حالاکه افتخار دادی این متن را بخوانی لطف کن اول اینو بخون (اینجا کلیک کن)
امام خمینی ـ قدس سره الشریف ـ نسبت به استاد خود آیت الله شاه آبادی ـ رحمه الله ـ چنین شیوهای داشتند هرگاه به مناسبتی نام او به میان میآمد، میفرمودند: «شیخ عارف کامل ـ روحی فداه ـ ».و در بیانیهای که به مناسبت شهادت فرزند استادش صادر فرمودند، اظهار داشتند که: «این شهید عزیز! فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که به حقیقت حقِ حیاتِ روحانی به این جانب داشت که با دست و زبان از عهدهی شکرش بر نمیآیم.»[1]
آیت الله امامی کاشانی میفرمودند: «امام خمینی هفت سال دو زانو در درس استاد خود مرحوم شاه آبادی نشست.»
استاد مطهری ـ رحمه الله ـ ، در آثار خود از علامه ـ رحمه الله ـ چنین یاد میکند: «حضرت استاد علامهی طباطبایی ـ روحی فداه ـ ».[2]
3ـ نقل شده است که میرزا حبیب الله ـ رحمه الله ـ وقتی به سوی صحن مطهر امام علی ـ علیه السّلام ـ میرفت تا درس بگوید، وضو میگرفت، سورهی مبارکهی «یس» را در بین راه از حفظ میخواند تا به در صحن امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ میرسید، خواندن سوره را در کنار آرامگاه استاد خود شیخ انصاری ـ رحمه الله ـ به پایان میرسانید و ثوابش را به روان استاد خود نثار میکرد و از روح آن مرد بزرگ استمداد میگرفت تا بهتر و روشنتر برای صدها طلبهی دانشمند و فاضل، حقایق علمی را ایراد کند.
4ـ در شرح حال سید رضی مؤلف نهج البلاغه، آوردهاند که بسیار عزیز النّفس بود و هدیهی هیچ کس ـ حتی هدیهی پدرش را نمیپذیرفت ـ ولی در داستانی که ذیلاً میآید خواهیم دید که او تنها به خاطر گرامی داشت استادش، هدیهی او را پذیرفت:
روزی یکی از استادان سید رضی به وی گفت: شنیدهام خانهات کوچک است و چنین خانهای سزاوار تو نیست اما من خانهای بزرگ دارم که به تو هدیه میکنم.
شریف رضی سر باز زد.
استاد دوباره حرفش را تکرار کرد.
شریف گفت: من تاکنون هدیهی پدرم را هم نپذیرفتهام.
استاد پاسخ داد حقی که من بر تو دارم از حق پدرت بزرگتر است؛ زیرا او پدر جسمانی تو است و من پدر روحانی تو هستم.
شریف گفت: خانه را پذیرفتم.[3]
5ـ امام خمینی وقتی از تهران به قم مراجعت کردند، ابتدا بر سر قبر استاد خود (مرحوم آیت الله حائری) رفتند.
6ـ شهید ثانی نقل میکند که از اسکندر پرسیدند: چرا به معلم خود از پدرت بیشتر احترام میکنی؟ او گفت: «به خاطر اینکه معلم سبب زندگی باقی من است و پدر وسیلهی حیات فانی من است.»[4]
7ـ شخصی به نام «عبدالرحمان» در مدینه مدتی معلم و آموزگار کودکان و نوجوانان بود. یکی از فرزندان امام حسین ـ علیه السّلام ـ به نام «جعفر» به مکتب او میرفت. معلم آیهی شریفهی «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» را به جعفر آموخت. امام حسین به خاطر این آموزش، هزار دینار و هزار حله (پیراهن مرغوب) به آن معلم داد. شخصی از امام پرسید: آیا آن همه پاداش به یک معلم رواست؟
امام حسین ـ علیه السّلام ـ در پاسخ فرمود: «آنچه که دادم، چگونه برابری میکند با ارزش آنچه که او به پسرم (اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) آموخته است.[5]
8ـ «عمر بن عبدالعزیز» که به خلافت رسید، لعن به حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را که از زمان معاویه مرسوم شده بود، ممنوع کرد.
قبل از او کار به جایی رسیده بود که یک نفر در بیابان نماز خواند و فراموش کرد که بعد از نماز ـ نعوذ بالله ـ لعن به امام علی ـ علیه السّلام ـ کند و بعد یادش آمد، لذا برای کفارهی این گناه در همان محل یک مسجد بنا کرد.
به هر حال، عمر بن عبدالعزیز اگر چه فقط شش ماه خلیفه بود، اما جلو حیف و میلها را گرفت، دست اطرافیانش را از بیت المال کوتاه کرد و اوضاع به گونهای سامان یافت که در اواخر حکومت او، استاندارها برایش نوشتند دیگر فقیری پیدا نمیشود و ذخیرهی بیت المال هم فراوان است، آنها را در چه راهی مصرف کنیم؟ او دستور داد که با آن پولها غلام و کنیز بخرید و آزاد کنید!
خود عمر بن عبدالعزیز میگوید: «من اگر کار خوبی انجام دادهام به خاطر تربیت صحیح معلم است.»
او میگوید: «روزی معلم من دید که بچهها به علی ـ علیه السّلام ـ ناسزا میگویند، وقتی بچهها رفتند، مرا صدا زد و گفت: کسی که از نظر قرآن اهل بهشت است، از کجا فهمیدی که لعن او جایز و لازم است؟».
همین جمله، جرقهای در ذهن من ایجاد کرد و هدایت شدم و اکنون خدا را شکر میکنم، سپاسگزارم که موفق شدم این رسم شوم را از جامعه محو کنم.[6]
——————————————————————————–
[1] . سیمای فرزانگان، ص265. [2] . سیری در نهج البلاغه، ص72. [3] . منیه المرید، ص120، ریاض العلماء، ج5، ص83. [4] . منیه المرید، ص120. [5] . داستان دوستان، ج1، ص72. [6] . داستان ازدواج و تربیت، ص54، جهاد با نفس، ج1، ص18.محمود اکبری ـ احترام و تکریم، ص141
تنظیم برای تبیان حسن رضایی