مرحوم حاجی نوری در دارالسلام میفرماید:
از یکی از علمای نجف نقل میکند که در منزل کبوتری داشتیم گربهای هم گاهی در منزل میآمد و میرفت روزی گربه به کبوتر مزبور که مورد علاقه ما بود حمله کرد، گرفت و برد و خورد و بچهها هم تعقیبش کردند ولی نتوانستند او را دریابند.
من هم عصا را نزدیک خودم گذاشته بودم تا وقتی گربه رسید او را تنبیه نمایم امّا تا چند روز نیامد چون شعور دارد هشیار است میفهمد جایی که دزدی و خیانت کرده نباید به این سادگیها آفتابی شود.
روزی متوجه شدم که آهسته آهسته میآید خیلی مقدس وار عمل به احتیاط میکند خودم را پنهان کردم که نفهمد در کمینش هستم و فرار کند.
داخل حجره خودم را پشت پرده پنهان کردم وارد کتابخانه شد من هم داخل شدم و درب را بستم تا گربه متوجه شد که در بسته و من هم با عصا باو حملهور شدم متوجه شد کار از کار گذشته است و اینطرف و آن طرف رفتن فایده ندارد یک مرتبه جستن کرد و روی کتابها این طرف و آن طرف رفت تا روی رحل قرآن دستها و پوزهاش را روی قرآن گذاشت و به اصطلاح به قرآن پناهنده شد.
من وقتی چنین دیدم که حیوان به قرآن پناهنده شد، چوب را کنار گذاشتم و درب اطاق را باز کردم تا برود، گربه هم آهسته بیرون جهید ولی توبهاش صادقانه بود چون از آن به بعد دیگر در خانه ما خیانت نکرد نه کبوتر نه ماهی نه گوشت، هیچ کدام را نبرد، این است وضع حیوانات.[1]
[1] . داستانهای پراکنده، ص 30.
داستانهای پراکنده / آیه الله دستغیب