، الجامع الصحیح (سنن ترمذى)، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، دارالفکر، بیروت، 1403ق.
21. الحارثى العاملى، بهاءالدین محمد بن الحسین بن عبدالصمد، الحبل المتین، بصیرتى، قم، [بى تا].
22. الحاکم الحسکانى، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فى الآیات النازله فى اهل البیت(علیه السلام)، تحقیق محمدباقر محمودى، مجمع احیاء الثفافه الاسلامیه، تهران، 1411 ق.
23. الحرّ العاملى، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، تحقیق محمد رازى، اسلامیه، تهران.
24. الحسنى الراوندى، فضل الله بن على، النوادر، تحقیق سعید رضا على عسکرى، دارالحدیث، قم، 1377.
25. الحمیرى البغدادى، ابوالعباس عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1413ق.
26. الخطیب البغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفى عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1417 ق.
27. الدار قطنى، على بن عمر، العلل الوارده فى الاحادیث النبویه، تحقیق محفوظ الرحمان زین الله السلفى، دار طیبه، ریاض، 1405ق.
28. السجستانى، سلیمان بن الاشعث، سنن ابى داوود، تحقیق سید محمد اللحام، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1410 ق.
29. السیوطى، جلال الدین عبدالرحمان بن ابى بکر، الجامع الصغیر، دارالفکر، بیروت، 1401 ق.
30. الصنعانى، ابوبکر عبدالرزاق بن همام، المصنف، تحقیق حبیب الرحمان الاعظمى، [بى جا، بى نا، بى تا].
31. الطبرانى، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدى عبدالمجید السلفى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، [بى تا].
32. الطبرسى، ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب، الاحتجاج، تحقیق سیدمحمدباقر خرسان، دارالنعمان، نجف، 1386ق.
33. الطبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، چ چهارم، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1403 ق.
34. الطوسى، محمدبن الحسن، تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن خرسان و شیخ محمد آخوندى، چ چهارم، درالکتب الاسلامیه، تهران، 1365.
35. الطوسى، محمدبن الحسن، الامالى، تحقیق مؤسسه البعثه، دارالثقافه للطباعه والنشر والتوزیع، قم، 1414ق.
36. الطوسى، محمدبن الحسن، الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار، تحقیق سید حسن موسوى خرسان، چ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363.
37. العاملى، زین الدین على، رسائل الشهید الثانى، بصیرتى، قم، [بى تا].
38. العاملى، عزالدین شیخ حسین بن عبدالصمد، العقد الحسینى، تصحیح سیدجواد مدرسى یزدى، گلبهار، یزد، [بى تا].
39. القزوینى، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى، دارالفکر، بیروت، [بى تا].
40. القزوینى، محمد بن یزید بن ماجه، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى، دارالفکر، بیروت، [بى تا].
41. القمى، على بن ابراهیم، تفسیرالقمى، تحقیق سید طیب الموسوى الجزائرى؛ مؤسسه دارالکتاب، قم، 1404 ق.
42. الموصلى، احمد بن على، مسند ابى یعلى الموصلى، تحقیق حسین سلیم اسد، دارالمأمون للتراث، بیروت، [بى تا].
43. النسائى، ابوعبدالرحمان احمد بن شعیب، السنن الکبرى، تحقیق عبدالغفار سلیمان البندارى و سید کسروى حسن، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1411ق.
44. النیسابورى، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، دارالفکر، بیروت.
45. الهندى، علاءالدین على المتقى بن حسام الدین، کنز العمّال فى سنن الاقوال و الافعال، تحقیق بکرى حیانى، مؤسسه الرساله، بیروت، 1409ق.
46. بخارى، محمد ابن اسماعیل، شرح صحیح مسلم، النووى، دارالکتاب العربى، بیروت، 1407 ق.
47. تمیمى مغربى، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام.
48. حسینى، محمدباقر (میرداماد)، الرواشح السماویه، تحقیق غلامحسین قیصریه ها و نعمه الله جلیلى، دارالحدیث، قم، 1422 ق.
49. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، معجم مفردات الفاظ القرآن، دارالفکر، بیروت، [بى تا].
50. سبزوارى، ملاّ هادى، شرح الاسماء الحسنى، بصیرتى، قم، [بى تا].
51. سبزوارى، ملا محمدباقر، ذخیره المعاد فى شرح الارشاد، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، [بى تا].
52. شرف الدین الموسوى، سید عبدالحسین، الفصول المهمه فى تألیف الامه، مؤسسه البعثه، تهران، [بى تا].
53. صفّار، محمد بن الحسن، بصائرالدرجات، تحقیق میرزا حسن کوچه باغى، منشورات الاعلمى، تهران، 1404 ق.
54. طبرسى، رضى الدین ابى نصر الحسن بن الفضل، مکارم الأخلاق، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1392ق / 1972م.
55. عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشى، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، مکتبه العلوم الاسلامیه، تهران، [بى تا].
56. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، تحقیق على اکبر غفارى، چ سوم، دارالکتب الاسلامیه، 1367ق.
57. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار؛ مؤسسه الوفاء، چ دوم، بیروت، 1403 ق.
58. مفید، محمد بن محمد، الامالى، تحقیق حسین استاد ولى و على اکبر غفارى، نشر جامعه مدرسین، قم، 1414 ق.
59. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسه آل البیت لتحقیق التراث، چ دوم، دارالمفید، بیروت، 1414 ق.
60. نراقى، محمدمهدى، جامع السعادات، تحقیق سید محمد کلانتر و مقدمه محمدرضا مظفر، دارالنعمان، نجف، [بى تا].
61. یحصبى، قاضى ابى الفضل عیاض، الشفاء، بتعریف حقوق المصطفى(صلى الله علیه وآله)، دارالفکر، بیروت، 1409 ق.
پی نوشت:
1 دکترى علوم قرآن و حدیث.
2. گفتنى است در پژوهش حاضر به عبادات بدنى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) پرداخته ایم و عبادات مالى نیازمند پژوهشى دیگر است.
3. ذاریات (51)، 56.
4. محمدباقر حسینى، الرواشح السماویه، ص 22؛ ملاهادى سبزوارى، شرح الاسماءالحسنى، ج1، ص189.
5. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 4، باب من عمل بغیر علم.
6. ولقد قَرَن الله منْ لدُن أنْ کان فطیماً أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره (نهج البلاغه، خطبه 192).
7. عن على(علیه السلام) قال: سألت رسول الله(صلى الله علیه وآله) عن سنّته، فقال: المعرفه رأس المال… (ابوالفضل عیاض یحصبى، الشفا بتعریف حقوق المصطفى(صلى الله علیه وآله)، ج 1، ص 146).
8. ؛ … عن محمد بن سنان عمن ذکره عن ابى عبدالله(علیه السلام) … قلتُ: کیف علمت الرسل اِنها رسل؟ قال: کُشف عنها الغطاء… (محمد بن خالد برقى، المحاسن، ج 2، ص 328؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 205 و ج 11، ص 56).
9. عن زراره، قال: قلت لأبى عبدالله(علیه السلام): کیف لم یَخَف رسول الله(صلى الله علیه وآله) فى ما یأتیه من قبل الله ان یکون ذلک مما ینزغ به الشیطان؟ قال: فقال: ان الله إذا اتخذ عبدا رسولا أنزل علیه السکینه و الوقار فکان الذى یأتیه من قبل الله مثل الذى یراه بعینه (محمد بن مسعود عیاشى، تفسیر العیاشى، ج 2، ص 201؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 18، ص 262).
10. سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (اسراء، 1).
11. عن صباح المزنى عن أبى عبدالله قال: عرج بالنبى(صلى الله علیه وآله) مائه و عشرین مرّه، ما من مرّه الا و قد اوصى الله النبى(صلى الله علیه وآله) بولایه على(علیه السلام) و الأئمه من بعده، مما أوصاه بالفرائض (محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 99؛ محمد بن على ابن بابویه قمى، الخصال، ص 61).
12. عن ابى ذر قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): إنى أرى ما لاترون و أسمع ما لا تسمعون أطت السماء و حقّ لها أن تئط ما فیها موضع أربع أصابع الا علیه ملک ساجد، لو علمتم ما أعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیراً و لا تلذذتم بالنساء على الفرشات و لخرجتم الى الصعدات تجأرون الى الله. قال: فقال ابوذر: والله لوددت أنى شجره تعضد (احمد بن حنبل، مسند احمد، ج5، ص 173؛ احمد بن حسین بیهقى، السنن الکبرى، ج 7، ص 52؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 56، ص 199 200).
13. محمدبن على ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 62.
14. همان، ص 55.
15. مسلم بن حجاج نیسابورى، صحیح مسلم، ج 8، ص 165 166؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 4، ص 29 و ج 3، ص 145.
16. یا غلام خف الله تجده أمامک، یا غلام خف الله یکفیک ما سواه… ( محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 675؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 289 و ج 74، ص 136).
17. عن طلحه بن زید عن ابى عبدالله(علیه السلام) قال: ما اعجب رسول الله(صلى الله علیه وآله) شىء من الدنیا الا أن یکون فیها جائعاً خائفاً (محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 129، ح 7) و عن هشام بن سالم و غیره عن ابى عبدالله(علیه السلام)قال: ما کان شىء أحبّ الى رسول الله(صلى الله علیه وآله) من أن یظلّ جائعا خائفاً فى الله (محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 8، ص 129 ح 99).
18. و محمد(صلى الله علیه وآله) کان اذا قام الى الصلاه سُمع لصدره وجوفه أزیر کأزیر المِرْجَل على الأثافىّ مِن شده البکاء و قد آمنه الله عزّ و جلّ من عقابه، فاراد أن یتخشّع لربّه ببکائه و یکون إماما لمن اقتدى به… (احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 326؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 40 و ج 17، ص 257 و 287 و ج 67، ص 381 و ج 81، ص 248؛ و به طریقى دیگر در منابع غیر شیعى همچون مسند احمد، ج 4، ص 25؛ احمد بن شعیب نسائى، سنن النسائى، ج 3، ص 13).
19. على بن موسى حسینى، الدروع الواقیه، ص 272؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 305 و ج 67، ص 393.
20. عن ابى عبدالله(علیه السلام) عن ابیه(علیه السلام) عن جابر بن عبدالله: «أن رسول الله(صلى الله علیه وآله) قال فى خطبته: إن أحسن الحدیث کتاب الله، و خیر الهدى هدى محمد، و شرّ الامور محدثاتها، و کل محدثه بدعه، و کل بدعه ضلاله، و کان اذا خطب قال فى خطبته: اما بعد، فاذا ذکر الساعه اشتدّ صوته و احمرّت وجنتاه ثم یقول: صَبَّحتَکم الساعه او مَسَّتکم، ثم یقول: بعثت أنا و الساعه کهذه من هذه و یشیر باصبعیه (محمد بن محمد مفید، الامالى، ص 211؛ محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 337؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 301 و ج 16، ص 256 و ج 74، ص 122؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 311؛ احمد بن شعیب نسائى، سنن النسائى، ج 3، ص 450 و ج 1، ص 550.
21. شیّبتنى سوره هود و اخواتها: الواقعه و القارعه و الحاقه و اذا الشمس کوّرت و سئل سائل؛ شیّبتنى هى و اخواتها؛ ذکر یوم القیامه و قصص الأمم (محمد بن عیسى ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 57؛ على بن عمر الدارَ قطنى، العلل الوارده فى الاحادیث النبویه، ج 2، ص 209، جلال الدین سیوطى، الجامع الصغیر، ج 2، ص 82؛ على المتقى بن حسام الدین الهندى، کنز العمّال، ج 1، ص 573 و ج 2، ص 313).
22. عن عمر بن یزید عن ابى عبدالله(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): جُعل قرّه عینى فى الصلاه و لذتى فى النساء و ریحانتى الحسن و الحسین (محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 5، ص 321، ح 9 و در منابع غیرشیعى به نقل از برخى اصحاب از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: جعلت قره عینى فى الصلاه؛ سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج20، ص420؛ احمدبن على بغدادى، تاریخ بغداد، ج12، ص367 و ج14، ص 194).
23. یا اباذر، ان الله تعالى جعل قرّه عینى فى الصلاه و حبّبها الىّ کما حبّب الى الجائع الطعام و الى الظمآنالماء، فان الجائع إذا أکل الطعام شبع، و اذا شرب الماء رَوِى، و انا لا اشبع من الصلاه (محمد بن محمد مفید، الامالى، ص 528).
24. عن عبدالله بن محمد بن الحنیفه قال: انطلقت مع أبى الى صِهر لنا من أسلم من اصحاب النبى(صلى الله علیه وآله)فسمعته یقول: سمعت رسول الله (صلى الله علیه وآله) یقول: ارحنا بها یا بلال الصلوه (سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج 6، ص 227؛ و ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 364؛ على بن عمر الدار القطنى، علل الدار قطنى، ج 4، ص 121؛ احمد بن على بغدادى، تاریخ بغداد، ج 10، ص 442؛ زین الدین على عاملى، رسائل الشهید الثانى، ص 120؛ حسین بن عبدالصمد عاملى، العقد الحسینى، ص 42؛ محمد بن حسین عاملى، الحبل المتین، ص 154؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 80، ص 16.
25. عن ابى اسحاق عن الحارث عن على(علیه السلام) قال: کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یأتینا کلّ غداه فیقول: الصلاه رحمکم الله الصلاه، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً ( محمدبن محمد مفید، الامالى، ص 318؛ محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 89؛ عبیدالله بن احمد حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 498؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص 208. بنابر روایت انس بن مالک این کار تا شش ماه، و بنا به روایت ابن عباس تا هفت ماه، و بنابر روایتى که بنهانى و دیگران نقل کرده اند تا هشت ماه طول کشید. در این باره، ر.ک: عبدالحسین شرف الدین، الفصول المهمه، ص 209.
26. عن على(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): من أسبغ وضوءه و أحسن صلوته و أدّى زکاه ماله و ملک غضبه و سجن لسانه و بذل معروفه و أدّى النصیحه لأهل بیتى، فقد إستکمل حقائق الایمان، و أبواب الجنه مفتّحه له (احمد بن محمد اشعرى، کتاب النوادر، ص 91).
27. عن على(صلى الله علیه وآله) قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): لا ایمان لمن لا أمانه له، و لا دین لمن لا عهد له، و لا صلاه لمن لا یقیم (یتمّ) رکوعها و لا سجودها (همان).
28. کان(صلى الله علیه وآله) لا یجلس و لایقوم الا على ذکر الله… (محمد بن على ابن بابویه قمى، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، ص 284؛ حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 14؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 16، ص152؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج1، ص424؛ سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج 22، ص 158).
29. عن یحیى بن عقیل قال: سمعت عبدالله بن ابى وامى یقول: کان رسول الله (صلى الله علیه وآله) یکثر الذکر و یقلّ اللغو و یطیل الصلوه… (احمد بن شعیب نسائى، سنن النسائى، ج 1، ص 531).
30. عن عبدالرحمن الانصارى عن ابى عبدالله(علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): عرضت على بطحاء مکّه ذهبا، فقلت: یا ربّ لا، ولکن أشبع یوماً و أجوع یوماً، فاذا شبعتُ حمدتک و شکرتک، و إذا جُعتُ دعوتک و ذکرتک (محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 8، ص 131، ح 102؛ محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 693؛ و به طریقى دیگر در: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 254؛ محمد بن عیسى ترمذى، سنن ترمذى، ج 4، ص 6).
31. عن ابى الحسن الانبارى عن ابى عبدالله(علیه السلام)قال: کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یحمد الله فى کل یوم ثلاثمائه مرّه و ستّین مرّه عدد عروق الجسد، یقول: الحمدلله رب العالمین کثیراً على کلّ حال (محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 503، ح 3؛ حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 307؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 16، ص 257 و ج 58، ص 316 و ج 84، ص 11).
32. محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 503، ح 4.
33. سید ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 2، ص 38.
34. عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله(علیه السلام) قال: کانت لرسول الله(صلى الله علیه وآله)، ممسکه إذا هو توضأ أخذها بیدهو هى رطبه، فکان إذا فریح عرفوا انه رسول الله(صلى الله علیه وآله)برائحته (محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 6، ص 515،ح 3؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 16، ص 290؛ محمد بن حسن الحر العاملى، وسائل الشیعه،ج 2، ص 1078).
35. پیش از این به سخن حضرت به وقت نماز خطاب به بلال اشاره شد که مى فرمود: أرحنا یا بلال. در نقل طبرى از ابن اسحاق نیز درباره دوره حضور حضرت در مکه آمده است: «إن رسول الله کان إذا حضرت الصلاه خرج الى شعاب مکّه و خرج معه على بن ابى طالب(علیه السلام)… (محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى،ج 2، ص 58).
36. روایات متعددى حکایت از آن دارند که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) به نماز جماعت در حضر یا سفر اهتمام داشت و حتى در روزهاى اول دعوت که جز امیرالمؤمنین(علیه السلام) و خدیجه(علیها السلام) کسى ایمان نیاورده بود، آن حضرت در کنار کعبه به همراهى آن دو، نماز جماعت اقامه مى کرد. در این باره، ر.ک: روایت عفیف کندى در: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص 209؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج 8، ص 17؛ محمد بن سلیمان کوفى، مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 1، ص 261؛ احمد بن عبدالله طبرى، ذخائر العقبى، ص 59.
37. عن الرضا(علیه السلام) عن آبائه(علیهم السلام): قال رسول الله(صلى الله علیه وآله) سته من المروّه ثلاثه منها فى الحضر و ثلاثه منهافى السفر فاما التى فى الحضر فتلاوه کتاب الله عزّ و جلّ و عماره مساجد الله و اتخاذ الاخوان فى الله، و اما التىفى السفر فبذل الزاد و حسن الخلق و المزاح فى غیرالمعاصى (محمد بن على ابن بابویه قمى، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 30، ح 13؛ محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 71، ص 275 و ج 73، ص 311 و ج 81، ص 1 و ج 89، ص 196).
38. عن معاویه بن وهب عن ابى عبدالله(علیه السلام) قال: کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یجعل العنزه بین یدیه اذا صلّى(محمد بن یعقوب کلینى، کافى، ج 3، ص 296، ح 1).
39. ر.ک: الکافى، ج 3، ص 296، ح 2؛ محمد بن حسن طوسى، الاستبصار، ج 1، ص 406، ح 3.
40. عن ابى واقد اللیثى صاحب النبى(صلى الله علیه وآله وسلم) قال: ان رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) کان اخفّ الناس صلاه على الناس و أدُمه على نفسه(صلى الله علیه وآله وسلم) (احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 219؛ احمد بن على الموصلى، مسند ابى یعلى، ج 3، ص 35)؛ و عن انس: «ان النبى (صلى الله علیه وآله وسلم) کان أخف الناس صلاه فى تمام» (احمد بن شعیب نسائى، سنن النسائى، ج 2، ص 95؛ حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 23 و 24؛ بحارالانوار، ج 16، ص 238) و عن ابى حکى المؤذن: «ان رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) کان أخف الناس صلاه للناس و اطول الناس صلاه لنفسه» (سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج 3، ص 251).
41. عن عبدالله بن ابى أوفى قال: کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یکثر الذکر و یقلّ اللغو و یطیل الصلاه و یقصّر الخطبه و لا یأنف أن یمشى مع الأرمله و المسکین فیقضى له الحاجه (احمد بن شعیب نسائى، سنن النسائى، ج 3، ص 110؛ احمد بن على بغدادى، تاریخ بغداد، ج 8، ص 5).
42. ر.ک: محمد بن اسماعیل بخارى، شرح صحیح مسلم، النووى، ج 4، ص 174.
43. عن انس بن مالک قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): إنى لأدخل فى الصلاه و إنى أرید إطالتها، فأسمع بکاءالصبىّ فأتجوّز فى صلاتى مما أعلم لوجد امّه ببکائه (محمد بن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، ج 1،ص 174؛ مسلم بن حجاج نیسابورى، صحیح مسلم، ج 2، ص 44؛ محمد بن یزید قزوینى، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 316).
44. احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 326؛ بحارالانوار، ج 10، ص 40 و ج 17، ص 257 و 287 و ج 67، ص 381 و ج 81، ص 248.
45. یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (مزمّل، 1 4).
46. وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (اسراء، 79).
47. عن عمرو بن عبدالله بن هند عن ابى جعفر(علیه السلام) قال: قال على بن الحسین(علیه السلام): ان جدّى رسول الله6 قد غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر، فلم یدع الاجتهاد له و تعبّد بأبى هو و أمّى حتى انتفخ الساق، و ورم القدم، وقیل له: أتفعل هذا و قد غفرالله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؟ قال: أفلا أکون عبداً شکوراً؟ (محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 637؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 288 و ج 46، ص 79؛ و مشابه مضمون فوق در روایت مغیره بن شعبه در الشمائل المحمدیه، ص 221 222 و صحیح البخارى، ج 6، ص 44).
48. عن ابى بصیر عن ابى جعفر(علیه السلام) قال: کان رسول الله (صلى الله علیه وآله) عند عایشه لیلتها، فقالت: یا رسول الله لم تتعب نفسک و قد غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؟ فقال: یا عایشه أفلا أکون عبداً شکوراً؟ قال: و کان رسول الله (صلى الله علیه وآله) یقوم على اطراف أصابع رجلیه فأنزل الله سبحانه: طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى (الکافى، ج 2، ص 95؛ بحارالانوار، ج 16، ص 263).
49. عن عبدالله بن بکیر قال: سألت اباعبدالله(علیه السلام) عن الصلاه قاعداً أو یتوکأ على عصى، أو على حائط، فقال: لا، ما شأن ابیک و شأن هذا؟ ما بلغ أبوک هذا بعد؛ ان رسول الله (صلى الله علیه وآله) بعد ما عظم او بعد ما ثقل کان یصلّى و هو قائم، ورفع إحدى رجلیه حتى أنزل الله تبارک و تعالى: طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى، فوضعها (عبدالله بن جعفر حمیرى بغدادى، قرب الاسناد، ص 171).
50. قال له الیهودى: فان هذا داوود(علیه السلام) بکى على خطیئته حتى سارت الجبال معه لخوفه. قال له على(علیه السلام): لقد کان کذلک و محمد(صلى الله علیه وآله) أعطى ما هو أفضل من هذا… و لقد قام (صلى الله علیه وآله) عشر سنین على اطراف أصابعه حتى تورّمت قدماه و اصفرّ وجهه یقوم اللیل اجمع حتى عوتب فى ذلک فقال الله عز و جل: طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى، بل لتسعد به، و لقد کان یبکى حتى یغشى علیه… (احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 326؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 40 و ج 17، ص 257، 287 و ج 68، ص 26).
51. عن حارث بن مضرب قال: سمعت على بن ابى طالب(علیه السلام) یقول: لقد حضرنا بدرا و ما فینا فارس غیر المقداد بن الأسود، و لقد رأیتنا لیله بدر و ما فینا الامن نام، غیر رسول الله (صلى الله علیه وآله) فان کان منتصباً فى اصل شجره یصلى و یدعو حتى الصباح (محمد بن محمد مفید، الارشاد، ج 1، ص 73؛ بحارالانوار، ج 19، ص 279).
52. عن حذیفه قال: «صلیت مع النبى(صلى الله علیه وآله) ذات لیله فافتتح البقره فقلت یرکع عندالمائه ثم مضى فقلت یصلى بها فى رکعه فمضى فقلت یرکع بها ثم افتتح النساء فقرءها ثم افتتح آل عمران فقرءها یقرء مترسّلا إذا مرّ بآیه فیها تسبیح سبّح و إذا مرّ بسؤال سأل و إذا مرّ بتعوّذ تعوّذ ثم رکع فجعل یقول: سبحان ربى العظیم فکان رکوعه نحواً من قیامه ثم قال سمع الله لمن حمده ثم قال طویلا قریبا مما رکع ثم سجد فقال سبحان ربى الاعلى فکان سجوده قریباً من قیامه» (مسلم بن حجاج نیسابورى، صحیح مسلم، ج 2، ص 186؛ احمد بن شعیب نسائى، سنن نسائى، ج 1، ص 433؛ محمد بن عیسى ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 229؛ احمد بن حسین بیهقى، سنن بیهقى، ج 2، ص 309).
53. عن ابى وائل عن عبدالله بن مسعود، قال: «صلّیت مع النبى(صلى الله علیه وآله) لیله فلم یزل قائماً حتى هممت بأمر سوء. قلنا: و ما هممت؟ قال: هممت أن أقعد و أذر النبى(صلى الله علیه وآله)»(محمد بن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، ج 2، ص 45؛ مسلم بن حجاج نیسابورى، صحیح مسلم، ج 2، ص 186؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص 385 و 396 و 415 و 440).
54. عن ابى هریره عن النبى(صلى الله علیه وآله) قال: اذا قام أحدکم من اللیل فلیفتتح صلاته برکعتین خفیفتین (احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 2، ص 399؛ مسلم بن حجاج نیسابورى، صحیح مسلم، ج 2، ص 184؛ احمد بن حسین بیهقى، سنن بیهقى، ج 3، ص 6؛ محمد بن عیسى ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 226)؛ عن سعد بن هشام عن عائشه قالت: «کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) اذا قام من اللیل یصلى افتتح صلاته برکعتین خفیفتین» (مسند احمد، ج 6، ص 30).
55. عن زید بن خالد الجهنى انه قال: «لارمقنّ صلاه رسول الله(صلى الله علیه وآله) فتوسّدت عتبته أو فسطاطه، فصلّى رسول الله(صلى الله علیه وآله) رکعتین خفیفتین ثم صلى رکعتین طویلتین طویلتین طویلتین ثم صلى رکعتین و هما دون اللتین قبلهما ثم صلى رکعتین و هما دون اللتین قبلهما ثم صلى رکعتین و هما دون اللتین قبلهما ثم صلى رکعتین و هما دون اللتین قبلهما ثم اوتر، فذلک ثلاث عشره رکعه» (صحیح مسلم، ج 2، ص 183؛ محمد بن یزید قزوینى، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 433؛ سلیمان بن أشعث سجستانى، سنن ابى داوود، ج 1، ص 307؛ احمد بن شعیب نسائى، سنن نسائى، ج 1، ص 160؛ محمد بن عیسى ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 226).
56. عن عائشه: «ان النبى(صلى الله علیه وآله) کان یصلى جالسا فیقرء و هو جالس فاذا بقى من قرائته قدر ما یکون ثلاثین أو اربعین آیه قام فقرء و هو قائم ثم رکع و سجد ثم صنع فى الرکعه الثانیه مثل ذلک» (مالک بن أنس، الموطاء، ج 1، ص 138؛ محمد بن عیسى ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 231)؛ عن عبدالله بن شقیق قال: «سألت عائشه عن صلاه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) فاذا قرء و هو قائم رکع و سجد و هو قائم، و اذا قرء و هو جالس، رکع و سجد و هو جالس» (احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 6، ص 30؛ مسلم بن حجاج نیسابورى، صحیح مسلم، ج 2، ص 162 و 163؛ عبدالرزاق صنعانى، المصنف، ج 2، ص 466؛ محمد بن عیسى ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 232)؛ در نقل دیگر مسلم در صحیح خود، ج 2، ص 163 از این روایت چنین تعبیرى آمده: «کان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)یکثر الصلاه قائما و قاعدا فاذا افتتح الصلاه قائما رکع قائما و اذا افتتح الصلاه قاعدا رکع قاعدا» بنابراین، رکوع و سجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حال قیام یا قعود، بسته به آن بود که شروع نماز چگونه بوده است: در حال قیام یا قعود.
57. در روایتى از ابن عباس که پیش تر نقل شد آمده: «… ثم أوتر ثم اضطجع حتى جاءه المؤذّن فقام فصلّى رکعتین خفیفتین ثم خرج فصلى الصبح» (صحیح البخارى، ج 2، ص 12 و ج 5، ص 176؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 434؛ سلیمان بن أشعث سجستانى، سنن ابى داوود، ج 1، ص 307؛ محمدبن عیسى ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 225. در روایتى نیز از عایشه نقل شده است، قلت: یا رسول الله (صلى الله علیه وآله)أتنام قبل أن توتر؟ فقال: یا عایشه، ان عینى تنامان و لا ینام قلبى. نیز از عایشه نقل شده است: «ان رسول الله(صلى الله علیه وآله)کان یصلى من اللیل احدى عشر رکعه یوتر منها بواحده فاذا فرغ منها اضطجع على شقّه الایمن» (الشمائل المحمدیه، ص 227؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 165)؛ در روایت دیگرى از عایشه، از استراحت بین نافله صبح و نماز صبح به حالت خوابیده بر پهلوى راست سخن به میان آمده است. ر.ک: صحیح البخارى، ج 1، ص 154؛ مسند احمد، ج 6، ص 254).
58. عن عائشه: «… کان (صلى الله علیه وآله) ینام اول اللیل و یحیى آخره…» (مسند احمد، ج 6، ص 102 و 109 و 176؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 167؛ الشمائل المحمدیه، ص 223).
59. عن على (علیه السلام): کان فراش رسول الله(صلى الله علیه وآله) عباءه و کانت مرفقته أدم، حشوها لیف، فثنیت له ذات لیله، فلما اصبح قال: لقد منعنى الفراش اللیله الصلاه فأمر(صلى الله علیه وآله) أن یجعل بطاق واحد (محمد بن على ابن بابویه قمى، الامالى، ص 552؛ بحارالانوار، ج 16، ص 217). از آنجا که نماز شب بر آن حضرت واجب بود، نمى توان روایت را بر اطلاق آن حمل کرد؛ چرا که لازمه آن ترک واجب از سوى آن حضرت است که با عصمت ایشان سازگار نیست. بنابراین بایستى روایت را حمل بر این معنا کرد که تغییر چگونگى بستر، آن حضرت را از نماز شب در حد مطلوب ایشان همچون شب هاى دیگر باز داشته است.
60. عن معاویه بن وهب قال: سمعت اباعبدالله(علیه السلام) یقول: و ذکر صلاه النبى(صلى الله علیه وآله) قال: کان یؤتى بطهور فیتخمر عند رأسه و یوضع سواکه تحت فراشه ثم ینام ماشاءالله فاذا استیقظ جلس ثم قلب بصره فى السماء ثم تلا الآیات من آل عمران (ان فى خلق السماوات والارض و اختلاف اللیل و النهار…) ثم یستنّ و یتطهر ثم یقوم الى المسجد فرکع اربع رکعات على قدر قرائته رکوعه، و سجوده على قدر رکوعه، یرکع حتى یقال حتى متى یرفع رأسه و یسجد حتى یقال متى یرفع رأسه، ثم یعود الى فراشه فینام ما شاءالله، ثم یستیغظ فیجلس فیتلوا الآیات من آل عمران و یقلب بصره فى السماء ثم یستنّ و یتطهر و یقوم الى المسجد فیصلى اربع رکعات کما رکع قبل ذلک، ثم یعود الى فراشه فینام ما شاء الله، ثم یستیغظ فیجلس فیتلو الآیات من آل عمران و یقلب بصره فى السماء ثم یستن و یتطهر و یقوم الى المسجد فیوتر و یصلى الرکعتین ثم یخرج الى الصلاه (محمد بن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، ج 2، ص 334؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 276 و ج 84، ص 116).
61. عن الحلبى عن ابى عبدالله (علیه السلام) قال: ان رسول الله(صلى الله علیه وآله) کان اذا صلى العشاء الآخره أمر بوضوئه و سواکه یوضع عند رأسه مخمراً فیرقد ما شاء الله ثم یقوم فیستاک ویتوضأ و یصلى اربع رکعات ثم یرقد ثم یقوم فیستاک و یتوضأ و یصلى اربع رکعات ثم یرقد حتى اذا کان فى وجه الصبح قام فأوتر ثم صلى الرکعتین. ثم قال: لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه… (الکافى، ج 3، ص 445).
62. محمد بن جمال الدین مکى عاملى (شهید اول)، الذکرى، ص 114.
63. طه (20)، 130.
64. عن مخرمه بن سلیمان عن ابن عباس أنه أخبره أنه بات عند میمونه و هى خالته قال: «فاضطجعت فى عرض الوساده واضطجع رسول الله(صلى الله علیه وآله) فى طولها فنام رسول الله(صلى الله علیه وآله) حتى اذا انتصف اللیل او قبله بقلیل فاستیقظ رسول الله(صلى الله علیه وآله) فجعل یمسح النوم عن وجهه وقرء العشر الآیات الخواتیم من سوره آل عمران ثم قام الى شنّ معلّق فتوضأ منها فأحسن الوضوء ثم قام یصلى: قال عبدالله بن عباس فقمت الى جنبه فوضع رسول الله (صلى الله علیه وآله) یده الیمنى على رأسى ثم أخذ بأذنى الیمنى ففتلها، فصلى رکعتین ثم رکعتین ثم رکعتین ثم رکعتین ثم رکعتین ثم رکعتین ثم رکعتین ثم رکعتین، ثم أوتر ثم اضطجع حتى جاءه المؤذن فقام فصلى رکعتین خفیفتین ثم خرج فصلى الصبح» (محمدبن عیسى ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 225 226).
65. قلت: متى کان یقوم؟ قال: بعد ثلث اللیل. وقال: فى حدیث آخر بعد نصف اللیل (الکافى، ج 3،ص 445).
66. یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ (المزمل، 1 3). ممکن است تغییر زمان برخاستن بین نصف و ثلث ناشى از کوتاهى و بلندى شب ها در تابستان و زمستان بوده باشد.
67. ر.ک: محمد بن على ابن بابویه قمى، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 453 و 482؛ محمد بن على ابن بابویه قمى، علل الشرایع، ج 2، ص 328؛ محمد بن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، ج 3، ص 230.
68. ر.ک: محمد باقر سبزوارى، ذخیره المعاد، ج 2، ص 200.
69. عن ابن بکیر قال: قال ابوعبدالله(علیه السلام): ما کان یحمد الرجل أن یقوم من آخر اللیل فیصلى صلاته ضربه واحده ثم ینام و یذهب (الکافى، ج 3، ص 447).
70. هر چند در دو روایت یاد شده، شمار آیات از اواخر آل عمران مشخص نیست، در روایتى از امام باقر(علیه السلام) توصیه به قرائت پنج آیه 190تا 194 شده است. در برخى از منابع غیر شیعى نیز به نقل از ابن عباس، ده آیه آخر از سوره آل عمران تعیین شده است (الشمائل المحمدیه، ص 225).
71. عن زراره عن ابى جعفر(علیه السلام) قال: کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یصلّى من اللیل ثلاث عشره رکعه، منها الوتر و رکعتا الفجر فى السفر و الحضر (الکافى، ج 3، ص 446، ح 14)؛… عن الحارث بن المغیره النصرى قال: سمعت اباعبدالله(علیه السلام) یقول: … و کان رسول الله (صلى الله علیه وآله) یصلى ثلاث عشره رکعه من اللیل (همان، ح 15)؛… عن احمد بن محمد بن ابى نصر قال: قلت لابى الحسن (علیه السلام): «ان اصحابنا یختلفون فى صلاه التطوع، بعضهم یصلى اربعاً و اربعین، و بعضهم یصلى خمسین. فقال: أصلى واحده و خمسین رکعه… و ثمان صلاه اللیل و الوتر ثلاثا و رکعتى الفجر… (همان، ج3، ص 444، ح 8).
72. عن مسروق قال: سألت عائشه عن صلاه رسول الله (صلى الله علیه وآله) باللیل فقالت: «سبع و تسع واحدى عشره سوى رکعتى الفجر» (صحیح البخارى، ج 2، ص 45)؛ قال ابوعیسى: «و اکثر ما روى عن النبى (صلى الله علیه وآله) فى صلاه اللیل ثلاث عشره رکعه مع الوتر، و اقل ما وصف من صلاته من اللیل تسع رکعات» (سنن الترمذى،ج 1، ص 276)؛ عن ام سلمه: «کان النبى (صلى الله علیه وآله) یوتر بثلاث عشره، فلما کبر وضعف أوتر بسبع» (همان،ص 285)؛ و قد روى عن النبى(صلى الله علیه وآله)الوتر بثلاث عشره واحدى عشره وتسع و سبع و خمس و ثلاث و واحده (همان).
73. عن بکر بن عبدالله [المزنى البصرى]: «أن عمر بن الخطاب دخل على النبى(صلى الله علیه وآله) و هو موقوذ أو قال محموم، فقال له عمر: یا رسول الله ما أشدّ وعکک أو حماک؟ قال: ما منعنى ذلک ان قرأت اللیله ثلاثین سوره فیهنّ السبع الطوال. فقال عمر: یا رسول الله، غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر، و انت تجهد هذا الاجتهاد؟ فقال: یا عمر، أفلا أکون عبداً شکوراً؟» (محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 403 404؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 222 و ج 89، ص 198؛ محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 4، ص 844).
74. «خداوندا، آنچه از خیر و نیکى به من عطا کردى هرگز باز مستان؛ خداوندا، مرا به قدر چشم بر هم زدنى به خود وامگذار؛ خداوندا، هرگز مرا مورد شماتت دشمن و حسود قرار مده؛ خداوندا، هرگز مرا به بدى و شرى که از آن نجاتم داده اى باز مگردان» (على بن ابراهیم قمى، تفسیر القمى، ج 2، ص 75؛ بحارالانوار، ج 16، ص 217 و ج 92، ص 358).
75. و کان (صلى الله علیه وآله) یقول: جعل الله لذتى فى النساء و الطیب، و جعل قره عینى فى الصلاه و الصوم (طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص 34؛ بحار الانوار، ج 16، ص 249).
76. عن زراره قال: قلت لابى عبدالله(علیه السلام): «بمَ جرتْ السنه من الصوم؟ فقال: ثلاثه ایام من کل شهر: الخمیس فى العشر الاول، و الاربعاء فى العشر الاوسط، و الخمیس فى العشر الآخر. قال: قلت: هذا جمیع جرت به السنه فى الصوم؟ فقال: نعم (محمد بن على ابن بابویه قمى، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 84).
77. بنا به گفته صدوق، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) روزه پنجشنبه اول و آخر و نیز چهارشنبه وسط هر ماه را جایگزین روزه ایام البیض در هر ماه کرد.
78. عن ابى بصیر قال: سألت اباعبدالله(علیه السلام) عن صوم السنه فقال: صیام ثلاثه ایام من کل شهر، الخمیس و الاربعاء و الخمیس یذهبن ببلابل القلب و وحر الصدر الخمیس و الاربعاء و الخمیس، و ان شاء الأثنین و الاربعاء و الخمیس، و إن صام فى کل عشره ایام یوما فان ذلک ثلاثون حسنه، و إن أحب ان یزید على ذلک فلیزد (محمد بن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 303).
79. عن الحر بن الصباح، قال: سمعت ابن عمر یقول: کان النبى(صلى الله علیه وآله) یصوم ثلاثه ایام من کل شهر، الخمیس من اول الشهر و الاثنین الذى یلیه و الاثنین الذى یلیه (مسند احمد، ج 2، ص 90 91).
80. عن ام سلمه، قالت: «کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یصوم من کل شهر ثلاثه ایام، الاثنین و الخمیس من هذه الجمعه و الاثنین من المقبله» (احمدبن شعیب نسائى، سنن نسائى، ج 2، ص 142).
81. عن عبدالله بن مسعود، قال: «کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یصوم ثلاثه ایام من غره کل شهر و قلّ ما یفطر یوم الجمعه» (همان).
82. عن جعفر بن محمد(علیه السلام)، عن ابیه(علیه السلام): أن علیاً امیرالمؤمنین(علیه السلام) کان ینعت صیام رسول الله(صلى الله علیه وآله) قال: صام رسول الله(صلى الله علیه وآله) الدهر کله ما شاء الله، ثم ترک ذلک وصام صیام أخیه داوود(علیه السلام)، یوماً لله و یوماً له. ثم ترک ذلک فصام الاثنین و الخمیس ماشاءالله. ثم ترک ذلک و صام البیض، ثلاثه ایام من کل شهر، فلم یزل ذلک صیامه حتى قبضه الله الیه (عبدالله بن جعفر حمیرى بغدادى، قرب الاسناد، ص 89 90).
83. در دعاى رسیده از امام سجاد(علیه السلام) به هنگام زوال روزهاى ماه شعبان مى خوانیم: … الذى کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یدأب فى صیامه و قیامه فى لیالیه و ایامه… (محمد بن حسن طوسى، مصباح المتهجد، ص 829).
84. قال الباقر(علیه السلام): ان صوم شعبان صوم النبیّین وصوم اتباع النبیّین فمن صام شعبان فقد أدرکته دعوه رسول الله(صلى الله علیه وآله) لقوله(علیه السلام): رحم الله من اعاننى على شهرى (محمد بن محمد مفید، المقنعه، ص 373)… عن فضیل بن یسار قال: «سمعت اباعبدالله(علیه السلام) یقول لبعض اصحاب قیس الماصر: … و سنّ رسول الله(صلى الله علیه وآله) صوم شعبان وثلاث ایام فى کل شهر…» (الکافى، ج 1، ص 266، ح 4)؛… عن الحلبى قال: «سألت اباعبدالله(علیه السلام): هل صام أحد من آبائک شعبان قطّ؟ قال: صامه خیرآبائى رسول الله (صلى الله علیه وآله)» (الکافى، ج 4، ص 91، ح 6).
85. عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله (علیه السلام): ان رسول الله(صلى الله علیه وآله) کان یکثر الصوم فى شعبان یقول: ان اهل الکتاب تنحسوا به، فخالفوهم (احمد بن محمد بن عیسى اشعرى، النوادر، ص 19). عن سلیمان المروزى عنالرضا على بن موسى(علیه السلام) انه قال: کان رسول الله(صلى الله علیه وآله) یکثر الصیام فى شعبان، ولقد کان نسائه اذا کان علیهمصوم أخّرنه الى شعبان مخافه أن یمنعن رسول الله(صلى الله علیه وآله) حاجته… (محمد بن على ابن بابویه قمى، فضائل الاشهر الثلاثه، ص 55).