هنگامی که پیامبر (ص) دیده به جهان گشود، یکی از یهودیان آگاه ، در مکه نزد، بزرگان قریش (که از سران مکه بودند) آمد، و با تعجب گفت : آیا امشب ، در میان شما کودکی به دنیا آمده است ؟ پاسخ دادند: نه . یهودی گفت : پس او در فلسطین به دنیا آمده که نامش احمد است و از نشانه های او اینکه خالی به رنگ ابریشم خاکستری ، در بین شانه هایش قرار دارد. قریشیان متفرق شدند و به جستجو پرداختند. دریافتند کودکی در خانه عبدالله بن عبدالمطلب به دنیا آمده است ، جریان را به دانشمند یهودی گفتند، یهودی خود را به آن کودک رسانید، کودک را از مادرش آمنه گرفت ، سپس بین شانه اش را دید، ناگاه بی هوش شد. هنگامی که به هوش آمد، حاضران از یهودی پرسیدند: چرا حالت دگرگون شد؟ او در پاسخ گفت : مقام نبوت تا روز قیامت از بنی اسرائیل بیرون رفت ، سوگند به خدا، این کودک همان پیامبر (ص) است که بنی اسرائیل را به هلاکت می رساند. قریشیان از این مژده شادمان شدند.
یهودی به آنها گفت : سوگند به خدا، این نوزاد، آنچنان به شما عظمت و آبرو می بخشد، که عظمت شما در همه جای دنیا، به زبان مردم می افتد. ابوسفیان که در آنجا بود، گفت : او به طائفه مضر ( که خودش از آن طایفه بود) عظمت می بخشد
داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی