مقدمه
در همه ادوار تاریخ، انسان ها برای رسیدن به تعادل فردی و اجتماعی کوشیده اند و همه جوامع اعم از جوامع دینی و غیر دینی روابط خود را در چارچوب قواعد و ضوابط تنظیم کرده اند. بخش عمده ای از این ضوابط اخلاقی بوده اند. ضوابط اخلاقی هرگاه از طریق وحی دریافت شده اند، مؤثرتر و صحیح تر بوده اند ولی این بدان معنی نیست که اخلاق ویژه انسان های دیندار است نیاز به اخلاق را عقل انسان نیز درک می کند و درستی و نیکی برخی از اعمال و خطا بودن و زشتی برخی دیگر را می توان درک نمود. خداوند در وجدان اخلاقی انسان، آگاهی و تمایل به خیر را قرار داده است؛ هر چند این آگاهی اجمالی و مختصر باشد.
عقل انسان نیاز به اخلاق را حداقل در قلمرو روابط و مناسبات اجتماعی درک می کند. انسان ها همان طور که ضرورت قانون را برای برقراری نظم در می یابند، ضرورت قوانین اخلاقی را برای برقراری نظم عادلانه و آرام بخش می فهمند. انسان جامعه ای را که با ضوابط اخلاقی حفاظت و هدایت می شود دلپذیرتر می یابد و می فهمد که راه رسیدن به تعادل، آرامش و موفقیت، التزام به اخلاق است. امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در روایتی فرموده اند: «لوکنا لا نرجوا جنه و لا نخشی ناراً ولا ثواباً ولا عقاباً لکان ینبغی لنا ان نطالب بمکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح؛ اگر به بهشت و پاداش امید نداشتیم و از آتش جهنم و عقاب نمی هراسیدیم، شایسته بود که مکارم اخلاق را بخواهیم، زیرا که آنها راهنمای نجات و پیروزی اند».
این روایت بسیار پر معناست. یکی از معانی احتمالی این روایت این است که اگر آخرتی در کار نبود و حیات انسان در دنیا خلاصه می شد، باز هم مکارم اخلاق مطلوب بودند؛ چرا که زندگی دنیا را دلپذیر و انسان را در دنیا متعادل و آرام می سازند. احتمالاً یکی دیگر از درس های این روایت، این است که خوبی و مطلوبیت مکارم اخلاق، چنان است که حتی اگر در برابر کارهای نیک پاداشی در کار نبود و بر اثر اعمال بد عقابی صورت نمی گرفت، باز هم درک خوبی و مطلوبیت مکارم اخلاقی ما را وا می داشت که آنها را بخواهیم در این معنا حتی آثار مکارم اخلاق در بهبود حیات دنیایی انسان ها هم سبب مطلوبیت آنها نیست، بلکه خوبی ذاتی مکارم اخلاق مورد نظر است.
بی شک بحثهای اخلاقی از زمانی که انسان گام بر روی زمین گذارد آغاز شد، زیرا ما معتقدیم که حضرت آدم علیه السلام پیامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساخت بلکه خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشت ساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهی اش به او آموخت.
سایر پیامبران الهی یکی پس از دیگری به تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق که خمیر مایه سعادت انسانها است پرداختند، تا نوبت به حضرت مسیح علیه السلام رسید که بخش عظیمی از دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل می دهد، و همه پیروان و علاقه مندان او، وی را به عنوان معلم بزرگ اخلاق می شناسند.
اما بزرگترین معلم اخلاق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود که با شعار «انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» مبعوث شد و خداوند درباره خود او فرموده است: «و انک لعلی خلق عظیم؛ اخلاق تو بسیار عظیم و شایسته است!»[1]
در میان فلاسفه نیز بزرگانی بودند که به عنوان معلم اخلاق از قدیم الایام شمرده می شدند، مانند: افلاطون، ارسطو، سقراط و جمعی دیگر از فلاسفه یونان.
به هر حال بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امامان معصوم علیهم السلام به گواهی روایات اخلاقی گسترده ای که از آنان نقل شده، بزرگترین معلمان اخلاق بودند؛ و در مکتب آنها مردان برجسته ای که هر کدام از آنها را می توان یکی از معلمان عصر خود شمرد، پرورش یافتند.
زندگانی پیشوایان معصوم علیهم السلام و یاران با فضیلت آنان، گواه روشنی بر موقعیت اخلاقی و فضائل آنها می باشد.
اما این که «علم اخلاق» از چه زمانی در اسلام پیدا شد و مشاهیر این علم چه کسانی بودند داستان مفصلی دارد که در کتاب گرانبهای «تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام» نوشته آیت الله صدر، به گوشه ای از آن اشاره شده است.
نامبرده این موضوع را به سه بخش تقسیم می کند:
الف: می گوید اولین کسی که علم اخلاق را تاسیس کرد امیر مؤمنان علی علیه السلام بود که در نامه معروفش (به فرزندش امام مجتبی علیه السلام ) بعد از بازگشت از صفین، اساس و ریشه مسائل اخلاقی را تبیین فرمود؛ و ملکات فضیلت و صفات رذیلت به عالیترین وجهی در آن مورد تحلیل قرار گرفت![2]
این نامه را (علاوه بر مرحوم سید رضی در نهج البلاغه) گروهی دیگر از علمای شیعه نیز نقل کرده اند.
بعضی از دانشمندان اهل سنت مانند ابو احمد حسن بن عبدالله عسکری نیز در کتاب الزواجر و المواعظ تمام آن را آورده و می افزاید:
«لو کان من الحکمه ما یجب ان یکتب بالذهب لکانت هذه؛ اگر از کلمات پندآموز، چیزی باشد که با آب طلا باید نوشته شود، همین نامه است!»
ب: نخستین کسی که کتابی به عنوان «علم اخلاق» نوشت اسماعیل بن مهران ابی نصر سکونی بود که در قرن دوم می زیست، کتابی به نام صفه المؤمن و الفاجر تالیف کرد.
ج: نامبرده سپس گروهی از بزرگان این علم را اسم می برد (هر چند صاحب کتاب و تالیفی نبوده اند)، از آن جمله:
1- «سلمان فارسی»؛ از علی علیه السلام درباره اش نقل شده که فرمود: سلمان فارسی همانند لقمان حکیم است- دانش اولین و آخرین را دارد و او دریای بی پایانی است و او از ما اهل بیت است.»[3]
2- «ابوذر غفاری»؛ وی عمری را در ترویج اخلاق اسلامی گذراند و خود نمونه اتم آن بود. درگیری های او با خلیفه سوم «عثمان» و همچنین «معاویه» در مسائل اخلاقی معروف است؛ و سرانجام جان خویش را نیز بر سر این کار نهاد.
3- «عمار یاسر»؛ سخن امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره او و یارانش مقام اخلاقی آنها را روشن می سازد، فرمود: کجا هستند برادران من! همانها که سواره به راه می افتادند و در راه حق گام بر می داشتند، کجاست عمار یاسر!… سپس دست به محاسن شریف خود زد و مدت طولانی گریست، پس از آن فرمود: آه بر برادرانم همانها که قران را تلاوت می کردند و به کار می بستند، در فرائض دقت می کردند و آن را به پا می داشتند، سنتها را زنده کرده،و بدعتها را می میراندند!»[4]
4- «نوف بکالی»؛ وی بعد از سنه 90 هجری چشم از جهان پوشید، و دارای مقام والایی در زهد و عبادت و علم اخلاق بود.
5- «محمد بن ابی بکر»؛ او راه و روش خود را از امیرمؤمنان علی علیه السلام می گرفت و در زهد و عبادت گام در جای گامهای وی می نهاد، و در روایات به عنوان یکی از شیعیان خاص علی علیه السلام شمرده شده است و در اخلاق، نمونه بود.
6- «جارود بن منذر»؛ از یاران امام چهارم و پنجم و ششم و از بزرگان علما بود و در علم و عمل و جامعیت مقام والایی دارد.
7- «حذیفه بن منصور»؛ وی از یاران امام باقر و امام صادق و امام کاظم – علیهم السلام – بود و درباره اش گفته شده: «او علم را از این بزرگواران اخذ کرد و نبوغ خود را در مکارم اخلاق و تهذیب نفس نشان داد.»
8- «عثمان بن سعید عمری»؛ از وکلای چهارگانه معروف ولی عصر حضرت مهدی ارواحنافداه و از نواده های عمار یاسر می باشد، بعضی درباره او گفته اند: او در معارف و اخلاق و فقه و احکام، دومی نداشت!»
افراد دیگری از این بزرگان نیز هستند که ذکر نام همه آنها به درازا می کشد.
در طول تاریخ اسلام کتابهای فراوانی در علم اخلاق نوشته شده است که از آن میان، کتاب های زیر را می توان نام برد:
1- «المانعات من دخول الجنه» این کتاب توسط جعفر بن احمد قمی که یکی از علمای بزرگ قرن سوم نوشته شده است..
2- کتاب «الآداب» و کتاب «مکارم الاخلاق»؛ این کتاب را «علی بن احمد کوفی» از دانشمندان قرن چهارم نوشته است.
3- کتاب «طهاره النفس» یا «تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق» نوشته ابن مسکویه متوفای قرن پنجم. کتاب دیگری در علم اخلاق به نام «آداب العرب و الفرس» نیز دارد که شهرتش در حد کتاب بالا نیست.
4- کتاب «تنبیه الخاطر و نزهه الناظر» که به عنوان مجموعه ورام مشهور است این کتاب نوشته «ورام بن ابی فوارس» یکی از علمای قرن ششم است.
5- آثار معروف خواجه نصیر طوسی، کتاب اخلاق ناصری و اوصاف الاشراف و آداب المتعلمین از نمونه های بارزی از کتاب های تصنیف شده در این علم در قرن هفتم است.
6- کتابهایی مانند ارشاد دیلمی، مصابیح القلوب سبزواری، مکارم الاخلاق حسن بن امین الدین، الآداب الدینیه امین الدین طبرسی، محجه البیضاء فیض کاشانی (که اثر بسیار بزرگی در این علم است)، جامع السعادات، معراج السعاده، کتاب اخلاق شبر و کتابهای فراوان دیگر از جمله آثار اخلاقی در قرن های بعدی هستند.[5]
مرحوم علامه تهرانی نام دهها کتاب را که در زمینه علم اخلاق نگاشته شده است در اثر معروف خود «الذریعه» بیان نموده است.[6]
این نکته نیز حائز اهمیت است که بسیاری از کتاب های اخلاقی به عنوان کتاب های سیر و سلوک، و یا به عنوان کتاب های عرفانی انتشار یافته اند، و نیز بعضی از کتابها فصل یا فصول مهمی را به علم اخلاق تخصیص داده بی آن که منحصر به آن باشند که نمونه روشن آن کتاب بحار الانوار و اصول کافی است که بخشهای زیادی از آنها در زمینه مسائل اخلاقی می باشند و از بهترین سرمایه ها برای این علم محسوب می شوند.
[1] . سوره قلم، آیه 4.
[2] . رساله حقوق امام سجاد(ع) و دعای مکارم الاخلاق و بسیاری از دعاها و مناجاتهای دیگر نیز در طلیعه آثار معروف اخلاقی در اسلام قرار دارند که هیچ اثری با آنها برابری نمی کند.
[3] . بحار، ج 22، ص 391.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 182.
[5] . تلخیص و اقتباس با تغییرات و اضافاتی از کتاب «تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام»، فصل آخر.
[6] . الذریعه، جلد اول.
آیت الله مکارم شیرازی – اخلاق در قرآن (با اندکی اضافات)، ج 1، ص 38