نویسنده:دکتر عباسعلی شاملی
منبع:نشریه معرفت
اشاره
امام امیرالمؤمنین علیهالسلام پایهگذار مکتب تربیتی علوی، بینظیرترین و کاملترین مکتب تربیتی جهان است. به تعبیر مقام معظّم رهبری، «امام علی علیهالسلام یک الگوی کامل برای همه است.» بدین روی میتوان گفت: حضرت علی علیهالسلام الگوی جوانان مسلمان و همه کسانی است که دوست دارند زندگیشان علیگونه شود. نوشتار زیر، محصول یافتههای تربیتی براساس بازنگری نامه 31 از نامههای امام امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نهجالبلاغه است. این یافتهها بیانگر خطوط پهنی هستند که مربیّان در روابط تربیتی خود با فراگیران، ناچار از اطلاع از آنهایند. این خطوط تحت عنوان «پیش نیازهای تربیتی ارتباط با متربّی» تبیین شدهاند. ضمن تشکر از فاضل ارجمند جناب آقای سید محمدرضا موسوی نسب کرمانی که کار قلمی سازی این مقاله را به اتمام رساندند، با هم این مقاله را پی میگیریم.
راهکارهای دستیابی به نگرش امامعلی علیهالسلام به جوانی و جوانان
برای آگاهی از نگرش و بینش امام علی علیهالسلام به جوانی و جوانان، دو راه در پیشرو است:
اول. بازنگری دوران جوانی امیرالمؤمنین علیهالسلام
برای کسی که میخواهد علیشناسی را از دریچه نگاه امام علی علیهالسلام به جوان آغاز کند، یک راه رسیدن به این هدف جستوجو کردن از زیربنای تربیتی خود امام علیهالسلام و بازنگری و بازسازی دوران جوانی پرشور آن حضرت است.اما در آغاز راه، پیش از هر چیز با این سؤال مواجه میشویم که زیربنای مکتب تربیتی علوی چیست؟ در یک کلام، میتوان گفت: مکتب تربیتی علوی در حقیقت، همان مکتب تربیتی نبوی است.معنای این سخن آن است که نقاط برجسته و مشهود در مکتب تربیتی امیرالمؤمنین، هم از جنبه نظری و هم از جنبه عملی، همه دستاورد و برایند کارهای تربیتی است که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله بر روی وجود امیرالمؤمنین علیهالسلام انجام دادند. خود امیرالمؤمنین علیهالسلام در کلامی بلند، به کمیل چنین میفرماید: «یا کمیل ان رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله ادّبه اللّهُ ـ عزّ و جلّ ـ و هو ادّبنی و انا اؤدب المؤمنین و اورّث الادب المکرمین.»(1)؛ ای کمیل، پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله تربیت شده خداوند سبحان است و پرورش و تربیت من به دست رسول خدا صلیاللهعلیهوآله صورت گرفته و تربیت مؤمنان بر عهده من است.
حضرت در کلامی دیگر، میفرماید: «و أرایتکم کرائم الاخلاق من نفسی.»(2) اگر فراز و نشیبهای زندگی مرا مرور کنید، خواهید دید که همه آنها جهتدهنده و درسآموز است؛ نه تنها گفتهها، که سکوتها و موضعگیریها نیز همهاش درسآفرین است!
امام در جای دیگر میفرماید: «اذا رایتم فی رجلٍ خلّه رائعهً فانتظروا اخواتها»؛(3) اگر در کسی ویژگی اخلاقی جالبی دیدید، از ویژگیهای همانند و مشابه آن نیز جستوجو کنید.
یک ویژگی اخلاقی برتر در یک فرد دست در گردن ویژگیهای همگون و مشابه دارد. اگر در کسی نکته برجستهای مشاهده شد، باید به بررسی ریشهها و زیرسازهای آن پرداخت. ردیابی این نکته در امیرالمؤمنین علیهالسلام ، ما را به شاخصهای شخصیتی پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله میرساند. در اینباره، حضرت به سرچشمه ویژگیهای شخصیتی خود اشاره کرده، میفرماید: «و انّی علی بیّنهٍ من ربّی و منهاج من نبیّی.»(4) اگر شاخصی در شخصیت من میبینید، اینهمه برگرفته از تأدیب الهی و رفتن در مسیری است که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله پیش روی من گشود.
حضرت علیهالسلام در گفتاری دیگر، سرگذشت روزهای نوجوانی و دوران سیزده سالگیشان را، که به اسلام گرویدند، در خطبه «قاصعه» چنین بیان مینماید: «و لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امّه یرفع لی فی کل یومٍ من اخلاقه علما و یأمرنی بالاقتداء به.»(5) در آن روزگاران، من همانند فرزندی که سایه به سایه مادر در همه جا همراه و همگام با او است، با پیامبر صلیاللهعلیهوآله همراه بودم، هر روز عَلَم و نشانهای از اخلاق برجسته خود پیش روی من برمیافراشت و مرا فرمان میداد که آن راه را پیش گیرم.
و شاید به همین دلیل بود که وقتی اصبغ بن نباته در آخرین لحظههای زندگی امیرالمؤمنین علیهالسلام ، ضمن سؤالهای خود از رابطه ایشان با تک تک انبیا و نیز پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله سؤال کرد، که آیا شما برترید یا آدم علیهالسلام ، شما برترید یا نوح علیهالسلام ، شما برترید یا ابراهیم علیهالسلام ، موسی علیهالسلام و عیسی علیهالسلام ، امام علیهالسلام در پاسخ هر یک، خود را از دیگر پیامبران برتر میدانست، تا اینکه اصبغ پرسید: یا علی علیهالسلام شما برترید یا پیامبر صلیاللهعلیهوآله ؟ رابطه شما با پیامبر چگونه است؟ اصبغ میگوید: تا این سؤال را از امام علیهالسلام پرسیدم، دیدم دانههای درشت عرق بر پیشانی بلند امام علیهالسلام نشست و حضرت در حالی که لرزش، گونهها و دستهایشان را فراگرفته بود، فرمودند: وای بر تو! «أنا عبد من عبید محمد صلیاللهعلیهوآله .» این سخن بیانگر میزان دینی است که امیرالمؤمنین علیهالسلام به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و پرورش نبوی داشت.
بنابراین، کسانی که دوست دارند جوانی پرشور علی علیهالسلام را بشناسند، اولین راه نگرش در سیره امام علیهالسلام و مرور دوران نوجوانی و جوانی ایشان در پیشگاه نبی مکرم صلیاللهعلیهوآله است. میتوان آن برهه را بازسازی و پردازش کرد و از آن برای پرورش نسل جوان بهره گرفت. این یافتهها میتوانند در قالب اصول، روشها و اهداف تربیت دینی طبقهبندی شود.
دوم. توصیف جوان و جوانی در نگاه و کلام امام علی علیهالسلام
در این روش، که کوتاهتر هم هست، جوانی و شاخصهای جوانان را نه با مرور جوانی خود امیرالمؤمنین علیهالسلام ، که از زبان ایشان هنگام توصیف جوانی و جوانان، میتوان بررسی نمود.در بررسی سیره کلامی امام علیهالسلام این نکته آشکار است که بخش مهمی از این سیره مربوط به دغدغه امام علیهالسلام درباره تربیت برتر و بهینه فرزندان، یاران، دوستان و همه کسانی است که مسؤولیت تربیت آنها بر دوش امام بوده است.بجاست توجه کنیم که هرچند کتاب گرانسنگ نهجالبلاغه همه گفتههایی نیست که حتی در دوران حکومت چهارسال و اند امیرالمؤمنین از ایشان به یاد مانده و تنها نمایانگر بخش کمی از اقیانوس بیکران اندیشههای تابناک علوی است، ولی با این همه، مراجعه به غررالحکم و دررالکلم و نهج البلاغه و دقت در خطبهها و نامهها و کلمات قصار آن، ما را تا حدی با سیره تربیتی امام علیهالسلام آشنا ساخته، بستری نورانی پیش رویمان میگشاید.
امام علیهالسلام همواره به همگان، بخصوص جوانان، اینگونه هشدار میدهند: «الفرصه تمرّ مرّ السّحاب فانتهزوا فرص الخیر»(6) لحظههای زندگی بسان ابر، آرام و بدون توجه انسان میگذرند. ناگهان خواهیم دید تمام عمرمان سپری گردیده و اقدام به هر تلاشی دیر شده است! راستی چه زود فرصتهای جبران میگذرد! آن وقت باید در چارچوب واژههای «ای کاش» و «اگر» و «مگر»، بگوییم: خدایا کاش دوباره آن موقعیتها و آن روزهای شادابی، نشاط و جوانی زنده میشد! آن روزها من خام بودم و نمیدانستم چگونه از عمر و زندگیام توشه بگیرم!
بنابراین، راه دوم برای دستیابی به سیره تربیتی امام علی علیهالسلام توجه به توصیف جوان و جوانی در لابهلای کلمات، گفتارها، نامهها و خطبههای باقیمانده از امیرالمؤمنین علیهالسلام است. امام علیهالسلام پس از بازگشت از جنگ صفیّن در سرزمینی به نام «حاضرین» وارد خیمه خود شدند و مدتی طولانی به نوشتن پرداختند. آن نوشتار باید امر سرنوشت ساز و مهمی میبود؛ چون ساعتها وقت امام علیهالسلام را به خود مشغول داشت. وقتی امام از خیمه بیرون آمدند، یاران در دست ایشان نامهای دیدند که خطاب به فرزندشان امام مجتبی علیهالسلام نوشته بودند ـ که به شهادت اسناد تاریخی، در آن اوان، سی سال از سن مبارکشان میگذشت. در این نامه، یکی از بهترین توصیفات، توضیحات، تفسیرها و تبیینها از جاذبههای جوانی، حساسیتهای آن، ظرافتهای روحی ـ روانی جوان و هدفگذاریهای تربیت دینی که میتوان برای جوان و جوانی ترسیم کرد و راهکارهای لازم برای مربیانی که درصدد ارتباط بهینه با جوانان هستند، بیان شده است.
نامه سی و یکم امام علی علیهالسلام در نهج البلاغه به گفته بیشتر نهج البلاغهشناسان نامهای است که امام خطاب به فرزندشان حسن بن علیالمجتبی علیهالسلام نوشتهاند. البته بعضی هم میگویند:
این نامه خطاب به محمد بن حنفیه، فرزند دیگر امام علیهالسلام ، میباشد. راز اختلاف هم این است که امام علیهالسلام در این نامه، نه به عنوان یک معصوم، بلکه به عنوان یک پدر و یک مربّی دلسوز که دغدغه تربیت و آینده فرزندشان را دارند، مطالب را بیان کردهاند و این خود یکی از الطاف و هدیههای بزرگی است که امام علیهالسلام به ما تقدیم نمودهاند.
پیش نیازهای روانشناختی و تربیتی برای برقراری ارتباط درست با جوانان
نامه سی و یکم نهج البلاغه مجموعه کاملی از آموزش اصول و روشهای تعلیم و تربیت است و مباحث متعددی مانند عوامل تربیت، موانع تربیت، اهداف تربیت، پیش نیازهای تربیت، اقسام تربیت، تربیت دینی، تربیت سیاسی، تربیت عاطفی و… را دربردارد. در این نوشتار، تنها به برخی از پیش نیازها و ظرافتهای روانشناختی یا تعلیمی و تربیتی لازم برای برقراری ارتباط تعلیم و تربیتی سازنده با جوانان و نوجوانان با استفاده از فرازهایی از نامه 31 نهج البلاغه اشاره میشود:
1. لزوم برقراری روابط تربیتی افقی و هم سطح
روابط تربیتی با نوجوان و یا جوان باید افقی، متقابل و همراه با درک احساسات و موقعیت مخاطب باشد، نه عمودی که حالت القا و تلقین پیدا میکند. برخوردهایی که از بالا به پایین صورت میگیرد و مربّی میکوشد بر اساس فهم یا انتظارات خود با فراگیر رابطه برقرار کند، معمولاً برخوردهایی کلیشهای و همراه با پیشداوری است. مربّی در ارتباط خود با نوجوان و جوان نمیتواند ارتباط عمودی و از بالا به پایین داشته باشد، بلکه باید ارتباطی افقی، همسطح و همتراز، که حاصل تفاهم و درک طرفینی است، داشته باشد. ایجاد این فضای تربیتی افقی، راهکارهای گوناگونی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
برخی از مربیّان و فیلسوفان تعلیم و تربیت امروزه معتقدند که بهترین فرایند تربیت، به ویژه در ارتباط با جوانان، زمانی رخ میدهد که این ارتباط به یک ارتباط عاطفی افقی، مسبوق باشد، به طوری که در آن مربّی و متربّی همدیگر را درک کرده باشند و بالاتر آنکه مربی در فرایند تربیت، گذشته از اثرگذاری، خود را متعلّم نیز بداند. البته چون حضرت علی علیهالسلام ، خود معصوم، پیراسته و برخوردار از برترین نوع آگاهیها هستند، نقششان جهتدهی و هدایت متربّی است، اما پیش از این میکوشند که با فراگیر خود ارتباط افقی برقرار کنند. به این دلیل در آغاز نامه، هم خودشان را و هم طرف مقابلشان را توصیف و تعریف میکنند و این احساس تفاهم و درک طرفینی را اینگونه شروع میکنند: «من الوالد الفان المقرّ للزمان المُدبِر العُمُر، المستسلم للدّهر… الی المولود المؤمّل ما لا یدرک، السالک سبیل من هلک…»(7) با این توصیفات اولیه، امام علیهالسلام هم نشان میدهند که طرف مقابلشان را میشناسند و هم خودشان را به گونهای به طرف مقابل معرفی میکنند که متربّی نقاط افتراق و اشتراک خود را با مربی بداند.
در فرایند تربیت، گذشته از شناخت و پذیرش نقاط اشتراک، که از راه برقراری ارتباط عاطفی به دست میآید، شناخت نقاط افتراق نیز تربیت را کیفیتر میکند و از جمله ظرافتهای فرمایش امام علی علیهالسلام این است که ایشان دست روی یکی از ظرافتهای روانشناختی فضای روانی نوجوان و جوان میگذارند و میفرمایند: «المؤمّل ما لا یدرک.» جوان شخصیتی است که فضای روانیاش شهر آرزوها است، شهر آرمانها است. او شهروند شهرک آرزوها است. مسلّطترین گرایش در بخش گرایشهای نوجوان و جوان عبارتند از: آینده نگری، دورنگری و حتی آرمانگرایی. اولین دریچه ارتباط صحیح تربیتی زمانی گشوده میشود که متربی مطمئن باشد مربّی او و ظرافتهای وجودی و شخصیتی او را ـ چنانچه هست ـ شناخته است.
از جمله راهکارهای دیگر ایجاد ارتباط افقی، ساختن فضای انس، دوستی و صمیمیت است. امام علیهالسلام گامهای ارتباط عاطفی خود را در برخی از بخشهای این نامه، با به کارگیری واژه «یا بُنیّ» برداشتهاند. این واژه 12 یا 13 بار در این نامه تکرار شده است. واژه «یا بنی» در زبان و ادبیات عرب برای «تحبیب» یعنی ابراز و جلب محبت و یا جلب گرایشهای عاطفی به کار برده میشود. امام علیهالسلام میتوانستند بگویند: «ای پسرم» یا «ای بزرگ شده من» یا واژهای که هیچ پیامی عاطفی در برنداشته باشد به کار برند، ولی ایشان ظریفترین ارتباط عاطفی را با فرزند خود، این چنین برقرار میکنند. ای دلبندم، ای عزیزم، ای کسی که دوستت دارم: «ای بنیّ، انّی لما رأیتنی قد بلغت سنّا، و رأیتنی أزداد و هنا بادرت بوصیتی الیک.»(8) بنابراین، مربّی وقتی در کار تربیتی خود، به ویژه در برخورد با جوان، موفق است که بتواند پل ارتباطی تفاهمآمیز و افقی ایجاد کند، به طوری که متربّی احساس کند که مربّی نه تنها از دانش تربیتی برخوردار است، بلکه ابعاد وجودی و ظرافتهای وجودی و منزلت متربّی خود را شناختهو به خوبی درک کرده است و میتواند بهراحتی و به گرمی با او ارتباط برقرار کند.
2. مددرسانی شناختی متربّی
جوانی و نوجوانی دورانی است که در آن بسیاری از قابلیتها و تواناییهای جوان و نوجوان ناشکفته است؛ هنوز آنان نوش و نیش دنیا، تلخ و شیرین، و سرد و گرم زندگی را نچشیدهاند و برای پوییدن راه زندگی آینده و درک از خود و بایدها و نبایدها، نیازمند آگاهیهای بیشماری هستند.
معمولاً برای به دست آوردن اطلاعات، دو راه اساسی وجود دارد:
الف. روش آزمون و خطا:برخی از دانشمندان علوم طبیعی میگویند: بهترین راه تسخیر و مهار طبیعت و منابع طبیعی، بهرهبرداری از روش آزمون و خطا است، رفتن به سمت طبیعت و آزمون کردن گزینههای احتمالی و به دست آوردن بهترین راهی که جواب بهتری میدهد.
ب. روش بهرهبری از تجربهها و اطلاعات ناب دیگران: امیرالمؤمنین علیهالسلام در این نامه میفرمایند که عمر جوان و نوجوان عزیزتر از آن است که صرف تکرار و تجربه دوباره تلخیها شود. یکی از دغدغههایی که مربّی باید داشته باشد، این است که از اطلاعات و داشتههای خود و دیگران متربّی را امداد شناختی کند و او را از تکرار تک تک تلخیها و شیرینیها و فراز و نشیبها بینیاز سازد. این نکته را امام علیهالسلام چنین بیان میفرمایند: «أی بنیّ، انّی و ان لم أکن عمّرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم، و فکّرت فی اخبارهم، و سرت فی آثارهم حتی عدت کاحدهم، بلی کأنی بما انتهی الی من امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الی آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره، و نفعه من ضرره، فاستخلصت لک من کلٍّ امر نخیله.»(9) گرچه عمر پدر تو به درازای عمر آدمیان روی این کره خاکی نیست، اما من در داستان زندگی ساکنان این کره اندیشیدم و در اخبار زندگی آنها اندیشه کردم و در آثارشان سیر کردم؛ چنانکه گویی با این مراجعه و بازنگری، پدر تو بازماندهای است از زمان حضرت آدم که تاکنون همچنان شاهد حوادث و فراز و نشیبها بوده است. به خاطر این تفکر و اندیشهای که من در راز شکست و پیروزی آنها داشتهام، گویا من از ابتدای هبوط آدم بر روی این کره خاکی همراه با همه عصرها و نسلها بودهام. من این اطلاعات را دستهبندی کردهام و برای تو به یادگار میگذارم.
امداد شناختی مربّی زمانی کامل است که در آغاز، خود اطلاعات را دریافت کند، آنگاه آنها را بازنگری و پالایش نماید و سرانجام، اطلاعات پالایش یافته و برگزیده را در اختیار متربّی قرار دهد. حضرت نیز در این زمینه میفرماید: من چکیده و عصاره پالایش یافتهترین اطلاعات و دادههای مربوط به گذشتگان را در اختیار تو قرار میدهم. دانش و اطلاعات من در هم ریخته و گیجکننده نیست، به خوبی طبقهبندی شده و جهتدهنده نیز هست. دوست ندارم تو را با انبوه گیجکنندهای از اطلاعات و تجربیات درست و نادرست مواجه کنم که دچار شوک اطلاعاتی بشوی!
همچنین امدادرسانی شناختی در تعلیم و تربیت معمولاً زمانی به خوبی انجام میشود که مربّی در نظر متربّی دارای حیثیت و منزلتی برتر باشد و در نتیجه، به خاطر این احساس اعتماد و اعتبار، از مربّی تأثیر بپذیرد و به سخنان او گوش فرا دهد. به همین دلیل، امام علیهالسلام ابتدا خود را در موقعیتی قرار میدهند که متربّی و فراگیرشان متوجه باشد که طرف مقابل او یک آدم عادی نیست، یک آدم بیاطلاع و ناپخته نیست؛ کسی است که بهترین و پالایش یافتهترین اطلاعات تربیتی را در اختیار دارد. بنابراین، اصل و پیشنیاز دوم برای ایجاد ارتباط با جوانان عبارت است از: ارائه نابترین و پالودهترین اطلاعات و آگاهیهای ضروری به نسل نو با هدف بینیاز سازی آنان از تکرار و تجربه دوباره تلخیها و شیرینیهایی که مربی و گذشتگان او پشت سر گذاشتهاند. به انجامرساندن این مهم معمولاً پس از جلب اعتماد متربّی هموارتر است.
3. توجه به اصل تربیتپذیری جوان در برهه جوانی
اگرچه در بیشتر مکاتب تربیتی، تربیتپذیری اصل پذیرفته و مسلّط بر تمامی گستره عمر انسان برشمرده شده است، اما از نگاه امیرالمؤمنین، بین تربیتپذیری و متغیّر سن همبستگی بالایی وجود دارد. معمولاً وقتی میخواهند در یک پژوهش، متغیّرها را با هم ارتباط بدهند، میگویند: ارتباط میان متغیّرها زمانی معنادار است که بین آنها همبستگی آماری، کمّی یا کیفی وجود داشته باشد. در دیدگان امام علیهالسلام ، هرچند تربیتپذیری اصلی مسلّط بر گستره زندگی انسان است و هر انسان تا آخرین لحظه زندگی خود، حالت تربیتپذیری و اثرپذیری دارد، اما بالاترین سطح همبستگی بین تربیتپذیری و سنین پایین وجود دارد؛ یعنی هرقدر سن پایینتر باشد، تربیتپذیری بهتر است؛ زیرا متربّی هنوز دست نخورده است، بکر است، شکل نیافته است، نهال است و میتوان او را به هر صورتی جهت داد. با توجه به این نگرش، میتوان گفت که جوانان و نوجوانان کیفیترین مخاطبان تربیتی در مکتب تربیتی امام علی علیهالسلام هستند. این پیام از این فراز کلام امام علیهالسلام برگرفته میشود که حضرت میفرمایند: «انّما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیءٍ قبلته، و بادرتک بالادب قبل أن یقسو قلبک.»(10) سرزمین دل جوانان و نوجوانان بسان یک زمین خالی، شخم زده و آماده است که هرچه در او بپاشی به سرعت میگیرد و رشد میکند. اهمیت این نکته را با طرح این سؤال دنبال میکنیم که اگر در مزرعهای بخواهید نهال بکارید، اگر آن مزرعه شخم زده و خالی باشد، رشد و پرورش گیاه و نهال سریعتر است یا اگر قبلاً به وسیله کاشت گیاه دیگری اشغال شده باشد؟ روشن است، موانع یا گیاهان کاشته شده به طور طبیعی نمیگذارند بذر و نهالی که مورد توجه و هدف زارع است، خوب رشد کند. این نکته در مورد تربیتپذیری جوانان و نوجوانان نیز صادق است. نوجوانان و جوانان سریعتر، راحتتر و بدون سرمایهگذاریهای کلان و دردسر آفرین تربیتپذیری دارند.
4. ضرورت پالایش یافتن انگیزههای مربّی
امام علیهالسلام میفرمایند: فرایندی از تربیت موفق است که در آن انگیزههای تربیتی مربّی پالوده باشد. متربّی باید احساس کند که انگیزه مربّی در این امدادرسانی، خیرخواهی و جدّیت است. فرزند یا متربّی باید احساس کند که پدرش، ماردش و یا مربیاش دغدغه او را دارند و به آینده او چشم دوختهاند و برای وی دل میسوزانند.
امام علیهالسلام برای درک و سنجش پالایش انگیزشی مربّی نشانههایی مشخص کردهاند که به برخی از آنها با استفاده از نکتهها و نیز فضای تدوین این نامه اشاره میشود:
اولین نشانه پالودگی انگیزشی امام علیهالسلام این است که امام علیهالسلام زمانی اقدام به نوشتن این نامه میکنند که بحرانیترین هنگام در زندگی ایشان است. ایشان از جنگ صفین برمیگردند، تلخیهای جنگ توانفرسای صفین و ماجرای حکمیت در میان بوده است، هنوز هم به شهر وارد نشدهاند، در منطقهای به نام «حاضرین» امام علیهالسلام به خیمه وارد میشوند و مدتی از چشم اطرافیان دور میمانند! مگر چه امر مهم و دغدغه آفرینی برای امام علیهالسلام پیش آمده است؟ آیا جهاد دیگری در پیش است؟ آیا امام درصدد تدارک طرح و نقشه جدیدی است؟ امام علیهالسلام پس از زمانی طولانی، از خیمه بیرون میآیند و آن نامه را خطاب به فرزندشان امام مجتبی علیهالسلام به همراه دارند! پس تربیت فرزند مهمترین دغدغه امام علیهالسلام بوده است که این همه وقت، آن هم در این موقعیت صرف نوشتن نامه جهتدهنده خود به فرزندشان کردهاند.
نشانه دوم این است که دغدغههای تربیتی امام علیهالسلام در این نامه، تمامی ساحتهای وجودی متربّی را فراگرفته است. امروزه مربّیان تعلیم و تربیت میگویند که تربیت، حتی تربیت دینی، زیرمجموعههای زیادی دارد. تربیت دینی در ساحت احساسات و عواطف، تربیت دینی در ساحت ارزشهای اخلاقی، تربیت دینی در حوزه مسائل سیاسی، اجتماعی، جنسی و… . به همین دلیل، کارشناسان تعلیم و تربیت میگویند: تربیت ممکن است ابعاد و جنبههای گوناگونی داشته باشد. تربیت گاهی سیاسی است، گاهی اخلاقی، زمانی عاطفی، و گاهی هم جنسی. این مرزبندی در واقع، همان ساحتبندی و قلمروگذاری فرایند عمرگستر تربیت است.
دغدغههای امام علیهالسلام در این نامه فراگیر، متعدد و فراوانند و گویی به همه ساحتهای تربیتی انسان پرداختهاند. نشانه سوم اینکه امام علیهالسلام به گونهای هشدار تربیتی خود را مطرح میکنند که احساسات و عواطف متربّی را تسخیر میکنند. پس از به کارگیری واژه «یا بنی»، یعنی پس از بیان احساس دغدغه داشتن و ناراحت بودن برای آینده فرزندشان، میفرمایند:«وجدتک بعضی، بل وجدتُک کلّی، حتی کأنّ شیئا لو أصابک أصابنی، و کأنّ الموت لو أتاک أتانی»؛(11) تو پاره تن منی، بلکه تو همه وجود منی! چنین نیست که من تو را بریده و جدای از خودم بدانم. اگر حادثهای یا خطری متوجه تو شود، آن خطر متوجه من میشود؛ چون تو دنباله وجود من هستی! ببینید با این پل زدنها و ایجاد ارتباطات عاطفی، امام علیهالسلام طرف مقابل را آماده میکند که به راحتی، پیامهای تربیتی را به او منتقل کند.
5. پیشتازی و پیشدستی نمودن در تربیت جوان
فرایند تربیتی در ارتباط با جوانان و نوجوانان باید سریع و بیدرنگ باشد؛ به دلیل آنکه شخصیت جوان و نوجوان هنوز ثبات لازم را پیدا نکرده و آسیبپذیری در آن زیاد است. امام علیهالسلام میفرمایند: مربی باید پیشدستی کند و در آغاز نمودن فرایند تربیت، سرعت بورزد: «أی بنیّ انیّ لما رأیتنی قد بلغت سنّا، و رأیتنی أزداد و هنا بادرت بوصیتی الیک، و أوردت خصالاً منها قبل أن أنقص فی رأیی کما نقصت فی جسمی… أو یسبقنی الیک بعض غلبات الهوی و فتن الدّنیا… فبادرت بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبّک.»(12) زمانی که احساس کردم تو به نضج و بالندگی لازم تربیتی رسیدهای، شروع کردم به اینکه وصیتهایم را در اختیارت قرار دهم. چرا؟ چون میترسم پیش از آنکه من اقدامی بکنم، آسیبها به سراغ تو بیایند و تو را زمینگیر کنند. بنابراین، پیش از آنکه فکر و دلت به اندیشهها و گرایشهای آلاینده گرفتار شود، من زودتر دست به کار شدم.
شاید مضمون این بند از فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام همان باشد که امام صادق علیهالسلام خطاب به مربّیان میگویند: «بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم المرجئه»(13) یا «قبلّ ان تسبقکم الیهم المرجئه»؛ پیش از اینکه دگراندیشان هجوم بیاورند و قلب و فکر و دل جوانان و نوجوانان شما را پرکنند، شما به داد آنان برسید و آنان را دریابید.
6. لزوم خودشناسی متربّی
در فرایند تربیت، اولین گام این است که متربّی ابتدا باید به خودشناسی و خودیابی و سپس به خودسازی بپردازد. تقوا، که در فرهنگ اسلامی اوج هدف تربیت دینی برشمرده شده است، زمانی به دست میآید که متربّی موفق به خودشناسی، خودیابی، شناخت امکانات، محدودیتها و ظرافتها شده باشد و به دنبال آن بکوشد تا به درجه خودسازی برسد؛ یعنی در مکتب تربیتی علوی، صیانت درونی و رسیدن به مرحله تقوا منوط به داشتن بصیرت و شناخت کافی از ظرافتها و ویژگیهای شخصیتی است.
با توجه به اینکه امروزه ما در عصر یورش اطلاعات به سر میبریم و استفاده از متغیّرهای بیرونی یا مهارکنندههای بیرونی برای افراد جامعه، به ویژه طیف جوانان، چندان نمیتواند کارگشا باشد، باید گفت: زمانی جوانان میتوانند در برابر یورش اطلاعات ایستادگی نمایند که به یک حالت ثبات و خودسازی درونی رسیده باشند. این مهم معمولاً پس از خودشناسی درست و کامل امکانپذیر است.
7. استفاده از گرایشات آرمانگرایانه جوانان در جهتدهی آنان به واقعگرایی
امام علیهالسلام میفرمایند: چون جوان آرمانگرا است و آرمانگرایی با واقعیتها و نگرش واقعبینانه فاصله دارد، از ظرافتهای کار مربّی در برخورد با جوان این است که از گرایش آرمانگرایی به عنوان محرّک روانی برای جهتدهی او به سمت یک زندگی موفق بهرهبرداری کند. آرمانگرایی یک موهبت درونی و الهی است که میتواند به سمت فجور یا به سمت تقوا سوق داده شود. این مربّی است که با دقتوظرافت سعی میکند این نیرویروانیرابهسمت تقوا جهت دهد.
امروزه فیلسوفان تعلیم و تربیت میگویند که بخصوص در دوران نوجوانی، نیروی جوانی و نوجوانی مثل یک شعله آتش میتواند عامل حرکت باشد و یا باعث آتشافروزی و سوختن و نابود شدن. پس، از این گرایش آرمانگرایی باید در جهت رشد و هدایت جوان برای رسیدن به قله تقوا استفاده کرد. مربّی با استفاده از همین گرایش آرمانگرایی، باید در جوان روح خوشبینی به آینده، اعتماد به نفس، گزینش آرمانهای الهی مانا و پایدار و روح توکل ایجاد کند.
بنابراین، از کارهای مهمی که مربّی باید انجام دهد این است که برای بازشناسی مرز بین آرمانها و واقعیتها، به کمک متربّی خود بشتابد؛ زیرا او هنوز تلخ و شیرین، و نیش و نوش دنیا را تجربه نکرده است و مرز بین واقعیتها و آرمانها را خوب تفکیک نمیکند؛ نیازمند شناخت واقعیتها است و این کمکی است که به عنوان پیش نیاز، مربّی باید برای او انجام دهد. البته نه اینکه برایاوتصمیمبگیرداماکمکشکندکهآرمان گراییاوبهسمتواقعیتهاسوقپیدا کند.
8. تقویت روح امید در برابر مشکلات
بحرانها و مشکلات و شهوات به گونهای تند و براندازنده است که به زودی جوان را از پای درمیآورد و به تسلیم میکشاند. مربّی باید به گونهای برخورد بکند که اولاً، در فرایند تربیت، خود را اولین پناهگاه در برابر متربّی نشان بدهد که وقتی وی با سختیها و فراز و نشیبها مواجه میشود، مربّی را اولین پناهگاه خود بداند.
همچنین مربی باید متربّی را در رسیدن به باور توکّل و دریافت امدادهای غیبی یاری کند. از فرازی از این نامه چنین استفاده میشود که مربّی غیر از اینکه باید خود را اولین پناهگاه نشان دهد، باید دست متربّی را در دست امدادهای غیبی بگذارد. نشانههای تربیتی غیبگرایی و امید به کمکهای ماورایی به این صورت در کلام امام تصویر شدهاند: «و اعلم، انّ الّذی بیده خزائن السموات و الارض اذن لک فی الدعاء و تکفّل لک بالاجابه و أمرک ان تسأله لیعطیک و تسترحمه لیرحمک ،و لم یجعل بینک و بینه من یحجبه عنک و لم یلجئک الی من یشفع لک الیه، و لم یمنعک إن اسأت من التوبه، و لم یعاجلک بالنقمه.»(14) ببین چه کریمی است! هیچ پردهای ندارد، هیچ وساطتی نمیخواهد، در هر گوشه و مقطع زندگی به راحتی میتوانیم با او در ارتباط باشیم. هیچ وقت برای بازگشت دیر نیست! نگران نباشید! حتی اگر لغزیدید، بازگردید! راه هیچ وقت بسته نیست! همیشه یک پنجره باز است! آغوش رحمت الهی همیشه گشوده است!
به دنبال تقویت روح خودیابی و خودشناسی و استفاده بهینه از نیروی درونی، امام علیهالسلام متربّی را نیازمند توکّل و بهرهگیری از امدادهای غیبی میدانند! آن هم امدادی که پایانناپذیر و هماره در دسترس است.
9. مصونیت بخشی جوانان در برابر اندیشههای مخالف
تجهیز جوان به بنیههای شناختی و باورهای اعتقادی به تنهایی کافی نیست، بلکه امداد شناختی مربّی برای متربّی جوان باید دو چندان باشد؛ یعنی در ابتدا، بنیه اعتقادی با ثبات داشتن و دوم خاکریز زدن برای حفظ این بنیهها. امام علیهالسلام با ظرافت تمام میفرمایند: «ثمّ اشفقت أن یلتبس علیک ما اختلف الناس فیه من أهوائهم و آرائهم مثل الّذی التبس علیهم، فکان احکام ذلک علی ما کرهت من تنبیهک له أحبّ الی من اسلامک الی أمرٍ لا آمن علیک به الهلکه و رجوت أن یوفقک الله فیه لرشدک و أن یهدیک لقصدک.»؛(15) گرچه دوست نداشتم که ذهن تو را با انبوهی از شبههها و توهّمات اعتقادی، که به ذهن دیگران آمده و از مسیر درست دین و فطرت دور شدهاند، مشغول کنم، اما چه چاره که تو به ناچار در مسیر تهاجم و یورش این اطلاعات و شبهات قرار میگیری. بنابراین، از خداوند میخواهم که راه راست و درست را در قالب این وصیت به تو بنماید.
امام به مربّیان پیشنهاد و توصیه میکنند که بنیانهای شناختی ارائه شده به جوان باید دارای دو ویژگی باشند: هم در آنان بنیههای اعتقادی اولیه را که از تعلیم کتاب خدا و آشنایی با معارف آن شروع میشود، ثبات و استقرار بخشند؛ و هم گرداگرد این بنیهها خاکریز زده، آنان را برای مقابله با تهاجمات فکری و اعتقادی، که بعدها با آن مواجه میشوند، آماده سازند. پیش از آگاه سازی متربّی نسبت به شبهات و گونههای تهاجم عقیدتی و ایمانی، امام علیهالسلام میفرمایند: «و أن ابتدئک بتعلیم کتاب اللّه عزّ و جلّ ـ و تأویله و شرائع الاسلام و احکامه و حلاله و حرامه لا أجاوز ذلک بک الی غیره.»(16) پیش از هرچیز، تو را با معارف نورانی قرآن و تأویل آن آشنا ساختم. واژه «تأویل» اشاره به لزوم آگاه سازی جوان از پیچ و خمهای معارف قرآنی دوپهلو یا چند پهلو دارد که ممکن است وی را در تیررس یورشهای فکری و شناختی دگراندیشان منحرف و آلوده قرار دهد. سپس میفرمایند: آن گاه حدود مقررات حلال و حرام الهی را در اختیارت قرار دادم. اگر برای هدایت و راهنمایی بشر چیزی کارامدتر و مفیدتر از قرآن، معارف قرآنی و شناخت مرزهای حلال و حرام خدا وجود داشت، خداوند در ربوبیت تشریعی خود همان را معیار قرار میداد. به دنبال این آموزش و آماده سازی، تلاش نمودم تا تو را از لغزشگاهها و مناطق لرزان و لغزنده اعتقادی، فرهنگی و ارزشی، که در مصاف با سایر فرهنگها ممکن است برایت پیش آید، آگاهی بخشم.
دقت و بازنگری عمیقتر میتواند ما را به نکات و ظرافتهای فراوان تربیتی دیگر رهنمون باشد. آنچه در بالا گفته آمد مشتی بود از خروار!
••• پینوشتها
1ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 269، روایه 1، باب 11 / محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 1، ص 78، حدیث 429
2ـ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 6، باب 86، ص 373 / نهجالبلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، خطبه 87، ص 79: «با خوی خود، به شما نشان دادم که اخلاق گزیده و برتر چیست.»
3ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 69، ص 411، روایت 129، باب 38
4ـ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 7، باب 96، ص 71
5ـ سیدجعفر شهیدی، پیشین، خطبه 192، ص 222؛ «و من در پی او ـ در سفر و حضر ـ چنانکه شتر بچه در پی مادر میرود، میرفتم و وی هر روز برای من از اخلاق خود نشانهای برپا میداشت و مرا به پیروی آن میگماشت.»
6ـ همان، کلمات قصار، کلمه 21، ص 363؛ «فرصت چون ابر گذران است. پس فرصتهای نیک را غنیمت بشمارید.»
7ـ همان، نامه 31، ص 295: «از پدری که در آستانه فنا است و چیرگی زمان را پذیرا است، زندگی را پشت سر گذاشته، به گردش روزگار گردن نهاده… به فرزندی که آرزومند چیزی است که به دست نمیآید، رونده راهی است که به جهان نیستی میانجامد…»
8ـ همان، ص 297؛ «پسرکم، چون دیدم سالیانی را پشت سر نهادهام و به سستی در افتادهام، بدین وصیت برای تو پیش دستی کردم.»
9ـ همان، ص 297ـ298: «پسرکم، هرچند من به اندازه همه آنان که پیش از من بودهاند نزیستهام، اما در کارشان نگریستهام و در سرگذشتهاشان اندیشیده و در آنچه از آنان برجای مانده، فرورفته و درنگ نمودهام تا چون یکی از ایشان گریدهام، بلکه با آگاهی که از کارهاشان به دست آوردهام: گویی که با نخستین تا پسینشان به سر بردهام. پس از آنچه ـ دیدم ـ روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم و برای تو از هر چیز زبده آن را جدا ساختم.»
10ـ همان، ص 297:«دل جوان همچون زمین ناکشته است؛ هرچه در آن افکنند، بپذیرد، پس به آموختن و تربیّت تو پرداختم، پیش از آنکه دلت سخت شود.»
11ـ همان، ص 296؛ «تو را دیدم که پارهای از منی، بلکه دانستم که همه جان و تن منی؛ چنانکه اگر آسیبی به تو رسیده، به من رسیده و اگر مرگ به سراغت آید، رشته زندگی مرا بریده است.»
12ـ همان، ص 297؛ «پسرکم، چون دیدم سالیانی را پشت سر نهادهام و به سستی در افتادهام، بدین وصیت به تو پیشدستی کردم، و خصلتهایی را در آن برشمردم، از آن پیش که مرگ بشتابد و مرا دریابد و آنچه در اندیشه دارم به تو نگفته باشم… یا پیش از نصیحت من، پارهای از خواهشهای نفسانی بر تو غالب گردد.»
13ـ محمد ابن الحسن الطوسی، تهذیب الاحکام، ج 8، ص 11، روایت 30، باب 36
14ـ سیدجعفر شهیدی، پیشین، نامه 31، ص 302: «بدان، کسی که گنجینههای آسمان و زمین به دست او است، تو را در دعا رخصت داده، و پذیرفتن دعایت را به عهده گرفته، و تو را فرموده که از او بخواهی تا به تو بدهد و از او بطلبی تا تو را بیامرزد و از کسی ناگزیرت نکرده که نزد او برایت میانجیگری کند، و اگر گناه کردی از توبهات منع ننموده و در کیفرت شتاب نفرموده است.»
15ـ همان، نامه 31، ص 298: «سپس از آن ترسیدم که مبادا رأی و هوایی که مردم را دچار اختلاف گردانید، به این خاطر که من تو را به حال خود واگذاردهام و به دست چیزی که هلاکت در آن است، سپردهام، در کار خود فرو برد، و امید بستم که خدا توفیق رستگاریات عطا فرماید و راه راست را به تو بنماید.»
16ـ همان، نامه 31، ص 298: «و اینک تو را کتاب خدا بیاموزم، و تأویل آن را به تو تعلیم دهم، و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام بر تو آشکار سازم، و به چیز دیگری نپردازم.»